۱۳۹۶/۰۷/۲۲
–
۴۳۲ بازدید
تقلید از مجتهد از چه زمانى شروع شده است؟ آیا در زمان پیامبر و ائمه(علیهم السلام) نیز مطرح بوده است؟
مراجعه به فقیه و اسلام شناس جهت آگاهى به احکام الهى و اطمینان نسبت به درستى اعمال، ریشه در تاریخ صدر اسلام و عصر ائمه(علیهم السلام) دارد و طبق نظر برخى از بزرگان، دو آیه در این زمینه نازل شده است[ التنقیح فى شرح العروة الوثقى، الاجتهاد و التقلید، ص 88 ـ 85.]؛ آنجا که خداوند متعال مى فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»[ انبیاء 21، آیه 7.]؛
«اگر نمىدانید از آگاهان بپرسید».
هر چند «اهل ذکر» در روایات به امامان(علیهم السلام) که مصداق بارز و کامل آیه هستند تفسیر شده؛ ولى شأن نزول و مورد، کلیت آیه را تخصیص نمى زند و محدود به آنان نمى سازد و شامل هر اهل خبره اى مى گردد و فقیهان نیز از جمله آنها است.
در جاى دیگر مى فرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[ توبه 9، آیه 122.]؛ «شایسته نیست مؤمنان همگى [ به سوى میدان جهاد] کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى، طایفهاى از آنان کوچ نمىکنند [ و طایفهاى بمانند] تا در دین [ و معارف و احکام اسلام ]آگاهى پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها، را انذار نمایند تا [ از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خوددارى کنند».
تردیدى نیست که «تفقّه»[ فهم عمیق از دین.] در این آیه، مفهومى گسترده دارد و شامل معارف و احکام اسلام ـ اعم از اصول و فروع دین ـ مى شود. از سوى دیگر مردم به پذیرش سخنان این گروه ـ که در حوزه دین تربیت و پرورش یافته اند ـ دعوت شده اند و این همان رجوع به فقیه و اهل خبره است.
رسول اکرم? برخى از صحابه را براى تبلیغ و تعلیم احکام دین به سرزمین هاى اطراف مى فرستاد. مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل از نمونه هاى بارز آن به شمار مى آیند. آن حضرت مى فرمود: «از افتا بدون علم خوددارى
کنید که لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت».[ وسائل الشیعه، ج 27، باب 4 و 7.] این امر نشانگر آن است که فتوا دادن از سوى مفتى و فقیه، و تقلید و پیروى کردن از طرف مردم، در عصر پیامبر? مطرح بوده است و رجوع به فقیه پس از رحلت آن حضرت نیز همانند گذشته، ادامه داشت تا آنکه در دوران امام باقر و امام صادق ، فزونى گرفت. فقیهان بى شمارى در مکتب آن دو بزرگوار، تربیت و پرورش یافتند[ مورخان مى نویسند: امام صادق(علیه السلام) چهارهزار شاگرد داشتند که از بلاد مختلف به حوزه آن حضرت کوچ کرده بودند. ر.ک: اسد، حیدر، الامام الصادق والصادق والمذاهب الاربعة، ج1، ص69.] و به منظور احیا و تعلیم احکام، به شهرهاى مختلف کوچ کردند و بسیارى از مردم ـ که شیفته و تشنه معارف و احکام الهى بودند و در نقاط دور دست زندگى مى کردند و دستشان از اهل بیت کوتاه بود – به سراغ آنان مى رفتند و مسائل خود را از ایشان مى پرسیدند و از علم بى کران ائمه(علیهم السلام) سیراب مى گشتند. این همان «تقلید» است که به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
1. حضرت باقر (علیه السلام) به ابان بن تغلب مى فرماید:
«اِجْلِس فى مسجد المَدینة و اَفتِ النّاسَ فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَرى فى شیعَتى مِثْلَکْ»؛ «در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوا بده؛ زیرا دوست دارم در میان شیعیانم کسانى همچون تو باشند».[ مستدرک الوسائل، ج 17، باب 11.]
2. شعیب عقرقوقى مى گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم:
«رُبَما اِحْتَجْنا اَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَى ءِ فَمَنْ نَسْأَل»؛ «گاهى ما مى خواهیم سؤال و مشکل دینى خود را از کسى بپرسیم (و به شما به جهت دورى راه یا حالت
تقیه و… دسترسى نداریم)، شما بگویید به چه کسى رجوع کرده و سخن او را بپذیریم؟»
حضرت در جواب فرمود: «عَلَیْکَ بِالاَْسَدى یَعْنى اَبا بَصیر»؛ یعنى، شما مى توانید به ابوبصیر مراجعه کنید.[ وسائل الشیعه، ج 27، باب 11.]
این امر به همین شکل در عصر امامان بعد نیز تا زمان غیبت صغراى حضرت مهدى(عج) ادامه یافت. به خصوص هرچه به زمان غیبت صغرى نزدیک تر مى شویم، ارجاع به وکلاى ائمه نمود بیشترى مى یابد.
3. حسن بن على بن یقطین مى گوید: به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: «لا اَکادُ اَصِلُ اِلَیْک اَسْأَلَکَ عَنْ کُلِ مااحْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى. اَفَیُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى؟ فَقالَ نَعَم»[ همان.]؛ «من نمى توانم به جهت هر مشکل دینى که برایم پیش مى آید، از شما سؤال کنم! پس آیا یونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مى توانم پاسخ نیازهاى دینى خود را از او دریافت کنم؟ حضرت فرمودند: آرى».
4. حضرت مهدى(عج) در توقیع شریف و معروف خود به اسحاق بن یعقوب به عنوان یک قاعده کلى، این چنین مى نگارد: «… و اَمَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها اِلى رُواةِ اَحادیثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتى عَلَیْکُم و اَنَا حُجَّه اللّهِ عَلَیْهِم»[ همان.]؛ «در پیشامدهایى که رخ مى دهد، به راویان احادیث ما (فقها) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان».
بر اساس این توقیع و دیگر روایات، مسأله رجوع به فقیه در عصر غیبت
کبرى، شکل دیگرى به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقلید» مصطلح آغاز گشت و فقیهان و مجتهدان جامع شرایط، مسؤولیت افتا و پاسخ گویى را به عهده گرفتند و خلأ و مشکل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر کردند. این امر تاکنون ادامه دارد و خواهد داشت؛ چنان که شیخ طوسى مى گوید: «من شیعه امامى را از زمان حضرت على(علیه السلام) تاکنون (قرن پنجم هجرى) این گونه یافتم که پیوسته سراغ فقیهان خود رفته و در احکام و عبادات خود از آنان استفتا مى کردند و بزرگان آنان نیز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان مى دادند».[ عده الاصول.]
«اگر نمىدانید از آگاهان بپرسید».
هر چند «اهل ذکر» در روایات به امامان(علیهم السلام) که مصداق بارز و کامل آیه هستند تفسیر شده؛ ولى شأن نزول و مورد، کلیت آیه را تخصیص نمى زند و محدود به آنان نمى سازد و شامل هر اهل خبره اى مى گردد و فقیهان نیز از جمله آنها است.
در جاى دیگر مى فرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[ توبه 9، آیه 122.]؛ «شایسته نیست مؤمنان همگى [ به سوى میدان جهاد] کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى، طایفهاى از آنان کوچ نمىکنند [ و طایفهاى بمانند] تا در دین [ و معارف و احکام اسلام ]آگاهى پیدا کنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها، را انذار نمایند تا [ از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خوددارى کنند».
تردیدى نیست که «تفقّه»[ فهم عمیق از دین.] در این آیه، مفهومى گسترده دارد و شامل معارف و احکام اسلام ـ اعم از اصول و فروع دین ـ مى شود. از سوى دیگر مردم به پذیرش سخنان این گروه ـ که در حوزه دین تربیت و پرورش یافته اند ـ دعوت شده اند و این همان رجوع به فقیه و اهل خبره است.
رسول اکرم? برخى از صحابه را براى تبلیغ و تعلیم احکام دین به سرزمین هاى اطراف مى فرستاد. مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل از نمونه هاى بارز آن به شمار مى آیند. آن حضرت مى فرمود: «از افتا بدون علم خوددارى
کنید که لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت».[ وسائل الشیعه، ج 27، باب 4 و 7.] این امر نشانگر آن است که فتوا دادن از سوى مفتى و فقیه، و تقلید و پیروى کردن از طرف مردم، در عصر پیامبر? مطرح بوده است و رجوع به فقیه پس از رحلت آن حضرت نیز همانند گذشته، ادامه داشت تا آنکه در دوران امام باقر و امام صادق ، فزونى گرفت. فقیهان بى شمارى در مکتب آن دو بزرگوار، تربیت و پرورش یافتند[ مورخان مى نویسند: امام صادق(علیه السلام) چهارهزار شاگرد داشتند که از بلاد مختلف به حوزه آن حضرت کوچ کرده بودند. ر.ک: اسد، حیدر، الامام الصادق والصادق والمذاهب الاربعة، ج1، ص69.] و به منظور احیا و تعلیم احکام، به شهرهاى مختلف کوچ کردند و بسیارى از مردم ـ که شیفته و تشنه معارف و احکام الهى بودند و در نقاط دور دست زندگى مى کردند و دستشان از اهل بیت کوتاه بود – به سراغ آنان مى رفتند و مسائل خود را از ایشان مى پرسیدند و از علم بى کران ائمه(علیهم السلام) سیراب مى گشتند. این همان «تقلید» است که به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
1. حضرت باقر (علیه السلام) به ابان بن تغلب مى فرماید:
«اِجْلِس فى مسجد المَدینة و اَفتِ النّاسَ فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَرى فى شیعَتى مِثْلَکْ»؛ «در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوا بده؛ زیرا دوست دارم در میان شیعیانم کسانى همچون تو باشند».[ مستدرک الوسائل، ج 17، باب 11.]
2. شعیب عقرقوقى مى گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم:
«رُبَما اِحْتَجْنا اَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَى ءِ فَمَنْ نَسْأَل»؛ «گاهى ما مى خواهیم سؤال و مشکل دینى خود را از کسى بپرسیم (و به شما به جهت دورى راه یا حالت
تقیه و… دسترسى نداریم)، شما بگویید به چه کسى رجوع کرده و سخن او را بپذیریم؟»
حضرت در جواب فرمود: «عَلَیْکَ بِالاَْسَدى یَعْنى اَبا بَصیر»؛ یعنى، شما مى توانید به ابوبصیر مراجعه کنید.[ وسائل الشیعه، ج 27، باب 11.]
این امر به همین شکل در عصر امامان بعد نیز تا زمان غیبت صغراى حضرت مهدى(عج) ادامه یافت. به خصوص هرچه به زمان غیبت صغرى نزدیک تر مى شویم، ارجاع به وکلاى ائمه نمود بیشترى مى یابد.
3. حسن بن على بن یقطین مى گوید: به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: «لا اَکادُ اَصِلُ اِلَیْک اَسْأَلَکَ عَنْ کُلِ مااحْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى. اَفَیُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى؟ فَقالَ نَعَم»[ همان.]؛ «من نمى توانم به جهت هر مشکل دینى که برایم پیش مى آید، از شما سؤال کنم! پس آیا یونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مى توانم پاسخ نیازهاى دینى خود را از او دریافت کنم؟ حضرت فرمودند: آرى».
4. حضرت مهدى(عج) در توقیع شریف و معروف خود به اسحاق بن یعقوب به عنوان یک قاعده کلى، این چنین مى نگارد: «… و اَمَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها اِلى رُواةِ اَحادیثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتى عَلَیْکُم و اَنَا حُجَّه اللّهِ عَلَیْهِم»[ همان.]؛ «در پیشامدهایى که رخ مى دهد، به راویان احادیث ما (فقها) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان».
بر اساس این توقیع و دیگر روایات، مسأله رجوع به فقیه در عصر غیبت
کبرى، شکل دیگرى به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقلید» مصطلح آغاز گشت و فقیهان و مجتهدان جامع شرایط، مسؤولیت افتا و پاسخ گویى را به عهده گرفتند و خلأ و مشکل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر کردند. این امر تاکنون ادامه دارد و خواهد داشت؛ چنان که شیخ طوسى مى گوید: «من شیعه امامى را از زمان حضرت على(علیه السلام) تاکنون (قرن پنجم هجرى) این گونه یافتم که پیوسته سراغ فقیهان خود رفته و در احکام و عبادات خود از آنان استفتا مى کردند و بزرگان آنان نیز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان مى دادند».[ عده الاصول.]