خانه » همه » مذهبی » آیا قرآن، متأثر از فرهنگ عصر نزول است؟

آیا قرآن، متأثر از فرهنگ عصر نزول است؟


آیا قرآن، متأثر از فرهنگ عصر نزول است؟

۱۳۹۴/۱۰/۰۷


۹۲۸ بازدید

از سخنان برخی نویسندگان و خاورشناسان (مستشرقان) این گونه بر می‌آید که قرآن کاملاً تسلیم فرهنگ عصر نزول ـ یعنی؛ صدر اسلام ـ بوده و به عبارت دیگر، قرآن فرهنگ زمان خویش را ـ که همان فرهنگ جاهلی عرب و آمیخته با خرافات ضد علمی بوده ـ پذیرا شده و خدا آنها را در متن قرآن وارد کرده است. لطفا این سخن را نقد کنید.

از سخنان برخی نویسندگان[1] و خاورشناسان (مستشرقان) این گونه بر می‌آید که قرآن کاملاً تسلیم فرهنگ عصر نزول ـ یعنی؛ صدر اسلام ـ بوده و به عبارت دیگر، قرآن فرهنگ زمان خویش را ـ که همان فرهنگ جاهلی عرب و آمیخته با خرافات ضد علمی بوده ـ پذیرا شده و خدا آنها را در متن قرآن وارد کرده است. البته در مورد قرآن، برخی از نویسندگان این دیدگاه را کاملاً پذیرفته‌اند. همچون دکتر سروش که در این زمینه می‌نویسد: «نه فقط زبان قرآن، که فرهنگ آن هم عربی است».[2] و برخی دیگر با ذکر مثال‌هایی، تأثیرپذیری را به طور گسترده طرح کرده و با احتیاط از آن سخن گفته‌اند.[3] از این رو برخی معاصران این دیدگاه را به عنوان دو نظریه «بازتاب فرهنگ زمانه» و «تأثر از فرهنگ زمانه» بیان کرده و مورد نقد قرار داده‌اند.[4]ایشان در توضیح «نظریه بازتاب فرهنگ زمانه» می‌نویسند: فرهنگ به آداب، عادات، عقاید، معارف، مناسبات مرسوم و جهان‌بینی هر قوم، ملت و جامعه‌ای گفته می‌شود. سخن از فرهنگ عصر یا فرهنگ یک ملت، در حقیقت سخن از اخلاقیات، باورها، مناسبات اجتماعی، دانستنی‌ها و سرانجام دیدگاه‌های کلی آنان نسبت به جهان و انسان است که به طور طبیعی، آداب، سنن رفتاری و عقاید خرافی را نیز در بر می‌گیرد.[5]سپس سخن برخی از نویسندگان این دیدگاه را نقل می‌کند: «راقم این سطور بر آن است که فرهنگ یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و رسوم و مناسبات و جهان بینی مردمان عصر نزول قرآن (و طبعاً مقادیری از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت) عالماً و عامداً به صلاحدید صاحب قرآن، خداوند سبحان، در کلام الله قرآن راه داده شده است، نه اینکه قهراً و طبعاً راه یافته است. [6] ـ[7]ایشان در توضیح نظریه «تأثر از فرهنگ زمانه» می‌نویسد:
گویندگان این دیدگاه به دلیل تصوری ویژه از وحی و همچنین تحلیل ظاهر گرایانه و مادی انگارانه از شرایط اقتصادی و اجتماعی عهد نزول قرآن، تعالیم وحی را برگشت به این شرایط می‌دانند و در اثر اعتماد بر مکاتبی چون اصالت اجتماع و اصالت اقتصاد، آثار علمی، هنری و دینی را کلاً متأثر از فرهنگ مادی و معنوی زمانة خود می‌پندارند. برای وحی و دستورات غیبی، ماورای جنبه‌های زمینی محسوس و ملموس، واقعیتی قائل نیستند.[8]سپس سخن برخی از طرفداران این دیدگاه را نقل می‌کند:
پیامبر(ص)، وحی و نزول قرآن را در ظرف و صبغة عربی و محیط بر قرن هفتم میلادی در جزیرة العرب دریافت کرده است،‌ و قهراً عقاید و احکامش مطابق با آن محیط بوده است. دلیل بر مسأله، توصیف مبدأ هستی، مبادی غیبی و معاد و آخرت و در احکام، مناسک حج، حقوق مدنی و حقوق جزایی، بر اساس جامعة قبیله‌ای و هنجارهای ساده اقتصادی، مناسبات دامداری و کشاورزی و تجاری آن روز در همان قالب‌ها بوده است».[9]البته آقای دکتر ابوالفضل ساجدی در کتاب «زبان دین و قرآن» به صورت گسترده نظریه دکتر سروش و مقدمات و لوازم آن را ذکر کرده و مورد نقد قرار داده است.[10]البته به نظر می‌رسد که این نظریه‌ها و اظهار نظرها همگی پیامدهای واحدی به دنبال دارد و رابطه انفعالی و تأثیرپذیری قرآن را از فرهنگ زمانه باز می‌نماید هر چند که در بیان مطلب شدت و ضعف دارند. بنابراین همگی مراتب مختلف یک دیدگاه هستند. که شاید برخی از طرفداران نتوانسته‌اند یا جرات نکرده‌اند که همه مطلب را یکجا بیان کنند.
دلایل
برخی از کسانی که این دیدگاه را مطرح کرده‌اند دلیلی اقامه نکرده‌اند؛ و فقط برخی شبهات را در مورد آیات قرآن ذکر کرده و همه را بر طبق فرهنگ غلط عرب جاهلی دانسته‌اند؛ که در ادامه این ادعاها را بررسی می‌کنیم؛ اما برخی دیگر دلایلی آورده‌اند از جمله:
اول. آیة شریفة: « لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ » (انبیاء: 10)؛ به سوی شما کتاب فرو فرستاده‌ایم که در آن یاد و سخن شماست. آیا تعقل نمی‌کنید؟[11] که مقصود از واژه «ذکرکم» مطالب رایج در فرهنگ عرب جاهلی باشد که در قرآن آمده است.
دوم. آیة شریفة « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ  قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ » (ابراهیم: 4)؛ هیچ فرستاده‌ای را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیام ما را) برای ایشان بیان کند. یکی از استدلال کنندگان می‌نویسد: معنای دیگر به زبان قوم بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن است. این مبتنی بر این معناست که زبان هر قوم، آینه و تجلّی فرهنگ و معتقدات، نظریه‌ها و جهان‌بینی آن قوم است. [12] پس مطالب پیامبر(ص) از جمله قرآن که به زبان قوم بیان شده مستلزم بازتاب فرهنگ عرب جاهلی در آن است.
سوم. پیامبران به اندازة عقول مردم با آنان سخن گفته‌اند.[13] همان طور که در روایات نیز آمده است.[14] و این مطلب مستلزم بازتاب برخی عناصر فرهنگی مخاطبان عصر نزول در مطالب پیامبر(ص) از جمله قرآن است.
بررسی دلایل
اول. کلمة «ذکرکم» در آیة شریفه، از لحاظ لغوی به معنای «یادآوری و حفظ چیزی»‌در مقابل غفلت است، هر چند که به معنای «شرف» نیز آمده است. [15]اما از نظر اصطلاحی، مفسران چند معنا برای آن ذکر کرده‌اند:
1. مرحوم طبرسی در مجمع البیان آن را به معنای «شرف» گرفته است (فیه شرفکم ان تمسکتم به.)[16]2. مرحوم علّامه طباطبایی (ره) آن را به معنای «چیزی که ویژة آنان و لایق به حال آنهاست – یعنی، آخرین درجة معارف حقیقی و عالی که در حوصله انسان است» دانسته است.[17]3. برخی از مفسّران آن را به معنای پند و اندرز برای جمیع امّت می‌دانند که موجب بیداری آنان[18] و یا مایة تذکر و بیداری اندیشه‌های آنهاست.[19]پس در این آیه، قرآن به عنوان مایة شرافت یا بیان کنندة معارف عالی و یا موجب بیداری اندیشه‌ها معرفی می‌شود.
4. برخی از مفسّران نیز «قرآن را یادآوری کنندة آن چه مورد نیاز انسان در امور دین و دنیاست»، خوانده‌اند.[20]در اینجا، کلمة «ذکرکم» نه در لغت و نه در اصطلاح مفسّران به معنای فرهنگ عمومی جامعة عرب نیست تا بگوییم دلیل بر این است که قرآن مشتمل بر آن فرهنگ باشد.
دوم. کلمة «لسان» در لغت، به معنای عضو مخصوص در دهان است که وسیلة سخن گفتن است. هم چنین این کلمه به معنای «لغت» نیز آمده است.[21]
اما در اصطلاح مفسّران، این کلمه به معنای «لغت» یعنی زبان قومی که مخاطب اولیه هر پیامبر است، می‌باشد؛ یعنی، پیامبران به زبان مردم خود سخن می‌گفتند تا احتیاج به مترجم نداشته باشند و مردم بتوانند سخنان آنان را درک کنند و پیامبران نیز بتوانند مطالب خویش را بی‌واسطه برای آنان بیان نمایند. (لیبین لهم). [22]
مرحوم طبرسی(ره) می‌نویسد: «ای لم یرسل فیما مضی من الازمان رسولا الا بلغة قومه حتی اذا بین لهم فهموا عنه و لا یحتاجون الی من یترجمه عنه».[23]علامه طباطبائی(ره) می‌نویسد: «اللّسان هو اللغة» سپس توضیح می‌دهد که مراد از قوم همان کسانی هستند که هر پیامبر در میان آنها زندگی می‌کند، نه قومی که نسبت آن پیامبر به آنها می‌رسد. بر این اساس، در مورد حضرت لوط (ع) نیز که از کلده بود (و زبان آن سریانی بود) سپس به مؤتفکات مهاجرت کرد (که زبان آنان عبری بود) کلمة «قوم لوط» به کار رفته، در حالی که مردم مؤتفکات مخاطبان او بودند، ولی حضرت لوط (ع) از نسل آنان نبود.[24]تفسیرهای روایی نیز این مطلب را تأیید می‌کند و روایات ائمة اطهار(علیهم السلام) در پی آن بر آمده‌اند که ثابت کنند با توجه به این که زبان هر پیامبر از سنخ لغت مخاطبان است، این مطلب موجب انحصار رسالت آن پیامبر در آن قوم نمی‌شود و به این دلیل، رسالت پیامبر اسلام (ص) برای همة مردم (کافَّةُ لِنَّاس) است.[25]با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی «لسان قوم»، که هیچ کدام از آنها به معنای فرهنگ مردم (فرهنگ عرب قبل اسلام) نیست، متوجه می‌شویم که استدلال به این آیه در مورد تأثیر فرهنگ قبل اسلام در قرآن کریم بی‌مورد است.
شاید این نکته استدلال کنندگان را به خطا برده است که کلمة «زبان مردم» در فارسی دو کاربرد و استعمال دارد: گاهی به معنای «لغت مردم» (یعنی، زبان دستوری) و گاهی به معنای «فرهنگ مردم» می‌آید.
اما کلمة «لسان قوم» در عربی یک کاربرد دارد و آن «لغة قوم» است. ولی این افراد گمان کرده‌اند که همان دو کاربرد که در فارسی هست، در عربی نیز می‌باشد، سپس آیه را به معنای «فرهنگ قوم» معنا کرده‌اند، در حالی که فرهنگ در عربی معادل «الثقافة» است.
لازم به ذکر است که اگر «لسان قوم» را به معنای تمام معتقدات، ‌حتی اعتقادات باطل، بگیریم دیگر همه چیز مورد پذیرش پیامبر(ص) و قرآن بوده، پس درگیری‌های افراد جاهل و مخالفان و مشرکان با پیامبران بی‌معنا می‌شود. علاوه بر آن، خواهیم گفت که قرآن برخی از خرافات عرب را که جزئی از فرهنگ آنان بوده، نفی کرده است.
سوم. پیامبران الهی به اندازة عقل مردمانی که مخاطب آنها بودند با آنان سخن می‌گفتند. «امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم.»[26] ولی این بدان معنا نیست که پیامبران بر خلاف عقل و علم، با مردم سخن می‌گفتند و هر مطلب خلاف واقع را تأیید می‌کردند و همان مطلب در قرآن نیز بیاید.
به اندازة ظرفیت علمی و عقلانی مخاطب سخن گفتن، لازمة کار تبلیغ صحیح و مؤثر است و هر گویندة عاقل و حکیمی این مطلب را رعایت می‌کند و سطح مطالب عالی را با ذکر مثال‌هایی پایین می‌آورد تا شنونده متوجه شود. قرآن نیز از این روش بارها استفاده کرده و مثال‌های متعددی آورده است.
اما این مطلب ثابت نمی‌کند قرآن مطالب خرافی عرب جاهلی را تأیید کرده و مطالب خلاف عقل و علم در آن آمده است چون این مطلب با مزبور (حدیث) ثابت نمی‌شود. بلکه این حدیث بر خلاف این مطل اشاره دارد چرا که استفاده از تعبیر «علی قدر عقولهم» اشاره به آن دارد که بر طبق عقل با آنها سخن بگو، هر چند که عقل آنها دارای مراتب است. پس پیامبر(ص) طبق این حدیث حق ندارد خلاف عقل با مردم سخن بگوید، به طوری که خرافات و مطالب ضد علم و … که عقل ستیز است در گفتار او راه یابد. پس این حدیث نمی‌گوید از فرهنگ عرب جاهلی (در مورد مطالب خلاف عقل) استفاده کند و همان را به مردم القاء کند.
تذکر: با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی فرهنگ که گذشت، لازم است بگوییم: اگر مراد از فرهنگ زمانة عرب عناصری مثل ادبیات باشد این عناصر فرهنگی به ناچار، در هر کتاب یا سخنرانی ـ که برای ملت (کسانی که آن فرهنگ متعلّق به آنان است) ارائه شود ـ نفوذ می‌کند و به کار‌گیری آن برای تفهیم مطالب لازم است. قرآن نیز از این مسأله مستثنا نیست. از این رو، خود قرآن هم از واژگان و ضرب المثل‌های عرب استفاده کرده است.
اما اگر مراد از فرهنگ زمانة عرب علاوه بر مطالب فوق، موضع‌گیری‌های فکری و هنری و آداب و سنن و رسوم اجتماعی است، که شامل مطالب صحیح و خرافات و مطالب باطل و شرک‌آلود می‌گردد. در این صورت، باید گفت که قرآن کریم متأثر از این فرهنگ نشده است؛ چرا که باطل در قرآن راه ندارد: « لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن  بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ » (فصلت: 42)؛ حتی در موارد متعددی، با این عناصر فرهنگی مقابله کرده است؛ مثل مذمت زنده به گور کردن دختران (تکویر: 8) و یا عقیده به بت‌پرستی و شرک، مردارخواری، خون‌خواری، شراب‌خواری، قمار بازی (مائده / 3) تغییر ماه‌های حرام (توبه / 37) خود فروشی (زنا) فرشتگان را دختران خدا دانستن و عیسی را پسر خدا دانستن، رباخواری، عبادت به وسیله صوت و کف (انفال / 35). که در ادامه توضیح خواهیم داد.
تذکرات:
1ـ در مورد برخورد قرآن با بت‌پرستی یادآوری چند نکته لازم است:
اولاً قرآن با اصل شرک مبارزه کرد و بت‌ پرستی عرب به عنوان یک مصداق آن مطرح بود همان طور که تثلیث مسیحیت نیز مصداق دیگر بود و فرزند انگار عُزیر در یهود مصداق دیگر، پس قرآن فقط با بت‌پرستی عرب مبارزه نکرد.
وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئ (نساء/ 36)؛ «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نگیرید».
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن  لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (مائده/ 73)؛ «کسانى که گفتند: «در واقع، خدا سومین [خدا از] سه [خدا] است.»، به یقین، کفر ورزیدند؛ و هیچ معبودى جز معبود یگانه نیست؛ و اگر به آنچه مى گویند، پایان ندهند، حتماً، به کسانى از آنان که کفر ورزیدند، عذاب دردناکى خواهد رسید».
وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ  ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (توبه/ 30)؛ «و یهودیان گفتند: «عُزَیْر پسر خداست.» و مسیحیان گفتند: «مسیح پسر خداست.» این سخن آنان است با دهانشان؛ که به گفتار کسانى که قبلاً کفر ورزیدند؛ شباهت مى جویند خدا آنان را بکشد! چگونه (از حق) بازگردانده مى شوند!».
أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى * أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَى * إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ  اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِن رَبِّهِمُ الْهُدَى (نجم/ 19ـ23)؛ « و آیا اطلاع یافتید از (بت هاى) لات و عزّى ، * و منات (بت)، دیگرى که سومین است؟ * آیا فقط پسر براى شماست و فقط دختر براى اوست؟! * در این صورت آن تقسیمى ناعادلانه است * آنها جز نام هایى که شما و پدرانتان آنها را نام گذارى کرده اید، نیستند. خدا هیچ دلیلى براى آنها فرو نفرستاده است. جز از گمان و آنچه خوشایند (هواى) نفس (آنان) بود، پیروى نمى نمایند؛ و به یقین، از جانب پروردگارشان رهنمودى به سراغشان آمده است».
ثانیاً بت‌ پرستی یک مفهوم عام است که در هر زمان مصداقی دارد، گاهی بت‌های سنگی و چوبی پرستیده می‌شود و گاهی هوای نفس انسان (شهوت‌پرستی) بت او می‌شود و گاهی ثروت و قدرت، بت می‌شود. قرآن به این مطلب نیز اشاره کرده و به همه اَشکال بت‌ پرستی در آینده اشاره و هشدار داده است.
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیل (فرقان/ 43)؛ «آیا اطلاع یافتى از کسى که هوسش را معبود خود گرفت؟! و آیا تو حمایتگر او خواهى بود؟!».
ثالثاً بت‌ پرستی هنوز هم مسأله بخش عظیمی از جوامع بشریت همچون هندوستان است. هنوز صدها میلیون نفر در جهان دل به بت‌های سنگی و چوبی و فلزی بسته‌اند و در برابر آنها کرنش می‌کنند اگر کسی به دهلی پایتخت هندوستان برود بت‌خانه مدرن آکشاردام مشاهده می‌کند که در سال 2005 ساخته شده که بت‌ بزرگ «ساری نره» در آن وجود دارد و هر روز هزاران نفر از آن بازدید و در برابر او کرنش می‌کنند.
آری قرآن بت‌پرستی را با تمام اَشکال آن بیماری بشریت می‌داند که باید با این خرافه مبارزه کرد و این افتخار قرآن است.
2ـ توجه قرآن به محیط جغرافیای اطراف خود و پدیده‌های طبیعی همچون حرکت کشتی‌ها به وسیله باد، امری طبیعی است چرا که هر پیامبری که در آمریکا، آفریقا، اروپا، چین، استرالیا، فلسطین یا صحرای خشک عربستان مبعوث می‌شود ناچار است که به خصوصیات مخاطب و محیط او توجه کند و نشانه‌های الهی را در پدیده‌های طبیعی و محیطی او یادآوری کند تا مخاطب، موضوعات را بشناسد و مطالب را فهم کند. چرا که اگر در عربستان از شگفتی‌های آفرینش کانگورو سخن بگویی مخاطب، موضوع را نمی‌شناسد و با مشکل به مطلب منتقل می‌شود. البته برخی موضوعات جالب فرازمانی و فرامکانی وجود دارد مثل آب، درخت، کشتی بادبانی (که هنوز در سطح جهان رایج است) که قرآن به آنها توجه کرده و نشانه‌های قدرت الهی و نعمت‌های او را در آنها یادآوری کرده است.
3. عنایت قرآن به شأن نزول‌ها: در این مورد یادآوری چند نکته لازم است:
اول. تعداد آیاتی که برایشان شأن نزول ذکر شده بیش از هزار آیه و تعداد شأن نزول‌ها بیش از هفتصد مورد است.[27] و برخی نوشته‌اند که قرآن در اسباب النزول 460 حادثه اشاره کرده است.[28]دوم. قرآن کریم طی 23 سال دعوت پیامبر(ص) به صورت تدریجی، برایشان نازل می‌شد و نزول آن مطابق خواست ارادة الهی بود؛ گاهی در جنگ‌ها تکلیف مسلمانان را روشن می‌کرد، گاهی پاسخ پرسش‌هایی را ارائه می‌داد که برای آنان پیش می‌آمد، گاهی الگوهای برتر را برای آنان ترسیم می‌نمود و به طور کلی، قرآن کریم مردم صدر اسلام را به خوبی هدایت کرد و جامعة نو پای مسلمانان را رو به رشد و بالندگی برد. این مطلب به معنای تبعیت و یا تأثیر قرآن از فرهنگ غلط جاهلی عرب نیست، بلکه گاهی در آیات و شأن نزول‌ها، برخی عادات غلط عرب را نفی می‌شد؛  مانند نفی عبادت عرب جاهلی (انفال / 35)، گاهی هم برخی صفات حمیده را می‌ستوده؛ مانند: ماجرای نذر حضرت علی (ع) و فاطمه (س) (سوره دهر / 11 ـ 7). به عبارت دیگر شأن نزول‌ها، متعلق نزول آیات بوده است نه خاستگاه آیات، پس محدود کننده آیات و احکام نیست.
سوم. نزول آیات قرآن در ظرف‌های مکانی و زمانی خاص بوده و اسباب نزول قرآن چیزی غیر از متعلّق‌ها و ظرف‌های مکانی و زمانی (واقعه‌ها و سؤالات مردم و مانند آن) نبوده است. و این طبیعی است که کلامی از گوینده‌ای در ظرف زمانی و مکانی خاصی و یا به مناسبت خاصی صادر شود.
ولی شأن نزول آیات قرآن در غالب موارد،‌ موجب انحصار مطالب آیات در یک مورد و شخص خاص نمی‌شود، بلکه مفاهیم و مطالب آیات کلی است و آن واقعه که موجب نزول گشته یکی از مصادیق آیه است. [29] به عبارت دیگر شأن نزول ها در فهم آیات موثر است اما از آنها الغاء خصوصیت می‌شود و قواعد و مطالب کلی آیات استنباط می‌شود پس قرآن به ظرف زمانی و مکانی مخاطبان توجه کرده است نه اینکه تحت تأثیر آنها قرار گیرد.[30] نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ از مطالب پیشین روشن شد که در مورد رابطه قرآن با فرهنگ زمانه سه دیدگاه وجود دارد که دیدگاه عدم رابطه و دیدگاه تأثیر پذیری مطلق صحیح نیست، بلکه قرآن عناصر مثبت فرهنگ عرب را پذیرفته و عناصر منفی را رد کرده است، یعنی قرآن تابع فرهنگ خرافی عرب نشده بلکه در برخی موارد با آن مبارزه کرده و آن را تغییر داده است.
2ـ اگر در برخی موارد از عناصر فرهنگ عرب استفاده کرده (مثل لغت، اصطلاحات و ضرب المثل‌ها) امری طبیعی بوده است و اگر برخی عناصر مثبت فرهنگ زمانه (مثل مهمان‌دوستی، وفای به عهد و حج) را تأیید کرده است به خاطر ارزشمند بودن و صحیح بودن  ریشه‌های وحیانی آنها در ادیان ابراهیمی بوده است.
3ـ در مورد اشکال برده‌داری و مسائل زنان و داستان افک در ادامه مطالب مبسوطی خواهد آمد که روشن شود قرآن با برده‌داری و تحقیر زنان برخورد ریشه‌ای کرد تا آنها را از جامعه بشری برطرف کند و حقوق زنان را احیاء کرد و برده‌داری را از جامعه اسلامی برانداخت … .
4ـ از مطالب مربوط به قرآن و فرهنگ زمانه روشن شد که قرآن کتابی فرازمانی و فرامکانی است که آیات آن در همه زمان‌ها و مکان‌ها جاری است و مخصوص یک زمان و مکان و مردم خاص نیست. لیکن قوانین خاص خود را می‌طلبد که تحت عنوان قواعد تفسیر از آن یاد می‌شود و کتاب‌های متعدد در مورد آنها نوشته شده است.[31] قاعده جری و تطبیق، قاعده الغاء خصوصیت از افراد و زمان و مکان و شأن نزول‌ها (العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب) و امثال آنهاست که فرامکانی و فرازمانی بودن قرآن را روشن می‌سازد.
آری این مباحث تخصصی در تفسیر قرآن وجود دارد (همان طور که در هر دانش دیگری مباحث تخصصی وجود دارد) ولی دکتر سها به آنها توجه نکرده است.
 
 
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: نامه بشر و بشیر روزنامه کارگزاران، 19 و 20 / 12 / 86) و نامه «طوطی و زنبور» اردیبهشت 1378 از دکتر عبدالکریم سروش و بسط تجربه نبوی، ص 55 و مقصود فراستخواه، مجلة دانشگاه انقلاب، ش 110 (زمستان 1376)، ص 127 به بعد و نیز سروش، همان‌ها.
[2]. بسط تجربه نبوی، ص 55.
[3]. ر.ک به: علیرضا ذکاونی قراگزلو «زبان قرآن». مجله بیّنات،‌ ش 5 (بهار 1374). ص 74 به بعد / بهاء الدین خرّمشاهی، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم»، مجلة کیان، سال چهارم (ش 23)، ص 90 / مقصود فراستخواه، «قرآن، آراء و انتظارات گوناگون»، مجلة دانشگاه انقلاب. ش 110، ص 127 به بعد البته در این میان، آقای خرّمشاهی با احتیاط بیش‌تری سخن گفته و سعی کرده است بگوید منظور بدی نداشته و هدف او دفاع از قرآن بوده است!
[4]. قرآن و فرهنگ زمانه، سید محمد علی ایازی، ص 103 و 159 به بعد.
[5]. همان، ص 105.
[6]. همان، ص 107.
[7]. خرمشاهی، بهاء الدین،‌مجله بینات، شماره 5/91.
[8]. همان، ص 161.
[9]. فراستخواه، مقصود، دین در چالش میان اعتقاد و انتقاد، ص 30 ـ 31.
[10]. زبان دین و قرآن، ابوالفضل ساجدی، ص 427.
[11]. بیّنات، ش 5، ص 95 – 97.
[12]. ر.ک. به: مجله کیان، ش 23 (سال چهارم) / مجلة بیّنات، ش 5، ص 77.
[13]. ر.ک. به: دانشگاه انقلاب، ش 110، ص 136 به بعد.
[14]. عن النبی(ص): نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم (اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 23).
[15]. ر.ک. به: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، چاپ مصر، ماده «ذکر» / حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 296 – 297، ماده «ذکر».
[16]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 4،  ص 39.
[17]. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 277.
[18]. عبدالحسین طیب، اطیب البیان،‌ ج 9، ص 142.
[19]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه،‌ج 13، ص 360.
[20]. همان.
[21]. ر.ک. به: این فارس، پیشین، ماده «لسن» و حسن مصطفوی، پیشین، ج 10، ص 191.
[22]. ر.ک. به: ناصر مکارم شیرازی و دیگران پیشین، ج 10، ص 266؛ عبدالحسین طیب پیشین، ج 7، ص 359.
[23]. فضل بن حسن طبرسی، پیشین ذیل آیه 4 سوره ابراهیم.
[24]. سید محمد حسین طباطبائی، ج 12، ص 12.
[25]. ر.ک. به: نورالثقلین، ج 2، ص 525.
[26]. کافی، کلینی، ج 1، ص 23.
[27]. ر.ک. به: محمد باقر محقّق، نمونة بیّنات در شأن نزول آیات، شاید این که نویسنده تعداد دویست آیه را ذکر کرده‌اند سهو قلم باشد و یا این که فرصت نکرده اند به منابعی که خودشان در مقاله ارائه داده‌اند، مراجعه کنند.
[28]. قرآن و فرهنگ زمانه، سید محمد علی ایازی، ص 181.
[29]. برای اطلاع بیش‌تر ر.ک، الاتقان فی علوم القرآن،‌جلال الدین سیوطی؛ والتمهید فی علوم القرآن، و محمد هادی معرفت.
[30]. شبهات وردود، معرفت، ص 113.
[31]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (1)، مبانی و قواعد تفسیر، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، قواعد التفسیر لدی الفریقین، محمد فاکر میبدی، قواعد الحسان، سعدی و … .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد