1. چرا باید به دستورات خدا عمل کرد؟
خداوند متعال دو گونه دستور یا قانون دارد ؛ دستورات و قوانین تکوینی و دستورات و قوانین تشریعی . قوانین تکوینی خدا که همان قوانین عالم خلقتند ، عمومیّت داشته و شامل همه موجودات می شوند ؛ و هیچ موجودی نمی تواند از این قوانین سرپیچی نماید ؛ حتّی انسان نیز نمی تواند در مقابل این قوانین مقاومت نماید ؛ این قوانین تکوینی موجودات عالم مادّه را با حرکتی تخلّف ناپذیر به سمت عالم برزخ و عالم آخرت سوق می دهند ؛ و کسی نمی تواند جلوی این انتقال قهری را بگیرد ؛ لذا همه موجودات چه بخواهند و چه نخواهند به سمت عوالمی برتر از عالم مادّه در حرکتند ؛ و دائماًَ از مرتبه پایین وجود که عالم مادّه است به مراتب بالای آن که عالم برزخ و آخرت است ، در صعودند ؛و این تکاملی قهری است. لذا خداوند متعال فرمود: « لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ ـ برای اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ؛ آگاه باشید که همه امور به سوى خدا در حال حرکت و شدن هستند. » (الشورى/53) این حرکت تکاملی قهری همان عبودیّت تکوینی موجودات است که حتّی وجود کافران نیز از آن روی گردان نیست. لذا خداوند متعال فرمود:« تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً ــ آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است. »(الإسراء/44) یعنی حتّی جسم و روح انسان نیز به صورت ناخودآگاه ، تسبیح گوی خداست ؛ لکن انسان از آن غافل است ؛ یعنی انسان با تمام وجود به سوی خدا در حرکت است ، ولی خود از این حرکت قهری خود غافل است.
آنچه در پرتو قوانین تکوینی خدا رخ می دهد این است که همه موجودات و از جمله انسان استعدادهای خود را به فعلیّت می رسانند و به کمال مطلوب خود می رسند. امّا انسان افزون بر عبادت تکوینی و فرمانبرداری از قوانین تکوینی ، مکلّف به قوانین تشریعی نیز هست ؛ چرا که او افزون بر استعدادهای مشترک با دیگر موجودات ، دارای استعدادهای خاصّی نیز هست که در دیگر موجودات وجود ندارد ؛ و این استعدادها ناشی از وجود عقل و اراده و اختیار ویژه در انسان هستند ؛ شعور ، اراده و اختیار حیوانات ، یک شعور ، اراده و اختیار غریزی است ؛ و حیوان محکوم غریزه خود است ؛ و نسبت به استعدادهای خود ، آگاهی ندارد ؛ امّا انسان با علم حضوری در می یابد که در وجود او استعدادهای خاصّی وجود دارند که تنها با خواست و اقدام اختیاری او به فعلیّت می رسند ؛ ولی انسان راه صحیح به فعلیّت رساندن اغلب این استعدادها را نمی داند ؛ لذا خداوند متعال از سر لطف ، قوانین خاصّی را برای بشر نازل نموده است تا در پرتو آنها این استعدادهای اختیاری به فعلیّت برسند ؛ امّا اجباری در پذیرفتن و عمل نمودن به این قوانین وجود ندارد ؛ خداوند متعال این قوانین را فرستاده و بیان نموده است که عمل به این قوانین باعث کمال ویژه ای در انسان می شود ؛ و عمل نکردن به آن ،باعث خواهد شد که انسان به کمال وجودی لازم نرسد ؛ لذا فرمود: « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ــ ما راه را به او(انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاس » (الإنسان /3) و فرمود: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ــ در قبول دین، اکراهى و اجباری نیست. (زیرا) راه رشد (راه کمال و صلاح ) از راه غیّ (راه انحرافی و هلاکت ) ، روشن شده است. بنا بر این، کسى که به طاغوت کافر شود( منکر طاغوت شود) و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى چنگ زده است، که پاره شدنی نیست. و خداوند، شنوا و داناست. »( البقرة/256) بنا براین ، اگر کسی به این قوانین عمل نمود ، و به اصطلاح از خدا اطاعت نمود استعدادهای اختیاری او به فعلیّت می رسند ، و الاّ استعدادهای او به فعلیّت نمی رسند ؛ و او رشد نیافته باقی می ماند ؛ و درقیامت ناقص محشور می شود ؛ و چون کمال ، مطلوب ذاتی انسان است و انسان ذاتاً از نقص نفرت دارد ، لذا عقل انسان حکم می کند که برای رسیدن به کمال اختیاری باید از قوانین خدا تبعیّت نمود ؛ چرا که تنها او می داند که راه به فعلیّت رساندن استعدادهای اختیاری کدام است. بنا بر این ، وجوب اطاعت از خدا یک وجوب عقلی است ؛ همانطور که انسان به حکم عقل از پزشک اطاعت می کند تا سلامت خود را به دست آورد ؛ یا از استاد اطاعت می کند تا استعداد علمی خود را به فعلیّت برساند ؛ یا از قوانین راهنمایی و رانندگی اطاعت می کند تا به سلامت به مقصد برسد ؛ از خدا نیز اطاعت می کند تا با وجودی کامل به قرارگاه ابدی خود برسد.
انسان به حکم تکامل تکوینی که دارد ، بالاخره وارد عالم برزخ و در نهایت عالم آخرت خواهد شد ؛ و هر چه جلوتر برود حقایق اشیاء و از جمله حقیقت خود انسان برایش آشکارتر خواهد می شود ؛ خداوند متعال می فرماید: « هر انسانى وارد محشر مى گردد در حالى که همراه او حرکت دهنده و گواهى دهنده ای هست ؛(به او خطاب مى شود) : تو از این صحنه غافل بودى و ما پرده را از پیش چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمان تو کاملاً تیزبین است. »(ق/21و22) و باز می فرماید: « (و به او مى گوییم) : کتابت را بخوان ، که امروز ، خودت برای حساب رسی خود ، کافى هستی.» (الإسراء/14) در این لحظه انسانی که از قوانین تشریعی خدا اطاعت نموده و استعدادهای خود را بر اساس آن قوانین به فعلیّت رسانده است ، وجود خود را کامل می یابد ؛ و می یابد که وجود او وجودی از سنخ موجودات بهشتی است ؛ و سنخیّتی با وجود جهنّم که وجودی در مرتبه ناقص است ندارد ؛ ولی انسانی که به قوانین تشریعی خدا عمل نکرده است ، خود را موجودی ناقص و به فعلیّت نرسیده می یابد ؛ و متوجّه می شود که وجودش سنخیّتی با بهشت ندارد . لذا عدم اطاعت از خدا مثل عدم اطاعت از یک شاه نیست ؛ و مجازات الهی هم مثل مجازات سلاطین نیست ؛ مجازات الهی نتیجه قهری و تکوینی عمل نکردن به قوانین الهی است ؛ مثل کسی که از دستور پزشک اطاعت نمی کند و در نتیجه مرض او شدّت می یابد و در نهایت منجر به قطع عضو او می شود. دستورات خدا هم مثل دستورات سلاطین برای ارضای خودش نیست بلکه مثل دستور پزشک است که به نفع خود شخص است ؛ لکن بسیاری از انسانها نسبت به خدا مثل بچه هایی هستند که حکمت دستورات پزشک را درک نمی کنند لذا خیال می کنند پزشک یک موجود بدی است ؛ اینها هم غافل از این هستند که دستورات خدا فقط و فقط به نفع خود افراد است.
2. چرا باید از دستورات معصومین (ع) اطاعت نمود؟
دستورات معصومین(ع) نیز چیزی جز دستور خدا نیست ؛ معصوم تنها پیام رسان خداست ؛ لذا اطاعت از معصومین(ع) چیزی غیر از اطاعت خدا نیست. خداوند متعال می فرماید:« قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ ــ بگو:خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید ؛ و اگر سرپیچى نمایید ، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود ؛ امّا اگر از او اطاعت کنید ، هدایت خواهید شد؛ و پیامبر مسئولیّتی جز رساندن آشکار پیام ندارد.»(النور /54) و فرمود: « مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه ــ کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. » (النساء/80)
3. چرا باید به خدا احترام گذاشت ؛ و او را تقدیس نمود ؟
ریشه احترام نمودن ، نوع خاصّی از دوست داشتن است ؛ انسان ذاتاً کمال را دوست دارد و کمال را مطلوب ذاتی خود می داند و از نقص متنفّر است ؛ به همین دلیل نیز دنبال دانایی و زیبایی و لذّت می رود ؛ هیچ کس نیست که جهل یا زشتی یا رنج را دوست داشته باشد ؛ چون این امور نقصند ؛ به همین علّت نیز ، انسان در مقابل دانشمندان احساس احترام می کند ، و از افراد نادان متنفّر است ؛ یا در مقابل زیبایی ، زبان به تحسین می گشاید و شیفته زیبایی می شود ، و از زشتی و ناهماهنگی گریزان است ؛ یا از رفاه و آسایش لذّت می برد و از درد و رنج و مشکلات متنفّر است . احترام نمودن به خدا و تقدیس او نیز از همین جا نشأت می گیرد ؛ چون خدا کمال محض ، علم محض و زیبایی مطلق است. بنا بر این اگر کسی خدا را درست بشناسد نمی تواند که او را دوست نداشته باشد ؛ کفّار هم اگر خدا را انکار می کنند در واقع انکار آنها ، ناشی از این است که تصوّر درستی از خدا ندارند ؛ لذا خدای وهمی خود را انکار می کنند نه خدای حقیقی را.
علّت دیگر احترام ، احساس نیاز است ؛ انسان وقتی به کسی محتاج است ، در مقابل او سر تسلیم فرود می آورد ؛ اگر افراد یک جامعه به همدیگر نیاز نداشتند، اکثر افراد جامعه اعتنایی به یکدیگر نمی کردند ؛ لذا اگر به اطراف خود نگاه کنیم به وضوح می بینیم که هرچه افراد با همدیگر نزدیکتر و به همدیگر محتاجترند به همان اندازه نیز به همدیگر احترام می گذارند ؛ و نیاز انسان به خدا ، یک نیاز ذاتی است ؛ یعنی انسان فراتر از امور عادی زندگی ، در وجود خود نیز به خدا نیازمند است ؛ « یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ ــ اى مردم شما(همگى) نیازمند به خدائید ؛ و تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. »( فاطر/ 15) لذا اگر کسی از این نیاز ذاتی خود مطلع شود سر تا پای وجودش خشوع نسبت به خدا می شود. لکن اکثر بندگان خدا از این امر عافلند و خود را تنها در حدّ نعمتهای ظاهری محتاج خدا می بینند ؛ بلکه حتّی بسیاری از انسانها ، در حالت عادی ، از این نیاز نیز غفلت می کنند ؛ و تنها در حالتی خود را نیازمند می یابند که گرفتار مشکلی شوند ، یا نعمتی را از دست بدهند.
علّت سوم احترام ، ترس است ؛ لذا عدّه ای که خود را مستوجب عذاب می بینند ، نسبت به خدا یک نوع احترام قائل می شوند ؛ و امید دارند که به واسطه این احترام مورد رحمت خدا قرار گیرند .
بر این اساس عبادت کنندگان خدا نیز سه گونه اند ؛ برخی مثل بردگان که از ترس اربابشان از او اطاعت می کنند ، از ترس عذاب الهی ، در مقابل او سر فرود می آورند ؛ و اگر خدا آنها را از عذاب خود ایمن می داشت آنها حریم خدا را نگه نمی داشتند ؛ برخی دیگر مانند تاجران هستند که از تقدیس خدا انتظار پاداش دارند و با خدا معامله می کنند ؛ لذا اگر بهشتی در کار نبود ، اینها عبادت نمی کردند ؛ امّا گروهی خدا را عاشقانه دوست دارند ؛ از عذاب خدا می ترسند ولی از سر ترس عبادت نمی کنند ؛ و به پاداش خدا امید دارند ولی به خاطر پاداش ، عبادت نمی کنند ؛ بلکه چون کمال و زیبایی و عظمت خدا را یافته اند شیفته او گشته و خود را فراموش کرده اند ؛ و روشن است که این قسم از تقدیس خدا ، بهترین نوع تقدیس است ؛ ولی دو قسم دیگر نیز در جای خود خوبند ؛ چرا که باعث می شوند که انسان تا حدودی به کمال خود برسد ؛ و اساساً تا انسان از این دو گذرگاه نگذرد به نوع سوم عبادت که عبادت آزادگان است ، نمی رسد.
4. چرا باید به معصومین (ع) احترام گذاشت ؛ و آنها را مقدّس دانست ؟
برای احترام و تمجید از معصومین (ع) نیز دلایلی وجود دارد که برخی از آنها اشاره می کنیم.
1) انسان معصوم ، انسان کامل است ؛ یعنی کسی است که استعدادهای وجودی خود را به فعلیّت رسانده و جامع کمالات انسانی است ؛ و به عبارت دیگر کسی است که کمالات الهی در او جلوه گر شده است ؛ لذا او آیینه ی تمام نمای اسماء و صفات خدا و خلیفه اوست ؛ لذا امام صادق (ع) فرمودند: «… نحن الاسماء الحسنی … »(بحار الانوار ؛ ج27؛ ص38) لذا انسانهای کامل ، ذاتاً لایق احترام و مدحند ؛ چون همانطور که در مورد احترام به خداوند متعال گفته شد ، کمال ، محبوب ذاتی انسان است ؛ و انسان ذاتاً کمال را دوست دارد ؛ و احترام ، لازمه دوست داشتن است ؛ لذا اگر کسی معصومین (ع) را به درستی بشناسد حتماً آنها را دوست داشته و محترم خواهد شمرد ؛ وقتی انسان در مقابل دانشمندان که اندک علمی دارند سرفرود می آورد و نسبت به آنها احساس احترام می کند ، در مقابل انسانهای کامل که خزائن علم خدا هستند به نحو اولی احساس احترام خواهد نمود.
2) گفته شد ، خداوند متعال به دلایلی که قبلاً ذکر شد لایق مدح و ثنا و احترام است ؛ و معصومین (ع) بندگان خاص خدا هستند که مظهر کمالات خدا هستند و خداوند متعال آنها را دوست دارد ؛ لذا اطاعت آنها را اطاعت از خود نامیده و احترام آنها را احترام به خود شمرده است . « مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه ــ کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. » (النساء/80) و فرمود: « وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً ــ و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند ، به رستگارى(و پیروزى) عظیمى دست یافته است.»( الأحزاب/ 71) بنا بر این اگر خدا را باید دوست داشت ، پس مظاهر اسماء و صفات او و محبوبین او را هم باید دوست داشت ؛ و لازمه دوستی احترام است. خداوند متعال فرمود:« قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ــ بگو: اگر خدا را دوست مى دارید ، از من پیروى کنید؛ تا خدا(نیز) شما را دوست بدارد. »(آل عمران /31)
3) معصومین (ع) هم در خلقت ، واسطه فیضند ؛ هم در اعطاء نعمت از جانب خداوند متعال ، هم در هدایت انسان به سوی کمال مطلوب . لذا اگر این بزگواران نبودند نوبت به وجود هیچ موجودی نمی رسید و هیچ کسی هدایت نمی شد و هیچ نعمتی به هیچ کسی اعطاء نمی شد ؛ لذا همه موجودات در ذاتشان و در روزیشان و در کسب کمالاتشان محتاج این بزرگوارانند ؛ و اگر کسی این نیاز را دریابد می فهمد که تمام وجودش بسته به این بزرگواران است ؛ و تمام وجودش با زبان تکوین مدح گوی آنان است. لذا در عالم اختیار نیز ما باید این بزرگواران را احترام کنیم ، همانطور که والدین خود را احترام می کنیم چرا در پیدایش ما و در بزرگ شدن ما واسطه فیضند ؛ و احترام مادر بیشتر است ، چون نقش او در پیدایش و رشد ما بیشتر است ؛ و همانطور که معلّمین خود را باید محترم داریم ، چرا که واسطه فیضند در تکامل علمی ما ، و کشاورز را باید محترم داریم ، چون واسطه فیض است در اعطاء روزی ؛ این ندای وجدان آدمی است که می گوید: اگر کسی در رسیدن خیری به تو واسطه شد ، او را محترم بدار. و واسطه فیض بودن هیچ موجودی در عالم با واسطه فیض بودن معصومین (ع) قابل مقایسه نیست.
در اینجا مناسب است که به چند روایت که ناظر به واسطه فیض بودن معصومین (ع) هستند ، نیزاشاره کنیم.
« جابر از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که امام فرمود: خداوند چهارده نور از نور عظمت خود را چهارده هزار سال قبل از آفرینش آدم آفرید که آنها ارواح ما هستند . جابر می گوید عرض کردم: آنها را نام ببرید که آن چهارده نور کیانند. فرمودند: محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین که نهمى آنها قائم ایشان است. سپس یکایک را نام برد. آنگاه فرمود: بخدا قسم ما اوصیا و جانشینان بعد از پیامبریم. ما هستیم آن مقامى که خداوند به پیامبر عنایت کرد. و ما درخت نبوت و زادگاه رحمت و معدن حکمت و چراغ هاى دانش و پایگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائکه و خزائن اسرار خدا و امانت او در میان بندگانش هستیم . ما حرم بزرگ خدا و پیمان بازخواست شدنى او هستیم . هر که به عهد ما وفا کند ، او به عهد خدا وفا کرده است ؛ و هر که عهد ما را نقض کند عهد خدا را نقض نموده است ؛ ما را شناخت هر که شناخت و نشناخت هر که نشناخت . ما آن اسماى حسنى هستیم که خداوند عملى را از بندگان قبول نخواهد کرد مگر با شناخت ما ، بخدا قسم ما همان کلماتى هستیم که آدم از خدا فرا گرفت و بعد توبه اش پذیرفته شد . خداوند ما را به نیکوترین وجه و صورت آفرید؛ و ما را نگهبان بندگان خود و زبان گویاى خویش در میان مردم و دست گشاده اش به رأفت و رحمت و وجهى که از آن جانب باید بسوى او رفت و دربى که راهنمایی می کند بسوى او ، قرار داد. و ما را گنجینه هاى دانش و ترجمان وحى و نمایندگان دین و دستاویز محکم و دلیل آشکار براى هدایت جویان قرار داد. به واسطه ما درختان میوه می دهد و میوه ها می رسند و نهرها جارى می گردند و باران از آسمان مى بارد و گیاه در زمین می روید . با عبادت ما ، خدا پرستش شد ؛ اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد. بخدا سوگند اگر سفارش قبلى نبود و پیمان از ما نگرفته بودند سخنى را می گفتم که موجب شگفتى می شد و یا گذشتگان و آیندگان دیگر فراموش می شدند.» (بحار الانوار ؛ج 3 ؛ص5 )
« سلمان فارسى گفت خدمت پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله رسیدم همین که چشمش به من افتاد فرمود : خداوند هیچ پیامبر و یا رسولى را نفرستاد مگر اینکه براى او دوازده نقیب قرار داد .عرض کردم من این مطلب را در تورات و انجیل نیز دیده ام. فرمود: سلمان ! آیا نقیبان دوازده گانه مرا که براى امامت و رهبرى بعد از من برگزیده شده اند می شناسى عرض کردم خدا و پیامبرش بهتر می دانند. فرمود: سلمان! خداوند مرا از صفاى نور خود آفرید و دعوتم کرد.من اطاعت نمودم . از نور من علی را آفرید ؛ و او را دعوت به اطاعت خود کرد ؛ و او پذیرفت . از نور من و علی فاطمه را آفرید ؛ او را نیز دعوت کرد ؛و او اطاعت نمود . از من و علی و فاطمه حسن و حسین را آفرید ؛ آن دو را خواند ؛ و هر دو اجابت کردند . ما را به پنج اسم از اسمهاى خود نامید ؛ خدا محمود است و من محمّد ؛ او علی و این هم علی ؛ او فاطر است و این فاطمه ؛ خدا صاحب احسان است و این حسن ؛ او محسن است و این حسین. آنگاه از نور حسین نه نفر امام آفرید ؛ آنها را دعوت کرد ، پذیرفتند ؛ اینها قبل از آن بود که آسمان افراشته و زمین گسترده یا هوا و یا آب و ملک یا بشرى را بیافریند ؛ ما در علم خدا انوارى بودیم که او را تسبیح می کردیم و شنوا بودیم ؛ و اطاعت می کردیم. سلمان گفت عرض کردم: پدر و مادرم فدایت چه امتیازى دارند کسانى که اینها را بشناسند؟ فرمود: هر کس آنها را به حقیقت معرفت ، بشناسد و پیرو ایشان باشد و دوست دار دوست آنها و دشمن دشمنشان را ، بخدا قسم ، او از ما است و به هر جا که وارد شویم وارد خواهد شد و هر جا منزل بگیریم او نیز منزل بگیرد. عرض کردم: آیا ممکن است ایمان به آنها داشته باشیم بدون شناختن ایشان و نام و نژادشان ؟ فرمود: نه. عرض کردم: یا رسول اللَّه! پس من آنها را چگونه بشناسم ؟ فرمود: حسین (ع) را شناخته اى ؛ پس از او ، زین العابدین علی بن الحسین آنگاه پسرش محمّد بن علی باقر و شکافنده علم پیشینیان و دیگران از پیامبران و مرسلین ، پس از او جعفر بن محمّد زبان راستین خدا سپس موسى بن جعفر که خشم خود را در راه خدا فرو می برد ، آنگاه علی بن موسى الرضا که راضى است به امر خدا ، سپس محمّد بن علیّ جواد که برگزیده خلق خدا است ، بعد علی بن محمّد راهنما و هادى بسوى خدا ، پس از او حسن بن علی خاموشِ امین عسکرى ، سپس فرزندش حجة بن الحسن المهدى ، گوینده ی قائم به امر خدا ؛ سلمان گفت دیگر چیزى نگفتم. آنگاه عرض کردم: یا رسول اللَّه دعا بفرمائید آنها را درک کنم. فرمود:سلمان تو آنها را درک خواهى کرد و کسانى که مثل تو باشند و هر کس آنها را دوست بدارد به حقیقت معرفت . سلمان گوید:خدا را بر این نعمت بسیار سپاسگزارى کردم ؛ و عرض کردم: آیا عمر من آنقدر خواهد شد که ایشان را درک کنم؟ فرمود:ای سلمان این آیه را بخوان: فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً .(اسراء / 5 )سلمان گفت: از شوق سخت در گریه شدم. عرض کردم: آیا چنین تضمینى می فرمائید (که باز مرا برگردانند) فرمود آرى قسم به آن خدایى که محمّد را به رسالت برانگیخت این تعهد را من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر از امامان فرزند حسین می کنیم ؛ و هر کس از ما محسوب شود و در باره ما به او ستم روا گردد. آرى بخدا قسم ، سلمان ! شیطان و سپاهش خواهند آمد و هر کس ایمان واقعى داشته و یا واقعا کافر بوده انتقام گرفته مى شود و کیفر جنایات ، داده خواهد شد. و میراث ها برمی گردد هرگز خدایت به احدى ستم روا نمی دارد ما هستیم تأویل این آیه.
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ .(قصص/5) سلمان گفت: از جاى حرکت کردم و دیگر باکى نداشتم که چه وقت خواهم مرد و یا مرگ بسراغم خواهد آمد. » (بحار الانوار؛ج 3 ؛ص7 )
5. چرا باید در غم معصومین(ع) غمگین شد و در شادی آنها شاد شد؟
گفتیم که به دلایلی محبّت معصومین(ع) بر ما لازم است ؛ و این محبّت لازمه شناخت درست آنهاست ؛ لذا وقتی خداوند متعال به محبّت این بزرگواران امر می کند در واقع از ما می خواهد که این بزرگواران را به درستی بشناسیم و وقتی شناخت درست حاصل شد محبّت و در پی آن اطاعت خواهد آمد ؛ و یکی از علائم دوست داشتن کسی ، شرکت در غم و شادی آن شخص است ؛ آیا ممکن است انسان کسی را از عمق دل دوست بدارد ولی در هنگام غم او غمگین نگردد و در وقت شادی او شادمان نشود؟ این خاصیّت محبّت است که موجب همرنگی با محبوب می شود ؛ این یک واکنش فطری است که از عمق جان عاشق و محبّ برمی خیزد ، و دست خود او نیست ؛ بنا بر این اگر کسی در غم و شادی دیگری احساس غم و شادی نکرد ، هنوز به معنی واقعی کلمه دوست دار او نیست. البته این مطلب اغلب از طرف عکس هم صادق است ؛ یعنی اگر کسی مدتی خود را همرنگ دیگری کرد و خود را ملزم نمود که در غم کسی غمگین شود و در شادی او شاد گردد ، و کاری را که مورد رضای اوست انجام دهد ، و کاری را که مورد رضای او نیست ترک کند ، بعد از مدّتی نسبت به او احساس محبّت خواهد نمود . از همین روست که فرموده اند حتّی تظاهر به ناراحتی و گریه نیز در ایّام غم اهل بیت (ع) مستحبّ است. بنا بر این ، آنکه معصومین (ع) را شناخته و محبّ آنهاست ، خود به خود همرنگ آنها می شود ؛ و آنکه چنین نیست اگر سعی در همرنگی با آنها کند محبّ آنها می شود .
مطلب دیگر اینکه شرکت در غم و شادی معصومین(ع) و دوست داشتن آنها و اظهار دوستی نسبت به آنها هیچ سودی برای آن بزرگواران ندارد ؛ خداروند متعال ما را به این امر توصیه نموده است ، تا ما با اتّصال به این انسانهای کامل ، از آنها الگوبرداری کنیم تا ما نیز به سبب همرنگی با آنها به کامل لایقمان نائل شویم ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « … قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى … ــ …بگو: من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم( اهل بیتم ) … » و فرمود: « قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ ــ بگو: من هیچ اجر و پاداشى از شما نخواسته ام مگر این که آن اجر براى خود شما و به نفع خود شماست ؛ اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است.» (سبأ/47)