خانه » همه » مذهبی » چرا ابوبکر با شناخت حضرت علی(ع) خلافت مسلمانان را از آن خود کرد؟

چرا ابوبکر با شناخت حضرت علی(ع) خلافت مسلمانان را از آن خود کرد؟

اولاً، پس از آن که پیامبر اکرم، طبق مأموریت الهى خویش، امیرالمؤمنین على(ع) را به عنوان ولى و خلیفه و جانشین بعد از خود معرفى کرد، دیگر خلافت هیچ شخصى حتى اگر بنا بر انتخاب و گزینش باشد مشروعیت ندارد (که در این زمینه ادله معتبر از روایات اهل سنت نیز وجود دارد، (ر.ک: شیعه در اسلام، علامه طباطبایى). ثانیاً، خلافت ابوبکر براساس اصول دموکراسى و انتخاب آزادانه مسلمین نیز نبوده است. پس از رحلت پیامبر اکرم و در همان روز نخست در حالى که هنوز جسد پیامبر گوشه اتاق بود و بزرگان صحابه مشغول تجهیز بدن پیامبر اکرم بودند و مسلمانان مدینه گرداگرد مسجد و خانه او جمع شده بودند تعدادى از انصار در محل سقیفه بنى ساعده – که محل اجتماع قبیله خزرج از انصار، جهت مسائل مشورت خودشان بوده – گرد هم جمع آمدند تا بر سر بیعت با سعد بن عباده که بزرگ قبیله خزرج از انصار بود بیعت کنند که ناگهان دو نفر خود را به مسجد رساندند و به ابوبکر خبر دادند که انصار در سقیفه بنى ساعده گرد آمده اند و مى خواهند با سعد بن عباده بیعت کنند ابوبکر و عمر و ابوعبیده برخاستند و به سرعت خود را به سقیفه رساندند آنان هنگامى رسیدند که سعد بن عباده در حال سخن گفتن براى تعدادى از انصار بود او ضمن برشمردن فضایل و خدمات انصار به اسلام و جاى دادن آنان به مسلمانان در مدینه و دفاع از پیامبر و اسلام، گفت هر چه زودتر پس از پیامبر زمام کار را در دست بگیرید که جز شما کسى لیاقت این کار را ندارد، (سیره ابن هشام، ج 2، ص 660 – عقدالفرید، ج 4، ص 257). در این هنگام ابوبکر برخاست و به ذکر فضائل مهاجرین پرداخت و گفت مهاجرین به جانشینى پیامبر شایسته ترند، (تاریخ طبرى، ج 3، ص 220) و سپس سخنان متعددى بین مهاجر و انصار موجود در آن محل رد و بدل شد که هر کدام خلافت را براى خود مى خواستند و حتى بحث به مشاجره لفظى کشیده شد.
در این بین، جبهه انصار که متشکل از دو گروه اوس و خزرج بود این دو قبیله از دیر ایام همیشه با هم نزاع داشتند تا به برکت اسلام و نبى اکرم جنگ و اختلاف را کنار گذاشته بودند و زیر سایه اسلام متحد شده بودند. با دامن زدن به مسائل قبیله اى، وحدت خود را از دست دادو بشیر بن سعد از قبیله خزرج که پسر عموى سعد بن عباده بود و از تمایل انصار به سعد بن عباده سخت ناراحت بود به نفع مهاجرین سخن گفت و لذا ابوبکر بلافاصله رو به حاضرین کرد و گفت به نظر من یا با عمر و یا با ابوعبیده بیعت کنید که هر دو شایسته اند.
سپس عمر و ابوعبیده برخواستند و رو به ابوبکر گفتند تو شایسته ترى و دست او را به عنوان بیعت فشردند، بشیربن سعد از انصار هم دست ابوبکر را فشرده مخالفت این شخصیت خزرجى با سعد بن عباده به اوسى هاى انصار که قلباً از این که سعد بن عباده خزرجى که از قبیله آنان نبود خلافت را در دست بگیرد آنچنان خوشنود نبودند جرأت مخالفت بخشید، لذا رئیس قبیله اوس رو به افراد خود کرد و گفت اگر خزرجیان گوى خلفات را بربایند بر شما برترى پیدا مى کنند زودتر برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید سپس خود برخاست و با ابوبکر بیعت کرد و اوسیان موجود هم از او پیروى کردندو بیعت نمودند و بدین ترتیب ابوبکر به بیعت دو نفر از مهاجرین و بشیربن سعد خزرجى و رئیس اوسیان و پیروان وى، اکتفا نمود و سقیفه را ترک کرد و به سوى مسجد آمد در حالى که سعد بن عباده رئیس خزرجیان و پیروان او یادآور شدند که ما جز با على(ع) با کسى بیعت نمى کنیم، (تاریخ طبرى، ج 3، ص 222 – تاریخ کامل، ج 2، ص 224).
بدین ترتیب با آمدن ابوبکر به مسجد و این که مهاجر و انصار با وى بیعت کرده اند از عده اى بیعت گرفتند اما عده زیادى از بیعت سرباز زدند از جمله سعد بن عباده و خزرجیان تابع او. همچنین پس از حادثه سقیفه، بنى هاشم و گروهى از مهاجرین به عنوان اعتراض در خانه فاطمه زهرا که در حیات رسول اکرم از احترام خاصى برخوردار بود متحصن شدند و تن به بیعت ندادند که بزرگان و اجلاّ از صحابه در این جمع بودند از جمله: سلمان، ابوذر، مقداد، عماریاسر، عباس بن عبدالمطلب، طلحة بن عبیدالله، (تاریخ طبرى، ج 2، ص 466 – مسند احمد، ج 1، ص 55 – سیره ابن هشام، ج 4، ص 388).
اندیشه تعیین خلیفه توسط گروه محدودى، تصمیمى عجولانه و خام و از نظر اصول دموکراسى به حدى بى ارزش بود که خود عمر بن الخطاب آن را امرى عجولانه و بدون اندیشه و فکر (فلته) امر ناگهانى و بدون تدبیر و اندیشه و عجولانه نامید، لکن با این همه او از نتیجه اجتماع سقیفه دفاع نمود و ادعا کرد که هر چند فلته بود اما خدا شرّ آن را از مردم دفع کرد و نتیجه آن جلسه خلافت کسى که مردم بیشترین اشتیاق را به خلافت وى داشتند، (تاریخ طبرى، ج 2، ص 446 – صحیح بخارى، کتاب الحدود، باب رجم الحبلى).
پس از این واقعه با هجوم به خانه فاطمه زهرا از بقیه با زور بیعت گرفتند اما با این حال باز هم کسانى از بیعت سرباز زدند ولى آنان در امان نماندند از جمله سعد بن عباده که ترور شد و پس از مدتى شایع شد که توسط جنیان کشته شده است، (تاریخ طبرى، ج 2، ص 223 – اسدالغابه، ج 2، ص 284).
حال قضاوت کنید حتى با قطع نظر از تعیین خلیفه توسط پیامبر اکرم آیا این انتخابى آزادانه و براساس اصول دموکراسى بوده است. آیا معناى دموکراسى این است که به زور شمشیر از مردم بیعت بگیرند و اگر حاضر به بیعت نشوند با آنان بجنگند (در خارج مدینه کسانى که حاضر به بیعت نبودند و لذا زکات را به عاملین ابوبکر نپرداختند جان ومال و ناموسشان مورد هتک قرار گرفت، (الاصابه، ج 3، ص 336 – تاریخ ابى الفداء، ص 158). آیا بنا بر دموکراسى فقط آراء عده خاصى محترم است به علاوه آن هم فقط از مردم مدینه، بقیه بلاد اسلامى در انتخاب نقشى ندارند؟ براى اطلاع از تفصیل جریان سقیفه و وقایع بعد از آن با تحلیلى مستند، مراجعه کنید به کتاب «پیشوایى از نظر اسلام، نگارش آیت الله جعفر سبحانى».
اگـر عمر و برخى از سیاستمداران بنى امیه نبودند , ابوبکر به تنهائى نمى توانست بار خلافت را بر دوش بکشد . تـاریخ به ثبت رسانده است که ابوبکر همیشه در برابر احکام و آراء عمر بن خطاب , خاضع و تسلیم بود و در حقیقت او حاکم بود نه ابوبکرو دلیل آن , جریان مولفه قلوبهم است که در آغاز خلافت , نـزد ابـوبـکـر آمـدنـد ;او بـرایشان نامه اى نوشت و دستور داد که نزد عمر بروند , زیرا بیت المال بدست عمر بود . ولى عمر , نامه او را پاره کرد و طردشان نمود . نـزد ابـوبـکـر بـازگـشـتـند و گفتند : آیا تو خلیفه اى یا او ؟ ابوبکر پاسخ داد : به خواست خدا , او خـلـیـفـه اسـت.
هـمـچنین هنگامى که ابوبکر , قطعه زمینى را به «عیینه بن حصن» و «اقرع بن حابس» واگذار کرد , عمر آن را رد کرد و وقتى سند ابوبکر را مطالعه کرد , آب دهان برآن انداخت و آن را پاره کرد . آن دو نـفر نزد ابوبکر بازگشتند و از کار عمر شکایت نمودند و گفتند : به خدا نمى دانیم , آیا شما خلیفه اید یا عمر ؟ ابوبکرگفت : بلکه عمر خلیفه است . و هنگامى که عمر با عصبانیت نزد ابوبکر آمد و درباره زمین به او پرخاش نمود ,ابوبکر به او گفت : مگر به تو نگفتم که در مسئله خلافت از من نیرومندترى ولى تو سرانجام بر من چیره شدى.
بـخـارى در صـحیحش آورده است که عمر مردم را تشویق به بیعت با ابوبکر مى نمود و به آنها مـى گـفـت: ابـوبکر یار غار رسول اللّه است و او به سرپرستى امور مسلمانان ,سزاوارتر است , پس برخیزید و با او بیعت کنید . انـس بـن مـالـک گفت : آن روز شنیدم که عمر پیوسته ابوبکر را وادار مى کرد که به منبر رود , و آن قدر به او دستور داد تا سرانجام ابوبکر به منبر رفت و مردم با او بیعت کردند. از آگاهان بپرسید – ج 2 / ترجمه سید محمد جواد مهرى، تیجانى تونسى – محمد 1 – عـسـقـلانـى در کـتـاب الاصـابـه فى معرفه الصحابه – ج 3 – ص 54 , ابن ابى الحدید درشرح نهج البلاغه – ج 12 – ص 58 . 2 – صحیح بخارى – ج 8 – ص 126 .
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سخنرانی خود فرمود: زمانی که خداوند برای فرستاده اش خانه پیامبران و آرامگاه برگزیدگانش را برگزید،خارهای پرگزند نفاق و دو رویی سر برآورد.(رخساره خورشید ،شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها ، محمد تقی خلجی ، ص 31 چاپ دوم )
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود :در آینده و پس از من نفاق و دورویی ظاهر خواهد شد.(بحار الانوار ج 36 ص 288 ح 110)
با توجه به این دو روایت جواب سوال روشن می گردد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد