الگو قراردادن شخصیت ها به این معنا است که اصول کلى و خط مشى آنان را شناسایى کرده و متناسب با شرایط زمانى پیاده کرد؛ مثلاً عبادت، تقوا و عفاف، تربیت صحیح فرزند، خوب شوهردارى کردن، زهد و ساده زیستى، خدمت به تهى دستان، خدمات اجتماعى، هوشیارى سیاسى، دانش وسیع دینى، شهامت در دفاع از حق و… از ویژگى هاى بارز آن حضرت بوده است و براى هر فرد مسلمان مى تواند الگو باشد.
در ادامه باید دانست الگوگیری در یک تقسیم بندی کلی بر دو محور «ارزش ها» و «روش ها» استوار است که ارزش ها ثابت است ولی روش ها با توجه به شرایط مختلف قابل تغییر است. به طور مثال: اصل عبادت خدا، اطاعت شوهر، تربیت فرزند، حضور در صحنه سیاست، تعلیم دیگران و خدمت رسانی به مردم، از اصول ارزشی است. اما مقدار وقت گذاری برای هر کدام و روش ها و ابزارهای آن با توجه به موقعیت و شرایط افراد تغییر پذیر است. چه بسا حضرت زهرا(س) عبادت طولانی داشته باشند ولی برای برخی از خانم ها با توجه به کشش روحی و معنوی آنها طولانی بودن عبادت مفید نباشد البته اصل «عبادت» باید جزء برنامه های ارزشی زندگی باید تلقی شود و در حد امکان باید از روش های معصومین(ع) نیز باید الگوگیری کرد. امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه می فرماید: «الا و ان لکل مأموم اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه، الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و انکم لا تقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ آگاه باشید که هر رهروی رهبری دارد که پیرو اوست و از نور دانش او روشنی و فروغ می گیرد. بدانید که پیشوای شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. آگاه باشید که شما توان این کار را ندراید ولی می توانید با تقوا و تلاش و کوشش و عفت و کار و برنامه درست و استوار مرا یاری دهید. به هر حال نامه شما حاکی از ایمان و پایداری شماست با یاری جستن از خداوند و توسل به دامن پاکان معصوم از خداوند سعادت و حسن عاقبت و ثبات قدم در راه او را طلب کنید.
همچنین برای الگو گیر لازم است خصوصیات اصلى در شخصیت هر انسانى هست؛ آنها را بایستى مشخص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقت مربوط به دوره یى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره یى است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مى کند. انسان دوگونه مى تواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسؤولانه، یکى بى تفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه یى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مى کند الگوى او مى تواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروى نماید. من این موضوع را یک وقت در سخنرانى هم گفته ام. در این سخنرانیهاى ما هم گاهى حرفهاى خوبى در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمى شود و همین طور گم مى شود. ببینید، مثلاً حضرت زهرا(سلام اللَّه علیها) در سنین شش سالگى، هفت سالگى بودند – اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است – که قضیه ى شعب ابى طالب پیش آمد. شعب ابى طالب، دوران بسیار سختى در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنى دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنى کرده بودند، به تدریج مردم مکه – به خصوص جوانان، به خصوص برده ها – به حضرت مى گرویدند؛ بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره یى ندارند، جز این که پیامبر و همه ى مجموعه ى دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند.
تعداد زیادى از اینها را که دهها خانوار مى شدند، و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابى طالب – با این که ابى طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک مى شدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابى طالب، در گوشه یى از نزدیکى مکه – فرضاً چند کیلومترى مکه – در شکاف کوهى ملکى داشت؛ اسمش «شعب ابى طالب» بود. شعب، یعنى همین شکاف کوه، یک دره ى کوچک. ما مشهدیها به این طور چیزى «بازه» مى گوییم. اتفاقاً این از آن لغتهاى صحیحِ دقیقِ فارسىِ سره هم هست، که به لهجه ى محلى، روستاییها به آن «بَزَه» مى گویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابى طالب یک بازه یا یک شعبى داشت؛ گفتند به آن جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هواى گرم؛ شبها بى نهایت سرد بود؛ یعنى وضعیتى غیرقابل تحمل. اینها سه سال در این بیابانها زندگى کردند. چه قدر گرسنگى کشیدند، چه قدر سختى کشیدند، چه قدر محنت بردند، خدا مى داند. یکى از دوره هاى سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبرى به معناى اداره ى یک جمعیت نبود؛ باید مى توانست از کار خودش پیش اینهایى که دچار محنت شده اند، دفاع کند. مى دانید وقتى که اوضاع خوب است، کسانى که دور محور یک رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛ مى گویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتى سختى پیدا مى شود، همه دچار تردید مى شوند، مى گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمى خواستیم به این وضع دچار بشویم! البته ایمانهاى قوى مى ایستند؛ اما بالاخره همه ى سختیها به دوش پیامبر فشار مى آورد.
در همین اثنا، وقتى که نهایت شدت روحى براى پیامبر بود، جناب ابى طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه ى کبرى که او هم بزرگترین کمک روحى براى پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه ى خیلى عجیبى است؛ یعنى پیامبر تنهاى تنها شد. من نمى دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه ى کارى بوده اید، تا بدانید معناى مسؤولیت یک مجموعه چیست. در چنین شرایطى، انسان واقعاً بیچاره مى شود. در این شرایط، نقش فاطمه ى زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه مى کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلى براى این طور چیزها باز نکرده اند. فاطمه ى زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها»؛ مادر پدرش است.
این مربوط به آن وقت است؛ یعنى وقتى که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طورى بوده است. البته در محیطهاى عربى و در محیطهاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مى کنند؛ مثلاً به اندازه ى رشد یک دختر ده، دوازده ساله ى حالاى ما. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونى خودش زود احساس مسؤولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه ى عظیم نشاطى که در وجود او هست، اینها را خرج کند، براى این که غبار کدورت و غم را از چهره ى پدرى که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش مى گذشته و تقریباً پیرمردى شده است، پاک کند. آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد؟ این خیلى مهم است. نمونه ى بعد، مسأله ى همسردارى و شوهردارى است. یک وقت انسان فکر مى کند که شوهردارى، یعنى انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید. شوهردارى که فقط این نیست. شما ببینید شوهردارى فاطمه ى زهرا چگونه بود.
در طول ده سالى که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگهاى کوچک و بزرگى ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتفاق افتاده – در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى ماند – این قدر جبهه وابسته ى به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبه راهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیده ایم: «و یطعمون الطّعام على حبّه مسکنیاً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه اللَّه»؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه ى محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم مى کند. ببینید انسان چه قدر روحیه ى قوى مى خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه ى اهل و عیال و گرفتاریهاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى بدهد؛ بچه ها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه ى زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادى زنده نماندند. این طور خانه دارى، این طور شوهردارى و این طور کدبانویى کردند و این طور محور زندگى فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا اینها نمى تواند براى یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه دارى الگو باشد؟ اینها خیلى مهم است. حالا بعد از قضیه ى وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد، و آن خطبه ى عجیب را خواندن، خیلى شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستیم، مى فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست وچهار ساله – که البته سن دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است – آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد مى آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانى مى کند؛ که آن سخنرانى، کلمه به کلمه اش در تاریخ مى ماند. عربها به خوش حافظه گرى معروف بودند. یک نفر مى آمد یک قصیده ى هشتاد بیتى را مى خواند، بعد از این که جلسه تمام مى شد، ده نفر مى گرفتند آن را مى نوشتند. این قصایدى که مانده، غالباً این طورى مانده است.
اشعار در نوادى – یعنى آن مراکز اجتماعى – خوانده مى شد و ضبط مى گردید. این خطبه ها و این حدیثها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نمى ماند؛ هر حرفى نمى ماند. این قدر حرفها زده شده، این قدر سخنرانى شده، این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده؛ اما نمانده است و کسى به آنها اعتنا نمى کند. آن چیزى که تاریخ در دل خودش نگه مى دارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان که نگاه مى کند، احساس خضوع مى کند، این یک عظمت را نشان مى دهد. به نظر من، این براى یک دختر جوان الگوست.
برای انجام تحقیق و بررسی هر کدام از اصول «ارزشی» و پیشنهاد روش های مختلف که بیشترین سازگاری با روش حضرت زهرا(س) و معصومان(ع) دارد نیاز به مطالعه متون دارد که جهت آگاهی بیشتر ر.ک: – بانوی بانوان، موسوی گرمارودی، انتشارات دلیل ما، قم – پس از غروب، یوسف غلامی، نشر معارف، قم – فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر، احمد رحمانی همدانی، ترجمه سید حسن افتخارزاده سبزواری، نشر بدر – نهج الحیاه، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س)، محمد دشتی، نشر مشرقین – زندگانى حضرت فاطمه سید هاشم رسولى محلاتى – فاطمه زهرا(س) بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی – فاطمه زهرا از تولد تا شهادت، علامه سید کاظم قزوینی- چشمه در بستر،مجیدآقایى – مکتب فاطمه، دکتر على قائمى 5- زندگى فاطمه زهرا(س)،دکتر جعفر شهیدى
در ادامه باید دانست الگوگیری در یک تقسیم بندی کلی بر دو محور «ارزش ها» و «روش ها» استوار است که ارزش ها ثابت است ولی روش ها با توجه به شرایط مختلف قابل تغییر است. به طور مثال: اصل عبادت خدا، اطاعت شوهر، تربیت فرزند، حضور در صحنه سیاست، تعلیم دیگران و خدمت رسانی به مردم، از اصول ارزشی است. اما مقدار وقت گذاری برای هر کدام و روش ها و ابزارهای آن با توجه به موقعیت و شرایط افراد تغییر پذیر است. چه بسا حضرت زهرا(س) عبادت طولانی داشته باشند ولی برای برخی از خانم ها با توجه به کشش روحی و معنوی آنها طولانی بودن عبادت مفید نباشد البته اصل «عبادت» باید جزء برنامه های ارزشی زندگی باید تلقی شود و در حد امکان باید از روش های معصومین(ع) نیز باید الگوگیری کرد. امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه می فرماید: «الا و ان لکل مأموم اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه، الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و انکم لا تقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ آگاه باشید که هر رهروی رهبری دارد که پیرو اوست و از نور دانش او روشنی و فروغ می گیرد. بدانید که پیشوای شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. آگاه باشید که شما توان این کار را ندراید ولی می توانید با تقوا و تلاش و کوشش و عفت و کار و برنامه درست و استوار مرا یاری دهید. به هر حال نامه شما حاکی از ایمان و پایداری شماست با یاری جستن از خداوند و توسل به دامن پاکان معصوم از خداوند سعادت و حسن عاقبت و ثبات قدم در راه او را طلب کنید.
همچنین برای الگو گیر لازم است خصوصیات اصلى در شخصیت هر انسانى هست؛ آنها را بایستى مشخص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقت مربوط به دوره یى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره یى است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مى کند. انسان دوگونه مى تواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسؤولانه، یکى بى تفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه یى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مى کند الگوى او مى تواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروى نماید. من این موضوع را یک وقت در سخنرانى هم گفته ام. در این سخنرانیهاى ما هم گاهى حرفهاى خوبى در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمى شود و همین طور گم مى شود. ببینید، مثلاً حضرت زهرا(سلام اللَّه علیها) در سنین شش سالگى، هفت سالگى بودند – اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است – که قضیه ى شعب ابى طالب پیش آمد. شعب ابى طالب، دوران بسیار سختى در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنى دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنى کرده بودند، به تدریج مردم مکه – به خصوص جوانان، به خصوص برده ها – به حضرت مى گرویدند؛ بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره یى ندارند، جز این که پیامبر و همه ى مجموعه ى دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند.
تعداد زیادى از اینها را که دهها خانوار مى شدند، و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابى طالب – با این که ابى طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک مى شدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابى طالب، در گوشه یى از نزدیکى مکه – فرضاً چند کیلومترى مکه – در شکاف کوهى ملکى داشت؛ اسمش «شعب ابى طالب» بود. شعب، یعنى همین شکاف کوه، یک دره ى کوچک. ما مشهدیها به این طور چیزى «بازه» مى گوییم. اتفاقاً این از آن لغتهاى صحیحِ دقیقِ فارسىِ سره هم هست، که به لهجه ى محلى، روستاییها به آن «بَزَه» مى گویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابى طالب یک بازه یا یک شعبى داشت؛ گفتند به آن جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هواى گرم؛ شبها بى نهایت سرد بود؛ یعنى وضعیتى غیرقابل تحمل. اینها سه سال در این بیابانها زندگى کردند. چه قدر گرسنگى کشیدند، چه قدر سختى کشیدند، چه قدر محنت بردند، خدا مى داند. یکى از دوره هاى سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبرى به معناى اداره ى یک جمعیت نبود؛ باید مى توانست از کار خودش پیش اینهایى که دچار محنت شده اند، دفاع کند. مى دانید وقتى که اوضاع خوب است، کسانى که دور محور یک رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛ مى گویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتى سختى پیدا مى شود، همه دچار تردید مى شوند، مى گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمى خواستیم به این وضع دچار بشویم! البته ایمانهاى قوى مى ایستند؛ اما بالاخره همه ى سختیها به دوش پیامبر فشار مى آورد.
در همین اثنا، وقتى که نهایت شدت روحى براى پیامبر بود، جناب ابى طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه ى کبرى که او هم بزرگترین کمک روحى براى پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه ى خیلى عجیبى است؛ یعنى پیامبر تنهاى تنها شد. من نمى دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه ى کارى بوده اید، تا بدانید معناى مسؤولیت یک مجموعه چیست. در چنین شرایطى، انسان واقعاً بیچاره مى شود. در این شرایط، نقش فاطمه ى زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه مى کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلى براى این طور چیزها باز نکرده اند. فاطمه ى زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها»؛ مادر پدرش است.
این مربوط به آن وقت است؛ یعنى وقتى که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طورى بوده است. البته در محیطهاى عربى و در محیطهاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مى کنند؛ مثلاً به اندازه ى رشد یک دختر ده، دوازده ساله ى حالاى ما. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونى خودش زود احساس مسؤولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه ى عظیم نشاطى که در وجود او هست، اینها را خرج کند، براى این که غبار کدورت و غم را از چهره ى پدرى که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش مى گذشته و تقریباً پیرمردى شده است، پاک کند. آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد؟ این خیلى مهم است. نمونه ى بعد، مسأله ى همسردارى و شوهردارى است. یک وقت انسان فکر مى کند که شوهردارى، یعنى انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید. شوهردارى که فقط این نیست. شما ببینید شوهردارى فاطمه ى زهرا چگونه بود.
در طول ده سالى که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگهاى کوچک و بزرگى ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتفاق افتاده – در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى ماند – این قدر جبهه وابسته ى به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبه راهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیده ایم: «و یطعمون الطّعام على حبّه مسکنیاً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه اللَّه»؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه ى محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم مى کند. ببینید انسان چه قدر روحیه ى قوى مى خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه ى اهل و عیال و گرفتاریهاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى بدهد؛ بچه ها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه ى زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادى زنده نماندند. این طور خانه دارى، این طور شوهردارى و این طور کدبانویى کردند و این طور محور زندگى فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا اینها نمى تواند براى یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه دارى الگو باشد؟ اینها خیلى مهم است. حالا بعد از قضیه ى وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد، و آن خطبه ى عجیب را خواندن، خیلى شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستیم، مى فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست وچهار ساله – که البته سن دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است – آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد مى آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانى مى کند؛ که آن سخنرانى، کلمه به کلمه اش در تاریخ مى ماند. عربها به خوش حافظه گرى معروف بودند. یک نفر مى آمد یک قصیده ى هشتاد بیتى را مى خواند، بعد از این که جلسه تمام مى شد، ده نفر مى گرفتند آن را مى نوشتند. این قصایدى که مانده، غالباً این طورى مانده است.
اشعار در نوادى – یعنى آن مراکز اجتماعى – خوانده مى شد و ضبط مى گردید. این خطبه ها و این حدیثها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نمى ماند؛ هر حرفى نمى ماند. این قدر حرفها زده شده، این قدر سخنرانى شده، این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده؛ اما نمانده است و کسى به آنها اعتنا نمى کند. آن چیزى که تاریخ در دل خودش نگه مى دارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان که نگاه مى کند، احساس خضوع مى کند، این یک عظمت را نشان مى دهد. به نظر من، این براى یک دختر جوان الگوست.
برای انجام تحقیق و بررسی هر کدام از اصول «ارزشی» و پیشنهاد روش های مختلف که بیشترین سازگاری با روش حضرت زهرا(س) و معصومان(ع) دارد نیاز به مطالعه متون دارد که جهت آگاهی بیشتر ر.ک: – بانوی بانوان، موسوی گرمارودی، انتشارات دلیل ما، قم – پس از غروب، یوسف غلامی، نشر معارف، قم – فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر، احمد رحمانی همدانی، ترجمه سید حسن افتخارزاده سبزواری، نشر بدر – نهج الحیاه، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س)، محمد دشتی، نشر مشرقین – زندگانى حضرت فاطمه سید هاشم رسولى محلاتى – فاطمه زهرا(س) بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی – فاطمه زهرا از تولد تا شهادت، علامه سید کاظم قزوینی- چشمه در بستر،مجیدآقایى – مکتب فاطمه، دکتر على قائمى 5- زندگى فاطمه زهرا(س)،دکتر جعفر شهیدى