خانه » همه » مذهبی » الیس الله بکاف عبده

الیس الله بکاف عبده


الیس الله بکاف عبده

۱۳۹۲/۰۷/۲۷


۴۳۵۹ بازدید

لطفا تفسیر آیه ×الیس الله بکاف عبده× برام بگید؟

تفسیر نمونه : بسیارى از مفسران نقل کرده اند که بت پرستان مکه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را از خشم و غضب بتها بر حذر مى داشتند و مى گفتند: از آنها بدگوئى مکن ، و بر خلاف آنها اقدام منما که تو را دیوانه مى کنند و آزار مى رسانند! (آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت ).   بعضى نیز نقل کرده اند هنگامى که ((خالد)) به فرمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مامور شکستن بت معروف ((عزى )) شد، مشرکان گفتند: اى خالد! بترس که خشم این بت شدید است ! (و تو را بیچاره مى کند) خالد با تبرى که در دست داشت محکم بر بینى آن بت کوبید و آن را در هم شکست و گفت : کفرا لک یا عزى لا سبحانک – سبحان من اهانک ، انى رأ یت الله قد اهانک !: ((ناسپاسى بر تو باد اى عزى ! هرگز منزه نیستى ، منزه کسى است که تو را موهون ساخته ! من دیدم خداوند تو را موهون ساخته است .   ولى داستان خالد که قاعدتا بعد از فتح مکه بوده نمى تواند از قبیل شاءن نزول باشد چرا که تمام سوره زمر مکى است ، بنابراین ممکن است از قبیل تطبیق بوده باشد. ((خدا)) کافى است ! به دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده هائى که به پیامبرش داده است در نخستین آیه مورد بحث سخن از تهدیدهاى کفار به میان مى آورد و مى گوید: آیا خداوند براى نجات و حفظ بنده اش در برابر دشمنان کافى نیست ؟ اما آنها تو را به غیر او تهدید مى کنند و از غیر او مى ترسانند (ا لیس الله بکاف عبده و یخوفونک بالذین من دونه ). خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتها است و از نیازها و مشکلات بندگانش بخوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى که او پشتیبان بنده اش ‍ باشد: اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى چون نخواهد خداى ! و هنگامى که بخواهد کسى را یارى کند: هزار دشمنم ار مى کنند قصد هلاک گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک ! چه رسد به بتها که موجوداتى بى ارزش و بى خاصیتند. گر چه شاءن نزول آیه طبق روایتى که گفته شد در مورد تخویف و تهدید به خشم بتها است ، ولى مفهوم آیه چنان وسیع و گسترده است که هر نوع تهدید به غیر الله را شامل مى شود، و به هر حال این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤ منان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند. این آیه به آنها دلگرمى و ثبات قدم مى بخشد، روح آنها را سرشار از نشاط و گامهایشان را استوار مى سازد، و اثرات روانى زیانبار تهدیدهاى دشمنان را خنثى مى کند، آرى هنگامى که خدا با ما است از غیر او وحشتى نداریم ، و اگر از او بیگانه و جدا شویم همه چیز براى ما وحشتناک است . در دنباله این آیه و آیه بعد اشاره به مساءله ((هدایت )) و ((ضلالت )) و تقسیم مردم به دو گروه ((گمراه )) و ((هدایت یافته )) و اینکه همه اینها از ناحیه خدا است مى کند، تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى خواست او چیزى در عالم رخ نمى دهد، مى فرماید: ((کسى را که خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده اى ندارد)) (و من یضلل الله فما له من هاد). ((و هر کس را خدا هدایت کند هیچکس نمى تواند او را گمراه سازد.)) (و من یهد الله فما له من مضل ). بدیهى است نه آن ضلالت بى دلیل است ، و نه این هدایت بى حساب ، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او، آن کس که در طریق گمراهى قدم مى گذارد و با تمام توان براى خاموش کردن نور حق تلاش مى کند، هیچ فرصتى را براى اغفال دیگران از دست نمى دهد، و سر تا پا غرق گناه و عصیان است بدیهى است خداوند او را گمراه مى سازد، نه تنها توفیقش را از او بر مى گیرد بلکه نیروى درک و تشخیص او را از کار مى اندازد، بر دل او مهر مى نهد و بر چشمانش پرده مى افکند که این نتیجه اعمالى است که انجام مى دهد اما کسانى که با خلوص نیت ، قصد ((سیر الى الله )) را دارند و اسباب آن را فراهم ساخته و گامهاى نخستین را برداشته اند نور هدایت الهى به کمکشان مى شتابد و فرشتگان حق به یارى آنها مى آیند، وسوسه هاى شیاطین را از قلوبشان مى زدایند، اراده آنها را نیرومند، و گامهایشان را استوار مى دارند، و در لغزشگاهها دست لطف الهى زیر بازوى آنها را مى گیرد. اینها مسائلى است که آیات فراوانى از قرآن مجید شاهد و گواه آن است ، و چه بیخبرند کسانى که رابطه اینگونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته اند، گوئى نمى دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى کنند. بلکه در ذیل همین آیه مورد بحث شاهد گویائى بر این معنى است ، چرا که مى فرماید: ((آیا خداوند قادر و صاحب انتقام نیست ))؟ (الیس ‍ الله بعزیز ذى انتقام ). مى دانیم انتقام از ناحیه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است که انجام شده این نشان مى دهد که اضلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانها است ، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق الله دارد. هدایت و ضلالت از سوى خدا است هدایت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى تواءم با لطف و دقت است و آنرا به دو شعبه تقسیم کرده اند: ((ارائه طریق )) و ((ایصال به مطلوب )) و به تعبیر دیگر ((هدایت تشریعى )) و ((هدایت تکوینى )).   توضیح اینکه : گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود او است . ولى گاه دست طالبان را مى گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى رساند. به تعبیر دیگر در مرحله اول تنها به بیان قانون پرداخته ، شرائط پیمودن راه و رسیدن به مقصد را بیان مى کند، ولى در مرحله دوم علاوه بر این ، وسائل سفر را فراهم مى سازد، موانع را بر طرف ، و مشکلات را حل ، و مسافران این راه را تا مقصد همراهى و حمایت و حفاظت مى کند. البته نقطه مقابل آن ((اضلال )) است . یک نگاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى شمرد، و هر دو را به او نسبت مى دهد، و اگر بخواهیم همه آیاتى را که در این زمینه سخن مى گویند بشمریم سخن به درازا مى کشد همین قدر کافى است که در آیه 213 سوره بقره مى خوانیم و الله یهدى من یشاء الى صراط مستقیم : خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى کند. و در آیه 93 سوره نحل آمده است : و لکن یضل من یشاء و یهدى من یشاء: ولى او هر کس را بخواهد هدایت مى کند و هر کس را بخواهد گمراه . شبیه این تعبیر در مورد هدایت و ضلالت و یا یکى از این دو در آیات زیادى از قرآن مجید به چشم مى خورد.   از این بالاتر در بعضى از آیات صریحا هدایت را از پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نفى کرده ، به خدا نسبت مى دهد، چنانکه در آیه 56 سوره قصص مى خوانیم : انک لا تهدى من احببت و لکن الله یهدى من یشاء: ((تو هر کس را دوست دارى هدایت نمى کنى ، ولى خدا هر کس را بخواهد هدایت مى کند))! و در آیه 272 سوره بقره مى خوانیم : لیس علیک هداهم و لکن الله یهدى من یشاء: ((هدایت آنها بر تو نیست ، ولى خدا هر کس را به خواهد هدایت مى کند)). مطالعه سطحى این آیات و عدم درک معنى عمیق آنها سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به ((ضلالت )) بیفتند، و از طریق ((هدایت )) منحرف شوند، و زیر آوارهاى مکتب ((جبر)) مدفون گردند، حتى بعضى از مفسران معروف از این آفت مصون نمانده ، و در این پرتگاه هولناک سقوط کرده اند، تا آنجا که هدایت و ضلالت را در تمام مراحل ، جبرى دانسته ، و عجب اینکه چون تضاد این عقیده باعدالت و حکمت خداوند روشن بوده ترجیح داده اند که اصل عدالت را منکر شوند، تا اینکه خطاى خود را اصلاح کنند، اصولا اگر ما قائل به اصل جبر باشیم مفهومى براى تکلیف و مسئولیت و ارسال رسولان و انزال کتب آسمانى باقى نخواهد ماند. اما آنها که طرفدار مکتب اختیارند و معتقدند هیچ عقل سلیمى نمى تواند این سخن را پذیرا شود که خدا گروهى را مجبور به پیمودن طریق ضلالت کند و بعد آنها را به خاطر این کار اجبارى کیفر دهد، و یا گروهى را به اجبار هدایت کند و بعد بى جهت به آنها جز او پاداش ارزانى دارد، و امتیازى براى آنها به خاطر کارى که خودشان انجام نداده اند بر دیگران قائل شود، آنها طرق دیگرى براى تفسیر این آیات انتخاب کرده اند که مهمترین آنها طرق زیر است : 1 – منظور از هدایت الهى هدایت تشریعى است که از طریق وحى و کتب آسمانى و ارسال پیامبران و اوصیاى آنها، و همچنین درک عقل و وجدان صورت گرفته است ، اما پیمودن راه در تمام مراحل بر عهده خود انسان است . البته این تفسیر با بسیارى از آیات هدایت سازگار است ، ولى بسیارى دیگر از آنها را نمى توان از این طریق تفسیر نمود، چرا که صراحت در ((هدایت تکوینى )) و ((ایصال به مطلوب )) دارد، مانند آیه 56 سوره قصص که مى فرماید ((تو هر کس را دوست دارى هدایت نمى کنى ، ولى خدا هر کس را بخواهد هدایت مى کند)) زیرا مى دانیم هدایت تشریعى و ارائه طریق ، وظیفه اصلى پیامبران است . 2 – جمعى دیگر از مفسران هدایت و ضلالت را در آنجا که جنبه تکوینى دارد به مساءله پاداش و کیفر، و رساندن به طریق بهشت و دوزخ تفسیر کرده اند، و گفته اند خداوند نیکوکاران را به راه بهشت هدایت مى کند و بدکاران را از آن گمراه مى سازد. البته این معنى صحیح است ولى فقط در مورد بعضى از آیات اما در مورد آیات دیگر با مطلق بودن کلمه هدایت و ضلالت و عدم قید و شرط در آن سازگار نیست . 3 – جمعى دیگر گفته اند منظور از هدایت فراهم ساختن اسباب و مقدمات براى رسیدن به مقصود است و منظور از ضلالت عدم تهیه آنها یا حذف آن است که بعضى از آن به ((توفیق )) و ((سلب توفیق )) تعبیر کرده اند، زیرا توفیق همان فراهم ساختن مقدمات براى وصول به مقصود است ، و سلب توفیق از میان بردن آنها است . بنابراین هدایت الهى به این نیست که خداوند اجبارا انسانها را به مقصد برساند، بلکه به این است که وسائل آن را در اختیار قرار دهد، فى المثل وجود مربى خوب ، محیط تربیتى سالم ، دوستان و معاشران صالح ، و مانند آن همه از مقدمات است ، ولى با وجود همه اینها انسان را مجبور به طى طریق هدایت نمى کند بلکه مى تواند به همه آنها پشت کرده و راه ضلالت را پیش گیرد. اما جاى این سؤ ال در این تفسیر باقى است که چرا این توفیقات شامل حال گروهى مى شود در حالى که گروه دیگرى از آن محروم مى گردند. طرفداران این تفسیر باید با توجه به حکیمانه بودن افعال خدا دلائلى براى این تفاوت ذکر کنند، مثلا بگویند انجام عمل خیر سبب توفیق الهى مى گردد، و انجام اعمال شر توفیق را از آدمى سلب مى کند. به هر حال این تفسیر خوبى است ولى مطلب باز هم از آن عمیقتر است . 4 – دقیقترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسیر مى کند بى آنکه کمترین خلاف ظاهرى در آن باشد این است که بگوئیم : هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست ، چنانکه در آیه 3 سوره دهر آمده انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا: ((ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران )) و در آیه 51 آل عمران مى خوانیم : و انک لتهدى الى صراط مستقیم : ((تو همه انسانها را به صراط مستقیم دعوت مى کنى ))، بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خدا است چرا که هر چه او دارد از خدا دارد. و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است و لقد جاءهم من ربهم الهدى ((هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد)). اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خم هاى راه ، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بیقید و شرط نمى باشد، این هدایت مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده ، و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته . گر چه بعضى از آیات مطلق است ولى بسیارى دیگر از آیات قید و شرط آن را دقیقا بیان کرده ، و هنگامى که این آیات مطلق و مقید را کنار هم مى چینیم مطلب کاملا روشن مى شود و هیچ ابهام و تردیدى در معنى آیات باقى نمى ماند و نه تنها با مساءله اختیار و آزادى اراده انسان مخالف نیست ، بلکه دقیقا آن را تاءکید مى کند. اکنون به توضیح زیر توجه نمائید: قرآن مجید در یک جا مى گوید: یضل به کثیرا و یهدى به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین : ((به وسیله آن ضرب المثل ، گروهى را گمراه و گروهى را هدایت مى کند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد)) (بقره 26). در اینجا سرچشمه ضلالت فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده . در جاى دیگر مى گوید: و الله لا یهدى القوم الظالمین : ((خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند)) (بقره 258). در اینجا تکیه روى مساءله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده است در جاى دیگر مى خوانیم : و الله لا یهدى القوم الکافرین : ((خداوند قوم کافر را هدایت نمى کند)) (بقره – 264). در اینجا کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده . باز در آیه دیگر مى خوانیم : ان الله لا یهدى من هو کاذب کفار: ((خداوند هدایت نمى کند کسى که دروغگو و کفران کننده است )) (زمر – 3). در اینجا نیز دروغگوئى و کفران را مقدمه ضلالت شمرده است . و در جاى دیگر آمده : ان الله لا یهدى من هو مسرف کذاب : ((خداوند هدایت نمى کند کسى که اسرافکار و بسیار دروغگو است )) (غافر – 28). یعنى اسراف و دروغگوئى عامل گمراهى است . البته آنچه در اینجا آوردیم قسمتى از آیات قرآن در این زمینه است ، بعضى از این آیات با همین مفاهیم کرارا در سوره هاى مختلف آمده . نتیجه اینکه قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مى شمرد که داراى این اوصافند: ((کفر))، ((ظلم ))، ((فسق ))، ((دروغ ))، ((اسراف )) و ((کفران )). آیا کسانى که داراى این اوصافند شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟! و به تعبیر دیگر کسى که مرتکب این امور مى شود آیا ظلمت و حجاب قلب او را فرا نمى گیرد؟! باز به عبارت روشنتر این اعمال و صفات آثارى دارد که خواه ناخواه دامن انسان را مى گیرد، پرده بر چشم و گوش و عقل او مى افکند، و او را به ضلالت مى کشاند، و از آنجا که خاصیت همه اشیاء و تاءثیر همه اسباب به فرمان خداوند است ، مى توان اضلال را در تمام این موارد به خدا نسبت داد، اما این نسبت عین اختیار بندگان و آزادى اراده آنها است . این در زمینه مساءله ضلالت ، و اما در مورد ((هدایت )) نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مى دهد آن هم بدون علت ، و بر خلاف حکمت الهى نیست . قسمتى از اوصافى که استحقاق هدایت مى آورد و لطف الهى را جلب ، در آیات زیر آمده . در یک جا مى خوانیم : یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم : ((خداوند بوسیله قرآن کسانى را که از رضا و خشنودى او پیروى مى کنند به راههاى سلامت ، هدایت مى کند، و از تاریکیها به فرمانش به سوى روشنائى مى برد، و آنها را به راه راست رهبرى مى نماید)) (مائده 16). در اینجا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است . در جاى دیگر مى خوانیم : ان الله یضل من یشاء و یهدى الله من اناب : ((خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد، و هر کس را که بازگشت به سوى او کند هدایت مى نماید)) (رعد 27). در اینجا نیز ((توبه و انابه )) عامل استحقاق هدایت شمرده شده است . در آیه دیگر مى فرماید: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: ((کسانى که در راه ما جهاد کنند آنان را به راههاى خود هدایت مى کنیم )) (عنکبوت 69). در اینجا ((جهاد)) آنهم ((جهاد مخلصانه و در راه خدا)) به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است . و بالاخره در آیه دیگر مى خوانیم : و الذین اهتدوا زادهم هدى : ((کسانى که گامهاى نخستین هدایت را برداشته اند خداوند بر هدایتشان مى افزاید)) (سوره محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) 17). در اینجا پیمودن مقدارى از راه هدایت به عنوان شرطى براى ادامه این راه به لطف خداوند ذکر شده . نتیجه اینکه تا از سوى بندگان توبه و انابه اى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گامهاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى شود، دست آنان را نمى گیرد و ایصال به مطلوب نمى کند. آیا شمول هدایت نسبت به کسانى که داراى این اوصافند بیحساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت محسوب مى شود. ملاحظه مى کنید آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویا است منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواسته اند جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده اند، و ((چون ندیدند حقیقت ، ره افسانه زدند)) باید گفت زمینه این ((ضلالت )) را نیز خودشان فراهم ساخته اند! به هر حال مشیت الهى که در آیات هدایت و ضلالت روى آن تکیه شده ، هرگز به معنى مشیت بى دلیل و خالى از حکمت نیست ، بلکه در هر مورد شرائط خاصى دارد که آن را هماهنگ با حکیم بودن او مى کند. 2 – تکیه بر لطف خدا انسان چون پر کاهى در برابر تندباد حوادث قرار دارد، و هر زمان به سوئى پرتاب مى شود، ممکن است این پر کاه به برگى یا شاخه شکسته اى اتصال پیدا کند، ولى تندباد هر دو را با خود مى برد، و حتى اگر پنجه بر درختى بیفکند گاهى طوفان درخت را نیز از ریشه بر مى کند، اما اگر به کوهى عظیم بپیوندد هیچ طوفانى نمى تواند او را از جا حرکت دهد. این کوه همان ایمان به خدا است و بقیه تکیه بر غیر او است ، و به همین دلیل در آیات فوق مى گوید: ((الیس الله بکاف عبده )): ((آیا خداوند براى حمایت از بنده اش کافى نیست ))؟! توجه و ایمان به محتواى این آیه شجاعت و اعتماد به نفس ‍ فوق العاده اى به انسان مى بخشد خاطرش را آرام و مطمئن مى سازد تا در برابر حوادث سخت همچون کوه مقاومت کند، از انبوه دشمنان نهراسد، از کمى همراهان وحشت نکند، و بحرانهاى شدید آرامش روح او را بر هم نزند، چنانکه در حدیث آمده است : المؤ من کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف : ((مؤ من همچون کوه محکم و پابرجا است ، و طوفانها او را حرکت نمى دهند)). پاورقی :75-تفسیر «کشاف» و «مجمع البیان» و «ابوالفتوح رازی» و «فی ظلال» (با تفاوتهایی در تعبیر).76-«مجمع البیان» ذیل آیات مورد بحث ( در «کشاف» و «قرطبی» نیز این روایت به طور مختصرتری آمده است).77-راغب در مفردات می گوید که «نقمت» به معنی «عقوبت» و کیفر است.78-مفردات ماده «هدی».79-دقت فرمایید که هدایت تکوینی در اینجا به معنی وسیعی گرفته شده که هرگونه هدایتی را جز از طریق بیان قوانین و ارائه طریق شامل می شود.80-به عنوان نمونه آیات فاطر 8 – زمر 23 – مدثر 31 – بقره 272 – انعام 88 – یونس 25 – رعد 27 – ابراهیم 4 را می توان نام برد.

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد