۱۳۹۵/۰۳/۲۶
–
۱۱۴ بازدید
به اعتقاد برخی از کارشناسان، پیشتر ایران در دو مرحله «کودتای مخملی» را به شکل ناقص تجربه کرد یکی در حادثه کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ که با وجود دخالت و حضور برخی مسئولین حکومتی در پشت صحنه آشوبها هشیاری مردم، بسیج و نیروهای انتظامی امنیتی آن حرکت را ناکام گذاشت.
مورد دوم پایان عمر مجلس ششم بود که تعداد قابل توجهی از نمایندگان دوم خردادی مجلس که صلاحیتشان برای انتخابات مجلس هفتم رد شده بود دست به تحصن در مجلس زدند به این امید که مردم در حمایت از آنها به خیابانها میریزند و در جلو مجلس تجمع میکنند که چنین اتفاقی نیفتاد و در آن مرحله نیز شکست خوردند، اما مرحله سوم مربوط به انتخابات ریاست جمهوری دهم بود که بازیگران «کودتای مخملی» برای نظام مشکل ایجادکردند.
مراحل تکوین کودتای مخملی در انتخابات ریاست جمهوری دهم
بررسی عملکرد چهارساله گروههای سیاسی دوم خردادی در برابر دولت نهم حاکی از آن است که آنها در تمام این چهار سال به انحاء مختلف و تا میزانی که در توان داشتند علیه دولت نهم فعالیت کردند. مخالفت آنها در مقابل دولت نهم آن چنان بالا گرفته بود که گویا در مقابل دیدگان آنها پرده ضخیمی کشیده شده و به آنها اجازه نمیداد حتی یک اقدام مثبت دولت را مشاهده کنند مشی و برخورد آنها با دولت نهم نشان میداد که آنها دارند خود را در حدی آماده میکنند که به هیچ وجه اجازه ندهند احمدینژاد برای بار دوم رئیسجمهور شود و این نما و ظاهر کار بود ولی بعد مشخص شد که آنها به شکل افراطی بسیار فراتر از این موضوع رفتهاند. اختلاف فکری و عملی گروههای سیاسی دوم خردادی با احمدینژاد آنقدر عمیق شده بود که آنها به هیچ وجه منالوجود نمیتوانستند احمدینژاد را تحمل کنند. لذا تصمیم گرفتند در اقدامی هماهنگ و حساب شده احمدینژاد را حذف کنند و ضربه سنگینی نیز به نظام وارد نمایند.
بعد از چنین تصمیمی بود که نامزدهای چهارگانه موسوی، کروبی، رضایی و احمدینژاد به صحنه آمدند و خاتمی که دریافته بود در این انتخابات شانس چندانی برای پیروزی ندارد در ابتدای راه رندانه خود را کنار کشید و بابت آن مجبور شد به گروههای سیاسی دوم خرداد تاوان سنگینی بپردازد. گروههای دوم خردادی که به واسطه چهار زخمی که از شکست چهارگانه در برابر اصولگرایان بر تن داشتند بسیار عصبانی بودند، میخواستند در این رقابت سرنوشتساز کار را یکسره کنند و برای آن حدی قائل نبودند. آنچه انگیزه دوم خردادیها را برای این تقابل جدی افزایش میداد این بود که آنها روز به روز از عرصه قدرت بیشتر دور میشدند و حضور سه چهار نفره در شورای شهر تهران نمیتوانست عطش آنها نسبت به قدرت و برآورده ساختن خواستههای بزرگ آنها که در مخالفت جدی با نظام معنا پیدا میکرد را تسکین دهد. شکست آنها در انتخابات ریاست جمهوری دهم به این معنا بود که آنها باید برای سالهای طولانی در انزوای کامل به سر برند. به زعم آنها موسوی میتوانست بدیلی مناسبتر از کروبی برای خاتمی باشد و چون به غیر از موسوی فرد شخیص دیگری را در اختیار نداشتند همه توان خود را صرف موسوی کردند و از این منظر شاید چاره دیگری نداشتند.
پاسخ به یک سؤال
برخی این سؤال را مطرح میکنند که آیا موسوی و کروبی در خصوص «کودتای مخملی» با غربیها بسته بودند یا خیر و اگر پاسخ منفی است چرا از «کودتای مخملی» صحبت میشود. پاسخ به این سؤال از آن جهت اهمیت دارد که در کوران این مسائل برخی با سخنان و نوشتههایشان درصدد برآمدند تا «کودتای مخملی» بودن این واقعه را نفی کنند.
پاسخ با یک «نه» شروع میشود اما این «نه»، «نه» به «کودتای مخملی» نیست بلکه «نه» به بستن با غربیهاست آن هم نه برای همه دوم خردادیها بلکه برای موسوی و کروبی، اما در پس این «نه» سخنان مهمی نهفته است. بخش قابل توجهی از ویژگیهای «کودتای مخملی» و چه بسا بیش از حد لازم در این واقعه مشاهده شده است. اما آن سخنان مهم این است. در این واقعه گروههای سیاسی دوم خردادی، هاشمی رفسنجانی، گروهک منافقین و انجمن پادشاهی، رسانههای اپوزیسیون خارج از کشور و رسانههای غربی همه در یک نقطه با هم تلاقی کردند و متأسفانه هیچ یک دیگری را نفی نکرد بلکه همافزایی نیز داشتند و آن نقطه وارد کردن فشار جدی بر مرکزیت نظام یعنی ولایت فقیه بود. این مجموعه همدیگر را پذیرفته بودند و چون احساس هدف واحد داشتند، همدیگر را نفی نکردند، حال آنکه اگر غیر از این بود میبایست برخی از آنها برخی دیگر را به شدت نفی و طرد میکرد. اینکه چهرههای معروف این غائله هیچ گاه مطالبی که از رسانههای دشمن به نفع آنها منعکس میشد را نفی نکردند و در مقابل آن موضع روشن و قاطع نگرفتند به معنای این است که با حرکت حمایتی آنها مخالفتی ندارند، حال آنکه اقدام آنها در مسیر براندازی نرم و یا همان «کودتای مخملی» بود. حرکت و اقدامات این چهرههای شاخص خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا ندانسته با هماهنگی و یا بدون هماهنگی، اقدام در چارچوب «کودتای مخملی» است و هیچ نام دیگری را نمیتوان بر آن گذاشت. اگرچه برخی تلاش کردند این غائله را به شورش مردمی نسبت دهند، اما ویژگیهای این غائله به شورشهای مردمی که غالباً کور هستند شباهت نداشت و برعکس برخوردار از ویژگیهای «کودتای مخملی» بود.
آغاز بحث تقلب و تشکیل کمیته صیانت از آرا
طی سیسال گذشته تمامی انتخاباتهایی که در ایران برگزار شد در صحت و سلامت بود و اگر در موارد نادری هم حرفی و حدیثی وجود داشت خیلی زود جمع شده بود. چنین سابقه درخشانی اجازه نمیداد تا اگر در مقطعی اعلام شود در انتخابات تقلب شده افکار عمومی به راحتی آن را بپذیرند. پذیرش مردمی در اینباره نیازمند مباحثی بهعنوان پیش زمینه بود.
سخنان برخی از جمله آقای هاشمی در سال ۸۷ درخصوص بحث سلامت و تقلب در انتخابات، زمینه خو گرفتن افکار عمومی با تقلب در انتخابات را فراهم میساخت.
وی که در جمع اعضای شورای مرکزی خدمتگزاران سازندگی و نیز اعضای سازمان اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد منطقه ۹ سخن می گفت، با تاکید دوباره بر سلامت انتخابات خطاب به ناظران و مسوولان برگزارکننده انتخابات گفت: «اگر ناظران و مسوولان برگزاری انتخابات رای مردم را ضایع کنند و اعلام قیمومیت کنند و نگذارند آنچه که مردم می خواهند اعلام شود، این کار خیانت و مستوجب عذاب الهی است.»
وی افزود: «حتی اگر بر اساس مصلحت برخی بگویند این فرد نباید انتخاب شود، اشتباه است و منتهی به استبداد میشود و این اتفاق شومی خواهد بود.»
هاشمی رفسنجانی در ادامه خاطرنشان کرد: «وظیفه همه است که واقعاً انتخابات را جدی بگیرند و سالم عمل کنند و اگر رقیب بی تقوایی میکند، آنها بی تقوایی نکنند و باید انتخابات خوبی برگزار شود و اگر انتخابات سالمی برگزار شود، مطمئناً نمره خوبی از سوی ناظرین بین المللی خواهد گرفت.»[۱]
این نوع سخنان و برخی اظهارات سران جبهه دوم خرداد عاملی شد برای اینکه مقام معظم رهبری در آغاز سال ۸۸ در جوار مرقد شریف رضوی در سخنرانی خود به این بحث بپردازند و نسبت به آن ابراز گلایه کنند و فرمودند:
«انتخابات به فضل الهی و به حول و قوه ی الهی انتخابات سالمی است. من می بینم بعضی ها در انتخاباتی که دو سه ماه دیگر انجام خواهد گرفت، از حالا شروع کرده اند به خدشه کردن. این چه منطقی است؟ این چه فکری است؟ این چه انصافی است؟ این همه انتخابات در طول این سی سال انجام گرفته است – در حدود سی انتخابات – مسئولان وقت در هر دوره ای رسماً متعهد شده اند و صحت انتخابات را تضمین کرده اند، و انتخابات صحیح بوده است؛ چرا بیخود خدشه میکنند، مردم را متزلزل میکنند، تردید ایجاد میکنند؟ که البته در ذهن مردم عزیز ما با این حرفها تردید ایجاد نخواهد شد.» [۲]
کارکردن بر روی موضوع «کمیته صیانت از آرا» به عنوان گام دوم طرح بحث تقلب در انتخابات موجب میشد تا بخشی از مردم واقعاً باور کنند که گویا قرار است در انتخابات اتفاقی بیفتد و آن بخش از مردم هم که به این باور نرسیده بودند از نظر ذهنی آماده میشدند تا شاهد انتخاباتی متفاوت با برخی جنبههای منفی باشند. باگذشت زمان و جدیتر شدن طرح بحث «کمیته صیانت از آراء» مردمی که به مسایل توجه داشتند، از نظر روانی احتمال وقوع موضوع ادعایی تقلب در انتخابات را بالا میدیدند. تداوم پرداختن به موضوع تقلب در انتخابات به شکل کلی جامعه را با آن درگیر ساخت تا جایی که در گوشه ذهن مخاطبان این مباحث، این دغدغه ایجاد شد که احتمال دارد در انتخابات تقلب شود. به عبارتی طرح این موضوعات و ارائه رفتاری که وقوع آن را قطعی مینمود سبب گردید که عدهای پیشاپیش به استقبال تقلب در انتخابات بروند و برایشان قطعی و مسلم شود که در این انتخابات تقلب خواهد شد. نکته دقیق در این بحث این است که در «کودتاهای مخملی» ماقبل معمولاً بحث تقلب در انتخابات در زمان شمارش آرا و احیاناً پس از آن به میان میآمد، در حالی که در انتخابات ایران این ترفند از ماهها پیش از انتخابات مطرح شد و برخی رسانههای بیگانه نیز به آن دامنمیزدند. به این ترتیب بذر تقلب در انتخابات در بستر انتخابات افشانده شد تا در پس از برگزاری انتخابات شکوفا شود که این چنین نیز شد.
آغاز فعالیتهای انتخاباتی نامزدها
برخی از نامزدها بهویژه موسوی و کروبی خیلی پیشتر از فرارسیدن موعد قانونی تبلیغات انتخاباتی کار تبلیغات را شروع کردند آخرین نفری که وارد فضای تبلیغات شد احمدینژاد بود. سه نامزد رقیب احمدینژاد در یک چیز مشترک بودند اما به نسبت متفاوت و آن هم تخریب احمدینژاد بود. دست رقبای احمدینژاد خالی بود و چیز چندانی برای عرضه نداشتند، در مقابل دست احمدینژاد هم پر بود و هم اینکه عملکرد چهارسالهاش بدون هیچگونه محافظ و نگهبانی پیشروی رقبایش قرار داشت. این وضعیت فرصت مناسبی را برای هر دو طرف مهیا کرده بود. رقبا میتوانستند با موشکافی در عملکرد چهارساله احمدینژاد با انتقاد، تخریب و به چالش کشیدن وی موقعیت خود را ارتقا دهند و احمدینژاد هم میتوانست با ارایه عملکرد و خدمات خود موقعیتش در نزد مخاطبین را استحکام بخشد و بر تعداد هوادارانش بیفزاید.
رقبای احمدینژاد از سه گزینه “انتقاد”، “تخریب” و “چالش” دو گزینه آخر را انتخاب کردند و بیشتر هم برگزینه “تخریب” متمرکز شدند و هر یک به فراخور سنجش وضعیت اقدام کرد. در این میان موسوی بیش از دیگران اقدام تخریبی داشت. شیوه وی اینگونه بود که ابتدا با یک سیاهنمایی کلی تمام اقدامات و عملکرد دولت را زیر سوال برد و سپس به شکل جز به جز اقدام به تخریب کرد به عنوان نمونه دادن نسبت «قانونگریز» به دولت به این معنا بود که دولت در رفتار خود به قانون توجه ندارد و کلیه اقداماتی که انجام داده خلاف قانون بوده است. این رویه ناصواب به تدریج تبدیل به متهم کردن دولت به دروغگویی شد.
کروبی هم در متهم ساختن دولت کم نگذاشت اما حجم و تندی مطالب موسوی بیشتر بود. برخورد این چنین با دولت موجب شده بود از یکسو ارزشهای دینی و اخلاقی تبلیغات زیرپا گذاشته شود و از سوی دیگر با ایراد هر اتهامی برفضای التهاب جامعه افزوده میشد.
رسانههای بیگانه که هدفمند بحث انتخابات ایران را تعقیب میکردند با دیدن صحنهای که رقبای احمدینژاد بیملاحظه و بیرحمانه به وی و عملکردش تهاجم میکردند، جشن گرفته بودند. آنها داشتند انتقام حملات به حق احمدینژاد به دولتهای متبوعشان را میگرفتند و رقبای احمدینژاد هم برای آن رسانهها مطبوعترین خوراکها را فراهم کرده بودند. احمدینژاد با دیدن این صحنهها همچنان به سکوت خود ادامه میداد. این روش احمدینژاد برای هوادارانش سوال برانگیز شده بود. آنهایی که زیرکتر بودند میدانستند که احمدینژاد در حال آماده ساختن خود برای مرحله اصلی رقابتها است.
استفاده از رنگ سبز به عنوان نماد
تجربه «کودتاهای مخملی» در دیگر کشورها نشان داده بود، چنانچه رهبران کودتا بتوانند از چیزی به عنوان نماد استفاده کنند در ایجاد همبستگی، همراهی، همسویی، همانگیختگی و بسیج هواداران بسیار مؤثر خواهد بود. موسوی که از انتخابات سال ۷۶ مطلع بود و به خاطر داشت که سیادت خاتمی تا چه میزان به آرای وی کمک کرد، به این موضوع رویآورد و با انداختن شال سبزرنگ بر گردن در مجالس و محافل حضور پیدا میکرد تا رنگ سبز را به عنوان نماد تبلیغات خود معرفی کند و جا بیندازد. ادامه حرکت آنگونهای شد که او میخواست. با استفاده گسترده از رنگ سبز توسط هواداران موسوی این رنگ به عنوان نماد حرکت انتخاباتی موسوی شناخته شد. پس از آن بود که هواداران وی هنگام حضور در مجالس تبلیغاتی موسوی به شکل پر حجم از رنگ سبز استفاده میکردند و طرفداران وی در سطح شهر با مچبندهای سبزی که به دست خود بسته بودند و همچنین پارچههای سبزی که به ماشینهای خود آویخته بودند شناخته میشدند.
طرفداران احمدینژاد هم بیکار ننشستند و از مچبندهای به رنگ پرچم ایران استفاده میکردند اما استفاده از رنگ سبز به عنوان نماد تبلیغاتی موسوی گسترده تر بود. اگر چه پای این مسئله به شهرهای بزرگ هم باز شده بود اما این تهران بود که از شدت وحدت برخوردار بود. از آن به بعد بود که بیشتر هواداران موسوی با رنگ سبزی که به همراه داشتند شناخته میشدند.
خیابانها جولانگاه حضور طرفداران دو طرف
با نزدیک شدن به زمان انتخابات طرفداران دو نامزد مطرح یعنی موسوی و احمدینژاد برای ادامه تبلیغات از مکانهای بسته بیرون آمدند و به خیابانها سرازیر شدند. این کار ابتدا توسط هواداران موسوی انجام گرفت و پس از اینکه تکرار شد و گسترش یافت هوادارن احمدینژاد هم به آن مبادرت کردند. محدوده میدان ونک و چهارراه پارک وی محل اصلی تجمع و دست زدن به تبلیغات انتخاباتی بود. یکی از مسائل تعجببرانگیز در این تجمعات تبلیغاتی خیابانی این بود که آنها چگونه همدیگر را برای حضور در یک نقطه خبر میکنند. بعدها مشخص شد که آنها با سازماندهی منظم با استفاده از پیامک و تلفن همراه این کار را میکنند و در واقع این یک اقدام تمرینی بود برای زمانی که کار به آشوب و اغتشاش کشید. در آن زمان آنها از این طریق میتوانستند نیروهای خود را برای حضور در نقاط مختلف شهر جهت ایجاد آشوب و بلوا فراخوانی کنند.
از نکات قابل توجه در این تجمعات این بود با وجود آنکه هواداران دو نامزد در یک جا تجمع میکردند و هر کدام یک سمت خیابان را در اختیار میگرفتند و شعار میدادند تا پیش از برگزاری انتخابات بین آنها هیچ گونه درگیری رخ نداد. این تجمعات و تبلیغات که غالب افرادش را جوانان تشکیل میدادند نقش زیادی در افزایش شور و هیجان انتخاباتی داشتند و گذشته از اختلاط بیحساب و کتاب دختران و پسران قابل تحمل و حتی مفید بود. این تجمعات تبلیغاتی پیام مشخصی را با خود داشت اینکه هواداران دو طرف بیشتر متعلق به کدام طبقه اجتماعی و ساکن کدام بخش شهر هستند. از تجمعات مشخص میشد که بیشتر افراد متمول بالای شهر تهران هوادار موسوی هستند و طبقه متوسط به پایین شهر حامی احمدینژادند. این قسمت از فرایند انتخابات نیز از جمله مقاطعی بود که رسانههای بیگانه نسبت به انعکاس آن توجه ویژهای به خرج دادند.
مناظرات تلویزیونی و پیامدها
برای اولین بار در ایران با ابتکار صدا و سیما به منظور آشنایی مردم با برنامههای نامزدها، مناظره تلویزیونی برگزار شد. از آنجایی که چنین برنامهای برای اولین به اجرا درمیآمد، میشد پیشاپیش برای آن ضعفهایی را پیشبینی کرد خاصه اینکه برنامه مناظرات به شکل زنده پخش میشد. تمام نامزدها برای حضور در مناظرات حداکثر آمادگی را کسب کرده بودند به ویژه احمدینژاد که تا آن زمان سکوت اختیار کرده بود و شدیداً هم از سوی رقبا تخریب شده بود. هر چهار نامزد رقیب میدانستند، جلسات مناظره سرنوشت انتخابات را رقم خواهد زد.
مناظرات انجام شده به دو قسمت قابل تقسیم است: الف- مناظراتی که احمدینژاد در آن حضور نداشت. ب- مناظراتی که احمدینژاد یک طرف مناظره بود. مناظراتی که احمدینژاد در آن حضور نداشت سرد و بیروح بود و چه بسا به شبنشینی و گپ و گفتوگوی عادی شباهت داشت و هیچ حسی را در مخاطب برنمیانگیخت، اما در مناظراتی که احمدینژاد حضور داشت، مناظره بسیار داغ، پرحرارت با افت و خیز جدی همراه بود. رقبای احمدینژاد درصدد بودند کاستیهای سفرهای انتخاباتی را در مناظره جیران کنند، زیرا مناظرات دهها میلیون بیننده را به پای تلویزیونها نشانده بود و احمدینژاد تصمیم داشت پاسخ جفاهایی که از سوی رقبا به وی و دولتش شده بود را بدهد و با بازگو کردن عملکردش و ارائه برنامههای آینده خودش را در معرض داوری و انتخاب افکار عمومی قرار دهد. از پیش مشخص بود داغترین مناظره، مناظره موسوی با احمدینژاد است. موسوی در مناظره با احمدینژاد کمآورد و عصبانی شد و احمدینژاد با نشان دادن تصویر مدرک تحصیلی زهرا رهنورد همسر موسوی و ایراد گرفتن از آن بر شدت عصبانیت موسوی افزود و موسوی نتوانست از وقت پایانی مناظره درست استفاده و موضوع را جمع کند و در نهایت افکار عمومی به این نتیجه رسید که سخنان احمدینژاد به واقعیت نزدیکتر است. به نظر میرسد بسیاری از بینندگان تلویزیون همان زمان نامزد مورد نظر خود را انتخاب کردند و مسایلی که پس از آن پیش آمد نتوانست نظر آنها را تغییر دهد. مناظره احمدینژاد با کروبی و رضایی بر آرای احمدینژاد افزود. چه بسا سرسختی و عدم تحمل شکست از سوی موسوی با این مناظره مرتبط باشد. موسوی با محاسباتی که از هوادارانش داشت و مشورتهایی که اطرافیان ارائه میکردند خود را پیروز انتخابات میدید، اما نتیجه مناظرات تمامی رشتههای وی را پنبه کرد از این رو به نظر میرسد شدت یافتن رفتار موسوی در پس از انتخابات در همین مقطع کلید خورد و مسایل بعدی بر شدت آن افزود. احمدینژاد با نام بردن از افرادی مانند هاشمی و ناطق نوری و دادن نسبتهایی به فرزندان آنها شور و هیجان انتخابات را به اوج رساند و امور جدیدی را آشکار شدهتر وارد مسایل انتخابات کرد. اینکه برخی معتقدند رفتار مناظرهای احمدینژاد مسبب مسایل بعدی شد درست نیست بلکه میتوان گفت رفتار احمدینژاد بر شور و هیجان انتخابات افزود و چنانچه احمدینژاد وارد این موضوعات هم نمیشد انتخابات در همین مسیر و البته شاید با شور و هیجان کمتری به پیش میرفت . از جمله پیامدهای مناظرات نامهای بود که هاشمی دو سه روز پیش از برگزاری انتخابات برای مقام معظم رهبری نوشت. در نامه هاشمی کوچکترین نشانه دوستانه بودن نامه مشاهده نمیشد این نامه حتی فاقد سلام و تحیت که در تمامی نامهها مرسوم است، بود. ادبیات به کار رفته در نامه به گونهای بود که نامه را تبدیل کرده بود به دریچهای که انسان میتوانست تمامی مسایل پیش آمده پس از انتخابات را از آن مشاهده کند. پاسخ به نامه چون میتوانست بر سرنوشت انتخابات و آرای نامزدها تأثیر بگذارد مقام معظم رهبری به آن نامه پاسخ نداد، زیرا آن نامه قابل پاسخ نبود. پیامد دیگراین بود که موسوی هم دو سه روز پیش از انتخابات با نشریه آمریکایی نیوزویک مصاحبهای کرد و در آن مصاحبه از تحولات سخن گفت خبرنگار به وی گفت، با بودن رهبری چگونه میتوان به تحولات امید داشت موسوی پاسخ داد اگر رهبری هم مشاهده کند که مردم به خیابانها ریختهاند تحولات را میپذیرد.
اعلام پیروزی پیشهنگام از سوی موسوی
موسوی که تا پیش از برگزاری انتخابات بی صدا در مسیر «کودتای مخملی» گام برمیداشت جمعه شب مورخ (۲۲/۳/۸۸) در حالی که هنوز بخشی از مردم در صف رأی دادن بودند و شمارش آرا شروع نشده بود با رسانهها مصاحبه کرد و خود را به عنوان پیروز انتخابات معرفی نمود و عملاً و با صدای بلند مرحله آشکار شدن «کودتای مخملی» را اعلام کرد. موسوی با این حرکت دو هدف را دنبال میکرد: الف- القای پیروزی خود به مردم و مسئولان ب- بستن راه پیروزی رقیب
به زعم موسوی نظام یا باید پیروزی وی را میپذیرفت و یا اینکه به بحث تقلب در انتخابات تن میداد. پیش از برگزاری انتخابات ستادهای وی چند نقطه را در تهران برای برگزاری جشن پیروزی در نظر گرفته بودند و هنگامی که در مصاحبه با رسانهها پیروزی خود را اعلام کرد هوادارانش در اقدامی کاملاً برنامهریزی شده در آن مکانها تجمع و اقدام به جشن و سرور کردند.
هنگامی که مسئولان قانونی انتخابات براساس شمارش آرا از احمدینژاد به عنوان فرد پیروز نام بردند، موضوع کلیدی تقلب از سوی هواداران اصلی موسوی مطرح شد. کارگردانان سناریوی تقلب تصور میکردند به پشتوانه شور و هیجانی که در پیش و هنگام انتخابات ایجاد کردند میتوانند هواداران خود را به عنوان طلبکار به صحنه بیاوند و فشار را بر شورای نگهبان و نظام افزایش دهند و آنها را وادار به پذیرش تقلب و ابطال انتخابات کنند.
نمایش قدرت در سطح خیابانها
دعوت از هواداران برای حضور در میدان ولیعصر (عج) تهران به منظور نمایش قدرت اتفاقی بود که نمیبایست بیفتد به عبارتی اگر ضرورت هم بود در چارچوب مصالح نظام نبود، زیرا برای اولین بار پس از انقلاب مردم در برابر هم قرار گرفتند خوشبختانه چون تجمع هواداران دو رقیب در یک روز نبود بین انبوه طرفداران درگیری ایجاد نشد اما نمی توان انکار کرد که دشمن یک گام به جلو برداشته بود و ادامه چنین تجمعاتی میتوانست برای نظام خطر ایجاد کند.
این نمایش قدرت مذموم در حالی اتفاق میافتاد که رسانههای بیگانه و به ویژه بی.بی.سی با تمام توان به صحنه آمده بودند و از موسوی وهوادارانش حمایت میکردند. آنها در این گمان به سر میبردند که با رویارویی مردم «کودتای مخملی» در چند قدمی کوره ذوب کنندهاش قرار گرفته است و چنانچه عمل انجام شده ادامه پیدا کند و به کوره نزدیک شود دیگر هیچ آبی نمیتواند آتش آن را خاموش کند. موسوی که از حمایت پرشور طرفدارانش به وجد آمده و سرمست شده بود و واقعاً خود را قهرمان این میدان میدید و اطرافیانش نیز بر چنین تصوری صحه میگذاشتند. تصمیم خطرناک دیگری گرفت و برای اینکه با استفاده از پایگاه مردمی خود، نظام را به زانو در آورد و آن را تسلیم خواستههای نامشروع خود کند، در یک فراخوانی از هوادارانش خواست تا برای شرکت در یک تجمع و راهپیمایی بزرگ در بعد از ظهر دوشنبه مورخ (۲۵/۳/۸۸) در میدان انقلاب تجمع و به سمت میدان آزادی راهپیمایی کنند.
راهپیمایی سرنوشتساز
برگزاری تجمع و راهپیمایی دوشنبه ( ۲۵/۳/۸۸) میتوانست شروعی باشد که پایانش نامشخص بود آنها درصدد بودند با استفاده از این راهپیمایی «کودتای مخملی» را یک گام بزرگ و تعیین کننده به جلو ببرند، عصر دوشنبه جمعیت از مناطق شمالی شهر تهران به سمت میدان انقلاب حرکت کرد و پس از تجمع، جمعیت از خیابان آزادی به مقصد میدان آزادی به حرکت در آمد آنها این جمعیت را چند میلیونی بر میشمردند حال آنکه طبق محاسبه دقیق این جمعیت بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر بود و همین تعداد نیز جمعیت زیادی محسوب میشد اگر چه در مقایسه با جمعیتتهران و تهرانیهایی که به موسوی رأی داده بودند چندان زیاد هم تلقی نمیشدند. وقتی به چهره این جمعیت نگاه میشد معلوم بود که با وجود حضور چهرههای آنچنانی بخش زیادی از آنها واقعاً مردم هستند، مردمی با ظاهری وجیه که به دنبال تبلیغات گسترده و پر حجم موسوی به وی رأی داده بودند و در آن روز هم برای دفاع از نامزد موردنظر و رأیشان به خیابان آمده بودند نسبت بخش زیادی از این جماعت با موسوی در همین حد بود و لذا نمیشد به آن جماعت خرده گرفت.
موسوی از این اقبال مردمی سوءاستفاده کرد و مردم را به خیابانها کشاند تا آنها را در مقابل نظام قرار دهد تا اینجای کار موسوی جلو بود اما در پایان راهپیمایی یعنی غروب دوشنبه اتفاقی افتاد که برای نظام و موسوی و هوادارانش بسیار تعیینکننده بود و اتفاقات بعدی را به شدت تحت تأثیر قرار داد. در پایان راهپیمایی جمعیتی حدود ۲۰۰-۳۰۰ نفر که اراذل و اوباش و افراد اجیر شده محور آن بودند از جمعیت جدا شدند و به منظور تصرف حوزه بسیج ۱۱۷ به سمت این حوزه حرکت کردند و به آن هجوم بردند و با پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف سعی داشتند آن مقر نظامی را به سقوط بکشانند که با مقاومت و تیراندازی نیروهای داخل حوزه مواجه شدند. در آن درگیری ۷ نفر از جمله یک مادر و دختر که در مهد کودکی بودند کشته شدند. چنانچه افراد داخل حوزه مقاومت نمیکردند و حوزه سقوط میکرد حدود ۳۰۰ اسلحه در اختیار آشوبگرانی که بخشی از آنها افراد ارذل و شرور بودند میافتاد و معلوم نبود پس از آن چه اتفاقات تلخی رخ میداد.
خبر این حادثه از اخبار سراسری پخش شد و مردم فهمیدند که این آشوبها به چه سمت و سویی پیش میرود، بسیاری از کسانی که خالصانه و صادقانه به موسوی رأی داده بودند و در راهپیمایی روز دوشنبه هم شرکت داشتند از موسوی بریدند زیرا آنها حاضر بودند برای موسوی در حد یک برگ رأی هزینه کنند و هنگامی که پی بردند رقابت موجود از حالت میان موسوی و احمدینژاد به حالت موسوی و نظام تغییر پیدا کرده آنها نظام را بر موسوی ترجیح دادند و از هواداری موسوی پا پس کشیدند و در ادامه که از سوی رسانهها اعلام شد نماز جمعه تاریخ (۲۹/۳/۸۸) توسط مقام معظم رهبری اقامه میشود بخش زیادی از این جماعت به آن نماز آمدند.
شاهد ادعا این است هنگامی که مجمع روحانیون مبارز در اقدامی صددرصد ضد انقلابی برای اینکه ارزش خطبههای مقام معظم رهبری را از فصلالخطابی بیندازد، اعلام کرد، روز شنبه بعد از نماز جمعه در میدان انقلاب تجمع خواهد داشت از جمیعت ۳۰۰-۴۰۰ هزار نفری حاضر در راهپیمایی روز دوشنبه تنها حدود ۱۵ هزار نفر در آن تجمع شرکت کردند معلوم بود مابقی متنبه شدهاند و مسیر خود را تغییر دادهاند. چند روز بعد هم که برای تجمع در میدان بهارستان فراخوانی کردند حدود ۴-۵ هزار نفر به آنها پاسخ دادند و در نهایت برای فراخوانی چند روز بعد در میدان هفتتیر فقط چند صد نفر حاضر شدند و بعد هم به مرور هرگونه تجمعی منتفی شد. از روز شنبه ۳۰ خرداد به بعد این اراذل و اوباش اجیر شده بوند که براساس برنامه و دستور در تجمعات خشونتآمیز شرکت میکردند که در نهایت از آنها هم چیزی باقی نماند و سازمان آنها فروپاشید.
چرا کودتای مخملی در ایران شکست خورد
نماز جمعه مورخ (۲۹/۳/۸۸) که توسط مقام معظم رهبری اقامه شد در تاریخ بینظیر بود. این نماز پس از اقدامات تفرقهافکنانه موسوی و طرفدارانش و رسانههای بیگانه اقدامی به واقع وحدتبخش بود. حضور بیسابقه چند میلیونی مردم تهران خدشههای وارد شده به مناسبات برخی از مردم با نظام را ترمیم کرد و با این نماز نظام از بعد مردمی به یکپارچگی رسید و مسایل اصلی حل و فصل شد. فرمایشات روشنگرانه مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه موجب باز شدن چشم مردم بر روی فتنهای شد که دشمن با استفاده از عناصر داخلی به آن دامن زده بود. پس از این نماز وحدتبخش هنوزبودند خواص و نخبگانی که از خود سرسختی نشان میدادند و به درستی نمیتوانستند وقایع اتفاق افتاده را تحلیل کنند. آنها در فضایی گرفتار شده بودند که تبلیغات موسوی فراهم کرده بود و به درستی نمیتوانستند وقایع اتفاق افتاده را تحلیل کنند. این گروه از خواص و نخبگان کار را به آنجا رساندند که در موضعگیری و سخن گفتن مواضع دشمن را داشتند و سخن طرف مقابل را برزبان جاری میکردند. ناتوانی بخشی از خواص در شناخت جبهه خودی و جبهه دشمن کار را به آنجا رساند که مقام معظم رهبری فرمودند برخی از خواص مردود شدند. علت مردودی برخی از خواص در کلام و مواضعشان بود و برخی دیگر در عدم موضع و سکوتشان. شاید چیزی که دوست و دشمن علت آن را جستوجو میکردند شکست «کودتای مخملی» در ایران بود. در مقایسه «کودتای کخملی» سایر کشورها با ایران معلوم میشود که فشار و هجمه کودتاگران در «کودتای مخملی» ایران بیش از سایر کشورها بود با این حال این کودتا در دیگر کشورها و حداقل در بیشتر آنها پیروز شد اما در ایران با شکست مواجه گردید. علت را باید در سه عامل جستوجو کرد: ۱- رهبری ۲- مردم ۳- سپاه و بسیج
۱- مقام معظم رهبری با جایگاه قانونی ورود مسئولانه به موضوع در نماز جمعه نشان دادند که مسایل اساسی در نظام اسلامی به نامزدهای ریاست جمهوری و سران قوا ختم نمیشود و درخصوص این مسایل حرف آخر را رهبری میزند. همین که مردم میدانستند در بالا دست سران قوا و نامزدهای انتخابات رهبری قرار دارد و پایین دستیها نمیتوانند تعیینکننده باشند و به دنبال آن مقام معظم رهبری وارد صحنه شدند و با سامان دادن به اوضاع درهم برهم شده هرچیزی را در جایگاه خود قرار دادند و این امکان را برای مردم فراهم کردند تا صحنه را به درستی بنگرند، این مسئله باعث گردید تا امور جاری در آشوبها با ارشاد و راهنمایی مقام معظم رهبری تحلیل شود و هنگامی که معظم له در نماز جمعه موضع گرفتند که تسلیم بدعت نمیشوند و قدمی عقب نمینشینند مردم متوجه شدند که موضوع از چه قرار است و دشمن هم پیبرد که از آن به بعد حرکت برای آنها چقدر مشکل است آشوبگران هم ناچار شدند با سرعت تمام توان خود را به صحنه بیاورند که به سرعت سرکوب شدند.
۲- مردم اگر چه در آغاز طرح بحث تقلب از سوی موسوی و تجمعات غیرقانونی در وضعیت بلاتکلیف به سر میبردند زیرا کسی که مورد قبول آنها باشد موضوع را برای آنها به درستی تحلیل نمیکرد و به محض شنیدن سخنان مقام معظم رهبری در نماز جمعه و پیبردن به عمق توطئه و اینکه دشمن موذیانه اقدام به فتنهانگیزی کرده از بلاتکلیفی خارج شدند و با جانبداری کردن از نظام عرصه را برای آشوبگران و رهبران آنها تنگ کردند. موضعگیری هوشمندانه مردم و آشکار ساختن رفتاری معنادار و جانبداری از نظام تمام امید آشوبگران را تبدیل به یأس کرد و آنها فهمیدند که خیلی زود باید دست از آشوبگری بردارند و صحنه را ترک کنند.
۳- سپاه و بسیج به عنوان اصلیترین بازوان رهبری با ورود سنجیده و حساب شده به مباحث پیش از انتخاب حین انتخابات و پس از آن نشان دادند از بصیرت و هوش سرشاری برخوردارند. این نیروها آنچنان با اعتقاد خط دشمن و عملکرد بازیخوردگان داخلی را تشخیص داده بودند که در اوج فعالیت پرچم تبلیغاتی داخلی و خارجی که موجب زمینگیر شدن بخشی از خواص و نخبگان شده بود درخصوص وظیفه و رسالت خود آنی و کمتر از آنی دچار شک و تردید نشدند و جانانه وارد صحنه شدند و تا پایان دادن به این غائله شیطانی از پای ننشستند. این افتخار بزرگ برای بسیجیان و پاسداران ثبت شد که دشمن با به کارگیری تمام توانش نتوانست حقیقت را از چشم پاسداران و بسیجیان پنهان دارد و نتوانست برای لحظهای آنها را از انجام مأموریت خویش باز دارد. بسیج به عنوان روح مقاومت و حمایت از نظام اسلامی در درگیری آشوبها ۱۳ شهید سرو قامت برای اعاده آرامش به جامعه و مشت کوبیدن بر دهان دشمن تقدیم نظام اسلامی کرد و نشان داد هنوز روح سلحشوری در این پیکره فعال ملت زنده است و هر زمانی که نظام اسلامی اعلام نیاز کند مشتاقانه پاسخ مثبت میدهد.
با وجود این سه عامل هیچ «کودتای مخملی » نمیتواند در ایران اسلامی پیروز شود.
[۱] – —، “هشدار هاشمی رفسنجانی نسبت به دستکاری آرای مردم”، روزنامه اعتماد، ۵/۱۰/۸۷. [۲] – بیانات حضرت آیت الله خامنه ای در جمع زائران حضرت امام رضا(ع)، ۱/۱/۸۸.منبع: سایت بصیرت، رضا موحدی
۲۵ خرداد ۱۳۹۵