خانه » همه » مذهبی » مفهوم سعادت-ارکان سعادت-فرمول سعادت

مفهوم سعادت-ارکان سعادت-فرمول سعادت


مفهوم سعادت-ارکان سعادت-فرمول سعادت

۱۳۹۶/۰۹/۲۸


۱۸۳۵ بازدید

مفهوم سعادت چیست؟از نظر دینی و عرفی سعادت در چیست؟

باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛سعادت، یعنی رسیدن به حقیقت و کمال خویش و چون کمال انسان دارای مراتبی است، سعادت او نیز دارای مراتب است. بهشت درجه ای از سعادت است که خود درجاتی دارد و بالاتر از آن رسیدن به مقام رضوان خداست ؛ لذا خداوند متعال بعد از تشریح نعمات بهشتی فرمود: « … وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(توبه/72) ( و رضوان و خشنودی خدا برتر است و این است پیروزی بزرگ.) بالاتر از این نیز مقاماتی است و اعلی درجه سعادت رسیدن به مقام احدیت است که فهم آن از عقول ما خارج است.در هر مرتبه از سعادت چند عنصر دائما حضور دارد، که عبارتند از: 1. جاودانگی 2. دانایی 3. قدرت 4. غنا و دارایی 5. زیبایی 6. لذت و ابتهاج و … به طوری که اگر انسان همه این امور را در دنیا داشته باشد باز احساس سعادت می کند لکن داشتن همه اینها در دنیا محال است ولی با اینحال مردم در دنیا دنبال این امورند. اگر اندکی در انسانهای اطرافمان دقت کنیم می بینیم که همه دنبال این امورند و کسی نیست که لااقل دنبال یکی از این امور نباشد. البته رسیدن به این امور در دنیا نیز به نوعی ممکن است اما برای کسانی که دنیا و آخرتشان را به هم پیوند دهند.
گاهی برای فهمیدن کلمه ای می بایست که به ضد آن توجه کرد! ، ضد«سعادت » ، «شقاوت» است.
1- سعد و سعادت بمعنى نیکبختى است چنانکه شقوة و شقاوت بمعنى بدبختى است.
2- راغب گفته: سعد و سعادت آنست که ؛کارهاى الهى، انسان را در رسیدن بخیر یارى کند. ضدّ آن شقاوت است. «یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ … وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها …» هود: 105- 108
شقاوت: بدبختى. خلاف سعادت. آمده است «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» مؤمنون: 106. «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ» هود: 105.
در المیزان ذیل این آیه فرموده:
سعادت هر شى ء آنست: بخیریکه سبب کمال و لذّت است برسد و آن در انسان که از روح و جسم مرکّب میباشد آنستکه بحسب قواى بدنى و روحى بخیر برسد و ملتذّ گردد. و شقاوتش آنستکه خیر فوق را فاقد باشد و از آن محروم گردد، آندو بحسب اصطلاح عدم و ملکه اند.
ناگفته نماند: سعادت و شقاوت ،نتیجه ایمان و عمل و عدم آندو است در اینصورت سعادت حالت نفسانیى است که رسیدن بخیرات را میّسر میکند و شقاوت عکس آنست در مجمع نیز آندو را حالت و نیرو فرموده است .
«یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ. فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ … وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ …» هود: 105- 108.
در این آیه ملاحظه میکنیم ابتدا حکم بشقاوت و سعادت شده سپس وعده جهنم و بهشت آمده است. ایضا آیه «لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى» اللیل: 15.
هکذا حدیث «من شقى شقى فى بطن امّه و من سعد سعد فى بطن امّه».ایضا آیه «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى » طه: 123. که شقاوت بعد از ضلالت آمده زیرا از نتائج آن است.
در المیزان ذیل آیه «وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» مریم: 4. فرموده: گویا مراد از شقاوت محروم شدن از خیرات و حرمان لازم شقاوت و یا خود شقاوت است. احتمال اولشان مطابق نظر ما است.
بنا بر این شقاوت، عدم قابلیت رحمت است که از عصیان و عدم ایمان بوجود آید. بعکس سعادت ،این راجع بآخرت ولى راجع بدنیا میشود گفت: شقاوت عدم نیل بخواسته ها و آرزوهاست چنانکه سعادت خلاف آن مى باشد.
مرحوم طبا طبایی ره ،موطن سعادت را بهشت می داند بنا براین سعادتمند کسی است که بتواند به بهشت راه پیدا کند اکنون سخن در این است که چه امر ویا اموری مایه سعادت انسان یعنی رفتن به بهشت می شود ؟
*ارکان سعادت: سعادت انسان دو رکن دارد: رکن ایمان و رکن عمل، اما نه مطلق ایمان و نه مطلق عمل، بلکه ایمان به مقدسترین و عالیترین حقایق که شامل ایمان به همه حقایق است، یعنى ایمان به ذات یگانه که مبدأ علم و قدرت و نظم و حکمت و حیات و سعادت است؛ و عمل صالح و شایسته و مفید که انسان را جلو ببرد و کامل کند و آثار خوب به بار آورد.
سعادت لذتی است که انسان از قرار گرفتن در دارالایمان می برد. فضا و محیط جامعه ایمانی لذت بخش و سعادت آفرین است و در مقابل فضای دارالکفر تاریک و شقاوت زا است. بنابراین ایمان و عمل صالحی سعادت آفرین است که در محیط و فضای دارالایمان و بلد الامین محمدی انجام می شود. این معنای واقعی سعادت برای انسان است.
یکى از آثار ایمان به خدا و روشن شدن به نور خدا این است که عمل انسان ارزش واقعى پیدا مى کند، یعنى وضعى پیدا مى کند که واقعاً عمل و تلاش انسان موجب سعادت انسان مى شود، آنهم سعادت ابدى. اینجا مسئله اى طرح مى شود و آن این است که آیا کار خوب و کار بد انسان بستگى به ایمان انسان دارد یا ندارد؟ آیا کار خوب به هرحال خوب و سعادت بخش است ولو انسان به نور الهى روشن نشده باشد و کار بد هم براى انسان به هرحال بد است ولو آنکه انسان ایمان داشته باشد و به نور الهى روشن باشد؟
قرآن کریم مسلمین را متوجه این مطلب کرد که آنچه در سرنوشت انسانها مؤثر است این نیست که مرغى بیاید بانگى بزند، بلکه عمل خود انسان ها است. آن چیزى که به آن تطیر مى زدند، آن فال بد را «طائر» مى گفتند. ریشه اش طیر است و بعد به هر چیزى تعمیم مى دادند. قرآن فرمود طائر را- یعنى آنچه که منشأ شومى و بدبختى مى شود- جز از درون و اعمال خودتان جستجو نکنید. در جهت کار خیر، سعادت انسان ، چه فرد و چه جامعه، به عمل است. انْ لَیْسَ لِلْانْسانِ الّا ما سَعى . در جهت کار شر هم طائر هر کسى عمل خود اوست.
این است که درباره عمل- که ملازم و همراه انسان است و از او جدا نمى شود- فرمود: وَ کُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ ما عمل بد هر انسانى را- یعنى همان عملى که منشأ شومى و بدبختى و شقاوت اوست- ملازم گردنش قرار دادیم، به گردنش آویختیم، طوقى است که به گردنش آویخته ایم. یعنى عمل انسان از انسان جدا نمى شود.
ما سلامت، قدرت، ثروت، امنیت را مى گوییم خوبى، خوبى هم هست ولى همینها را اگر از نظر عوارضى که بعد به وجود مى آورند نگاه کنیم، مى بینیم که چندان خوب نیستند. معمولا- البته کلیت ندارد- قدرت غرور مى آورد، غرور بدبختى مى آورد، ثروت فساد مى آورد، فساد بدبختى مى آورد، سلامت آرامش روحى مى آورد، آرامش و بى خیالى بعدها بدبختى مى آورد، امنیت زیاد که هیچ وقت انسان از طرف دشمن تهدید نشود، تنبلى و تن پرورى مى آورد. ولى در جهت مخالف، ضعف است که انسان را به سوى پیشرفت مى کشاند. از نظر مقیاس سعادت که همیشه بحث مى کنند، انسان خیال مى کند که سعادت یعنى قدرت، سعادت یعنى ثروت، سعادت یعنى سلامت، در صورتى که این طور نیست، اى بسا قدرتمند و ثروتمندى که همین قدرت و ثروتش او را به بدبختى مى کشاند.
قرآن کریم و اولیای معصوم الهی، راه رسیدن به کمال و سعادت انسان را که همان صراط مستقیم و شاهراه مطمئن بندگی است برای ما بیان کرده اند و نیروی عقل ما و الهامات خوبی و بدی در درون ما نیز ما را در تشخیص راه درست یاری می کنند.
ایمان و عمل صالح مشخص ترین و روشن ترین راهبرد و رهنمود قرآن کریم برای رسیدن به سعادت و پیمودن صراط مستقیم بندگی حق است.
دوری از وسوسه های شیاطین و عبادت خداوند که با عمل به احکام الهی و خواسته های ربوبی و قدم برداشتن در راه بندگی واقعی حاصل می شود همان صراط مستقیم الهی است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» (یس، آیات 60 و 61).
بنابراین برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی که همان نزدیک شدن به خداوند و قرب حق می باشد، راهی مطمئن تر و کوتاه تر و استوارتر از بندگی خداوند از راه عمل به تکالیف شرعی و پیروی از دستورات الهی و پیامبر(ص) و اهل بیت پاک او(ع) نداریم و اگر راهی بهتر و کوتاه تر و مطمئن تر وجود داشت بدون شک خداوند متعال و اولیائش آن را برای ما بیان می کردند و ما را از آن محروم نمی کردند.
توجه داشته باشید که تکالیف الهی و واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات، تنها باری بر دوش ما و اثبات خدایی خداوند نمی باشد، بلکه اگر با دقت در آنها نظر شود، منطبق با فطرت خداجو و کمال طلب ما و راه مستقیم تکامل و رسیدن به سعادت و هدف می باشند و عمل به سفارش و دستورات معصومین(ع) به عنوان کسانی که خود راه سعادت را پیموده اند و با این راه و آفات و خطرات و موانع آن آشنایی کامل دارند و در واقع تکالیف الهی را به روشنی برای ما تفسیر و بیان کرده اند ضامن رسیدن به سعادت انسانی و الهی است.
حال فرمول سعادت چیست و سعادت چگونه براى انسان تأمین مى شود؟ آیا معناى سعادت نیل به آرزوست یا رضایت داشتن از وضع موجود؟ همین اشکال بر تمام اینها وارد است. عده اى این فرضیه را گفته اند- فرضیه بدى هم نیست- که سعادت به این است که انسان همیشه در خیال سعادت باشد، مى گویند به اندازه اى که انسان از فکر سعادت سعادتمند است، از خود وجود واقعى سعادت سعادتمند نیست.
شعرى هست که از قدیم در عربى نقل کرده اند:
امانىّ ان تحصل تکن غایة المنى——-و الّا فقد عشنا بها زمنا رغدا (اى آرزوها اگر برسى و ما به تو برسیم که چه بهتر، اگر هم نرسى یک عمر ما با تو خوش زندگى کردیم.) آرزو داشتن مساوى است با نداشتن و نداشتن مساوى است با طلب کردن.
انسان اگر بخواهد در این دنیا سعادتمند باشد، همیشه باید چیزهایى را نداشته باشد و با عشق و امید و آرزو دنبال آنها بدود. وجدان کامل، مرگ آرزو در انسان است و مرگ آرزو، بدترین بدبختى در این دنیا براى بشر است و لهذا قرآن یک تعبیرى دارد، مثل اینکه جواب این اشکال است، درباره قیامت (آنجا که نظامش با نظام اینجا فرق مى کند، که آن هم رازى دارد) مى فرماید: «لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» (1) یعنى در آنجا کسى آرزوى دگرگونى نمى کند، یعنى آدم سیر نمى شود. وضع این دنیا این طور است که انسان هر چیزى را تا وقتى ندارد مى خواهد، وقتى که دارا شد از آن سیر مى شود، باز دنبال یک چیز دیگرى مى رود. قرآن مى گوید ولى در آن دنیا این طور نیست «لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا»، در آنجا آنچه را که دارند، دیگر آرزوى دگرگونى و تحول و تنوع در آن نمى شود.
معروف است که مى گویند سفیر انگلیس با ناپلئون ملاقات کرد و این در همان وقتى بود که میان آنها اختلاف و جنگ بود. ناپلئون به سفیر انگلیس گفت: فرق ما فرانسویها با شما انگلیسیها این است که ما طالب شرافتیم، ولى شما طالب ثروت. او گفت: بله، همین طور است، انسان همیشه طالب آن چیزى است که ندارد! بله، انسان همیشه طالب و دنبال آن چیزى است که ندارد، پس باید یک نداشتنى در کار باشد، و اتفاقا به اندازه اى که این مصیبتها و ضربتها بر روح بشر، قوه ها را در وجود انسان به فعلیت مى رساند، هیچ چیز این کار را نمى کند.
سختى و مصیبت این طور نیست که اثرش فقط خمود و بریدن و قطع کردن باشد، اثرش بیشتر تحریک است یا در حدیث داریم که: انّ اللّه اذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا.خداوند آنگاه که بنده اى را دوست بدارد، او را در گرداب بلا فرومى برد، فرو بردنى.
«غت» به معنى زیر آب کردن کسى است، یعنى اصلا خداوند او را در گرداب بلایا و شداید فرومى برد. در همین زمینه مثال ذکر مى کنند- و خوب هم ذکر مى کنند- مى گویند در این دنیا کسى پیروزمند است که قدرت شناورى داشته باشد، شناورى در امواج بلاها و سختیها، و این شناورى را کسى مى تواند بلد باشد که در این موج بیفتد و الّا انسان اگر صد سال کتاب بخواند و نرود در یک دریاچه اى، حوضچه اى شناورى کند، آیا ممکن است شناورى را یاد بگیرد؟ انسان شناورى را در عمل باید یاد بگیرد، یعنى باید بیفتد در آب، در حالتى که احساس خطر مى کند، آن وقت است که نیرو به خرج مى دهد و شناور مى شود و شناورى مى کند.
بنابراین اگر مصائب و سختیها و بلایا و شداید از زندگى بشر برخیزد، آن وقت اول تباهى و نابودى بشر است.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموند: هرکس که مى خواهد بدون آنکه مالى در کف داشته باشد بى نیاز باشد و بدون آنکه فامیلى و عشیره اى و خدم و حشمى داشته باشد عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در رأس یک قدرت اجتماعى باشد و پستى را قبضه کرده باشد مهابت و صلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خوارى معصیت و گناه خارج کند و به عزت طاعت پروردگار پیوند کند.
موفق ومؤید باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد