۱۳۹۲/۰۸/۲۹
–
۱۰۳ بازدید
چرا خداوند به پیامبرش که ایه نازل میکردند پیامبر همان را که میگفت درست چرا قل را برنمیداشت ما در نماز میگوییم بگو خدایی جز خدای یکتا نیست میتوانیم قل را برداریم و بگیم خدایی جز خدای یکتا نیست؟
د ر پاسخ به توضیح زیر توجه کنید. 1.این پرسش شما در کتاب « مهر تابان » از طرف مولف کتاب و شاگرد علامه طباطبایی یعنی سید محمد حسین حسینی طهرانی مطرح شده و مرحوم علامه ره به ان پاسخ داده اند . 2. به متن پرسش علامه طهرانی و پاسخ علامه طباطبایی به ان توجه کنید . تلمیذ: در بسیار از آیات قرآن، اوامری که به رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم میشود، مصدَّر به لفظ قُلْ است؛ مانند: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ، قُلْ أَعُوُذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، قُلْ یَـ ا أَیـُّهَا الْکَـ ا فِرُونَ ، قُلْ إِنَّ الاوَّلِینَ وَ الاخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَـ ا تِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ، قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ ، قُلْ أَطِیعُوا اللَهَ وَ الرَّسُولَ ، قُلْ صَدَقَ اللَهُفَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَهِیمَ حَنیِفًا، قُلْ مَتَـ ا ـعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَ الاخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَی. و بسیاری دیگر از آیات قرآن که خود یک ستون مُعظَمی را تشکیل میدهند.
و معلومست که در این خطابها آنچه مورد امر خداوند قرار گرفته است و رسول خدا بدان مُؤتمر بودهاند خود قول نیست، بلکه مَقول قول است. یعنی چون به رسول الله خطاب شد: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ پیغمبر مأمور است که بگوید: هُوَ اللَهُ أحَدٌ، نه قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ و گرنه به امر خدا رفتار ننموده است، و مأمورٌ به را که همان نفس مَقول قول است، انجام نداده است.
و در این مطلب ابداً جای شبهه و تردید نیست. مثلاً اگر کسی بما امر کند که در میان مردم برو! و بگو: خدا یگانه است! ما باید در میان مردم برویم و بگوئیم: «خدا یگانه است.» نه آنکه بگوئیم: «بگو: خدا یگانه است.»
زیرا قول در اینجا بعنوان واسطه و حکایت از نفس مأمورٌ به که متعلّق آنست میباشد، نه آنکه خودش بعنوان استقلال نگریسته شده و مورد خطاب امر قرار گرفته باشد. و بنابراین در همین مثال اگر انسان بگوید: خدا یگانه است متعلّق امر را بجای آورده است و اگر بگوید: بگو: خدا یگانه است متعلّق امر را بجای نیاورده است. و حقیقتِ مأمورٌ به، نفس متعلّق است؛ نه بزبان آوردن متعلّق.
و بنا بر آنچه گفته شد؛ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم باید بمردم بگوید: خدا یگانه است: هُوَ اللهُ أحَدٌ. و همچنین در سائر آیات باید متعلّق قول را به مردم بگوید؛ در حالیکه میبینیم در تمام قرآن کریم لفظِ قُلْ هم آمده؛ و عین آنچه که به پیغمبر خطاب شده است، در قرآن منعکس گردیده است.
علاّمه: بحث در دو مورد است:
اوّل: در قضیّۀ امر خدا به آنحضرت، و مأمور بودن او، و بجا آوردن مأمورٌ به در خارج.
و البتّه معلومست که در این قضیّه، رسول الله به امر خداوند مؤتمر بوده و متعلّق امر را کماکان بجای میآوردهاند. و مثلاً در همین خطابهائی که در اوّل آن باقُلْ شروع شده است، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم متعلّق قول را اتیان مینمودهاند.
مانند سائر اوامری که به آنحضرت میشده است، گرچه با لفظ قُلْ نبوده است؛ مثل این خطاب:
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّا کَفَیْنَـ ٰ کَ
الْمُسْتَهْزِءِینَ.
در این صورت آنحضرت طبق این امریّۀ الهیّه، اعلان توحید را جهاراً مینمودند، و از مشرکان اعراض مینمودهاند. و یا مثلاً در قضیّۀ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ به مردم میفرمودهاند: اوست خداوند، اوست یگانه.
دوّم: در حکایت قرآن از اوامر الهیّه؛ و این قضیّه، داستان دیگری است. زیرا همانطور که میدانیم قرآن وحیِ آسمانی است؛ و بدون کم و بیش ـ حتّی یک کلمه و یک حرف ـ باید آن وحی را بازگو کند.
و بنابراین، قرآن عین آنچه را که برسول الله خطاب شده است بیان میکند؛ و اینست معنای قرآنیّت.
و اگر در قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ یا قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، لفظ قُلْ از آن انداخته شود و گفته شود: هُوَ اللَهُ أحَدٌ و أعوذُ بِرَبِّ النّاسِ، دیگر آن قرآن نیست، و کلام خدا نیست؛ بلکه کلام پیغمبر است که میگوید: خدا یگانه است.
و چون قرآن مجید نفس وحی است، نمیتواند بدون لفظ قُلْ بوده باشد. همچنانکه در سائر اوامر الهیّه که مُصَدَّر به لفظ قُلْ نباشد مانند همین آیۀ قریبالذّکر:فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ میبینیم که عین لفظِ امر آمده و قرآن کریم آنرا حکایت نموده است.
و از این گذشته، در خطابهای الهیّه و مطالب قرآنیّه، رسول اکرم صلّیالله علیه و آله و سلّم عنوان آئینه و مِرآت برای خطاب بجمیع امّت، و بلکه بجمیع مردم جهانند؛ و در حقیقت خطاب بمردم میشود و مخاطب بخطابهای قرآن، خود مردم هستند، منتهی از دریچه و آئینۀ نفس رسول الله
که بجهت سعه و گشایش، تمام افراد امّت بلکه تمام افراد بشر را در زیر پوشش علم و احاطۀ وجودیّه و ادراکیّۀ خود گرفته است.
و آیۀ مبارکۀ: وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.
خوب حقیقت امر را روشن میکند، که نفس رسول الله فقط روشنگر مطالبِ وحی آسمانی هستند که بمردم نازل شده است.
مهر تابان ، ص 174
و معلومست که در این خطابها آنچه مورد امر خداوند قرار گرفته است و رسول خدا بدان مُؤتمر بودهاند خود قول نیست، بلکه مَقول قول است. یعنی چون به رسول الله خطاب شد: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ پیغمبر مأمور است که بگوید: هُوَ اللَهُ أحَدٌ، نه قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ و گرنه به امر خدا رفتار ننموده است، و مأمورٌ به را که همان نفس مَقول قول است، انجام نداده است.
و در این مطلب ابداً جای شبهه و تردید نیست. مثلاً اگر کسی بما امر کند که در میان مردم برو! و بگو: خدا یگانه است! ما باید در میان مردم برویم و بگوئیم: «خدا یگانه است.» نه آنکه بگوئیم: «بگو: خدا یگانه است.»
زیرا قول در اینجا بعنوان واسطه و حکایت از نفس مأمورٌ به که متعلّق آنست میباشد، نه آنکه خودش بعنوان استقلال نگریسته شده و مورد خطاب امر قرار گرفته باشد. و بنابراین در همین مثال اگر انسان بگوید: خدا یگانه است متعلّق امر را بجای آورده است و اگر بگوید: بگو: خدا یگانه است متعلّق امر را بجای نیاورده است. و حقیقتِ مأمورٌ به، نفس متعلّق است؛ نه بزبان آوردن متعلّق.
و بنا بر آنچه گفته شد؛ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم باید بمردم بگوید: خدا یگانه است: هُوَ اللهُ أحَدٌ. و همچنین در سائر آیات باید متعلّق قول را به مردم بگوید؛ در حالیکه میبینیم در تمام قرآن کریم لفظِ قُلْ هم آمده؛ و عین آنچه که به پیغمبر خطاب شده است، در قرآن منعکس گردیده است.
علاّمه: بحث در دو مورد است:
اوّل: در قضیّۀ امر خدا به آنحضرت، و مأمور بودن او، و بجا آوردن مأمورٌ به در خارج.
و البتّه معلومست که در این قضیّه، رسول الله به امر خداوند مؤتمر بوده و متعلّق امر را کماکان بجای میآوردهاند. و مثلاً در همین خطابهائی که در اوّل آن باقُلْ شروع شده است، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم متعلّق قول را اتیان مینمودهاند.
مانند سائر اوامری که به آنحضرت میشده است، گرچه با لفظ قُلْ نبوده است؛ مثل این خطاب:
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّا کَفَیْنَـ ٰ کَ
الْمُسْتَهْزِءِینَ.
در این صورت آنحضرت طبق این امریّۀ الهیّه، اعلان توحید را جهاراً مینمودند، و از مشرکان اعراض مینمودهاند. و یا مثلاً در قضیّۀ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ به مردم میفرمودهاند: اوست خداوند، اوست یگانه.
دوّم: در حکایت قرآن از اوامر الهیّه؛ و این قضیّه، داستان دیگری است. زیرا همانطور که میدانیم قرآن وحیِ آسمانی است؛ و بدون کم و بیش ـ حتّی یک کلمه و یک حرف ـ باید آن وحی را بازگو کند.
و بنابراین، قرآن عین آنچه را که برسول الله خطاب شده است بیان میکند؛ و اینست معنای قرآنیّت.
و اگر در قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ یا قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، لفظ قُلْ از آن انداخته شود و گفته شود: هُوَ اللَهُ أحَدٌ و أعوذُ بِرَبِّ النّاسِ، دیگر آن قرآن نیست، و کلام خدا نیست؛ بلکه کلام پیغمبر است که میگوید: خدا یگانه است.
و چون قرآن مجید نفس وحی است، نمیتواند بدون لفظ قُلْ بوده باشد. همچنانکه در سائر اوامر الهیّه که مُصَدَّر به لفظ قُلْ نباشد مانند همین آیۀ قریبالذّکر:فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ میبینیم که عین لفظِ امر آمده و قرآن کریم آنرا حکایت نموده است.
و از این گذشته، در خطابهای الهیّه و مطالب قرآنیّه، رسول اکرم صلّیالله علیه و آله و سلّم عنوان آئینه و مِرآت برای خطاب بجمیع امّت، و بلکه بجمیع مردم جهانند؛ و در حقیقت خطاب بمردم میشود و مخاطب بخطابهای قرآن، خود مردم هستند، منتهی از دریچه و آئینۀ نفس رسول الله
که بجهت سعه و گشایش، تمام افراد امّت بلکه تمام افراد بشر را در زیر پوشش علم و احاطۀ وجودیّه و ادراکیّۀ خود گرفته است.
و آیۀ مبارکۀ: وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.
خوب حقیقت امر را روشن میکند، که نفس رسول الله فقط روشنگر مطالبِ وحی آسمانی هستند که بمردم نازل شده است.
مهر تابان ، ص 174