۱۳۹۳/۰۸/۲۱
–
۷۷۷ بازدید
“ساقیا” مستم “خمارم” بی خود از خود چون حباب
ای توآن دریای هستی رخ ز مستان بر متاب
ای در عالم نبینم جز “رخ” زیبای تو
همچو شمسی، عالمیان چون شعاع آفتاب
دائما نوشم از آن “لعل” لبت فیض وجود
از چه “رخ” می تابی و کردی جمالت در نقاب
ای که “ابروی” جلالت گشته حاجب ذات تو
شانه زن بر “زلف” کثرت ، انمحاء کن این سراب
“خال” وحدت را چو بنمائی در این بازار عشق
رنگ بازد “عارضت” ، گردد مظاهر در حجاب
“غمزه” ای بنما و کم کن این “کرشمه” ساقیا
“ساقیا” مستم “خمارم” بی خود از خود چون حباب
ای توآن دریای هستی رخ ز مستان بر متاب
ای در عالم نبینم جز “رخ” زیبای تو
همچو شمسی، عالمیان چون شعاع آفتاب
دائما نوشم از آن “لعل” لبت فیض وجود
از چه “رخ” می تابی و کردی جمالت در نقاب
ای که “ابروی” جلالت گشته حاجب ذات تو
شانه زن بر “زلف” کثرت ، انمحاء کن این سراب
“خال” وحدت را چو بنمائی در این بازار عشق
رنگ بازد “عارضت” ، گردد مظاهر در حجاب
“غمزه” ای بنما و کم کن این “کرشمه” ساقیا
ای که لطف و رحمتت سابق بدان قهر و عقاب
ساقیا بنما رهم را بر در “خمّار” خویش
تا کند پر “ساغر” دل از “سبوی” پر شراب
رفته آیینم ز دست و “گبر وکافر” گشتمی
کافر ثنویت و کثرت در این دیر خراب
من که ره گم کرده ام از “مسجد” کثرت همی
در “خراباتم” کن و تا بینم آن توحید ناب
آنکه اهل رمز باشد فهمد این اسرار عشق
“هاتفا” دیگر مکن فاش معانی زین خطاب
چنانچه در شعر مشاهده می شود، معانی هر کدام از اصطلاحات عرفانی به ضمیمه کلمه ذکر شده است که شامل:
ساقی: ذات اقدس حضرت حق تعالی
مست وخمار: سالکی که در طریق الی الله از خود بی خود شده است
رخ: ظهور صفت جمال حضرت حق بر سالک
لعل: اشاره به افاضه فیض حق تعالی
ابرو: ظهور صفت جلال حضرت حق برسالک که موجب حجاب سالک از ذات اقدسش می شود
زلف:اشاره به مقام کثرت
خال: اشاره به مقام وحدت
خط و عارض: اشاره به مظاهر الهی که شامل مخلوقات کثیرة می شود
غمزه: اشاره به رحمت الهی که شامل حال سالک شده و آن را به مقام بسط و بهجت سوق می دهد
کرشمه: اشاره به قهر الهی که موجب می شود سالک در مقام قبض گرفتار شود و حالات ومقامات و مکاشفات از او ظهور و بروز ننماید
خمّار:انسان کامل و استاد طریق که سالک را به سر منزل مقصود نیل می دهد که ظهور بارز آن در ائمه واهل بیت عصمت و طهارت می باشد
ساغر:دل سالک که تجلیگاه اسماء و صفات حضرت حق می باشد
سبو:مخزن کرم الهی
گبر وکافر: مقامی که عارف جز وحدت حضرت حق مشاهده نمی نماید و همه کثرات و مخلوقات را فانی در ذات الهی می بیند
مسجد : مقام کثرت
خرابات: مقام وحدت
هاتف: تخلّص میثم زنجیرزن حسینی
ای توآن دریای هستی رخ ز مستان بر متاب
ای در عالم نبینم جز “رخ” زیبای تو
همچو شمسی، عالمیان چون شعاع آفتاب
دائما نوشم از آن “لعل” لبت فیض وجود
از چه “رخ” می تابی و کردی جمالت در نقاب
ای که “ابروی” جلالت گشته حاجب ذات تو
شانه زن بر “زلف” کثرت ، انمحاء کن این سراب
“خال” وحدت را چو بنمائی در این بازار عشق
رنگ بازد “عارضت” ، گردد مظاهر در حجاب
“غمزه” ای بنما و کم کن این “کرشمه” ساقیا
ای که لطف و رحمتت سابق بدان قهر و عقاب
ساقیا بنما رهم را بر در “خمّار” خویش
تا کند پر “ساغر” دل از “سبوی” پر شراب
رفته آیینم ز دست و “گبر وکافر” گشتمی
کافر ثنویت و کثرت در این دیر خراب
من که ره گم کرده ام از “مسجد” کثرت همی
در “خراباتم” کن و تا بینم آن توحید ناب
آنکه اهل رمز باشد فهمد این اسرار عشق
“هاتفا” دیگر مکن فاش معانی زین خطاب
چنانچه در شعر مشاهده می شود، معانی هر کدام از اصطلاحات عرفانی به ضمیمه کلمه ذکر شده است که شامل:
ساقی: ذات اقدس حضرت حق تعالی
مست وخمار: سالکی که در طریق الی الله از خود بی خود شده است
رخ: ظهور صفت جمال حضرت حق بر سالک
لعل: اشاره به افاضه فیض حق تعالی
ابرو: ظهور صفت جلال حضرت حق برسالک که موجب حجاب سالک از ذات اقدسش می شود
زلف:اشاره به مقام کثرت
خال: اشاره به مقام وحدت
خط و عارض: اشاره به مظاهر الهی که شامل مخلوقات کثیرة می شود
غمزه: اشاره به رحمت الهی که شامل حال سالک شده و آن را به مقام بسط و بهجت سوق می دهد
کرشمه: اشاره به قهر الهی که موجب می شود سالک در مقام قبض گرفتار شود و حالات ومقامات و مکاشفات از او ظهور و بروز ننماید
خمّار:انسان کامل و استاد طریق که سالک را به سر منزل مقصود نیل می دهد که ظهور بارز آن در ائمه واهل بیت عصمت و طهارت می باشد
ساغر:دل سالک که تجلیگاه اسماء و صفات حضرت حق می باشد
سبو:مخزن کرم الهی
گبر وکافر: مقامی که عارف جز وحدت حضرت حق مشاهده نمی نماید و همه کثرات و مخلوقات را فانی در ذات الهی می بیند
مسجد : مقام کثرت
خرابات: مقام وحدت
هاتف: تخلّص میثم زنجیرزن حسینی