خانه » همه » مذهبی » اقصی المدینه در قرآن

اقصی المدینه در قرآن


اقصی المدینه در قرآن

۱۳۹۳/۰۳/۰۳


۱۵۴۷ بازدید

دو سوال دارم اول در قرآن در موارد بسیاری آمده است که و جاء من اقصی المدینة رجل این شخص که در داستان های مختلف به آن اشاره شده چه کس یا کسانی بوده اند؟ چرا از حاشیه و دورترین نقطه ی شهر بوده است؟ دوم شاید خدایان متعددی در جهان وجود داشته باشه که جهان را بین خود تقسیم کرده اند و مایی که با هم هستیم در حوزه ی استحفاظی این خدا باشیم و این خداها کاری به کاره هم نداشته باشد وهمه ی چیزی که ما می بینیم یامی شنویم همش مربوط به جهانه این خداوند باشد؛ حال چطور می شود این فرض را رد یا اثبات کرد؟
برای کشف حقیقت سوال می پرسیم

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز درپاسخ به مطالب زیر توجه کنید :1.تعبیر « اقصی المدینه » در دو آیه زیر آمده است :وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ (قصص/ 20) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ ( یس / 20 )
مرد مذکور در دو ایه فوق ظاهرا همان کسى بود که بعدا به عنوان مؤمن آل فرعون معروف شد، مى گویند نامش حزقیل بود و از خویشاوندان نزدیک فرعون محسوب مى شد و آن چنان با آنها رابطه داشت که در این گونه جلسات شرکت مى کرد.
او از وضع جنایات فرعون رنج مى برد و در انتظار این بود که قیامى بر ضد او صورت گیرد، و او به این قیام الهى بپیوندد.
ظاهرا چشم امید به موسى دوخته بود و در چهره او سیماى یک مرد الهى انقلابى را مشاهده مى کرد، به همین دلیل هنگامى که احساس کرد او در خطر است با سرعت خود را به او رسانید و موسى را از چنگال خطر نجات داد، و بعدا خواهیم دید که نه تنها در این ماجرا، که در ماجراهاى دیگر نیز تکیه گاهى براى موسى ع بود، و دیده تیزبینى براى بنى اسرائیل در قصر فرعون محسوب مى شد.
غالب مفسران نامش را حبیب نجار ذکر کرده اند از کسانى بود که در برخوردهاى نخستین با رسولان پروردگار به حقانیت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پى برد، و مؤمنى ثابت قدم و مصمم از کار در آمد، هنگامى که به او خبر رسید که در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهى شوریده اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، و چنان که از کلمه یسعى بر مى آید با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.
تعبیر به رجل به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود، قدرت و شوکتى نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، در عین حال نور و حرارت ایمان آن چنان او را روشن و گرم ساخته بود که بى اعتنا به پیامدهاى این دفاع سرسختانه از مبارزان راه توحید، وارد معرکه شد، تا مؤمنان عصر پیامبر ص در آغاز اسلام که عده قلیلى بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتى یک نفر مؤمن تنها نیز داراى مسئولیت است و سکوت براى او جائز نیست.
تعبیر به اقصى المدینة نشان مى دهد که دعوت این رسولان به نقاط دور دست شهر نیز کشیده شد، و دلهاى آماده را تحت تاثیر خود قرار داده بود، گذشته از این نقاط دور دست شهر همیشه مرکز مستضعفانى است که آمادگى بیشتر براى پذیرش حق دارند، به عکس، در قلب شهرها مردم مرفهى زندگى مى کنند که جذب آنها به سوى حق به سادگى ممکن نیست.
تعبیر به یا قوم (اى قوم من) بیانگر دلسوزى این مرد نسبت به اهل شهر و مردم آن دیار است، و دعوت به پیروى از رسولان دعوتى است خالصانه که هیچ نفعى براى شخص او در آن مطرح نیست.
تفسیر نمونه، ج 18، ص: 349
ب. تعدد خدایان
موضوع تعدد خدایان در قران بیان شده و دلیل عقلی بر بطلان آن اقامه شده است :
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (انبیاء/ 22)
اگر در آسمان و زمین خدایانى جز اللَّه بود فاسد مى شدند (و نظام جهان برهم مى خورد) منزه است خداوند پروردگار عرش از توصیفى که آنها مى کنند.
برهان تمانع
دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان برهان تمانع یاد مى کنند، خلاصه این برهان را چنین مى توان بیان کرد:
ما بدون شک نظام واحدى را در این جهان حکمفرما مى بینیم، نظامى که در همه جهات هماهنگ است، قوانینش ثابت و در آسمان و زمین جارى است، برنامه هایش با هم منطبق، و اجزایش متناسب است.
این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مى کند که از مبدء واحدى سرچشمه گرفته است چرا که اگر مبدءها متعدد بود و اراده ها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت و همان چیزى که قرآن از آن تعبیر به فساد مى کند در عالم به وضوح دیده مى شد.
ما اگر کمى اهل تحقیق و مطالعه باشیم، از بررسى یک کتاب به خوبى مى توانیم بفهمیم آن را یک نفر نوشته یا چند نفر؟ کتابى که تالیف یک نفر است، هماهنگى و انسجام مخصوص در میان عبارات، جمله بندیها، تعبیرات مختلف، کنایات و اشارات، عناوین و تیترها، طرز ورود و خروج در بحثها، خلاصه تمام قسمتهایش یکپارچه و همصدا است چرا که زائیده یک فکر و تراوش یک قلم است.
اما اگر دو یا چند نفر- هر چند همه دانشمند باشند و صمیمى و داراى روح همکارى نزدیک- هر کدام تالیف بخشى از آن را بر عهده گیرد، باز در اعماق عبارات و الفاظ، طرز بحثها، آثار این دوگانگى و چندگانگى نمایان است.
دلیل آن هم روشن است، زیرا دو نفر هر قدر همفکر و هم سلیقه باشند بالآخره دو نفرند، اگر همه چیز آنها یکى بود، یک نفر مى شدند، بنا بر این بطور قطع باید تفاوتهایى داشته باشند تا بتوانند دو نفر باشند و این تفاوت سرانجام کار خود را خواهد کرد، و اثرش را در نوشته هاى آنها خواهد گذاشت.
حال هر قدر این کتاب، بزرگتر و مفصلتر باشد و در موضوعات متنوعترى بحث کند زودتر این ناهماهنگى احساس مى شود.
کتاب بزرگ عالم آفرینش که عظمتش بقدرى است که ما با تمام وجودمان در لابلاى عباراتش گم مى شویم، نیز مشمول همین قانون است.
درست است که ما حتى در تمام عمر نمى توانیم تمام این کتاب را مطالعه کنیم اما با همین اندازه که توفیق مطالعه نصیب ما و کل دانشمندان جهان شده است، آن چنان هماهنگى دارد که از وحدت مؤلف به خوبى حکایت مى کند، ما هر چه این کتاب عجیب را و رق مى زنیم در همه جا آثار یک نظم عالى و انسجام و هماهنگى غیر قابل توصیف در میان کلمات و سطور و صفحاتش نمایان است.
اگر در اداره این جهان و نظامات آن، اراده ها و مبدءهاى متعددى دخالت داشت این هماهنگى امکان پذیر نبود.
راستى چرا دانشمندان فضایى مى توانند سفینه هاى فضاپیما را با دقت کامل به فضا بفرستند، و قایق ماه نشین آن را دقیقا در همان محلى که از نظر علمى پیش بینى کرده اند فرود آورند، سپس آن را از آنجا حرکت داده در محل پیش بینى شده در زمین پائین بیاورند؟! آیا این دقت محاسبات به خاطر این نیست که نظام حاکم بر کل هستى که پایه محاسبات این دانشمندان است دقیق و منسجم و هماهنگ است که اگر یک ذره ناهماهنگى (از نظر زمان یک صدم ثانیه) کم و زیادى در آن بود تمام محاسباتشان به هم مى خورد.
کوتاه سخن اینکه: اگر دو یا چند اراده در عالم حاکم بود، هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مى کرد و سرانجام جهان به فساد مى گرائید.
سؤال:
در اینجا سؤالى مطرح است که پاسخ آن را از توضیحات گذشته مى توان دریافت، سؤال این است: تعدد خدایان در صورتى منشا فساد در جهان مى شود که آنها به مبارزه با یکدیگر برخیزند، اما اگر قبول کنیم آنها افرادى حکیم و آگاهند، حتما با کمک هم جهان را اداره مى کنند.
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، حکیم بودن آنها، تعدد آنها را از بین نمى برد، هنگامى که بگوئیم آنها متعددند، مفهومش این است که از هر نظر یکى نیستند، چرا که اگر از تمام جهات یکى بودند، یک خدا مى شدند، بنا بر این هر جا تعدد است حتما تفاوتها و اختلافاتى وجود دارد، که خواه ناخواه در اراده و عمل اثر مى گذارد و جهان هستى را به هرج و مرج و فساد مى کشاند.
(دقت کنید).
این برهان تمانع را به صورتهاى دیگرى نیز بیان کرده اند که از حوصله بحث ما بیرون است و آنچه در بالا گفتیم بهترین طرز بیان آن است.
در بعضى از این استدلالها، روى این تکیه شده است که اگر دو اراده در آفرینش حکمفرما بود، اصلا جهانى موجود نمى شد، در حالى که آیه فوق، سخن از فساد جهان و اختلال نظم مى گوید، نه از موجود نشدن جهان (دقت کنید).
جالب اینکه در حدیثى که هشام بن حکم از امام صادق ع نقل کرده چنین مى خوانیم: که امام ع در پاسخ مرد بى ایمانى که سخن از تعدد خدایان مى گفت: فرمود: این دو خدایى که تو مى گویى یا هر دو قدیم و ازلى و نیرومندند و یا هر دو ضعیف و ناتوان، یا یکى قوى و دیگرى ضعیف؟.
اگر هر دو قوى باشند چرا هر کدام دیگرى را کنار نمى زند و تدبیر جهان را به تنهایى بر عهده نمى گیرد، و اگر چنین گمان کنى که یکى قوى و دیگرى ضعیف است، توحید خدا را پذیرفته اى، زیرا دومى ضعیف است و ناتوان، بنا بر این خدا نیست.
و اگر بگویى آنها دو هستند، از دو حال خارج نیست، یا از تمام جهات متفقند یا مختلف، اما هنگامى که ما آفرینش را منظم مى بینیم و کواکب آسمان هر کدام در مسیر ویژه خود سیر مى کنند و شب و روز با نظم خاصى جانشین یکدیگر مى شوند و خورشید و ماه هر یک، برنامه ویژه خود را دارند، این هماهنگى تدبیر جهان و انسجام امورش دلیل بر این است که مدبر یکى است.
از این گذشته، اگر ادعا کنى خداوند دو تا است لا بد در میان آنها باید فاصله اى (امتیازى) باشد تا دوگانگى درست شود، در اینجا آن فاصله (امتیاز) خود موجود سومى: ازلى خواهد بود، و به این ترتیب خدایان، سه مى شوند، و اگر بگویى سه هستند، باید میان آنها دو فاصله (امتیاز) باشند، در این صورت باید به پنج وجود قدیم ازلى قائل شوى، و به همین ترتیب، عدد، بالا مى رود و سر از بى نهایت در مى آورد .
آغاز این حدیث، اشاره به برهان تمانع است، و ذیل آن اشاره به برهان دیگرى است، که آن برهان فرجه یا تفاوت ما به الاشتراک، و ما به الامتیاز مى گویند.
در حدیث دیگرى مى خوانیم که هشام بن حکم از امام صادق ع پرسید:
ما الدلیل على ان اللَّه واحد؟ قال: اتصال التدبیر و تمام الصنع، کما قال اللَّه عز و جل: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا.
هشام مى گوید: عرض کردم چه دلیلى بر یگانگى خدا وجود دارد؟ فرمود:
پیوستگى و انسجام تدبیر جهان، و کامل بودن آفرینش، آن گونه که خداوند متعال فرموده: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا (اگر در آسمان و زمین، خدایانى جز او بودند جهان به فساد کشانده مى شد) .
پس از آنکه با استدلالى که در آیه آمد توحید مدبر و اداره کننده این جهان اثبات شد، در آیه بعد مى گوید او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى هیچکس بر کار او نمى تواند خرده بگیرد و از آن سؤال کند، در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
گرچه در تفسیر این آیه مفسران، سخن بسیار گفته اند، ولى آنچه در بالا گفته شد از همه نزدیکتر به نظر مى رسد.
تفسیر نمونه، ج 13، ص: 382

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد