خانه » همه » مذهبی » پیامد سکولاریسم – مشکلات جوامع سکولار – نتایج سکولاریزاسیون

پیامد سکولاریسم – مشکلات جوامع سکولار – نتایج سکولاریزاسیون


پیامد سکولاریسم – مشکلات جوامع سکولار – نتایج سکولاریزاسیون

۱۳۹۶/۰۸/۲۴


۲۹۴۴ بازدید

سکولاریسم چه پیامد هایی در کشورهایی که سکولار هستند یا به سمت سکولاریزه شدن رفتن چیست؟

با سلام و احترام خدمت شما، قبل از پرداختن به آثار سکولاریسم، توضیحات مختصرى پیرامون سکولاریسم ارائه مى گردد : واژه سکولاریسم (Secularism)برگرفته از واژه لاتینى(Secularis)، مشتق از(Seculum) به معناى «دنیا» یا «گیتى» است. و مفهوم کلاسیک مسیحى آن نقطه مقابل ابدیّت و الوهیت است . سکولار یعنى آن چه به این جهان تعلّق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیّت دور است . و سکولاریسم با لحاظ تبار لغوى خودانگارى ، بى‌نیازى از دین و طرد آموزه‌هاى دینى از ساحت اجتماع و مناسبات اجتماعى است و به معناى عرف‌گرایى یعنى اتکاء صرف به خرد بشرى بدون استمداد از وحى الهى و نیز اعتقاد به اصالت امور دنیوى است . از نظر اصطلاح این واژه در سیر تاریخ ، معانى گوناگونى همچون ، ترخیص کشیشان ، تفکیک دین از سیاست ، تفوّق دولت بر کلیسا ، تقلیب دین ، و در نهایت طرد دین از ساحت حیات اجتماعى انسان را به خود گرفت . شاید بتوان به عنوان یک تعریف نسبتا جامع در معناى نهایى و مصطلح آن چنین گفت : سکولاریسم عبارت است از ، گرایش که طرف‌دار و مروّج حذف یا بى‌اعتنایى و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهاى مختلف حیات انسانى از قبیل سیاست ، حکومت ، علم ، عقلانیت ، اخلاق و . . . است . سکولاریسم به تعبیر بسیارى از جامعه شناسان یک گرایش دین ستیزانه است که در مواردى که ممکن باشد ، معتقد به حذف دین به طور کلّى و استغناى آدمى از وحى و شریعت است . با توجه با توضیحاتى که تعریف لغوى و اصطلاحى این واژه گذشت دیگر نیازى به توضیح ارتباط این دو معنا نیست . در اینجا براى آشنایى شما با زمینه‌هاى شکل‌گیرى سکولاریسم مطالبى را به اختصار مى‌آوریم و سپس به پاسخگویی در رابطه با سکولاریسم و آثار آن مى‌پردازیم. خاستگاه اصلى اندیشه جدایى دین از سیاست غرب است . در قرون وسطى و پس از آن عواملى دست به دست هم داد تا این اندیشه را بر فرهنگ غرب حاکم ساخت . از یک سو مسیحیت تحریف شده با مفاهیمى نارسا و غیر معقول ، در کنار حاکمیت استبداد و اختناق رجال کلیسا و از سوى دیگر تعارض عقل و علم با آموزه‌هاى انجیل باعث شد تعارضى آشکار میان دین و تجدد در گیرد . تعارضى که سرانجام به تفکیک دو حوزه علم و دین انجامید و در نتیجه دین از صحنه همه حوزه‌هایى که علم در آن سخن مى‌گوید کنار رفت . در جهان اسلام اندیشه جدایى دین از سیاست از سوى سه قشر مطرح شده است: نخست از سوى حاکمان جورى که در صدر اسلام مى‌خواستند جریان خلافت را به سلطنت تبدیل کنند مثلاً وقتى معاویه در سال چهل هجرى به خلافت رسید به عراق آمد و چنین گفت : « من با شما بر سر نماز و روزه نمى‌جنگیدم بلکه مى‌خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم » ، ( ابن ابى‌الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 160 ) . پس از او حکومت در جامعه اسلامى از جنبه دینى خارج و به سلطنت تبدیل شد . سلاطین جور در هر دوره‌اى براى مبارزه با علماى دین ، همواره سیاست را جداى از دین و شأن علما را بالاتر از دخالت در سیاست معرفى مى‌کردند ، ( صحیفه نور / ج 83 ، ص 217 : درباره سخن رضا شاه به آیت الله کاشانى ) . گروه دوم استعمارگران خارجى بودند . بزرگترین ضربه‌هایى که استعمار از ممالک اسلامى دیدند از سوى تعالیم دینى و علماى دین رهبرى مى‌شد لذا فرهنگى که همواره از سوى استعمارگران براى ممالک اسلامى نسخه و ترویج مى‌شد فرهنگ جدایى دین از سیاست بود ، ( . ک : محمد سروش ، دین و دولت در اندیشه اسلامى ، صص 120 126 ) . قشر سوم : جریان روشنفکرى بیمار بود که از سوى تحصیل کرده‌هاى غرب آغاز شده بود و سعى در تطبیق همان جریان جدایى دین از سیاست در فضاى غرب بر حوزه اسلام کردند غافل از این که اولاً اسلام غیر از مسیحیت است . ثانیا : آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطى بود مسیحیت ناب نبود . ثالثا : علماى اسلام نه تنها هرگز حاکمیت استبداد و اختناق نداشتند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند که هر دوره که قدرت به دست علماى اسلام بوده است دوره شکوفایى و رشد علم شناخته شده است . آثار و پیامدهای سکولاریسم در عرصه های مختلف: 1- جدایی دین و دولت: سکولاریسم همه انگیزه ها را از جمله انگیزه های سیاسی، انگیزه های علمی و اصولاً هر انگیزه ای را غیر دینی می کند. لذا این که سکولاریسم را بر مبنای جدایی دین از دولت تعریف می کنند، هم سطحی و هم گمراه کننده است. در واقع، سکولاریسم جای مذهب را می گیرد. سکولاریسم ضد مذهب نیست؛ اما بدتر از ضد مذهب است. برای این که رقیب و جانشین مذهب است و جای آن را درست پر می کند. ضدیت که همیشه نوعی براندازی نیست. با این همه، بشر با از دست دادن انگیزه دینی و اندیشه دینی، چیزهایی را از دست داده است. سکولاریسم، گر چه به ظاهر چنین نمی نماید که جای دین را پر کرده و به آدمیان انگیزه و اندیشه می دهد، ولی قادر نبوده است چیزهایی را جبران کند. به همین دلیل در جوامع غیر دینی همواره حسرتی برای دین داری یافت می شود؛ حتی نزد کسانی که چندان هم اهل ایمان نیستند. وقتی عقلانیت محض حاکم شود، زندگی کاملاً تحت محاسبه در می آید؛ اخلاق، سودجویانه و زندگی، علمی می شود. 2- سکولاریسم به معناى نا کار آمدى دین است شاید این نظریه در خصوص مسیحیت صحت داشته باشد ولى اسلام و حکومت اسلامى بیانگر کار آمدى دین و داشتن برنامه براى سعادت انسانها ست . 3- سکولاریسم وسیله را براى هدف توجیه مى کند به تعبیرى دیگر در نظام سکولاریستى، سیاست از مذهب و دین منفک مى شود در حالى که خود دین مهمترین ابزار فشار به رجال سیاسى است براى رعایت اخلاقیات است . 4- سکولاریسم یعنى: عمل کردن بر وفق انگیزه هاى غیردینى؛ تفسیر کردن جهان و حیات و انسان بر حسب مفاهیم و مقولات غیردینى؛ کشف استقلال مقولاتى چون علم، سیاست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهاى اجتماعى و… از دین. 5- از دیگر آثار و یکى از بزرگترین پیامدهاى سکولاریسم، سست شدن پایه هاى اخلاق انسانى است . در نظام سکولاریسم اخلاقیات اگر مبناى دینى داشته باشند از بین بروند . 6- در سکولاریسم دیندارى امرى فردى مى گردد؛ زیرا عمل دینى (یعنى عملى که معطوف به ماوراء طبیعت باشد) در جامعه سکولار دیگر دین در امور دنیایى چندان مؤثر و مربوط تلقى نمى گردد. به همین جهت، میزان و محدوده آن رو به کاهش نهاده است. بر این اساس، دیندارى دیگر تکلیفى بر عهده اعضاى جامعه نیست و به صورت امرى کاملاً دلخواهانه و داوطلبانه درآمده است. با توجه به این مشخصه سکولاریسم به معنى مخالفت صریح با دین نمى باشد بلکه در جامعه سکولار اعتقادات دینى تا زمانى که صرفا اعتقاد شخصى باشد محترم است اما اگر بخواهد از جنبه شخصى و فردى خارج و مدعى نفوذ و تأثیر اجتماعى شود سکولاریسم در مقابلش مى ایستد. 7- انسان محورى (Humanism) به جاى خدامحورى از دیگر آثار سکولاریسم می باشد؛ جامعه سکولار وقعى بر وحى نمى نهد، در این جامعه انسان وقتى مى خواهد به مسائل اجتماعى بپردازد تنها باید به عقل خود متمسک شود، در واقع در این تفکر «عقل» در مقابل «وحى» قرار مى گیرد نه در پرتو آن. از این رو، در جامعه سکولار اصطلاح «حرام»، «حلال»، «مجاز»، «ممنوع» جائى ندارد. در آنجا قانون و غیرقانونى بودن مطرح است و این قانون تابع اکثریت عقل اجتماعى است. بنابراین، اگر زمانى جامعه مشروع بودن ازدواج جنس موافق را امضاء کرد این امر قانونى است ولو برخلاف وحى باشد. 8- در جامعه سکولار، ملاک هویت جامعه، ملیّت است نه دین؛ وقتى در جامعه اى، دین ملاک وحدت و هویت اجتماعى نباشد، ناگزیر باید به جاى آن چیز دیگرى گذاشت، سکولاریسم مفهوم «امت» را (که به معنى تشخیص جامعه بر حسب عقیده دینى است) کنار مى گذارد و به ناچار به مفهوم «ملت» متمسک مى شود. ملت در اینجا یک مفهوم و تشخص اعتبارى برحسب ملاک هایى از قبیل نژاد، زبان، تاریخ مشترک و سرزمین است. بنابراین، اگر مسلمانى در نقطه اى از دنیا از رهبر دینى در نقطه دیگرى از دنیا اطاعت کند در تفکر سکولار اشکال دارد. 9- در پایان چند نمونه از تأثیر سکولاریسم را در فعالیت هاى اجتماعى خاطر نشان مى سازیم. با مشخصه هاى جامعه سکولار: الف: باید مجلس قانون گذارى «لائیک» باشد چرا که در جامعه سکولار دیگر خلاف شرع مطرح نیست، از این رو معنا ندارد که در مجلس قانون گذارى کسى بگوید این خلاف شرع است. ب: در مدارس تعلیم دین بطور کلى ممنوع است و یا اگر هم باشد تنها بصورت یک آموزش فردى و شخصى است نه اجتماعى، بنابراین، آزادى دینى تنها در حد یک امر فردى مجاز است نه بیشتر. ج: دین عصرى مى شود چرا که از آنجا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهاى فنى و علمى سامان مى دهد، نهادهاى دین نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفته و در نتیجه خود نهادها و رفتار دینى نیز به نحوى روز افزون تحت نفوذ ارزش ها و معیارها و ضوابطى درمى آید که در جامعه غیردینى رواج دارد. در پاسخ به طرفداران اندیشه جدایى دین از سیاست استدلالهاى مفصل و متینى بیان شده است که در ادامه مطالبی در این زمینه ارائه می گردد: در دین اسلام با توجه به حجم عظیمى از احکام اجتماعى و اهداف سیاسى دینى ، مى‌توان هدف‌گیرى‌هاى اصلى این دین مقدس را شناخت . حضرت امام (ره) در این باره مى‌فرمایند: « اسلام دین سیاست است با تمام شئونى که سیاست دارد این نکته براى هر کسى که کمترین تدبرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند آشکار مى‌گردد . پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جداست ، نه دین را شناخته و نه سیاست را. »، ( صحیفه نور، ج 1، ص 6 ) . با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن روشن مى‌گردد که اسلام دینى است جامع و همه سونگر که تمام ابعاد زندگى انسان ( فردى ، اجتماعى ، دنیوى ، اخروى ، مادى و معنوى ) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى دعوت نموده و دستورات اخلاقى و مربوط به خودسازى فردى را دارد احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى ، سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، قضایى و مربوط به اداره صحیح جامعه روابط بین‌المللى ، حقوقى و . . . داراست و مقررات قضایى ، حقوقى ، روابط اجتماعى ، مسائل اقتصادى ، تربیتى و . . . دارد و بدیهى است که اجرا و پیاده کردن چنین احکام و دستوراتى بدون قدرت اجرایى امکان پذیر نیست و حکومت دینى به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‌هاى رشد و استعدادها و امکان رسیدن انسانها به کمال و ایجاد جامعه‌اى برین صالح و شایسته را براى مردم آماده کند و با فسادهاى اخلاقى اجتماعى و . . . مبارزه کند . آیات متعدد بسیارى که در آنها سخن از کتاب ، میزان ، آهن و منافع آن ، شهادت به قسط و داد ، دورى از طاغوت ، جنگ در راه خدا و مستضعفان ، نجات محرومان ، هجرت در راه خدا و . . از مقوله‌هاى اجتماعى است که در کتاب الهى آن فرمان داده شده است . البته شرح و تفسیر هر کدام ازاین آیات و چگونگى اثبات ضرورت تشکیل حکومت به وسیله پیامبران ور هبران الهى ، نیازمند ارائه مباحث طولانى است که در حوصله یک نامه نمى‌گنجد . در اینجا تنها به مهمترین مبانى اندیشه‌هاى سیاسى مربوط به تشکیل حکومت و ارتباط دین و سیاست اشاره مى‌شود : 1 – اثبات حاکمیت ولایت و سرپرستى همه‌جانبه مادى و معنوى ، دنیوى و اخروى براى خدا ، رسول و اولیاى خاص او ، ( مائده ، آیه 55 – یوسف ، آیه 40 – مائده ، آیه 42 و 43 ) . 2 – اثبات امامت و رهبرى سیاسى – اجتماعى براى پیامبر ( ص ) ، امام ( ع ) و منصوبین از ناحیه آنان ، ( نساء ، آیه 58 و 59 – مائده ، آیه 67 ) . 3 – اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته مانند حضرت داود ( ع ) و سلیمان ( ع ) ، ( ص ، آیات 20 و 26 – نمل آیات 26 و 27 – نساء ، آیه 54 ) . 4 – قرآن ، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‌کند ، نساء ، آیات 58 و 65 – مائده ، آیه 42 – انبیاء ، آیه 78 – انعام ، آیه 89 ) . 5 – دعوت به کار شورایى و جمعى کردن ، ( شورى ، آیه 38 – آل عمران ، آیه 159 ) . 6 – مبارزه با فساد و تباهى ، ظلم‌زدایى و عدل‌گسترى جزو وظایف اصلى اهل ایمان است ، ( بقره ، آیه 279 – هود ، آیه 113 – نساء ، آیه 58 – نحل ، آیه 90 – ص ، آیه 28 – حج ، آیه 41 ) . 7 – احترام به حقوق انسان‌ها و کرامت‌بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است ، ( اسراء ، آیه 70 – آل عمران ، آیه 19 – نساء ، آیه 32 ) . 8 – امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‌ها ، مستکبران و ستمگران و نیز تهیه امکانات دفاعى ، ( بقره ، آیه 218 – تحریم ، آیه 9 – نساء ، آیه 75 – انفال ، آیه 60 – اعراف ، آیه 56 ) . 9 – عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه‌پذیرى و ذلت ، ( منافقون ، آیه 8 – محمد ، آیه 35 – هود ، آیه 113 – آل عمران ، آیه 146 و 149 ) . 10 – تبیین و تعیین حقوق متقابل والى و مردم ، ( نهج‌البلاغه ، خطبه 216 ، ص 335 و 336 ) . 11 – اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل ، مانند طالوت و ذوالقرنین، ( بقره ، آیه 246 و 247 – کهف ، آیات 83 – 98 ) . 12 – اختصاص دادن حقوق مهم و کلان مالى به ولى امر مسلمین و حکومت اسلامى جهت مصرف در مصالح جامعه ، ( اصول کافى ، باب صله الامام و باب الفىء والانفال و تفسیر الخمس ). از آنچه گذشت روشن مى‌شود که جدایى دین از سیاست در مورد اسلام به هیچ وجه صادق نیست و بخش عظیمى از معارف و آموزه‌هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى و اجتماعى است . به تعبیر حضرت امام در میان حدود 57 ، 58 کتاب فقهى ، تنها 7 ، 8 تاى آنها مربوط به مسائل عبادى صرف است و بقیه آنها در حوزه مسایل سیاسى ، اجتماعى ، قضایى و مناسبات اساسى است . نکته مهم دیگر آن که حدود دو هزار آیه از آیات قرآن ناظر به ابعاد مختلف فردى ، اجتماعى ، مدنى و قضایى انسان است ، ( آیت‌الله معرفت ، مجله دانشگاه انقلاب ، شماره 110 ، تابستان و پاییز 77 ) . نیاز به توضیح نیست که اجراى احکام و اصول متعدد اقتصادى و اجتماعى ، جزایى و قضایى ، جهاد و سیاست خارجى و . . . متوقف بر وجود حکومت دینى است و چون خداوند اجراى این احکام را خواسته و تحقق آن منوط به تشکیل حکومت دینى است ، ازاین‌رو مى‌توان نتیجه گرفت که ایجاد حکومت دینى در جهت خواست الهى است ، چرا که در غیر این صورت ، احکام الهى که براى عمل فرستاده شده‌اند تعطیل مى‌شوند و این نقض غرض آشکار است . مثلاً در آیاتى از قرآن ، پیامبران موظف به اقامه قسط در جامعه شده‌اند « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » ، ( سوره حدید ، آیه 25 ) . آیا مى‌توان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشکیلات حکومتى عدالت را تحقق بخشید ؟ همچنین خداى سبحان در یکى از آیات قرآن کریم ، هدف از ارسال پیامبران را چنین بیان مى‌کند : « کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه » ، ( بقره ، آیه 213 ) . در این آیه مسأله رفع اختلاف میان مردم ، به عنوان هدف بعثت پیامبران مطرح شده است . اگر اختلاف میان انسان‌ها ، امرى طبیعى و قطعى است و رفع اختلاف‌ها ، امرى ضرورى براى ایجاد نظم در جامعه بشرى و دورى از هرج و مرج مى‌باشد ، موعظه و نصیحت و مسأله‌گویى صرف ، نمى‌تواند مشکل اجتماعى را حل کند . ازاین‌رو هیچ پیامبر صاحب شریعتى ، نیامده است ، مگر آن که علاوه بر بشارت و انذار مردمان مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده است . خداى سبحان در این آیه نمى‌فرماید پیامبران به وسیله تعلیم و یا بشارت و انذار ، اختلاف جامعه را رفع مى‌کنند بلکه مى‌فرماید به وسیله « حکم » اختلافات را برمى‌دارند زیرا حل اختلافات ، بدون حکم و حکومت – که داراى ضمانت اجرایى است – امکان‌پذیر نمى‌باشد . بنابراین هر مکتبى که پیام‌آور شریعتى براى بشر باشد ، به یقین ، احکام فردى و اجتماعى را با خود آورده است و این احکام ، در صورتى مفید و کارساز خواهد بود که به اجرا درآیند ، و اجراى قانون واحکام الهى نیز ، ضرورتا نیازمند حکومتى است که ضامن آن باشد . در غیر این صورت یا اساسا احکام دینى به اجرا درنمى‌آید و یا اگر اجراى آنها به دست همگان باشد هرج و مرج پیش مى‌آید. صرفِ وجود قانون ، توان تأثیر در جامعه را ندارد مگر این که شخصى توانا و مرتبط با غیب ، مسؤول تعلیم، حفظ و اجراى آن باشد. براى آگاهى بیشتر، ر . ک : 1 – کاظم قاضى‌زاده ، اندیشه‌هاى فقهى – سیاسى امام خمینى 2 – امام خمینى ، ولایت فقیه 3 – آیت‌الله‌جوادى آملى ، ولایت فقیه 4 – حسن قدردان قراملکى ، سکولاریسم در اسلام و مسیحیت 5 – آیت‌الله جعفر سبحانى ، مبانى حکومت اسلامى ، نشر مؤسسه علمى و فرهنگى سید الشهداء ، 1370 6 – آیت‌الله مصباح یزدى ، حقوق و سیاست در قرآن و انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ( ره ) ، 1377 7 – محمد سروش ، دین و دولت در اندیشه اسلامى ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى ، 1378 8- على ربانى گلپایگانى ، ریشه‌ها و نشانه‌هاى سکولاریسم ، کانون اندیشه جوان . 9- محمد قطب، سکولارها چه مى‌گویند ؟ علت بحران اقتصادی دراروپاچیست؟ بی اعتنائی به نظام الهی، و ارزش‌های انسانی در اقتصاد و سیاست، از مهمترین علت های وجود بحران اقتصادی غرب و سایر بحران های جهان معاصر است هچنان که قرآن کریم می‌فرماید: «و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا» یعنی هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی سختی در پیش خواهد داشت و در تنگنا قرار خواهد گرفت. در زمینه بحران اقتصادی غرب نیز مسلماً فزونی ثروت از طرق گوناگون، بدون رعایت عدالت اجتماعی و حقوق انسان‌ها چنین سرانجامی خواهد داشت. پرداخت وام‌های کلان به ملت‌ها آن هم به خاطر گرفتن بهره‌های سنگین، سبب می‌شود روزی گیرنده وام، قدرت پرداخت نداشته باشد و دست روی دست بگذارد و از آنجا که این پدیده حالت عمومی پیدا می‌کند، دولت و بانک‌ها نمی‌توانند با اکثریت افراد ملت طرف بشنوند، قهرا بانک‌ها ورشکست شده و بورس‌ها نیز سقوط می‌کنند و اقتصاد، آشفته می‌گردد و دولت‌ها ناچار می‌شوند با تزریق پول به بانک‌ها، آنها را نجات دهند. چنانکه امیرمؤمنان علی (ع) در یکی از سخنان خود می‌فرماید: «فما جاع فقیر الا بما متع به غنی» هیچ مستمندی جز به دلیل بهره‌مندی نادرست یک ثروتمند گرسنه نمی‌ماند. در یک جمع بندی ، از نظر وحی الهی، این نوع آشفتگی معلول انحراف از اصولی است که انبیای الهی، بالاخص پیامبر خاتم (ص) در تامین زندگی مردم ارائه کرده‌اند و متاسفانه غرب، آن اصول را نادیده گرفته و بر فکر مادی سودپرستانه خود تکیه می‌کند برخی از مهمترین انحرافات غرب که منجر به چنین بحرانهایی شده و می شود عبارتند از: 1 – رباخواری، یعنی تولید ثروت بدون کار که در آن، کارگر باید بخش مهمی از درآمد خود را در اختیار بانکی قرار دهد که وکیل ثروتمندان است. 2 – در گردآوری ثروت، هر نوع قوانین آسمانی را زیر پا نهاده و به هر شکلی ثروت می‌اندوزند، هر چند از طریق حرامخواری و تباه کردن جامعه و به فساد کشیدن آن باشد که از آن در شرع به عنوان «مکاسب محرمه» تعبیر می‌شود، مانند قمار و شراب، و فحشا و تجارت با مواد مخدر و قاچاق انسان و … 3 – نادیده گرفتن ارزش‌های انسانی مانند رحم و مروت و خیرخواهی برای طبقه مستمند و مستضعف. 4 – انحصارگرایی در علوم و صنایع و استفاده ابزاری از آنها، برای به ذلت کشیدن ملت‌ها و انسان‌های دیگر به گونه‌ای که اگر روزی یک تخم مرغ به ملتی بدهند ده برابر آن را از آن ملت می‌ستانند. 5 – اعتماد بر فکر واحدی که بر آمریکا حاکم است، بدون اینکه از افکار ملت‌های دیگر بهره بگیرند و اقتصادی را پی‌ریزی کنند که سود آن به همه ملت‌ها برسد و فقط در فکر آن هستند که گلیم خود را از غرقاب بیرون کشند، هر چند کشتی جامعه بشری با تمام سرنشینانش به زیر آب فرو ‌رود. 6 – برافروختن آتش جنگ در نقاط مختلف جهان برای فروش اسلحه و زمینه‌سازی برای مداخله در امور ملت‌ها، موجب نابودی بنیان‌های اقتصادی در جهان می‌شود. و لذا متفکران می‌گویند قربانیان این رکود اقتصادی ملت‌های فقیر و افراد مستمند در سراسر جهان چه در آمریکا و چه در کشورهای دیگر جهان هستند. 7 – سلطه‌جویی نظامی که مقدمه سلطه بر اقتصاد جهان است، هزینه‌هایی را بر دولت آمریکا تحمیل کرده و هنوز از آن سلطه جویی‌ها طرفی نبسته است، مانند اشغال افغانستان و اشغال عراق که هنوز در نیمه راه است و درخواست قرارداد امنیتی با دولت عراق و داشتن پایگاه‌های نظامی، روشنگر علل اشغال این کشور اسلامی است. آیا این همه سیاست‌های نادرست نباید چنین پیامد جهانی را به دنبال داشته باشد؟ 8 – بهره‌برداری نادرست از منابع ثروت و حتی نابودی آنها در مواقع خاصی به سان ریختن گندم به دریا یا تبدیل مواد غذایی به سوخت اتومبیل در حالی که در جهان سوم روزانه ده‌ها هزار نفر بر اثر گرسنگی و سوء تغذیه جان می‌بازند، این کار خشم الهی را برمی‌انگیزد. بر این اساس اقتصاددانان دنیا نباید تنها به راه‌های منتهی به افزایش ثروت فکر کنند بلکه باید در ضمن این بررسی‌ها، عدالت اجتماعی و ارزشهای انسانی را، درباره گروه های ضعیف و ناتوان که می‌خواهند از طریق اخذ وام، صاحب مسکن و اشتغال شوند، در نظر بگیرند ، و علاوه بر این علاج اساسی این قبیل بحران ها را پیروی از آموزه های اصیل وحیانی است ، چنانکه اقتصاد دانان مشهور آلمانی، یوهان بتمان در کتاب مشهور خود به نام «فاجعه سود» می‌نویسد: تنها راه حل، پیاده کردن اصول شریعت اسلامی است. (منبع : واکنش و هشدار آیت‌الله سبحانی درباره بحران اقتصادی جهان ، خبرگزاری فارس ، 6/8/1387 ) چرا اقتصادهای اروپا و آمریکا در حال نابودی است: ریشه بحران اقتصادی آمریکا به 11 سپتامبر سال 2001 برمی‌گردد. به‌دنبال حملات 11 سپتامبر به برج‌های تجارت جهانی، بازار آمریکا مستعد رکود اقتصادی شد. دولت آمریکا که از رکود اقتصادی بیم داشت، نرخ بهره را از 6 درصد به 1 درصد کاهش داد و در نتیجه نرخ بهره در بازار هم کم شد. زمانی که نرخ بهره وام‌ها کم شد، تقاضا برای دریافت وام افزایش یافت. به‌طور مشخص، در آمریکا تقاضا برای وام خرید مسکن که بعضاً تا حدود 95 درصد قیمت خانه را شامل می‌شود، افزایش یافت و باعث افزایش قیمت مسکن گردید. با توجه به کنترل بسیار کم بر فعالیت‌های بانک‌ها به‌ویژه بانک‌های مسکن، این بانک‌ها برای کسب سود هرچه بیشتر با ایجاد مشوق‌هایی، اشتیاق خرید مسکن را به‌طور بی‌سابقه‌ای افزایش دادند و از این طریق، ضمن کاهش مبلغ پیش‌پرداخت مشتریان از 30 درصد به حدود 10 درصد کل هزینه ملک، نرخ بهره وام‌های 30 ساله را از 5 درصد به 3 درصد کاهش دادند. در مقابل هم وام اعطایی بانک‌ها افزایش یافت. افزایش قیمت مسکن، ساخت خانه‌های جدید را رونق بخشید. به‌مرور، ساخت مسکن در آمریکا افزایش یافت به‌حدی‌که در سال 2006 تعداد خانه‌های موجود از میزان مورد نیاز بیشتر شد. طبیعی است که این امر سبب کاهش قیمت مسکن شود. افرادی‌که در چند سال اخیر، خانه را به کمک وام و با قیمت بالا خریده بودند و شاهد کاهش قیمت خانه خریداری شده بودند، از پرداخت اقساط خانه سرباز زدند تا بانک، خانه را تصرف کند. چون در این حالت ضرر کمتری می‌کردند. با توجه به کاهش روزافزون قیمت مسکن در آمریکا و هزینه بالای آن به لحاظ افزایش نرخ بهره، وام‌گیرندگان از بازپرداخت وام صرف‌نظر کردند. میلیون‌ها آمریکایی خانه‌ها را تخلیه کردند و به بانک‌ها سپردند. بانک‌ها هم که چند صد میلیارد دلار وام مسکن داده بودند، با عدم‌دریافت اقساط، دچار کمبود نقدینگی شدند و از طرفی امکان فروش وثیقه‌ها وام، یعنی خانه‌ها را به سبب فقدان تقاضا نداشتند. گذشته از این، قیمت وثیقه‌ها دائماً کاهش می‌یافت و از مبلغ وام‌ها بیشتر فاصله می‌گرفت.پس شروع بحران کنونی اقتصاد جهانی در سال 2007 در آمریکا ابتدا از بخش مسکن آغاز شد و در اکتبر سال 2008 شدت یافت و به‌سرعت سایر بخش‌های اقتصادی را فرا گرفت. این بحران با فاصله کوتاهی به اروپا و ژاپن سرایت کرد و سایر کشورها را به میزان وابستگی آن‌ها به اقتصاد آمریکا، تحت‌تأثیر قرار داد.کاهش رشد اقتصادی آمریکا و همچنین سهم قابل توجه تولید ناخالص آمریکا در سطح جهانی باعث شد اقتصاد سایر کشورها هم تحت‌تأثیر این وضعیت قرار گیرد. مهم‌تر از بحران مسکن، یک‌سری مجموعه متغیرها و عوامل دیگر وجود داشته که منجر به عمیق شدن بحران و جهانی شدن آن شده است. برخی از این عوامل و شرایط عبارتند از: – حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان با هزینه چهار تریلیون دلاری طبق بر آورد مؤسسه مطالعات بین‌المللی واتسون در دانشگاه براون – افزایش بودجه نظامی آمریکا و رسیدن آن به 679 میلیارد دلار – تراز منفی تجاری -کاهش رشد اقتصادی -افزایش نرخ بیکاری و… (بصیرت, علی قاسمی,90/06/03 ) مشکلات سیاسی چرا سیستم حکومتی آمریکا دیکتاتوری است ؟ به گزارش الف به نقل از پایگاه اینترنتی پیپل وُیس، از جمله این حکومت های فاسد می توان به سیستم حکومتی ایالات متحده آمریکا اشاره کرد که در ظاهر بر پایه اصول دموکراسی، احترام به حقوق بشر و آزادی های مدنی پایه ریزی شده اما در پشت پرده یک سیستم استبدادی فاسد در آن حکمفرما است. برای نمونه سیستم انتخاباتی این کشور به هیچ وجه منصفانه، آزادانه و سالم برگزار نمی شود. فعالیت انواع شرکت های ثروتمند در آمریکا که براساس اصول نظام سرمایه داری در حال چپاول منابع این کشور و همچنین دارایی های مردم آمریکاست، نمونه دیگری از نشانه های سیستم فاسد و دیکتاتوری این کشور است. سیستم دیکتاتوری در آمریکا به گونه ای بسیار حرفه ای در ظاهر زیبا و زیبنده طراحی شده که گویی یک حکومت کاملا دموکراتیک فعالیت می کند اما این دیکتاتوری در آمریکا شرورتر، ناشناخته تر و قدرتمندتر از هر دیکتاتوری قدرتمندی است که به طور سنتی می شناسیم. در اصل ساختار سیستم دیکتاتوری در آمریکا بسیار پیچیده است و هر کسی نمی تواند تشخیص دهد که این سیستم دیکتاتوری و استبدادی است. از جمله دیگر نشانه های دیکتاتوری در آمریکا، موضوع عدالت اجتماعی است که با بررسی موشکافانه می توان به این نتیجه رسید که نه تنها فاصله طبقاتی در امریکا زیاد است بلکه چالش عدالت اجتماعی در آمریکا در سطح دیکتاتوری های عربی است که اعراب به دلیل آن انقلاب کرده اند. از جمله دیگر نشانه های دیکتاتوری آمریکا، سیستم قضایی این کشور است. زمانیکه موضوع امور سرمایه داری و ثروت در آمریکا مطرح باشد، سیستم قضایی آمریکا نه تنها مجرمان را تنبیه و محکوم نمی کند بلکه در واقع این سیستم حافظ مجرمان امور اقتصادی و تجاری با نفوذ و قدرتمند است. موضوع دیگر تفاوت درآمدها و سرمایه های شهروندان آمریکایی در این کشور است. 20 درصد از ثروتمندان در آمریکا تقریبا نیمی از تمامی دارایی های آمریکا را در اختیار دارند و نسبت درآمدهای ثروتمندان به فقرا در آمریکا از 7.69 به یک در سال 1968 به 14.5 به یک در سال 2010 افزایش یافت. همانگونه که دیکتاتورهای متعارف در جهان ثروت کشورهای خود را تاراج و چپاول می کنند، شرکتهای بانفوذ و قدرتمند در آمریکا نیز سرمایه های این کشور را می دزدند و در این مسیر با هیچ مشکلی مواجه نمی شوند چون دولت را تحت کنترل خود دارند. برعکس باور اکثر مردم آمریکا، سیستم انتخاباتی این کشور نیز به هیچ وجه سالم و آزادانه نیست. همچون دیگر دیکتاتوری های جهان از جمله رژیم حسنی مبارک، در آمریکا نیز انتخابات های به ظاهر سالم و آزاد برگزار شده است اما در پشت پرده این انتخابات نفوذ، قدرت و دیکتاتوری حرف اول را می زند. مردم آمریکا از یک سیستم دموکراسی توهمی برخوردارند. اکثر مردم آمریکا به دلیل برتری های این کشور در مقایسه با دیگر کشورهای جهان خود را گول می زنند و معتقدند امریکا از یک دموکراسی ناب برخوردار است اما اینکه فکر کنیم در آمریکا یک دموکراسی تمام عیار حاکم است، تفکری احمقانه می باشد. سیستم دو حزبی در آمریکا نیز از جمله دیگر نشانه های دیکتاتوری در این کشور است. چند دهه است که سیاستمداران با نفوذ و قدرتمند این دو حزب به دیگر احزاب اجازه ورود و عرض اندام در صحنه سیاست این کشور را نداده اند. در آمریکا همچون کشورهای دیکتاتوری سنتی عرب، یک طبقه اعیان وجود دارد که تحت هر شرایطی مشکلات اقتصادی بر آن تاثیر نمی گذارد و حتی در زمان رکود اقتصادی بر سرمایه هایش افزوده شده است. شرایط نامساعد اقتصادی طبقه متوسط و ضعیف جامعه آمریکا و نرخ بیکاری بالا نیز می تواند جرقه ای برای آغاز اعتراض های گسترده مردمی در آمریکا شود. البته مردم این کشور می دانند که با وجود نهادهای امنیتی قوی آمریکا، انقلاب غیرخشونت آمیز در آمریکا ممکن است سخت تر از دیکتاتوری های عرب به ثمر برسد. ذکر این نکته مهم است که از زمان بروز رکود اقتصادی در آمریکا، یک سوم از جمعیت این کشور با مشکلات اقتصادی فراوانی مواجه شده اند و آمار فقرا، بیکاران و بی خانمان به طور چشمگیری در آمریکا افزایش یافته که این خود می تواند جرقه ای برای انقلاب در این کشور باشد. موضوع مهم دیگر، طرز تفکر مردم آمریکاست که آنها حتی به فکر اعتراض و انقلاب علیه این سیستم حاکم در آمریکا نیستند. مردم آمریکا در حال حاضر آماده برگزاری اعتراض های گسترده مردمی همچون مردم کشورهای عرب نیستند. در اصل مردم آمریکا تشنه اصلاحات گسترده در این کشور نبوده اند.(چرا سیستم حکومتی آمریکا دیکتاتوری است , ۰۷ اسفند ۱۳۸۹ بخش خبری الف) توضیحات بیشتر:

بحران هویت

انسان ، آن گاه که غرق در کارهاى خلاف دین و فطرت شد و خدا را فراموش کرد، دچار حالتى مى شود به نام بحران هویت یا از خودبیگانگى . چنین انسانى که مبداء و خالق خود را فراموش کـرده اسـت ، بـه هـر دستاویز سستى چنگ مى زند تا روح سرگردان خود را التیام بخشد، گاه به موسیقى هاى تند و غریب رو مى کند و گاه به مشروبات الکلى پناه مى برد، گاه با سگ و گـربـه هـمـدم مـى شـود و گاه با طرح هاى عجیب در ساختمان سازى و… سعى مى کند به آرامش بـرسـد غـافل از آن که آرامش واقعى تنها با یاد خدا امکان پذیر است . برخى از نمادهاى روشن بحران هویت در جوامع غربى عبارتند از: 1. احساس تنهایى یـکـى از مـحـقـقـان ایـرانـى کـه در سـال 1379 ه‍ .ش . بـه چـنـد کـشـور اروپـایـى مثل فرانسه ، آلمان و سوئیس سفر کرده است ، در این باره مى گوید: (انـسـان دچـار یـک پـارادوکـس و تـعـارض مـى شـود کـه ایـن ها که چنین تمدّنى ساخته اند، چرا افـسـرده انـد و چـرا این همه تنها هستند؟… وقتى که غروب ها به میدان هاى عمومى شهر مى روى احـسـاس مـى کـنـى هـیـچ دو نـفـرى نـیـسـت که با هم دوست باشند، نوعا تنها هستند و یا با سگ و گربه بازى مى کنند.)(97) یـک ایـرانـى دیـگـر کـه سـال هـا در آمـریـکـا زنـدگـى کـرده اسـت ، در پـاسـخ بـه سـؤ ال نگارنده که نکات مثبت و منفى جامعه آمریکا را چگونه ارزیابى مى کنید، گفت : مردم آمریکا این خـوبـى را دارنـد کـه در هـنـگام کار بسیار جدّى کار مى کنند و در هنگام تفریح نیز بسیار خوش گـذرانـى مـى کـنـنـد، امّا عیب این جامعه آن است که شما نمى توانید ـ در بسیارى موارد ـ دو دوست صمیمى پیدا کنید!(98) 2. ناهماهنگى ساختارها با فطرت سـاخـتـارهـاى سـیـاسـى ، اجـتـماعى ، معمارى ، شهرسازى و… در غرب ،در بسیارى از مواقع با فـطرت خداجو و پاکِ آدمى سازگارى ندارند(99) و همین امر زمینه ساز نوعى بحران فـکـرى و هـویـتـى در جـامـعه مى شود. به عنوان نمونه ، خودتان را در نیویورک تصوّر کنید، شـهرى با آسمان خراش هاى سیمانى سر به فلک کشیده ، چه حالتى به شما دست مى دهد؟ در یـک نـمـونـه دیـگـر، شما شاهدید که در انتخابات ریاست جمهورى آمریکا، با این که تبلیغات بسیارى انجام مى شود، اکثرت مردم شرکت نمى کنند. نـمـاد بـارزتـر این امر را مى توان در بندهاى کمیسیون رفع تبعیض علیه زنان مشاهده کرد. در ایـن تـوافـق نـامـه ، از کـشـورهـاى جـهـان خـواسـتـه شـده اسـت تـا پـنـجـاه اصـل مـتـنـاقـض بـا اصـول اسـلامـى و از آن جـمـله امـورى مـانـنـد سقط جنین و ازدواج با همجنس را مـقـبـول و مـشـروع بـدانـنـد و مـى دانـیـم کـه حـتـى در کـشـورهـایـى مـانـنـد آمـریـکـا، اسـرائیل ، نروژ، سوئد، هلند و… به آن جنبه قانونى و رسمى داده اند.