خانه » همه » مذهبی » چرا ائمه اطهار(ع) خبر از فلان مجلس رفتن (مجلس امام رضا علیه السلام و مامون لعنت الله علیه) و از شهادت خبر داشتن را می دانستند و باز می رفتند آیا جبر و اختیار چه معنا دارد؟

چرا ائمه اطهار(ع) خبر از فلان مجلس رفتن (مجلس امام رضا علیه السلام و مامون لعنت الله علیه) و از شهادت خبر داشتن را می دانستند و باز می رفتند آیا جبر و اختیار چه معنا دارد؟


پاسخ اساسى به این سؤال در گرو شناخت چگونگى علم غیب امام است. این بیان متوقف بر ذکر چند مطلب است:
الف. قضا و «قدر» الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى، این است که خداوند براى هر پدیده و مخلوقى، ویژگى هاى وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثیر علت یا علل خاصى آن را موجود مى گرداند؛ یعنى، پدید آمدن یک شى ء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگى هاى وجودى خاص، قدر آن شى ء و حد و اندازه وجودى آن است. به تعبیر دیگر، تقدیر الهى، همان نظام علت و معلولى حاکم بر جهان هستى است که هر پدیده اى، معلول علت خاصى است و قهراً اوصاف و خصوصیات وجودى اش، متناسب و برآمده از همان علت است.
«قضا» به معناى قطعى کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضاى الهى، این است که خداوند به هر پدیده اى – با تحقق علت تامه اش – ضرورت وجود اعطا کرده است. تحقّق حتمى معلول، به دنبال تحقّق علت تامه، قضاى الهى است. قضا و قدر الهى در حقیقت از شئون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
ب. علم الهى به قضا و قدر پدیده هاى عالم هستى: خداوند از ازل عالم است به اینکه چه پدیده اى با چه اوصاف و ویژگى هایى، تحت تأثیر علت تامّه اش موجود است. علم خداوند به پدیده هاى هستى، علم با واسطه (علم به صورت آنها) نیست؛ بلکه خود پدیده ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند، به حقایق عالم هستى، همان گونه که در متن واقع موجودند، تعلق مى گیرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عینى است. از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مکان معنا ندارد، علم او به پدیده هاى عالم هستى، در بستر زمان نیست؛ بلکه گذشته و حال و آینده یک جا و یکسان نزد او حاضر است. اما براى ما که موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم و تحقق عینى حوادث و پدیده ها را از دریچه زمان مى نگریم، برخى از حوادث در گذشته بوده و یا در آینده موجود خواهد شد.
بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش، بدین معنا است که حقایق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانى شان (گذشته، حال و آینده) یک جا نزد او حاضر است. به همین جهت این علم خداوند، موجب تغییر آنها نیست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عین واقع، در نزد او است؛ یعنى، علم او به مخلوقات و پدیده هاى هستى، به همان صورت که در متن واقع موجودند، تعلق مى گیرد.
علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است؛ یعنى، خداوند از ازل به افعالى که براساس اراده و اختیار انسان از او صادر مى شود، علم دارد و علم الهى به این واقعیات عینى – همان گونه که در خارج موجودند – تعلق مى گیرد و به همین جهت، این علم به خودى خود موجب جبر یا تغییر واقع عینى (تحقّق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه اش) نمى شود.
ج. علم امام: امام علاوه بر علم عادى – که براى نوع بشر قابل تحصیل است – از علم لدنى و خدادادى (علم غیب) نیز بهره مند است. امام به حسب علو رتبه وجودى اش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقایق حوادث عالم – همان گونه که در متن واقع هستند – آگاه مى باشد؛ یعنى، علم غیب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. این دانش، علم به واقع عینى است و معنا ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. براساس علم غیب، حقایق حوادث عالم، از جمله افعال اختیارى خود امام، همراه با علت تامه اش – که علم عادى و اراده از اجزاى این علت است – نزد او حاضر است و این حضور، حضور بى واسطه عین معلوم و واقع عینى نزد امام است.
بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیارى خود را – مانند خوردن میوه مسموم و یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه – از منظرى بالاتر (منظر علم الهى) مى نگرد. به همین جهت از آنجا که علم غیب امام، تأثیرى در حوادث عالم ندارد – چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است – امام عکس العملى نشان نمى دهد و براساس علم عادى خود عمل مى کند و به همین علت، این علم براى امام تکلیف آور نیست؛ چون علمى موجب تکلیف است که مکلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد.
افزون بر این، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى رسد و با منبع علم الهى تماس مى یابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در این مقام خود را نمى بیند و خود را نمى پسندد. او فقط خدا را مى بیند و تنها مشیت الهى را مى پسندد. در این مقام، چون اراده و مشیت او را – براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر – در تحقّق حوادث و پدیده هاى هستى مى یابد، خواسته اى برخلاف آن ندارد. از دیگر سو، تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اینکه تأثیرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نیز سازگار نیست. با توجّه به این جواب، پاسخ های دیگری نیز که در رابطه با علم غیب امامان داده شده مى تواند، توجیه درستى پیدا کند.
پاسخ اول – این که ائمه علیهم السلام را مکلف به علم عادى مى داند؛ نه علم غیب – چنین مستدل و موجه مى شود؛ که علم غیب امام، از سنخ علم الهى یعنى علم به واقع عینى است؛ همان گونه که در خارج محقق مى شود. چنین عملى تأثیرى در تغییر حوادث عالم ندارد و به همین دلیل تکلیف آور نیست.
پاسخ دوم اینکه علم غیب امام، شأنى است – یعنى هرگاه امام اراده کند که بداند، مى داند و جاى این احتمال هست که ائمه علیهم السلام با علم شأنى، از کیفیت شهادت خود آگاه بوده اند؛ یعنى اراده کرده اند که بدانند. روایات متعددى، نیز دلالت بر علم ائمه علیهم السلام به شهادتشان دارد.اصول کافى، ج 1، ص 258، ح 1-8.
پاسخ سوم، اینکه تکلیف ائمه علیهم السلام با سایر افراد بشر متفاوت است،نه اینکه خداوند دو سنخ تکلیف جعل و تشریع کرده است (یک دسته براى پیامبرصلى الله علیه وآله و امام و یک دسته براى سایر افراد بشر)؛ بل یعنی علم غیب ائمه علیهم السلام به نحوه شهادتشان، برخلاف علوم عادى بشر، تکلیف وجوب حفظ جان از خطر و هلاکت را براى آنان به دنبال نمی آورد.
بنابراین علم ائمه علیهم السلام به آینده، از سنخ علوم عادى نیست و اقدام به امورى که منجر به شهادت آنان مى شود، خود را در هلاکت انداختن نیست. افزون بر این درجات و کمالاتى براى امامان مقدر شده که راه رسیدن به آن، از طریق تحمل همین بلاها و مصایب است.براى توضیح بیشتر ر.ک:
الف. طباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 18، ص 192؛ ج 13، ص 72و74؛ ج 19، ص 92؛ ج 12، ص 144؛ ج 4، ص 28؛
ب. همو، معنویت تشیع، مقاله علم امام، ص 215؛
پ. رشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایى، ص 121.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد