۱۳۹۶/۰۷/۱۷
–
۹۷۷ بازدید
سلام.ویژگی هدف ازمنظر اسلام ودربیان ائمه چیست؟برای زندگی دنیا،هدف بایدچگونه باشد؟؟چه هدفیست که مورد پسند اسلام و مورد تایید ائمه است؟
در ابتدا هویت ما بشری است، یعنی صورت ظاهر انسانی داریم و باید برای رسیدن به هویت انسانی و کمال انسانیت تلاش کنیم.
وضعیت ما در این دنیا مانند وضعیت کودک در رحم مادر است. کودک در رحم مادر نه ماه روند تکامل جنینی را طی می کند و برای تولد در این دنیا آماده می شود.
دنیا رحم دیگر ما است و ما باید در این رحم خود را برای تولدی دیگر در عالم آخرت آماده کنیم.
با مرگ، بدن به خاک باز می گردد و روح در عالم آخرت متولد می شود و مدتی که در این دنیا زندگی می کنیم برای این است که به کمال مطلوب خود برسیم!
قرآن کریم در مورد فلسفه زندگی فرموده است: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید کدام یک از شما بهتر عمل میکنید (ملک، 2)
احسن عملا، یعنی بیازماید کدامتان بهتر مراتب رشد انسانی در سایه اطاعت و عبودیت خدای متعال را طی می کنید و به کمال و قرب به خدای متعال می رسید.
در تفسیر این آیه گفته اند: از این آیه بدست می آید که دنیا بستر نیکو کاری و رشد و تعالی انسان و گذرگاهی براى زندگى دیگر(حیات اخروى) است.
تکامل، تعالى و داشتن دستاوردى بهتر، فلسفه آغازین خلقت بشر و برخوردار شدن از جزا و پاداش اخروى (بهشت برین)، فلسفه نهایى آفرینش انسان در این دنیا است. (مجموعه دائره المعارف موضوعی قرآن، ذیل آیه 2 سوره ملک)
هدف زندگی: هدف راه زندگی و فلسفه عبودیت خدای متعال چیزی جز نزدیک شدن به خدای متعال از طریق صفت حیات و زنده شدن نیست. خدای متعال حی لا یموت است و انسان هم می تواند مظهر حی لا یموت شود.
ما چند صفت مادری در خدای متعال سراغ داریم که عبارت است از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر که صفت حیات عام ترین و فراگیرترین صفت خدای متعال و مادر همه صفات الهی است.
تمامی این صفات انسان را به خدا نزدیک می کنند و کمال آور هستند، اما نهایی ترین صفتی که انسان را به خدا نزدیک می کند، صفت حیات و زندگی است.
تمام حرکت های تکاملی که ما در راه زندگی انجام می دهیم و یا باید انجام دهیم، برای این است که زنده و زنده تر شویم و به کمال برسیم، بنابراین کمال انسان در قرب به صفات خدای متعال به خصوص صفت حیات است.
زندگی کردن باید باعث زنده تر شدن شود وگرنه عبث و بی ارزش خواهد بود. در حیات معنوی، اصولا زندگی کردن برای زنده تر شدن است.
همانگونه که ما غذا می خوریم تا غذا را جذب کنیم و سیر شویم، زندگی می کنیم تا صفت حیات را جذب کنیم و زنده شویم.
انسان هر قدر به خدای متعال نزدیک تر می شود، زنده تر، آگاه تر، بیدارتر، انسان تر، تاثیرگذارتر و کامل تر می گردد و به همین میزان از سعادت و درجات آخرتی و بهشتی برخوردار می گردد.
کمال انسان و انسان کامل:
انسان کامل، یعنی انسان زنده و تاثیر گذار. ویژگی موجود زنده حرکت و تاثیر گذاری است، مرده حرکت نمی کند و تاثیر گذار نیست. علامت انسان کامل، تاثیرگذاری مثبت انسانی است.
کسی که با نزدیک شدن به خداوند، روح اش زنده و زنده تر شود و بتواند در محیط اطراف خود تاثیرگذاری مثبت انسانی، داشته باشد، از کمال بهره دارد.
تاثیر گذاری مثبت انسانی نوعی احیاگری است. انسانی کمال انسانی دارد که توان احیاگری داشته باشد، بتواند عقل و دل انسان های دیگر را زنده کند.
البته کمال انسانی مراتب دارد و مطلق نیست. یعنی هر کس به مقداری که قدرت تاثیر گذاری مثبت دارد، به همان میزان زنده و از کمال انسانی بهره دارد.
هدف نهایی تربیت دینی رساندن انسان به جایگاه خود در هستی، یعنی خلافت و ولایت الهی است و این جایگاه چیزی جز مقام تاثیرگذاری مثبت انسانی و قدرت احیاگری نیست.
همانگونه که خداوند تنها مبدا تمام تاثیرات در کل هستی است (لاموثر فی الوجود الا الله) ولی و خلیفه خدا هم منشا تاثیرگذاری مثبت در جامعه انسانی می باشد.
انسان های کامل می توانند عقل ها و دل ها و ارزش های دینی و انسانی را زنده کنند. می توانند جامعه را به سمت فلاح و رستگاری هدایت کنند و توحید و عدالت را در جامعه اجرا نمایند.
امام حسین (ع) یک انسان کامل تاثیرگذار و یک احیاگر واقعی بود و توانست با قیام خود اسلام و مسلمین و بلکه بشریت را برای ابد زنده کند.
امام خمینی (رض) هم یک انسان کامل تاثیر گذار بود، یک ولی بود، یک احیاگر بود و توانست ملت ایران، بلکه ملت های غفلت زده جهان را زنده و بیدار نماید.
او توانست طاغوت ایران را از صحنه خارج و حکومت اسلامی را در این کشور پیاده سازی کند و انقلاب فرهنگی عظیمی در جهان اسلام و در عقل و جان انسان ها پدید آورد.
مقام ولایت و خلافت خدا در زمین همین مقام تاثیر گذاری مثبت تکوینی و تشریعی است، انسان های سالک وقتی به این مقام می رسند که بتوانند به تاثیرگذاری برسند و مردگان روحی را زنده کنند.
هر کس به مقداری که می تواند تاثیر مثبت انسانی ایجاد کند از کمال و حیات انسانی بهره دارد. معیار ارزشمندی و احترام هر کسی نیز به مقدار تاثیر گذاری مثبت او در فرد و جامعه است.
راه رسیدن به کمال قرب:
عرفان اسلامی که بیان گر روش تقرب انسان به خداوند است، آمیزه ای از معرفت و عبادت توحیدی خداوند است و اهل عرفان و توحید در تمام زندگی خود، کاری جز خداشناسی توحیدی و پرستش توحیدی مبدا و معشوق هستی ندارند. آیه عجیبی در قرآن کریم است که بسیار زیبا به این حالت اهل ایمان اشاره کرده و فرموده: و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون. یعنی ما در زندگی این جهانی خود هیچ کاری جز پرستش توحیدی و خالصانه خداوند نداریم. کسی که معبودی جز او نیست. پاک و منزه است از شرک مشرکان. (توبه،31)
در آیه دیگری از قرآن کریم خدای متعال به هدف خلقت اشاره کرده و فرموده: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. در تفسیر آیه نیز آمده: ای لیعرفون. یعنی خلق نکردم جن و انس را مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت خداوند است.(ذاریات، 56)
پیامبر گرامی اسلام دعوت خود را با شعار توحید قولوا لا اله الا الله تفلحوا شروع کرد و فرمود: مایه رستگاری شما توحید است و تا آخر در پی تحقق همین شعار بود و سایر انبیای الهی نیز دعوت خود را بر محور توحید و پرستش توحیدی خداوند استوار ساخته و مردم را از شرک و کفر برحذر می داشتند. لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله. و هر آینه در میان هر امتی پیامبری را فرستادیم که ماموریتش دعوت به توحید بوده است. (نحل، 36)
عرفان از سنخ معرفت است. با شناخت و تفکر شروع می شود، با عبادت که عمل عرفانی است ادامه می یابد و در نهایت به معرفت شهودی خداوند منتهی می گردد، به همین خاطر به آن راه عرفان می گویند. عرفان یعنی نوع سلوکی که باعث شکوفایی اقتدار ولایی انسان در دو حیطه علم و اراده خواهد شد.
سالک در راهی حرکت می کند که تمام ساختار و اهداف اش معرفتی است و معتقد است که انسان با معرفت و شناخت نظری و عملی توحیدی خداوند شکوفا می شود و مظهر جامع حیات، قدرت، اراده و سایر کمالات حق تعالی می گردد.
نهایی ترین هدف آفرینش و زندگی انسان و دین و بعثت انبیای الهی و چیزی که به زندگی او معنا می دهد، یعنی قرب به خداوند، و یا به تعبیر عرفانی مظهریت کامل نسبت به اسماء و صفات حق تعالی، جز از طریق شناخت و پرستش توحیدی خداوند بدست نمی آید.
تمام کارهایی که ما در این دنیا انجام می دهیم، اگر خارج از این سیستم باشد خطا است و عمر انسان را تلف می کند.
حتی کشف قوانین طبیعت که در علوم تجربی پی گیری می شود نیز باید به معرفت خداوند بیانجامد. یک دانشمند تجربی باید ابتدا به عظمت فعل الهی و پیچیدگی کار خداوند بنگرد و او را در پس آینه های طبیعت ببیند و ایمان خود را جلا بدهد و بعد از دانش خود در جهت رفاه و پیشرفت زندگی دنیوی سود جوید، آن هم به گونه ای که باز در راستای زندگی توحیدی خداوند توجیه شود.
تمام کارهایی که ما در زندگی خود انجام می دهیم، باید دارای چنین توجیهی باشد وگرنه قابل توجیه نخواهد بود. قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. به درستی که نماز و روزه و زندگی و مرگ من همه برای وصول به خداوندگاری است که ربوبیت جهانیان را به عهده دارد. (انعام، 162)
مهمترین مشکل انسان در طی این مسیر تامین نیازهای او است. نیازهایی که اگر به درستی تامین شود، وصول به هدف نهایی و قرب الهی و مقامات عرفانی حتمی خواهد بود.
با این مقدمه روشن می شود که انسان در زندگی خود باید دو کار انجام دهد تا زندگی اش معنای صحیح خود را پیدا کند و حقیقی باشد. دو کاری که در حقیقت یک کار بیشتر نیست و آن توحید است؛ منتهی چون توحید گاهی از مقوله شناخت است و گاهی از مقوله عمل، سیر و سلوک انسان در راه خدا نیز به دو سیر نظری و عملی تقسیم می شود.
قرب معرفتی به خداوند: سلوک نظری
مهمترین و اولین نیاز انسان در این مسیر، شناخت خداوند به معنای وسیع کلمه و ایمان به او است. حوزه شناخت انسان در مسیر خداشناسی خاص یک رشته خاصی از علوم نیست. این مرحله از سلوک و خودسازی از طریق مطالعه و اندیشه تحصیل می شود. حوزه های مطالعه و اندیشه شامل تمامی حوزه های معرفت دینی، عقلی، عرفانی و تجربی می شود و ما در عرصه کسب دانش هر کتابی که می خوانیم و هر دانشی که فرا می گیریم به نحوی با شناخت خداوند در ارتباط است.
البته درک این سخن ممکن است کمی دشوار به نظر برسد، ولی حقیقتی است که توحید به ما می آموزد. ما در تمام زندگی علمی خود باید فقط به خدا فکر کنیم، فقط خدا را یاد بگیریم، احکام و اوامر او را بیآموزیم، با صفات و شئون او آشنا شویم، روش عبادت و نزدیک شدن به او را فرا گیریم و فقط با او سروکار داشته باشیم. این مهمترین آموزه عرفانی و توحیدی دین اسلام و قرآن مجید است.
به این کتاب مقدس بنگرید و ببینید که چه مقدار صفات خداوند و به خصوص صفت الله در آن به کار رفته است. بیشترین واژه هایی که در قرآن کریم استعمال شده مربوط به صفات الهی به خصوص صفت الله است، چرا؟ زیرا بیشترین نیاز انسان به شناخت خداوند و قرب صفاتی و عملی به او است.
دین شناسی، پیامبر شناسی و امام شناسی و معاد شناسی همه به خداشناسی و خداپرستی برمی گردد. ما همه این آموزه ها را برای خداشناسی و خداپرستی می آموزیم یا باید بیاموزیم و غیر از این هدف چیزی نیست که بتوانیم زندگی خود را با آن توجیه کنیم. بیان هر هدفی برای زندگی انسان بدون توجه به این هدف نمی تواند ارزش واقعی زندگی انسان را توجیه کند.
از نظر معرفت شناسی، انسان حداقل دارای سه گونه ابزار شناختی است که عبارتند از حس، عقل و دل. خدای متعال به ما این ابزارهای شناختی را داده است تا فقط و فقط او را ببینیم و بشناسیم و درک کنیم و شهود کنیم، چون از نظر هستی شناسی عرفانی و قرآنی جز او کسی و چیزی نیست که قابل شناختن باشد. هو الاول والاخر و الظاهر والباطن. اول و آخر و ظاهر و باطن هستی او است. (حدید، 3)
قرب عملی به خداوند: عبودیت و سلوک عملی:
از نظر عملی نیز تمام اعمال و رفتار و روابط ما به رابطه با خداوند منتهی می شود. حتی وقتی به جامعه یا خودمان فکر می کنیم و یا سیاست و حکومت می کنیم، انتخاب می کنیم، ورزش می کنیم، به مردم خدمت می کنیم، تجارت می کنیم، انقلاب می کنیم، مبارزه می کنیم و کشور را می سازیم و یا هر کار دیگری که انجام می دهیم، رفتار ما به خداوند مربوط می شود و نتیجه آن به نزدیک شدن و یا دور شدن از خدا می انجامد.
معنای زندگی ما خدا است و حاصل تمام تلاش نظری و عملی ما، شناخت و پرستش او است. با ارزش ترین کاری که می توانیم انجام دهیم، صعود از مدارج و پله کان ایمان و حرکت به سوی او است.
انسان با عبودیت که شامل اخلاق، عبادت و مهار نفس است به خدا نزدیک می شود و موفقیت عرفانی او در گرو گذر از مراحل عبودیت است.
مراحل تحقق عبودیت و سیر عملی انسان به سوی خداوند:
1- رفع موانع قرب و تحصیل آزادی معنوی:
در این راه اولین قدمی که باید برداریم برداشتن موانع از سر راه است. باید خود را از بندهایی که بر دست و پای خود بسته ایم و نمی گذارند بالا رویم و حرکت کنیم باز کنیم.
با دست و پای بسته به زنجیر هوا و هوس و شیطان نمی شود در راه خدا حرکت کرد. انسانیت انسان در گرو آزادی است. تا انسان آزاد نشود و خود را رها نکند قدرت نمی گیرد، اراده رفتن ندارد، شاید بخواهد ولی عملا نمی تواند. برای رسیدن به اوج معنویت و عبودیت که قرب نوافل و به قول عرفا مرحله عشق است، ابتدا باید خود را از موانع راه خدا و سنگلاخ های جاده عشق الهی آزاد و رها نمود.
اگر سوال شود که چرا خیلی ها در مسیر سلوک و دین داری موفق نیستند، پاسخ آن این است که آزاد نیستند. نتوانسته اند بندهای بندگی غیر خدا را از پای خود باز کنند و نفس خود را مهار کنند. لذا به زمین چسبیده اند و به لذت های زمینی دلخوش کرده اند و در بند بندگی دنیا اسیر اند. اگر موانع برطرف شود، حرکت و وصول بسیار آسان و نزدیک خواهد بود. برخی از موانع این راه عادت های بد و دلبستگی ها و وابستگی های مضر و مانند آن هستند که در جای خود بدان ها پرداخته خواهد شد.
2- قرب صفاتی:
اصلاح شخصیت اخلاقی و پرورش عواطف در عرصه اخلاق اجتماعی:
بعد از مانع زدایی و کسب آزادی اراده، باید صفات و ملکات درونی خود را اصلاح کرد. صفات درونی انسان دو کارکرد مهم دارد که بسیار سرنوشت ساز است:
الف- زمینه سازی برای پرستش توحیدی خداوند و طی طریق سلوک و قرب الهی.
ب- زندگی سالم در سایه تعامل اخلاقی و سازنده با سایر انسان ها و ساختن شخصیت درونی و شاکله حقیقی خود در عرصه جامعه. همان که در قیامت به صورت انسان یا حیوان، خوب یا بد، ظهور خواهد کرد و سعادت و یا شقاوت آدمی را رقم خواهد زد.
بسیاری از رفتار های اخلاقی انسان در عرصه جامعه، ناشی از صفات و عواطف درونی هستند، اگر کسی از نظر صفات درونی و عواطف انسانی خود را مهذب نساخته و در روابط اجتماعی خود را متخلق به اخلاق حسنه نکرده باشد، اولا در رابطه با خلق خدا دچار مشکل خواهد شد و از کسب کمالات اخلاقی و صفات شخصیتی نیک باز خواهد ماند و ثانیا زمینه آماده ای برای طی کردن راه عملی قرب فرایض و نوافل و اصلاح و تعالی رابطه با خداوند نخواهد داشت و از ادامه سیر الی الله باز خواهد ماند.
بنابراین کسب کمالات درونی و شخصیتی و همچنین سلوک عملی به سوی خدای متعال تا حدود زیادی بستگی به اصلاح صفات و ملکات اخلاقی و اخلاق اجتماعی دارد و این مقطع از مقاطع حساس سلوک و قرب الی الله است.
خودخواهی، تکبر، عجب، غرور، حسادت، بخل و مانند آن، از موانع درونی راه خدا و تخریب کننده شخصیت انسانی انسان هستند که در این مرحله باید به ضد آنها، یعنی انسان دوستی، تواضع، انصاف، آگاهی، خیر خواهی و بخشندگی و مانند آن تبدیل شوند، تا بتواند در جامعه با بندگان خدای تعامل و زندگی آرامی داشته باشد و راه کمال به روی انسان گشوده گردد.
انسان با تزکیه نفس از صفات بشری و حیوانی که از موانع مهم راه خدا هستند و همچنین، آراسته شدن به اخلاق انسانی و الهی قدم بزرگی برای نزدیک شدن به خدای تعالی برمی دارد و در صفات و ملکات درونی و شخصیتی به خداوند نزدیک و صاحب مقام قرب صفاتی و به عبارتی فنای صفاتی خواهد شد.
3- مرحله اول قرب فرایض: گناه زدایی و ترک محرمات:
از مهمترین موانع کمال انسان و قرب به خداوند گناه است. گناه فراوان نیست و ما نیز ممکن است خیلی کم دستمان به گناه آلوده شود، ولی همان مقدار کم، مانند قطره ای زهر که می تواند ظرف بزرگی را مسموم و مایه هلاکت بسیاری از مردم شود، اعمال بسیاری را از انسان تباه می کند و عبادات فراوانی را بی اثر خواهد ساخت.
کسی که گناه کار است و توبه نکرده، در این مسیر موفقیتی نخواهد داشت. توفیق سلوک و راه عرفان بسته به توبه و گناه زدایی است. البته اگر انسان توبه کند، خداوند توبه پذیر و مهربان است و خطای بندگان را به راحتی خواهد بخشید و راه سعادت را به روی او خواهد گشود. قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. این کسانی که بر خویش اسراف نمودید، از رحمت خداوند ناامید نشوید، بدرستیکه خداوند تمام گناهان را می آمرزد. (زمر، 53) و ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین. و بدرستی که خداوند توبه کنندگان و تطهیر کنندگان را دوست دارد. (بقره، 222).
تقوا که مهمترین عامل موفقیت انسان در راه خدا است، آمیزه ای از ترک محرمات و انجام واجبات است. گناه زدایی مرحله ترک محرمات را محقق می نماید و در مرحله بعد با انجام واجبات، به تدریج انسان به ملکه تقوا دست خواهد یافت.
4- مرحله دوم قرب فرایض: اطاعت خداوند و انجام واجبات:
تا کنون سخن برسر برطرف کردن موانع راه خدا بود. اکنون سخن بر سر حرکت رو به جلو و سلوک عملی به سوی او است. فریضه، یعنی واجب و منظور از قرب فرایض، نزدیکی ای است که انسان از طریق انجام واجبات دینی بدست می آورد. موتور اصلی رساندن انسان به مقام ولایت و قرب، انجام واجبات است و قرب نوافل و مستحبات به آن سرعت می بخشد و جبران کننده آن است. تا انسان از مرحله قرب فرایض عبور نکند و واجبات دینی خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بی اثر خواهد بود.
علی (علیه السلام) در نهج البلاغه فرموده: لا عبادة کالداء الفرائض. «عبادتى همانند انجام فرائض نیست». (نهج البلاغه، )488 به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض» «اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، سایه تقرب به خداوند نیست». (همان، 475)
5- قرب نوافل: عبادت خداوند و انجام مستحبات:
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الی الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخی روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش مى آید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادت هاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.