۱۳۹۸/۰۵/۰۵
–
۲۶۴۹ بازدید
تفاوت نفاق خفی بانفاق جلی
الف ) لغت نفاق
کلمه “نفق” در قرآن آمده است: “إن تبتغی نفقاً فی الأرض او سلما فی السماء”[7]. از اینجا ما می توانیم ریشه لغت را پیدا کنیم. لغویین می گویند نفق یعنی راه؛ البته راه های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام می خواندیم (کتابی است در صرف و نحو، مقارن با سیوطی؛ طلبه هایی که مقدمات عرب را می خوانند یکی از کتاب هایی که در صرف و نحو می خوانند، نظام است) در آنجا به لغتی برخورد کردیم و بعد در کتاب های لغت دیدیم و ان لغت “نافقاء” است. در آنجا این جور معنی کرده بود: موش صحرایی سوراخ خودش را که در صحرا می کند، یک احتیاطی می کند برای نجات از دشمن. یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید. ولی بعد در در آن و در یک نقطه دور دستی که از این دروازه آشکار دور است از زیر زمین به طرف بالا می کند و می کند تا سقف را به کف زمین نزدیک می کند، اما آن قدر نمی کند که سوراخ بشود؛ بلکه یک قشر نازکی باقی می گذارد و نه آن قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، حیوان درنده ای از این در وارد شد و خطر ایجاد کرد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر خراب بشود. این که از این در وارد می شود، او از آن در خارج می شود. عرب به این می گویند “نافقا” یعنی یک راه مخفی درونی سر پوشیده ای که برای دنیای موش صحرایی جزء اسرار نظامی است و دشمن از آن با خبر نیست ولی یک چنین راه احتیاطی برای خودش باز گذاشته است.
در لغت هم وقتی که ما راجع به “منافق” نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند، می بینیم گفته اند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده: یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می شود و یک در خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است؛ از یک در وارد و از در دیگر خارج می شود.
ب ) مؤمن ، کافر و منافق
از همین جا ضمن تعریف منافق معلوم می شود. مؤمنی داریم، کافری داریم و منافقی.
مؤمن کسی است که واقعاً از عمق دل خودش به حقیقت اسلام ایمان دارد و اقرار و اعتراف هم دارد؛ در دل مؤمن است در زبان و در عمل هم مؤمن است؛ در احساسات هم مؤمن است، در تظاهرات ظاهری هم مؤمن است؛ در عمل مؤمن است در قول هم مؤمن است.
اما کافر کسی است که مخالف است؛ در باطن مخالف است، در ظاهر هم مخالف است. می گوید من خدا را قبول ندارم. خدا را قبول ندارد و می گوید هم خدا را قبول ندارم. پیغمبر را قبول ندارد، می گوید هم پیغمبر را قبول ندارم. قرآن را قبول ندارد، می گوید قبول ندارم. صریح است. کافر است و یک کافر صریح، یعنی یک رو؛ یک رو بیشتر ندارد. ظاهرش همان را می گوید که باطنش می گوید و باطنش همان را می گوید که ظاهرش می گوید.
و اما منافق ، منافق کسی است که فکر و اندیشه اش یک جور می گوید، زبانش جور دیگر، درست بر ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهریش در جهت دیگر. در دل خدا را قبول ندارد اما متظاهر به خدا پرستی است. پیغمبر را قبول ندارد، متظاهر به احترام به پیغمبر است؛ قرآن را قبول ندارد، متظاهر احترام به قرآن است؛ علی را قبول ندارد، متظاهر به احترام به علی است؛ و همین طور همه مقدسات دین. پرده ای بر روی کفر خودش کشیده است. بنابر این نفاق یعنی کفر در زیر پرده. منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.
ج ) نفاق خفی و اخفی
بنابراین نفاق، ذاتا خفی است. به همین دلیل نمی توان از نفاق جلی و نفاق خفی حرف زد اما می توان از نفاق خفی و نفاق اخفی یا مضاعف حرف زد:
نفاق خفی، نفوذ در نظام اسلامی به قصد ساقط کردن ظاهری و فرمالیستی آن است و نفاق اخفی یا مضاعف، نفوذ در نظام اسلامی به قصد قدرت طلبی (و در نتیجه به قصد خالی کردن نظام از محتوا) و در عین حال تلاش برای حفظ فرمالیستی آن است.
منافقان خفی، نظام اسلامی را بالکل ساقط می کنند اما منافقان مضاعف، نظام اسلامی را از آن خود می کنند.
روشن است که شدت نفاق مضاعف از نفاق خفی بیشتر است و ای بسا برای خود شخصی که دچار نفاق مضاعف است، آشکار نباشد. او باید ببیند که قدرت، به طور فی نفسه نزد او ارزشمند و مقدس است یا قدرت را برای اقامه حق می خواهد و ارزشمند می بیند.
تراژدی وقتی است که منافقان مضاعف ریشه دوانده در یک نظام اسلامی (یا ظاهرا اسلامی)، مخالفان یا رقبای خود را با برچسب نفاق، از میدان خارج کنند.
د ) خطر نفاق
حدیثی در نهج البلاغه است. امیرالمؤمنین در نامه ای که به محمد ابن أبی بکر وقتی او را والی مصر کرده بودند، نوشته اند می فرماید: من از پیغمبر اکرم این حدیث را شنیدم. پیغمبر نسبت به آینده امت اظهار نگرانی می کرد و می گفت: “من از منافقان نگرانم. ” پیغمبر از آینده امت خودش اظهار نگرانی می کرد ولی نه از ناحیه کافران؛ از ناحیه کسانی که اسلام را به ظاهر قبول کرده اند و در باطن قبول نکرده اند. عبارت حضرت این است که پیغمبر می فرمود: “إنی لا أخاف علی امتی مؤمناً و لا مشرکاً” من از مؤمنین بر امتم بیم ندارم، از مشرکین هم بر امتم بیم ندارم، “اما المؤمن فیمنعه الله بإیمانه” خدا مؤمن را به موجب همان ایمانش باز می دارد؛ یعنی ایمان مؤمن به او اجازه نمی دهد خطری برای اسلام به وجود بیاورد. “و اما المشرک فیقمعه الله بشرکه” مشرک چون متظاهر به شرک خودش است، خدا به همین موجب او را می کوبد. “و لکن اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان”[8]. آن که من از او بر شما بیمناکم، منافق است که زبانش دانا و متظاهر است و به خیر و اسلام می چرخد، بلکه همه تظاهراتش تظاهرات اسلامی است اما دلش به سوی دیگران است.
از اینجا انسان می فهمد که خطر منافق و نفاق چقدر بزرگ است! وقتی قرآن را نگاه می کنیم، می بینیم تکیه عظیمی دارد راجع به نفاق و منافق ، می بینیم پیغمبر اکرم هم می گوید من از کس دیگری حتی از مشرکان و کافران بر امت خودم بیم ندارم ولی از منافقان، از مسلمانانی که متظاهر به اسلامند ولی مُدلّس و ریاکار و متظاهر و دُکان دار هستند و باطن و عمق دلشان به اسلام ایمان نیاورده است، من از اینها بر دین خودم می ترسم…
کلمه “نفق” در قرآن آمده است: “إن تبتغی نفقاً فی الأرض او سلما فی السماء”[7]. از اینجا ما می توانیم ریشه لغت را پیدا کنیم. لغویین می گویند نفق یعنی راه؛ البته راه های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام می خواندیم (کتابی است در صرف و نحو، مقارن با سیوطی؛ طلبه هایی که مقدمات عرب را می خوانند یکی از کتاب هایی که در صرف و نحو می خوانند، نظام است) در آنجا به لغتی برخورد کردیم و بعد در کتاب های لغت دیدیم و ان لغت “نافقاء” است. در آنجا این جور معنی کرده بود: موش صحرایی سوراخ خودش را که در صحرا می کند، یک احتیاطی می کند برای نجات از دشمن. یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید. ولی بعد در در آن و در یک نقطه دور دستی که از این دروازه آشکار دور است از زیر زمین به طرف بالا می کند و می کند تا سقف را به کف زمین نزدیک می کند، اما آن قدر نمی کند که سوراخ بشود؛ بلکه یک قشر نازکی باقی می گذارد و نه آن قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، حیوان درنده ای از این در وارد شد و خطر ایجاد کرد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر خراب بشود. این که از این در وارد می شود، او از آن در خارج می شود. عرب به این می گویند “نافقا” یعنی یک راه مخفی درونی سر پوشیده ای که برای دنیای موش صحرایی جزء اسرار نظامی است و دشمن از آن با خبر نیست ولی یک چنین راه احتیاطی برای خودش باز گذاشته است.
در لغت هم وقتی که ما راجع به “منافق” نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند، می بینیم گفته اند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده: یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می شود و یک در خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است؛ از یک در وارد و از در دیگر خارج می شود.
ب ) مؤمن ، کافر و منافق
از همین جا ضمن تعریف منافق معلوم می شود. مؤمنی داریم، کافری داریم و منافقی.
مؤمن کسی است که واقعاً از عمق دل خودش به حقیقت اسلام ایمان دارد و اقرار و اعتراف هم دارد؛ در دل مؤمن است در زبان و در عمل هم مؤمن است؛ در احساسات هم مؤمن است، در تظاهرات ظاهری هم مؤمن است؛ در عمل مؤمن است در قول هم مؤمن است.
اما کافر کسی است که مخالف است؛ در باطن مخالف است، در ظاهر هم مخالف است. می گوید من خدا را قبول ندارم. خدا را قبول ندارد و می گوید هم خدا را قبول ندارم. پیغمبر را قبول ندارد، می گوید هم پیغمبر را قبول ندارم. قرآن را قبول ندارد، می گوید قبول ندارم. صریح است. کافر است و یک کافر صریح، یعنی یک رو؛ یک رو بیشتر ندارد. ظاهرش همان را می گوید که باطنش می گوید و باطنش همان را می گوید که ظاهرش می گوید.
و اما منافق ، منافق کسی است که فکر و اندیشه اش یک جور می گوید، زبانش جور دیگر، درست بر ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهریش در جهت دیگر. در دل خدا را قبول ندارد اما متظاهر به خدا پرستی است. پیغمبر را قبول ندارد، متظاهر به احترام به پیغمبر است؛ قرآن را قبول ندارد، متظاهر احترام به قرآن است؛ علی را قبول ندارد، متظاهر به احترام به علی است؛ و همین طور همه مقدسات دین. پرده ای بر روی کفر خودش کشیده است. بنابر این نفاق یعنی کفر در زیر پرده. منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.
ج ) نفاق خفی و اخفی
بنابراین نفاق، ذاتا خفی است. به همین دلیل نمی توان از نفاق جلی و نفاق خفی حرف زد اما می توان از نفاق خفی و نفاق اخفی یا مضاعف حرف زد:
نفاق خفی، نفوذ در نظام اسلامی به قصد ساقط کردن ظاهری و فرمالیستی آن است و نفاق اخفی یا مضاعف، نفوذ در نظام اسلامی به قصد قدرت طلبی (و در نتیجه به قصد خالی کردن نظام از محتوا) و در عین حال تلاش برای حفظ فرمالیستی آن است.
منافقان خفی، نظام اسلامی را بالکل ساقط می کنند اما منافقان مضاعف، نظام اسلامی را از آن خود می کنند.
روشن است که شدت نفاق مضاعف از نفاق خفی بیشتر است و ای بسا برای خود شخصی که دچار نفاق مضاعف است، آشکار نباشد. او باید ببیند که قدرت، به طور فی نفسه نزد او ارزشمند و مقدس است یا قدرت را برای اقامه حق می خواهد و ارزشمند می بیند.
تراژدی وقتی است که منافقان مضاعف ریشه دوانده در یک نظام اسلامی (یا ظاهرا اسلامی)، مخالفان یا رقبای خود را با برچسب نفاق، از میدان خارج کنند.
د ) خطر نفاق
حدیثی در نهج البلاغه است. امیرالمؤمنین در نامه ای که به محمد ابن أبی بکر وقتی او را والی مصر کرده بودند، نوشته اند می فرماید: من از پیغمبر اکرم این حدیث را شنیدم. پیغمبر نسبت به آینده امت اظهار نگرانی می کرد و می گفت: “من از منافقان نگرانم. ” پیغمبر از آینده امت خودش اظهار نگرانی می کرد ولی نه از ناحیه کافران؛ از ناحیه کسانی که اسلام را به ظاهر قبول کرده اند و در باطن قبول نکرده اند. عبارت حضرت این است که پیغمبر می فرمود: “إنی لا أخاف علی امتی مؤمناً و لا مشرکاً” من از مؤمنین بر امتم بیم ندارم، از مشرکین هم بر امتم بیم ندارم، “اما المؤمن فیمنعه الله بإیمانه” خدا مؤمن را به موجب همان ایمانش باز می دارد؛ یعنی ایمان مؤمن به او اجازه نمی دهد خطری برای اسلام به وجود بیاورد. “و اما المشرک فیقمعه الله بشرکه” مشرک چون متظاهر به شرک خودش است، خدا به همین موجب او را می کوبد. “و لکن اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان”[8]. آن که من از او بر شما بیمناکم، منافق است که زبانش دانا و متظاهر است و به خیر و اسلام می چرخد، بلکه همه تظاهراتش تظاهرات اسلامی است اما دلش به سوی دیگران است.
از اینجا انسان می فهمد که خطر منافق و نفاق چقدر بزرگ است! وقتی قرآن را نگاه می کنیم، می بینیم تکیه عظیمی دارد راجع به نفاق و منافق ، می بینیم پیغمبر اکرم هم می گوید من از کس دیگری حتی از مشرکان و کافران بر امت خودم بیم ندارم ولی از منافقان، از مسلمانانی که متظاهر به اسلامند ولی مُدلّس و ریاکار و متظاهر و دُکان دار هستند و باطن و عمق دلشان به اسلام ایمان نیاورده است، من از اینها بر دین خودم می ترسم…