در وهله اول این جمله نشان از حیرت و هیجان شاه از دیدن گونههای زنده پستانداران، خزندگان و .. است که شایدکمی خجالتآور باشد. اما نکته نهفته در جمله ناصرالدینشاه این است که او پیش از دیدن این حیوانات، «اَشکال» آنها را در «کتاب» دیده بود. بله؛ شاه ما کتابخوان بود. زیاد هم کتاب میخواند. شاید کتابخوانترین پادشاه تاریخ ایران بود. بیشتر هم کتب تاریخی و بیشتر از آن جغرافیایی را دوست داشت.
هر چه به فارسی بود میخواند و هر چه به زبانهای اروپایی بود دستور ترجمه میداد. معمولا ناهار خود را با گزارشهای مترجمان دربار از کتب میخورد. این تصویر از ناصرالدینشاه با تصویری که مورخان از او ارائه میدهند که پادشاهی زنباز و شکاردوست و شکمچران بود متضاد است. مطالعات تاریخی اخیر نشان میدهد ناصرالدینشاه بافرهنگترین شاه ایل قاجار بوده و این در سلسلهای که آموزش و پرورش در آن کمتر وجود داشته یک استثناء است. ناصرالدینشاه نه تنها اهل مطالعه بود و از فرهنگ و هنر بیبهره نبود، بلکه سعی کرد این فرهنگ و هنر را در حکمرانی خود نیز تسری دهد. او در سلسلهای به شاهی رسیده بود که خشنترین و خسارتبارترین منازعات و جنگها با همسایگان ایران در تاریخ آن به ثبت رسیده است. ولی ناصرالدینشاه به گواه مطالعات تاریخی جدید آغازگر دیپلماسی و تعامل به جای جنگ و غارت بود.
با فاکتور گرفتن فقره هرات و مرو که در سالهای نخست پادشاهی او روی داد، در بقیه سالها توانست با دیپلماسی مخصوص خود کشور را از گزند زمینخوارانه روسیه و انگلیس در امان نگهدارد. دیپلماسی که سفر در کانون آن قرار داشت. ناصرالدین شاه تا زمان خود، رکورد بیشترین مسافرتها را در داخل و خارج از ایران به عنوان حاکم کشور به نام خود ثبت کرد. او نخستین پادشاه ایران بود که در دوران صلح به خاک همسایه قدم میگذاشت و با نوشتن سفرنامههای مفصل، قدم در مسیر فهم تاریخ و جغرافیا و آداب ملل دیگر گذاشت. فهمی که البته ناکامل بود و توسط بسیاری از محققین و مورخین بعدی تحقیر شد. اما خواندن کتاب نغمه سهرابی که به تازگی به فارسی برگردانده شده و مندرج در تحت مطالعات تاریخی جدید است نشان میدهد چندان هم نباید با دید حقارت به ناصرالدین شاه نگریست. او شاه کاملی نبود ولی قطعا شاه عاقلی بود، چیزی که پدر بزرگ، پدر، پسر و نوهاش نبودند. طرفه آنکه چنین شاهی عاقل، نخستین و آخرین شاه شهید تاریخ ایران شد.
آنچه که از کتاب نغمه سهرابی برمیآید نشان میدهد که ناصرالدینشاه کلا ذهن ورزیدهای در شوخ طبیعی داشته است. کاریکاتورهای کلامی خندهداری نیز از دولتمردان ترسیم میکند. ناصرالدین شاه در سفرش به فرانسه، رئیسجمهوری این کشور که فردی به نام ماری فرانسوا سدی کارنو است را سعدی مینامد و او را به چند نفر در تهران شبیه میکند: «سعدی قد متوسطی دارد. لاغر، با مو و چشمانی سیاه و ابروان سیاه کلفت. سعدی به حشمهالدوله مرحوم شبیه است.
خیلی ظریف است، ریشش شبیه نیست اما چشمش حالتش خیلی شبیه به حشمهالدوله است. له امام اخوان تکیه هم خیلی شبیه است. او قدری گنده است، این ظریف و همینطور به حکیمالسلطان شبیه است، چشم و رنگ و حالت، همه چیز آنها، کلهشان و ریششان گندهتر است، این کوچک و ظریفتر» چنانچه نغمه سهرای نشان میدهد نصرالدین شاه در غیاب درباری خلاق و دیوانی فعال، شخصا وظیفه ارتقا چهره ایران و حتی ماهیت حکومت ایران در اذهان مردم خودش و مردم اروپا را از طریق به کارگیری فن آوری های جدیدی مثل تلگراف، چاپ و عکاسی بر عهده داشت. کلا شاه جالبی است و تومنی صنار با دیگر شاهان قجری فرق دارد. البته وضع آقامحمدخان به کلی متباین است و قابل مقایسه با هیچ یک از جانشینانش نیست.
*نویسنده و روزنامهنگار حوزه اندیشه