۱۳۹۷/۰۲/۲۰
–
۸۰۰ بازدید
با سلام و عرض خسته نباشید و خداقوت
ببخشید میخواستم بیزحمت نظر دین رو با استناد به ایات و روایات در مورد اینکه انسان در زندگی به صورت کلی هیجان رو در چه حد باید داشته باشه و ارامش رو در چه حد بیان کنید.و حد تعادلش رو ایا حدیث یا روایتی داریم که مشخص کرده باشه؟
با تشکر
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛هیجان معادل انگلیسی emotionاست، که یکی از اصطلاحات رایج در روانشناسی بشمار می رود این اصطلاح از ریشه یونانی به معنی حرکت، تحریک، تنش، و تهییج مشتق شده است، و این همان معنایی است که ضمن صحبت از عشق، ترس، نفرت و غیره مورد نظر قرار می گیرد، تقریبا تمام نظریه های مربوط به هیجان چهار طبقه از عوامل را معتبر می دانند 1- محرک های فراخوان که ممکن است درون زا و یا بیرون زا باشند2- همبسته های فیزیولوژیک که مراد سیستم زیست شناختی و ارگانیکی انسان است3- ارزیابی شناختی که اهمیت شناختی حادثه هیجانی مربوطه را تعیین می کند.4- خصوصیت انگیزشی، بدین معنی که تحریک هیجانی تقربیا همیشه نقش اول را در انگیزش بسوی مطلوب را بازی می کند.دوست عزیز! حقیقت آرامش روحی انسان، در ایمان و توکل او به معبود خویش نهفته است. هرچند برخی تمرینات و رفتارهای جسمی و بدنی که از سوی بعضی افراد و سایتها و حتی متخصصین روانشناس و رفتاردرمان توصیه می شود بی تأثیر نیست، اما همانطور که گفتیم ریشه آرامش در میزان اتکاء و شناخت معبود می باشد.
« یاد خدا و آرامش » آرامش روانى، امرى مطلوب است که براى دست یابى آن باید تلاش کرد، اساسا ارتباط با خدا آرامش آور است؛ یعنى، انسان ذاتا دوستدار و عاشق خدا است و وقتى عاشق به معشوق برسد آرامش مى یابد. از طرف دیگر خداوند در قرآن فرموده است که: «در مؤمنان سکینه و آرامش نازل مى کند».بهترین چیزى که روح انسان را صفا مى بخشد و حالت آرامش و سکونت براى انسان ایجاد مى کند، ایمان، توکل و ذکر و یاد خدا است. قرآن مى فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل ها اطمینان و آرامش پیدا مى کند» (رعد، آیه 28).
سعی در رعایت تقوا(به معنای اینکه گناه را کنار بگذاریم و واجبات خود را انجام دهیم) کم کم در انسان قوه ای ایجاد می کند که انسان هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. یعنی به قول معروف زورش به خودش می رسد. زیرا معمولا ما می دانیم درست و غلط کدام است اما امیال غریزی و لذت جویی نمی گذارند درست را انجام داده و از غلط اجتناب کنیم. نتیجه آنکه با تمرین تقوا عقل رشد کرده و کم کم هر میلی را سرجای خود می نشاند و در این حال است که تعادل مطلوب ایجاد شده است. هر تعادل دیگری که بر محور خداپرستی نباشد تعادل نیست بلکه وجود انسان را به هم می ریزد. انسان فطرتاً بر اساس گرایش توحیدی سرشته شده است و روش تنظیم اعمال و رفتارهای او نیز همین است که او را به همان محور وجودیش باز گردانیم. البته با این نسخه همه مانند هم نمی شوند و قرار هم نیست که اینگونه شود. برخی درون گرایند و برخی شخصیتی برون گرا دارند. برخی بیشتر اهل ذکرند و برخی اهل فکر و … . هر کسی را خدا به نوعی آفریده و نمی خواهد انسان ها مانند ماشین ها قالب ریزی شوند. با خدا محوری انسان خودش می شود نه مانند کس دیگری. گرچه الگوی نهایی همه ما اهل بیت علیهم السلام هستند.
*معنی لغوی و اصطلاحی اعتدال:
اعتدال و میانهروی ترجمه واژه «وَسَطْ» در زبان عربی است «اوسط الشیء وسطه» برگزیده و منتخب هر چیزی که دارای دو طرف متساوی و یک اندازه باشد. مثلاً میگویند: «فلانٌ من اوسط قومه» فلانی در میان خویشاوندانس برگزیدهترین است.
معنی دیگر (وسط) دوری از افراط و تفریط میباشد، افراط اضافه برخواسته و تفریط کمتر از آن است و آنچه حد وسط و برگزیده میان این دو باشد عدالت و میانهروی نام دارد. مشتقات وسط چندین بار در قرآن در مدح و ستایش به کار رفتهاند.
از بیان قرآن میفهمیم که «توسط» نیز فضیلتی از فضایل اسلام و مَنشی از منشهای اخلاقی قرآنی و صفتی بزرگوار و اساسی است که خداوند آن را برای مؤمنان برگزیده و میفرماید. «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (بقره: 143)
مرحوم رشید رضا در تفسیر ابن آیه میفرماید:
خداوند امت مسلمانان را به سبب دین، کردار، رفتار، اخلاق، علاقه به تعالیم الهی امتی میانه قرار داده است حال آنکه پیشینیان دو دسته بودهاند دستهای در مادیات و هوسهای نفسانی صِرف افراط دانسته و از آن پیروی میکرده و فقط به پرورش جسم و لذایذ زودگذر پایبند بودهاند. مانند یهودیان و مشرکان و گروه دوم بالعکس آنها فقط در راه عالم روحانی (خشک و بیروح) به سر میبرده و به دنیا و تناعم آن پشت پا زده و از آن بیزار بودهاند مانند نصاری و صابئین و برخی از بتپرستان و مرتاضان هند.
اما خدای مهربان برای این امت پیامبر خاتم، هم حق روح و روان و هم حق جسم را با هم جمع فرموده و آن را امتی مادی-روحی قرار داده است. چنانچه نگاهی تاریخی به ادیان پیش از اسلام داشته باشیم مشاهده میکنیم که هر کدام از آنها در جهتی دچار افراط و در جهتی دچار تفریط شدهاند. در چنین شرایطی بازگشت به میانهروی امری است گریز ناپذیر است تا بدین وسیله هر دو کفه ترازو، همسنگ و برابر گردند.
*اعتدال و میانهروی در قرآن و سنت نبوی:
قرآن امت اسلامی را امتی میانه و معتدل معرفی کرده است: « وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا» و در جای دیگر امت اسلامی امت را اسلامی «خَیْرَ أُمَّةٍ» معرفی کرده و یهود و نصاری را از غلو در دین و پیامبرانشان به شدت نهی کرد و در همان حال ابن نهی را متوجه امت اسلامی نیز میکند و به آنان هشدار میدهد.
« قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ» (مائده: 77)
قرآن در ابعاد مختلفی مسلمانان را به اعتدال و میانهروی دعوت میکند. که انشاء الله در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
در سنت نبوی نیز نمونههای زیادی را میتوانیم پیدا کنیم که پیامبر (ص) اصحاب را از افراط و تفریط منع نموده و به اعتدال و میانهروی سفارش میکند که در ادامه به بعضی از آنها نیز اشاره میکنیم.
«إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ وَلَنْ یُشَادَّ الدِّینَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا وَاسْتَعِینُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَیْءٍ مِنْ الدُّلْجَةِ» (رواه البخاری، ریاض العالمین، ص 118، 51)
ترجمه: در دین آسانی است و کسی که با دین به مقابله برخیزد و سختگیری کند ناکام و مغلوب میگردد. پس حق را طلب نموده و خود را به آن نزدیک ساخته و شاد باشید و از حرکت صبگاهی و شامگاهی و آخر شب یاری جوی. و در روایتی از وی آمده حق را طلب نموده خود را بدان نزدیک ساخته و در صبحگاه و شام گاه و آخر شب عمل کرده و میانهروی کنید تا به مقصد برسید.
حدیث: و عن ابن مسعود ان النبی قال: «هَلَکَ المُتَنَطِّعُون – قالها ثلاثا» (رواه مسلم)
از ابن مسعود روایت شده که پیامبر (ص) سه بار فرمودند هلاک شدند متتطعون (کسانی که بی مورد سختگیری کرد و در گفتار و کردار غلو مینمایند).
حدیث از او عبداله جابر بن سمره (رض) روایت شده که گفت: من با پیامبر (ص) نمازها را ادا میکردم طول نمازشان میانه بود و خطبهشان همچنین.
از ابن عباس روایت شده که گفت در اثنایی که پیامبر (صلی الله علیه واله) خطبه میخواند متوجه شخص ایستادهای شد از حالش پرسیدند. جواب دادند او بنیاسرائیل است نذر کرده که در آفتاب ایستاده و ننشیند به سایه نرود و سخن نگوید و روزه گیرد، پیامبر (ص) فرمود او را بگویید سخن گوید و در سایه ایستاده و بنشیند و روزهاش را باید تمام کند.
در حدیث آمده اگر چیزی از خدا طلب میکنید فردوس را از او بخواهید چون حد میانه و والاترین جای بهشت است.
باز در حدیث دیگر میفرماید: خداوند مرا برای آوردن دین سهل و ساده برگزیده نه برای گوشهنشینی و رهبانیت ساخنگی و بیاساس، روش من خواندن نماز، خواب، استراحت و روزه گرفتن و افطار است و هر کسی از این راه و روش امتناع ورزد از من نیست.
«حضرت علی (علیه السلام) در وصف میانهروی میگوید: بهترین این امت گروه میانهاند که تندروها به سوی آنان باز میگردند و بهجا ماندگان هم به آنان میپیوندند.»
با توجه به منابع دینی، (قرآن و سیره پیشوایان معصوم)، دین اسلام موافق نشاط و شادی و هیجان است و آدمی را از تنبلی رهانده، سرزنده و سر حال می سازد.( البته این شادی در چهار چوب نگاه تعدیلی معنا می یابد؛) توضیح اینکه:
1. هدف، و آرمانی که اسلام برای بشر ترسیم می کند، فقط خدا است. هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خویش است و این یعنی حرکت، صعود و بازگشت به سوی خداوند است. به بیان دیگر، انسان ، باید تلاش کند تا خود را پاک گرداند و در پرتو پیروی از پیامبران و امامان و عمل به تعالیم آنان به خدایی شدن، برسد.
2. بهترین آیین ها آن است که با طبیعت آدمی و ساختار آفرینش او سازگار بوده، نیازمندی های طبیعی و فطری اش را برآورد. در غیر این صورت، نمی تواند آدمی را خوشبخت و سعادت مند سازد. تعالیم اسلام به دلیل توجّه به این نیازها و تناسب آن با فطرت آدمی، توانست از محدودیت جزیره العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصی نقاط دنیا شکل دهد؛ «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة ا لله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»، پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى دانند!(روم ، 30) به گفته علامه طباطبایی، اسلام، نه انسان را از نیروها، غرایز و خواسته هایش محروم می کند و نه همه توجه را به تقویت جنبه های مادی معطوف می دارد. نه او را از جهانی که در آن زندگی می کند، جدا می سازد و نه او را بی نیاز از دین و شریعت به حساب می آورد. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 203).
3. شادی و نشاط و هیجان مثبت یک ضرورت و نیاز است. این پدیده هر چند از زوایای گوناگونی تعریف و تشریح شده؛ ولی به اتفاق اندیشمندان یک ضرورت و نیاز اساسی انسان به شمار می آید. چه کسی را می توان یافت که مدعی باشد نیازمند به شادی نیست؟ اساس جهان هستی و پدیده های آن به گونه ای طراحی شده است که در آدمی شادی ایجاد کند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهای زیبا، گل های رنگارنگ، دیدار دوستان، ازدواج و پیوند دو انسان و … همه شادی آور و سرور انگیز است. از آنجا که شادی، ناکامی، ناامیدی، ترس و نگرانی را از آدمی دور می سازد، روان شناسان به ایجاد و تثبیت آن در انسان دستور اکید داده اند و این نشانگراین حقیقت است که شادی، نیاز اساسی و ضروری آدمی است.
شادابی را می توان یکی از صفات مومنان دانست و به این مطلب در روایت رسول اکرم(ص) بدان اشاره شده است: – «مؤمن شوخ و شاداب است ».(حرانی، تحف العقول، ص 49 ). – شادابی از حسن خلق است، – امام صادق(ع) در این باره فرمود: «شوخ طبعی، بخشی از حسن خلق است ».( کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 663). – در روایاتی از حضرت علی – علیه السلام- به اثرات، اهمیت و پیامد شادی اشاره فرموده اند:«شادمانی، گشایش خاطر می آورد» (آمدی، غررالحکم، ح 2023) – «اوقات شادی، غنیمت است » (همان، ح 1084) – و نیز «هرکس شادی اش اندک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود». (بحارالانوار، ج 78، ص 12 ) – تا جایی شادی مورد اهتمام در اسلام قرار گرفته که برای انجام عبادت نیز باید از آن کمک گرفت، امام رضا(ع) در این مورد فرمودند: «کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد: وقتی برای عبادت و خلوت با خدا، زمانی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیب هایتان واقف می سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از شادی ساعت های تفریح، نیروی لازم برای عمل به وظایف وقت های دیگر را تأمین کنید».(بحارالانوار، ج 75، ص 321) – در سیره معصومان، عنصر شادی آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن، به بسترسازی، زمینه سازی و ایجاد آن نیز توصیه شده است.(کافی، ج 2، ص 192) – در احادیث، علاوه بر دستورهای کلی در خصوص شادی و نشاط، دستورالعمل های خاصی نیز برای حفظ و پرورش این حالت ـ مانند پیاده روی، سوارکاری، غوطه وری در آب، نگاه کردن به سبزه ها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخی، خنده و …(وسائل الشیعه، ج 12، ص 112; بحارالانوار، ج 16، ص 298; حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 418) بیان شده است.
4.براساس هدف و فرجام زندگی، شادی و نشاط از دیدگاه اسلام دارای حد و مرز است. محتوا و قالب هیجان ، شادی و نشاط، نباید با روح توحیدی و انسانی اسلام در تضاد باشد; زیرا هر پدیده ای که انسان را از آرمان و غایت اصلی خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادی و عوامل آن، به عنوان یک نیاز اساسی و ضروری تا حدی روا و مجاز است که مانع نیل انسان به هدف اصلی اش نگردد، از این رو بسیاری از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آنجا که انسان در انجام دادن هر رفتار ارادی، انگیزه و هدفی را پی می گیرد، سرور و نشاط به عنوان یک رفتار، نیز از این قاعده مستثنا نیست و هدف و انگیزه ای در آن دنبال می شود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستای هدف اصلی زندگی آدمی باشد، این پدیده مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل، در آن نهفته و در برابر هدف اساسی زندگی انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود. بنابراین می توان مرز شادی و نشاط را انگیزه، نتایج و هدف آن دانست. (اخلاق اسلامی، ص 98 و 99; اخلاق الهی، ج 5، ص 238)
موفق ومؤید باشید.
« یاد خدا و آرامش » آرامش روانى، امرى مطلوب است که براى دست یابى آن باید تلاش کرد، اساسا ارتباط با خدا آرامش آور است؛ یعنى، انسان ذاتا دوستدار و عاشق خدا است و وقتى عاشق به معشوق برسد آرامش مى یابد. از طرف دیگر خداوند در قرآن فرموده است که: «در مؤمنان سکینه و آرامش نازل مى کند».بهترین چیزى که روح انسان را صفا مى بخشد و حالت آرامش و سکونت براى انسان ایجاد مى کند، ایمان، توکل و ذکر و یاد خدا است. قرآن مى فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل ها اطمینان و آرامش پیدا مى کند» (رعد، آیه 28).
سعی در رعایت تقوا(به معنای اینکه گناه را کنار بگذاریم و واجبات خود را انجام دهیم) کم کم در انسان قوه ای ایجاد می کند که انسان هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. یعنی به قول معروف زورش به خودش می رسد. زیرا معمولا ما می دانیم درست و غلط کدام است اما امیال غریزی و لذت جویی نمی گذارند درست را انجام داده و از غلط اجتناب کنیم. نتیجه آنکه با تمرین تقوا عقل رشد کرده و کم کم هر میلی را سرجای خود می نشاند و در این حال است که تعادل مطلوب ایجاد شده است. هر تعادل دیگری که بر محور خداپرستی نباشد تعادل نیست بلکه وجود انسان را به هم می ریزد. انسان فطرتاً بر اساس گرایش توحیدی سرشته شده است و روش تنظیم اعمال و رفتارهای او نیز همین است که او را به همان محور وجودیش باز گردانیم. البته با این نسخه همه مانند هم نمی شوند و قرار هم نیست که اینگونه شود. برخی درون گرایند و برخی شخصیتی برون گرا دارند. برخی بیشتر اهل ذکرند و برخی اهل فکر و … . هر کسی را خدا به نوعی آفریده و نمی خواهد انسان ها مانند ماشین ها قالب ریزی شوند. با خدا محوری انسان خودش می شود نه مانند کس دیگری. گرچه الگوی نهایی همه ما اهل بیت علیهم السلام هستند.
*معنی لغوی و اصطلاحی اعتدال:
اعتدال و میانهروی ترجمه واژه «وَسَطْ» در زبان عربی است «اوسط الشیء وسطه» برگزیده و منتخب هر چیزی که دارای دو طرف متساوی و یک اندازه باشد. مثلاً میگویند: «فلانٌ من اوسط قومه» فلانی در میان خویشاوندانس برگزیدهترین است.
معنی دیگر (وسط) دوری از افراط و تفریط میباشد، افراط اضافه برخواسته و تفریط کمتر از آن است و آنچه حد وسط و برگزیده میان این دو باشد عدالت و میانهروی نام دارد. مشتقات وسط چندین بار در قرآن در مدح و ستایش به کار رفتهاند.
از بیان قرآن میفهمیم که «توسط» نیز فضیلتی از فضایل اسلام و مَنشی از منشهای اخلاقی قرآنی و صفتی بزرگوار و اساسی است که خداوند آن را برای مؤمنان برگزیده و میفرماید. «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (بقره: 143)
مرحوم رشید رضا در تفسیر ابن آیه میفرماید:
خداوند امت مسلمانان را به سبب دین، کردار، رفتار، اخلاق، علاقه به تعالیم الهی امتی میانه قرار داده است حال آنکه پیشینیان دو دسته بودهاند دستهای در مادیات و هوسهای نفسانی صِرف افراط دانسته و از آن پیروی میکرده و فقط به پرورش جسم و لذایذ زودگذر پایبند بودهاند. مانند یهودیان و مشرکان و گروه دوم بالعکس آنها فقط در راه عالم روحانی (خشک و بیروح) به سر میبرده و به دنیا و تناعم آن پشت پا زده و از آن بیزار بودهاند مانند نصاری و صابئین و برخی از بتپرستان و مرتاضان هند.
اما خدای مهربان برای این امت پیامبر خاتم، هم حق روح و روان و هم حق جسم را با هم جمع فرموده و آن را امتی مادی-روحی قرار داده است. چنانچه نگاهی تاریخی به ادیان پیش از اسلام داشته باشیم مشاهده میکنیم که هر کدام از آنها در جهتی دچار افراط و در جهتی دچار تفریط شدهاند. در چنین شرایطی بازگشت به میانهروی امری است گریز ناپذیر است تا بدین وسیله هر دو کفه ترازو، همسنگ و برابر گردند.
*اعتدال و میانهروی در قرآن و سنت نبوی:
قرآن امت اسلامی را امتی میانه و معتدل معرفی کرده است: « وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا» و در جای دیگر امت اسلامی امت را اسلامی «خَیْرَ أُمَّةٍ» معرفی کرده و یهود و نصاری را از غلو در دین و پیامبرانشان به شدت نهی کرد و در همان حال ابن نهی را متوجه امت اسلامی نیز میکند و به آنان هشدار میدهد.
« قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ» (مائده: 77)
قرآن در ابعاد مختلفی مسلمانان را به اعتدال و میانهروی دعوت میکند. که انشاء الله در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
در سنت نبوی نیز نمونههای زیادی را میتوانیم پیدا کنیم که پیامبر (ص) اصحاب را از افراط و تفریط منع نموده و به اعتدال و میانهروی سفارش میکند که در ادامه به بعضی از آنها نیز اشاره میکنیم.
«إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ وَلَنْ یُشَادَّ الدِّینَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا وَاسْتَعِینُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَیْءٍ مِنْ الدُّلْجَةِ» (رواه البخاری، ریاض العالمین، ص 118، 51)
ترجمه: در دین آسانی است و کسی که با دین به مقابله برخیزد و سختگیری کند ناکام و مغلوب میگردد. پس حق را طلب نموده و خود را به آن نزدیک ساخته و شاد باشید و از حرکت صبگاهی و شامگاهی و آخر شب یاری جوی. و در روایتی از وی آمده حق را طلب نموده خود را بدان نزدیک ساخته و در صبحگاه و شام گاه و آخر شب عمل کرده و میانهروی کنید تا به مقصد برسید.
حدیث: و عن ابن مسعود ان النبی قال: «هَلَکَ المُتَنَطِّعُون – قالها ثلاثا» (رواه مسلم)
از ابن مسعود روایت شده که پیامبر (ص) سه بار فرمودند هلاک شدند متتطعون (کسانی که بی مورد سختگیری کرد و در گفتار و کردار غلو مینمایند).
حدیث از او عبداله جابر بن سمره (رض) روایت شده که گفت: من با پیامبر (ص) نمازها را ادا میکردم طول نمازشان میانه بود و خطبهشان همچنین.
از ابن عباس روایت شده که گفت در اثنایی که پیامبر (صلی الله علیه واله) خطبه میخواند متوجه شخص ایستادهای شد از حالش پرسیدند. جواب دادند او بنیاسرائیل است نذر کرده که در آفتاب ایستاده و ننشیند به سایه نرود و سخن نگوید و روزه گیرد، پیامبر (ص) فرمود او را بگویید سخن گوید و در سایه ایستاده و بنشیند و روزهاش را باید تمام کند.
در حدیث آمده اگر چیزی از خدا طلب میکنید فردوس را از او بخواهید چون حد میانه و والاترین جای بهشت است.
باز در حدیث دیگر میفرماید: خداوند مرا برای آوردن دین سهل و ساده برگزیده نه برای گوشهنشینی و رهبانیت ساخنگی و بیاساس، روش من خواندن نماز، خواب، استراحت و روزه گرفتن و افطار است و هر کسی از این راه و روش امتناع ورزد از من نیست.
«حضرت علی (علیه السلام) در وصف میانهروی میگوید: بهترین این امت گروه میانهاند که تندروها به سوی آنان باز میگردند و بهجا ماندگان هم به آنان میپیوندند.»
با توجه به منابع دینی، (قرآن و سیره پیشوایان معصوم)، دین اسلام موافق نشاط و شادی و هیجان است و آدمی را از تنبلی رهانده، سرزنده و سر حال می سازد.( البته این شادی در چهار چوب نگاه تعدیلی معنا می یابد؛) توضیح اینکه:
1. هدف، و آرمانی که اسلام برای بشر ترسیم می کند، فقط خدا است. هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خویش است و این یعنی حرکت، صعود و بازگشت به سوی خداوند است. به بیان دیگر، انسان ، باید تلاش کند تا خود را پاک گرداند و در پرتو پیروی از پیامبران و امامان و عمل به تعالیم آنان به خدایی شدن، برسد.
2. بهترین آیین ها آن است که با طبیعت آدمی و ساختار آفرینش او سازگار بوده، نیازمندی های طبیعی و فطری اش را برآورد. در غیر این صورت، نمی تواند آدمی را خوشبخت و سعادت مند سازد. تعالیم اسلام به دلیل توجّه به این نیازها و تناسب آن با فطرت آدمی، توانست از محدودیت جزیره العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصی نقاط دنیا شکل دهد؛ «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة ا لله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»، پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى دانند!(روم ، 30) به گفته علامه طباطبایی، اسلام، نه انسان را از نیروها، غرایز و خواسته هایش محروم می کند و نه همه توجه را به تقویت جنبه های مادی معطوف می دارد. نه او را از جهانی که در آن زندگی می کند، جدا می سازد و نه او را بی نیاز از دین و شریعت به حساب می آورد. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 203).
3. شادی و نشاط و هیجان مثبت یک ضرورت و نیاز است. این پدیده هر چند از زوایای گوناگونی تعریف و تشریح شده؛ ولی به اتفاق اندیشمندان یک ضرورت و نیاز اساسی انسان به شمار می آید. چه کسی را می توان یافت که مدعی باشد نیازمند به شادی نیست؟ اساس جهان هستی و پدیده های آن به گونه ای طراحی شده است که در آدمی شادی ایجاد کند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهای زیبا، گل های رنگارنگ، دیدار دوستان، ازدواج و پیوند دو انسان و … همه شادی آور و سرور انگیز است. از آنجا که شادی، ناکامی، ناامیدی، ترس و نگرانی را از آدمی دور می سازد، روان شناسان به ایجاد و تثبیت آن در انسان دستور اکید داده اند و این نشانگراین حقیقت است که شادی، نیاز اساسی و ضروری آدمی است.
شادابی را می توان یکی از صفات مومنان دانست و به این مطلب در روایت رسول اکرم(ص) بدان اشاره شده است: – «مؤمن شوخ و شاداب است ».(حرانی، تحف العقول، ص 49 ). – شادابی از حسن خلق است، – امام صادق(ع) در این باره فرمود: «شوخ طبعی، بخشی از حسن خلق است ».( کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 663). – در روایاتی از حضرت علی – علیه السلام- به اثرات، اهمیت و پیامد شادی اشاره فرموده اند:«شادمانی، گشایش خاطر می آورد» (آمدی، غررالحکم، ح 2023) – «اوقات شادی، غنیمت است » (همان، ح 1084) – و نیز «هرکس شادی اش اندک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود». (بحارالانوار، ج 78، ص 12 ) – تا جایی شادی مورد اهتمام در اسلام قرار گرفته که برای انجام عبادت نیز باید از آن کمک گرفت، امام رضا(ع) در این مورد فرمودند: «کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد: وقتی برای عبادت و خلوت با خدا، زمانی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیب هایتان واقف می سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از شادی ساعت های تفریح، نیروی لازم برای عمل به وظایف وقت های دیگر را تأمین کنید».(بحارالانوار، ج 75، ص 321) – در سیره معصومان، عنصر شادی آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن، به بسترسازی، زمینه سازی و ایجاد آن نیز توصیه شده است.(کافی، ج 2، ص 192) – در احادیث، علاوه بر دستورهای کلی در خصوص شادی و نشاط، دستورالعمل های خاصی نیز برای حفظ و پرورش این حالت ـ مانند پیاده روی، سوارکاری، غوطه وری در آب، نگاه کردن به سبزه ها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخی، خنده و …(وسائل الشیعه، ج 12، ص 112; بحارالانوار، ج 16، ص 298; حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 418) بیان شده است.
4.براساس هدف و فرجام زندگی، شادی و نشاط از دیدگاه اسلام دارای حد و مرز است. محتوا و قالب هیجان ، شادی و نشاط، نباید با روح توحیدی و انسانی اسلام در تضاد باشد; زیرا هر پدیده ای که انسان را از آرمان و غایت اصلی خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادی و عوامل آن، به عنوان یک نیاز اساسی و ضروری تا حدی روا و مجاز است که مانع نیل انسان به هدف اصلی اش نگردد، از این رو بسیاری از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آنجا که انسان در انجام دادن هر رفتار ارادی، انگیزه و هدفی را پی می گیرد، سرور و نشاط به عنوان یک رفتار، نیز از این قاعده مستثنا نیست و هدف و انگیزه ای در آن دنبال می شود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستای هدف اصلی زندگی آدمی باشد، این پدیده مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل، در آن نهفته و در برابر هدف اساسی زندگی انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود. بنابراین می توان مرز شادی و نشاط را انگیزه، نتایج و هدف آن دانست. (اخلاق اسلامی، ص 98 و 99; اخلاق الهی، ج 5، ص 238)
موفق ومؤید باشید.