وقتی گفته می شود خلقت الهی هدفدار است. منظور این نیست که خداوند متعال خودش از خلق نمودن موجودات هدفی دارد. چون هدف به این معنی برای موجودی معنی دارد که ناقص است و می خواهد با انجام کار، نقصی را از خود برطرف کند. مثلا انسان می خورد تا گرسنگی خود را برطرف کند، دنبال علم می رود تا جهل خود را برطرف سازد و به فقیر کمک می کند تا حس ترحم و دلسوزی خود را ارضاء کند یا رضایت خدا را برای خود کسب کند. اما خدا کمال محض است و منزه از هر نقص و نیازی است لذا کار او نفعی به خود او ندارد. او می آفریند چون آفریدن ، خود کمالی است ؛ و اگر نمی آفرید، خالق نبود و اگر خالق نبود فاقد این کمال(خالقیت) بود و فاقد کمال، خدا نخواهد بود. لذا آفرینش لازمه خدا بودن است.
بنابراین وقتی می گوییم خلقت الهی هدفدار است منظور این است که خدا برای هر مخلوقی هدف و غایتی قرار داده است و این نیز لازمه خدایی اوست. یعنی چون خدا کمال محض است لذا محال است که موجودی را بی هدف و بیهوده بیافریند؛ چون خدا کمال محض است و یکی از کمالات وجودی حکمت است پس خدا حکیم است و خلق موجود بی هدف خلاف حکمت است پس خدا چنین موجودی را نمی آفریند.
پس شکی نیست که هر موجودی باید هدفی داشته باشد ولی فهم اینکه هر کدام از مخلوقات چه غایت و هدفی دارند کارآسانی نیست چون انسان زمانی می تواند این مطلب را تمام و کمال بفهمد که به تمام عالم خلقت علم داشته باشد و چنین علمی تنها برای خدا و انسان کامل است لذا ما تنها به اندازه علم اندک خودمان می توانیم به هدف و غایت برخی از موجودات پی ببریم. آن هم به برخی از غایات و اهداف آنها نه بر همه آنها. برای مثال ما می دانیم که درخت فواید زیادی دارد مثل تولید اکسیژن، محکم نمودن خاک زمین و جلوگیری از رانش زمین و … یا می دانیم که برخی حشرات مثل زنبور و پروانه و … برای گرده افشانی گلها لازم است و … دایناسورها نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ آنها نیز مثل دیگر موجودات زنده مثل فیل و موش و پشه و قورباغه در این عالم طبیعت نقشی داشته ا ند که با تمام شدن نقششان از بین رفته اند کما اینکه میلیونها موجود دیگر نیز قبل از دایناسورها و بعد از آنها منقرض شده اند.
همه موجودات طبیعت، در واقع مثل اجزاء یک پیکرند. همان طور که قلب و کلیه و چشم و ناخن و مو و پوست و … هر کدام نقشی در بدن دارند، موجودات عالم نیز هر کدام نقشی در عالم دارند و همان طور که برخی از اجزاء بدن به مرور زمان باید از بین بروند، برخی از موجودات عالم نیز باید بعد از ایفای نقش خود در طبیعت از بین بروند و موجودات تازه ای جای آنها را بگیرند. مثلا نوزاد شیرخوار اجزاء خاصی در دهانش دارد که در بزرگسالی آن اجزاء از بین می روند. همین طور شکل استخوان بندی نوزاد و نحوه اتصالات مفاصل در او با بزرگسالان متفاوت است. وجود این امور برای نوزاد مفید است اما در بزرگسالی این اجزاء عوض می شوند و جای آنها را اجزاء دیگری می گیرند؛ یا بچه قورباغه آبشش و دم دارد که در بزرگی هر دو از بین می روند یا لارو حشراتی مثل پروانه پاهای زیاد و شکل کرم مانند و دندانهایی برنده دارند که پس ازدگردیسی از بین می روند و اعضای جدیدی جای آنها را می گیرند و همه اینها هدفدار و حکیمانه است ؛ و قدری حکمت در آنها واضح است که انسان از دیدن آنها – مثلا در فیلم های مستند – شگفت زده می شود؛ در اندازه کلان عالم نیز چنین است ؛ طبیعت مثل یک موجود زنده بزرگی است که موجودات زنده و غیر زنده به منزله اعضای آن هستند و این اعضا به واسطه نوع خاصی از ترکیب به نام ترکیب اکوسیستمی به هم مربوطند ؛ و مثل اعضا و اجزاء موجودات زنده این اعضا نیز دائما در حال تعوض و تبدیلند .بنا بر این در طبیعت هر موجودی تا مدت معینی بقاء دارد و آن گاه که نقش او در عالم تمام شد، طبق قوانین حاکم بر عالم از بین می رود. دایناسورها نیز در زمان خود نقشی در بقاء طبیعت داشته اند و اگر آن زمان دایناسورها نبودند چه بسا الان نیز طبیعتی به این شکل وجود نمی داشت کما اینکه الان هر موجودی نقشی در حفظ طبیعت دارد. مثلا اگر مار نبود موشها طغیان نسل پیدا می کردند و اگر موشها نبود بسیاری از حشرات طغیان نسل پیدا می کردند لذا هر موجودی باید در جای خود باشد تا اکوسیستم های طبیعت پابرجا بماند تا در نهایت کل طبیعت حفظ شود.