۱۳۹۲/۰۷/۱۷
–
۱۲۴ بازدید
«روندسازی در منطقه حساس خاورمیانه و بخش بزرگ دیگری از جهان برخلاف نظر ما دارد پیش میرود و ما باید آن را تغییر دهیم. ما از برنامه هستهای ایران نگرانی نداریم چرا که گداخت هستهای که مرحلهای بالاتر از غنیسازی است را در اختیار اسرائیل قرار دادهایم.»
«روندسازی در منطقه حساس خاورمیانه و بخش بزرگ دیگری از جهان برخلاف نظر ما دارد پیش میرود و ما باید آن را تغییر دهیم. ما از برنامه هستهای ایران نگرانی نداریم چرا که گداخت هستهای که مرحلهای بالاتر از غنیسازی است را در اختیار اسرائیل قرار دادهایم.»
این بخشی از گزارشی است که شورای روابط خارجی آمریکا در 15 ژوئیه 2013- 24 تیر 1392- به سنای آمریکا ذیل عنوان «گزارش متعاقب 90 روزه بند H قطعنامه 1737» ارائه کرده و پرده از بسیاری از حقایق برمیدارد. آنچه در این سند غیررسمی آمده است نشان میدهد که برخلاف آنچه در تبلیغات میآید، توانایی هستهای- چه صلحآمیز باشد و چه نباشد- سبب نگرانی آمریکاییها نشده بلکه بحث از توانایی هستهای ایران و خطرناک نمایاندن آن از یک سو برای سرپوش گذاشتن به مشکل واقعی آمریکاییها و از سوی دیگر برای کشاندن ایران به بازی در میدان دیگر که چندان با منافع ملی آن سازگار نیست، صورت میگیرد. مشکل اصلی همانگونه که در این گزارش آمده است موفقیت و توانایی ایران در روندسازی در دو سطح منطقهای و بینالمللی است کما اینکه آن زمان که آمریکاییها ناچار به پذیرش شکست در معادله نظامی- امنیتی سوریه شدند، «جان کری» وزیر خارجه آمریکا خطاب به نمایندگان کنگره گفت: «بگذرید قرار است ما یک اتفاق بزرگ را در مجمع عمومی شکل بدهیم پس از آن، بدون نیاز به جنگ در سوریه،حزبالله و ایران را متوقف میکنیم. ما نشانههایی از ایران دیدهایم که میگویند ایران آماده است که متوقف شود.»
روندسازی در منطقه و سطح بینالمللی بر مبنای فروپاشی منظم مورد قبول آمریکا استوار است به عبارتی دیگر در این منطقه آمریکا با یک رقیب مواجه نیست،آنگونه که در زمان اتحاد جماهیر شوروی اینگونه بود،در اینجا آمریکا با یک «جایگزین» (Alternative) مواجه میباشد. به این آمار توجه کنید. براساس اعلام رسمی چند مؤسسه نظرسنجی آمریکا- از جمله گزارش پیو- در دوران جنگ سرد، تنفر از آمریکا در جهان که از تبلیغات کمونیستی و توسط رژیمهای بلوک شرق تولید میشد، 25 درصد بود در حالی که بعد از انقلاب اسلامی ایران و در دهههای 1980 تا 2010 میانگین میزان تنفر از آمریکا در جهان به 80 درصد و در کشورهای خاورمیانه به 88 درصد رسیده است این به آن معناست که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حداکثر یک رقیب معمولی بود در حالی که ایران با این میزان تولید نفرت از آمریکا قطعاً یک دشمن جدی برای آمریکاییها به حساب میآید. مذاکرات ایران و آمریکا از این منظر اهمیت استراتژیک دارد چرا که اگر در نهایت به نفع ایران رقم بخورد آمریکاییها باید بطور رسمی بپذیرند که دوران اقتدار آنان در بخش وسیعی از جهان به پایان رسیده است و اگر به نفع آمریکا تمام شود، بار بسیار سنگینی- یعنی نفرت در افکار عمومی با ضریب بالا و میانگین 80 درصد- از دوش مقامات و سیستم این کشور برداشته میشود و آمریکا میتواند با کمک آن قدرت رو به فروپاشی خود را بازسازی نماید.
براین اساس در گزارش شورای روابط خارجی ذیل بند H قطعنامه ضد ایرانی 1737 درباره موضوعات زیادی بحث شده و بحث هستهای ایران تنها جزء کوچکی از آن بوده است. در این گزارش میگوید ایران در حال افزایش تواناییهای موشکی خود است، به تقویت حزبالله میپردازد، با قاطعیت از اسد حمایت میکند، سیاست ستیزهگرایانه خود را با روند صلح اعراب و اسرائیل ادامه میدهد، باعث نگرانی شدید عربستان شده، موقعیت خود در عراق را با همکاری دولت نوری مالکی ارتقاء بخشیده است، در یمن به حمایت از جمعیتهای انقلابی میپردازد، در بحرین از حقوق شیعیان دفاع میکند، خواستار تضعیف موقعیت غرب در افغانستان و پاکستان است و…
میتوانیم با قاطعیت بگوئیم مذاکرات ایران و 5+1 چه به نفع ایران و چه به ضرر ایران فیصله پیدا کند تغییری در اعمال فشارهای غرب به ایران پدید نمیآورد و البته این درست است که پرونده هستهای، سنگ محک جمهوری اسلامی است اگر ایران در این پرونده از حقوق خود عقبنشینی کند و به خیال اعتمادسازی روی بخشی از حقوق ملت خود خط بکشد، غرب را مطمئن میکند که با فشار میتواند به نتیجه مطلوب خود برسد با این وصف نحوه مواجهه تیم مذاکره کننده ایرانی نه فقط سرنوشت برنامه هستهای مان را بلکه سرنوشت بسیاری از موضوعات اساسی و حساس مرتبط با ایران را مشخص میکند. تیم مذاکره کننده روی خط استقلال با حریف مواجه شده که اگر سقوط کند استقلال کشور را مخدوش گردانیده است. همانگونه که کری میگوید عقبنشینی ایران برای غرب آنقدر حلاوت دارد که هزار تلخی نظیرعقبنشینی از حمله نظامی به سوریه را جبران مینماید.
دقیقاً از همین منظر همه تحلیلگران در سطوح داخلی و بینالمللی چه آنهایی که با روحانی و مواضع او موافق بودهاند و چه با او و مواضعش مخالف بودهاند گفتهاند اجلاس شصت و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل، «مجمع ایران» بود چرا که موضوع نحوه مواجهه ایران و آمریکا با یکدیگر مهمترین موضوع جهان به حساب میآید. مجمع عمومی سازمان ملل در این اجلاس یک هماوردگاه بود، هماوردی که دو طرف در عین این که از کمک به بهبود شرایط فیمابین حرف میزدند در عین حال ملاحظات خاص خود را هم داشتند اما تردیدی نیست که در این میان، باراک اوباما چه در قالب نطق، چه در قالب تلفن و چه در قالب مصاحبه تلویزیونی تلاش کرد تا بهبود شرایط را موکول به تامین مواردی از سوی ایران نماید. طرف ایرانی پاسخ این شرطگذاریها را -البته در ایران- داد و گفت که در صورت تامین شدن شرایط برابر حاضر است وارد مذاکره شود.
در این میان واقعیتهایی وجود دارند که متاسفانه واژگونه معرفی میشوند. واقعیت این است که از سال 2000 به این طرف و بخصوص از 2005 به این طرف، قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف به شکوفایی رسیده و درخت ایران تنومند شده است. ایران جنگ آمریکا- عراق را به نفع خود به پایان رساند. ایران دشمن منطقهای خود را در جنگ 33 روزه زمینگیر کرد و متحد خود- حزبالله- را به یک قدرت اقلیمی – منطقهای- تبدیل نمود. ایران پرونده فلسطین را از چنگ سازشکاران و دربار سلاطین عرب درآورد و به دست مجاهدان فلسطینی داد. شکلگیری دهها گردان فلسطینی و دستیابی فلسطینیها به انواع موشکها بخشی از اقداماتی بود که ایران برای تقویت متحدان خود انجام داد. ایران در جریان انقلابهای اخیر عربی موفق شد ارتباط گستردهای با طیفهای مختلف اجتماعی و سیاسی کشورهای عربی برقرار نماید و متحدان خود را به سمت به دست گرفتن ابتکار عمل سوق دهد. اینکه امروز بعد از چند هزار سال بار دیگر ایران در سواحل مدیترانه حضور دارد موضوع کوچک و کمی نیست. آمریکاییها میدانند آن قدرتی که به سواحل مدیترانه رسیده، به سواحل جنوبی شبهجزیره عربستان و دریای سرخ هم به آسانی میرسد و این به آن معناست که روند کنونی تغییرات در منطقه نه تنها به هیچ وجه با منافع غرب انطباق ندارد بلکه در تعارض بنیادین با آن نیز هست.
واقعیت دیگر این است که تحریمها اگر چه فشارهایی را پدید آورده و محدودیتهایی را سبب شدهاند اما به هیچ وجه نتوانستهاند زندگی را در ایران فلج کنند و حال آن که دشمن با هدف اعلام شده فلج کردن ایران، تحریمها را کلید زده است. در باب تحریمها و واقعیات آن حرفهای مهم دیگری هم هست. همه میدانند که موفقیت سیاست تحریم اقتصادی تا حد بسیار زیادی بستگی به آن دارد که در دورهای کوتاه- حداکثر یک ساله- به نتیجه برسد. واقعیت این است که آمریکا از سال 90 به سمت تشدید تحریمها رفته و امروز دو سال و نیم از آن میگذرد این در حالی است که هیچ خبری از بحران و یا شرایط منتهی به بحران در ایران مشاهده نمیشود اما متاسفانه عدهای هنوز در فضای انتخاباتی از تحریم و آثار شکننده آن حرف میزنند و در واقع به دشمن کد میهند که برای رسیدن به موفقیت به فشار بیشتر و تحریمهای جدید نیاز است. مگر غیر از این است که صهیونیستها، رژیمهای وابستهای نظیر عربستان، منافقین و طیفی از اصلاحطلبان آشکارا از لزوم تداوم و تشدید تحریمها حرف میزنند.
واقعیت دیگر این است که تحریمها فرو پاشیدهاند و ایران توانسته است کالاهای موردنظر خود را صادر کند و کالاهای موردنیاز خود را وارد نماید. همین امروز اتحادیه اروپا و شرکتهای بزرگی نظیر «توتال» از آمادگی برای عقد قراردادهای جدید سرمایهگذاری حرف میزنند و اینها نشان میدهد که نسبت قطعی میان تداوم تحریمها در صورت تداوم ایستادگی وجود ندارد. آمریکا البته در آنجا که مشکل دارد؛ قادر به حل چیزی نیست. آمریکا هرگز نمیتواند با مذاکرات به اصطلاح هستهای ایران را در منطقه مهار کند و نفوذ آن را از بین ببرد چرا که این پروندهها دیگر پروندههای دیپلماتیک نیستند و آمریکا با چند عنصر دیپلماتیک سر و کار ندارد. مخاطب و محور پروندههای دیگر ملتهایی هستند که به میدان آمدهاند تا شرایط را به نفع خود و به زیان غرب خاتمه دهند. غرب تحولات منطقهای ظرف وزارت خارجه و میدان بازی دیپلماسی سیاسی نیست کما اینکه این تحولات و این میدان بازی توسط دستگاههای رسمی پدید نیامدهاند. در این میدان چند عنصر به یکدیگر عجین شدهاند، غلیان دینخواهی و امواج آمریکاستیزی مهمترین عناصر این میدان هستند و از این رو تحولات نه از منظر ژنو، و نیویورک و… بلکه از منظر قیامهای مردمی بررسی میشوند. آینده همین تجربه که در متن آن انقلاب اسلامی پدید آمد را تکرار میکند.
این بخشی از گزارشی است که شورای روابط خارجی آمریکا در 15 ژوئیه 2013- 24 تیر 1392- به سنای آمریکا ذیل عنوان «گزارش متعاقب 90 روزه بند H قطعنامه 1737» ارائه کرده و پرده از بسیاری از حقایق برمیدارد. آنچه در این سند غیررسمی آمده است نشان میدهد که برخلاف آنچه در تبلیغات میآید، توانایی هستهای- چه صلحآمیز باشد و چه نباشد- سبب نگرانی آمریکاییها نشده بلکه بحث از توانایی هستهای ایران و خطرناک نمایاندن آن از یک سو برای سرپوش گذاشتن به مشکل واقعی آمریکاییها و از سوی دیگر برای کشاندن ایران به بازی در میدان دیگر که چندان با منافع ملی آن سازگار نیست، صورت میگیرد. مشکل اصلی همانگونه که در این گزارش آمده است موفقیت و توانایی ایران در روندسازی در دو سطح منطقهای و بینالمللی است کما اینکه آن زمان که آمریکاییها ناچار به پذیرش شکست در معادله نظامی- امنیتی سوریه شدند، «جان کری» وزیر خارجه آمریکا خطاب به نمایندگان کنگره گفت: «بگذرید قرار است ما یک اتفاق بزرگ را در مجمع عمومی شکل بدهیم پس از آن، بدون نیاز به جنگ در سوریه،حزبالله و ایران را متوقف میکنیم. ما نشانههایی از ایران دیدهایم که میگویند ایران آماده است که متوقف شود.»
روندسازی در منطقه و سطح بینالمللی بر مبنای فروپاشی منظم مورد قبول آمریکا استوار است به عبارتی دیگر در این منطقه آمریکا با یک رقیب مواجه نیست،آنگونه که در زمان اتحاد جماهیر شوروی اینگونه بود،در اینجا آمریکا با یک «جایگزین» (Alternative) مواجه میباشد. به این آمار توجه کنید. براساس اعلام رسمی چند مؤسسه نظرسنجی آمریکا- از جمله گزارش پیو- در دوران جنگ سرد، تنفر از آمریکا در جهان که از تبلیغات کمونیستی و توسط رژیمهای بلوک شرق تولید میشد، 25 درصد بود در حالی که بعد از انقلاب اسلامی ایران و در دهههای 1980 تا 2010 میانگین میزان تنفر از آمریکا در جهان به 80 درصد و در کشورهای خاورمیانه به 88 درصد رسیده است این به آن معناست که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حداکثر یک رقیب معمولی بود در حالی که ایران با این میزان تولید نفرت از آمریکا قطعاً یک دشمن جدی برای آمریکاییها به حساب میآید. مذاکرات ایران و آمریکا از این منظر اهمیت استراتژیک دارد چرا که اگر در نهایت به نفع ایران رقم بخورد آمریکاییها باید بطور رسمی بپذیرند که دوران اقتدار آنان در بخش وسیعی از جهان به پایان رسیده است و اگر به نفع آمریکا تمام شود، بار بسیار سنگینی- یعنی نفرت در افکار عمومی با ضریب بالا و میانگین 80 درصد- از دوش مقامات و سیستم این کشور برداشته میشود و آمریکا میتواند با کمک آن قدرت رو به فروپاشی خود را بازسازی نماید.
براین اساس در گزارش شورای روابط خارجی ذیل بند H قطعنامه ضد ایرانی 1737 درباره موضوعات زیادی بحث شده و بحث هستهای ایران تنها جزء کوچکی از آن بوده است. در این گزارش میگوید ایران در حال افزایش تواناییهای موشکی خود است، به تقویت حزبالله میپردازد، با قاطعیت از اسد حمایت میکند، سیاست ستیزهگرایانه خود را با روند صلح اعراب و اسرائیل ادامه میدهد، باعث نگرانی شدید عربستان شده، موقعیت خود در عراق را با همکاری دولت نوری مالکی ارتقاء بخشیده است، در یمن به حمایت از جمعیتهای انقلابی میپردازد، در بحرین از حقوق شیعیان دفاع میکند، خواستار تضعیف موقعیت غرب در افغانستان و پاکستان است و…
میتوانیم با قاطعیت بگوئیم مذاکرات ایران و 5+1 چه به نفع ایران و چه به ضرر ایران فیصله پیدا کند تغییری در اعمال فشارهای غرب به ایران پدید نمیآورد و البته این درست است که پرونده هستهای، سنگ محک جمهوری اسلامی است اگر ایران در این پرونده از حقوق خود عقبنشینی کند و به خیال اعتمادسازی روی بخشی از حقوق ملت خود خط بکشد، غرب را مطمئن میکند که با فشار میتواند به نتیجه مطلوب خود برسد با این وصف نحوه مواجهه تیم مذاکره کننده ایرانی نه فقط سرنوشت برنامه هستهای مان را بلکه سرنوشت بسیاری از موضوعات اساسی و حساس مرتبط با ایران را مشخص میکند. تیم مذاکره کننده روی خط استقلال با حریف مواجه شده که اگر سقوط کند استقلال کشور را مخدوش گردانیده است. همانگونه که کری میگوید عقبنشینی ایران برای غرب آنقدر حلاوت دارد که هزار تلخی نظیرعقبنشینی از حمله نظامی به سوریه را جبران مینماید.
دقیقاً از همین منظر همه تحلیلگران در سطوح داخلی و بینالمللی چه آنهایی که با روحانی و مواضع او موافق بودهاند و چه با او و مواضعش مخالف بودهاند گفتهاند اجلاس شصت و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل، «مجمع ایران» بود چرا که موضوع نحوه مواجهه ایران و آمریکا با یکدیگر مهمترین موضوع جهان به حساب میآید. مجمع عمومی سازمان ملل در این اجلاس یک هماوردگاه بود، هماوردی که دو طرف در عین این که از کمک به بهبود شرایط فیمابین حرف میزدند در عین حال ملاحظات خاص خود را هم داشتند اما تردیدی نیست که در این میان، باراک اوباما چه در قالب نطق، چه در قالب تلفن و چه در قالب مصاحبه تلویزیونی تلاش کرد تا بهبود شرایط را موکول به تامین مواردی از سوی ایران نماید. طرف ایرانی پاسخ این شرطگذاریها را -البته در ایران- داد و گفت که در صورت تامین شدن شرایط برابر حاضر است وارد مذاکره شود.
در این میان واقعیتهایی وجود دارند که متاسفانه واژگونه معرفی میشوند. واقعیت این است که از سال 2000 به این طرف و بخصوص از 2005 به این طرف، قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف به شکوفایی رسیده و درخت ایران تنومند شده است. ایران جنگ آمریکا- عراق را به نفع خود به پایان رساند. ایران دشمن منطقهای خود را در جنگ 33 روزه زمینگیر کرد و متحد خود- حزبالله- را به یک قدرت اقلیمی – منطقهای- تبدیل نمود. ایران پرونده فلسطین را از چنگ سازشکاران و دربار سلاطین عرب درآورد و به دست مجاهدان فلسطینی داد. شکلگیری دهها گردان فلسطینی و دستیابی فلسطینیها به انواع موشکها بخشی از اقداماتی بود که ایران برای تقویت متحدان خود انجام داد. ایران در جریان انقلابهای اخیر عربی موفق شد ارتباط گستردهای با طیفهای مختلف اجتماعی و سیاسی کشورهای عربی برقرار نماید و متحدان خود را به سمت به دست گرفتن ابتکار عمل سوق دهد. اینکه امروز بعد از چند هزار سال بار دیگر ایران در سواحل مدیترانه حضور دارد موضوع کوچک و کمی نیست. آمریکاییها میدانند آن قدرتی که به سواحل مدیترانه رسیده، به سواحل جنوبی شبهجزیره عربستان و دریای سرخ هم به آسانی میرسد و این به آن معناست که روند کنونی تغییرات در منطقه نه تنها به هیچ وجه با منافع غرب انطباق ندارد بلکه در تعارض بنیادین با آن نیز هست.
واقعیت دیگر این است که تحریمها اگر چه فشارهایی را پدید آورده و محدودیتهایی را سبب شدهاند اما به هیچ وجه نتوانستهاند زندگی را در ایران فلج کنند و حال آن که دشمن با هدف اعلام شده فلج کردن ایران، تحریمها را کلید زده است. در باب تحریمها و واقعیات آن حرفهای مهم دیگری هم هست. همه میدانند که موفقیت سیاست تحریم اقتصادی تا حد بسیار زیادی بستگی به آن دارد که در دورهای کوتاه- حداکثر یک ساله- به نتیجه برسد. واقعیت این است که آمریکا از سال 90 به سمت تشدید تحریمها رفته و امروز دو سال و نیم از آن میگذرد این در حالی است که هیچ خبری از بحران و یا شرایط منتهی به بحران در ایران مشاهده نمیشود اما متاسفانه عدهای هنوز در فضای انتخاباتی از تحریم و آثار شکننده آن حرف میزنند و در واقع به دشمن کد میهند که برای رسیدن به موفقیت به فشار بیشتر و تحریمهای جدید نیاز است. مگر غیر از این است که صهیونیستها، رژیمهای وابستهای نظیر عربستان، منافقین و طیفی از اصلاحطلبان آشکارا از لزوم تداوم و تشدید تحریمها حرف میزنند.
واقعیت دیگر این است که تحریمها فرو پاشیدهاند و ایران توانسته است کالاهای موردنظر خود را صادر کند و کالاهای موردنیاز خود را وارد نماید. همین امروز اتحادیه اروپا و شرکتهای بزرگی نظیر «توتال» از آمادگی برای عقد قراردادهای جدید سرمایهگذاری حرف میزنند و اینها نشان میدهد که نسبت قطعی میان تداوم تحریمها در صورت تداوم ایستادگی وجود ندارد. آمریکا البته در آنجا که مشکل دارد؛ قادر به حل چیزی نیست. آمریکا هرگز نمیتواند با مذاکرات به اصطلاح هستهای ایران را در منطقه مهار کند و نفوذ آن را از بین ببرد چرا که این پروندهها دیگر پروندههای دیپلماتیک نیستند و آمریکا با چند عنصر دیپلماتیک سر و کار ندارد. مخاطب و محور پروندههای دیگر ملتهایی هستند که به میدان آمدهاند تا شرایط را به نفع خود و به زیان غرب خاتمه دهند. غرب تحولات منطقهای ظرف وزارت خارجه و میدان بازی دیپلماسی سیاسی نیست کما اینکه این تحولات و این میدان بازی توسط دستگاههای رسمی پدید نیامدهاند. در این میدان چند عنصر به یکدیگر عجین شدهاند، غلیان دینخواهی و امواج آمریکاستیزی مهمترین عناصر این میدان هستند و از این رو تحولات نه از منظر ژنو، و نیویورک و… بلکه از منظر قیامهای مردمی بررسی میشوند. آینده همین تجربه که در متن آن انقلاب اسلامی پدید آمد را تکرار میکند.
سعدالله زارعی،کیهان