۱۳۹۴/۱۰/۰۳
–
۴۲۱۶ بازدید
یوسب بساریونیس دزه جوغاشویلی مشهور به ژوزف استالین دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از لنین بود که در ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸ متولد و در ۵ مارس ۱۹۵۳ میلادی درگذشت. وی در سال ۱۹۲۲ به مقام دبیر کلی حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید و پس از مرگ ولادیمیر لنین، موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه کبیر را آغاز کرد که به کمپینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید.
یوسب بساریونیس دزه جوغاشویلی مشهور به ژوزف استالین دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از لنین بود که در 18 دسامبر 1878 متولد و در 5 مارس 1953 میلادی درگذشت. وی در سال ۱۹۲۲ به مقام دبیر کلی حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید و پس از مرگ ولادیمیر لنین، موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه کبیر را آغاز کرد که به کمپینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید. در مورد زندگی استالین و نیز جنایت هایی که در طول دوران زمامداری خود مرتکب شده است چند کتاب به فارسی ترجمه شده است که به نظر می رسد این کتاب ها برای مطالعه مفید باشند: 1 – نخستین زندگی نامه استالین، بر پایه اسناد جدید تکان دهنده پرونده های مخفی روسیه، ادوارد راژینسکی ، ترجمه مهوش غلامی، انتشارات اطلاعات ، مؤلف در این کتاب ضمن شرح د استان ستیز بی امان استالین براى دست یافتن به قدرت سلطه مطلق، نخست در حزب کمونیست، براتحاد جماهیر شوروى و بعد از آن بر تمام جهان، حقایق گیج کننده اى را در مورد این مرموزترین چهره تاریخى افشا می کند که در عصر حاضر و بعد از فروپاشى شوروى بدان پرد اخته شده است. 2 – تاریخ سری جنایت های استالین، آلکساندر آرلوف ، ترجمه رضا عنایت الله، این کتاب خاطرات الکساندرآرلوف, یکی از ژنرالهای برجسته سازمان امنیت شوروی سابق است که در آن جزئیات بازپرسی از شخصیتهای برجسته حزب کمونیست را باز میگوید و از بسیاری ماجراهای پشت پرده و اطلاعات سری و جنایات استالین پرده برمیدارد . شایان ذکر است این کتاب در اینترنت قابل دانلود می باشد. در پایان به منظور آشنایی هر چه بیشتر با این موضوع متن کامل مقاله ای در همین موضوع را به نقل از خبرگزاری فارس خدمت شما تقدیم می کنیم: ژوزف ویساریونوویچ جوگاشویلی که دنیا او را به نام استالین میشناسد، قریب 30سال بر اتحاد جماهیر شوروی حکومت کرد و در هشت سال آخر عمر، قلمرو حکومت خود را تا قلب اروپا توسعه داد.حکومت استالین بر شوروی در واقع در زمان حیات لنین و یک سال قبل از مرگ او آغاز میشود. لنین از سال 1923 عملا هیچ نقشی در حکومت شوروی نداشت و استالین در مقام دبیرکلی حزب کمونیست و با همکاری دو رهبر با نفوذ دیگر زینوویف و کامنف کارها را قبضه کرده بود. استالین در مبارزه با رقبا و مخالفان سیاسی خود روش موذیانهای داشت. او قبل از هر سازمان دیگر دولتی و حزبی روی دستگاه پلیس امنیت شوروی (چکا) دست انداخت و درژینسکی رئیس این سازمان را با خود همراه ساخت. استالین به کمک چکا از اسرار زندگی خصوصی و نقاط ضعف افرادی که در مقامات بالای حزبی و دولتی قرار داشتند واقف میشد و از این نقاط ضعف برای وادار ساختن آنها به اطاعت از خود و یا طرد آنان در موقع لزوم بهرهبرداری میکرد. او یک شبکه جاسوسی شخصی نیز در کاخ کرملین بهوجود آورده بود و شخصا مکالمات تلفنی مقامات برجسته حزبی و دولتی را کنترل میکرد. باژانف رئیس دبیرخانه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی در اوایل حکومت استالین، در خاطرات خود مینویسد که خود شخصا ناظر استراق سمع استالین از مکالمات تلفنی داخل کرملین بوده و توضیح میدهد که یک مهندس کمونیست چک ضمن نصب دستگاههای تلفن داخلی کرملین،این دستگاه استراق سمع را در اتاق استالین کارگذاشته بود و پس از نصب و آزمایش دستگاه برای اینکه اسرار آن را بروز ندهد توسط مامورین چکا بازداشت و تیرباران شد. یکی از روشهای معمول استالین در تمام دوران حکومتش ایجاد رقابت و اختلاف بین مقامات مختلف دولتی،حزبی و نظامی بود و با این شیوه میتوانست هرگروه را به جاسوسی علیه گروه دیگر وادار سازد.وی در مبارزه با رقیبان خود کمترین ملاحظه و ترحمی نداشت و در مبارزه با کسانی که آنها را برای قدرت خود مضر و مزاحم تشخیص میداد به هیچوجه به خدمات گذشته آنان یا روابط شخص خود با آنها توجه نمیکرد. باژانف رئیس دبیرخانه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی در اوائل حکومت استالین در خاطرات خود مینویسد هیچ کس به اندازه زینوویف در قدرت یافتن استالین موثر نبود، ولی هنگامی که تصمیم به برکناری او گرفت ( و چند سال بعد دستور اعدامش را صادر کرد) گذشتهها را به کلی از یاد برد. وی که خود شاهد گفتوگوی استالین و زینوویف در یکی از جلسات حزبی بوده مینویسد وقتی زینوویف خدمات گذشته خود را به استالین یادآوری کرده و پرسید« آیا رفیق استالین معنی وفا و حق شناسی را می داند؟» استالین با لحن گزندهای پاسخ داد «بله خوب می دانم… این یک نوع بیماری است که معمولا سگ ها به آن مبتلا میشوند.» بر اساس آماری که خروشچف ارائه میکند،از سال 1956 نماینده کنگره هفدهم حزب کمونیست شوروی که قدرت و اختیارات دیکتاتوری استالین را تثبیت کرد 1108 نفر یعنی نزدیک به دوسوم مجموع نمایندگان مشمول تسویه قرار گرفتند و عده کثیری از آنها تیرباران شدند. به موجب همین گزارش از مجموع 139 نفر اعضا و نامزدهای عضویت کمیته مرکزی حزب نیز که در کنگره هفدهم انتخاب شده بودند 98 نفر و به عبارت دیگر 70 درصد آنان در جریان تسویههای خونین سالهای 1936 تا 1938 بازداشت و تیرباران شدند. محاکمات بزرگی که در آن سالها صورت گرفت فقط بخشی از عملیات خونین سالهای 1936 تا 1938 را دربرمیگیرد. علاوه بر این محاکمات، صدها جلسه محاکمه نیز در نقاط مختلف شوروی برگزار شد و هزاران نفر بدون محاکمه به جوخه اعدام سپرده شدند. استالین از دوران کودکی عقده حقارتی داشت که در ترکیب با جاهطلبی و خودپرستی او به حسادت و کینه تبدیل شد. او که هیچ نوع آموزش جدی ندیده بود و با هیچ زبان خارجی آشنایی نداشت در سال 1917 عضو حکومتی شد که حتی دشمنانش آن را بافرهنگترین حکومتهای اروپا تلقی میکردند. استالین که در میان بسیاری از شخصیتهای درخشان قرار گرفته بود حقارت خود را به عنوان رهبر سیاسی، بهعنوان تئوریسین و به عنوان سخنران به خوبی احساس کرد. حسادت استالین نسبت به روشنفکران واقعی حزب از اینجا سرچشمه میگرفت. او فقط در پی قدرت بیحد و مرز نبود، افتخار هم میخواست. در عرصه تاریخ نمیبایست کسی بالاتر از او پیدا شود. از اینرو با بسیاری کسان دشمن شد، نه به خاطر آنکه آنان با رژیم مخالف بودند، به عکس برای آنکه خدمات گرانبهایی به رژیم کرده بودند. استالین همچنین در پیشبرد سیاستهای خود میلیونها کشته برجای گذاشت. وی تنها در اجرای یکی از سیاستهای خود به نام اشتراکی کردن کشاورزی وقتی تصمیم گرفت کشاورزان خرده مالک که آنها را کولاکها مینامید به عنوان یک طبقه از میان بردارد و با مقاومت آنها در برابر ماموران دولتی مواجه شد، موجب کشتار بیرحمانه میلیونها نفر یا تبعید آنها به سیبری گردید. ولی تنها کولاک ها نبودند که در برابر سیاست جدید اشتراکی کردن کشاورزی مقاومت می نمودند، بلکه بسیاری از کشاورزان متوسط و فقیر نیز که ترجیح میدادند خود صاحب اختیار مزرعه کوچک خود باشند و به صورت رعیت دولت در نیایند در برابر طرح اشتراکی کردن کشاورزی مقاومت می کردند. این گروه از کشاورزان متوسط و فقیر را نیز با برچسب «پادکولاچنیکی» یعنی طرفدار کولاک قلع و قمع کردند و به طوری که استالین خود ضمن گفت وگو با چرچیل در سال های جنگ اعتراف کرد (و چرچیل در خاطرات خود به آن اشاره کرده است) در جریان اشتراکی کردن کشاورزی در روسیه 10 میلیون نفر قربانی شدند. در سال 1932 در زندگی خصوصی استالین هم فاجعه بزرگی روی داد که هر چند بر روی آن سرپوش نهاده شد، در اخلاق و رفتار استالین نسبت به اطرافیانش تاثیرات منفی بر جای گذاشت. این واقعه قتل یا خودکشی «نادژدا- آلیلویورا» همسر 32ساله استالین بود که به دنبال یک مشاجره لفظی در مجلس جشنی به مناسبت پانزدهمین سال پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه به وقوع پیوست. در کتابهایی که درباره زندگی خصوصی استالین نوشته شده به این نکته اشاره شده است که استالین مردی عیاش و زنباره بود. نادژدا که زنی حساس و تحصیلکرده بود از این موضوع رنج میبرد و در سالهای آخر زندگی با استالین برای اینکه از این محیط رنجآور دور بشود در دانشگاه مسکو ثبتنام کرد و بیشتر اوقات خود را در خارج از کرملین به سر میبرد. ولی آشنایی نادژدا با واقعیات زندگی مردم شوروی بیشتر موجب نفرت او از استالین و مباحثات شدید آنها در مسائل سیاسی و اقتصادی شد و در پی یکی از این مشاجرهها بود که او را در حالیکه هفتتیری در دست داشت در آپارتمانش مرده یافتند. در 5 مارس سال 1953 استالین درگذشت. حیات سیاسی وی به عنوان خودکامهای که بر زندگی میلیون ها انسان استیلا داشت طی چند دهه مورد تجزیه و تحلیل و موشکافی قرار گرفته است.اما حدس و گمان و حتی جدال درباره آخرین روزهای زندگی او همچنان ادامه دارد. آیا استالین پس از خونریزی مغزی به دلایل طبیعی جان باخت یا چون قصد هدایت اتحاد جماهیر شوروی به سوی جنگی نافرخنده را داشت توسط اطرافیانش به قتل رسید؟ شب قبل روزی که استالین را در کف اتاقش به دلیل خونریزی مغزی یافتند، لاورنتی بریا (رئیس کا گ ب)، نیکیتا خروشچف (رهبر بعدی شوروی)، نیکولای بولگانین و جورجی مالنکوف، مهمانش بودند. آنها ابتدا به تماشای فیلمی در کاخ کرملین نشستند و سپس برای شرکت در ضیافت شبانه دیگری به ویلای استالین در فاصله 10دقیقهای مسکو رفتند.در ساعات اولیه روز بعد یعنی روز اول ماه مارس، مهمانان استالین به خانههای خود در مسکو بازگشته بودند. آنچه پس از آن روی داد برای مردی مانند استالین که وسوسهای جنون آمیز نسبت به امنیت خود داشت عجیب به نظر می رسد. او محافظان خود را مرخص کرد و گفت تمام شب مزاحمش نشوند. همین تغییر در نحوه رفتار استالین بود که توجه ادوارد رادزینسکی، مورخ روس را جلب کرد. او چند سال قبل موفق شد پیوتر لوزگاچف یکی از محافظان آن شب استالین را یافته و با او ملاقات کند. محافظ استالین تایید کرد که آن شب نه خود استالین بلکه خروستالف، سرمحافظ استالین بود که دستور آزادباش را داده بود. صبح روز بعد استالین تا دیروقت از اتاقش خارج نشد. محافظان بتدریج نگران حال او شدند، اما هیچکدام جرات نداشتند به اتاق او بروند. آنها حق نداشتند مزاحم استالین شوند مگر آنکه او شخصا آنها را فرابخواند. بالاخره ساعت شش و نیم صبح نوری از اتاق استالین تابید و از نگرانی محافظان کاسته شد. اما وقتی ساعت 10 شد آنها وحشت کرده بودند. بالاخره لوزگاچف برای پرس و جوی حال استالین به اتاق او رفت. او می گوید: من به سوی او دویدم و پرسیدم: « رفیق استالین چه اتفاقی افتاده است؟»، آخر میدانید او روی زمین دراز کشیده بود و خود را خیس کرده بود و صداهای نامفهومی از خودش درمی آورد. ساعت جیبی و روزنامه پراودا روی زمین افتاده بود. ساعت شش و نیم صبح را نشان می داد. احتمالا این اتفاق ساعت شش و نیم روی داده بود. محافظان فورا با اعضای پولیتبورو (کمیته مرکزی حزب کمونیست) یعنی یاران شبهای عیش و نوش استالین تماس گرفتند. اما واکنش خونسرد و کند آنها به این موقعیت اضطراری و سستی آنها در فراخواندن کمک های پزشکی، پرسش هایی را برای رادزینسکی، مورخ روس پیش آورده است. وی تاکید میکند که خروستالف، سرمحافظ استالین، به فرمان لاورنتی بریا، رئیس کا گ ب (سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی سابق) سمی به او تزریق کرده بود. اما علت قتل استالین چه بود؟ آقای رادزینسکی می گوید: تمام اطرافیان نزدیک استالین به نیات او برای جنگی که می توانست به جنگ جهانی سوم بدل شود پی برده بودند. استالین تصمیم گرفته بود کشور را برای این جنگ آماده کند. او گفته بود ما فرصت مناسبی برای ایجاد یک اروپای کمونیستی داریم اما باید عجله کنیم. اما بریا، خروشچف، مالنکوف و هر آدم عاقلی می فهمید که آغاز جنگ با آمریکا وحشتناک است زیرا روسیه صاحب یک اقتصاد پابرجا نبود. بسیاری در انظار عمومی برای کسی که پدر، آموزگار و خدای خود می خواندند اشک ریختند. برخی نیز که در اردوگاههای اجباری در اطراف کشور به سر میبرند در خفا لبخندهای شادمانی رد و بدل کردند و به آیندهای بهتر امید بستند. با گذشت پنجاه سال از مرگ استالین، شایعات درباره او همچنان ادامه دارد. برای دیکتاتوری مثل استالین، ترک دنیا به این سادگی غیرقابل هضم است.(خبرگزاری فارس، http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8607030145 )