پاسخ سوال را دردوبخش مجزامطرح می نماییم
الف) مرجعیت زن
زن و مرد در ریشه مرجعیت (اجتهاد و فقاهت) که منشاء کمال و فضیلت است ، مساوی و برابرند،از خانم ها نیز کسانى به درجه اجتهاد و مقامات بسیار بالاى علمى رسیده اند، مانند مرحومه خانم امین؛ اما در مقام اجرایی بر اساس توانمندی و تفاوتهای طبیعی ، حکیمانه و منطقی ، جدا می شوندچون مرجعیت یک منصب اجتماعی و یک سمت اجرایی است و مرجع عامل ارتباط میان خلق و خالق و راهنمای مردم است ، و مردم در همه ابعاد به طور تعبدی از او تبعیت کرده و از نزدیک نشست و برخواست دارند ، در مرجعیت علاوه بر معیار هایی که در اجتهاد ذکر شد ، (مرد) بودن نیز شرط شده است ، تا با عامه مردم معاشرت و برخورد داشته و از نزدیک به مشکلات و نیازهای اساسی آنان رسیدگی نماید و آن ها را زیر سایه خود قرار داده و به حضور بپذیرد . پس مرجعیت یک مقام اجرایی ، اما فقاهت و اجتهاد کمال است :« کارهای اجرایی به منزله امانتند ، مرجعیت امانت است ولی فقاهت ملک است ، وزارت امانت است اما تقوی ملک است ، و در آن چه تعلق به جان دارد و کمال روج زن و مرد یکسانند . اما در محدوده آن چه امانت و وظیفه است و جدای از جان است ، کارها تقسیم شده است»(آیت الله جوادی آملی ، زن در آینه جلال و جمال ، نشر فرهنگی رجاء 1374، ص381).
پس مسأله مرجعیت تقلید غیر از مسأله اجتهاد صرف است؛ زیرا مرجعیت نوعى زعامت و رهبرى دینى وکار اجرایی است و به فتواى جمیع مراجع یکى از شرایط مرجعیت «مرد بودن» است. چراکه مرجعیت تقلید گرچه توفیقى الهى است و خالى از عنایات امام زمان(عج) نیست، اما قبل از آن که یک منصب اجتماعى باشد و بیشتر از آن، یک مسؤولیت سنگین الهى و اخروى است و چه بسیار بوده اند بزرگانى که با اجتماع شرایط از مرجعیت گریزان بودند.( ر.ک: مقدمه علامه سید محمد حسین حسینى طهرانى ) بر کتاب شریف «توحید علمى و عینى» بخش مربوط به احوالات جناب «سید احمد کربلایى». بنابراین اگر هم چنین مسؤولیتى به شخصى واگذار نگردد در واقع بار آخرتى او سبک تر شده است. به نظر می رسد که فلسفه اصلی این حکم ، رعایت حال بانوان و کاستن از بار مسؤولیت آنان باشد و این که مرجعیت تقلید و تکالیف اجتماعى که به دنبال مرجعیت مى آید مناسب حال بانوان و در طریق کمال خاص آنان نیست؛ زیرا ویژگى هاى روحى و روانى و معنوى بانوان به غیر از ویژگى هاى روحى و روانى و معنوى مردان است و هر کدام کمالات خاص خود و طریق و راه مناسب براى رسیدن به آن کمالات را دارند. نه زنان به خاطر ویژگى هاى متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستى اند و نه مردان به خاطر ویژگى هاى متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستى هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال براى آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال براى بانوان است. اینها دو موجود انسانى هستند و شرایط و ویژگى ها و کمالات و راه هاى متفاوتى دارند که همدیگر را در این جهان تکمیل مى نمایند و نیازهاى هم را برطرف مى کنند. .(براى آگاهى بیشتر ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهرى.) خلاصه کلام این که از نظر قرآن کریم زن و مرد در مقام انسانیت و سیر کمالات معنوی و الهی یکسانند ولی دو گونه انسان از یک نوع انسانیت به شمار می آیند، آیه 97 سوره شریفه نحل که می فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» و نیز آیه 13 از سوره مبارکه حجرات که می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندا الله اتقیکم ان الله علیم خبیر». دلیل روشن و واضحی است بر یکسانی انسانیت زن و مرد، اما از بعد دیگر که زن و مرد به دلیل زن بودن و به دلیل مرد بودن حتما تفاوت های بسیاری با هم دارند که به فراخور آن هر یک مسؤولیت های مناسب خویش را عهده دار می شوند که طبعا با مسؤولیت دیگری متفاوت است وگرنه زن و مردی معنی نداشت یا همه مرد بودند و یا همه زن و از همین ویژگی است که اگر هر یک از زن و مرد را در جای خود بنگریم موجودی کامل و زیبا هستند که کمترین نقصی در آنها وجود ندارد.
ب) قضاوت زن
در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به این سؤال مقدمه کوتاهى لازم است. هر چند گرایشات افراطى به تساوى حقوقى زن و مرد از یک سو، ظلم تاریخى وارد بر زنان از سوى دیگر، ممکن است سخن گفتن از تفاوت هاى زن و مرد را با مشکل و قضاوت پیشینى منفى روبرو سازد، اما حقیقت آن است که واقعیات عینى تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمى و بدنى و هم از نظر روحى و عاطفى آن قدر روشن است که انکار آن همچون انکار بدیهیات است. البته واضح است که سوء استفاده مردان از این تفاوت طبیعى و ذاتى هرگز نمى تواند دلیلى بر نفى و انکار این تفاوت ها باشد، بلکه برعکس فقط شناخت این تفاوت است که مى توان به تنظیم روابط حقوقى عادلانه متناسب با این واقعیات براى زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد – چه به صورت درست و چه به صورت نادرست – از دیرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اى همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نیز به گونه اى دیگر مورد توجه دانشمندان علوم فیزیولوژى، روان شناسى و جامعه شناسى قرار دارد. از دیدگاه اسلام این تفاوت به هیچ وجه به اینکه مرد یا زن جنس برتر است و دیگرى جنس پایین تر و پست تر و ناقص تر مربوط نیست. قانون خلقت این تفاوت ها را براى این به وجود آورده است که پیوند خانوادگى زن و مرد را محکم تر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد (با این مقدمه به سراغ سؤالات مى رویم). تصدى امر قضا به عنوان یک واجب کفایى، بیش از آنکه حق باشد تکلیف است. لذا در برخى روایات با تعبیر «لیس على المرئه» یعنى بر عهده زنان این تکلیف تحمیل نشده است و تعبیر «لیس للمرئه» نشده است. آنچه مسلم است این است که زن، وظیفه اى براى تصدى امر قضا ندارد. جداى از بحث هاى تخصصى و فقهى، توجه به این نکته سودمند است که هر چند هم قضا و هم برخى از امور اجرایى از قبیل وزارت هر دو از شاخه ها و زیرمجموعه هاى امامت و رهبرى هستند اما این تفاوت اساسى بین آنها وجود دارد که امور اجرایى به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت اشراف رهبرى بوده و دخالت و اعمال ولایت توسط رهبر در این حوزه برابر اصل است، ولى مقام و منصب قضاوت، چنین نیست زیرا هر چند قاضى منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظیفه قضایى مستقل است و به همین جهت اشراف بر او و دخالت در کار او خلاف اصل است. با توجه به این تفاوت و با توجه به آنکه در قضاوت از هیجانات احساسى و عاطفى و بهره مندى او از حزم و دوراندیشى او را در صدور رأى صائب کمک مى کند اختصاص این وظیفه به مردان و معافیت زنان از این تکلیف کاملاً توجیه پذیر است زیرا قواعد اجتماعى و قوانین حقوقى بر حسب وضعیت غالب تدوین مى شوند از این وجود تعداد زنانى فاضل و صاحب حزم و حاکم بر احساسات و عواطف خود، نمى تواند ناقض قانون فوق باشد. ولى در عین حال براساس داده هاى علم روان شناسى و نیز آنچه که همه ما وجدانا در زندگى اجتماعى مشاهده مى کنیم زنان نوعا احساساتى تر هستند و این امر نه تنها نقطه ضعف براى آنان نیست و نه تنها یک حسن؛ بلکه یک ضرورت زندگى براى آنان است تا از این طریق در ایفاى نقش بى بدیل و بى نظیر پرورش و تربیت عاطفى فرزندان موفق باشند و چون احساساتى تر هستند بعد عقلانیت آنها تحت تأثیر هیجانات، عواطف و احساسات قرار مى گیرد. مسأله قاضى نبودن زن یکى از احکام بسیار حکیمانه اسلام در حمایت از زن است، زیرا قضاوت تنها نیازمند علم نیست، بلکه تناسب روانشناختى نیز نیاز دارد. برخورد با انواع بزهکاران و صدور احکام خشن در برابر آنان هرگز با روحیات لطیف زن سازگارى ندارد. کشاندن زن در این صحنه ها امتیازى براى زن نیست، بلکه انهدام و نابودى شخصیت او است. در این ورطه سخن بسیار است، لیکن به جهت رعایت اختصار به همین مقدار بسنده مى شود.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری
الف) مرجعیت زن
زن و مرد در ریشه مرجعیت (اجتهاد و فقاهت) که منشاء کمال و فضیلت است ، مساوی و برابرند،از خانم ها نیز کسانى به درجه اجتهاد و مقامات بسیار بالاى علمى رسیده اند، مانند مرحومه خانم امین؛ اما در مقام اجرایی بر اساس توانمندی و تفاوتهای طبیعی ، حکیمانه و منطقی ، جدا می شوندچون مرجعیت یک منصب اجتماعی و یک سمت اجرایی است و مرجع عامل ارتباط میان خلق و خالق و راهنمای مردم است ، و مردم در همه ابعاد به طور تعبدی از او تبعیت کرده و از نزدیک نشست و برخواست دارند ، در مرجعیت علاوه بر معیار هایی که در اجتهاد ذکر شد ، (مرد) بودن نیز شرط شده است ، تا با عامه مردم معاشرت و برخورد داشته و از نزدیک به مشکلات و نیازهای اساسی آنان رسیدگی نماید و آن ها را زیر سایه خود قرار داده و به حضور بپذیرد . پس مرجعیت یک مقام اجرایی ، اما فقاهت و اجتهاد کمال است :« کارهای اجرایی به منزله امانتند ، مرجعیت امانت است ولی فقاهت ملک است ، وزارت امانت است اما تقوی ملک است ، و در آن چه تعلق به جان دارد و کمال روج زن و مرد یکسانند . اما در محدوده آن چه امانت و وظیفه است و جدای از جان است ، کارها تقسیم شده است»(آیت الله جوادی آملی ، زن در آینه جلال و جمال ، نشر فرهنگی رجاء 1374، ص381).
پس مسأله مرجعیت تقلید غیر از مسأله اجتهاد صرف است؛ زیرا مرجعیت نوعى زعامت و رهبرى دینى وکار اجرایی است و به فتواى جمیع مراجع یکى از شرایط مرجعیت «مرد بودن» است. چراکه مرجعیت تقلید گرچه توفیقى الهى است و خالى از عنایات امام زمان(عج) نیست، اما قبل از آن که یک منصب اجتماعى باشد و بیشتر از آن، یک مسؤولیت سنگین الهى و اخروى است و چه بسیار بوده اند بزرگانى که با اجتماع شرایط از مرجعیت گریزان بودند.( ر.ک: مقدمه علامه سید محمد حسین حسینى طهرانى ) بر کتاب شریف «توحید علمى و عینى» بخش مربوط به احوالات جناب «سید احمد کربلایى». بنابراین اگر هم چنین مسؤولیتى به شخصى واگذار نگردد در واقع بار آخرتى او سبک تر شده است. به نظر می رسد که فلسفه اصلی این حکم ، رعایت حال بانوان و کاستن از بار مسؤولیت آنان باشد و این که مرجعیت تقلید و تکالیف اجتماعى که به دنبال مرجعیت مى آید مناسب حال بانوان و در طریق کمال خاص آنان نیست؛ زیرا ویژگى هاى روحى و روانى و معنوى بانوان به غیر از ویژگى هاى روحى و روانى و معنوى مردان است و هر کدام کمالات خاص خود و طریق و راه مناسب براى رسیدن به آن کمالات را دارند. نه زنان به خاطر ویژگى هاى متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستى اند و نه مردان به خاطر ویژگى هاى متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستى هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال براى آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال براى بانوان است. اینها دو موجود انسانى هستند و شرایط و ویژگى ها و کمالات و راه هاى متفاوتى دارند که همدیگر را در این جهان تکمیل مى نمایند و نیازهاى هم را برطرف مى کنند. .(براى آگاهى بیشتر ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهرى.) خلاصه کلام این که از نظر قرآن کریم زن و مرد در مقام انسانیت و سیر کمالات معنوی و الهی یکسانند ولی دو گونه انسان از یک نوع انسانیت به شمار می آیند، آیه 97 سوره شریفه نحل که می فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» و نیز آیه 13 از سوره مبارکه حجرات که می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندا الله اتقیکم ان الله علیم خبیر». دلیل روشن و واضحی است بر یکسانی انسانیت زن و مرد، اما از بعد دیگر که زن و مرد به دلیل زن بودن و به دلیل مرد بودن حتما تفاوت های بسیاری با هم دارند که به فراخور آن هر یک مسؤولیت های مناسب خویش را عهده دار می شوند که طبعا با مسؤولیت دیگری متفاوت است وگرنه زن و مردی معنی نداشت یا همه مرد بودند و یا همه زن و از همین ویژگی است که اگر هر یک از زن و مرد را در جای خود بنگریم موجودی کامل و زیبا هستند که کمترین نقصی در آنها وجود ندارد.
ب) قضاوت زن
در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به این سؤال مقدمه کوتاهى لازم است. هر چند گرایشات افراطى به تساوى حقوقى زن و مرد از یک سو، ظلم تاریخى وارد بر زنان از سوى دیگر، ممکن است سخن گفتن از تفاوت هاى زن و مرد را با مشکل و قضاوت پیشینى منفى روبرو سازد، اما حقیقت آن است که واقعیات عینى تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمى و بدنى و هم از نظر روحى و عاطفى آن قدر روشن است که انکار آن همچون انکار بدیهیات است. البته واضح است که سوء استفاده مردان از این تفاوت طبیعى و ذاتى هرگز نمى تواند دلیلى بر نفى و انکار این تفاوت ها باشد، بلکه برعکس فقط شناخت این تفاوت است که مى توان به تنظیم روابط حقوقى عادلانه متناسب با این واقعیات براى زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد – چه به صورت درست و چه به صورت نادرست – از دیرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اى همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نیز به گونه اى دیگر مورد توجه دانشمندان علوم فیزیولوژى، روان شناسى و جامعه شناسى قرار دارد. از دیدگاه اسلام این تفاوت به هیچ وجه به اینکه مرد یا زن جنس برتر است و دیگرى جنس پایین تر و پست تر و ناقص تر مربوط نیست. قانون خلقت این تفاوت ها را براى این به وجود آورده است که پیوند خانوادگى زن و مرد را محکم تر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد (با این مقدمه به سراغ سؤالات مى رویم). تصدى امر قضا به عنوان یک واجب کفایى، بیش از آنکه حق باشد تکلیف است. لذا در برخى روایات با تعبیر «لیس على المرئه» یعنى بر عهده زنان این تکلیف تحمیل نشده است و تعبیر «لیس للمرئه» نشده است. آنچه مسلم است این است که زن، وظیفه اى براى تصدى امر قضا ندارد. جداى از بحث هاى تخصصى و فقهى، توجه به این نکته سودمند است که هر چند هم قضا و هم برخى از امور اجرایى از قبیل وزارت هر دو از شاخه ها و زیرمجموعه هاى امامت و رهبرى هستند اما این تفاوت اساسى بین آنها وجود دارد که امور اجرایى به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت اشراف رهبرى بوده و دخالت و اعمال ولایت توسط رهبر در این حوزه برابر اصل است، ولى مقام و منصب قضاوت، چنین نیست زیرا هر چند قاضى منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظیفه قضایى مستقل است و به همین جهت اشراف بر او و دخالت در کار او خلاف اصل است. با توجه به این تفاوت و با توجه به آنکه در قضاوت از هیجانات احساسى و عاطفى و بهره مندى او از حزم و دوراندیشى او را در صدور رأى صائب کمک مى کند اختصاص این وظیفه به مردان و معافیت زنان از این تکلیف کاملاً توجیه پذیر است زیرا قواعد اجتماعى و قوانین حقوقى بر حسب وضعیت غالب تدوین مى شوند از این وجود تعداد زنانى فاضل و صاحب حزم و حاکم بر احساسات و عواطف خود، نمى تواند ناقض قانون فوق باشد. ولى در عین حال براساس داده هاى علم روان شناسى و نیز آنچه که همه ما وجدانا در زندگى اجتماعى مشاهده مى کنیم زنان نوعا احساساتى تر هستند و این امر نه تنها نقطه ضعف براى آنان نیست و نه تنها یک حسن؛ بلکه یک ضرورت زندگى براى آنان است تا از این طریق در ایفاى نقش بى بدیل و بى نظیر پرورش و تربیت عاطفى فرزندان موفق باشند و چون احساساتى تر هستند بعد عقلانیت آنها تحت تأثیر هیجانات، عواطف و احساسات قرار مى گیرد. مسأله قاضى نبودن زن یکى از احکام بسیار حکیمانه اسلام در حمایت از زن است، زیرا قضاوت تنها نیازمند علم نیست، بلکه تناسب روانشناختى نیز نیاز دارد. برخورد با انواع بزهکاران و صدور احکام خشن در برابر آنان هرگز با روحیات لطیف زن سازگارى ندارد. کشاندن زن در این صحنه ها امتیازى براى زن نیست، بلکه انهدام و نابودى شخصیت او است. در این ورطه سخن بسیار است، لیکن به جهت رعایت اختصار به همین مقدار بسنده مى شود.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری