خانه » همه » مذهبی » گذری در اسطوره های اوستا

گذری در اسطوره های اوستا

مارکس بر آن است که قدرت تخیل مردم  طبیعت و زندگی اجتماعی را به شیوه ای ناخودآگاه، به شکلی هنری ساخته و پرداخته  می کند و از آن «استوره» می سازد و لنین آن را نوعی ایده آلیسم ابتدایی می شمرد، زیرا ایده آلیسم یعنی تصور گرایی و انسان های ابتدایی برای تصورات عام خود شخصیت و واقعیت خارجی قایل می شدند و آن را به صورت خدایان و نیمه خدایان در می آوردند. درباره ی کیفیت پیدایش «استوره» به ویژه در مکتب های معاصر فلسفه و روان شناسی بورژوایی بحث های فراوانی انجام می گیرد که ما در این مختصر از آن ها چشم می پوشیم. به دنبال سخن لنین باید گفت در واقع این فکر که تصورها و مفهوم های عام و کلی ذهن ما، تنها آفریده ی تعمیم دماغی، نیست، بلکه واقعیت خارجی هم دارد، از میتولوژی حتا به فلسفه نیز سرایت کرده است و افلاتون به «مثل» معتقد بود و «رئالیست‌» ها در سده های میانی اروپا به واقعیت خارجی مفهوم های کلی عقیده داشتند. منتها افلاتون یا رئالیست سده های میانه، «مقطر» و «انتزاعی» تر از آن می اندیشیدند که برای این مثل ، برای این مفهوم های کلی شکل و شمایل انسانی یا حیوانی و سرگذشت های داستانی تصور کنند.
در استوره ی زرتشتی  «جهان فروهرها»  نمونه‌ای از این تصورهای استوره ای است و حتا برخی برآنند که اندیشه ی افلاتون درباره ی جهان «مثل» گرفته شده از اندیشه ی زرتشتی درباره ی جهان «فروهر» هاست، چنان که هراکلیت را در همانند ساختن هستی به سوزشی عظیم و دایمی، تحت تأثیر کیش مزدایی آتش می دانند.
درباره ی این که استوره چیست و انواع آن کدام است؛ چرا استوره سازی پدید شده و چه وظیفه های اجتماعی و معرفتی را اجرا کرده؛ انگیزه ی روانی و اجتماعی استوره سازی چیست: استوره های ملت ها را چه گونه باید تقسیم و جدول بندی کرد؛ رابطه ی استوره با مذهب و جادو و مراسم دینی کدام است؛ اثرات استوره های کهن در اندیشه و ادب و زندگی اجتماعی معاصر چیست و ده ها موضوع دیگر، طی سده ها صدها بررسی انجام گرفته و قصد ما چنان که در بالا نیز اشاره شد ، در این گفتار کوتاه ، ورود در این بحث و تکرار گفته شده ها نیست. خواستاران، می توانند به پژوهش های انجام یافته به ویژه از جانب مارکسیست ها که به نظر این جانب برخوردی علمی و دور از پندار بافی دارند و از اواخر سال های ۳۰ تا امروز در  کشورهای سوسیالیستی نشر یافته، نگاه کنند. به راستی ما در این گستره با یک رشته ی معرفتی بسیار جالب روبه رو هستیم که می تواند اهل ذوق و پژوهش را در انبوهی از مسایل جالب مستغرق سازد. (۱)
هدف ما در این نوشته، توجه دادن خواننده به استوره های کهن ایرانی است که به ویژه، اوستا و کتاب های دینی زرتشتیان روایت گر آن هاستو در نزد عامه ی مردم شهرت و مقبولیت یافته است که به برخی پادشاهان و پهلوانان مربوط است و در شهنامه ها آمده. تمام «پاتنئون» مزدیه یسینه در نزد ما با پیوندها و تفصیل های نخستین باقی نماند و اگر هم نام هایی از هرمز و مهر و ناهید و بهرام و غیره در داستان ها  آمده اجمالی است و حال ان که جهان شناسی و «پانئتون» (یعنی مجموعه ی خدایان) استوره های ایرانی مانند استوره های یونانی و هندی ، ولو تا حدی، همان ساخت و پرداختِ هنری ناخودآگاه پدیده های طبیعت و جامعه را، که مارکس از آن  سخن گفته است، بازتاب می دهد.
شکی نیست که استوره های یونانی و رومی به مراتب، درچیده تر و ریز نقش تر و فسون گر تر از استوره های ماست. به ویژه از آن جهت که ادب یونانی و رومی به دست هنرمندان قدر اول (مانند: هُمر، هزیود، اشیل، اوری پید، هوراس، ویرژیل و ده ها تن دیگر) آن ها را در آثار با عظمتی بازتاب داده ، و بار دیگر از دوران نوزایی در فلسفه ی خلق های اروپایی بازتاب گسترده ای یافته ، لذا در نسوج تمدن و اندیشه ی معاصر رخنه ی ژرف کرده است و منشاءِ پیدایش هزارها مثل و حکمت و اشاره و تلویح و استعاره ی ادبی است. وضع در مورد استوره های ایرانی به هیچ روی چنین نیست و این استوره های کهن اوستایی دیگر استوره های نیمه فراموش  شده ای است که بخت آن را ندارد که ولو به عنوان تلویحات و استعاره های هنری بار دیگر رستاخیز کند. دست کم این گونه به نظر می رسد، به ویژه که معارف و سنن اسلامی، پس از دوران عرب، جای وسیعی در دماغِ عامه باز کرده  و آن مُرده ریگِ پارینه را از عرصه رانده است.
با این حال وقتی شخص بخش های گوناگون اوستا را می خواند و از جمله به کمک حواشی پژوهش گرانه ی زنده یاد پورداود و پژوهشگران دیگر، با این استوره ها از نزدیک آشنا می شود، از زیبایی آن به وجد می آید و آرزومند می شود که این استوره های زیبا ، که زمانی باور ساده لوحانه ی مزده یسنیان بوده ،  اینک به عنوان افسانه های دل انگیز باستانی، جملگی فراموش نشود و «محل اعرابی» بیابد و به ویژه بیش از پیش زمینه ی بررسی های محققانه و عالمانه قرار گیرد.
استوره ها ایرانی که بر پایه ی یک دیالکتیک ابتدایی و به اصطلاح «ناییف» (یا ساده لوحانه) بر اصل متضادها (همستارها) استوار است و از نبرد جهان فروغ بی پایان (انگره رئوچا) و جهان تیرگی بی پایان ( انگره تمنگه) حکایت می کند، هنوز باب و راست و درست نشده است. زنده یاد پورداود که بر  «گاث ها» و «یشت ها» حواشی زده و چهره های استوره ای را معرفی کرده است، خود دست به اینکار تنظیمی و تعمیمی نزده است ، از این رو ما، مانند موارد نظیر بسیار، با انبوهی مروارید ریز و درشت، غلطان و کدر که به رشته های لازم منطقی کشیده نشده اند ، رو به رو هستیم. کوشش  آقایان فره وشی و بهار در راه بهره جویی پژوهشی از این استوره ها جالب و  سودمند بوده است ولی هنوز سرآغاز کاری است بزرگ. برای برانگیختن کارشناسان و کنج کاوان ، سودمند می شمریم که به یک ترازبندی کوتاه که در حد استفاده و جلب توجه خوانندگان غیر کارشناس باشد،  دست بزنیم که البته نمی تواند مدعی بی نقصی شود، ولی می تواند هیجانِ  بحث و جست وجو  را افزایش دهد.
پانتئون یا جرگه ی خدایان مزده یسینه از مفهوم های کلی پرشماری تشکیل شده است. گذشته از اهوره مزده ، و دو مفهوم عام «روح مقدس» (سپنتامیینو) و «روح خبیث» (انگر میینو)، نوبه به سلسله مراتب نردبانی زیرین می رسد:
۱- امشاسپندان یا جاودانان مقدس؛    
۲-  ایزدان و فرشتگان که گاه در عین حال ایزد و فرشته یکی  است و گاه از هم جداست؛   
۳- فروهرها یا ارواح؛
۴- دیوان و کماریکان که ضدها و همستاران ایزادان و فرشتگان هستند؛    
۵- شاهان و پهلوانان افسانه ای و نیمه خدا ؛   
٦- کاخ ها، جانوران، گیاه ها و جاها و اشیاء افسانه ای.
روشن است که بر رأس مخروط،  اهورمزدا قراردارد که به معنای «سرور داناست» است و نخستین روز ماه به او تعلق دارد و امشاسپندان مظاهر صفات او ،  ایزادان و فرشتگان، کارگزارانش و خود، خالق جهانِ  برین و زیرین  یعنی مینو  (جهان معنوی) (۲) و گیتی (جهان مادی) است. تفاوت اهورمزدا در پانتئون زرتشتی با زئوس یا ژوپیتر دراستوره های یونانی- رومی، جهت تجرید و تقدس و تقطیر فلسفی اهورمزداست که با انسان دیسی (آنتروپومورفیسم) ژوپیتر تفاوت فاحش دارد. اهورمزدا پیکرش مانند روشنی و روانش مانند راستی است. زنده یاد پورداود روی هم رفته حق دارد که می گوید بین اهورمزده و خدایان قوم ها قدیم شباهت کمی است و بیش تر با «یهوه» موسی و سپس «الله» مسلمانان قابل قیاس است. به همین جهت چنان که هرودوت در تاریخ تصریح می کند در نزد ایرانیان مجسمه ی خدایان را نمی ساختند. اگرچه بعدها برای اهورمزدا و ناهید و مهر، چهره هایی در سنگنبشته ها پرداخته  شده است. استوره شناسی قیاسی می تواند توازی این یکتاپرستی بت شکنانه ی زرتشت را با نظیر آن در نزد ابراهیم فرزند آزر بت تراش و دنباله ی این سنت در نزد یهود و عرب را بررسی کند و نکته هایی در این زمینه روشن سازد.
درباره ی این که اهریمن همسنگِ اهورمزده است و لذا مزده یسینه یک دین ثنوی است و یا آن که اهورمزده دست بالاتری ندارد و لذا مزدیسیته یک دین یکتاپرستی  است بحثی طولانی، از دوران هخامنشیان تا سده های اولیه ی تسلط اسلام در ایران (یعنی بیش از هزار و پانصد سال) انجام گرفته است، ولی زرتشتی ها، اهریمن را با اهوره مزده  ابدن همسنگ نمی گیرند ، چنان که مسلمانان شیطان را با خدا همتا نمی شمرند. البته نیروی اهریمن بیش از شیطان است و در در هم ریختن نقش های اهورمزدا کام یابی های جدی دارد ولی پیروزی نهایی با اهورمزدا و یاران زمینی و آسمانی اوست.
سهروردی در بیان فلسفه ی خود، مسلمن با الهام از خداشناسی نظری زرتشتی، امشاسپندان را به مثابه ی صفات الاهی نام می برد. این نیز کوشش دیگری بود در جهت توحید، از جهت انگیزه های اجتماعی، بدون آن که قصد ساده کردن مطلب در میان باشد، پیدایش چنین مفهوم تجربی و فراگیری با پیدایش نظام های متمرکز در ایران همراه است. موقعی که یک شاه خود را شاه همه ی شاهان اعلام می دارد و شاید همین امر باعث مقبولیت بیش تر دین زرتشت در نزد شاهان هخامنشی شد و شاهان ساسانی هم که به تمرکز  قدرت خود علاقه فراوان داشتند، کیش اهورمزدا را تشویق کردند.
پس از اهورمزدا  چنان که گفتیم  در سلسله مراتب استوره ها نوبه به هفت امشاسپند می‌رسد، هفت امشاسپند  که نزدیک ترین یاران اهورمزدا هستند، عبارت است از: اردیبهشت، خرداد، مرداد، شهریور، بهمن، اسفند و هفتمین سپنتامینو است (یا خود اورمزد است و به نظر برخی فرشته سروش است). اینک با این امشاسپندان آشنا شویم:
– اردیبهشت نگهبان آتش هاست و ایزدهای آذر و سروش و بهرام همراه او هستند و با همستار خود دیوفریفتار «ایندرا» (در اصل نام یک خدای هندی) در نبرد است و نمازی که با واژه ی «اشم وهو» آغاز می شود از آن اوست و گل مرزنگوش به او تعلق دارد. سومین روز در هر ماه به نام اردیبهشت است و در اردیبهشت ماه جشن اردیبهشتگان بر پا می گردد.
– خرداد نگهبان آب هاست. روز ششم هر ماه به نام اوست و در خرداد روز از خردادماه جشن خردادگان برپا می شود و این روزی است اعجاز آمیز، زیرا زرتشت دراین روز تولد یافت و در همین روز از جانب اهورمزدا به اعلام رسالت خود برگزیده شد و در همین روز است که گشتاسب دین زرتشت را پذیرفت و به یاری او کمر بست و در همین روز رستاخیز انجام خواهد گرفت و «فراشکرد» یا محشر رخ خواهد داد. همستار او دیو تاریچ است که از آن سخن خواهیم گفت و یارانش ایزد تشتر و ایزد فروردین و فرشته باد و گل سوسن از آن اوست. می گویند «هاروت» سامی (بابلی) شکلی است از واژه ی خرداد.
– مرداد به پرستاری گیاهان مشغول است. به نام او در سرزمین ایران معبدها می ساختند. روز هفتم هر ماه متعلق به اوست و در مرداد روز از مردادماه جشن مردادگان برپا می شود. ایزدان «رشن» و «شتاد» و «زامیاد» که از آن ها سخن خواهیم راند یارانش و دیو «زاریچ» همستار اوست. گل زنبق (چمبک) به این امشاسپند تعلق دارد. می گویند واژه ی سامی «ماروت»  شکلی از مرداد است.
– شهریور پاسبان فلزات و دستگیر بی نوایان  است. ایزد مهر و جهان فروغ بی پایان (آنیران) یاران او و دیو «سئورو» همستار اوست. روز چهارم هر ماه به او تعلق دارد و در شهریور روز از شهریور ماه جشن شهریورگان بر پا می شود. گل شاه سپرم (سپرم یا سپرغم یعنی گیاه و نبات) از آن اوست.
– بهمن ، خروس پرنده ی ویژه ایزد بهمن است و گل یاسمین از آن اوست. دومین روز هر ماه به نام اوست  و در بهمن روز از بهمن ماه جشن  بهمنگان (بهمنجه) که حتا مدتی پس از اسلام نیز معمول بود برگزار می شود. همستار او دیو اکامن است  و ایزدان و فرشتگان ماه و گوش و رام یاران او هستند.
– اسفند  (سپندار مذ) دوشیزه ی موکل بر زمین است. روز ۱۵ اسفندماه جشن ویژه ی این امشاسپند است که جشن «مژده گیران» نام دارد و ابوریحان بیرونی در «التفهیم» آن را «مردگیران» نامیده ولی در «آثار الباقیه» که به عربی است به نام  «مژده گیران» یاد کرده و نوشته است که در زمان او این رسم در شهرهای «پهله» (مانند اصفهان و ری) باقی است و این عیدی است خاص زنان. ایزد ارد یاور اوست و دیو تروییتی همستار اوست و گل بیدمشک به این امشاسپند تعلق دارد.
بر خلاف میتولوژی یونانی در این جا تجانس و مقارنه صفات و مختصات جالب نظر است و باز هم بر خلاف میتولوژی یونانی که در آن خدای خدایان (ژوپیتر) ، خدایان و نیمه خدایان (تیتان ها) زندگی بشرواری را در «المپ» می گذرانند و عشق و حسد و جنگ و ستیز و رابطه با انسان ها برای آن ها عادی است، خدایان استوره ای اوستا موجودات تجریدی و بی غش و ناب و تهی از فراز و نشیب حیانی هستند. البته  پژوهنده می تواند با بررسی در اوستا و زند و پازند و کتاب های دینی پهلوی برای این چهره های استوره ای زیست نامه ی متحرک‌تری بسازد. به ویژه در مورد شماری ازایزدان مانند مهر و ناهید این کار شدنی تر است ولی آن همه تحول زندگی که در نزد خدایان یونانی دیده می شود، در نزد امشاسپندان و ایزدان ما نیست و آن ها تنها به صورت مفهوم های کلی شخصیت یافته و استوره گونه عرضه می شوند. این تجرید در هنرهای دیگر ما و از آن جمله در هنر نقاشی و نگارگری ما نیز مهر و نشان خود را می گذارد  و ریشه یابی آن در زندگی مردم فلات ایران جالب است.
اینک پس از آشنایی مختصر با امشاسپندان با برخی ایزدان و همستاران آن ها یعنی دیوان آشنا شویم. نگارنده دقیقن نمی تواند اظهار نظر کند آیا ایزدان و فرشتگان در پانتئون زرتشتی- یک مقوله اند یا دو مقوله. زیرا در موارد ایزدانی مانند مهر  و ناهید و رشن و ارشتات و تشتر و چیستا  و ارتا و سروش و پارندی و غیره هم لفظ ایزد و هم لفظ فرشته به کار رفته است و در حالی که در مورد برخی از آن ها صفت «ایزد»  بودن مسلم و روشن است مانند  ایزد مهر یا ایزد ناهید. در مورد برخی دیگر مانند فرشته ی باد (وات) و فرشته ی  تن درستی (سئوک) صفت ایزد داده نشده. مگر آن که بپنداریم که ایزدان حتمن فرشته اند ولی فرشتگان حتمن ایزد نیستند. این نتیجه گیری «منطقی»  و انتزاعی را باید در متن های اوستا مورد وارسی قرار داد، زیرا ممکن است نادرست و شتاب زده باشد. از این رو به تر آن است که ما اکنون مقوله های استوره ای «ایزد» و «فرشته» را با فرض همانندی  آن ها را برای سلسله مراتب در پانتئون مزده یسینه، یکجا مورد توجه قرار دهیم. برخی از  ایزدان یا فرشگان عبارتند از:
– آپم نپات یکی از فرشتگان آب، 
– ارشتات فرشته ی راستی و درستی (که او را به شکل  بانویی تصور می کردند)،
– ارت (یا اشی) که آن هم الاهه ایست و فرشته ی ثروت است،
– ام که به زیبایی و خو ش اندامی ستوده می شود و فرشته ی جرأت است (از همین واژه صفت اماوند به معنای شجاع و جری ساخته می شد)،
– امیریه من (ایرمان) فرشته ی شفابخش است،
– اوپرتات که به صفت پیروزمند توصیف می شود یکی دیگر از فرشتگان باران است،
– پارندی فرشته ی نعمت و فیض،
– تشتر (تیشتریه) فرشته ی باران که وی را با صفت های رایومند (یعنی درخشان) (۳) و فرهمند توصیف می کنند و برخی از پژوهشگران آن را برابر میکاییل در استوره های سامی می دانند. تشتر همچنین نام ستارگان معروف به «شعرای  یمانی» (۴) است،
– چیستا  که با صفت «درست ترین»  و «فرزانه» ستوده می شود، فرشته ی علم و دانش است (در زبان روسی از همین ریشه ی اوستایی واژه های متعددی به معنای خواندن و فرا گرفتن و در نظر گرفتن و آموزش «چی تات و سچیتات» آمده است) . جوان ترین دختر زرتشت «پورو چیستا» یا پردان نام داشت، 
– در واسپا  از واژه ی درو به معنای درست و سالم (مانند روسی «زداروو» (۵) اسپا (یعنی اسب) و فرشته ی نگهبان ستور است،
– رشن یا عدالت همراه مهر و سروش جزء سه داور روز محشر است و به وی نیز صفت درست ترین (زریشته) داده می شده. او مخالف دزدان و راه زنان  است و از گستره ی خاک تا فضای فروغ بی پایان (انیران) و عرش اورمزد (گروتمان) جایی نیست که از وجودش تهی باشد. رشن  ترازوی زرین در دست دارد و اعمال مردم را به مدد آن ترازو می سنجد. این نماد یا سمبول ترازو در استوره های سامی و یونانی نیز برای عدالت به کار رفته است و همکفگی  ترازو و برابری، بزرگ ترین دلیل عدالت شمرده می شده است،
– ساونگهی فرشته ی فزاینده ی جانوران،
– سروش (سرئوش) که مقامی بس والا در پانتئون  مزدیسینه دارد و گاه هفتیمن  امشاسپند است، مانند جبرییل در استوره های اسلامی، مَلک مقرب به شمار می رود و مظهر طاعت و اطاعت و رضامندی در برابر اراده ی ربانی است. وی دلیر و خوش اندام و پارساست. کلام خدایی (منتره) در وجودش حلول کرده و نخستین حامل وحی است. وی در سمت راست  مهر است و رشن در سمت چپ مهر. سروش پیوسته بیدار است و گردونه اش را چهار اسب رخشان و بدون سایه و زرینه یدک می کشند . فراز کوه البرز در کاخی دارای هزار ستون ستاره‌نشان مقام دارد و دیوهای خشم و کندور که بی باده مست هستند دشمنان او هستند. چنان که می بینیم توصیف و تفصیل در مورد سروش که از فرشتگان بزرگ بارگاه اورمزدی است بیش تر و شاعرانه است.
– فرشته دیگری نیز به نام نییریوسنگهه (نرسی) وجود دارد که او نیز مانند سروش حامل وحی و پیک اورمزد است و نقشش را می توان در استوره های یونانی به هرمس پیک زئوس همانند ساخت.
– پس از این فرشتگان، می توان از فرشتگان پایین دست تری مانند نمانیه فرشته ی نگهبان خانواده و وات فرشته ی باد و ویو فرشته ی هوا نام برد.
– سپس از ایزد یا فرشته ی بسیار معروف و مهم آناهیتا (ناهید) باید یاد کرد که همانند «ایشتار» در استوره های سامی و «آفرودیت» یا «ونوس» در استوره های یونانی است و الاهه‌ایست که با صفت «اردویسور» وصف می شود. وی دارای کاخی است که هزار ستون با هزار دریچه ی روشن و رخشان دارد. بازوان  سپیدش به ستبری شانه ی اسبی است! گردونه‌اش را چهار اسب یکرنگ آراسته به گوهرها و بدون سایه می کشند. تاجی زرین با صد گوهر نورپاش و با نوارهای پرچین بر سر و طوق زرین بر گردن و گوشواره ی چهار گوشی به گوش و کفش های درخشان با بندهای زرین بر پای دارد. جبه‌ای از پوست سی ببر که مانند نسیم نرم و همچون زر تابناکند در بر اوست و در زیر آن جامه‌ای زرین و پرچین. جای ناهید در کره ی خورشید است و زاینده ی نطفه ی مردان و زهدان زنان و آسان گر زایش انسان و پالایشگر شیر آدمی و فرایند رمه ها وگله هاست. در سراسر ایران هخامنشی و اشکانی معبدهای ناهید ساخته و کیش او نوعی استقلال یافته بود و یکی از غنی ترین پرستشگاه‌های ناهید در همدان بود که دختران پرستنده ی ناهید در آن جا به خدمت مشغول بودند،
– ایزد یا فرشته ی دیگری که مانند آناهیتا، اهمیت بزرگی در پانتئون زرتشتی کسب کرد و کیش وی نیز به صورت دینی مستقل درآمد ایزد میثره (مهر)  است که به صفات مهر «هزار چشم» و «هزار گوش» و «فراخ چراگاه» توصیف شده است و دین مهرپرستی (میتراییسم) با همه ی ی تأثیر ژرف و پردامنه‌اش در خاور و باختر (و از آن جمله در روند شکل گیری مسیحیت) بیانگر نفوذ این ایزد است. از آن جا که نگارنده در این باره بررسی تفصیلی مستقلی (در کتاب «برخی بررسی ها درباره ی جهان بینی ها و جنبش های ایرانی» ) نوشته است، تکرار آن مطالب را در این جا لازم نمی داند. درباره ی ایزد مهر بیش از هر ایزد یا فرشته ی دیگری استوره وجود دارد. خود اوستا نیز از ستایش های فراوان مهر انباشته است.
– ایزد دیگری که به همراه  ناهید و مهر  نوعی تثلیث دینی به وجود آورده است، ورثرغن (بهرام) فرشته ی پیروزی و پیمان دوستی و وفاداری است. «ورثر» یعنی اژدها و ورثرغن یعنی اژدها زن یا اژدهاکُش. درباره ی این ایزد با همه ی اهمیتش آن توضیحات تفصیلی که درباره ی ناهید و مهر دیده‌ایم، به نظر نگارنده  نرسیده است.
اگر بر رأس امشاسپندان و ایزدان و فرشتگان و فروهرها و انسان های مقدس مانند زرتشت و خانواده و گشتاسب و پشوتن و یمه (جمشید) سوشیانس ها و جانوران مقدس مانند گوشورون نخستین جانور موکل بر جهان جانوران و گاو اوگدات ویا گیاهان مقدس مانند گیاه هوم و اشیاء مقدس مانند آتش و جوهر آن که خورنگهه (فره) نام دارد، اهورا مزدا قرار دارد؛ برعکس جهان همستار آن جهان اهریمن است که بر رأس دیوان و کماریکان و دروجان و انسان های ستم پیشه مانند آژدی هاک و جهِ پلید ، دختر زانیه ی اهریمن و خنه ثیئتی جادوگر کابلی و مانند آن ها و جانوران و گیاهان آزارنده و سمی و پلید و مرگ و تاریکی و زمستان و پیری، جان گرفته  است.
تضاد میان پدیده های طبیعی و پدیده های اجتماعی در جهان شناسی و پانتئون زرتشتی بازتاب دارد و این تعمیم فلسفی در استوره ها یونانی نیست. زئوس یا ژوپیتر خود در عین حال موجود بغرنجی است که شر و خیر هر دو از او صادر می شود. همین طور از خدایان دیگر المپ. در آن جا تقلید واقع گرایانه ی انسان بیش از تجرید مختصات جداگانه ی آن ها نقش بازی کرده است.
این مجرد سازی و تمایل به عصاره گیری از پدیده ها و نمادسازی از آن ها و تلخیص آن ها در کلی ترین مظاهر، در فرهنگ ایرانی نقش فراوانی داشته و اثرات آن را در موسیقی، شعر، نقاشی می بینیم. تا چه حد این نکته درست است، مطلبی است در خورد تأمل. تعمیم های فلسفی و علمی فریبنده‌اند و باید آن ها را با محک واقعیات تاریخی نقادی کرد.
تعداد دیوان و کماریکان اهریمن که غالبن همستار ایزدان و فرشتگان هستند در پانتئون زرتشتی زیاد است مانند اپوش دیو خشکی، و یذاتو دیو مرگ، ائشم دیو خشم، بوشاسب دیو خواب، پری منش دیو خیال فاسد، ترمنش دیو غرور، تاریچ دیو تشنگی، زاریچ دیو گرسنگی، دژیاری دیو قحطی، دروج دیو دروغ و فریب، مرشئون دیو فراموشی، ملکوش (یا ملکوس) دیو زمستانی، آز دیو آزمندی و فزون طلبی ، دریوی دیو گدایی و کسویش دیو کینه و غیره. از میان دیوان، دروغ و آز در جهان بینی باستانی جای ویژه باز کرده و مثلن در حماسه ی فردوسی در این باره می توان مطالب گوناگون جالبی یافت.
درباره ی نبرد ایزدان و دیوان گاه صحنه های تفصیلی در اوستا آمده است. مثلن دو دیو خشکسالی و قحطی یعنی سپنجگر و اپوش با ایزد تشتر که ایزد باران و سرسبزی است سخت در نبردند. ایزد تشترگاه باران هایی به درشتی سر انسان بر زمین می باراند و این دو دیو می کوشند تا این سیلاب فیض بخش را متوقف سازند. ایزد تشتر غضبناک می‌شود و از گرز خود آتش «وازیشته» یعنی برق را شراره زن می سازد و‌ آن دو دیو را فرو می کوبد. دیو سپنجگر از ضرب گرز نعره‌ای می زند که همان رعد است. در اثر نزول باران رحمت، آلودگی به پالودگی بدل می گردد و جانوران و گیاهان زهرناک و زیان بخش کشته و زدوده می شود. در اثر همین باران بزرگ آب شور در زمین پدید می آید و بادهای سخت می وزد و سرانجام آب ها به سه دریای بزرگ و بیست و سه دریای کوچک تقسیم می شوند. جغرافیای استوره‌ای اوستایی را پژوهندگان جداگانه طی رساله‌ای معرفی کرده‌اند.
دیو دیگر کندرب (کندرو) زرین پاشنه است که آب دریا تا پاشنه‌اش بود. گرشاسپ این دیو  را با اژدهایی شاخ دار و زهر آلود به هلاکت رساند و وقتی اژدها کشته شد زهری زردرنگ به کلفتی یک بند انگشت از کامش جریان یافت.
دیو مهرکوش یا ملکوش  دیو مهیب زمستان است. این دیو یک طوفان سه ساله ی برف و بوران زمستانی به راه انداخت و همچنان که تنها ساکنان کشتی نوح از چنگ طوفان رستند، در این جا نیز ساکنان باغ «ور» که جمشید ساخته بود (ورجمکرد) (٦)، از چنگ  این سرمای کشنده جان به در بردند.
از آن چه که به عنوان مثال یاد کردیم، سبک  و شگرد استوره ی اوستا روشن می شود. تردیدی نیست که یک پژوهنده ی اوستا می‌تواند تابلوهایی بسی رنگین تر و مفصل تر درباره ی دستگاه اورمزدی و اهریمنی بیابد و سه بخش مهم میتولوژی یعنی جهان شناسی (چه گونگی خلقت جهان و انسان و تکوین عالم) و پایان شناسی (رسیدن آخر زمان و معاد که آن را اسکاتولوژی می گویند) و پانتئون اوستا را روشن سازد.
اگر این کار تاکنون انجام یافته است (بیش از آن حدود که به وسیله ی اوستا شناسان خارجی  و ایرانی و از آن جمله در پژوهش های یاد شده در این بررسی آمده) در آن صورت این آرزو بی مورد است ولی اگر نشده است، وظیفه کماکان مطرح است. برخی تک نگاری‌ها (مانند «خون سیاوش» نوشته ی  آقای شاهرخ مسکوب) نمایشگر این حقیقت است که با کاویدن گنج استوره‌ای می توان افق‌های جالبی در پندار پیشینیان ما کشف کرد. نیز پژوهش هایی که درباره ی «آز و نیاز» در نزد فردوسی در مجله ی «سخن» شده، یا ابعاد و لایه های نوینی که مؤلف نامبرده (مسکوب) در مفهوم «خویش کاری» یافته، به ما امکان یک تفسیر ژرف فلسفی برخی مفهوم ها را به دست می دهد. نگارنده به نوبه ی خود با نونویسی برخی داستان های استوره‌ای (مانند افسانه ی «جه» و داستان «اخت جادو» و چیستان گشایی فریان جوان یا یوشت فریان) (۷) کوشیده است به آن سوی کرانه ی این جوی های زرین که از بامداد مه آگین گذشته ای دور سوی ما جاری است، دست یابد.
پیوسته این سخن شاعر معاصر فرانسوی پل والری در ذهنم می چرخد: «برای هر اندیشه‌ای پاداشی هست.» و اندیشیدن، یعنی پژوهیدن، کاویدن و از نو شناختن آن چه که به نظر می رسد چیز خاصی را وعده نمی دهد.
– – –
پی نوشت ها:
۱-  در سال های اخیر در این باب و به ویژه در باب بررسی استوره ی مزدیسنا ، پژوهش هایی در ایران انجام گرفته که جا دارد به آثار زنده یاد پور داود، آقایان دکتر فره وشی و دکتر مهرداد بهار در این زمینه، اشاره شود.  
۲-  کلمه های «مینو» و «معنی» احتمالن ریشه ی مشترک دارند، چنان که با Meinung  در آلمانی و Meaning  در انگلیسی .
۳-  Rayonnant
۴-  Sirrus
۵-  Zdorowo 
٦- یعنی باغ «ور» که جمشید آن را «کرده» و ساخته است .
۷- نگاه کنید به مجموعه ی « سفر جادو » از نگارنده .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد