خانه » همه » مذهبی » اختلاف آمریکا و روسیه هر چه باشد ماهیت شان یکی است/

اختلاف آمریکا و روسیه هر چه باشد ماهیت شان یکی است/


اختلاف آمریکا و روسیه هر چه باشد ماهیت شان یکی است/

۱۳۹۳/۰۱/۲۵


۴۳ بازدید

چرا فضای تنفسی برای دیپلماسی ایران ایجاد نمی شود؟

اختلاف آمریکا و روسیه هر چه باشد ماهیت شان یکی است/ جمهوری اسلامی ایران، دشمن بنیادین غرب

روسیه و غرب در مبانی با هم اختلافی ندارند و تعارض منافع حتی استراتژیکی به معنای تفاوت ماهیت روسیه و غرب (حتی آمریکا) نیست. حتی شوروی سابق هم در بنیاد با غرب اختلافی نداشت. به قول شهید آوینی مارکسیسم و لیبرالیسم در بنیاد یکی هستند و آن اومانیسم الحادی و سوبژکتیویسم یا دیوزدگی است؛ براستی هم لیبرالیسم و هم مارکسیسم هر دو ماتریالیستی‌اند، بنابراین در بنیاد یکی هستند.

چرا فضای تنفسی برای دیپلماسی ایران ایجاد نمی شود؟

اختلاف آمریکا و روسیه هر چه باشد ماهیت شان یکی است/ جمهوری اسلامی ایران، دشمن بنیادین غرب

روسیه و غرب در مبانی با هم اختلافی ندارند و تعارض منافع حتی استراتژیکی به معنای تفاوت ماهیت روسیه و غرب (حتی آمریکا) نیست. حتی شوروی سابق هم در بنیاد با غرب اختلافی نداشت. به قول شهید آوینی مارکسیسم و لیبرالیسم در بنیاد یکی هستند و آن اومانیسم الحادی و سوبژکتیویسم یا دیوزدگی است؛ براستی هم لیبرالیسم و هم مارکسیسم هر دو ماتریالیستی‌اند، بنابراین در بنیاد یکی هستند.

سرویس سیاسی جهان نیوز – حسین صادقی: پس از بحران اوکراین و اعمال تحریم هایی علیه روسیه، انتظار می رفت با توجه به درگیری غرب در جبهه ای جدید، فضای تنفسی برای دیپلماسی ایران بالاخص در مسأله هسته ای گشوده شود. اما به نظر می رسد که در هر شرایطی، غرب همواره ایران را دشمن اصلی و نهایی خویش می داند. از این رو صدور قطعنامه پارلمان اتحادیه اروپا در شرایطی که تصور می شد، غرب توجه کمتری به ایران به دلیل درگیری با روسیه داشته باشد، نشان از آن دارد که همواره دشمنی با جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای براندازی آن، هم و غم نهایی غرب است.

تقابل روسیه و غرب و خصوصا تقابل روسیه و آمریکا، حکایت از شروع دوران جدیدی میان این دو کشور دارد که نه «جنگ سرد» است و نه «دوران بعد از جنگ سرد»، بلکه این روابط رفته رفته به سمت تعارضی عمیق تر حرکت می کند که به عمق جنگ سرد نیست، اما به مراتب نسبت به بعد از فروپاشی شوروی عمیق تر است. اما آیا این عمق اختلافات می تواند روسیه را همچون گذشته و دوران جنگ سرد -خصوصا قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی- بدل به دشمن اصلی و شماره یک غرب بکند؟

با کمی دقت می بینیم که نه تنها روسیه که حتی چین که به ظاهر کمونیستی است، به شیوه ای سرمایه داری اداره می شوند. اسلاوی ژیژک به درستی درباره چین بیان می کند که سرمایه داری چینی به مراتب خشن تر از سرمایه داری اروپایی و آمریکایی است. در حقیقت چین را باید یک سرمایه داری دولتی خواند که هیچ نسبتی با آموزه های اولیه حزب کمونیست این کشور در زمان تأسیس ندارد.

روسیه و غرب در مبانی با هم اختلافی ندارند و تعارض منافع حتی استراتژیکی به معنای تفاوت ماهیت روسیه و غرب (حتی آمریکا) نیست. حتی شوروی سابق هم در بنیاد با غرب اختلافی نداشت. به قول شهید آوینی، مارکسیسم و لیبرالیسم در بنیاد یکی هستند و آن اومانیسم الحادی و سوبژکتیویسم یا دیوزدگی است؛ براستی هم لیبرالیسم و هم مارکسیسم هر دو ماتریالیستی‌اند، بنابراین در بنیاد یکی هستند. علاوه بر این با شکست مارکسیسم در روسیه، اشتراکات به مراتب بیشتر شد. در روسیه امروز دیگر خبری از کمونیسم و مارکسیسم نیست. از همان زمانی که گلاسنوست(اصلاحات سیاسی) و پروستریکا (اقتصادی) را گورباچف به اجرا گذاشت، روسیه روند سرمایه داری شدن را به سرعت طی طریق نموده است.

به صراحت مشخص است که تنها نظامی در جهان که تعارض بنیادین و ایدئولوژیک و اعتقادی با غرب دارد، همانا نظام مقدس جمهوری اسلامی است، که به جای ماتریالیسم، خداگرایی را نشانده و به جای سکولاریزاسیون، روند دینی شدن را تعقیب می کند.

در تئوری های نوسازی (مانند دیدگاه های سموئل هانتینگتون خصوصا در کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی) به صراحت نوسازی و نیز نوشدن، در تلازم با سکولار و دنیوی شدن و ترک مرجعیت های الهی است و این ترک مرجعیت و مشروعیت الهی را دستاوردی مثبت و بزرگ می پندارند. اما جمهوری اسامی نشان داد که هم می توان مدرنیزاسیون و پیشرفت را تحقق بخشید و هم دنیوی و غیردینی یا سکولار نشد. اساس شکل گیری انقلاب اسلامی در همان آغاز بر رد اندیشه های سکولار و مادی (مارکسیسم و لیبرالیسم) بوده است.

پساسوکلاریسم در غرب در اندیشه کسانی چون پیتر برگر -به عنوان موسس آن- محصول انقلاب شکوهند اسلامی بوده است. توضیح اینکه قبلا تصور می شد که سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون تلازمی لاینفک با هم دارند و لزوما مدرن شدن جوامع به سکولارشدن آنها می انجامد. اما پیتر برگر به عنوان موسس پساسکولاریسم به همراه یورگن هابرماس با مبنا قراردادن انقلاب اسلامی، تلازم سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون را انکار کردند.

با وجود آن که ایران در دهه ۵۰ به سرعت در حال مدرن شدن بود، در عین حال با سرعتی بیشتر به سمت دینی شدن رفت تا انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ را به بار نشاند. پس از آن نیز با وجود پیشرفت خیره کننده ایران در عرصه های علمی، فناوری، اقتصادی و سیاسی و نظامی، اما خبر از غیردینی شدن حکومت و حاکمیت در میان نیست و این به معنای ابطال تئوریهای مدرنیزاسیون غربی است.

غرب بر خلاف آنچه نشان می دهد تحمل زیر سؤال رفتن مبانی نظری اش را ندارد. موضوعی که با وقوع انقلاب اسلامی آغاز شد و با تثبیت نظام جمهوری اسلامی، مبانی نظری حکومت اسلامی در مقام عمل در حد توان گام به گام به مرحله اجرا درآمد و همچنان در حال پیگیری است. از سویی موفقیت های جمهوری اسلامی، الگویی پیش چشم کشورهای جهان سوم و تحت سلطه قرارداد و این موضوع روز به روز بر خطر بالفعل ایران را برای غرب آشکار کرد. بنابراین هیچ واقعه سیاسی در دنیا نمی تواند غرب را لحظه ای از خطر جمهوری اسلامی برای منافع سلطه گرانه اش غافل کرده و دشمنی بنیادین غرب با نظام اسلامی ایران را تغییر دهد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد