حاصل سخن
عصمت معصومین نه تفضّلى محض است و نه اکتسابى محض؛ بلکه ترکیبى از هر دو عنصر است؛ یعنى، نتیجه تفضّل الهى به آنان، بر اثر شایستگى ارادى آنان است، یعنى، علم خداوند به اینکه این افراد در شرایط عادى، بالاترین حدّ ممکن استعداد خود را که در نهاد هر انسان معمولى نهاده شده، در طاعت و بندگى و قرب به خداوند به کار مى گیرند، سبب گردیده تا از میان افراد بشر، آنان را برگزیند و با اعطاى موهبت علم لدنّى ضمن پاداش و اکرام خود آنان، این افراد را راهنما و پیامبر و امام در جهت هدایت سایر افراد بشر قرار دهد. با مطالب فوق پاسخ هر سه بند سؤال شما روشن مى شود: الف. عصمت معصومین، به دلیل علم برتر و اراده قوى و محکم آنان است که خداوند به آنان موهبت کرده است امّا نه بى حساب؛ بلکه به خاطر علم خداوند به شایستگى آنان در مقام عمل، حتى در شرایط عادى که براى هر انسانى حاصل است. ب. روشن شد که عصمت، نتیجه دو امر است 1. علم خدادادى 2. اراده قوى و محکم. بنابراین صرف علم و شناخت و آگاهى خاص به ضرر و مفسده ى گناهان عامل عصمت نیست؛ زیرا علم، تنها واقعیت را آن طور که هست، نشان مى دهد؛ ولى تحقق یا عدم تحقق یک عمل ارادى از رهگذر اراده ى انسان انجام مى گیرد. انسان با وجود میل شدیدى که از نظر غرایز به انجام برخى محرمات دارد، گاه داراى اراده ى نیرومندى است که مانع از انجام گناه مى گردد، و گاه در نتیجه ضعف اراده، تسلیم تمایلات سرکش مى شود. شاهد بر این مطلب که علم، حتى در بالاترین مراتب خود، علت تامه تحقق عمل نیست، داستان بلعم باعوراست که در قرآن کریم آمده است: «واتل علیهم نبأ الذى ءاتیناه آیاتنا فانسلخ منها» ؛ اعراف (7)، آیه 175. «خبر آن کسى را که آیات خود را به او داده بودیم امّا از آن عارى گشت (مرتکب گناه کبیره شد) براى آنان بخوان». با توجه به آنچه گفته شد براى پاسخ به پرسش شما باید به سه واقعیت مهم، معرفت پیدا کرد. نخست آنکه پیامبران و امامان(ع) داراى اراده بشرى مى باشند و براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى، به سعى و تلاش مى پردازند و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا و… مى باشند. واقعیت نورانى دوم آنکه خداوند متعال به قابلیت پیامبران وامامان براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان براى عهده دارى مسؤولیت هدایت جامعه علم دارد و در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان است که موجب برگزیدگى آنان براى امامت شده است. آیات وروایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مى دهد که به چند نمونه آن اشاره مى شود. «وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لمّا صبروا و کانوا بایتنا یوقنون» ؛ سجده (32)، آیه 24. «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخیاز آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را ]هدایت مى کردند». «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ؛ انعام (6)، آیه 124. «خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد». واقعیت سوم که باید به آن توجه کرد آن است که «سپردن هر مسؤولیتى همراه با دادن امکانات لازم است» و امامت جامعه از این قاعده مستثنى نیست. ازاین رو خداوند آنان را از علم لازم براى عهده دارى مسؤولیت امامت بهره مند مى گرداند. به مجموعه این سه واقعیت نورانى در اوایل دعاى ندبه اشاره شده است. آنجا که درباره دلیل «برگزیدگى امامان» مى خوانیم: «بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا الدنیه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدمت لهم الذکر العلى والثناء الجلىّ واهبطت علیهم ملائکتک و کرمتهم بوحیک و رفدتهم بعلمک»؛ «[آنان را برگزیدى…] بعد از آنکه بر آنها شرط کردى نسبت به دنیا و زینت زیورها زهد بورزند، آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستى که آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذیرفتى و به خود نزدیک ساختى و یاد بلندو ستایش ارجمند را براى ایشان پیش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود آنان گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود میهمان کردى …» در پایان باید به نکته مهم معرفتى دیگر توجه داشت که این «علم و عصمت موهبتى» به عنوان پایه و (Base) مى باشد و معصومان با اراده خویش و با سعى و تلاش و عبادت و دعایى که به درگاه خداوند دارند به مقامات عالى ترى از علم و عصمت دست مى یابند. چنان که درقرآن مجید از زبان پیامبر(ص) مى خوانیم: «و قل رب زدنى علما» ؛ طه (20)، آیه 114. «و بگو پروردگارا بردانشم بیفزایى». و همین عبادت ها و صبر و جهادهاى بیشتر است که با اختیار و اراده انجام مى شود و موجب برترى برخى از پیامبران بر دیگر پیامبران مى شود. «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض»؛ بقره (2)، آیه 253. «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم…». بنا بر آن چه گفته شد علم و عصمت موهبتى امامان، به جهت مسؤولیتى است که براى هدایت جامعه بر عهده آنان گذاشته شده است و این یک اصل عمومى و یک سنت الهى است، بدون آنکه تبعیض ناروایى باشد که رسیدن به مقام امامت همراه با دارا شدن برخى مقامات ویژه معنوى باشد، چنان که درباره هنگامه به امامت رسیدن امام هادى(ع) مى خوانیم: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون به فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون» ابى جعفر [امام جواد(ع) ]درگذشت. به حضرت عرض شد: از کجادانستنید؟ فرمودند: زیرا فروتنى و خضوعى نسبت به خدا در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت». کلینى، اصول کافى، ج 3، ص 218، ح 984. ناگفته نماند، دسترسى به مقام «عصمت» و راه یابى به مقامات «علمى و معنوى» اختصاصى به پیامبران و امامان ندارد؛ بلکه براى همگان میسر است. چنان که حضرت زینب(س) تا مرز عصمت پیش رفته بود و حضرت عباس(ع) به مقامات عالى معنوى دست یافته بود و بسیارى از علما و اولیا به عنوان «تالى تلو معصوم» [نزدیکان به مرز عصمت ]از آنان یاد مى شود.
اثبات عصمت:
عصمت امامان(ع)، از طریق ادله عقلى و آیات قرآنى و روایات معتبر در نزد شیعه و سنّى، قابل اثبات است. که ما در اینجا صرفا به بیان یکى از ادله عقلى عصمت امامان اکتفا مى کنیم و در مورد سایر ادله منابع موجود را معرفى خواهیم کرد.
دلیل عقلى عصمت امام
همان طور که اشاره شد، براهین عقلى گوناگونى براى اثبات لزوم عصمت امام اقامه شده است که ما تنها به ذکر یکى از ادله عقلى مى پردازیم. این دلیل را در دو مرحله به صورت اجمالى و تفصیلى بیان مى کنیم. بیان اجمالى: امامت، به معناى استمرار وظایف و شؤون نبوت به جز تلقى وحى است. یعنى امام جانشین و خلیفه پیامبر در همه شؤون و وظایف پیامبر به جز شأن تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم است. یکى از مهمترین شؤون پیامبر اکرم، مرجعیت دینى مردم است. امام با چنین شأنى، باید در مقام تبیین و توضیح احکام الهى و سنّت نبوى، از هر گونه خطا و انحراف عمدى و سهوى معصوم باشد، و گرنه نقض غرض پیش آمده، و هدف تشریع احکام و بعثت انبیا تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادله اى که عصمت انبیا را اثبات مى کند، بر عصمت امام نیز دلالت دارد. بیان تفصیلى: بیان تفصیلى، دلیل فوق مبتنى بر ذکر چند مقدمه است: 1. وظایف و شؤون نبى گرامى اسلام 2. سرنوشت این وظایف بعد از رحلت پیامبر 3. معناى امامت مقدمه 1 ـ وظایف و شؤون نبى اکرم: الف) تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم ب) مرجعیت دینى: یعنى تفسیر وحى و تشریح مقاصد آن، بیان حکم الهى در موضوعات مستحدثه، تبیین و تشریح جزئیات مسائل اعتقادى و ردّ شبهات و تشکیکات اعتقادى و محافظت از دین و جلوگیرى از وقوع تحریف در آن. ج) رهبرى اجتماع: یعنى حکومت و اداره جامعه مقدمه 2ـ سرنوشت این وظایف بعد از نبى اکرم(ص): بدون شک، پس از ارتحال رسول اکرم(ص) وحى آسمانى قطع شد. اما دو شأن دیگر، چه وضعیتى پیدا کردند؟ سه احتمال وجود دارد: الف ـ خداوند، در این زمینه هیچ دستورى و سخنى بیان نکرده است و آن را مهمل گذاشته است. ب ـ امت اسلامى، خود صلاحیت این امور را دارد و نیازى به نصب جانشینى از ناحیه خداوند، نیست از این رو، خداوند امت اسلامى را شایسته در جبران و پر کردن جاى نبى اکرم در این دو شأن دانسته است. ج ـ پیامبر اکرم، موظف بوده که شخصى را که از ناحیه خداوند منصوب شده است، به عنوان جانشین خود در این دو شأن معرفى کند و او موظف به استمرار وظایف پیامبر باشد. احتمال اول مردود است، چون با هدف بعثت انبیا منافات دارد و نقض غرض محسوب مى شود. احتمال دوم نیز مردود است چون مطالعه وضعیت امت اسلامى از صدر تا به امروز نشان مى دهد که امت اسلامى به ویژه در مورد شأن «مرجعیت دینى» به هیچ وجه توانایى انجام وظایف نبى اکرم را نداشته است. به عنوان نمونه، قرآن کریم در مورد دزد مى فرماید: دست دزد باید قطع شود اما اینکه دست دزد از کجا باید قطع شود، اختلافات فراوانى وجود دارد. خوارج، محل قطع را، محل اتصال بازو و کتف دانسته و برخى دیگر (ابو حنیفه، مالک و شافعى) از مچ دست پنداشته اند. و شیعه امامیه به استناد سخن ائمه معتقد است که تنها چهار انگشت دست باید قطع گردد.
معناى امامت
امامت به معناى جانشینى در جمیع شؤون انبیا به جز دریافت و تلقى وحى است. یکى از شؤون انبیا مسأله رهبرى اجتماع و حکومت است و شأن دیگر مرجعیت دینى است، این شأن به تعبیر شهید مطهرى به معناى کارشناسى اسلام است، اما نه در حد یک مجتهد بلکه کارشناسى که از طرف خدا علوم اسلامى را از پیغمبر اکرم گرفته و از او به معصوم بعدى منتقل شده است. با توجه به خاتمیت دین اسلام و اینکه تمامى آنچه را که سعادت دنیوى و اخروى بشر تا روز قیامت مورد نیاز است، اسلام تأمین مى نماید و با توجه به اینکه پیامبر اکرم در طول رسالت خویش، شخصا چنین فرصتى را نداشتند که اسلام را به تمام و کمال با عمق معارف اعتقادى آن و دستور العمل ها و احکام فقهى آن که شامل جمیع شؤون مختلف زندگى بشر مى شود، بیان کنند و از طرفى دیگر، امکان ندارد که پیامبر اکرم، دین خدا را به صورتى ناقص بیان کرده باشند در حالى که قرآن، اسلام را به عنوان دین جامع و کامل معرفى مى کند الیوم اکملت لکم دینکم… نتیجه اى که از مقدمات فوق به دست مى آید این است که باید در بین اصحاب پیامبر اکرم انسان یا انسان هایى باشند که اسلام را به صورت کامل از آن حضرت فرا گرفته و بعد از او به توضیح و تبیین آن بپردازند و چنین اشخاصى باید معصوم باشند بدون وجود چنین اشخاصى که با برخوردارى از عصمت به تبیین و توضیح احکام دین بپردازند، سخن از دسترسى مردم به دین خالص و کامل الهى نمى توان به میان آورد و غرض از بعثت تحقق نخواهد یافت به همین جهت اهل سنت در مسائل جدیدى که براى آنها پیش مى آید، از آنجا که به اسلام شناس معصوم اعتقاد نداشتند به استفاده از قیاس و استحسانات ظنى و گمانى روى آوردند. براى اطلاع از سایر ادله عقلى عصمت و نیز ادله قرآنى و نیز ادله روائى عصمت، مراجعه کنید به کتاب «پژوهشى در عصمت معصومان، حسن یوسفیان و احمد حسین شریفى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.