۱۳۹۷/۰۸/۰۸
–
۴۲۸ بازدید
در جواب کسی که میگه امام حسین(ع) برای خلافت جنگیدن چی باید گفت؟
تأسیس حکومت حق و عدالت اسلامی از اهداف عالیه دعوت اسلام و از عناصر مهم اجتماعی اسلام است که در هر عصر مسلمانان وظیفه دارند آنرا در رأس برنامه های اصلاحی و اسلامی خود قرار داده و در تأسیس آن کوشا باشند.مقدمتاً باید گفت: در این مورد که فلسفة واقعی قیام امام حسین _ علیه السلام _ چه بوده است، نظریات گوناگونی ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره خواهد شد. اما سخنی که علامه سید مرتضی عسکری در مقدمه مرآة العقول بیان کرده ناظر به فلسفة قیام امام حسین _ علیه السلام _ نیست. بلکه ایشان می گوید: «به فرض اگر با امام حسین _ علیه السلام _ به عنوان خلیفه بیعت می شد ایشان نمی توانست احکام تغییر یافتة اسلامی را به طور کامل اصلاح کند …»[1]. امکان یا عدم امکان این امر از نتایج به دست گرفتن قدرت است. اما در اینکه واقعاً فلسفة قیام آن حضرت چه بوده است، ایشان نظر معارضی با سایر علما ندارد. علامه عسکری قائل است که: «قیام امام حسین _ علیه السلام _ در حقیقت بر ضد انحراف از سنّت رسول خدا _ صلّی الله علیه و آله _ بوده است»[2]. در جای دیگری می نویسد: «در اواخر دورة معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسمش باقی نمانده بود. وقتی معاویه از دنیا رفت و پسرش یزید در سال 60 هـ. به حکومت رسید، نیز همین اوضاع وجود داشت. در این زمان فقط دو راه برای امام باقی مانده بود: 1- بیعت 2- جنگ. بیعت امام حسین _ علیه السلام _ با یزید به معنای این بود که آن حضرت افعال و اقوال و روش یزید را قبول دارد اما، امام _ علیه السلام _ از بیعت خودداری کرد و در این را به شهادت رسید»[3].
تقریباً همة کسانی که در رابطة با قیام امام حسین _ علیه السلام _ کتاب نوشته اند در این امر اتفاق نظر دارند که هدف امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه بود. برخی قائلند امام حسین _ علیه السلام _ می خواست حکومت تشکیل دهد. آیت الله صافی گلپایگانی قائل است که تأسیس حکومت اسلامی امکان نداشت و چون امکان نداشت پس هدف قیام هم نبود»[4]. همین نویسنده قائل است: «شما گمان می کنید اینکه می گوئیم کشته شدن مطلوب امام بوده با صرف نظر از آثار فوائد آن بوده است؟ شما کاملاً در اشتباه هستید … اینکه می گوئیم شهادت محبوب امام بوده و امام به آن اشتیاق داشته یعنی در زمینة دَوَرانِ امر میان بیعت با یزید و تصویب حکومت او و شهادت البته شهادت محبوب است»[5]. در جای دیگری می نویسد: «پر واضح است که حکومت مردی شریر … مانند یزید برای اسلام بزرگترین خطر و ضربه بود و اگر بدون عکس العمل جلو می رفت، و از طرف کسی انکار نمی شد مفاسد آن جبران ناپذیر و سبب محو آثار می گشت»[6].
بنابراین ایشان هم، هدف امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه می داند، جامعه ای که با حکومت یزید به سوی خطر و نابودی در حال حرکت بود.
علامه عسکری نیز با این نظریه مخالف نیست. ایشان هم قائل است که امام حسین _ علیه السلام _ می خواست وضع موجود را تغییر دهد. «امام حسین _ علیه السلام _ به مکه رفت. مردم دور ایشان جمع شدند و به سخنان او گوش دادند. او از سیره جدش با آنان سخن گفت و از انحراف خلیفه از آن سیره … سپس دعوتش را آشکار کرد و امت اسلام را به قیام مسلحانه بر علیه خلافت دعوت کرد و خواستار تغییر وضعیت موجود شد»[7].
اما مطلبی که ایشان بیان کرده و نظر شخصی ایشان است این است که «در صورت اینکه آن حضرت به حکومت می رسید نمی توانست بدعتهای معاویه از جمله لعن پدرش علی _ علیه السلام _ را بر دارد» که به نظر می رسد این نظریه چندان صحیح نیست. چرا که اگر حکومت اسلامی تشکیل می شد قطعاً عمال و کارگزاران اسلامی اجازه نمی دادند این بدعتها و لعن ها باقی بمانند چون اولاً کسی که این بدعتها را نهاد معاویه و امثال او بودند که هرگز در جایگاه امام قرار نداشتند، ثانیاً مگر عمر بن عبدالعزیز در زمان حکومتش موفق نشد که لعن علی _ علیه السلام _ را بردارد و آن اصلاحات را انجام دهد، مگر آن اصلاحات جز با خواست او بود؟ آیا کسی توانست مخالفت کند. در تأئید این سخن، آیت الله صافی می نویسد: «حکومت اسلامی اگر تأسیس می شد، مردم طعم آزادی را می چشیدند و حقوق پایمال شدة ضعفا و طبقة سوم احیا می گردید … و تحقق اهداف اسلام «بنحو کامل» جز در سایة حکومت اسلامی امکان پذیر نیست و فقط حکومت اسلامی مجری تمام عیار احکام خدا و محقق هدفهای قرآن است»[8].
نتیجه گیری:
در اینکه فلسفة واقعی قیام امام حسین _ علیه السلام _ چه بوده است نظریات مختلفی ارائه شده است از جمله این نظرات می توان به تشکیل حکومت اسلامی _ امر به معروف و نهی از منکر _ شهادت و … اشاره کرد که آثار آن کمتر از تشکیل حکومت نبوده و در طول تاریخ این آثار تا به امروز به اثبات رسیده است. همة این نظریات در اینکه هدف اصلی امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه بوده مشترک هستند. علامه عسکری نیز این بیان را قبول دارد. نظری که ایشان بیان کرده مربوط است به فرض تشکیل حکومت اسلامی و بعد از آن توانائی و یا عدم توانائی امام حسین _ علیه السلام _ در احیاء اسلام واقعی. این یک نظریة شخصی است که البتّه ایشان برای نظر خود دلائلی هم دارد اما به نظر می رسد این دلائل چندان محکم نیستند. اکثر علما قائلند که اگر ایشان می توانستند حکومت تشکیل دهند، قطعاً می توانستند احکام واقعی اسلام را به نحو کامل اجرا کنند.
———————————————————————-
[1] . عسکری، سیدمرتضی، مقدمه مرآة العقول، تهران، ولی عصر، 1398، 1356 ش، ج2، ص484.
[2] . عسکری، سیدمرتضی، المعالم المدرستین، قم، دراسات اسلامیه، چاپ اول، 1407 ق، ج3، ص7.
[3] . همان، ج3، ص16.
[4] . صافی گلپایگانی، لطف الله، شهید آگاه، مشهد، مؤسسة نشر و تبلیغ، چاپ سوم، 1366 ش، ص50.
[5] . همان، ص32.
[6] . همان، ص35.
[7] . مقدمه مرآة العقول، پیشین، ج2، ص493.
[8] . صافی گلپایگانی، لطف الله، پیشین، ص44 و 45.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معالم المدرستین، علامه عسکری، ج 3.
2. حماسة حسینی، شهید مطهری.
3. شهید آگاه – آیت الله صافی گلپایگانی.
تقریباً همة کسانی که در رابطة با قیام امام حسین _ علیه السلام _ کتاب نوشته اند در این امر اتفاق نظر دارند که هدف امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه بود. برخی قائلند امام حسین _ علیه السلام _ می خواست حکومت تشکیل دهد. آیت الله صافی گلپایگانی قائل است که تأسیس حکومت اسلامی امکان نداشت و چون امکان نداشت پس هدف قیام هم نبود»[4]. همین نویسنده قائل است: «شما گمان می کنید اینکه می گوئیم کشته شدن مطلوب امام بوده با صرف نظر از آثار فوائد آن بوده است؟ شما کاملاً در اشتباه هستید … اینکه می گوئیم شهادت محبوب امام بوده و امام به آن اشتیاق داشته یعنی در زمینة دَوَرانِ امر میان بیعت با یزید و تصویب حکومت او و شهادت البته شهادت محبوب است»[5]. در جای دیگری می نویسد: «پر واضح است که حکومت مردی شریر … مانند یزید برای اسلام بزرگترین خطر و ضربه بود و اگر بدون عکس العمل جلو می رفت، و از طرف کسی انکار نمی شد مفاسد آن جبران ناپذیر و سبب محو آثار می گشت»[6].
بنابراین ایشان هم، هدف امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه می داند، جامعه ای که با حکومت یزید به سوی خطر و نابودی در حال حرکت بود.
علامه عسکری نیز با این نظریه مخالف نیست. ایشان هم قائل است که امام حسین _ علیه السلام _ می خواست وضع موجود را تغییر دهد. «امام حسین _ علیه السلام _ به مکه رفت. مردم دور ایشان جمع شدند و به سخنان او گوش دادند. او از سیره جدش با آنان سخن گفت و از انحراف خلیفه از آن سیره … سپس دعوتش را آشکار کرد و امت اسلام را به قیام مسلحانه بر علیه خلافت دعوت کرد و خواستار تغییر وضعیت موجود شد»[7].
اما مطلبی که ایشان بیان کرده و نظر شخصی ایشان است این است که «در صورت اینکه آن حضرت به حکومت می رسید نمی توانست بدعتهای معاویه از جمله لعن پدرش علی _ علیه السلام _ را بر دارد» که به نظر می رسد این نظریه چندان صحیح نیست. چرا که اگر حکومت اسلامی تشکیل می شد قطعاً عمال و کارگزاران اسلامی اجازه نمی دادند این بدعتها و لعن ها باقی بمانند چون اولاً کسی که این بدعتها را نهاد معاویه و امثال او بودند که هرگز در جایگاه امام قرار نداشتند، ثانیاً مگر عمر بن عبدالعزیز در زمان حکومتش موفق نشد که لعن علی _ علیه السلام _ را بردارد و آن اصلاحات را انجام دهد، مگر آن اصلاحات جز با خواست او بود؟ آیا کسی توانست مخالفت کند. در تأئید این سخن، آیت الله صافی می نویسد: «حکومت اسلامی اگر تأسیس می شد، مردم طعم آزادی را می چشیدند و حقوق پایمال شدة ضعفا و طبقة سوم احیا می گردید … و تحقق اهداف اسلام «بنحو کامل» جز در سایة حکومت اسلامی امکان پذیر نیست و فقط حکومت اسلامی مجری تمام عیار احکام خدا و محقق هدفهای قرآن است»[8].
نتیجه گیری:
در اینکه فلسفة واقعی قیام امام حسین _ علیه السلام _ چه بوده است نظریات مختلفی ارائه شده است از جمله این نظرات می توان به تشکیل حکومت اسلامی _ امر به معروف و نهی از منکر _ شهادت و … اشاره کرد که آثار آن کمتر از تشکیل حکومت نبوده و در طول تاریخ این آثار تا به امروز به اثبات رسیده است. همة این نظریات در اینکه هدف اصلی امام حسین _ علیه السلام _ اصلاح جامعه بوده مشترک هستند. علامه عسکری نیز این بیان را قبول دارد. نظری که ایشان بیان کرده مربوط است به فرض تشکیل حکومت اسلامی و بعد از آن توانائی و یا عدم توانائی امام حسین _ علیه السلام _ در احیاء اسلام واقعی. این یک نظریة شخصی است که البتّه ایشان برای نظر خود دلائلی هم دارد اما به نظر می رسد این دلائل چندان محکم نیستند. اکثر علما قائلند که اگر ایشان می توانستند حکومت تشکیل دهند، قطعاً می توانستند احکام واقعی اسلام را به نحو کامل اجرا کنند.
———————————————————————-
[1] . عسکری، سیدمرتضی، مقدمه مرآة العقول، تهران، ولی عصر، 1398، 1356 ش، ج2، ص484.
[2] . عسکری، سیدمرتضی، المعالم المدرستین، قم، دراسات اسلامیه، چاپ اول، 1407 ق، ج3، ص7.
[3] . همان، ج3، ص16.
[4] . صافی گلپایگانی، لطف الله، شهید آگاه، مشهد، مؤسسة نشر و تبلیغ، چاپ سوم، 1366 ش، ص50.
[5] . همان، ص32.
[6] . همان، ص35.
[7] . مقدمه مرآة العقول، پیشین، ج2، ص493.
[8] . صافی گلپایگانی، لطف الله، پیشین، ص44 و 45.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معالم المدرستین، علامه عسکری، ج 3.
2. حماسة حسینی، شهید مطهری.
3. شهید آگاه – آیت الله صافی گلپایگانی.