کیفیت شهادت و وصیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
۱۳۹۶/۱۱/۱۱
–
۱۰۸۲ بازدید
کیفیت شهادت و وصیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چگونه بوده است؟
کیفیت شهادت و
وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت علی (سلام الله
علیه) هنگام شهادت و دفن آن حضرت را توضیح دهید.
در منابع
شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و
روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن میپردازیم.
در کتاب روضة الواعظین روایت کردهاند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری
شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام
به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام را
حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر
آخرتم، تو را وصیت میکنم به چیزی چند که در خاطر دارم.
چون خبر شهادت حضرت زهرا در مدینه منتشر گردید، شیون از خانههای مدینه
بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه میکردند و انتظار بیرون آمدن پیکر
حضرت را میکشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به
تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و
دیدهها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین
علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و
گروهی از بنیهاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و
در همان شب دفن کردند.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر
بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو
گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت
و به سینه خود چسبانید و فرمود:
هر چه میخواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل میآورم و امر تو را بر امر
خود اختیار میکنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای
پسرعمّ رسول خدا، وصیت میکنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود
درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده،
زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیت
میکنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب
کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و
نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا
در شب دفن کنی، در وقتی که دیدهها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)
ابن شهرآشوب و دیگران روایت کردهاند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام
را در قبر گذارند، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله از
میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.
در کشف الغمّه روایت کردهاند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد،
اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت – به
روایتی دیگر غسل کرد – و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامههای
نو طلبید، پوشید و فرمود:
ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن
را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را
برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد،
فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامهای بر روی خود کشید
و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی
را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیدهام.
اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی
نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین
کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه
قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش
برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت
افتاد و آن حضرت را میبوسید و میگفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله
علیه و آله میرسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.
در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای
اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به
خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه
السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را میبوسید و میگفت: ای
مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین
علیه السلام بر پایش افتاد و میبوسید و میگفت: ای مادر بزرگوار! منم
فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا
مفارقت کنم.
پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر
کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک
مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و
گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را
گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیدهاید و از شوق ملاقات او گریان
گردیدهاید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر
را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. (کشف الغمة؛2/122)