۱۳۹۶/۱۲/۰۵
–
۱۹۶۰ بازدید
هجوم به خانه فاطمه(س)کی،چگونه ،چرا و توسط چه کسانی بود؟
روزهای پس از رحلت رسولخدا(ص) از مهمترین برهههای تاریخ اسلام است. میدانیم که با رحلت رسولخدا(ص) جریان سقیفه شکل گرفت که آثار و پیامدهایی داشت.از تلخترین آثار این رخداد، هجمه به خانه حضرت فاطمه(س) به منظور بیعتگیری برای خلیفه اول بود. در این هجمه،حضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمی و روحی شد و فرزندش محسن را سقط کرد.آنچه گفته و مشهور شده که هجمه به خانه فاطمه(س) در روزهای آغازین پس از رحلت رسولخدا…(ص) بوده، صحیح است یا خیر؟
قدیمترین متنی که در این زمینه داریم از مرحوم شیخ مفید در ارشاد است که طبق واقعیت است.
شیخ مفید در ارشاد میگوید: هنوز جنازه پیامبراکرم(ص) بر زمین بود که اینها به آلمحمد(ص) رحم نکرده و تعدی و تجاوز کردند و حق آل محمد را غصب کردند. البته منظور وی سقیفه و غصب خلافت است، نه اینکه شیخ مفید هم بخواهد این حوادث را عطف بر درگذشت پیغمبر اکرم(ص) کند و بگوید این حوادث بلافاصله بعد از وفات واقع شده اشت.
همچنین از جمله مسائلی که بعد از درگذشت پیامبر مطرح شده خطبه فدکیه حضرت فاطمه(س) و نیز این مسئله است که امیرالمؤمنین(ع)چند شب ایشان را سوار بر درازگوشی میکردند و بر درِ خانه های مهاجر و انصار میبردند.
این مسائل، سؤالهایی را در ذهن انسان پدید میآورد که اینها چگونه با یکدیگر جمع میشوند؟ آیا میشود کسی که آن حوادث بر او وارد شده با آن کیفیت به مسجد بیاید؟ کدام یک از این اتفاقات مقدم بوده و کدام یک متأخر؟ هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) – بر خلاف آنچه مشهور شده ـ بلا فاصله بعد از شهادت پیامبر(ص) اتفاق نیفتاده است بلکه دست کم حدود پنجاه روز پس از رحلت پیامبر(ص) باید اتفاق افتاده باشد.
اما شواهدی که بر این مدعا دلالت دارد، عبارت است از:
1- اعزام سپاه اسامه و جریان بُریده
طبق برخی شواهد هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) بعد از برگشت سپاه اسامه صورت گرفته است. میدانیم که رسولخدا(ص) در اواخر عُمر، دستور اعزام سپاه اسامه را به شام با تأکید صادر کردند. اما مشهور آن است که قصد پیامبر(ص) از آمادهسازی سپاه اسامه، دور نمودن مخالفان از مرکز حکومت اسلامی ونیز مقابله بانبروی دشمن به مرکز اسلام بوده است. امیرالمؤمنین(ع) در یک جا به این قصد پیامبر(ص) اشاره کرده(1) . و بر این اساس، علمای شیعه با صراحت و به طور قطعی هدف پیامبر را از تجهیز سپاه اسامه، این امر معرفی و تحلیل میکنند که قصد پیغمبر اکرم(ص) این بوده که با تجهیز سپاه اسامه، کسانی را که در صدد بودند به وصیت مؤکد و مکرر پیغمبر اکرم…(ص) از اوایل بعثت تا روز رحلتشان در مورد جانشینی و وصایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)، عمل نکنند، ضمن سپاه اسامه از مدینه خارج کند و مسئله جانشینی امیرالمؤمنین(ع) تثبیت و مستقر شود به گونهای که بعد از برگشت آنها امر خلافت امیرالمؤمنین(ع) تمام شده باشد(2) . ولی همه میدانیم که این خواسته پیغمبر(ص) به مرحله عمل نرسید و انجام نشد
حالا اینجا شاهد یک نکته خاص هستیم و آن اینکه شخصی است به نام بُرَیدهبن حُصَیب اسلمی از بنی اسلم، از کسانی است که بعد از مسلمان شدن از قبیله خود در اطراف مدینه هجرت کرده و درمدینه ساکن شده است.
حضور و نقش بریده در سپاه اسامه میتواند به روشن شدن تاریخ هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) کمک کند. پرچمی را که پیغمبراکرم(ص) برای اسامهبن زید منعقد کردند به این شخص دادند تا پرچمدارسپاه اسامه باشد .
– مسافت مدینه تا مؤته و تاریخ حرکت اسامه
طول مسیر مدینه تا موته به گفته واقدی بیست روز بوده است . اسامه تا زمانی که پیامبر(ص) در قید حیات بودند، به علت کارشکنی گروهی از بزرگان، به بهانه جوانی او، به مؤته نرفت. اینکه عده ای برجوان بودن این فرمانده اعتراض داشتند منظورشان این بودکه پیامبر(ص)اشتباه کرده است درحالی که پیامبر(ص)به فرموده قرآن از روی هوا و هوس سخن نمی گوید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى »وکسانی می توانند به دستورپیامبر(ص) اعتراض کنند و از حرکت سپاه جلوگیری نمایند که صاحبان نفوذ باشند ونیز انگیزه مهمی در سر داشته باشند. و ازطرف دیگر چرا ازسوی مردم مخالفتی در مقابل جوسازیها وکارشکنیهای آنان صورت نمی گیرد! درمی یابیم که این گروه ازقبل برای چنین روزی چقدر جایگاه اجتماعی خود را ارتقاء داده اند. ولی بعد از شهادت پیامبر(ص) و بیعت گیری از مردم برای ابوبکر به دستور اوبه سمت مؤته حرکت کرد، چون ابوبکر میگفت حال که خلیفه پیامبر است، باید آخرین چیزی را که پیغمبر اکرم(ص) اظهار اهتمام شدید به آن میکرد، انجام دهد. حتی گفته شده در مقابل مخالفت عمر، ابوبکر اصرار بر حرکت و انتشار این موضوع داشت که باید حرکت به سمت مؤته منتشر شود. البته اصرار ابوبکر برای این بود که پیامبر(ص) در آخرین روزهای حیاتش تأکید بر این داشتند که «جهزوا جیش اسامه».(3) پیغمبراکرم (ص)وقتی ازکارشکنی های عده ای درحرکت سپاه اسامه آگاهی یافت، با آنکه درتب شدید به سرمی بردند، باحالت خشم به مسجد آمدند و دربخشی از سخنان خود گفتند: شنیده ام می گویند اسامه جوان است الآن که زنده هستم از فرمانم سرپیچی می کنید او لایق فرماندهی است چنان که پدرش لایق فرماندهی بودومن فرماندهی را به او سپرده ام وضمن نکوهش کارشکنان، متخلفان ازحرکت سریع سپاه اسامه را ملعون خواندند «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه». (4) از اینرو، ابوبکر جیش اسامه را در ظاهر به منظورجامه عمل پوشاندن به وصیت پیامبر(ص) و در واقع دور کردن مهاجر وانصار از مدینه و انحراف افکار عمومی از موضوع خلافت به مسئله فتوحات وبه فراموشی سپردن اختلافات داخلی به راه انداخت.و اصرار داشت که چنین منتشر شود که به عنوان جانشین پیامبر(ص)، وصایای ایشان را اجرا میکند.
متأسفانه تاریخ دقیق حرکت این جیش از مدینه مشخص نشده، اما اجمالاً گفته شده است که در همان روزهای اول بعد از تمام شدن بیعت خاصه در سقیفه بنیساعده، و بیعت عامه در مسجد، اولین کاری که ابوبکر پیگیری کرد، آمادهسازی مجدد جیش اسامه بود که با همان کیفیتِ زمانِ پیغمبر اکرم(ص) به فرماندهی اسامه که امروزصغرسن او بلا اشکال است و پرچمداری بریدهبن حصیب اسلمی به سمت مؤته حرکت کردند.
بنابر نقل طبری رفت و آمد اسامه به این مأموریت 40 و به نقلی 70 روز طول کشیده است.(5) به هر حال اگر35 روز واقدی یا 40 روز طبری را بپذیریم میتوان با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیلهاش و آمدن آنان به مدینه، مدعی شد که حمله به خانه حضرت فاطمه(س) پس از حدود 50 روز از رحلت رسولخدا(ص) بوده است.
اما بر اساس نقل طبری، میتوان گفت:حدود 75 روز پس از رحلت رسولخدا(ص) بوده، بر این اساس، روایات دالّ بر شهادت فاطمه(س) 75 روز پس از رحلت پیامبر(ص) باید حمل بر حوادث حمله به بیت در این تاریخ شود.
– نقش قبیله بنیاسلم در اتفاقات بعد از رحلت پیامبر(ص)
ممکن است سؤال شود که این مسائل با حمله به منزل امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س)چه ارتباطی دارد؟ در جواب باید گفت: در تاریخ آمده است که بریده بن حصیب بعد از برگشت از مؤته، پرچمی را که پیغمبر(ص) بسته و به دست او داده بود، برد و در میان قبیله خودش بنیاسلم به زمین زد.
حالاباید برگردیم سراین مطلب که بنیاسلم تصادفاً بدون اینکه خبری از درگذشت پیغمبر اکرم(ص) داشته باشند، روز رحلت ایشان به مدینه رسیده و قصد داشتند آذوقه خود را از بازار مدینه بخرند و به منطقه خودشان برگردند و چه به مدینه فراخونده شده بودند، وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که: دیگر پیروزى ما قطعى شد .«فکان عمر یقول: ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر»(6)
عمرموقعیت راغنیمت شمرد وبنیاسلم را تطمیع کرد که شما چه میخواهید؟ اگر آرد و خرما میخواهید ما این دو را برای شما تضمین میکنیم، شما فقط بیایید به جای اینکه در ایام درگذشت پیغمبراکرم(ص) در بازار در پی کسی باشید که آرد و خرمای شما را تأمین کند، بیایید کار ما را انجام دهید و همراه ما، در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه برویم، هر کسی را که دیدید، برای بیعت با ابوبکر بگیرید و در صورت مخالفت، او را بکشید تا بیعت عامه محقق شود.
ابن ابى الحدید معتزلى از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول اکرم(ص) ، نقل کرده که پس از سقیفه ، عمر و ابو عبیده ، گروه ( چماق به دست ) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس می رسیدند وى را کتک می زدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر میکشیدند: «واذاً قائل آخر یقول :« قد بویع أبوبکر فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى»(7)
قبیله اسلم تمام کوچه و خیابانهاى مدینه از آنان مملوّ گردیده و از هر سو براى بیعت با ابوبکر ازدحام کردند. «أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّى تضایق بهم السکک فبایعوا أبابکر» (8)
بریده که پیامبر(ص) پرچم اسامه را به دست او داد و ابوبکر بعد از درگذشت پیامبر(ص) نیز این پرچم را به دست او سپرد، به سبب اشتباهی که قبلاً در قضیه خالدبن ولید در یمن علیه امیرالمؤمنین(ع) مرتکب شده، و ازحضرت نزد پیامبر(ص) بدگویی کرده و با خشم و توبیخ پیامبر(ص) مواجه شده بود، از آن به بعد خود را در صف حامیان امیرالمؤمنین(ع) قرار داد، از اینرو وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم به زمین زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد.
دو گونه شعار از آنها نقل شده است:
یکی، اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیکنم مگر آنکه علیبن ابی طالب بیعت کند».
و شعار دیگر اینکه گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیکنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید»
که از این شعار معلوم میشود تا آن وقت از امیرالمؤمنین(ع) هنوز بیعتی گرفته نشده بود. و در این مدت قدرت غاصبان استوار شده بود و دیگر چندان میلی به بیعت علی(ع) نداشتند زیرا نتیجه آن خروج وی از انزوا بود. به هر حال، پس از اقدام بریده، هشتاد نفر از قومش از او تبعیت کرده و او با هشتاد نفر وارد مدینه شد و اینها شعار میدادند. همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(ع) بر ایشان فشار بیاورند. بیعت تأخیری همراه با اجبار حضرت نه تنها مشروعیتی برای آنها در پی نداشت بلکه بهترین دلیل بر ردآنهاو پیامی برای رسوائیشان در تاریخ شد. به هر حال، این ماجرا حدود پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) و با این کیفیت اتفاق افتاده است.
۲- خطبه فدکیه
چگونگی راه رفتن حضرت فاطمه(س) به سوی مسجد برای ایراد خطبه فدکیه، شاهد دیگری برای این مدعاست. ده روز پس از رحلت رسولخدا(ص) ابوبکر با تحریک عمرفدک را غصب کرد. در توصیف چگونگی آمدن حضرت فاطمه(س) به مسجد برای ایراد خطبه فدکیه آمده است که آن حضرت با پوشش کامل در میان جمعی از زنان در حالی که چادرش بر اثر بلندی به زیر پاهایش میرفت و همچون رسولخدا(ص) راه میرفت، به مسجد آمد. با توجه به این تعبیر که: «ما تخرم من مشیه رسولالله؛ راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن رسولخدا(ص) نداشت»(9)
میتوان چنین نتیجه گرفت که تا هنگام ایراد خطبه، هنوز هجمهای به خانه حضرت فاطمه(س) صورت نگرفته بود، زیرا در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حرکت او نمیتواند معمولی باشد تا سلمان آن را به راه رفتنِ رسولخدا(ص) تشبیه نماید .
3- رفتن حضرت زهرا(س) به در خانه مهاجران و انصار
بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، امیرالمؤمنین(ع) همراه حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) شب هنگام به درِ خانه مهاجرو انصار رفته و آنان را به همراهی برای بازپسگیری حق غصب شده خویش فرا خواندند.(10) از آنجا که بنا بر روایت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(س) و واقعه سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بودند تا به شهادت رسیدند.(11) میتوان چنین نتیجه گرفت که تا زمان ملاقاتهای شبانه آن حضرت با مهاجر و انصار، هنوز حملهای به خانه ایشان صورت نگرفته بود؛ زیرا در صورتِ وقوع حمله، آن حضرت دیگر توان رفتن به در خانة تعداد زیادِ مهاجران و انصار(حتی فقط اهل بدر) را نداشت .(12)
مراحل بیعتخواهی از امیرالمؤمنین علی(ع)
در جریان بیعتخواهی جماعت از امیرالمؤمنین(ع) عمدتاً دو خبر داریم که هر دو در کتاب سلیمبن قیس هلالی عامری آمده است:
یکی از دو خبر از سلیم به نقل از عبداللهبن عباس و خبر دیگر سلیم از سلمان فارسی است.
مضمون و محتوای این دو گزارش با همدیگر یکی نیست و در بعضی از جاها با همدیگر تفاوت دارند. خبری که تفصیلات بیشتری در مورد آتش زدن درِ خانه دارد، مربوط به خبری است که از سلمان نقل شده است.
به هر حال، آنچه محل شاهد است، این است که خلیفه افرادی را سه بار به منزل امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و درخواست بیعت کرد.
بار اول، امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند. بار دوم نیز امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند و احتمال قوی هر چه اتفاق افتاده در بین بار دوم وسوم بوده است؛ یعنی زمان بازگشت جیش اسامه و همچنین رفتن بریده نزد قومش، و آمدن آن هشتاد نفر در فاصله بار دوم و سوم واقع شده است و این موجب شده که آتش دستگاه خلافت تیزتر شود تا این غائله را تمام کرده و از امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت بگیرد، از اینرو، بار سوم به شدت عمل کردند و منتهی به آن حوادث تلخ شد.
از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، به ویژه حضور بریده در سپاه اسامه و خودداری وی از بیعت با ابیبکر، پس از بازگشت از مؤته، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه علی(ع) و فاطمه(س) که در پی آن، بیعت اجباری از علی(ع) صورت گرفت وحضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمی و روحی شد و فرزندش محسن را سقط کرد و پس از آن به مریضی شدیدی دچار گشت و درجریان عیادت شیخین از او خطاب به آن دو گفت: آیا حدیثی از رسول خدا (ص)برای شما بخوانم؟ گفتند بله، فرمود: آیا شما را به خدا از پیامبر نشنیدید که می فرمود: رضایت فاطمه (س) رضایت من و غضب و سخط او ناراحتی و سخط من است هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند مرا راضی ساخته و هر کس فاطمه را ناراحت نماید مرا ناراحت ساخته است، گفتند: آری شنیده ایم؛ حضرت فرمود: من هم خدا و فرشتگان او را شاهد می گیرم که شما مرا ناراحت و ناراضی کرده اید و اگر پیامبر(ص) را ملاقات کنم از هر دو تای شما شکایت خواهم کرد… بخدا قسم در هر نمازی که می خوانم برای هر دو تای شما نفرین می کنم.»(13) و به نقلی دیگرهیچ یک از کسانی که او را آزرده بودند اجازه نداد به ملاقاتش بیایند(14)حدود، 50 روز یا 75 روزپس از رحلت حضرت رسولاکرم(ص) بوده است، و این نشان میدهد که امیرمؤمنان(ع) در این مدت، مقاومت کرده و درنهایت،بیعت او با تأخیر و اکراه صورت گرفته است.
ما به اتکاى مصادر و مدارک دانشمندان اهل سنت درباره ی صحت وسقم سه موضوع زیر کنکاش نموده و درباره ی نتایج آن به داوری می پردازیم این سه موضوع عبارتند از :
1- آیا صحیح است که مأموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه ى حضرت فاطمه(س) را بسوزانند؟ در این مورد تا کجا پیش رفتند؟ بسیارى از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه ى حمله به خانه ى وحى را به طور مبهم و برخى از آنان تا حدى روشن نوشته اند.
طبرى که نسبت به خلفا تعصب خاصى دارد فقط مى نویسد: که عمر با جمعیتى در برابر خانه ى زهرا (س) آمد وگفت: «أتى عمر بن خطاب منزل على فقال:لاحرقن علیکم او لتخرجن الى البیعة.»(15) به خدا قسم، این خانه را مى سوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. ولى ابن قتیبه ى دینورى پرده را بالاتر زده، مى گوید :«که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود؛ به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده و مى سوزانم. وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س)، در خانه است، گفت: باشد.» (16)
ابن ابی شبیه(239هـ) که از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده ،در این باره میگوید: «أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله ( ص ) کان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ….»(17)
هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند, علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند و این خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند محبوبترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او، خود تو هستی؛ اما این محبت، مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامی که علی (ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.
ابن عبدربه درخصوص دستور ابوبکر در چگونگی برخورد با متحصنان خانه فاطمه (س) صراحت بیشتری دارد وچنین می نویسد: «بعثت الیهم ابوبکر عمر بن خطاب لیخرجهم من بیت فاطمه و قال له ان ابوا فقاتلهم. فاقبل بقبس من النار على ان یضرم علیهم الدار. فلقیته فاطمة فقالت یا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا؟قال:نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه»(18). خلیفه به عمر مأموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند و اگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند. در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمده اى خانه ى ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید. و در جای دیگر چنین می نویسد: ابوبکر دستور داد :«ان ابیا (علی (ع)وعباس )فقاتلها .»(19) اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش.
بلاذزی این واقعه را اینگونه بیان می کند:«إن أبابکر آرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة:یابن الخطاب! أتراک محرّقا علیّ بابی! قال : نعم ، وذلک أقوی فیما جاء به أبوک .» (20) ابوبکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمربا شعله آتش به سوى خانه فاطمه(س) رفت. فاطمه(س)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد .
برا ساس این نقل از این عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (س) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(ص) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود! در حالی که هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (س) در پشت در بود!
عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن می گوید: او می دانست که فاطمه(س) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. او می نویسد:«قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان …»(21). طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم (ص) را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است!او گفت:اگرچه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.
به گفته این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خدا ترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!
ابن عطیه در کتاب خود این موضوع را اینگونه بیان می کند :« ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارعاب و السیف والقوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الی دار علی(ع) و فاطمه(س) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه(س) و احرق باب الدار»(22) هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت؛ عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد، و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد.
همچنین ابن شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: «إن عمر جاء الی بیت علی لیحرقه عی من فیه … » (23) عمربه سوی خانه علی(ع) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند.
از تعالیم زنده و ارزنده ى اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه ى کسى وارد شود مگر اینکه قبلاً اذن بگیرد و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد و بدون اینکه برنجد از همانجا بازگردد:«یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم، حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یوذن لکم و ان قیل لکم، ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم، و الله بما تعملون علیم»(24) ای اهل ایمان هرگز به خانه دیگران (مگر به خانه خودتان) وارد نشوید، تا اینکه با صاحبش انس گرفته و اجازه بگیرید .
از میان همه ى خانه هاى مسلمانان، قرآن کریم درباره ى خانه ى پیامبر(ص) به مسلمانان دستور خاص مى دهد و شکى نیست که خانه ى حضرت فاطمه(س) از جمله ى بیوت محترم و رفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مى کردند.
خانه ی فاطمه(س) را جبرائیل و میکائیل بدون اجازه وارد نمی شوند، مگر عمر نمی داند که پیامبر(ص) بارها فرموده است: «فاطمه بضعه منی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد اذاء الله» (25) فاطمه(س)پاره ی وجود من است، هر کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و کسی که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. نمى توان گفت که خانه ى عایشه یا حفصه خانه ى پیامبر است، اما خانه ى دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقیناً خانه ى پیامبر (ص)است.
۲- آیا صحیح است که امیر مؤمنان (ع) را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند؟
این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیشین تلخ و دردناک است زیرا هرگز تصور نمى رفت که شخصیتى مانند حضرت امیر مؤمنان على(ع) را به وضعی به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند.
وى(معاویه) در نامه ى خود به امیرالمؤمنین (ع)پس از یادآورى مقاومت امام(ع)در برابر دستگاه خلافت چنین مى نویسد: «… از بیعت با آنها سر باز زدی تا اینکه به زور مجبور به بیعت شدی وچون شتری که مهاربه بینی اش کشیده باشند،کشان کشان برای بیعت برده شدی … تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براى بیعت به طرف مسجد کشاندند. »(26)
امیر مؤمنان در پاسخ نامه ى معاویه، تلویحاً، اصل موضوع را مى پذیرد و آن را نشانه ى مظلومیت خود دانسته، مى گوید: گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى و خواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى. هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (27)
مسعودی هم در این باره چنین می نویسد: «فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (28)پس قصد خانه علی(ع) کردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را بزور از خانه بیرون آوردند.
3- آیا صحیح است در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت امیر مؤمنان على(ع) به دخت گرامى پیامبر(ص) نیز جسارتى شد واز ناحیه ى مهاجمان صدمه دید و فرزندى را که در رحم داشت ساقط کرد؟
برخی ازدانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ اسلام خوددارى کرده اند واز جمله ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. ولی در جای دیگر نتوانسته حقیقت را کتمان کند ودراین باره چنین می نویسد: « انّه حصر فاطمه (س) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ …» فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد. (29)
شهرستانی و برخی ازعلمای اهل سنت این واقعه را اینگونه نقل کرده اند: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین… إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر على و فاطمة و الحسن و الحسین. »(30)
کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود… عمر آنچنان در روز بیعت، به حضرت فاطمه زهراء (س) لگد زد که جنین داخل شکم ایشان سقط شد. عمر فریاد میزد که آتش بزنید خانه را با همه ساکنانش. غیر از علی (ع) و حضرت فاطمه زهراء (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کس دیگری در خانه نبود .
ابن عطیه در این زمینه چنین میگوید:«جمع عمر الحطب علی دار فاطمة و احرق باب الدار و لما جاءت فاطمة خلف الباب لترد عمر و أصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتى أسقطت جنینها، و نبت مسمار الباب فی صدرها، و سقطت مریضة حتى ماتت.»(31)
عمرهیزم جمع کرد پشت خانه حضرت فاطمه زهراء (س) ودرب خانه را آتش زد وفاطمه آمد پشت درتا عمر و یاراتش را برگرداند فشرد عمر فاطمه را پشت درب تا جنینش سقط شد ومیخ در در سینه اش فرو شد
عبد الرحمن بن عوف به هنگام بیمارى ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوالپرسى، ابوبکر به او چنین گفت: «أنا حمید أنا عثمان بن صالح، حدثنی اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی، حدثنی علوان، عن صالح بن کیسان، عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبی بکر الصدیق رحمة الله علیه فی مرضه الذی قبض فیه … فقال [أبو بکر] : « أجل إنی لا آسى من الدنیا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن، وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله (ص)، أما اللاتی وددت أنی ترکتهن، فوددت أنی لم أَکُنْ کَشَفْتُ بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وإن کانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب… .»(32)
من در دوران زندگى بر سه چیزى که انجام دادهام تأسف مىخورم ، دوست داشتم که مرتکب نشده بودم ، یکی از آنها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمىکردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند… .
ذهبی یکی دیگراز نویسندگان بزرگ اهل سنت درکتاب خود دراین زمینه چنین می نویسد:« فأما الثلاث اللاتی وددت أنی لم أفعلهن فوددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وترکته وأن أغلق علی الحرب .» سه کار را انجام دادم که ای کاش هرگز آنها را انجام نداده بودم که یکی از آنان این هست که: ای کاش دستور نمی دادم که خانه فاطمه زهرا س را هتک حرمت کنند و به زور وارد خانه او شوند،حتی اگر خانه فاطمه س سنگر جنگی می بود.(33)
در حالی که او فاطمه (س) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است….
چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(س) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(ص)؛اکنون ببینیم مأموران دستگاه خلافت احترام خانه ى پیامبر (ص)را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى بعد از ارتحال پیامبر(ص) ثابت مى کند که مأموران دستگاه خلافت همه ى این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه ى پیامبر (ص) را اصلاً رعایت نکردند.
شهادت حضرت فاطمه(س)
روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و… مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى گردد، و به عامل جنایت مستند مى باشد، از اینرو است که ائمه معصومین(ع) واهل بیت رسول خدا (ص) مادر خود را شهید مى خواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:«إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة»(۳۴)
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى ماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن نیست؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و… ذکر کرده؟ ومى گوید:«فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها…»(۳۵) چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد.
فهرست منابع:
1 – محمدبن جریر طبری، المسترشد، ص411 ـ 412 .
2- شیخ مفید، الارشاد، چاپ دارالمفید، ج1، ص180ـ181.
3- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ، ج3،صص192و1993.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج2ص20، وج6 ص52، الملل والنحل ،ص 20. تاریخ یعقوبی ج۲/ص۱۱۳.
5- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص241.
6- تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 458 ، الشافى فی الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفینة النجاة سرابی
تنکابنى : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 .
7- ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج1، ص219 .
8- تاریخ طبری ،ج2، ص44.
9- ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج16، ص263.
10-در گزارش سلمان نسبت به ملاقات شبانه حضرت زهرا(س) به همراه امیرمؤمنان(ع) و حسنین(ع) با مهاجران و انصار، در یک نوبت آمده که آن حضرت با اهل بدر ملاقات کرد و در یک نوبت نیز مطلق مهاجران و انصار(بدون قیدِ اهل بدر) آمده است .
11- سلیمبن قیس هلالی، کتاب سلیمبن قیس، ص153.
12- همان، ص146و 148.
13- الامامه والسیاسه ابن قیتبه، ج 1، 31 .
14- صحیح بخاری،ج4، ص 24، دارالفکر، بیروت.
15-[تاریخ طبرى، ج 3، ص 202.
16-بلاذری، الامامة و السیاسة، ج 2، ص 12؛ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحدید، ج 1، ص 134؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1205.
17- المصنف ، ج8 ، ص 572 .
18- الامة؛ عقد الفرید، ج 4، ص 260. تاریخ ابى الفداء، ج 1، ص 156 و اعلام النساء، ج 3، ص1207.
19- العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73.
20- انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.
21- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴.
22- مقاتل ابن عطیه کتاب الامامه و الاخلافه، ص 160.
23- روضة المناظر، ابن شحنه ، چاپ افندی، ج۷، ص ۱۶۴٫.
24- سوره ى نور، آیات 27 و 28.
25- الصواعق المحرقه، ص 289.
26-ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه ،ج15، ص186 .
27-) نهج البلاغه، نامه ى 28.
28- مسعودی اثبات الوصیه، ص 117و155 .
29- ابن ابى الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 60.
30- ملل و نحل شهرستانی، ج1، 57 ، ابن ابی شیبه در مصنف خود، ج8، ص572- آقای صفدی در الوافی للوفیات، ج5، ص347 – ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة، ج1، ص30 .
31- الامامة و الخلافة مقاتل بن عطیه، ص160؛ ابن ابی شیبه ، ج8، ص572؛ در الوافی للوفیات، ج5، ص347 ؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص30 .
32- الخرسانی، أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله المعروف بابن زنجویه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 21، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1418هـ – 1997م، با تحقیق شیری، ج1، ص36، و با تحقیق، زینی، ج1، ص24؛
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ – 1999م؛
المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛
العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 2، ص 465، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1419هـ- 1998م.
۳۳- تاریخ الإسلام للذهبی، ج 3، ص 118 .
۳۴-اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2.
۳۵-صحیح بخارى، ج 3، ص 253.
گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه سایت وهابیت
قدیمترین متنی که در این زمینه داریم از مرحوم شیخ مفید در ارشاد است که طبق واقعیت است.
شیخ مفید در ارشاد میگوید: هنوز جنازه پیامبراکرم(ص) بر زمین بود که اینها به آلمحمد(ص) رحم نکرده و تعدی و تجاوز کردند و حق آل محمد را غصب کردند. البته منظور وی سقیفه و غصب خلافت است، نه اینکه شیخ مفید هم بخواهد این حوادث را عطف بر درگذشت پیغمبر اکرم(ص) کند و بگوید این حوادث بلافاصله بعد از وفات واقع شده اشت.
همچنین از جمله مسائلی که بعد از درگذشت پیامبر مطرح شده خطبه فدکیه حضرت فاطمه(س) و نیز این مسئله است که امیرالمؤمنین(ع)چند شب ایشان را سوار بر درازگوشی میکردند و بر درِ خانه های مهاجر و انصار میبردند.
این مسائل، سؤالهایی را در ذهن انسان پدید میآورد که اینها چگونه با یکدیگر جمع میشوند؟ آیا میشود کسی که آن حوادث بر او وارد شده با آن کیفیت به مسجد بیاید؟ کدام یک از این اتفاقات مقدم بوده و کدام یک متأخر؟ هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) – بر خلاف آنچه مشهور شده ـ بلا فاصله بعد از شهادت پیامبر(ص) اتفاق نیفتاده است بلکه دست کم حدود پنجاه روز پس از رحلت پیامبر(ص) باید اتفاق افتاده باشد.
اما شواهدی که بر این مدعا دلالت دارد، عبارت است از:
1- اعزام سپاه اسامه و جریان بُریده
طبق برخی شواهد هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) بعد از برگشت سپاه اسامه صورت گرفته است. میدانیم که رسولخدا(ص) در اواخر عُمر، دستور اعزام سپاه اسامه را به شام با تأکید صادر کردند. اما مشهور آن است که قصد پیامبر(ص) از آمادهسازی سپاه اسامه، دور نمودن مخالفان از مرکز حکومت اسلامی ونیز مقابله بانبروی دشمن به مرکز اسلام بوده است. امیرالمؤمنین(ع) در یک جا به این قصد پیامبر(ص) اشاره کرده(1) . و بر این اساس، علمای شیعه با صراحت و به طور قطعی هدف پیامبر را از تجهیز سپاه اسامه، این امر معرفی و تحلیل میکنند که قصد پیغمبر اکرم(ص) این بوده که با تجهیز سپاه اسامه، کسانی را که در صدد بودند به وصیت مؤکد و مکرر پیغمبر اکرم…(ص) از اوایل بعثت تا روز رحلتشان در مورد جانشینی و وصایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)، عمل نکنند، ضمن سپاه اسامه از مدینه خارج کند و مسئله جانشینی امیرالمؤمنین(ع) تثبیت و مستقر شود به گونهای که بعد از برگشت آنها امر خلافت امیرالمؤمنین(ع) تمام شده باشد(2) . ولی همه میدانیم که این خواسته پیغمبر(ص) به مرحله عمل نرسید و انجام نشد
حالا اینجا شاهد یک نکته خاص هستیم و آن اینکه شخصی است به نام بُرَیدهبن حُصَیب اسلمی از بنی اسلم، از کسانی است که بعد از مسلمان شدن از قبیله خود در اطراف مدینه هجرت کرده و درمدینه ساکن شده است.
حضور و نقش بریده در سپاه اسامه میتواند به روشن شدن تاریخ هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) کمک کند. پرچمی را که پیغمبراکرم(ص) برای اسامهبن زید منعقد کردند به این شخص دادند تا پرچمدارسپاه اسامه باشد .
– مسافت مدینه تا مؤته و تاریخ حرکت اسامه
طول مسیر مدینه تا موته به گفته واقدی بیست روز بوده است . اسامه تا زمانی که پیامبر(ص) در قید حیات بودند، به علت کارشکنی گروهی از بزرگان، به بهانه جوانی او، به مؤته نرفت. اینکه عده ای برجوان بودن این فرمانده اعتراض داشتند منظورشان این بودکه پیامبر(ص)اشتباه کرده است درحالی که پیامبر(ص)به فرموده قرآن از روی هوا و هوس سخن نمی گوید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى »وکسانی می توانند به دستورپیامبر(ص) اعتراض کنند و از حرکت سپاه جلوگیری نمایند که صاحبان نفوذ باشند ونیز انگیزه مهمی در سر داشته باشند. و ازطرف دیگر چرا ازسوی مردم مخالفتی در مقابل جوسازیها وکارشکنیهای آنان صورت نمی گیرد! درمی یابیم که این گروه ازقبل برای چنین روزی چقدر جایگاه اجتماعی خود را ارتقاء داده اند. ولی بعد از شهادت پیامبر(ص) و بیعت گیری از مردم برای ابوبکر به دستور اوبه سمت مؤته حرکت کرد، چون ابوبکر میگفت حال که خلیفه پیامبر است، باید آخرین چیزی را که پیغمبر اکرم(ص) اظهار اهتمام شدید به آن میکرد، انجام دهد. حتی گفته شده در مقابل مخالفت عمر، ابوبکر اصرار بر حرکت و انتشار این موضوع داشت که باید حرکت به سمت مؤته منتشر شود. البته اصرار ابوبکر برای این بود که پیامبر(ص) در آخرین روزهای حیاتش تأکید بر این داشتند که «جهزوا جیش اسامه».(3) پیغمبراکرم (ص)وقتی ازکارشکنی های عده ای درحرکت سپاه اسامه آگاهی یافت، با آنکه درتب شدید به سرمی بردند، باحالت خشم به مسجد آمدند و دربخشی از سخنان خود گفتند: شنیده ام می گویند اسامه جوان است الآن که زنده هستم از فرمانم سرپیچی می کنید او لایق فرماندهی است چنان که پدرش لایق فرماندهی بودومن فرماندهی را به او سپرده ام وضمن نکوهش کارشکنان، متخلفان ازحرکت سریع سپاه اسامه را ملعون خواندند «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه». (4) از اینرو، ابوبکر جیش اسامه را در ظاهر به منظورجامه عمل پوشاندن به وصیت پیامبر(ص) و در واقع دور کردن مهاجر وانصار از مدینه و انحراف افکار عمومی از موضوع خلافت به مسئله فتوحات وبه فراموشی سپردن اختلافات داخلی به راه انداخت.و اصرار داشت که چنین منتشر شود که به عنوان جانشین پیامبر(ص)، وصایای ایشان را اجرا میکند.
متأسفانه تاریخ دقیق حرکت این جیش از مدینه مشخص نشده، اما اجمالاً گفته شده است که در همان روزهای اول بعد از تمام شدن بیعت خاصه در سقیفه بنیساعده، و بیعت عامه در مسجد، اولین کاری که ابوبکر پیگیری کرد، آمادهسازی مجدد جیش اسامه بود که با همان کیفیتِ زمانِ پیغمبر اکرم(ص) به فرماندهی اسامه که امروزصغرسن او بلا اشکال است و پرچمداری بریدهبن حصیب اسلمی به سمت مؤته حرکت کردند.
بنابر نقل طبری رفت و آمد اسامه به این مأموریت 40 و به نقلی 70 روز طول کشیده است.(5) به هر حال اگر35 روز واقدی یا 40 روز طبری را بپذیریم میتوان با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیلهاش و آمدن آنان به مدینه، مدعی شد که حمله به خانه حضرت فاطمه(س) پس از حدود 50 روز از رحلت رسولخدا(ص) بوده است.
اما بر اساس نقل طبری، میتوان گفت:حدود 75 روز پس از رحلت رسولخدا(ص) بوده، بر این اساس، روایات دالّ بر شهادت فاطمه(س) 75 روز پس از رحلت پیامبر(ص) باید حمل بر حوادث حمله به بیت در این تاریخ شود.
– نقش قبیله بنیاسلم در اتفاقات بعد از رحلت پیامبر(ص)
ممکن است سؤال شود که این مسائل با حمله به منزل امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س)چه ارتباطی دارد؟ در جواب باید گفت: در تاریخ آمده است که بریده بن حصیب بعد از برگشت از مؤته، پرچمی را که پیغمبر(ص) بسته و به دست او داده بود، برد و در میان قبیله خودش بنیاسلم به زمین زد.
حالاباید برگردیم سراین مطلب که بنیاسلم تصادفاً بدون اینکه خبری از درگذشت پیغمبر اکرم(ص) داشته باشند، روز رحلت ایشان به مدینه رسیده و قصد داشتند آذوقه خود را از بازار مدینه بخرند و به منطقه خودشان برگردند و چه به مدینه فراخونده شده بودند، وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که: دیگر پیروزى ما قطعى شد .«فکان عمر یقول: ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر»(6)
عمرموقعیت راغنیمت شمرد وبنیاسلم را تطمیع کرد که شما چه میخواهید؟ اگر آرد و خرما میخواهید ما این دو را برای شما تضمین میکنیم، شما فقط بیایید به جای اینکه در ایام درگذشت پیغمبراکرم(ص) در بازار در پی کسی باشید که آرد و خرمای شما را تأمین کند، بیایید کار ما را انجام دهید و همراه ما، در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه برویم، هر کسی را که دیدید، برای بیعت با ابوبکر بگیرید و در صورت مخالفت، او را بکشید تا بیعت عامه محقق شود.
ابن ابى الحدید معتزلى از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول اکرم(ص) ، نقل کرده که پس از سقیفه ، عمر و ابو عبیده ، گروه ( چماق به دست ) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس می رسیدند وى را کتک می زدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر میکشیدند: «واذاً قائل آخر یقول :« قد بویع أبوبکر فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى»(7)
قبیله اسلم تمام کوچه و خیابانهاى مدینه از آنان مملوّ گردیده و از هر سو براى بیعت با ابوبکر ازدحام کردند. «أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّى تضایق بهم السکک فبایعوا أبابکر» (8)
بریده که پیامبر(ص) پرچم اسامه را به دست او داد و ابوبکر بعد از درگذشت پیامبر(ص) نیز این پرچم را به دست او سپرد، به سبب اشتباهی که قبلاً در قضیه خالدبن ولید در یمن علیه امیرالمؤمنین(ع) مرتکب شده، و ازحضرت نزد پیامبر(ص) بدگویی کرده و با خشم و توبیخ پیامبر(ص) مواجه شده بود، از آن به بعد خود را در صف حامیان امیرالمؤمنین(ع) قرار داد، از اینرو وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم به زمین زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد.
دو گونه شعار از آنها نقل شده است:
یکی، اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیکنم مگر آنکه علیبن ابی طالب بیعت کند».
و شعار دیگر اینکه گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیکنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید»
که از این شعار معلوم میشود تا آن وقت از امیرالمؤمنین(ع) هنوز بیعتی گرفته نشده بود. و در این مدت قدرت غاصبان استوار شده بود و دیگر چندان میلی به بیعت علی(ع) نداشتند زیرا نتیجه آن خروج وی از انزوا بود. به هر حال، پس از اقدام بریده، هشتاد نفر از قومش از او تبعیت کرده و او با هشتاد نفر وارد مدینه شد و اینها شعار میدادند. همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(ع) بر ایشان فشار بیاورند. بیعت تأخیری همراه با اجبار حضرت نه تنها مشروعیتی برای آنها در پی نداشت بلکه بهترین دلیل بر ردآنهاو پیامی برای رسوائیشان در تاریخ شد. به هر حال، این ماجرا حدود پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) و با این کیفیت اتفاق افتاده است.
۲- خطبه فدکیه
چگونگی راه رفتن حضرت فاطمه(س) به سوی مسجد برای ایراد خطبه فدکیه، شاهد دیگری برای این مدعاست. ده روز پس از رحلت رسولخدا(ص) ابوبکر با تحریک عمرفدک را غصب کرد. در توصیف چگونگی آمدن حضرت فاطمه(س) به مسجد برای ایراد خطبه فدکیه آمده است که آن حضرت با پوشش کامل در میان جمعی از زنان در حالی که چادرش بر اثر بلندی به زیر پاهایش میرفت و همچون رسولخدا(ص) راه میرفت، به مسجد آمد. با توجه به این تعبیر که: «ما تخرم من مشیه رسولالله؛ راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن رسولخدا(ص) نداشت»(9)
میتوان چنین نتیجه گرفت که تا هنگام ایراد خطبه، هنوز هجمهای به خانه حضرت فاطمه(س) صورت نگرفته بود، زیرا در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حرکت او نمیتواند معمولی باشد تا سلمان آن را به راه رفتنِ رسولخدا(ص) تشبیه نماید .
3- رفتن حضرت زهرا(س) به در خانه مهاجران و انصار
بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، امیرالمؤمنین(ع) همراه حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) شب هنگام به درِ خانه مهاجرو انصار رفته و آنان را به همراهی برای بازپسگیری حق غصب شده خویش فرا خواندند.(10) از آنجا که بنا بر روایت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(س) و واقعه سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بودند تا به شهادت رسیدند.(11) میتوان چنین نتیجه گرفت که تا زمان ملاقاتهای شبانه آن حضرت با مهاجر و انصار، هنوز حملهای به خانه ایشان صورت نگرفته بود؛ زیرا در صورتِ وقوع حمله، آن حضرت دیگر توان رفتن به در خانة تعداد زیادِ مهاجران و انصار(حتی فقط اهل بدر) را نداشت .(12)
مراحل بیعتخواهی از امیرالمؤمنین علی(ع)
در جریان بیعتخواهی جماعت از امیرالمؤمنین(ع) عمدتاً دو خبر داریم که هر دو در کتاب سلیمبن قیس هلالی عامری آمده است:
یکی از دو خبر از سلیم به نقل از عبداللهبن عباس و خبر دیگر سلیم از سلمان فارسی است.
مضمون و محتوای این دو گزارش با همدیگر یکی نیست و در بعضی از جاها با همدیگر تفاوت دارند. خبری که تفصیلات بیشتری در مورد آتش زدن درِ خانه دارد، مربوط به خبری است که از سلمان نقل شده است.
به هر حال، آنچه محل شاهد است، این است که خلیفه افرادی را سه بار به منزل امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و درخواست بیعت کرد.
بار اول، امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند. بار دوم نیز امیرالمؤمنین(ع) آنها را برگرداند و احتمال قوی هر چه اتفاق افتاده در بین بار دوم وسوم بوده است؛ یعنی زمان بازگشت جیش اسامه و همچنین رفتن بریده نزد قومش، و آمدن آن هشتاد نفر در فاصله بار دوم و سوم واقع شده است و این موجب شده که آتش دستگاه خلافت تیزتر شود تا این غائله را تمام کرده و از امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت بگیرد، از اینرو، بار سوم به شدت عمل کردند و منتهی به آن حوادث تلخ شد.
از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، به ویژه حضور بریده در سپاه اسامه و خودداری وی از بیعت با ابیبکر، پس از بازگشت از مؤته، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه علی(ع) و فاطمه(س) که در پی آن، بیعت اجباری از علی(ع) صورت گرفت وحضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمی و روحی شد و فرزندش محسن را سقط کرد و پس از آن به مریضی شدیدی دچار گشت و درجریان عیادت شیخین از او خطاب به آن دو گفت: آیا حدیثی از رسول خدا (ص)برای شما بخوانم؟ گفتند بله، فرمود: آیا شما را به خدا از پیامبر نشنیدید که می فرمود: رضایت فاطمه (س) رضایت من و غضب و سخط او ناراحتی و سخط من است هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند مرا راضی ساخته و هر کس فاطمه را ناراحت نماید مرا ناراحت ساخته است، گفتند: آری شنیده ایم؛ حضرت فرمود: من هم خدا و فرشتگان او را شاهد می گیرم که شما مرا ناراحت و ناراضی کرده اید و اگر پیامبر(ص) را ملاقات کنم از هر دو تای شما شکایت خواهم کرد… بخدا قسم در هر نمازی که می خوانم برای هر دو تای شما نفرین می کنم.»(13) و به نقلی دیگرهیچ یک از کسانی که او را آزرده بودند اجازه نداد به ملاقاتش بیایند(14)حدود، 50 روز یا 75 روزپس از رحلت حضرت رسولاکرم(ص) بوده است، و این نشان میدهد که امیرمؤمنان(ع) در این مدت، مقاومت کرده و درنهایت،بیعت او با تأخیر و اکراه صورت گرفته است.
ما به اتکاى مصادر و مدارک دانشمندان اهل سنت درباره ی صحت وسقم سه موضوع زیر کنکاش نموده و درباره ی نتایج آن به داوری می پردازیم این سه موضوع عبارتند از :
1- آیا صحیح است که مأموران خلیفه تصمیم گرفتند خانه ى حضرت فاطمه(س) را بسوزانند؟ در این مورد تا کجا پیش رفتند؟ بسیارى از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه ى حمله به خانه ى وحى را به طور مبهم و برخى از آنان تا حدى روشن نوشته اند.
طبرى که نسبت به خلفا تعصب خاصى دارد فقط مى نویسد: که عمر با جمعیتى در برابر خانه ى زهرا (س) آمد وگفت: «أتى عمر بن خطاب منزل على فقال:لاحرقن علیکم او لتخرجن الى البیعة.»(15) به خدا قسم، این خانه را مى سوزانم یا اینکه متحصنان، براى بیعت، خانه را ترک گویند. ولى ابن قتیبه ى دینورى پرده را بالاتر زده، مى گوید :«که خلیفه نه تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود؛ به خدایى که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه آن را آتش زده و مى سوزانم. وقتى به او گفته شد که دخت گرامى پیامبر (ص)، حضرت فاطمه (س)، در خانه است، گفت: باشد.» (16)
ابن ابی شبیه(239هـ) که از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده ،در این باره میگوید: «أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله ( ص ) کان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ….»(17)
هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند, علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند و این خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند محبوبترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او، خود تو هستی؛ اما این محبت، مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامی که علی (ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.
ابن عبدربه درخصوص دستور ابوبکر در چگونگی برخورد با متحصنان خانه فاطمه (س) صراحت بیشتری دارد وچنین می نویسد: «بعثت الیهم ابوبکر عمر بن خطاب لیخرجهم من بیت فاطمه و قال له ان ابوا فقاتلهم. فاقبل بقبس من النار على ان یضرم علیهم الدار. فلقیته فاطمة فقالت یا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا؟قال:نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه»(18). خلیفه به عمر مأموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند و اگر مقاومت کردند با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشى آورد که خانه را بسوزاند. در این موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمده اى خانه ى ما را به آتش بکشى؟ وى گفت: آرى، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید. و در جای دیگر چنین می نویسد: ابوبکر دستور داد :«ان ابیا (علی (ع)وعباس )فقاتلها .»(19) اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش.
بلاذزی این واقعه را اینگونه بیان می کند:«إن أبابکر آرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة:یابن الخطاب! أتراک محرّقا علیّ بابی! قال : نعم ، وذلک أقوی فیما جاء به أبوک .» (20) ابوبکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمربا شعله آتش به سوى خانه فاطمه(س) رفت. فاطمه(س)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد .
برا ساس این نقل از این عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (س) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(ص) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود! در حالی که هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (س) در پشت در بود!
عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن می گوید: او می دانست که فاطمه(س) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. او می نویسد:«قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان …»(21). طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم (ص) را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است!او گفت:اگرچه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.
به گفته این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خدا ترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!
ابن عطیه در کتاب خود این موضوع را اینگونه بیان می کند :« ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارعاب و السیف والقوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الی دار علی(ع) و فاطمه(س) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه(س) و احرق باب الدار»(22) هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت؛ عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد، و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد.
همچنین ابن شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: «إن عمر جاء الی بیت علی لیحرقه عی من فیه … » (23) عمربه سوی خانه علی(ع) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند.
از تعالیم زنده و ارزنده ى اسلام این است که هیچ مسلمانى نباید به خانه ى کسى وارد شود مگر اینکه قبلاً اذن بگیرد و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذیرد و بدون اینکه برنجد از همانجا بازگردد:«یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم، حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یوذن لکم و ان قیل لکم، ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم، و الله بما تعملون علیم»(24) ای اهل ایمان هرگز به خانه دیگران (مگر به خانه خودتان) وارد نشوید، تا اینکه با صاحبش انس گرفته و اجازه بگیرید .
از میان همه ى خانه هاى مسلمانان، قرآن کریم درباره ى خانه ى پیامبر(ص) به مسلمانان دستور خاص مى دهد و شکى نیست که خانه ى حضرت فاطمه(س) از جمله ى بیوت محترم و رفیعى است که در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقدیس مى کردند.
خانه ی فاطمه(س) را جبرائیل و میکائیل بدون اجازه وارد نمی شوند، مگر عمر نمی داند که پیامبر(ص) بارها فرموده است: «فاطمه بضعه منی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد اذاء الله» (25) فاطمه(س)پاره ی وجود من است، هر کسی او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و کسی که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است. نمى توان گفت که خانه ى عایشه یا حفصه خانه ى پیامبر است، اما خانه ى دخت والامقام وى، که گرامیترین زنان جهان است، یقیناً خانه ى پیامبر (ص)است.
۲- آیا صحیح است که امیر مؤمنان (ع) را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بیعت بگیرند؟
این بخش از تاریخ اسلام همچون بخش پیشین تلخ و دردناک است زیرا هرگز تصور نمى رفت که شخصیتى مانند حضرت امیر مؤمنان على(ع) را به وضعی به مسجد ببرند که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند.
وى(معاویه) در نامه ى خود به امیرالمؤمنین (ع)پس از یادآورى مقاومت امام(ع)در برابر دستگاه خلافت چنین مى نویسد: «… از بیعت با آنها سر باز زدی تا اینکه به زور مجبور به بیعت شدی وچون شتری که مهاربه بینی اش کشیده باشند،کشان کشان برای بیعت برده شدی … تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براى بیعت به طرف مسجد کشاندند. »(26)
امیر مؤمنان در پاسخ نامه ى معاویه، تلویحاً، اصل موضوع را مى پذیرد و آن را نشانه ى مظلومیت خود دانسته، مى گوید: گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد کنى ولى در واقع مرا ستودى و خواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى. هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود. (27)
مسعودی هم در این باره چنین می نویسد: «فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (28)پس قصد خانه علی(ع) کردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را بزور از خانه بیرون آوردند.
3- آیا صحیح است در ماجراى بیعت گرفتن از حضرت امیر مؤمنان على(ع) به دخت گرامى پیامبر(ص) نیز جسارتى شد واز ناحیه ى مهاجمان صدمه دید و فرزندى را که در رحم داشت ساقط کرد؟
برخی ازدانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این بخش از تاریخ اسلام خوددارى کرده اند واز جمله ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود آن را از جمله مسائلى دانسته است که در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است. ولی در جای دیگر نتوانسته حقیقت را کتمان کند ودراین باره چنین می نویسد: « انّه حصر فاطمه (س) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ …» فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد. (29)
شهرستانی و برخی ازعلمای اهل سنت این واقعه را اینگونه نقل کرده اند: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین… إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر على و فاطمة و الحسن و الحسین. »(30)
کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود… عمر آنچنان در روز بیعت، به حضرت فاطمه زهراء (س) لگد زد که جنین داخل شکم ایشان سقط شد. عمر فریاد میزد که آتش بزنید خانه را با همه ساکنانش. غیر از علی (ع) و حضرت فاطمه زهراء (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کس دیگری در خانه نبود .
ابن عطیه در این زمینه چنین میگوید:«جمع عمر الحطب علی دار فاطمة و احرق باب الدار و لما جاءت فاطمة خلف الباب لترد عمر و أصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتى أسقطت جنینها، و نبت مسمار الباب فی صدرها، و سقطت مریضة حتى ماتت.»(31)
عمرهیزم جمع کرد پشت خانه حضرت فاطمه زهراء (س) ودرب خانه را آتش زد وفاطمه آمد پشت درتا عمر و یاراتش را برگرداند فشرد عمر فاطمه را پشت درب تا جنینش سقط شد ومیخ در در سینه اش فرو شد
عبد الرحمن بن عوف به هنگام بیمارى ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوالپرسى، ابوبکر به او چنین گفت: «أنا حمید أنا عثمان بن صالح، حدثنی اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی، حدثنی علوان، عن صالح بن کیسان، عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبی بکر الصدیق رحمة الله علیه فی مرضه الذی قبض فیه … فقال [أبو بکر] : « أجل إنی لا آسى من الدنیا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن، وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله (ص)، أما اللاتی وددت أنی ترکتهن، فوددت أنی لم أَکُنْ کَشَفْتُ بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وإن کانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب… .»(32)
من در دوران زندگى بر سه چیزى که انجام دادهام تأسف مىخورم ، دوست داشتم که مرتکب نشده بودم ، یکی از آنها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمىکردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند… .
ذهبی یکی دیگراز نویسندگان بزرگ اهل سنت درکتاب خود دراین زمینه چنین می نویسد:« فأما الثلاث اللاتی وددت أنی لم أفعلهن فوددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وترکته وأن أغلق علی الحرب .» سه کار را انجام دادم که ای کاش هرگز آنها را انجام نداده بودم که یکی از آنان این هست که: ای کاش دستور نمی دادم که خانه فاطمه زهرا س را هتک حرمت کنند و به زور وارد خانه او شوند،حتی اگر خانه فاطمه س سنگر جنگی می بود.(33)
در حالی که او فاطمه (س) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است….
چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(س) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(ص)؛اکنون ببینیم مأموران دستگاه خلافت احترام خانه ى پیامبر (ص)را تا چه حد رعایت کردند. بررسى حوادث روزهاى بعد از ارتحال پیامبر(ص) ثابت مى کند که مأموران دستگاه خلافت همه ى این آیات را زیر پا نهاده، شئون خانه ى پیامبر (ص) را اصلاً رعایت نکردند.
شهادت حضرت فاطمه(س)
روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و… مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى گردد، و به عامل جنایت مستند مى باشد، از اینرو است که ائمه معصومین(ع) واهل بیت رسول خدا (ص) مادر خود را شهید مى خواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:«إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة»(۳۴)
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى ماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن نیست؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و… ذکر کرده؟ ومى گوید:«فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها…»(۳۵) چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد.
فهرست منابع:
1 – محمدبن جریر طبری، المسترشد، ص411 ـ 412 .
2- شیخ مفید، الارشاد، چاپ دارالمفید، ج1، ص180ـ181.
3- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ، ج3،صص192و1993.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج2ص20، وج6 ص52، الملل والنحل ،ص 20. تاریخ یعقوبی ج۲/ص۱۱۳.
5- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص241.
6- تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 458 ، الشافى فی الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفینة النجاة سرابی
تنکابنى : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 .
7- ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج1، ص219 .
8- تاریخ طبری ،ج2، ص44.
9- ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج16، ص263.
10-در گزارش سلمان نسبت به ملاقات شبانه حضرت زهرا(س) به همراه امیرمؤمنان(ع) و حسنین(ع) با مهاجران و انصار، در یک نوبت آمده که آن حضرت با اهل بدر ملاقات کرد و در یک نوبت نیز مطلق مهاجران و انصار(بدون قیدِ اهل بدر) آمده است .
11- سلیمبن قیس هلالی، کتاب سلیمبن قیس، ص153.
12- همان، ص146و 148.
13- الامامه والسیاسه ابن قیتبه، ج 1، 31 .
14- صحیح بخاری،ج4، ص 24، دارالفکر، بیروت.
15-[تاریخ طبرى، ج 3، ص 202.
16-بلاذری، الامامة و السیاسة، ج 2، ص 12؛ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحدید، ج 1، ص 134؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1205.
17- المصنف ، ج8 ، ص 572 .
18- الامة؛ عقد الفرید، ج 4، ص 260. تاریخ ابى الفداء، ج 1، ص 156 و اعلام النساء، ج 3، ص1207.
19- العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73.
20- انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.
21- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴.
22- مقاتل ابن عطیه کتاب الامامه و الاخلافه، ص 160.
23- روضة المناظر، ابن شحنه ، چاپ افندی، ج۷، ص ۱۶۴٫.
24- سوره ى نور، آیات 27 و 28.
25- الصواعق المحرقه، ص 289.
26-ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه ،ج15، ص186 .
27-) نهج البلاغه، نامه ى 28.
28- مسعودی اثبات الوصیه، ص 117و155 .
29- ابن ابى الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 60.
30- ملل و نحل شهرستانی، ج1، 57 ، ابن ابی شیبه در مصنف خود، ج8، ص572- آقای صفدی در الوافی للوفیات، ج5، ص347 – ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة، ج1، ص30 .
31- الامامة و الخلافة مقاتل بن عطیه، ص160؛ ابن ابی شیبه ، ج8، ص572؛ در الوافی للوفیات، ج5، ص347 ؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص30 .
32- الخرسانی، أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله المعروف بابن زنجویه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 21، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1418هـ – 1997م، با تحقیق شیری، ج1، ص36، و با تحقیق، زینی، ج1، ص24؛
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ – 1999م؛
المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛
العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 2، ص 465، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – 1419هـ- 1998م.
۳۳- تاریخ الإسلام للذهبی، ج 3، ص 118 .
۳۴-اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2.
۳۵-صحیح بخارى، ج 3، ص 253.
گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه سایت وهابیت