طلسمات

خانه » همه » خبر » چرا پس از فتح خرمشهر صلح نکردیم ؟ حسین علایی

چرا پس از فتح خرمشهر صلح نکردیم ؟ حسین علایی

40 سال از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر گذشت؛ عملیاتی که به باور بسیاری از کارشناسان، تحلیلگران و ناظران امر، نقطه عطفی در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق بود که توانست ورق جنگ را به سود جمهوری اسلامی برگرداند. اما همین نقطه عطف در چهار دهه گذشته با خوانش‌های متعدد، متفاوت و متضادی دست‌به‌گریبان بوده است که می‌توان در دو محور کلی خلاصه کرد؛ محور اول به فضای دوقطبی ذیل ادامه یا توقف جنگ بعد از فتح خرمشهر تمرکز دارد و محور دوم این منازعه ورود ایران به خاک عراق را به چالش می‌کشد.

در این سال‌ها طرفداران هرکدام از این دیدگاه‌ها دلایل فراوانی را برای اثبات و حقانیت خود مطرح کردند اما کماکان این مناظره و منازعه سیاسی – تاریخی با قدرت ادامه دارد تا جایی که نمی‌توان دیدگاه هیچ‌کدام از طرفین را نادیده گرفت؛ چراکه هرکدام بخشی از واقعیت‌های آن زمان را در تحلیل و تبیین نگاهشان مطرح می‌کنند. ازاین‌رو «شرق» در چهلمین سالگرد فتح خرمشهر، گفت‌وگویی را با حسین علایی داشته تا به بازخوانی این دو منازعه سیاسی – تاریخی پس از عملیات بیت‌المقدس بپردازد. در این گپ‌وگفت سعی شده است ارزیابی اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران درخصوص چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر مورد کالبدشکافی قرار گیرد و پس از آن ورود ایران به خاک عراق توسط ریاست ستاد مشترک سپاه و قائم‌مقام وزارت دفاع به بوته نقد و تحلیل گذاشته شده است.

‌ جناب علایی در آستانه چهلمین سالگرد فتح خرمشهر و عملیات بیت‌المقدس شاهد چاپ سوم کتابتان با عنوان «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» در دو جلد بودیم که در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شد. آن‌گونه که این چاپ جدید را مطالعه کردم، حجمی حدود صد صفحه به آن اضافه شده است. آیا این صد صفحه حذفیاتی بودند که اکنون مجوز چاپ گرفته‌اند یا مطالب تازه اضافه‌شده شما به چاپ سوم کتاب است؟

همان‌طور که به درستی اشاره کردید، در چاپ جدید کتاب تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، حدود صد صفحه به مطالب چاپ اول آن اضافه شده است. در بازخوردهایی که در این چندساله از خوانندگان مختلف درباره محتوای دو چاپ قبلی کتاب دریافت کردم، به این نتیجه رسیدم که باید بخش‌های جدیدی به فصول ده‌گانه کتاب افزوده شود. برای مثال چگونگی خروج عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم توسط آمریکا، تغییر پارادایم ایران در سال آخر جنگ، چگونگی بهره‌گیری از دیپلماسی در هر مقطع از جنگ و چگونگی پشتیبانی دولت از جبهه‌ها و رزمندگان ازجمله بخش‌هایی هستند که به کتاب اضافه شده‌اند. از سوی دیگر توضیحات بیشتری نسبت به موضوعات مطرح‌شده در چاپ اول کتاب برای خوانندگان محترم بیان شده است. از طرفی در این فاصله به منابع جدیدی برخورد کردم که بهره‌گیری از آنها به غنای کتاب افزوده است. نکته دیگر اینکه در نهایت به سرنوشت صدام حسین و حزب بعث عراق نیز اشاره شده و به آخرین وضعیت و چگونگی اجرای قطع‌نامه ۵۹۸ سازمان ملل نیز پرداخته شده است. از عکس‌های جدیدی نیز در کتاب استفاده شده است. همچنین سعی شده به سؤالاتی هم که در این چندساله درباره جنگ در جامعه مطرح شده است، مثل چرایی وقوع جنگ، علت ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر، چرایی استفاده از عبارت جام زهر در پذیرش قطع‌نامه و تجربیات و عبرت‌های جنگ تحمیلی نیز پرداخته شود.

‌ با این تفاسیر در صوت چاپ‌های بعدی امکان اضافه‌شدن مطالب دیگر وجود دارد؟

تحقیق درباره دوران جنگ تحمیلی که بخشی از تاریخ معاصر ایران است از موضوعاتی است که به این زودی‌ها تمام‌شدنی نیست. بنابراین در آینده هم با توجه به نظرات خوانندگان محترم و نیز دسترسی به اسناد و مدارک و منابع جدید، امکان اضافه‌شدن مطالب جدید همچنان وجود دارد.

‌ چاپ اول کتابان با عنوانی متفاوت راهی بازار شده بود؛ «روند جنگ ایران و عراق». چرا کتاب تغییر نام یافت؟

اسم کتاب از اول هم «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» بود ولی ناشر محترم چاپ اول و دوم را با عنوان «روند جنگ ایران و عراق» منتشر کرد، اما از چاپ سوم، کتاب با اسم اصلی آن منتشر شد و چاپ جدید که در واقع چاپ چهارم است هم خوشبختانه به صورت کامل‌تری انتشار یافته است. هرکس بخواهد با ابعاد مختلف دوره جنگ عراق با ایران آشنا شود و در جریان تحولات جنگ تحمیلی قرار گیرد و دریابد که سرانجام این جنگ چگونه پایان یافت و ایران چگونه توانست در برابر تجاوز عراق که با حمایت قدرت‌های بزرگ جهانی و کشورهای پولدار عربی انجام می‌شد، بایستد و سربلند بیرون درآید، با مطالعه این کتاب می‌تواند به هدف خود دست یابد.

‌ اجازه دهید وارد موضوع محوری مصاحبه شویم که سعی دارم بدنه این گفت‌وگو با شما روی مباحث همین کتاب حضرتعالی بنا شود. امروز سه‌شنبه چهلمین سالگرد عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر است؛ عملیاتی که اگرچه نقطه‌عطفی در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق بود اما درعین‌حال با خود حرف‌وحدیث‌ها و حواشی فراوانی را هم به دنبال داشته است که تا به اکنون ادامه دارد. حاشیه اول ناظر به دوقطبی سیاسی – تاریخی درخصوص لزوم صلح با عراق بعد از فتح خرمشهر است. اگرچه بارها مواضع هر دو طیف درخصوص تداوم یا توقف جنگ شنیده شده است، اما حضرتعالی آن زمان در کدام طیف بودید و چرا؟ آیا دلایل شما هم همان دلایل آن زمان بود یا دلایل دیگری هم داشتید؟

اجازه دهید محور گفت‌وگو روی فرد تقلیل پیدا نکند.

‌ چرا؟

چراکه آزادسازی خرمشهر تحولی بزرگ در دوره جنگ تحمیلی بود و به مفهوم شکست ارتش متجاوز عراق در تحمیل جنگ و اشغال سرزمین‌های ایران بود. از سوی دیگر آزادسازی خرمشهر در جریان عملیات بیت‌المقدس که در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ با حماسه‌آفرینی‌های آحاد مختلف مردم ایران و فداکاری‌های رزمندگان سپاه، ارتش و بسیج به ثمر رسید، به مفهوم پیروزی بزرگ جمهوری اسلامی ایران بود که توانست دشمن متجاوز را به زانو درآورد.

‌ ولی جناب علایی نگاه شما، هم به عنوان نگارنده کتاب و هم به دلیل جایگاهتان حائز اهمیت است. بنابراین باید از دید شما این منازعه سیاسی – تاریخی قدری کالبدشکافی شود. نظر موافقان ادامه همان شروط پنج‌گانه بود؟

بله. پس از آزادسازی خرمشهر همه مسئولان کشور و جریانات سیاسی بر این باور بودند که موازنه قوا به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده و ایران نسبت به عراق در موضع برتر و بهتر و قوی‌تر قرار گرفته است. بنابراین همه اعضای شورای عالی دفاع به دنبال آن بودند تا جنگ را با تحقق شرایط ایران خاتمه دهند. شرایط ایران از روز آغازین جنگ حصول موارد زیر بود:

۱- برقراری آتش‌بس پس از خروج ارتش متجاوز عراق از تمامی سرزمین‌های اشغال‌شده ایران.

۲- در صورت عدم عقب‌نشینی ارتش عراق انجام عملیات نظامی به‌منظور آزادسازی تمامی سرزمین‌های اشغال‌شده ایران به‌منظور حفظ تمامیت ارضی ایران.

۳- وادارکردن عراق به پذیرش معاهده ۱۹۷۵ و اعلام معتبربودن آن از سوی صدام حسین که خود آن را چهار روز قبل از حمله به ایران به‌صورت یک‌جانبه ملغی اعلام کرده بود.

۴- دریافت خسارات و غرامت جنگ.

۵- اعلام عراق به عنوان کشور متجاوز در برپایی جنگ؛ اما ایران توانست با تکیه بر ظرفیت‌ها و توانمندی‌های خود ارتش عراق را از عمده سرزمین‌های اشغال‌شده ایران با طرح‌ریزی و اجرای سلسله عملیات‌های پی‌درپی و با تقدیم هزاران هزار شهید، جانباز و اسیر آزاد کند. بااین‌حال پس از آزادسازی خرمشهر همچنان بخش‌هایی از خاک ایران ازجمله نفت‌شهر و تمامی نوار مرزی و ارتفاعات سرکوب در تصرف ارتش عراق باقی ماند و صدام حسین حاضر به خروج کامل قوای خود از خاک ایران نشد. در چنین شرایطی برای چگونگی نیل به اهداف پنج‌گانه فوق دو نظر وجود داشت؛ یکی نظر امام خمینی که معتقد بودند بدون عبور قوای ایران از مرز تا حصول اهداف ذکرشده فوق جنگ ادامه یابد و در مقابل هم نظر دیگرانی هم وجود داشت.

‌ دیگرانی چون تیمسار ظهیرنژاد و رضایی؟!

بله؛ نظر تیمسار ظهیرنژاد، رئیس ستاد مشترک ارتش، این بود که از منظر نظامی امکان دفاع در کنار مرز ناممکن است و معتقد بود که قوای ایران باید تا کنار عوارض طبیعی مثل اروندرود پیشروی کنند تا بتوانند در مقابل تهاجم‌های احتمالی ارتش عراق در شرایط بهتری از خاک کشور دفاع کنند. این نظر مورد تأیید و حمایت آقای محسن رضایی، فرمانده کل سپاه هم بود.

‌ نظر سایر اعضای شورای عالی دفاع چه بود؟

سایر اعضای شورای عالی دفاع هم با این دیدگاه مخالف نبودند. به همین دلیل برای بررسی چگونگی ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر در دو جلسه شورای عالی دفاع در روزهای ششم و بیستم خرداد سال ۱۳۶۱ با حضور فرمانده کل قوا تشکیل شد. در نهایت امام خمینی با طرح سؤالاتی در جلسه دوم شورای عالی دفاع شخصا یک بار دیگر نظرات جمع را دریافت کردند.

‌ امام چه سؤالاتی داشتند؟

سؤالات و نظر امام به این مضمون بود:

۱- برای ادامه جنگ می‌خواهید چه ‌کار کنید؟

۲- چرا می‌خواهید بروید و داخل خاک عراق بجنگید؟

۳- برای چه می‌خواهید جنگ را ادامه دهید؟

۴- سر مرز بمانید و جنگ ادامه یابد.

۵- همین‌جا بایستید و بجنگید. پس از سخن امام، تیمسار ظهیرنژاد اظهار کرد: مرز جای ایستادن نیست زیرا مرز یک بیابان است که نمی‌توان هزاران نیرو را در آن نگه داشت. باید تا کنار اروندرود که یک مانع طبیعی است، پیشروی کنیم تا با نیروی کمی بتوانیم پدافند کنیم. سپس آقای محسن رضایی هم با تأیید آن سخنان اظهار کرد: خرمشهر و آبادان زیر آتش خمپاره عراق است و فاصله دشمن با خرمشهر ۵۰۰ متر است ولی ما از مرز تا بصره بیش از ۲۰ کیلومتر فاصله داریم.

‌ همین‌جا توقف کنیم؛ چون این نکته شما ورودی به باب منازعه دوم است؛ ورود یا عدم ورود ایران به خاک عراق. همان‌گونه که الان هم اشاره داشتید و در صفحه ۵۱۲ کتابتان هم نوشته‌اید، در جلسه صبح پنجشنبه ششم خرداد سال ۱۳۶۱ در جماران با حضور اکثریت اعضا ازجمله رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، رئیس مجلس شورای اسلامی و فرماندهان نظامی، ضمن قرائت گزارش‌های صیادشیرازی و محسن رضایی درخصوص وضعیت جبهه‌ها، مطرح شد در نقاط محدودی برای تأمین امنیت شهرهای ایران و گرفتن خسارت وارد خاک عراق شویم که با مخالفت امام مواجه شد. پس چرا نهایتا ایران تصمیم به ورود به خاک عراق گرفت؛ هرچند در مرحله آخر عملیات بیت‌المقدس هم گویا ورود به خاک عراق ترسیم شده بود که به دلیل فرسایشی‌شدن جنگ، ایران روی خط مرزی محاصره خرمشهر را کامل کرد؟

همان‌گونه که عنوان کردم در جلسه ششم خرداد مطرح شد که توقف ما در مرز اجازه نمی‌دهد ما از کشور دفاع کنیم. آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی دراین‌باره می‌گوید: «امام موافق نبودند که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند و درعین‌حال متوقف‌کردن جنگ را هم قبول نداشتند و می‌گفتند اگر شما وارد عراق شوید، چند اشکال پیدا می‌شود».

‌ اشکالات امام چه بود؟

اشکالات امام به این شرح بود:

۱- مردم عراق تصرف سرزمین خود را تحمل نمی‌کنند و آنهایی که الان با ما هستند در آن صورت به ما به عنوان متجاوز نگاه می‌کنند. ورود قوای ایران به خاک عراق موجب افزایش انگیزه ارتش بعثی برای جنگیدن می‌شود. مردم عراق تا الان از صدام حمایت نمی‌کردند چون صدام در خاک ما بود؛ اما اگر وارد خاک عراق شویم، مردم حمایت می‌کنند و نباید مردم عراق را در مقابل خود قرار دهیم. مردم عراق که با جنگ صدام علیه ایران موافق نیستند، ممکن است با ورود قوای ایران به خاک عراق در پشت سر صدام قرار گرفته و از وی حمایت کنند.

2- الان از لحاظ بین‌المللی موضع برحق داریم و متجاوز در خاک ماست. اگر وارد خاک عراق شویم کشورهای جهان، ایران را متهم به اشغالگری می‌کنند. دنیا ما را

به عنوان متجاوز معرفی می‌کند و روی ما فشار تبلیغاتی می‌آورد.

۳- اگر وارد عراق شویم، مردم بی‌گناه عراق آسیب می‌بینند و اذیت می‌شوند. نباید در جنگ، مردم عراق که با ما نجنگیدند آسیب ببینند؛ چون مردم عراق در نهایت با ما هستند.

۴ – پس از ورود به خاک عراق، کشورهای عربی در حمایت از صدام، صریح می‌شوند و تعصب عروبت خود را نشان می‌دهند. عرب‌ها که متفق نیستند و بعضی‌ها با ما هستند، پشت سر صدام قرار می‌گیرند و کار ما دشوار می‌شود. آیت‌الله آقای هاشمی‌رفسنجانی معتقد بود: «به هر حال امام مصلحت نمی‌دیدند که وارد خاک عراق شویم. از طرف دیگر متوقف‌شدن جنگ را هم قبول نداشتند». در مقابل استدلال‌های امام خمینی، نظامی‌ها با منطق خودشان گفتند: «اگر دشمن بفهمد که ما وارد خاکش نمی‌شویم، احساس امنیت می‌کند. یعنی لازم نیست در مرزهایش نیرو بچیند. نیروهایش را متمرکز می‌کند و در مقاطع مشخصی از نقاط معین به ما حمله می‌کند. منطق نظامی می‌گوید نباید چنین امنیتی به دشمن بدهیم. باید به گونه‌ای باشد که عراق فکر کند تا بغداد هم می‌رویم. حرف اینها از لحاظ نظامی محکم بود. امام با همان سلامت نفس و قاطعیتی که در وجودشان بود و در موارد لازم، استدلال متخصصین را می‌پذیرفتند، قبول کردند و گفتند حرف شما درست است». بحث که به اینجا رسید حضرت امام فرمودند: «من فکر می‌کنم و نظرم را به شما اعلام می‌کنم». بنابراین در آن جلسه، فرماندهان نظامی با امام خمینی بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست. دشمن در جاهای زیادی در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمی‌شود یا ورود جزئی خواهد داشت، نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا کرد، در خاک ما پیشروی می‌کند و با این استدلال امام را قانع کردند که با ورود به خاک عراق، در جاهایی که مردم نیستند یا کم هستند و آسیب نمی‌بینند، موافقت کنند.

‌ نکته بسیار کلیدی که وجود دارد ناظر بر نگاه امام بعد از فتح خرمشهر بود که به آن پرداختید، اما نکته اینجاست که چرا خبری از قاطعیت امام نبود. به هر حال از یک طرف در صفحه 513 کتاب به مخالفت سیداحمد خمینی با ادامه جنگ اشاره داشتید و آن‌گونه که نوشته‌اید به باور ایشان (سیداحمد خمینی)، فتح خرمشهر بزرگ ترین فرصت برای پایان‌دادن به جنگ بود. مهم‌تر از آن عنوان کردید که خود امام هم موافق پایان جنگ و برقراری صلح بودند. حال باید پرسید چرا قاطعیت امام درخصوص بازگرداندن نیروها از لبنان یا مطرح‌کردن شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه» در برابر شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» در صلح با عراق بعد از عملیات بیت‌المقدس مشاهده نشد. اگر امام قائل به پایان جنگ بود چرا ادامه جنگ در دستور کار قرار گرفت؟

اولا مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سیداحمد خمینی درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر می‌گوید: «در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط‌العرب برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و می‌گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام‌شدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطه‌ای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است». به هر حال با چنین بحث‌هایی بود که امام منع عبور قوای ایران از مرز را برداشتند.

‌ ولی نظر امام درست‌تر بود، نه؟

به نظر می‌رسد اگر به دیدگاه امام خمینی عمل می‌شد، عملا تمرکز رزمندگان بر آزادسازی 1400 کیلومترمربع از سرزمین‌های اشغالی قرار می‌گرفت و جنگ نهایتا از طریق مذاکره یا با میانجیگری به پایان می‌رسید. امام خمینی خود دراین‌باره طی سخنانی در 22/3/1361 می‌فرمایند: «ما هیچ‌وقت طالب جنگ از اول نبودیم. اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمی‌کردیم. اما دفاع، ما کردیم، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آنجا و با آنها چه بکنیم (ما گفتیم فقط دفاع کنید) خب، ما هم، ما می‌خواهیم دفاع بکنیم، دفاع که یک مسئله عقلی است…، دفاع یک مسئله طبیعی است. ما همیشه دفاع کرده‌ایم تا حال، هیچ‌وقت جنگ نکرده‌ایم». پس می‌توان گفت گرچه نظر ابتدایی امام خمینی بر این بود که در ادامه جنگ، عبور از مرز صورت نگیرد، ولی پس از برگزاری دو جلسه شورای‌ عالی دفاع و با استدلال‌های انجام‌شده، بالاخره ایشان پذیرفتند که در ادامه جنگ، شرط عدم عبور قوای ایران از مرز برداشته شود. ولی شرط کردند که قوای ایران فقط در جاهایی از مرز عبور کنند و وارد خاک عراق شوند که مردم آن کشور آسیب نبینند. بنابراین ادامه جنگ در خاک عراق و در جایی که مردم ساکن نباشند مورد قبول واقع شد و سرکوب و انهدام قوای ارتش عراق در هر نقطه سرزمینی چه در خاک ایران و چه در سرزمین عراق، در دستور کار رزمندگان قرار گرفت تا عراق مجبور شود از همه سرزمین‌های اشغالی ایران بیرون برود و به معاهده مرزی ۱۹۷۵ بازگردد و پایبند شود و خسارات را جبران کند و عواقب حقوقی ناشی از تحمیل جنگ بر ایران را نیز بپذیرد.

اما اجازه دهید به نکته مهم سؤال قبلی ناظر بر شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه» برسم. این شعار امام راحل مفهوم دیگری از شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» بود و در مقابل آن نبود. کسانی که صدام حسین را می‌شناختند، می‌دانستند که او به سادگی دست از جنگ برنمی‌دارد. همان‌طور که دو سال پس از فراغت از جنگ با ایران به کویت حمله کرد و کل آن کشور را به اشغال خود درآورد و کویت را استان نوزدهم عراق خواند و علی‌رغم خواسته‌های متعدد جامعه بین‌المللی و صدور قطع‌نامه‌های پی‌درپی شورای امنیت سازمان ملل، ارتش عراق از کویت عقب‌نشینی نکرد، بلکه تنها در زمانی که ارتش ائتلاف بین‌المللی به سرکردگی آمریکا به قوای عراق در کویت حمله کردند، صدام مجبور شد تا کویت را رها کرده و قوای خود را از آن کشور عقب بکشد. بنابراین امام خمینی به خوبی دریافته بود تا ریشه فتنه که صدام حسین است از قدرت کنار زده نشود، جنگ در منطقه ادامه خواهد یافت. به هر حال پس از آزادسازی خرمشهر امام خمینی به دنبال پایان‌دادن به جنگ از طریق بیرون‌راندن آخرین سرباز عراقی از خاک ایران و حفظ تمامیت ارضی کشور بود. امام به دنبال ساقط‌کردن صدام از طریق عملیات نظامی قوای ایران نبود، اما به نظر می‌رسد ایشان امیدوار بودند که پیامد این جنگ برای صدام حسین، کنارزدن وی و حزب بعث از قدرت توسط مردم عراق باشد.

نکته سومی که به سؤال قبلی شما بر می‌گردد، مسئله اجتناب‌ناپذیر بودن ورود به خاک عراق است؛ چون وقتی ارتش عراق به ایران حمله کرد، در واقع دولت صدام حسین با پیشروی در خاک ایران، عملا مجوز ورود قوای ایران به خاک عراق را صادر کرد؛ زیرا همان‌طور که عراق خرمشهر را اشغال کرد، ایران نیز مجاز بود تا هر یک از شهرهای عراق را به‌طور متقابل تصرف کند. همان‌طور که وقتی نیروی هوایی عراق به فرودگاه مهرآباد در تهران حمله کرد، جنگنده‌های ایرانی نیز به پایگاه‌های هوایی عراق در بغداد حمله کردند. بر همین اساس بود که در دی‌ماه سال ۱۳۵۹ که ارتش جمهوری اسلامی حمله به دشت جفیر را در زمان فرماندهی بنی‌صدر طرح‌ریزی کرده بود، در آن طرح پیش‌بینی ورود به خاک عراق در صورت موفقیت عملیات نیز شده بود.

‌ اگر با بینش امروز به بعد از سوم خرداد 61 بازگردید معتقد به ادامه جنگ خواهید بود؟ چون در سایه نوعی نگاه جدید پس از جنگ که کتابتان را به رشته تحریر درآورده‌اید، نوعی موضع منعطف دیده می‌شود. ذیل همین انعطاف موضع در صفحه 508 کتاب نوشته‌اید: «فتح خرمشهر توانست پشتوانه محکمی برای جمهوری اسلامی در صحنه دیپلماسی باشد، اما به نظر می‌رسد ایران از این اندوخته به خوبی استفاده نکرد و نتوانست پیروزی‌ها و دستاوردهای نظامی را در صحنه سیاسی به کار گیرد و پیروزی‌های بزرگ‌تری را بر اساس‌ این اندوخته‌ها به دست آورد. وزارت خارجه ایران پس از آزادسازی خرمشهر شانس خود را در یک دیپلماسی فعال برای رسیدن به صلح آزمایش نکرد». آن زمان هم همین باور را داشتید؟

ببینید جنگ‌ها معمولا از سه طریق پایان می‌پذیرند:

۱- یکی از شیوه‌های پایان‌یافتن جنگ‌ها، شکست یکی از طرفین جنگ است. اگر با عملیات نظامی طرف مقابل دچار شکست نظامی شود، بنابراین تسلیم خواهد شد و جنگ پایان خواهد یافت. مثل اشغال عراق و افغانستان توسط ارتش آمریکا و متحدانش. البته در این صورت پیامدهای جنگ باقی خواهد ماند و شکل جنگ عوض خواهد شد. مثل ظهور گروه‌های تروریستی در عراق و افغانستان پس از شکست حکومت‌های آن دو کشور. ولی جنگ شروع‌شده با شکست یک طرف، پایان خواهد یافت.

۲- پذیرش خواسته‌های یکی از طرف‌ها از سوی طرف مقابل. برای مثال اگر ایران در هفته اول شروع جنگ خواسته‌های رژیم عراق را می‌پذیرفت و اروندرود را تحویل عراق می‌داد و با تشکیل دولت دست‌نشانده در خوزستان توسط عراق موافقت می‌کرد و جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را به امارات واگذار می‌کرد، به احتمال زیاد جنگ تمام می‌شد یا اگر عراق پس از آزادسازی خرمشهر از تمامی سرزمین‌های اشغال‌شده ایران عقب‌نشینی و به‌طور رسمی اعلام می‌کرد که به معاهده ۱۹۷۵ وفادار خواهد بود و خسارات و غرامت جنگ را می‌پرداخت، در این صورت هم به احتمال زیاد جنگ خاتمه می‌یافت.

۳- حالت سوم وضعیتی است که هیچ‌یک از طرفین در جنگ شکست نخورده و قادر به قبولاندن خواسته‌های خود به طرف مقابل از طریق تداوم عملیات نظامی نباشد. در چنین وضعیتی یکی از بهترین راهکارها بهره‌گیری از پیروزی‌های نظامی میدانی در سیاست خارجی و استفاده از دیپلماسی با ابزار مذاکره است. در این حالت از مذاکره مستقیم تا مذاکره از طریق طرف ثالث یا بهره‌گیری از ظرفیت کشورهای میانجی می‌توان راهی به سوی خاتمه‌دادن به جنگ باز کرد.

‌پس حضرتعالی قائل به حالت سوم پس از فتح خرمشهر برای پایان جنگ هستید؟

به نظر می‌رسد پس از آزادسازی خرمشهر، امکان استفاده از این راهکار برای جمهوری اسلامی ایران فراهم شده بود، اما کارنامه وزارت خارجه ایران نشان می‌دهد که نتوانسته است به‌موقع پیروزی‌های میدانی ناشی از آزادسازی سرزمین‌های اشغال‌شده و بازپس‌گیری خرمشهر را تبدیل به یک دستاورد بزرگ سیاسی کرده و برای خاتمه‌دادن به جنگ از آن استفاده کند.

‌ در ادامه نکته بسیار مهمی را در صفحه 508 به رشته تحریر درآورده‌اید: «گفته می‌شود مذاکرات محرمانه‌ای بین ایران و برخی کشورهای عربی صورت گرفت» که منظورتان مذاکرات بعد از فتح خرمشهر و با وجود سنگینی نگاه درباره ادامه جنگ بود. آیا امروز اطلاعاتی درخصوص جزئیات آن مذاکرات دارید؟

تاکنون اسنادی از وجود چنین مذاکراتی به صورت رسمی منتشر نشده است؛ بنابراین نمی‌توان در مورد صحت و سقم آن داوری کرد.

‌ اگر معترف به وجود اصل این مذاکرات هستید، آیا نمی‌توان آن را مؤیدی بر فضای دوقطبی و نگاه پارادوکسیکال بین نهاد نظامی و دستگاه سیاست خارجی وقت تلقی کرد؛ چون آن زمان طرفدار پروپاقرص پایان جنگ و صلح با عراق صرفا نهضت آزادی بود. آیا دولت آقای موسوی و به تبع آن دستگاه سیاست خارجی هم قائل به ادامه جنگ بودند؟

در آن زمان اختلاف چندانی بین نهادهای نظامی و دستگاه سیاست خارجی وجود نداشت. فرماندهان ارتش و سپاه و رؤسای قوا و نخست‌وزیر و نیز وزیر امور خارجه همگی در جلسات شورای عالی دفاع شرکت می‌کردند و تصمیمات آن شورا پس از تأیید امام خمینی به اجرا درمی‌آمد؛ بنابراین شورای عالی دفاع نقش هماهنگ‌کننده بین دستگاه‌های مختلف مرتبط با جنگ را نیز ایفا می‌کرد. از سوی دیگر وزارت امور خارجه ایران به شورای امنیت سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی اعتمادی نداشت و مذاکره مستقیم با عراق را نیز تضعیف عملیات میدانی در جبهه‌ها تلقی می‌کرد. درعین‌حال در آن زمان، امید به کسب پیروزی‌های بزرگ در جبهه‌های جنگ به منظور وادارکردن رژیم بعثی عراق به پذیرش خواسته‌های ایران و خاتمه‌یافتن جنگ وجود داشت؛ بنابراین دولت آقای مهندس میرحسین موسوی با تمام توان به پشتیبانی از رزمندگان در جبهه‌ها می‌پرداخت و امیدوار بود تا با بسیج ظرفیت‌های کشور، نیروهای مسلح بتوانند به پیروزی‌های بزرگی در جبهه‌ها دست یافته و جنگ خاتمه پیدا کند.

‌ بدنه طیف چپ چطور، خواستار ادامه جنگ بود یا خیر؟

در آن زمان چنین تقسیم‌بندی‌هایی درباره موضوع جنگ، بین جناح‌های سیاسی مختلف کشور وجود نداشت. این گروه‌ها همه خود را تابع نظرات و تصمیمات امام خمینی می‌دانستند و همه به دنبال تقویت روحیه رزمندگان و توان دفاعی کشور بودند.

‌ در عملیات بیت‌المقدس ورود به خاک عراق تا چه عمقی برنامه‌ریزی شده بود؟

در طرح عملیات بیت‌المقدس نیز پیشروی تا رودخانه اروندرود بنا بر دستور و پدافند در کنار آن رودخانه پیش‌بینی شده بود؛ بنابراین در هر جنگی امکان ورود قوای مدافع به مواضع ارتش متجاوز حتی در خاک خودش نیز وجود دارد.

‌ پس چرا با شکست عملیات رمضان که اولین عملیات ایران برای ورود به خاک عراق بود، کماکان تصمیم به عملیات‌های مشابه گرفته شد؟ آیا واقعا آزادی مردم عراق یا حداقل شیعیان این کشور به واسطه نگاه ایدئولوژیک در فضای انقلابی مطرح بود؟

هدف ایران پس از عملیات رمضان همچنان وادارکردن صدام به عقب‌کشیدن نظامیان عراقی از خاک ایران و پذیرش شرایط ایران جهت خاتمه‌یافتن جنگ بود. ایران قصد کشورگشایی نداشت، ولی از آنجا که تا آخر جنگ تعدادی از یگان‌های ارتش عراق همچنان در خاک ایران بودند، نیروهای مسلح ایران نیز مجبور بودند تا برای دفاع از کشور در هر نقطه‌ای از جبهه‌ها بجنگند و خود را محدود به دفاع در اراضی ایران نکنند؛ بنابراین آزادی مردم عراق از دست دیکتاتور خون‌خوار و جباری مانند صدام حسین به خود آنها مربوط می‌شد و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران چنین مأموریتی نداشتند. البته مردم عراق می‌توانستند با استفاده از فرصت درگیربودن ارتش عراق در جنگ با ایران، برای آزادی خود اقدام کنند و راهی برای کنارزدن حزب بعث از قدرت پیدا کنند.

‌ قدری هم روی شرایط حال تمرکز کنیم. دی‌ماه سال گذشته سرانجام عراق توانست غرامت ۵۲‌میلیاردو ۴۰۰ میلیون دلاری تجاوز به خاک کویت را پرداخت کند؛ اما سؤال اینجاست که با این وضع اقتصادی ایران چرا عراق حاضر به پرداخت غرامت جنگی به ما نیست؛ صرفا مشکل تحریم است یا مسائل حقوق بین‌الملل مطرح است. به هر حال در قطع‌نامه ۵۹۸ شورای امنیت طرف متجاوز کاملا روشن است.

متأسفانه در بندهای قطع‌نامه ۵۹۸، کشور متجاوز مشخص نشده؛ ولی در آن به تعیین هیئتی از سوی دبیرکل سازمان ملل برای تعیین آغازگر جنگ اشاره شده است. بر اساس‌ این خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل، حدود دو سال پس از آتش‌بس، هیئتی را برای تعیین کشور متجاوز تعیین کرد؛ ولی در نهایت عراق به‌عنوان آغازگر جنگ معرفی شد. با این حال از عبارت متجاوز برای عراق استفاده نشد و سازمان ملل نتوانست به خواسته ایران جامه عمل بپوشاند. درباره وادارکردن عراق به پرداخت خسارت و غرامت به ایران هم در این قطع‌نامه مطلبی ذکر نشده، بلکه فقط تعیین خسارت طرفین جنگ پیش‌بینی شده است که این کار هم انجام شد و خسارت مستقیم جنگ برای ایران بیش از صد میلیارد دلار برآورد شد؛ اما درباره جنگ عراق علیه کویت، آمریکا از همان روز اول حمله عراق، به حمایت از کویت برخاست و همه قطع‌نامه‌های شورای امنیت سازمان ملل به نفع کویت و علیه عراق صادر شد. در همین قطع‌نامه‌ها مبلغ خسارت کویت تعیین و عراق وادار شد تا درصدی از مبلغ فروش نفت خود را در سال‌های متمادی به‌عنوان خسارت به کویت پرداخت کند. به‌این‌ترتیب عراق همه خسارات کویت را پرداخت کرد؛ ولی به ایران یک دلار هم خسارت پرداخت نکرد. بدیهی است که تا دولت عراق تحت فشار قرار نگیرد، خسارات و غرامت ایران را پرداخت نخواهد کرد. البته اگر رابطه بین‌المللی ایران بهبود پیدا کند، شاید بتوان به دریافت خسارت و غرامت از عراق امیدوار بود. باید به این نکته هم توجه کرد که دولت فعلی عراق حتی از پرداخت طلب‌های ایران بابت صادرات گاز و… نیز به بهانه تحریم‌های آمریکا خودداری می‌کند و تا حد زیادی عراق در راستای خواسته‌های آمریکا عمل می‌کند.

‌ به رقم صد میلیارد دلار اشاره کردید. واقعا مبلغ این غرامت چقدر است؛ چون برخی عددی تا هزارو صد میلیارد دلار را هم مطرح کرده‌اند؟

درست است. برآوردهای جمهوری اسلامی ایران هم نشان می‌دهد که کشور بیش از هزار میلیارد دلار در جریان جنگ خسارت و زیان دیده است. عقب‌افتادن ایران از توسعه اقتصادی از لطمات مهمی است که صدام حسین در جریان جنگ به ایران زده است.

* منتشر شده در سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد