گریه در اسلام- گریه بر امام حسین (ع) – گریه در منابع اهل سنت
۱۳۹۶/۰۵/۱۸
–
۶۵۲ بازدید
درباره گریه بر امام حسین از منابع اهل سنت بیان کنید
گریه بر سیدالشهدا در متون دینی براساس مصادر روایی شیعی اثبات شده است. در منابع اهل سنت نیز ادله و روایات موجود برای اثبات نظر شیعیان مبنی بر استحبات گریه نمودن بر حسین بن علی علیه السلام جامع و کافی است.
الف: جواز گریه کردن در سیره ی نبوی و صحابه:
ذهبی (۷۴۸ ه) از ابوالمُهَّرم نقل می کند که بر تشییع جنازه ای حاضر شدیم و مشاهده کردیم ابوهریره جلو آمد و با لباسش، خاک از روی پاهای حسین پاک می نمود[۱]؛
ابن ماجه (۲۷۵ ه) به اسنادش از سعدبن ابی قاص نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له فرمودند: گریه کنید و اگر گریه نکردید خود را به گریه بزنید (تباکی)[۲]از ابوهریره نقل شده است که با رسول خدا صلی الله علیه و اله بر جنازه ای حاضر شدم، عمر زنی را دید که گریه می نمود، بر او فریاد کشید، اما رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: ای عمر او را واگذار، همانا چشم گریان است و نفس داغدیده و عهد نزدیک می باشد[۳]؛ حاکم نیشابوری (۴۰۵) این حدیث را صحیح دانسته است.[۴]ابن ابی شیبه (۲۳۵ ه) به اسنادش از أسامه بن زید نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له بعد از وفات دخترش زینب گریه نمود؛ پس مردی به او گفت: آیا گریه می کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله به او فرمودند: همانا این رحمتی ست که خداوند در قلبهای بندگانش قرار داده است؛ و خداوند بر بندگانی رحم خواهد نمود که از همه رحیم تر و مهربانتر باشند.[۵]از جابر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له برای فرزندش ابراهیم گریه می نمود؛ عبدالرحمن بن عوف به او گفت: ای رسول خدا آیا گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله در جواب فرمودند: کسی که رحم نکند، بر او رحم نمی کنند، ای ابراهیم! اگر امر پروردگار حق و راه در پیش رو، رونده نبود و آخرین به اولین ملحق نمی گردیدند؛ برای تو بیشتر از این اندوهگین می گشتم و ما برای تو غمناکیم، چشم گریه می کند و قلب ناراحت است ولی سخنی نمی گویم که موجب خشم پروردگار بگردد.[۶]به اسنادش از أنس نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که برای ابراهیم فرزندش گریه می نمود فرمودند: چشم گریان است و قلب اندوهناک، ولی سخنی نمی گویم مگر آنکه پروردگار از آن راضی باشد و ما برای تو ای ابراهیم ناراحتیم[۷]!
به اسنادش از عبدالله بن عمر نقل می کند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله از جنگ احد باز می گشت، مشاهده نمود زنان بنی عبدالأشهل بر شهدای خود گریه می کند، فرمودند: کسی بر حمزه گریه نمی کند؟! پس همه ی زنان انصار برای حمزه به گریه و زاری پرداختند.[۸]بخاری (۲۵۶ ه) به اسنادش از عبدالله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله در بیماری سعد بن عباده به عیادت او رفت، هنگامی که بر او وارد گردید، دید که خانواده ای سعد دور او جمع شده اند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال نمود: آیا او مرده است؟ گفتند: نه ای فرستاده ی خدا، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و اطرافیان نیز هنگامی که گریه رسول خدا صلی الله علیه و اله را مشاهده کردند، گریستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: آیا نمی شنوید! همانا خداوند به خاطر اشک چشم و اندوهناک بودن قلب عذاب نمی کند بلکه به خاطر این عذاب یا رحم می نماید و با انگشت مبارکشان به زبانشان اشاره نمودند.[۹] نسائی (۳۰۳ ه) به اسنادش از أنس نقل می کند که: فاطمه سلام الله علیها هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله وفات نمود، بر او گریه کرد.[۱۰]به اسنادش از محمد بن منکدر از جابر بن عبدالله نقل می نماید که: پدرم در جنگ احد کشته شد و جنازه اش را آورند و من پارچه را از روی صورتش به کناری زدم و گریه نمودم و مردم من را از این کار منع می کردند، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و اله من ار از این کار نهی ننمود.[۱۱]حاکم نیشابوری (۴۰۵ ه) به اسنادش از عایشه نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله، عثمان بن مظعون را در حالی که مرده بود بوسید و گریه می کرد و اشک از دیدگانش جاری بود.[۱۲]به اسنادش از عبدالله بن بحیر نقل می کند که از هانی بنده ای عثمان به عفان شنیدم که می گفت: هر گاه عثمان بن عفان بر قبری می ایستاد، آنقدر گریه می کرد تا محاسنش خیس می شد.[۱۳]به اسنادش از سلیمان بن بریده از پدرش نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و اله قبر مادرش را زیارت می نمود در حالی که هیچ روزی مانند آن روز گریان دیده نشد.[۱۴]به اسنادش از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله قبر مادرش را زیارت نمود و گریه کرد و هرکس با او نیز بود به گریه افتاد.[۱۵]به اسنادش از حسین بن علی علیه السلام نقل می نماید که فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله در هر جمعه قبر عمویش حمزه را زیارت می نمود و نماز می خواند و نزد قبر گریه می کرد.[۱۶]ماوردی (۴۵۰ ه) به اسنادش از ابن عباس نقل می کند که: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله نزد قبر رقیه خواهرش گریه می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله با گوشه ی لباسش، اشکهای او را پاک می نمود.[۱۷]بیهقی (۴۵۸ ه) به اسنادش از أنس بن مالک نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله خبر شهادت جعفر، زید بن حارثه و عبدالله بن رَواحه به ما داد در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود.[۱۸]به اسنادش از انس بن مالک نقل می کند که بر تشیع جنازه ی دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله حاضر شدیم در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و اله نزد قبر نشسته بود و از چشمانش اشک جاری بود.[۱۹]با مشاده ی این روایت روشن می گردد که در سیره ی عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب آن جناب، گریه و زاری نمودن بر أموات امری مذموم و یا عملی شرک آلود نبوده است؛ زیرا اگر چنین چیزی وجود داشت رسول خدا صلی الله علیه و اله از آن نهی می نمود و فاعل آن را مورد نکوهش قرار می داد، در حالی که ما چنین نکوهشی را بر اصل فعل در میان روایات موجود در منابع مشاهده نمی کنیم به گونه ای که ابن جوزی آورده است که گریه نمودن بعد از مرگ مکروه نیست.[۲۰]ب: روایات جواز گریه نمودن بر حسین بن علی علیه السلام:
منابع اهل تسنن:
أحمد بن حنبل (۲۴۱ ه) به اسنادش از عبدالله بن نجی از پدرش نقل نموده که: من همراه علی رضی الله عنه به سوی صفین در حرکت بویدم که به نینویَ رسیدیم، پس علی رضی الله عنه صدا کرد: صبر کن ای اباعبدالله، در نزد رودخانه ی فرات صبر کن، سوال کردم: برای چه؟ فرمود: روزی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل گردیدم در حالی که از چشمانش اشک جاری بود، گفتم: ای فرستاده ی خدا آیا کسی شما را ناراحت کرد؛ که از چشمانتان اشک جاریست؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: لحظاتی قبل جبرئیل نزد من بود و به من خبر داد که حسین نزدیک رودخانه ای فرات کشته خواهد شد، پس به من فرمود آیا می خواهی تربتی را که او در آنجا کشته خواهد شد را به تو بدهم تا او را بو کنی، گفتم: آری، پس جبرئیل مقداری از خاک او را به من داد و منتوانستم جلوی اشکهای چشم را بگیرم.[۲۱]هیثمی (۸۰۷ ه) گفته است: رجال این حدیث ثقه هستند[۲۲] و حدیث صحیح است.
بلاذری (۲۷۹ ه) نقل می کند: هنگامی که خبر شهادت حسین به اهالی مدینه رسید، بسیار به نوحه سرای و فریاد زدن بر او پرداختند که بیشترین این نوحه سرایی از خانه های بنی هاشم بود.[۲۳]این روایت بلاذری تصریح دارد که گریه و زاری بر حسین بن علی علیه السلام آرام نبوده بلکه با فریاد و با شدت به نوحه سرایی مشغول بودند؛ اهالی مدینه که غالب آنان از زمره ای صحابه و تابعی بودند. اگر این فعل اهل مدینه را مغایر با سیره ی رسول خدا صلی الله علیه و اله می دانستند، حتماً از آن ممانعت می کردند؛ و حال انکه چنین ممانعتی برای ما نقل نشده است.
و یا به اسنادش از ابوبکر هذلی از حسن بصری نقل می کند: هنگامی که حسین کشته شد و خبرش را به حسن بصری دادند، به گونه ای گریه نمود که دو کتفش تکان خورد (کنایه از شدت گریه است) و گفت: پسر پسترین کنیزان، پسر پیامبرش را کشت[۲۴]!
ترمذی (۲۹۷ ه) به اسنادش از سلمی نقل می کند: برای سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله وارد شدم در حالی که گریان بود، گفتم: چه چیز تو را گریان کرده است؟ گفت: رسول خدا را در خواب دیدم در حالی که سر و محاسنش خاک آلود بود، گفتم: ای رسول خدا تو را چه شده است؟ فرمود: الان من شاهد کشته شدن حسین بودم.[۲۵]طبری (۳۰۱ ه) از قوه بن قیس تمیمی نقل می کند: زنان را دیدم، وقتی که بر حسین و یاران و فرزندان وی گذتشه، فغان می کردند و به صورتهای خویش می زدند.[۲۶] این نقل تصریح بر این مطلب دارد که زنان بر شهادت حسین بن علی علیه السلام لطمه می زدند و این امر را قبیح و ناپسند نمی دانستند.
به اسنادش از قره بن قیس تمیمی نقل می کند که: هر چه را فراموش کنم گفته ی زینب دختر فاطمه را فراموش نمی کنم که وقتی بر برادر مقتول خویش گذشت می گفت: ای محمدم، ای محمدم، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گونید، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضای بریده! ای محمدم، دخترانت اسیرند، باقیماندگانت کشتگانند که باد بر آنها می وزد؛ گوید: به خدا همه ی دشمن و دوست را به گریه انداخت.[۲۷]طبرانی (۳۶۰ ه) هب اسنادش از عمار بن ابی عمار نقل می کند که از ام سلمه شنیدم که می گفت: شنیدم که جنیان بر حسین گریه می کردند و بر او نوحه می خوانند.[۲۸]هیثمی (۸۰۷ ه): رجال سند این حدیث را صحیح دانسته است.[۲۹]به اسنادش از عمروبن ثابت از حبیب بن أبی ثابت نقل می کند که همانا ام سلمه صدای نوحه ای جنیان بر حسین را شنیده است.[۳۰]ابن جوزی (۶۵۴ ه) به اسنادش از حسن بن کثیر نقل می کند: هنگمی که علی علیه السلام به کربلا رسید، توقف نمود و گریه کرد و گفت: در اینجا کشته می شوند، اینجا محل اقامت چهارپایانشان است و اینجا محل بارهایشان و اینجا محل شهادت مردانشان، پس بسیار گریه نمود.[۳۱]ذهبی (۷۴۸ ه) به اسنادش از شهر بن حَوثَب نقل می کند هنامی که خبر کشته شدن حسین را آوردند، من نزد ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله بودم، پس گفت: آیا به تحقیق چنین کردند؟! خداوند خانه هایشان و قبرهایشان را زا آتش پرکند، پس بیهوش افتاد.[۳۲]هیثمی (۸۰۷ ه) به اسنادش از عایشه نقل کرده که: حسین در حلی که بر رسول خدا وحی می شود، بر او وارد گردید و نزد رسول خدا رفت و بر پشت وی سوار شد، جبرئیل به رسول خدا گفت: آیا او را دوست داری ای محمد؟! رسول خدا فرمودند: ای جبرئیل چرا نباید فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امتت بعد از تو او را خواهند کشت، پس دستش را دراز نمود و مقداری تربت سفید به او داد و گفت: این سرزمینی ست که فرزندت در آن کشته خواهد و اسمش طف است؛ هنگامی که جبرئیل از نزد رسول خدا خارج گردید، رسول خدا از اتاق خارج شد در حالی که تربت را در دست داشت و گریه می نمود و گفت: ای عایشه همانا جبرئیل به من خبر داده که فرزندم حسین در زمین طف (سوزناک) کشته خواهد شد و امت من بعد از من دچار فتنه خواهند شد، پس در حالی که گریان بود نزد یارانش علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر رفت و آنان گفتند: چه چیز تو را گریان کرده است ای رسول خدا؟ گفت: جبرئیل مرا خبر داده است که فرزندم حسین بعد از من در سرزمین طف کشته خواهد شد و برای من این خاک را آورده و از مکان قبرش مرا آگاه کرده است.[۳۳]به اسنادش از ام سلمه نقل می کند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه ی من بود و گفت کسی بر من وارد نشود، پس حسین بر او داخل شد و صدای گریه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیدم، پس دانستم حسین در اتاق است و رسول خدا پیشانی او را پاک می کند و گریه می نماید، گفتم: غفلت کردم و ندانستم که چه زمان بر شما وارد شده است؛ رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: همانا جبرئیل با ما در اتقا بود و گفت: آیا او (حسین) را دوست دارد؟ گفتم: در دنیا بله، گفت: همانا امت تو او را در سرزمینی که به کربلا خوانده می شود خواهند کشت، پس جبرئیل از خاک آنجا به من داد، ام سلمه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله آن خاک را به من نشان داد.[۳۴]به اسنادش از ام سلمه نقل کرده: حسن و حسین در خانه من نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله بازی می کردند که جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد امت تو، بعد از تو این فرزندت را خواهند کشت و با دستش به حسین اشاره نمود، پس رسول خدا گریه کرد و او را به سینه چسباند و فرمود: یا ام سلمه این خاک امانت نزد تو باشد و او را بویید و فرمود: وای بر سختی و بلا.[۳۵]عسقلانی (۸۵۲ ه): هنگامی که کاروان بازماندگان کربلا و ارد مدینه شدند، زنی از دختران عبدالمطلب در حالی که موهایش را پریشان نموده بود و دستش را بر سرش گذاشته بود با گریه می گفت: چه می گویید به رسولتان اگر بگویید؛ چه کردید با عترت و خانواده ی من بعد از فقدانم در حالی که آخرین امت بودید! گروهی از آنها اسیر و گروهی در خون خود آغشته شدند، این پاداشن من نبود که مشا را نصیحت کردمف شما بعد از من بدترین رفتار را با صاحبان رحمم نمودید.[۳۶]_______________________________________
[1] سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 407
[2] سنن ابن ماجه کتاب الزهد باب 19 ح 4196
[3] سنن ابن ماجه کتاب جنائز باب 53 ح 1587 / سنن البیهقی ج 5 کتاب الجنائز ج 7260 ص 440 / مستدرک حاکم ج 1 کتاب الجنائز ح 1437
[4] همان مدرک
[5] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 1 / صحیح مسلم کتاب الجنائز باب 6 ح 923 / سنن ابی داود ج 3 کتاب الجنائز باب 24 ح 3125 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7250
[6] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 2/ سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7252.
[7] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 4 / سنن ابن داود ج 3 کتاب الجنائز باب 24 ح 3126 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7251/ فتح الباری ج 4 کتاب الجنائز باب 43 ح 1303/ الحاوی کبیر ج 3 ص 167/ صحیح بخاری کتاب الجنائز باب 43 ح 1303.
[8] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 5/ سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7255/ مستدرک حاکم ج 1 کتاب الجنائز ح 1438.
[9] صحیح بخاری باب 44 ح 1304 / صحیح مسلم کتاب الجنائز باب 6 ح 924 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7253/ فتح الباری ج 4 کتاب الجنائز باب 44 ح 1304 ص 153.
[10] سنن نسائی کتاب الجنائز باب 13 ح 1843 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7263 ص 441.
[11] سنن نسائی کتاب الجنائز باب 13 ح 1844 / مستدرک حاکم ج 1 ح 1844.
[12] مستدرک حاکم ج 1 ح 1365 / اعلاء السنن ج 6 ص 2651 ح 2299
[13] مستدرک حاکم ج 1 ح 1404.
[14] همان مدرک ح 1420
[15] همان مدرک ح 1421 / سنسن بیهقی ج 5 کتاب جنائز ح 7258
[16] مستدرک حاکم ج 1 ح 1422 / اعلاء السنن ج 6 ح 2311 ص 2657.
[17] الحاوی ج 3 کتاب الجنائز ص 167.
[18] سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7257.
[19] همان مدرک ح 7257.
[20] تنقیح کتاب التحقیق ص 571.
[21] مسند احمد حنبل ج 1 ح 649 ص 137 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 319 / تذکره الخواص ص 319/ مسند ابویعلی ش 363/ مسند بزار ش 2641/ معجم الکبیر ش 2811/ سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 407.
[22] مجمع الزوائد ج 9 باب 16 ح 15112 ص 301
[23] انساب الاشراف ج 3 ص 417.
[24] انساب الاشراف ج 3 ص 425 / تذکره الخواص ص 338
[25] سنن ترمذی کتاب المناقب باب 31 ح 3780 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 325 / تاریخ الخلفا ص 208/ سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 428
[26] تاریخ طبری ج 7 ص 3065
[27] تاریخ طبری ج 7 ص 3065 / تذکره الخواص ص 326.
[28] معجم الکبیر ح 2862 – 2867 / سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 428
[29] مجمع الزوائد ج 9 ش 15179
[30] معجم الکبیر 2868 / مجمع الوزائد ج 9 ش 15180 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 325/ تاریخ الخلفا سیوطی ص 208 / تذکره الخواص ص 340
[31] تذکره الخواص ص 319
[32] سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 429 / تذکره الخواص ص 338/ البدایه و النهایه ج 5 ص 501
[33] مجمع الزوائد ج 9 ش 15114.
[34] مجمع الزوائد ج 9 ش 15116.
[35] مجمع الزوائد ج 9 ش 15118 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 319
[36] تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 323.
الف: جواز گریه کردن در سیره ی نبوی و صحابه:
ذهبی (۷۴۸ ه) از ابوالمُهَّرم نقل می کند که بر تشییع جنازه ای حاضر شدیم و مشاهده کردیم ابوهریره جلو آمد و با لباسش، خاک از روی پاهای حسین پاک می نمود[۱]؛
ابن ماجه (۲۷۵ ه) به اسنادش از سعدبن ابی قاص نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له فرمودند: گریه کنید و اگر گریه نکردید خود را به گریه بزنید (تباکی)[۲]از ابوهریره نقل شده است که با رسول خدا صلی الله علیه و اله بر جنازه ای حاضر شدم، عمر زنی را دید که گریه می نمود، بر او فریاد کشید، اما رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: ای عمر او را واگذار، همانا چشم گریان است و نفس داغدیده و عهد نزدیک می باشد[۳]؛ حاکم نیشابوری (۴۰۵) این حدیث را صحیح دانسته است.[۴]ابن ابی شیبه (۲۳۵ ه) به اسنادش از أسامه بن زید نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له بعد از وفات دخترش زینب گریه نمود؛ پس مردی به او گفت: آیا گریه می کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله به او فرمودند: همانا این رحمتی ست که خداوند در قلبهای بندگانش قرار داده است؛ و خداوند بر بندگانی رحم خواهد نمود که از همه رحیم تر و مهربانتر باشند.[۵]از جابر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و له برای فرزندش ابراهیم گریه می نمود؛ عبدالرحمن بن عوف به او گفت: ای رسول خدا آیا گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله در جواب فرمودند: کسی که رحم نکند، بر او رحم نمی کنند، ای ابراهیم! اگر امر پروردگار حق و راه در پیش رو، رونده نبود و آخرین به اولین ملحق نمی گردیدند؛ برای تو بیشتر از این اندوهگین می گشتم و ما برای تو غمناکیم، چشم گریه می کند و قلب ناراحت است ولی سخنی نمی گویم که موجب خشم پروردگار بگردد.[۶]به اسنادش از أنس نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که برای ابراهیم فرزندش گریه می نمود فرمودند: چشم گریان است و قلب اندوهناک، ولی سخنی نمی گویم مگر آنکه پروردگار از آن راضی باشد و ما برای تو ای ابراهیم ناراحتیم[۷]!
به اسنادش از عبدالله بن عمر نقل می کند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله از جنگ احد باز می گشت، مشاهده نمود زنان بنی عبدالأشهل بر شهدای خود گریه می کند، فرمودند: کسی بر حمزه گریه نمی کند؟! پس همه ی زنان انصار برای حمزه به گریه و زاری پرداختند.[۸]بخاری (۲۵۶ ه) به اسنادش از عبدالله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله در بیماری سعد بن عباده به عیادت او رفت، هنگامی که بر او وارد گردید، دید که خانواده ای سعد دور او جمع شده اند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال نمود: آیا او مرده است؟ گفتند: نه ای فرستاده ی خدا، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و اطرافیان نیز هنگامی که گریه رسول خدا صلی الله علیه و اله را مشاهده کردند، گریستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: آیا نمی شنوید! همانا خداوند به خاطر اشک چشم و اندوهناک بودن قلب عذاب نمی کند بلکه به خاطر این عذاب یا رحم می نماید و با انگشت مبارکشان به زبانشان اشاره نمودند.[۹] نسائی (۳۰۳ ه) به اسنادش از أنس نقل می کند که: فاطمه سلام الله علیها هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله وفات نمود، بر او گریه کرد.[۱۰]به اسنادش از محمد بن منکدر از جابر بن عبدالله نقل می نماید که: پدرم در جنگ احد کشته شد و جنازه اش را آورند و من پارچه را از روی صورتش به کناری زدم و گریه نمودم و مردم من را از این کار منع می کردند، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و اله من ار از این کار نهی ننمود.[۱۱]حاکم نیشابوری (۴۰۵ ه) به اسنادش از عایشه نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله، عثمان بن مظعون را در حالی که مرده بود بوسید و گریه می کرد و اشک از دیدگانش جاری بود.[۱۲]به اسنادش از عبدالله بن بحیر نقل می کند که از هانی بنده ای عثمان به عفان شنیدم که می گفت: هر گاه عثمان بن عفان بر قبری می ایستاد، آنقدر گریه می کرد تا محاسنش خیس می شد.[۱۳]به اسنادش از سلیمان بن بریده از پدرش نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و اله قبر مادرش را زیارت می نمود در حالی که هیچ روزی مانند آن روز گریان دیده نشد.[۱۴]به اسنادش از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله قبر مادرش را زیارت نمود و گریه کرد و هرکس با او نیز بود به گریه افتاد.[۱۵]به اسنادش از حسین بن علی علیه السلام نقل می نماید که فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله در هر جمعه قبر عمویش حمزه را زیارت می نمود و نماز می خواند و نزد قبر گریه می کرد.[۱۶]ماوردی (۴۵۰ ه) به اسنادش از ابن عباس نقل می کند که: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله نزد قبر رقیه خواهرش گریه می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله با گوشه ی لباسش، اشکهای او را پاک می نمود.[۱۷]بیهقی (۴۵۸ ه) به اسنادش از أنس بن مالک نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله خبر شهادت جعفر، زید بن حارثه و عبدالله بن رَواحه به ما داد در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود.[۱۸]به اسنادش از انس بن مالک نقل می کند که بر تشیع جنازه ی دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله حاضر شدیم در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و اله نزد قبر نشسته بود و از چشمانش اشک جاری بود.[۱۹]با مشاده ی این روایت روشن می گردد که در سیره ی عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب آن جناب، گریه و زاری نمودن بر أموات امری مذموم و یا عملی شرک آلود نبوده است؛ زیرا اگر چنین چیزی وجود داشت رسول خدا صلی الله علیه و اله از آن نهی می نمود و فاعل آن را مورد نکوهش قرار می داد، در حالی که ما چنین نکوهشی را بر اصل فعل در میان روایات موجود در منابع مشاهده نمی کنیم به گونه ای که ابن جوزی آورده است که گریه نمودن بعد از مرگ مکروه نیست.[۲۰]ب: روایات جواز گریه نمودن بر حسین بن علی علیه السلام:
منابع اهل تسنن:
أحمد بن حنبل (۲۴۱ ه) به اسنادش از عبدالله بن نجی از پدرش نقل نموده که: من همراه علی رضی الله عنه به سوی صفین در حرکت بویدم که به نینویَ رسیدیم، پس علی رضی الله عنه صدا کرد: صبر کن ای اباعبدالله، در نزد رودخانه ی فرات صبر کن، سوال کردم: برای چه؟ فرمود: روزی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل گردیدم در حالی که از چشمانش اشک جاری بود، گفتم: ای فرستاده ی خدا آیا کسی شما را ناراحت کرد؛ که از چشمانتان اشک جاریست؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: لحظاتی قبل جبرئیل نزد من بود و به من خبر داد که حسین نزدیک رودخانه ای فرات کشته خواهد شد، پس به من فرمود آیا می خواهی تربتی را که او در آنجا کشته خواهد شد را به تو بدهم تا او را بو کنی، گفتم: آری، پس جبرئیل مقداری از خاک او را به من داد و منتوانستم جلوی اشکهای چشم را بگیرم.[۲۱]هیثمی (۸۰۷ ه) گفته است: رجال این حدیث ثقه هستند[۲۲] و حدیث صحیح است.
بلاذری (۲۷۹ ه) نقل می کند: هنگامی که خبر شهادت حسین به اهالی مدینه رسید، بسیار به نوحه سرای و فریاد زدن بر او پرداختند که بیشترین این نوحه سرایی از خانه های بنی هاشم بود.[۲۳]این روایت بلاذری تصریح دارد که گریه و زاری بر حسین بن علی علیه السلام آرام نبوده بلکه با فریاد و با شدت به نوحه سرایی مشغول بودند؛ اهالی مدینه که غالب آنان از زمره ای صحابه و تابعی بودند. اگر این فعل اهل مدینه را مغایر با سیره ی رسول خدا صلی الله علیه و اله می دانستند، حتماً از آن ممانعت می کردند؛ و حال انکه چنین ممانعتی برای ما نقل نشده است.
و یا به اسنادش از ابوبکر هذلی از حسن بصری نقل می کند: هنگامی که حسین کشته شد و خبرش را به حسن بصری دادند، به گونه ای گریه نمود که دو کتفش تکان خورد (کنایه از شدت گریه است) و گفت: پسر پسترین کنیزان، پسر پیامبرش را کشت[۲۴]!
ترمذی (۲۹۷ ه) به اسنادش از سلمی نقل می کند: برای سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله وارد شدم در حالی که گریان بود، گفتم: چه چیز تو را گریان کرده است؟ گفت: رسول خدا را در خواب دیدم در حالی که سر و محاسنش خاک آلود بود، گفتم: ای رسول خدا تو را چه شده است؟ فرمود: الان من شاهد کشته شدن حسین بودم.[۲۵]طبری (۳۰۱ ه) از قوه بن قیس تمیمی نقل می کند: زنان را دیدم، وقتی که بر حسین و یاران و فرزندان وی گذتشه، فغان می کردند و به صورتهای خویش می زدند.[۲۶] این نقل تصریح بر این مطلب دارد که زنان بر شهادت حسین بن علی علیه السلام لطمه می زدند و این امر را قبیح و ناپسند نمی دانستند.
به اسنادش از قره بن قیس تمیمی نقل می کند که: هر چه را فراموش کنم گفته ی زینب دختر فاطمه را فراموش نمی کنم که وقتی بر برادر مقتول خویش گذشت می گفت: ای محمدم، ای محمدم، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گونید، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضای بریده! ای محمدم، دخترانت اسیرند، باقیماندگانت کشتگانند که باد بر آنها می وزد؛ گوید: به خدا همه ی دشمن و دوست را به گریه انداخت.[۲۷]طبرانی (۳۶۰ ه) هب اسنادش از عمار بن ابی عمار نقل می کند که از ام سلمه شنیدم که می گفت: شنیدم که جنیان بر حسین گریه می کردند و بر او نوحه می خوانند.[۲۸]هیثمی (۸۰۷ ه): رجال سند این حدیث را صحیح دانسته است.[۲۹]به اسنادش از عمروبن ثابت از حبیب بن أبی ثابت نقل می کند که همانا ام سلمه صدای نوحه ای جنیان بر حسین را شنیده است.[۳۰]ابن جوزی (۶۵۴ ه) به اسنادش از حسن بن کثیر نقل می کند: هنگمی که علی علیه السلام به کربلا رسید، توقف نمود و گریه کرد و گفت: در اینجا کشته می شوند، اینجا محل اقامت چهارپایانشان است و اینجا محل بارهایشان و اینجا محل شهادت مردانشان، پس بسیار گریه نمود.[۳۱]ذهبی (۷۴۸ ه) به اسنادش از شهر بن حَوثَب نقل می کند هنامی که خبر کشته شدن حسین را آوردند، من نزد ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله بودم، پس گفت: آیا به تحقیق چنین کردند؟! خداوند خانه هایشان و قبرهایشان را زا آتش پرکند، پس بیهوش افتاد.[۳۲]هیثمی (۸۰۷ ه) به اسنادش از عایشه نقل کرده که: حسین در حلی که بر رسول خدا وحی می شود، بر او وارد گردید و نزد رسول خدا رفت و بر پشت وی سوار شد، جبرئیل به رسول خدا گفت: آیا او را دوست داری ای محمد؟! رسول خدا فرمودند: ای جبرئیل چرا نباید فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امتت بعد از تو او را خواهند کشت، پس دستش را دراز نمود و مقداری تربت سفید به او داد و گفت: این سرزمینی ست که فرزندت در آن کشته خواهد و اسمش طف است؛ هنگامی که جبرئیل از نزد رسول خدا خارج گردید، رسول خدا از اتاق خارج شد در حالی که تربت را در دست داشت و گریه می نمود و گفت: ای عایشه همانا جبرئیل به من خبر داده که فرزندم حسین در زمین طف (سوزناک) کشته خواهد شد و امت من بعد از من دچار فتنه خواهند شد، پس در حالی که گریان بود نزد یارانش علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر رفت و آنان گفتند: چه چیز تو را گریان کرده است ای رسول خدا؟ گفت: جبرئیل مرا خبر داده است که فرزندم حسین بعد از من در سرزمین طف کشته خواهد شد و برای من این خاک را آورده و از مکان قبرش مرا آگاه کرده است.[۳۳]به اسنادش از ام سلمه نقل می کند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه ی من بود و گفت کسی بر من وارد نشود، پس حسین بر او داخل شد و صدای گریه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیدم، پس دانستم حسین در اتاق است و رسول خدا پیشانی او را پاک می کند و گریه می نماید، گفتم: غفلت کردم و ندانستم که چه زمان بر شما وارد شده است؛ رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: همانا جبرئیل با ما در اتقا بود و گفت: آیا او (حسین) را دوست دارد؟ گفتم: در دنیا بله، گفت: همانا امت تو او را در سرزمینی که به کربلا خوانده می شود خواهند کشت، پس جبرئیل از خاک آنجا به من داد، ام سلمه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله آن خاک را به من نشان داد.[۳۴]به اسنادش از ام سلمه نقل کرده: حسن و حسین در خانه من نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله بازی می کردند که جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد امت تو، بعد از تو این فرزندت را خواهند کشت و با دستش به حسین اشاره نمود، پس رسول خدا گریه کرد و او را به سینه چسباند و فرمود: یا ام سلمه این خاک امانت نزد تو باشد و او را بویید و فرمود: وای بر سختی و بلا.[۳۵]عسقلانی (۸۵۲ ه): هنگامی که کاروان بازماندگان کربلا و ارد مدینه شدند، زنی از دختران عبدالمطلب در حالی که موهایش را پریشان نموده بود و دستش را بر سرش گذاشته بود با گریه می گفت: چه می گویید به رسولتان اگر بگویید؛ چه کردید با عترت و خانواده ی من بعد از فقدانم در حالی که آخرین امت بودید! گروهی از آنها اسیر و گروهی در خون خود آغشته شدند، این پاداشن من نبود که مشا را نصیحت کردمف شما بعد از من بدترین رفتار را با صاحبان رحمم نمودید.[۳۶]_______________________________________
[1] سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 407
[2] سنن ابن ماجه کتاب الزهد باب 19 ح 4196
[3] سنن ابن ماجه کتاب جنائز باب 53 ح 1587 / سنن البیهقی ج 5 کتاب الجنائز ج 7260 ص 440 / مستدرک حاکم ج 1 کتاب الجنائز ح 1437
[4] همان مدرک
[5] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 1 / صحیح مسلم کتاب الجنائز باب 6 ح 923 / سنن ابی داود ج 3 کتاب الجنائز باب 24 ح 3125 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7250
[6] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 2/ سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7252.
[7] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 4 / سنن ابن داود ج 3 کتاب الجنائز باب 24 ح 3126 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7251/ فتح الباری ج 4 کتاب الجنائز باب 43 ح 1303/ الحاوی کبیر ج 3 ص 167/ صحیح بخاری کتاب الجنائز باب 43 ح 1303.
[8] المصنف ج 3 کتاب الجنائز باب 196 ح 5/ سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7255/ مستدرک حاکم ج 1 کتاب الجنائز ح 1438.
[9] صحیح بخاری باب 44 ح 1304 / صحیح مسلم کتاب الجنائز باب 6 ح 924 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7253/ فتح الباری ج 4 کتاب الجنائز باب 44 ح 1304 ص 153.
[10] سنن نسائی کتاب الجنائز باب 13 ح 1843 / سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7263 ص 441.
[11] سنن نسائی کتاب الجنائز باب 13 ح 1844 / مستدرک حاکم ج 1 ح 1844.
[12] مستدرک حاکم ج 1 ح 1365 / اعلاء السنن ج 6 ص 2651 ح 2299
[13] مستدرک حاکم ج 1 ح 1404.
[14] همان مدرک ح 1420
[15] همان مدرک ح 1421 / سنسن بیهقی ج 5 کتاب جنائز ح 7258
[16] مستدرک حاکم ج 1 ح 1422 / اعلاء السنن ج 6 ح 2311 ص 2657.
[17] الحاوی ج 3 کتاب الجنائز ص 167.
[18] سنن بیهقی ج 5 کتاب الجنائز ح 7257.
[19] همان مدرک ح 7257.
[20] تنقیح کتاب التحقیق ص 571.
[21] مسند احمد حنبل ج 1 ح 649 ص 137 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 319 / تذکره الخواص ص 319/ مسند ابویعلی ش 363/ مسند بزار ش 2641/ معجم الکبیر ش 2811/ سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 407.
[22] مجمع الزوائد ج 9 باب 16 ح 15112 ص 301
[23] انساب الاشراف ج 3 ص 417.
[24] انساب الاشراف ج 3 ص 425 / تذکره الخواص ص 338
[25] سنن ترمذی کتاب المناقب باب 31 ح 3780 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 325 / تاریخ الخلفا ص 208/ سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 428
[26] تاریخ طبری ج 7 ص 3065
[27] تاریخ طبری ج 7 ص 3065 / تذکره الخواص ص 326.
[28] معجم الکبیر ح 2862 – 2867 / سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 428
[29] مجمع الزوائد ج 9 ش 15179
[30] معجم الکبیر 2868 / مجمع الوزائد ج 9 ش 15180 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 325/ تاریخ الخلفا سیوطی ص 208 / تذکره الخواص ص 340
[31] تذکره الخواص ص 319
[32] سیر اعلام النبلاء ج 4 ص 429 / تذکره الخواص ص 338/ البدایه و النهایه ج 5 ص 501
[33] مجمع الزوائد ج 9 ش 15114.
[34] مجمع الزوائد ج 9 ش 15116.
[35] مجمع الزوائد ج 9 ش 15118 / تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 319
[36] تهذیب التهذیب ج 2 ش 1391 ص 323.