خانه » همه » مذهبی » چرا امام خمینی فرزندش را تهدید کرد؟!

چرا امام خمینی فرزندش را تهدید کرد؟!


چرا امام خمینی فرزندش را تهدید کرد؟!

۱۳۹۶/۰۵/۰۲


۱۲۱ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - چرا امام خمینی فرزندش را تهدید کرد؟!امام با صدای بلند گفت که حاج‌شیخ،من با تو و مصطفی تا لب جهنم می‌آیم،دیگر داخل جهنم نمی‌خواهم بشوم!واویلا که سهم امام را بدون حساب خرج می‌کنید،باید خودتان جوابگو باشید.تو و مصطفی چه حقی داشتید بدون اذن من از سهم امام بخواهید جعبه بسازید!

همسر امام خمینی (ره) خاطرات زیادی از ساده‌زیستی ایشان نقل کرده‌اند که نشان‌دهنده سخت‌گیری ایشان در هزینه از سهم امام بوده است. همسر حضرت امام در این باره می‌گوید:

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - چرا امام خمینی فرزندش را تهدید کرد؟!امام با صدای بلند گفت که حاج‌شیخ،من با تو و مصطفی تا لب جهنم می‌آیم،دیگر داخل جهنم نمی‌خواهم بشوم!واویلا که سهم امام را بدون حساب خرج می‌کنید،باید خودتان جوابگو باشید.تو و مصطفی چه حقی داشتید بدون اذن من از سهم امام بخواهید جعبه بسازید!

همسر امام خمینی (ره) خاطرات زیادی از ساده‌زیستی ایشان نقل کرده‌اند که نشان‌دهنده سخت‌گیری ایشان در هزینه از سهم امام بوده است. همسر حضرت امام در این باره می‌گوید:

در نجف زیرزمین‌های بسیار عمیقی وجود دارد معروف به «سرداب سن». در حدود صد پله، کمی بیشتر و کمتر، با سطح زمین فاصله دارد. حفره‌ای که در کف حیاط است و جعبه‌ای روی سوراخ می‌گذارند و پنکه‌ای در آن قرار می‌دهند و جعبه تنها به اندازه پنکه سوراخ دارد و هوای سرداب را به داخل حیاط می‌آورد و کمی هوای حیاط را تغییر می‌دهد.

برای اینکه ما هم از نعمت بی‌بهره نباشیم، به مصطفی گفتم خوب است یک جعبه روی این شبکه سوراخ حیاط بگذاریم. او گفت بد نیست و به آقای قرهی گفت یک جعبه تهیه کنید. از بخت بد، آقای قرهی جعبة ساخته‌شده مکعب‌شکلی که هر ضعلش یک متر باشد، پیدا نکرده بود و نجاری آورد تا اندازه شکبه را بگیرد و جعبه را بسازد که آقا از نماز آمد و خود را در حیاط مواجه با نجار و حاج شیخ عبدالعلی قرهی دید، صبر کرد تا نجار رفت. با رفتن نجار امام با صدای بلند گفت که حاج‌شیخ، من با تو و مصطفی تا لب جهنم می‌آیم، دیگر داخل جهنم نمی‌خواهم بشوم! واویلا که سهم امام را بدون حساب خرج می‌کنید، باید خودتان جوابگو باشید. تو و مصطفی چه حقی داشتید بدون اذن من از سهم امام بخواهید جعبه بسازید! بیچاره حاج‌شیخ فرصت دفاع از خود را پیدا نمی‌کرد. احمد در معرکه بود، حاج شیخ را با اشاره بیرون کرد. بالاخره جعبه را ساختیم. چیز خوبی هم بود، کار تخت آشپزخانه‌مان را می‌کرد و ظرف رویش می‌گذاشتیم. [۱]

بانوی انقلاب خدیجه‌ای دیگر (زندگی‌نامه سرکار خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی ره)، علی ثقفی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۹۳، ص ۳۰۷-۳۰۸.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد