کوروش- باستان گرایی – رهبری و کوروش
۱۳۹۶/۰۸/۲۰
–
۱۰۳۳ بازدید
سلام. علامه طباطبائی از کوروش به نیکی یاد میکند و او را آدم خوبی میداند ولی امام خامنه ای از کوروش به بدی یاد میکند(دو نمونه از فرمایشات رهبری را در ذیل آورده ام). بالاخره کوروش خوب بوده یا نه؟ آیا در کتیبه کوروش حرفی از شرک بوده؟ آیا کوروش به ازدواج محارم اعتقاد داشته؟ آیا کوروش یهودی بوده؟ لطفا جواب همه ی سوالاتمو بدین، من خیلی سر در گم شده ام. بعضی کوروش را لعن و بعضی مدح میکنند و من هم بی اطلاع. لطفا کمکم کنید. ممنونبیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران ۱۳۶۵/۱۰/۱۹…و لذا در تاریخ هم وقتی شما نگاه کنید، میبینید حکما و دانشمندان و انبیا و اهل معرفت علیرغم ضعفهای ظاهریشان و نداشتن قدرت بر اسکندرها و کوروشها و بقیهی سلاطین و جهانگیران عالم، پیروز شدند؛ در زمان خود پیروز نشدند، اما در تاریخ پیروز شدند. از سلاطین و جهانگیران عالم جز نامی، آن هم همراه با طعن و لعن انسانهای هوشیار چیزی در تاریخ نمانده، اما بشر آنجا که زندگی میکند، آنجا که میفهمد، آنجا که دانش دارد، آنجا که ایدههای شریف را مطرح میکند، آنجا که خصوصیات نیک انسانی از او سر میزند، در حقیقت دنبالهرو پیغمبران و حکیمان و عارفان و همان کسانی است که فکرشان را بر تاریخ و بر بشریت عرضه کردند و پایش ایستادند و مبارزه کردند؛ اگرچه خودشان رفتند، اما فکرشان ماند و تیرشان به هدف نشست. این تفاوت اساسی بین آزادی در فرهنگ غربی رایج امروز دنیا و آزادی در فرهنگ اسلامی که ما راجع به آن بحث میکنیم و شقوق آن را بیان خواهیم کرد.بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۷/۰۲/۰۲…ارتش متفقین که خاک ایران را اشغال کردند و رضاخان و ارتش پرمدعایش، «خانمان» و مملکت را به قیمت حفظ تاج و تخت در «خاندان»، تقدیم بیگانه کردند، محمدرضا پهلوی نه با همهپرسی، رأی یا تصمیم ایرانیان که با ارادهی خودخواهِ روزولت و چرچیل، «شاهِ شاهان» و کوروش قرن بیستم شد. آن هم با چنان وضعیتی که «بعد از آنکه در سال۱۳۲۰رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد.»
با سلام و تحیت. فرهیخته گرامی در مورد ویژگی های خوب یا بد کورش شاهد افراط و تفریط های فراوانی هستیم. که برخی وی را تا حد پیامبری بالا برده اند و برخی وی را قائل به ازدواج با محارم انگاشته اند . گرچه درک حقیقت در مورد کورش نیازمند تحقیق و بررسی است ، اما به نکاتی در این زمینه اشاره می کنیم که می تواند در شناخت وی راهگشا باشد.
1.منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، کرزوس، پادشاه لیدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1382، ج 1، ص: 137-139(
اگر کسی در گزارشهای هرودت تأمل کند در می یابد که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالی ستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، مقدمه، ص: 10 تا 12)
کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در کیفیت کارهاى بزرگ کورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار کورش را سرمشق تدبیر و ملک دارى و رعیت پرورى و استقرار نظم و اداره امور مملکت قرار داده است .( همان ، ص 10-11)
این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(همان ، ص 168)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمى دهم کسانى که فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهیان من قرار گیرند و دست تطاول به هستى دیگران دراز کنند. من مصمم بودم شما را که در این نبرد به من کمک رسانده اید از عموم کلدانى ها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا که از جرگه سپاهیان من اخراج مى شوید منتظر حمله قوى تر از خود باشید.» (همان ، ص 203)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
2.ریشه اصلی نظرات افراطی در مورد کورش منابع یهودی است که از کورش شخصیتی اشطوره ای ساخته اند و این گزارش ها به منابع اسلامی نیز سرایت کرده است .
منابع یهودی تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. و اغلب منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت هایشان به زیر آورد. خداوند دروازههای شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش میگوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوهها و تپّهها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو میریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینههای مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمیشناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمیشناسی. من این کار را میکنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت میدهم و هم بلا نازل میکنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمیآورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل میکنم. زمین آن را میپذیرد و شکوفههای آزادی و عدالت از آن میروید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل میآورم. (کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند.
3. از حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری (و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستانها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند.
این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش توسط ابوالکلام آزاد، وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد و پس از آن علامه طباطبایی، مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده تفسیر المیزان نیز با مطالعه مسائلی در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی، نظریه ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه به «کیستی ذوالقرنین» مطرح کردند.
تا کنون نیز موج باستانگرایی در ایران با تلاش بیگانگان در حال پیشرفت و حرکت به جلو است و در این میان بزرگ نشان دادن کوروش هخامنشی یکی از حربه های این جریان است که متأسفانه به دلیل عدم پرداختن دقیق و علمی به این موضوع در میان جوانان، تقریباً اکثریت مردم ایران کوروش را به عنوان یک پیامبر الهی (و یا حداقل یک بنده صالح خدا) و اسطوره عشق و عدالت و آزادی و حقوق بشر و نماد ایران میپندارند به نحوی که کوچکترین نقد به رفتار کوروش برابر با وطن فروشی قلمداد می شود.
اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود و در اسناد تاریخی گزارش هایی از اقدامات نادرست کورش ثبت شده که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم
1.گزنفون مورخ یونانی که در کتاب خود به تجلیل از شخصیت و اخلاق کوروش هخامنشی پرداخته است از مصادره خانههای مردم توسط کورش به نفع سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، یاد کرده است.و برخی از ایران شناسان غربی نیز به این موضوع اشاره کرده اند.
(برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به:
کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۸، ص ۱۱۹- ۱۲۲
بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، ج1، ص ۱۹۲ – ۱۹۵
گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، ص ۲۱۶
2.یکی از جنگهای کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبهای که با مساعدت اشراف و فئودالها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.
در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).
(گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، ص ۲۳۸ تا ۲۴۱(
3.یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش به فراوانی بدان استناد میشود، کورشنامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و بقیه متن را نادیده میانگارند.
گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند.
گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند.»
پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.(گزنفون، کورشنامه، پیشین ، ص ۲۱۴ -۲۱۶)
۴.یکی دیگر از تمدنهایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشنترین شکل ممکن سرکوب شد.
کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیامکنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیاییها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.
سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیاییها میزند و رهبر آنان را به اسارت میگیرد. شهرهای پریین و مگنزی غارت میشوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانههای خود را رها کرده و راه فرار در پیش میگیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده میشوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار میزنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح میدهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر میشوند و پس از اینکه تاراج میگردند، پادگانهای نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر میشوند.
(بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، پیشین، ج1، ص ۱۱۴ – ۱۱۷)
5.کورش در متن عهد عتیق تورات گرامی داشته شده و نجات دهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است . اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای یهودیان برای نابودی بابل نیز بوده است:
من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشه کن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند.
بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند،با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هرچه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب ۱۴ ،بند ۲۲ و ۲۳)
پس از هفتاد سال پادشاه بابل وقوم او را به خاطر گناهانشان مجازات خواهم کرد وسرزمین ایشان را به ویرانه ای ابدی تبدیل خواهم کرد(کتاب ارمیا، باب ۲۵ ،بند ۱۲)
شواهد تاریخی و اکتشافات باستان شناسان نشان از نابودی تمدن بابل پس از کورش می دهد.
www.mashreghnews.ir/news/496631))
4. کتبه کورش:
در سال 1258خورشیدی/ 1879میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، رب النوع بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در بینالنهرین استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.این استوانه پس از فتح بابل به دستور کوروش فراهم آمده است.
استوانه کورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نوشتههای بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کوروش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است.
اما سوال اصلی درباره این منشور این است که محتوای آن چیست و چرا از آن به عنوان منشور حقوق بشر یاد می کنند؟
اندیشه آریایی و اعتقاد به یک پادشاه مقتدر و یک دیکتاتور مصلح از اصول ایدئولوژی حکومت پهلوی بود و اشخاصی نظیر محمدعلی فروغی به تبیین آن پرداختند و بدین سان جلوس کوروش هخامنشی بر اریکه قدرت مبدأ تاریخ ایران قرار گرفت و این جریان در دو دهه پایانی حکومت پهلوی شدت گرفت
محمدرضا پهلوی در مهر ماه سال 1350 به رویاهای خود جامه عمل پوشاند و یکی از عظیمترین و پرهزینهترین جشنهای تاریخ معاصر ایران و جهان را در تخت جمشید شیراز در کنار آثار به جا مانده از کاخهای پادشاهان هخامنشی برگزار نمود .یکی از برنامه های این جشن نمایش این سنگ نوشته و استوانه برای حضار به عنوان اولین متن حقوق بشر بود.دستگاه فرهنگی محمدرضا پهلوی از این متن ترجمه ای رسمی فراهم کرد ه به شش زبان ترجمه نمود و بدل استوانه را به سازمان ملل به عنوان اولین منشور حقوق بشر فرستاد. دستگاه تبلیغاتی باستانگرای پهلوی متن استوانه را به شرح زیر اعلام کرد :
منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
بر مبنای این متن کوروش با تساهل و تکثرگرایی مذهبی و احترام به همه ادیان،طرفدار حذف برده داری،احترام به حقوق غیر نظامیان و … معرفی شده است.
اگرچه شاید ایرانیان در طول تاریخ کوروش و نامش را تا دوره قاجار فراموش کردند و حتی در شاهنامه فردوسی نامی از این شاه نیست(علیرغم اینکه داریوش به نام دارا،اسکندر،سلسله اشکانیان البته به صورت چند بیت و شاهان ساسانی در شاهنامه حضور دارند) اما مردمانی با دینی متفاوت در گوشه دیگر جهان کاملاکوروش را می شناختند و مسیح خود می دانستند.همانگونه که می دانید؛ کوروش با فتح بابل، یهودیانی را که توسط بخت النصر به اسارت گرفته شده بودند و به بابل آورده شده بودند آزاد کرد و به بیت المقدس فرستاد.در کتاب ۱۶. اشعیا باب چهل و پنج آیه یک چنین می خوانیم:
خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش گفت دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امّتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود.
هم چنین سفر عزرا باب یک آیه دو چنین می خوانیم
کورش پادشاه فارس چنین میفرماید: یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم.
بخش فراموش شده تاریخ:کوروش به روایت کوروش!
برای شناخت بیشتر کوروش و دوران او و واقعیتهای تاریخی بدون ویرایش و روتوش می بایست به اصل متن استوانه رجوع کرد متن ترجمه ذیل توسط دکتر شاهرخ رزمجو از بخش شرق شناسی موزه بریتانیا از بابلی باستان به فارسی ترجمه شده است(عددهای کنار سطور نمایانگر ترتیب جملات و سطور در کتیبه است) :
دلیل حمله به بابل خشم رب النوع مردوک
1)آن هنگام که …………. {مردو]ک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که ….،} … که با …یَش {سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند}
2)…………….با دانایی گسترده، … کسی که} گوشههای جهان {را زیر نظر دارد}،
3)……………..فرزند ارشد [او] (= بِلشَزَر، فرومایهای) به سروری سرزمینش گمارده شد،
4)…………….اما] او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،
5) نمونهای ساختگی از اِسگیل سا[خت و] …………… برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]6 )آیینهایی که شایسته آنان (خدایان / پرستشگاهها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک] ………………. گستاخانه […] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
)(7او) پیشکشیهای روزانه را باز داشت. او در [آیینها دست برد و] ……………. درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک ــ شاه خدایان ــ پایان داد.
8)هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا میداشت. …………. همه مردما[نش را …] (= مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
9) انلیلِ خدایان (= مردوک)، از شِکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و ………… قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
10)خشمگین از اینکه او (= نبونئید) (آنان را) (= خدایان غیر بابِلی) به شواَنّهَ (= بابل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد … (او) بر همه زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود.
ازاین بخش ها معلوم می شود کوروش چنین بیان می نماید که شاه سرزمین بابل- یلشزر- که فردی بی مایه بوده، پرستش رب النوع مردوک را رها کرده و آیین دیگری اتخاذ کرده بود .لذا مردوک بر او خشم گرفت. باید بدانید مردوک به معنای خدای یگانه و یا مفاهیمی شبیه آن نیست بلکه مردوک یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است. در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح است. او در دوره حمورابی بهعنوان محافظ بابل به شمار میرفت. مجسمه این رب النوع در بتکده های بابل مورد پرستش بابلی ها بوده است!
فتح بدون درگیری خواست مردوک بود
مردوک شاهی دادگر را جستوجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
13) او (= مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود،
14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (= کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
15و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (= شهر مردوک)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (= بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
16)سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
17(مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (= بابِل) وارد کرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او (= مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (= دست کوروش) نهاد.
طبق این بخش کوروش توسط مردوک برگزیده شد که مردم شهرش را نجات دهد.به واسطه لطف و مردوک با مردم شهرش به لطف رفتار می کند، بندهای زیر مواردی هستند که توسط دست اندرکاران ترجمه حقوق بشری منشور مورد استفاده قرار گرفته اند:
24)سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابِل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر و] اَکد هراس آفرین باشد.
25)در پی امنیتِ [شهرِ] بابِل و همه جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابِل ……………… که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
26) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
سیاست کوروش پس از پیروزی، بازگرداندن بتها به بتکده ها!
32)اَکد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
32)خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمانِ آنان (= آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
33 )خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید ــ در میان خشم سرور خدایان ــ به شواَنّهَ (= بابِل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
34)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم
با مطالعه متن واقعی استوانه کوروش واقعیتهای مهمی برای خواننده آشکار می شود.در ابتدا از تحریف محتوا و بزرگنمایی بخشهایی از آن توسط برخی دست اندرکاران فرهنگی سابق شگفت زده می شویم اگرچه محتوا به ظاهر یکی است اما جابجایی جملات،حذف تاکیدات،پررنگ سازی برخی بخشها، متن جدیدی ارائه می دهد که حاوی عناصری مانند لغو برده داری، آزادی مذهبی، صلح جهانی و … باشد. این متن قرن بیستمی بیشتر تامین کننده نیازهای دستگاههای فرهنگی دولت پهلوی برای نزدیکی با غرب و ایالات متحده بود.
نکته مهم دوم ایجاد شبه جدی در نظریات بزرگانی مانند مرحوم ابوالکلام آزاد متفکر بزرگ هندی و برخی احتمالات از سوی مفسران بزرگ قرآن کریم درباره یکی بودن کوروش و ذوالقرنین است.اگرچه کوروش در فتح بابل بدون نبرد نظامی شخصیتی آرام و مهربان تر از خونخوارانی مثل آشوربانی پال و بخت النصر نشان داد اما بعید به نظر می رسد عبد صالح خدا مجددا دستور برپایی بت پرستی و بازسازی معابد شرک آلود را صادر نماید.
تناقض بعدی اینجاست که چرا علیرغم این گونه اطلاعات کوروش زردشتی معرفی می شود؟! آیا در این کتیبه کوچکترین نامی از اهورا مزدا برده می شود؟
و نهایتا با پرسش پیچیده تری روبرو می شویم که مبنای اطلاعات کتاب مقدس (عهد عتیق) درباره کوروش چیست؟ آیا کوروش آنگونه که عهد عتیق معرفی می کند یهوه پرست! بوده و یا آنچنان که در متن استوانه آمده خود را منسوب به مردوک بابلی می دانسته و یا فرصت طلبانه خود را به آیین های مختلف معرفی می کرده است؟
اگر حتی فرض کنیم که کوروش دچار تساهل و تسامح مذهبی و تکثرگرایی بوده که بین یهوه تا مردوک را جمع می بسته آیا می توان او را از عباد صالح خدا دانست؟
((article.tebyan.net/139035
5.در پایان تذکر این نکته مناسب است که باستان گرایی یکی از تفکراتی است که متاسفانه برخی از افراد و یا گروهها به صورت انحرافی در جامعه در حال تبلیغ بوده و تبلیغ کنندگان آن اهداف خاصی را دنبال می کنند که آشنایی با این اهداف می تواند ما را از افتادن در دام های پهن شده ایمن سازد. همچنین نحوه برخورد با این موضوع نیازمند دقت نظر فراوانی می باشد تا مبادا با کج سلیقگی و یا رفتارهای غلط و نادرست به بهانه مبارزه با دیدگاهی انحرافی زمینه برای ایجاد حساسیت در جامعه بروز کرده و به جای دریافت نتیجه مثبت نتیجه معکوس دریافت نماییم. چرا که مطالعه در زمینه این موضوعات ابعاد و اهداف مختلفی دارد که به تناسب هر کدام از آنها موضوع احکام مختلفی پیدا می کند. برخلاف تلاش های مغرضانه و یا حتی تلاشهایی که از سر ساده اندیشی صورت می گیرد و بر اساس آنها تلاش می شود تا دو هویت دینی و ملی ایرانیان از هم تفکیک گردد یکی از مسائلی که غالب پژوهشگرانی که در حوزه هویت به بحث و بررسی پرداختهاند بدان تصریح کرده اند عدم تفکیک هویت ایرانی از اسلامی می باشد، به عبارتی این اندیشمندان اعتقاد دارند مؤلفههای ملی و دینی هویت ایرانی به دنبال حیات مشترک و طولانی تاریخی به میزان زیادی با یکدیگر سازگاری یافتهاند. استاد شهید مطهری با اشاره به نقاط اشتراک هویت ملی ودینی ملت ایران می فرمایند:«نقاط اشتراک …در هویت ملی و دینی ملت ما استوار است. سابقه تاریخی و تحلیل روحیات و شخصیت ایرانیها نشان میدهد که ملت ایران, همواره بر هویت ملی و دینی خود تأکید و تصریح داشته است»(خدمات ایران واسلام) بدین ترتیب این دو هویت در مردم ایران در بستر تاریخ ،نه تنها مغایر نبوده اند بلکه همسنخی داشته اند.
امروزه نیز هویت ملی و دینی در بیان اغلب علما یکی قلمداد شده و جای خود را به هویت اسلامی داده اند. این مفهوم در مواردی زیادی از بیانات مقام معظم رهبری مشاهده می شود. از جمله« با احساس این وحدت و جماعت است که نیرنگ استعماری دیروز و امروز – یعنی احیای احساسات افراط آمیز ملی گرایی – این فاصله وسیع و عمیق میان ملتهای مسلمان را پدید نمی آورد و قومیت عربی و فارسی و ترکی و آفریقایی و آسیایی، به جای آن که رقیب و معارض هویت واحده ی اسلامی آنها باشد، بخشی از آن و حاکی از سعه ی وجودی آن می گردد؛ و به جای آن که هر قومیتی، وسیله و بهانه ی نفی و تحقیر قومیتهای دیگر شود، وسیله یی برای نقل و انتقال خصوصیات مثبت تاریخی و نژادی و جغرافیایی هر قوم به سایر اقوام اسلامی می گردد. (پیام به حجاج بیت اللّه الحرام، ۲۶/۳/۱۳۷۰)
ملت ایران ملتی است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدّت به هویّت ملی و اسلامی خود علاقه مند (بیانات رهبر معظم در دیدار اقشارمختلف مردم قم، ۱۸/۱۰/۱۳۸۲)
از دیدگاه مقام معظم رهبری در مورد علاقه به ایران، بجای تأکید بر ایران قبل از اسلام، بر ایران بعد از اسلام تأکید شود زیرا افتخارات ایران بعد از اسلام در هیچ دوره ای از تاریخ ایران وجود نداشته است. ایشان تأکید کردند: رشد پیشرفتهای علمی، هنری، فرهنگی و حتی نظامی در ایران بعد از اسلام بویژه در دوران دیلمی، سلجوقیان و صفویه بهیچ وجه قابل مقایسه با ایران قبل از اسلام نیست. اگر می خواهید از ایران و ایرانی گری حمایت کنید، ایران بعد از اسلام، مستندتر و آشکارتر است.(بیانات در دیدار با اعضای دولت دهم، ۶/۶/۱۳۹۰(
در موارد دیگر نیز ایشان دیدگاه خود را در رابطه با پادشاهان گذشته فرموده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم:
« من همینجا اشاره بکنم به این بناهای باستانیِ مربوط به قبل از اسلام؛ تخت جمشید و بقیهی چیزهائی که در این استان هست. انسان از دو نظر ممکن است به این مراکز باستانی نگاه کند؛ اینها را باید از هم تفکیک کرد. یک نگاه این است که اینها متعلق به جباران تاریخ بوده. هر کدامی که نگاه میکنیم ، به یک نحوی به یکی از جباران تاریخ و طاغوتهای بشری ارتباط پیدا میکند. بله، از این جهت نگاه منفی به اینها هست. غالب متدینین و انسانهائی که نفرت طبیعی از استبداد و از جباریت دارند ، با این دید وقتی به این بناهای باستانی نگاه میکنند ، طبعاً برای آنها جاذبهای ندارد. لیکن یک جنبهی دیگر هم وجود دارد و آن این است که این بناها محصول سرپنجهی هنرمند ایرانی است؛ محصول فکر راقی و روشنبین ایرانی است در سالها و قرنها پیش از این؛ این جنبهی مثبت قضیه است. همهی بناهائی که از لحاظ تاریخ ی – چه در اینجا ، چه در اصفهان ، چه در بقیهی نقاط کشور وجود دارد ، از این قبیل است. درست است که جباران استفاده کردند ، اما خالق و آفرینندهی این مجموعهها کیست؟ ذهن ایرانی است ، سرانگشت هنرمند ایرانی است ، روحیهی بلندنظر ایرانی است ، ابتکار و ذوق ایرانی است؛ این برای یک ملت افتخار است. با این دید وقتی نگاه بکنیم ، میبینیم اینها مثبت است؛ چه تخت جمشید ، چه بقیهی مناطق دیگر. اینها را نشان بدهید.»(بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان فارس۱۸/۲/۱۳۸۷)
«در دورهی ماد، به گمان زیاد ما چندین حکومت مقتدر در سرتاسر ایران داشتیم. البته فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده ، لیکن حفاریها و شناختها و نشانههای گوناگون تمدنی به ما نشان میدهد که در سرتاسر ایرانِ کنونی ما تمدنهای بسیار قدیمی – که بعضی شاید از تمدن مصر هم قدیمیتر باشد – وجود دارد؛ تمدنهای شش هزار ساله ، هفت هزار ساله؛ از جمله در همدان است، از جمله در سیستان است ، از جمله در مناطق دیگری از این کشور است. بنابراین نمیشود قاطع گفت اینجا تنها دولت متمرکز یا اولین دولت متمرکز وجود داشته؛ اینها حدسیات است.»(بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و نخبگان استان همدان۱۹/۴/۱۳۸۳)
1.منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، کرزوس، پادشاه لیدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1382، ج 1، ص: 137-139(
اگر کسی در گزارشهای هرودت تأمل کند در می یابد که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالی ستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، مقدمه، ص: 10 تا 12)
کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در کیفیت کارهاى بزرگ کورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار کورش را سرمشق تدبیر و ملک دارى و رعیت پرورى و استقرار نظم و اداره امور مملکت قرار داده است .( همان ، ص 10-11)
این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(همان ، ص 168)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمى دهم کسانى که فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهیان من قرار گیرند و دست تطاول به هستى دیگران دراز کنند. من مصمم بودم شما را که در این نبرد به من کمک رسانده اید از عموم کلدانى ها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا که از جرگه سپاهیان من اخراج مى شوید منتظر حمله قوى تر از خود باشید.» (همان ، ص 203)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
2.ریشه اصلی نظرات افراطی در مورد کورش منابع یهودی است که از کورش شخصیتی اشطوره ای ساخته اند و این گزارش ها به منابع اسلامی نیز سرایت کرده است .
منابع یهودی تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. و اغلب منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت هایشان به زیر آورد. خداوند دروازههای شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش میگوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوهها و تپّهها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو میریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینههای مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمیشناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمیشناسی. من این کار را میکنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت میدهم و هم بلا نازل میکنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمیآورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل میکنم. زمین آن را میپذیرد و شکوفههای آزادی و عدالت از آن میروید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل میآورم. (کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند.
3. از حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری (و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستانها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند.
این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش توسط ابوالکلام آزاد، وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد و پس از آن علامه طباطبایی، مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده تفسیر المیزان نیز با مطالعه مسائلی در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی، نظریه ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه به «کیستی ذوالقرنین» مطرح کردند.
تا کنون نیز موج باستانگرایی در ایران با تلاش بیگانگان در حال پیشرفت و حرکت به جلو است و در این میان بزرگ نشان دادن کوروش هخامنشی یکی از حربه های این جریان است که متأسفانه به دلیل عدم پرداختن دقیق و علمی به این موضوع در میان جوانان، تقریباً اکثریت مردم ایران کوروش را به عنوان یک پیامبر الهی (و یا حداقل یک بنده صالح خدا) و اسطوره عشق و عدالت و آزادی و حقوق بشر و نماد ایران میپندارند به نحوی که کوچکترین نقد به رفتار کوروش برابر با وطن فروشی قلمداد می شود.
اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود و در اسناد تاریخی گزارش هایی از اقدامات نادرست کورش ثبت شده که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم
1.گزنفون مورخ یونانی که در کتاب خود به تجلیل از شخصیت و اخلاق کوروش هخامنشی پرداخته است از مصادره خانههای مردم توسط کورش به نفع سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، یاد کرده است.و برخی از ایران شناسان غربی نیز به این موضوع اشاره کرده اند.
(برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به:
کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۸، ص ۱۱۹- ۱۲۲
بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، ج1، ص ۱۹۲ – ۱۹۵
گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، ص ۲۱۶
2.یکی از جنگهای کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبهای که با مساعدت اشراف و فئودالها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.
در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).
(گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، ص ۲۳۸ تا ۲۴۱(
3.یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش به فراوانی بدان استناد میشود، کورشنامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و بقیه متن را نادیده میانگارند.
گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند.
گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند.»
پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.(گزنفون، کورشنامه، پیشین ، ص ۲۱۴ -۲۱۶)
۴.یکی دیگر از تمدنهایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشنترین شکل ممکن سرکوب شد.
کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیامکنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیاییها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.
سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیاییها میزند و رهبر آنان را به اسارت میگیرد. شهرهای پریین و مگنزی غارت میشوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانههای خود را رها کرده و راه فرار در پیش میگیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده میشوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار میزنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح میدهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر میشوند و پس از اینکه تاراج میگردند، پادگانهای نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر میشوند.
(بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، پیشین، ج1، ص ۱۱۴ – ۱۱۷)
5.کورش در متن عهد عتیق تورات گرامی داشته شده و نجات دهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است . اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای یهودیان برای نابودی بابل نیز بوده است:
من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشه کن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند.
بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند،با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هرچه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب ۱۴ ،بند ۲۲ و ۲۳)
پس از هفتاد سال پادشاه بابل وقوم او را به خاطر گناهانشان مجازات خواهم کرد وسرزمین ایشان را به ویرانه ای ابدی تبدیل خواهم کرد(کتاب ارمیا، باب ۲۵ ،بند ۱۲)
شواهد تاریخی و اکتشافات باستان شناسان نشان از نابودی تمدن بابل پس از کورش می دهد.
www.mashreghnews.ir/news/496631))
4. کتبه کورش:
در سال 1258خورشیدی/ 1879میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، رب النوع بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در بینالنهرین استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.این استوانه پس از فتح بابل به دستور کوروش فراهم آمده است.
استوانه کورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نوشتههای بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کوروش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است.
اما سوال اصلی درباره این منشور این است که محتوای آن چیست و چرا از آن به عنوان منشور حقوق بشر یاد می کنند؟
اندیشه آریایی و اعتقاد به یک پادشاه مقتدر و یک دیکتاتور مصلح از اصول ایدئولوژی حکومت پهلوی بود و اشخاصی نظیر محمدعلی فروغی به تبیین آن پرداختند و بدین سان جلوس کوروش هخامنشی بر اریکه قدرت مبدأ تاریخ ایران قرار گرفت و این جریان در دو دهه پایانی حکومت پهلوی شدت گرفت
محمدرضا پهلوی در مهر ماه سال 1350 به رویاهای خود جامه عمل پوشاند و یکی از عظیمترین و پرهزینهترین جشنهای تاریخ معاصر ایران و جهان را در تخت جمشید شیراز در کنار آثار به جا مانده از کاخهای پادشاهان هخامنشی برگزار نمود .یکی از برنامه های این جشن نمایش این سنگ نوشته و استوانه برای حضار به عنوان اولین متن حقوق بشر بود.دستگاه فرهنگی محمدرضا پهلوی از این متن ترجمه ای رسمی فراهم کرد ه به شش زبان ترجمه نمود و بدل استوانه را به سازمان ملل به عنوان اولین منشور حقوق بشر فرستاد. دستگاه تبلیغاتی باستانگرای پهلوی متن استوانه را به شرح زیر اعلام کرد :
منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
بر مبنای این متن کوروش با تساهل و تکثرگرایی مذهبی و احترام به همه ادیان،طرفدار حذف برده داری،احترام به حقوق غیر نظامیان و … معرفی شده است.
اگرچه شاید ایرانیان در طول تاریخ کوروش و نامش را تا دوره قاجار فراموش کردند و حتی در شاهنامه فردوسی نامی از این شاه نیست(علیرغم اینکه داریوش به نام دارا،اسکندر،سلسله اشکانیان البته به صورت چند بیت و شاهان ساسانی در شاهنامه حضور دارند) اما مردمانی با دینی متفاوت در گوشه دیگر جهان کاملاکوروش را می شناختند و مسیح خود می دانستند.همانگونه که می دانید؛ کوروش با فتح بابل، یهودیانی را که توسط بخت النصر به اسارت گرفته شده بودند و به بابل آورده شده بودند آزاد کرد و به بیت المقدس فرستاد.در کتاب ۱۶. اشعیا باب چهل و پنج آیه یک چنین می خوانیم:
خداوند به مسیح خویش یعنی به کورش گفت دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امّتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود.
هم چنین سفر عزرا باب یک آیه دو چنین می خوانیم
کورش پادشاه فارس چنین میفرماید: یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم.
بخش فراموش شده تاریخ:کوروش به روایت کوروش!
برای شناخت بیشتر کوروش و دوران او و واقعیتهای تاریخی بدون ویرایش و روتوش می بایست به اصل متن استوانه رجوع کرد متن ترجمه ذیل توسط دکتر شاهرخ رزمجو از بخش شرق شناسی موزه بریتانیا از بابلی باستان به فارسی ترجمه شده است(عددهای کنار سطور نمایانگر ترتیب جملات و سطور در کتیبه است) :
دلیل حمله به بابل خشم رب النوع مردوک
1)آن هنگام که …………. {مردو]ک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که ….،} … که با …یَش {سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند}
2)…………….با دانایی گسترده، … کسی که} گوشههای جهان {را زیر نظر دارد}،
3)……………..فرزند ارشد [او] (= بِلشَزَر، فرومایهای) به سروری سرزمینش گمارده شد،
4)…………….اما] او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،
5) نمونهای ساختگی از اِسگیل سا[خت و] …………… برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]6 )آیینهایی که شایسته آنان (خدایان / پرستشگاهها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک] ………………. گستاخانه […] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
)(7او) پیشکشیهای روزانه را باز داشت. او در [آیینها دست برد و] ……………. درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک ــ شاه خدایان ــ پایان داد.
8)هر روز به شهرش (= شهر مردوک) بدی روا میداشت. …………. همه مردما[نش را …] (= مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
9) انلیلِ خدایان (= مردوک)، از شِکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و ………… قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
10)خشمگین از اینکه او (= نبونئید) (آنان را) (= خدایان غیر بابِلی) به شواَنّهَ (= بابل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد … (او) بر همه زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود.
ازاین بخش ها معلوم می شود کوروش چنین بیان می نماید که شاه سرزمین بابل- یلشزر- که فردی بی مایه بوده، پرستش رب النوع مردوک را رها کرده و آیین دیگری اتخاذ کرده بود .لذا مردوک بر او خشم گرفت. باید بدانید مردوک به معنای خدای یگانه و یا مفاهیمی شبیه آن نیست بلکه مردوک یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است. در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح است. او در دوره حمورابی بهعنوان محافظ بابل به شمار میرفت. مجسمه این رب النوع در بتکده های بابل مورد پرستش بابلی ها بوده است!
فتح بدون درگیری خواست مردوک بود
مردوک شاهی دادگر را جستوجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
13) او (= مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (= کوروش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (= عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (= کوروش) سپرده بود،
14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (= کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
15و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (= شهر مردوک)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (= بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
16)سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
17(مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (= بابِل) وارد کرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او (= مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (= دست کوروش) نهاد.
طبق این بخش کوروش توسط مردوک برگزیده شد که مردم شهرش را نجات دهد.به واسطه لطف و مردوک با مردم شهرش به لطف رفتار می کند، بندهای زیر مواردی هستند که توسط دست اندرکاران ترجمه حقوق بشری منشور مورد استفاده قرار گرفته اند:
24)سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابِل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر و] اَکد هراس آفرین باشد.
25)در پی امنیتِ [شهرِ] بابِل و همه جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابِل ……………… که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
26) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
سیاست کوروش پس از پیروزی، بازگرداندن بتها به بتکده ها!
32)اَکد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
32)خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمانِ آنان (= آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
33 )خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید ــ در میان خشم سرور خدایان ــ به شواَنّهَ (= بابِل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
34)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم
با مطالعه متن واقعی استوانه کوروش واقعیتهای مهمی برای خواننده آشکار می شود.در ابتدا از تحریف محتوا و بزرگنمایی بخشهایی از آن توسط برخی دست اندرکاران فرهنگی سابق شگفت زده می شویم اگرچه محتوا به ظاهر یکی است اما جابجایی جملات،حذف تاکیدات،پررنگ سازی برخی بخشها، متن جدیدی ارائه می دهد که حاوی عناصری مانند لغو برده داری، آزادی مذهبی، صلح جهانی و … باشد. این متن قرن بیستمی بیشتر تامین کننده نیازهای دستگاههای فرهنگی دولت پهلوی برای نزدیکی با غرب و ایالات متحده بود.
نکته مهم دوم ایجاد شبه جدی در نظریات بزرگانی مانند مرحوم ابوالکلام آزاد متفکر بزرگ هندی و برخی احتمالات از سوی مفسران بزرگ قرآن کریم درباره یکی بودن کوروش و ذوالقرنین است.اگرچه کوروش در فتح بابل بدون نبرد نظامی شخصیتی آرام و مهربان تر از خونخوارانی مثل آشوربانی پال و بخت النصر نشان داد اما بعید به نظر می رسد عبد صالح خدا مجددا دستور برپایی بت پرستی و بازسازی معابد شرک آلود را صادر نماید.
تناقض بعدی اینجاست که چرا علیرغم این گونه اطلاعات کوروش زردشتی معرفی می شود؟! آیا در این کتیبه کوچکترین نامی از اهورا مزدا برده می شود؟
و نهایتا با پرسش پیچیده تری روبرو می شویم که مبنای اطلاعات کتاب مقدس (عهد عتیق) درباره کوروش چیست؟ آیا کوروش آنگونه که عهد عتیق معرفی می کند یهوه پرست! بوده و یا آنچنان که در متن استوانه آمده خود را منسوب به مردوک بابلی می دانسته و یا فرصت طلبانه خود را به آیین های مختلف معرفی می کرده است؟
اگر حتی فرض کنیم که کوروش دچار تساهل و تسامح مذهبی و تکثرگرایی بوده که بین یهوه تا مردوک را جمع می بسته آیا می توان او را از عباد صالح خدا دانست؟
((article.tebyan.net/139035
5.در پایان تذکر این نکته مناسب است که باستان گرایی یکی از تفکراتی است که متاسفانه برخی از افراد و یا گروهها به صورت انحرافی در جامعه در حال تبلیغ بوده و تبلیغ کنندگان آن اهداف خاصی را دنبال می کنند که آشنایی با این اهداف می تواند ما را از افتادن در دام های پهن شده ایمن سازد. همچنین نحوه برخورد با این موضوع نیازمند دقت نظر فراوانی می باشد تا مبادا با کج سلیقگی و یا رفتارهای غلط و نادرست به بهانه مبارزه با دیدگاهی انحرافی زمینه برای ایجاد حساسیت در جامعه بروز کرده و به جای دریافت نتیجه مثبت نتیجه معکوس دریافت نماییم. چرا که مطالعه در زمینه این موضوعات ابعاد و اهداف مختلفی دارد که به تناسب هر کدام از آنها موضوع احکام مختلفی پیدا می کند. برخلاف تلاش های مغرضانه و یا حتی تلاشهایی که از سر ساده اندیشی صورت می گیرد و بر اساس آنها تلاش می شود تا دو هویت دینی و ملی ایرانیان از هم تفکیک گردد یکی از مسائلی که غالب پژوهشگرانی که در حوزه هویت به بحث و بررسی پرداختهاند بدان تصریح کرده اند عدم تفکیک هویت ایرانی از اسلامی می باشد، به عبارتی این اندیشمندان اعتقاد دارند مؤلفههای ملی و دینی هویت ایرانی به دنبال حیات مشترک و طولانی تاریخی به میزان زیادی با یکدیگر سازگاری یافتهاند. استاد شهید مطهری با اشاره به نقاط اشتراک هویت ملی ودینی ملت ایران می فرمایند:«نقاط اشتراک …در هویت ملی و دینی ملت ما استوار است. سابقه تاریخی و تحلیل روحیات و شخصیت ایرانیها نشان میدهد که ملت ایران, همواره بر هویت ملی و دینی خود تأکید و تصریح داشته است»(خدمات ایران واسلام) بدین ترتیب این دو هویت در مردم ایران در بستر تاریخ ،نه تنها مغایر نبوده اند بلکه همسنخی داشته اند.
امروزه نیز هویت ملی و دینی در بیان اغلب علما یکی قلمداد شده و جای خود را به هویت اسلامی داده اند. این مفهوم در مواردی زیادی از بیانات مقام معظم رهبری مشاهده می شود. از جمله« با احساس این وحدت و جماعت است که نیرنگ استعماری دیروز و امروز – یعنی احیای احساسات افراط آمیز ملی گرایی – این فاصله وسیع و عمیق میان ملتهای مسلمان را پدید نمی آورد و قومیت عربی و فارسی و ترکی و آفریقایی و آسیایی، به جای آن که رقیب و معارض هویت واحده ی اسلامی آنها باشد، بخشی از آن و حاکی از سعه ی وجودی آن می گردد؛ و به جای آن که هر قومیتی، وسیله و بهانه ی نفی و تحقیر قومیتهای دیگر شود، وسیله یی برای نقل و انتقال خصوصیات مثبت تاریخی و نژادی و جغرافیایی هر قوم به سایر اقوام اسلامی می گردد. (پیام به حجاج بیت اللّه الحرام، ۲۶/۳/۱۳۷۰)
ملت ایران ملتی است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدّت به هویّت ملی و اسلامی خود علاقه مند (بیانات رهبر معظم در دیدار اقشارمختلف مردم قم، ۱۸/۱۰/۱۳۸۲)
از دیدگاه مقام معظم رهبری در مورد علاقه به ایران، بجای تأکید بر ایران قبل از اسلام، بر ایران بعد از اسلام تأکید شود زیرا افتخارات ایران بعد از اسلام در هیچ دوره ای از تاریخ ایران وجود نداشته است. ایشان تأکید کردند: رشد پیشرفتهای علمی، هنری، فرهنگی و حتی نظامی در ایران بعد از اسلام بویژه در دوران دیلمی، سلجوقیان و صفویه بهیچ وجه قابل مقایسه با ایران قبل از اسلام نیست. اگر می خواهید از ایران و ایرانی گری حمایت کنید، ایران بعد از اسلام، مستندتر و آشکارتر است.(بیانات در دیدار با اعضای دولت دهم، ۶/۶/۱۳۹۰(
در موارد دیگر نیز ایشان دیدگاه خود را در رابطه با پادشاهان گذشته فرموده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم:
« من همینجا اشاره بکنم به این بناهای باستانیِ مربوط به قبل از اسلام؛ تخت جمشید و بقیهی چیزهائی که در این استان هست. انسان از دو نظر ممکن است به این مراکز باستانی نگاه کند؛ اینها را باید از هم تفکیک کرد. یک نگاه این است که اینها متعلق به جباران تاریخ بوده. هر کدامی که نگاه میکنیم ، به یک نحوی به یکی از جباران تاریخ و طاغوتهای بشری ارتباط پیدا میکند. بله، از این جهت نگاه منفی به اینها هست. غالب متدینین و انسانهائی که نفرت طبیعی از استبداد و از جباریت دارند ، با این دید وقتی به این بناهای باستانی نگاه میکنند ، طبعاً برای آنها جاذبهای ندارد. لیکن یک جنبهی دیگر هم وجود دارد و آن این است که این بناها محصول سرپنجهی هنرمند ایرانی است؛ محصول فکر راقی و روشنبین ایرانی است در سالها و قرنها پیش از این؛ این جنبهی مثبت قضیه است. همهی بناهائی که از لحاظ تاریخ ی – چه در اینجا ، چه در اصفهان ، چه در بقیهی نقاط کشور وجود دارد ، از این قبیل است. درست است که جباران استفاده کردند ، اما خالق و آفرینندهی این مجموعهها کیست؟ ذهن ایرانی است ، سرانگشت هنرمند ایرانی است ، روحیهی بلندنظر ایرانی است ، ابتکار و ذوق ایرانی است؛ این برای یک ملت افتخار است. با این دید وقتی نگاه بکنیم ، میبینیم اینها مثبت است؛ چه تخت جمشید ، چه بقیهی مناطق دیگر. اینها را نشان بدهید.»(بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان فارس۱۸/۲/۱۳۸۷)
«در دورهی ماد، به گمان زیاد ما چندین حکومت مقتدر در سرتاسر ایران داشتیم. البته فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده ، لیکن حفاریها و شناختها و نشانههای گوناگون تمدنی به ما نشان میدهد که در سرتاسر ایرانِ کنونی ما تمدنهای بسیار قدیمی – که بعضی شاید از تمدن مصر هم قدیمیتر باشد – وجود دارد؛ تمدنهای شش هزار ساله ، هفت هزار ساله؛ از جمله در همدان است، از جمله در سیستان است ، از جمله در مناطق دیگری از این کشور است. بنابراین نمیشود قاطع گفت اینجا تنها دولت متمرکز یا اولین دولت متمرکز وجود داشته؛ اینها حدسیات است.»(بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و نخبگان استان همدان۱۹/۴/۱۳۸۳)