(100) ما به عـنـوان یـک مـسـلمـان ، بـیـش از هـر کـس دیـگـرى ، خـواهـان رفـع تـبـعـیـض هـاى نـامـعـقـول و نامشروع علیه زنان هستیم امّا آیا معقول و مطابق با فطرت است که امورى را همانند آنچه ذکر شد قانونى بدانیم ؟ بحران هاى اخلاقى فـسـاد اخـلاقى در لایه هایى از تمدن غرب چنان گسترش یافته است که توصیف آن به لحاظ عـفـّت قـلم ، از عـهـده مـا بـرنـمـى آیـد. بـخـش هـایـى از صـنـایـع فـیـلم ، تـلویـزیـون ، هـتـل دارى ، ایـنـتـرنـت ، سـى دى (D.C) و دى وى دى (D.V.D)،(101) انـتشار مجلاّت ، تـبـلیـغ مدهاى جدید لباس و… چنان به فساد و ابتذال آمیخته شده است که مایه شرمندگى هر انسان متدیّن و عاقلى است. آنچه از اصل فساد بدتر است ، توجیه قانونى فساد است که آن هم در بـرخـى کـشـورهـاى غـربـى در حـال انـجـام اسـت و بـرخـى از اعـمـال بـسـیـار زشـت و شـنـیـع ، جـبـنـه قـانـونـى مـى یـابـد و بـه عـنـوان مـثـال دو مـرد را مى بینیم که در انگلیس در حضور کشیش ، به صورت قانونى با هم ازدواج مى کنند! زهى بیشرمى ! گـسـتـرش بـیـمـارى ایـدز و بـیمارى هایى نظیر سفلیس و سوزاک از پیامدهاى اولیه این فساد گسترده است . از بین رفتن اعتماد اعضاى خانواده به یکدیگر از دیگر عواقب این گونه کارهاست . پـیـدایـش فـلسـفـه هاى عجیب و غریب در توجیه این وضعیت ، از دیگر پیامدهاى شوم این مساءله اسـت ؛ بـه گـونـه اى کـه عـده اى گـمـان کـرده اند آدمى نیز باید مانند حیوانات بدون لباس زنـدگـى کـنـد. پـیـروان ایـن دیـدگـاه بـدون تـوجـه بـه کـرامـت و عـقـل و شرف آدمى ، حجب و حیا را کنار گذاشته ، با خانواده هاى خود به صورت لخت مادرزاد در خیابان ها حرکت مى کنند.(102) فناورى هاى روز نظیر ویدئو، ماهواره ، اینترنت ، سى دى و دى وى دى سبب شده است تا غربى هـا بـتـوانـنـد مـرزهـاى قـانـونـى کـشـورهـا را زیـر پـا گذارند و به شیوه هاى مختلف ، فرهنگ مـبـتذل خود را به بخش هایى از کشورهاى در حال رشد و از جمله کشور عزیز ما صادر کنند و عدّه اى ناآگاه را جذب فرهنگ شیطانى خود نمایند. بسیارى از مردم ما از این گونه افراد، توصیف فساد در غرب را شنیده اند که نیازى به تکرار آن ها نمى باشد. امـّا مـمـکـن است بپرسید که غرب ، چرا با این همه فساد، زندگى پیشرفته و به ظاهر آرامى را دارد. در ایـن خـصـوص بـایـد گفت همه غربیان فاسد نشده اند. در غرب نیز خانواده هایى وجود دارد که حتى تلویزیون ندارند و طبیعى است که ماهواره و ویدئو نیز ندارند. اینان معتقدند اخبار را مـى تـوان از رادیـو شـنـیـد و تـلویـزیـون هـنـرى جـز ضـایع ساختن وقت آدمى ندارد. یکى از دانـشـجـویـان نگارنده که چند سالى را در استرالیا گذرانده بود گزارش ‍ مى دهد که خانواده هـاى بـسـیـارى در اسـتـرالیـا از تلویزیون استفاده نمى کنند و اصولا تلویزیون را یک وسیله آمـوزشى مى دانند که در مدارس براى آموزش مورد استفاده واقع مى شود.(103) باید گـفـت بـسیارى از پیشرفت هاى غرب ناشى از زحمات این گونه افراد سالم است . افرادى که ساعات متمادى در کتابخانه ها و آزمایشگاه ها به کار علمى مى پردازند. بـحـرانى که امروز جامعه غرب را تهدید مى کند، پیشرفت سرطانى لایه هاى فساد در سطوح مـخـتلف این جامعه است که همانند موریانه ، از درون این جامعه را پوک و توخالى مى کند. طبیعى اسـت کـه اگـر غـرب بـراى مقابله با این فساد چاره اى نیندیشد روزى خواهد رسید که ساختمان چوبى خوش ظاهر و آرام غرب را بر سرش آوار نماید. قوم عاد نیز همین وضعیت را داشتند که با افزایش شدید فساد، گرفتار عذاب الهى شدند. بحران هاى اجتماعى بـحـران هـاى اجـتـمـاعـى متعدّدى ـ علاوه بر آنچه تا کنون اشاره شد ـ مى توان در جوامع غربى مشاهده کرد که برخى از آن ها عبارتند از: 1. تعمیق شکاف طبقاتى جـوامـع غـربـى بـه رغـم هـمـه تـلاش هـایـى کـه بـراى مـبـارزه با فقر انجام داده اند هنوز به مـشـکـل شـکـاف عـمیق طبقاتى پیروز نشده اند. یکى از بازترین این شکاف ها در شهر نیویورک وجـود دارد کـه بـه داشتن آسمان خراش هاى بلند مشهور است ، اما شاید کمتر کسى بداند که در کـنار همین ساختمان هاى بلند، پانصد هزار بى خانمان وجود دارند که اغلب سیاه پوست هستند و شب ها را روى مقوّا در کنار خیابان مى خوابند.(104) 2. عصیان جوانان جـوانـان زیـادى در غـرب بـر اثـر دیـدن فـیـلم هـاى بـه شـدّت خـشـونـت آمـیـز ویا جنسى و نیز مـسـائل خانوادگى و مسائل محل تحصیل ، دچار نوعى سرگشتگى روحى شده اند و علاوه بر اُفت عـلمـى بـه انـجـام امـورى مـى پـردازنـد کـه مـى تـوان آن را در سـه بـخـش خـلاصـه کرد:(105) الف ـ تـوسـّل به خشونت : برخى از وقایعى که در غرب اتفاق مى افتد اگر در شرق رخ مى داد غربى ها در بوق و کرنا مى دمیدند که بیایید و توحش شرقیان را بنگرید. امّا در مورد خود، بـى سـر و صـدا رد مـى شـونـد. گـاه در بـرخـى مـیـادیـن و مـسـابـقـات ورزشـى ، از جـمـله در فوتبال ، بسیارى به جان هم مى افتند و گاهى ده ها تن کشته مى شوند. یا چندى پیش روزنامه هـاى آمـریـکـا گـزارش دادنـد کـه جـمعى شیطان پرست پیدا شده اند که کودکان را مورد تجاوز جنسى قرار مى دهند و بعد آن ها را با ساطور قطعه قطعه مى کنند!(106) ب ـ گرفتار شدن در اوهام و تخیلات که روانشناسان آن را نوعى مالیخولیا مى نامند. ج ـ فـرار از اجـتـمـاع : در قالب مسافرت به سرزمین هاى دور، یا پذیرش فکر و مذهب ملت هاى دیـگـر و یـا پـنـاه بـردن بـه مـواد مـخـدر صـورت مـى پـذیـرد. شـیـوع مـواد مـخـدر در حـال حـاضـر در جـامـعـه آمـریـکـا آن قـدر زیـاد اسـت کـه در حـال تـبـدیـل بـه یـک مـعـضـل اجـتـمـاعـى اسـت . آمـریـکـایـى هـا تـقـریـبـا شـصـت درصـد کـل مـواد مـخـدر دنـیا را مصرف مى کنند. تعداد معتادان به مارى جوانا [ حشیش ] 18 تا 20 میلیون نـفـر، مـعـتـادان بـه کوکائین 4 تا 8 میلیون نفر و معتادان به هروئین [ طبق آمار رسمى ] پانصد هـزار نفر برآورد شده است . گسترش این پدیده در بین جوانان آمریکایى در حدى است که هشتاد درصد آن ها تا سنّ بیست سالگى حداقل یک نوع ماده مخدر را تجربه کرده اند.(107) 3. تضعیف نهاد خانواده گسترش شدید مفاسد اخلاقى و اجتماعى و داشتن روابط نامشروع جنسى در دوران پیش از ازدواج ، سـبـب شـده اسـت تـا سـن مـیـانگین ازدواج به شدت بالا رود و ادامه داشتن روابط نامشروع ، در دوران پس از ازدواج نیز منجر به تضعیف اعتماد خانواده ها به هم و افزایش آمار طلاق و در نهایت تضعیف نهاد خانواده شده است .(108) بحران هاى اقتصادى تـبلیغات غرب چنین وانمود کرده اند که غرب از اقتصاد نیرومندى برخوردار است . امّا واقعیت این اسـت کـه در آن سـوى ایـن ظـاهـر فریبنده ، بحران هایى نهفته است که دیر یا زود خود را نشان خواهند داد. این بحران ها عبارتند از: 1. اسراف در مصرف بـه طـور نـسـبـى هـر آمـریـکـایـى مـعـادل هـفـت بـرابـر و هـر اروپـایـى معادل پنج برابر نیاز واقعى یک انسان مصرف مى کند. با مواد غذایى مصرفى اضافى جامعه آمـریـکـا مـى تـوان تـمـام جـمـعیت هند و چین را تغذیه کرد.(109) این وضعیت هر چند در کـوتـاه مـدّت مـمـکـن اسـت نـشـانـه رفـاه اقـتصادى به حساب آید اما در درازمدت منجر به تضعیف سلامتى مردم ، تضعیف اقتصاد کشور و نیز رشد مخالفت هاى محرومان جهان خواهد گردید. 2. محیط زیست آمـریـکـا، بـا شـش درصـد جـمـعـیـت جـهـان ، پـنـجـاه درصـد مـنـابـع طـبـیـعـى غـیـرقابل جایگزین جهان را مصرف مى کند. کودکان امریکایى نیز به علت استفاده از ماشین هاى پرمصرف انرژى و مواد مصنوعى و… یکصد مرتبه محیط زیست خود را بیشتر از کودکانى که در هند به دنیا مى آیند، آلوده مى کنند.(110) مـصـرف بـیـش از حـد مـنابع طبیعى غیر قابل جایگزین علاوه بر این که باعث ، آلوده شدن محیط زیسـت ، افـزایـش گـازهـاى گلخانه اى ، افزایش نسبى دماى زمین ،(111) از بین رفتن جنگل هاى بزرگ (مجراهاى تنفسى زمین )، سوراخ شدن لایه اوزون ،(112) باعث شهور و یا گسترش انواع بیمارى ها مى شود. 3. بروز تضاد اقتصادى از آنـجـا کـه اقـتـصـاد غـرب از نـوع سـرمـایه دارى لجام گسیخته است ،ممکن است ـ همان طور که برخى صاحب نظران قرن بیست و یکم را قرن جنگ هاى اقتصادى لقب داده اند ـ تضادهاى درونى سـرمـایـه دارى آشـکـار شـود. ایـنـان هـمه به سهم خود از تولید و مصرف منابع اولیه قانع نـیـسـتـند و هر کدام سهم بیشترى را مى طلبند و این امر در درازمدّت ممکن است به افزایش تنش و جنگ بین آن ها منجر شود.(113) پاسخ به یک سؤ ال مـمـکـن اسـت سـؤ ال شود اگر جوامع غربى دچار این همه بحران هستند پس چرا دچار فروپاشى نمى شوند؟ در پاسخ باید گفت : 1. برخى از بحران ها به ویژه بحران هاى اقتصادى بالقوه هستند و به تدریج ، در صورت عدم اتخاذ تدابیر لازم بروز خواهند کرد. 2. سـنـّت (مـهلت دادن خداوند به بندگان )(114) بر آن قرار دارد که ظالمان گاه مهلت مى یابند تا ظلم بیشترى در پرونده اعمال خود درج کنند و یا این که توبه کنند. 3. غـربـى هـا بـه طـور نـسـبـى بـا هـم وحـدت دارند که نمونه باز آن اتحادیه اروپا است که کـشـورهـاى اروپـایـى در حـال فـروریخـتـن مـرزهـاى مـشـتـرک هـسـتـنـد. وحـدت و نـیـز عـنـاصـرى مثل نظم ، وجدان کارى و… سبب پیشرفت و یا حفظ آن مى شود. 4. سـیـسـتـم هـاى پـیـش بـیـنـى و مـدیـریـت بـحـران دارنـد کـه سـعـى مـى کـنـد قبل از این که بحران اوج بگیرد، آن را حل کنند. 5. در غـرب ، گـرچـه تـعـدادى فـاسـد هـسـتـنـد، انـسـان هـاى سـالم و عـاقل و خوب نیز فراوان اند که به انصاف عدالت ، راستى ، علم و معنویت گرایش جدّى دارند. تـعـداد ایـن گـونه افراد پس از پیروزى انقلاب اسلامى و شکست کمونیسم رو به افزایش است (115) و طـبـیـعـى اسـت کـه خـدا، هر دو گروه را مى بیند و چه بسا به خاطر یک بنده خوب ، اهل یک شهر را عذاب نکند. 6. کـم توجهى شرق به ضرورت وحدت و جدّیت در فراگیرى علم ، نظم ، وجدان کارى … سبب شـده اسـت تـا شـرق در مـسابقه علمى و صنعتى از غرب عقب بماند. انقلاب اسلامى ایران توجّه شرق را به این عناصر جلب کرده است و سعى کرده است تا آن ها را تقویت کند. این تلاش ها هر چـند با توطئه هاى متعدد دشمنان دانا و دوستان نادان مواجه شده است ، امید است به تدریج و در مدّتى نه چندان طولانى زمینه هاى پیشرفت علمى ، صنعتى و معنوى شرق را فراهم سازد. 7. سـرانـجـام ایـن کـه غـرب بـا دو رونـد در حـرکـت خـود بـه سـوى آیـنـده روبـه رو اسـت ؛ اول فـسـاد و تـبـاهـى ، که تاریخ ثابت کرده است منجر به نابودى و فروپاشى تمدن ها مى شـود. نـتـیـجـه ادامـه ایـن رونـد، اضـمـحـلال تـمـدن غـرب اسـت . دوم تـحـوّل و دگـرگـونـى اسـاسـى کـه در درون آن در حـال شکل گیرى است و آن همان گرایش به معنویت و آمادگى براى پذیرش دین الهى است . ( منبع:جریان شناسی و غرب شناسی،مرکز تحقیقات سپاه ، سایت طوبی) همچنین ر.ک: مقاله خبر های بد اقتصاد آمریکا یعنی فروپاشی سرمایه داری؟, http://fararu.com/vdcfmjdc.w6dcmagiiw.html)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد