در ادامه توجه شما را به مطالبی جلب می کنیم:
یکم . از دیدگاه اسلام , دنیا مانند پلی برای گذر کردن و حرکت به سوی منزل جاویدان آخرت است و آمدن انسان به این دنیا برای کسب آمادگی برای زندگی جاوید اخروی است . دنیا »محل تجارت «, (نهج البلاغه , کلمات قصار, 131؛الدنیا… مسجد احبائ الله و مصلی ملائکه الله و مهبط وحی الله و متجر اولیائ الله؛ )و »زراعت آخرت «, (بحارالانوار, ج 14, ص 314 ؛»ان الدنیا خلقت مزرعه «; و ج 73, ص 148. »الدنیا مزرعه الاخره «) و محل »آزمایش «, (نهج البلاغه , نامه ی 55؛ »فان الله سبحانه قد جعل الدنیا لما بعدها و ابتلی فیها اهلها یعلم ایهم احسن عملا«), است . خداوند، انسان را در این دنیا آفرید تا انسان بتواند به کمال لایق و شایسته ی خود دست یابد. دوم . رسیدن به کمالات شایسته ی انسانی , به گونه ای است که جز با اختیار انسان حاصل نمی شود; یعنی , این گونه که چنین کمالی را بتوان بدون طی مسیر و انجام دادن افعال اختیاری به انسان اعطا کرد; زیرا مرتبه ی وجودی این کمال , پس از افعال اختیاری و آزمایش های فراوان است . پس خداوند متعال , مجالی را برای کسب چنین کمالی برای انسان فراهم ساخت ; مثلا خداوند برای اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم (ع ), او را به ذبح فرزندش آزمایش می کند: »و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما«, (بقره / 124). برای اعطای مقام محمود (شفاعت ) به پیامبرش , آن حضرت را امر به نماز شب می کند. »و من اللیل فتهجد به نافله عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا«, (اسراء / 79). سوم . انسان , دارای گرایش ها, تمایلات و نیازهای متفاوت است . حضرت امیرالمؤمنین (ع ) انسان را در مقایسه با حیوان و ملائکه چنین معرفی می کند: »خداوند عزوجل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید. پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود, از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند, از حیوانات پست تر خواهد بود«, (وسائل الشیعه , ج 11, س 164). اگر انسان بر شهواتش غلبه کند, به همه ی این نیازها پاسخ مناسب می دهد. و این پاسخ ها, همان افعال اختیاری او است که باید انسان را به کمال لایقش برساند. اگر این پاسخ ها دقیقا منطبق بر نیازهای واقعی جسم و جان و ذهن انسان باشد, قطعا انسان با عقل و فطرت خود, این پاسخ های صحیح و راه های اعتدال در ابعاد وجودی خود را می شناسد; اما هیچ گاه بی نیاز از هدایت الهی نبوده است . قرآن , هدف از آفرینش انسان را »خداشناسی «, (طلاق , آیه 12) و »خداپرستی «, (ذاریات , آیه ی 56) معرفی کرده است . دین – به عنوان هدایت الهی – راه صحیح این دو را به انسان آموزش می دهد; زیرا خدایی که خالق انسان و جهان است , همو دین را فرستاده است . لذا تسلیم شدن در برابر خداوند و پیروی از هدایت های دینی , به یقین می تواند انسان را در همه ی زوایای وجودیش به کمال برساند. چهارم . »خداشناسی و خداپرستی « که به عنوان هدف آفرینش انسان معرفی شده است – هدف میانی راه رسیدن به هدف نهایی است . هدف نهایی آفرینش انسان , بازگشت به سوی خداوند »لقائ الله « است : »انا لله و انا الیه راجعون «, (بقره , آیه 156). لکن در ملاقات با خداوند, برخی با جلوه ی رحمانیت او ملاقت می کند و عده ای با مظهر عدالت و قهاریت او: »یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه فاما من ائوتی کتابه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا… و ائما من ائوتی کتابه ورائ ظهره فسوف یدعو ثبورا; ای انسان ! حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی , و او را ملاقات خواهی کرد, اما کسی که نامه اش به دست راستش داده شود به زودی اش حسابی بس آسان کنند… و اما کسی که نامه اش از پشت سر به او داده شود زودا که هلک خویش خواهد«, (انشقاق , آیه 6 – 11). پنجم . حال که معلوم شد هدف از زندگی انسان , بازگشت به سوی خدا و »لقاء الله« است و راه و طریق آن , خداشناسی و بندگی او است ; باید دانست که فرصت اندک و راه بسی سخت و دشوار است . پس باید در کسب معرفت , تحصیل فضایل اخلاقی و اطاعت و بندگی , تمام تلاش را مبذول داشت . هم چنین از لغزش ها و خطاها, ناامید نشد که خدای رحمان بخشنده و مهربان است و راه توبه را تا آخرین لحظات برای انسان بازگذاشته است . ششم . در کنار عزم , اراده و تلاش در راه بندگی خداوند, باید از امدادهای غیبی نیز بهره جست و از دعا و توسل به مقربان درگاه الهی , غافل نشد. دعا و مناجات و درخواست از خدا, هم خود به عنوان یک عمل و عبادت , باعث کمال نفس می شود, و هم اجابت آن توفیق افزونتری را برای انسان در پی دارد.
زندگی و سرمایه عمر برای انسان نعمتی بی بدیل و فرصتی بی نظیر است که اگر از دست برود هرگز قابل بازگشت نیست. ما باید برای ثانیه های عمرمان حساس باشیم و آن را مفت و رایگان از دست ندهیم. بخش هایی از این سرمایه ارزشمند و خدادادی، مثل جوانی و دوران تحصیل، اهمیت بیشتری دارد. زیرا آمادگی و فراغت انسان برای بهره برداری مناسب و سودمند بیش از مواقع دیگر است. به همین جهت ما به سؤال شما که حاکی از حساسیتتان به این موضوع است ارج می نهیم و نشانه هوشیاری و توجه شما می دانیم گرچه بسیاری از افراد از این موضوع غافلند و دنبال این هستند که هر طور شده وقت خود را بگذرانند و روزشان را شب کنند. همان طور که شما در سؤالتان متذکر شده اید، اولین قدم برای استفاده بهینه از فرصت و اوقات فراغت، داشتن یک برنامه کارآمد و درست است. زیرا از یک سو به ما شیوه صحیح به کار گرفتن فرصت ها را مى آموزد و از سوى دیگر با نیل به هدف هاى کوتاه مدت و میان مدت، رضایت خاطرمان را فراهم مى سازد. برای اینکه چگونه یک برنامه ریزى مناسب براى نیازهاى خود تنظیم نماییم منوط و مشروط به تحقق موارد ذیل است: 1. تعیین هدف. هدف ها دو قسمند. گاهی کلی اند مثل رضای خدا، خدمت به مردم، بالا رفتن سطح آگاهی و امثال آن و گاهی جزئی اند مثل تخصص در یک رشته خاص مثل حساب داری، مطالعه یک کتاب، نوشتن مقاله یا امثال آن. لازم است هر دو هدف را مشخص کنیم؛ یعنی همان طور که یک هدف کلی در نظر دارمی، اهداف جزئی را هم دقیقا مشخص کنیم و آن را محور فعالیت هایمان قرار دهیم. 2. تشخیص نیازها وکاستی ها و نواقص احتمالی. باید خواست ها و احتیاجات اساسى خود را در آن زمینه بخصوص روشن کنیم. به عنوان مثال: در یک مقطع مشخص، چه درسى را نیاز داریم بیاموزیم تا تسلط بر آنها پیدا کنیم. 3. فرصت ها و اوقاتى که باید صرف تحقق اهداف برنامه شود، چه میزانى است؟ 4. چه روشى مطلوب ترین شیوه براى دست یابى به اهداف مورد نظر مى باشد. 5. در مرحله اجرا نیازمند به چه ابزار و کاربرد چه وسایلى هستیم؟ 6. پس از اجرا به ارزیابى فعالیت هاى انجام شده مى پردازیم تا میزان دسترسى به اهداف مشخص شود و میزان عدم موفقیت در رسیدن به برنامه را نیز معلوم نماییم. این مرحله که تحت عنوان بازخورد(فیدبک) نامیده مى شود، فرصتى به ما مى بخشد تا بتوانیم عوامل ناکامى احتمالى را نیز بشناسیم و از بروز مجدد آن در برنامه مورد نظر پیشگیرى نماییم. از آفات برنامه ریزى، فقدان تلاش و پشتکار در دستیابى به هدف برنامه است. و شاید در ابتداى فعالیت به همه موارد مورد نظر دست نیافته و دلسرد شویم و از ادامه راه باز بمانیم. و بی تردید عمل به برنامه، مستلزم چشم پوشى از برخى فرصت هاى فراغت، سرگرمى ها و تفریحات مى باشد، در این صورت باید خود را سازگار با برنامه مى نماییم تا بتوانیم به نتیجه مطلوبى دست یابیم. ممکن است در ابتدا، برنامه ریزى با کندى مواجه شود ولى در جریان عمل به برنامه به آن عادت مى کنیم و به مرور زمان جزء شخصیت ما مى شود. برنامه ریزى علاوه بر صرفه جویى در وقت و فرصت هاى زندگى، موجب مى شود تا خود را و نیازهایمان را بهتر و بیشتر بشناسیم. لازمه برنامه ریزى موفق، انعطاف پذیرى در عمل به برنامه است و نیز نگاه واقع بینانه به کاستى ها و ضعف هاى موجود در زمینه اى است که برنامه تنظیم مى کنیم. برنامه ریزى تفکر ما را نسبت به زندگى شکل مى دهد و تفکّر منسجم منتهی به عمل در زندگى ایجاد می کند. به منظور داشتن یک برنامه منظم، لازم است جدولى تهیه نمایید و ساعات شبانه روز و ایام هفته را (به ترتیب در ستون افقى و عمودى) یادداشت کرده و براى هر ساعتى در هر روز از ایام هفته کار و برنامه مناسب را در آن یادداشت نمایید. مثلاً چه ساعتى از خواب بیدار شوید؟ ساعتى را به نماز و نرمش و صرف صبحانه و دیگر کارها اختصاص دهید، ساعات درس و کلاس و مطالعه و استراحت و نظافت و… را نیز دقیقا در جدول بنویسید و خود را موظف کنید طبق جدول تهیه شده که متناسب با توانایى هاى خودتان است عمل نمایید. در این مسیر نیاز به یک عزم و اراده جدى هست که انشاءالله در شما وجود دارد. به جهت تأکید بر نقش نظم در پیشرفت و تکامل علمی و انسانی و… توجه شما را به سخنان علی(ع) پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم «لعنه الله» به فرزندان خود حسن و حسین(ع) جلب می کنم که حضرت چنین فرمود: «اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى بتقوى الله و نظم امرکم؛ شما و همه فرزندان و کسانم و هر کسى را که نوشته ام به او مى رسد، به تقواى خدا و نظم داشتن در کارتان سفارش مى کنم». نکته مهم این است که اولین جمله اى که در وصیت نامه خود به فرزندان خود در آن حالت خاص پس از توصیه به تقوا و دورى از گناه، توصیه به نظم در امور و کارها فرمود و این نشانه اهمیت نظم و نقش آن در سعادت و موفقیت انسان است و بدون آن کسی به جایی نمی رسد. بعد از طرح و برنامه آنچه اهمیت دارد و باید عملیاتی گردد پر کردن برنامه و طرح تهیه شده است محتوای برنامه براساس دو عامل پر و به اصطلاح تعیین می شود: 1. هدف. 2- نیازها، کاستی ها و نقص ها. شما باید براساس هدف خودعمل کنید و در صدد مرتفع ساختن نیازها و کاستی ها باشید و در این راستا گام برداید و ما چون از هدف شما خبر نداریم و یا با نیازها و کاستی ها و نواقص زندگی فردی و اجتماعی و تحصیلی و خانوادگی و اقتصادی و… شما آگاهی نداریم نمی توانیم محتوای برنامه شما را تدارک نماییم اما یکی دو چیز را می دانیم. اولین نکته ای که می دانیم آن است که شما یک مسلمان هستید و این مسلمانی مسؤولیتی را متوجه شما می کند لذا بخشی از این برنامه باید مطابق آنچه مسلمانی اقتضا می کند پر شود.
برخی از این محتوا همانا اعمال عبادی شماست مانند این که باید بخشی از برنامه شما به خواندن نماز، قرآن، اطلاع از احکام دین و عمل به آنچه دین بر دوش شما گذارده است اختصاص یابد. البته مسلمانی فقط در عبادت جلوه نمی کند و تمام زندگی ما باید متکی بر اسلام باشد. نکته دومی که از شما می دانیم آن است که شما یک دانشجو هستید لذا باید بخش دیگری از برنامه شما با مطالعه مواد درسی رشته تحصیلی شما پر شود شاید بیشترین نیازها، کاستی ها و اساسی ترین اهداف شما همین تحصیل باشد و باید بیشترین محتوای برنامه شما نیز امور درسی و تحصیلی باشد کار را از مواد درسی ضروری، مواد درسی که در آنها احساس ضعف می کنید وکاستی را در تحصیل شما ایجاد کرده است شروع کنید. گمان نمی کنیم جز دو برنامه فوق برنامه اساسی دیگری وجود داشته باشد مگر برنامه های ریز و جزئی البته خوب می دانید وجود تفریح و گردش و برنامه های نشاط آور نیز یکی از ضرورت های زندگی انسانی است. آنچه گفته شد از محتوای برنامه برگرفته از حدیثی است از امام کاظم(ع) که می فرمایند بکوشید برنامه و ساعت زندگی خود را در چهار بخش تنظیم کنید: 1- بخشی را به مناجات. 2- بخشی را به کسب معاش و روزی. 3- بخشی را نیز به معاشرت با برادران دینی مخلص و مورد وثوق که عیب شما را می نمایانند، اختصاص دهید. 4- بخشی را نیز به تفریح بپردازید. در مورد شما معاش و روزیتان در ادامه تحصیل نهفته است. نکته پایانی که توجه به آن ضروری است تلقی مثبت از رشته ای که قبول شده اید و همین طور تلقی مثبت در دانشگاه پیام نور. شاید یکی از علل بی هدفی، سردرگمی و نگرانی شما به خاطر تلقی منفی از دانشگاه پیام نور است. حال آن که باید بپذیرید که دانشگاه پیام نور نیز دانشگاه است و هزاران نفر مانند شما از طریق همین دانشگاه درس می خوانند و قبلا نیز هزاران نفر از طریق همین دانشگاه مراتب عالی تحصیلی را پشت سر گذاشته اند و با موفقیت زندگی می کنند و از تحصیلات خود بهره می گیرند. بنابراین اگر تلقی منفی در دانشگاه پیام نور دارید آن را با تفکر مثبت جایگزین کنید و افکار خود را نسبت به رشته و دانشگاهتان مثبت کنید قطعا موفق خواهید شد.
راز آفرینش:
پرسش از راز آفرینش و هدف زندگى از بنیادى ترین، دیرین ترین، پایاترین و عمومى ترین پرسش هاى آدمى است. هر یک از ما از خود مى پرسیم: از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مى روم آخر؟ چه سرنوشتى فراروى من است؟ خوشبختى من در چیست و چگونه مى توان به آن رسید؟
مولاى رومى به خوبى این سؤال برخاسته از درون همگان را به نظم آورده است:
روزها فکر من این است و به شبها سخنمکه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرایا چه بوده است مراد وى از این ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بودبه کجا مى روم آخر ننمایى وطنم
یافتن پاسخ درست این پرسش ها زندگى ساز است و ناکامى در آن زندگى سوز. دانستن راز آفرینش و معنا و هدف زندگی از طرفى تأمین گر حس جستجوگرى و حقیقت طلبى انسان است و از طرف دیگر جهت نماى زندگى و پیوند دهنده بین اکنون و فرداهاى دور و نزدیک. آگاهى از معنا و هدف اعلاى حیات، آرمان ساز، ایده آل پرور، هویت بخش، راهنما، مسئولیت آفرین، شوق انگیز، حرکت زا، رضایت بخش و آرامش آفرین است و گم کردن آن رنج آور، مضطرب کننده، یأس آفرین، تخدیرکننده، رهزن، مسئولیت گریز و… است.
جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین و محمد رضا کاشفى، دین شناسى و ادیان و مذاهب، قم، معارف، 1386.
از دیدگاه عرفان اسلامی انسان مظهر جامع خداوند است و هدف زندگی نیز چیزی جز تحقق همین مظهریت در خود نیست. انسان سالک در زندگی خود می کوشد که هر چه بیشتر مظهر خداوند شود و کمالات الاهی را در خویش ظاهر سازد و کمال و سعادت او نیز در همین مظهریت است. به هر مقدار که از صفات و کمالات الهی بهره مند می شود، به کمال می رسد و از زندگی خود لذت می برد و به خداوند نزدیک می گردد. راه رسیدن به چنین مظهریت و کمالی نیز عبادت و فنای فی الله است. بر این اساس انسان به هر صفت کمالی که دست می یابد، به همان مقدار و در همان هنگام به خداوند نزدیک شده و به هدف زندگی دست یافته است. این فرایند تا ابدیت ادامه دارد، چون حرکت از لوازم ذات هستی است و نقطه ایستایی در کل هستی نمی توان فرض کرد.
اما در این که چگونه می توان معنای حیات را بازیافت توجه به چند نکته بایسته است:
یکم. ابتدا باید معناى هدف مشخص شود؛
«هدف براى هر کار و هر راه، نقطه اى است که به آن، ختم مى شود» گفتنى است، این هدف -که گاهى از آن تعبیر به غایت نیز مى شود با علت غایى -که در فلسفه از آن سخن مى رود متفاوت است. براى آشنایى تفصیلى از تفاوت ها و تشابه هاى علت غایى و غایت نگا: محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 11489..
دقت کافى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مى بخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانى قرار گرفته است که به معناى صحیح «هدف» نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. ازاین رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاى حیات دنیوى بشر بوده و در مواردى ایده آل براى بخشى از زندگى به حساب مى آمده است، هدف براى کل حیات تلقى کرده اند و با توجه به چگونگى این تلقى و انتخاب، دچار زیان در زندگى یا شکست هاى روحى شده اند. دراین باره، مى توان به کسانى اشاره کرد که بهره مندى از لذت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالى که این تصور غلطى است؛ زیرا آنچه جزء زندگى است، نمى تواند هدف آن باشد. براى چنین افرادى پس از پایان زندگى (یعنى حیات دنیوى)، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد! یا کسانى که رسیدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست،دید منفى و مأیوسانه اى نسبت به زندگى بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف دیگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید «نیازهاى زندگى» و «هدف از زندگى»، از یکدیگر متمایز شود و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید وراى حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعى محض و شئون آن نگیریم نگا: عبداللَّه نصرى، تکاپوگر اندیشه ها (زندگى، آثار و اندیشه هاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص 220..
دوّم. باید هدف را به درستى بشناسیم؛
روشن است که خردورزان و اندیشمندان بسیارى در همه جوامع -با توجه به مکاتب گوناگون در طول تاریخ هدف هاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها، درست باشد و همه این هدف ها صحیح شناخته و به دیگران شناسانده شده باشد! ضدیّت و یا تناقض بسیارى از این هدف ها، نشانگر صحت این مدعا است.
سوّم. راه رسیدن به هدف را بشناسیم؛
بیان یک مثال قدرى از اهمیت نکته دوّم و سوّم پرده بر مى دارد.
فرض کنید بیمارى دارید که نیاز فورى به دارویى خاص دارد. از طرفى، شما مى دانید که این دارو، تنها در یک داروخانه عرضه مى شود؛ امّا شما آنجا را نمى شناسید. اکنون درمى یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه، از طرفى و یافتن آدرس آن از طرف دیگر، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ یعنى، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه، براى یافتن دارو مهم است؛ اینکه شما از کدام خیابان و به چه شکلى بروید تا به آن داروخانه برسید نیز اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه اى جانسوز و جبران ناپذیر در پى خواهد آورد.
چهارم. تنها یک بار شانس رسیدن به هدف را داریم؛
در اولین قدم از جست وجو براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برمى خورد که هرچند تکان دهنده است، براى هوشیارى و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما مى گوید: «تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد». این اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مى دارد که با دقتى متناسب با اهمیت موضوع و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود دست و پا کنیم.
با توجه به نکات مذکور، متوجه خواهیم شد که شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در توان ما یا امثال ما -که خود براى اولین و آخرین بار از این راه مى گذریم بگنجد. گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره اى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمایاند.
خوشبختانه این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن به آن، کارى کارستان کرده است. خداوند مهربان -که دوست دارد ما سعادتمندو نیک فرجام باشیم و برناتوانى ما در این باب، علیم است حکیمانه و مشفقانه، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مى داند و هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مى آموزد.
با توجه به نکات مذکور، اکنون مى کوشیم تا هدف زندگى انسان را از دیدگاه آیات قرآن، براى شما به صورت فشرده، تبیین کنیم.
قرآن کریم، هرچند به ساحت جسمانى انسان و مراحل شکل گیرى آن اشاره فرموده است مؤمنون(23)، آیه 12، حجر(15)، آیه 26، صافات(37)، آیه 11.؛ اما انسانیت انسان را به «روح» او مى داند حجر(15)، آیه 29؛ ص(38)، آیه 72؛ سجده(32)، آیه 10.
براى آگاهى تفصیلى از این موضوع نگا: محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ج 1-3، صص 450447.. براساس آیات قرآن،روح و حقیقت انسانى منسوب به خداوند است؛ یعنى، روح انسان آفریده بى واسطه خداوند و ظهور تام و کامل اسما و صفات الهى است نگا: محمد شجاعى، مقالات، ج 1، صص 22 26.. اما این بعد آسمانى و جلوه حقیقى روح انسانى، مربوط به هنگامى است که انسان، پا به حیات مادى و دنیوى ننهاده است. این مرحله، در واقع همان مرحله اى است که خداوند درباره آن مى فرماید:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ تین (95)، آیه 4.؛ «[که ]به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم».
بر طبق بعضى از آیات، روح انسان -که منسوب به خدا است و در این مقام «روح خدا» نامیده مى شود براى ورود به عالم ماده تنزل مى یابد؛ یعنى، با حفظ هویت اصلى خویش، آن صفات و کمالات در او کم رنگ و کم رنگ تر مى گردد. این محدودیت و کم رنگى، به دلیل حجاب هایى است که روح انسان را فرامى گیرد. در واقع، «روح خدا» یا «حقیقت انسان» محدودتر شده، کمالات و خصوصیات وجودى اش کاسته مى شود. حقیقت انسان، در این سفر نزولى،از مراتب و منازل مختلف گذر مى کند و به منزل واپسین مى رسد و در بدن انسانى ظاهر مى گردد.
براى مثال نورى را فرض کنید که از نقطه اى سرچشمه مى گیرد. این نور بسیار صاف، روشن، پاک و بى رنگ است. در برابر این نور، حجاب هاى شیشه اى متنوع و متعدد، با رنگ ها و تیرگى هاى مختلف، یکى پس از دیگرى قرار مى گیرند. نور با آن صفا، روشنى، پاکى و بى رنگى، به شیشه اول -که داراى رنگ و تیرگى مخصوصى است مى رسد و از آن عبور مى کند. پس از این عبور، در فاصله بعدى به شیشه دوم برخورد و از آن عبور مى کند و رنگ و تیرگى بیشترى کسب مى کند. به همین ترتیب، مسیر خود را ادامه مى دهد و دوباره تیرگى هاى بیشترى به خود مى گیرد، تا در نهایت به آخرین شیشه و مانع مى رسد و رنگ و خصوصیات آن هم به او اضافه مى شود و به صورت نورى ضعیف، توأم با رنگ ها و تیرگى هاى بسیار درمى آید. در این هنگام، کسى که این نور را مى بیند، چنین مى پندارد که موجودیت این نور و اول و آخرش، همین است. او از حقیقت امر اطلاعى ندارد و نمى داند که اصل این نور، به صورت دیگرى بوده و در ابتدا نورى شفاف، بى رنگ و پاک بوده است. حال اگر فرد مطلعى او را از جریان امر با خبر کند و به او بگوید این نور اصلش چنین نبوده؛ بلکه صورت هاى شفاف ترى دارد و در نهایت هم داراى یک صورت اصلى بسیار صاف، وسیع و پاک است و تو مى توانى با کنار زدن این شیشه ها و حجاب ها، به آن دست یابى؛ کمک بزرگى به او کرده و آگاهى فوق العاده مهمى در اختیار او قرار داده است.
مثال انسان، مانند همین نور و قرار گرفتن او در این عالم مادى، همچون عبور نور از شیشه هاى تیره و روشن است. خداوند متعال ما را به چنین امرى آگاه ساخته است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ»؛ تین(95)، آیه 4 و 5.؛ «به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست ترین [مراتب ] پستى بازگردانیدیم».
البته همچنان که نور از شیشه هاى تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متصل است، انسان تنزّل یافته نیز به اصل و منشأ خود (روح خدا) متصل است براى آشنایى بیشتر با این موضوع نگا: محمد شجاعى، مقالات، ج 1، صص 31 40..
با دقت در مطالب پیش گفته، به خوبى روشن مى شود. آیاتى که نگاه مثبت به انسان داشته، او را موجودى برتر و بلکه برترین موجود امکانى معرفى مى کند -موجودى که ارزش هاى والا و متعالى در او یافت مى شود همه و همه بیانگر ویژگى هاى حقیقت اصلى انسان و همان «روح خدا»یى است که تنزل یافته است مانند سوره هاى بقره (2)، آیه 30؛ انعام (6)، آیه 165؛ اعراف (7)، آیه 172؛ روم(30)، آیه 30، احزاب(33)، آیه 72 و….. اما آیاتى که انسان را نکوهش کرده و او را موجودى پست و فرودست و گاهى پست ترین خلایق مى شمارد، بیانگر خصایص انسان تنزل یافته اى است که در همان مرتبت و منزل متوقف مانده است مانند سوره هاى: حج(22)، آیه 66؛ فصلت(41)، آیه 51؛ علق(96)، آیه 6 و 7، اسراء(17)، آیه 100، یونس(10)، آیه 12 و….. به هر حال، انسان اصلش آن و تنزل یافته اش چنین است:
زانکه دارد خاک شکل اغبرى وز درون دارد صفات انورى
ظاهرش با باطنش گشته به جنگ باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
ظاهرش گوید که ما اینیم و بس باطنش گوید نکو بین پیش و پس
ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست باطنش گوید که بنماییم بیست
زآنکه ظاهر خاک اندوه و بلاست در درونش صد هزاران خنده هاست
ظاهرت از تیرگى افغان کنان باطن تو گلستان در گلستان
مثنوى معنوى، دفتر چهارم، ابیات 1007 1010 و 1013 و 1024
اما داستان روح انسانى که از اصل خود دور افتاده، بدین جا ختم نمى شود. خداوند متعال در آیات گوناگون، این حقیقت را براى ما بازگفته است که همه جهان هستى -از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است:
«وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ لقمان(31)، آیه 22.؛ «و فرجام کارها به سوى اوست»؛
«وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ حج (22)، آیه 41.؛ «و فرجام همه کارها از آنِ خداست»؛
«وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ آل عمران (3)، آیه 109.؛ «و [همه ] کارها به سوى خدا بازگردانده مى شود»؛
«اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»؛ روم (30)، آیه 11.؛ «خداى متعال خلق را آغاز مى کند و سپس خلق را برگشت مى دهد؛ سپس [شما انسان ها ]به سوى خداى متعال برگشت داده مى شوید».
بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده است، فقط خداوند است و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش (روح خدا)، دوباره به سوى خداوند در حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوى آن هدف و غایت داریم. هدفى که ماوراى زندگى و عالم مادى؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ بقره(2)، آیه 156.. بنابراین، هدف از زیستن آدمى در این دنیا، بازگشت به اصل خویش و بازگشت به سوى خداوند است. به بیان دیگر، انسان تنزّل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را بازیابد. به حقیقت اصلى خود نایل شده، در موطن حقیقى (قرب حضرت حق) فایز گردد.
اما چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را نیز خداوند متعال، روشن ساخته است. او رسالت تبیین این چگونگى را بر دوش برترین انسان ها (پیامبران) قرار داده است و در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمى مى تواندبه اصل خود (حقیقت انسانیت و روح خدا) که هدف اصلى، اصیل و اساسى زندگى او است، دست یازد. به بخشى از آیات قرآن در این باره توجه فرمایید:
1. «…فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ…»؛ طلاق(65)، آیه 10 و 11.؛ «پس اى خردمندانى که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. به راستى که خدا سوى شما تذکارى فروفرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد».
این آیات بیانگر این حقیقت است که پیامبران آمده اند تا با دستگیرى انسان، او را از تاریکى هایى که به واسطه تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور -که همان حقیقت انسان و «روح خدا»بودن او است ببرند.
2. «یا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»؛ احزاب(33)، آیه 45 و 46.؛ «اى پیامبر! ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم؛ و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک».
این عبارات نیز به خوبى نشانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن به مقصود و هدف زندگى اند.
چون رسید اندر سبا این نور شرق غلغلى افتاد در بلقیس و خلق
روح هاى مرده جمله پر زدندمردگان از گور تن سر بر زدند
یکدگر را مژده مى دادند، هان نک ندایى مى رسد از آسمان
زان ندا دینها همى گردند گبزشاخ و برگ دل همى گردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صورمردگان را وا رهانید از قبور
مثنوى معنوى، دفتر چهارم، ابیات 839 843.
ناگفته نماند که قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم، براى رسیدن به هدف حقیقى و اصلى انسان در زندگى، تلقى کرده است.
3. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»؛ تین(95)، آیات 4 6.؛ «به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب ] پستى بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند که پاداشى بى منت خواهند داشت».
4. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ…»؛ عصر(103)، آیه 2 و 3.؛ «واقعاً انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند».
براساس آیات قرآن چند نکته روشن مى شود:
یکم.
هدف زندگى در متن زندگی قرار دارد و انسان به هر مقدار که تلاش می کند محقق می شود
دوم.
هدف زندگى رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى خود؛ یعنى، «حقیقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم.
خداوند چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را توسط پیامبران براى ما روشن ساخته است.
چهارم.