۱۳۹۳/۰۴/۰۱
–
۲۱۸۰ بازدید
انسان با ایمان به چه کسی گویند؟
انسان با اخلاق به جه کسی گویند؟
انسان باصداقت به چه کسی گویند؟
انسان با ایمان و با اخلاق و با صداقت کسی است که نشانه های ایمان واخلاق وصداقت در او باشد.لازم است راجع به ایمان واخلاق وصداقت ، کمی سخن بگوییم:
ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند ، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک ——— در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان ———متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش —— پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سال ها گوید خدا، آن نان خواه ——همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش——– ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى——- تو به نام حق پشیزى مى برى مثنوى / 2 / 502 – 497.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: اول در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122). ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتارهای زیر نیز باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ویژگی افراد مومن چیست؟
1-مومن کسى است که خدا و رسولش را و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) تصدیق کند.
2-به آیه 13 سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
3-انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
4-و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایه اش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد!).
5-مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
6-در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید…»
7-درسوره مائدة / آیه 57: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفته اند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بوده اند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
8-و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
9-مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم ،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
10 -از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/97 ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/126، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن ،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: 4 یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شده اند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: 26.
11-المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد
12-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
13-و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج 4، ص 517، روضه کافی»
ب ) راجع به اخلاق :
دوست گرامی ! رسیدن به اخلاق خوب ، برنامه می خواهد ،برای آنکه بتوانی با اراده خود، به اخلاق خوب وحسنه ، دست پیداکنی ؛ قبل از بیان راهکارهایی برای موفقیت در به دست آوردن اخلاق خوش ،ابتدا بعضی ازآیات و روایات را در جهت تشویق اخلاق حسنه ، می آوریم سپس رهنمود های لازم را عرض میکنیم ،به مطالب زیر توجهی بفرمایید:
قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم « صلی الله علیه و آله » می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم » (قلم/4 .) به درستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای .
خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرم خو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر بگذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند . این مردان بزرگ برای تحقق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم روبه رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می نمودند . مصداق کامل این فضیلت، رسول گرامی اسلاشم « صلی الله علیه و آله » است . قران کریم، این امتیاز گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی خداوند دانسته و می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک (آل عمران/159 .) » یعنی: در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای و اگر خشن و سنگ دل بودی، از اطرافت پراکنده می شدند .
در این موضوع به حکایتی توجه فرمایید: «روزی یکی از یهودیان ،خدمت پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » آمد وطلبی را که از ایشان داشت، مطالبه نمود، حضرت فرمود: «الان ندارم بعدا می پردازم » . اما یهودی اصرار داشت، که طلب خود را در همان وقت دریافت کند، تا این که وقت نماز شد و حضرت نتوانستند به مسجد بروند، اصحاب برای کسب اطلاع، به خانه پیامبر « صلی الله علیه و آله » آمدند و به محض مشاهده ماجرا، خواستند آن مرد یهودی را به کنار انداخته و مجازات کنند، اما حضرت اجازه ندادند . چندی گذشت و یهودی مسلمان شد . وقتی خدمت حضرت رسید، عرضه داشت: «یا رسول الله! شما با آن که قدرت داشتید و می توانستید مرا به زور بیرون کنید، حتی اجازه برخورد خشونت آمیز با مرا به اصحابتان ندادید و با من به عطوفت و مهربانی و حسن خلق، رفتار کردید . این دلیل حقانیت راه شماست و همین امر موجب اسلام آوردن من شد .»
منقول است که مردی به خدمت پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » مشرف شد و در مقابل آن حضرت ایستاد و پرسید: «یا رسول الله دین چیست؟» فرمود: «حسن خلق » پس به جانب راست آن حضرت آمده و به عرض رسانید: «یا رسول الله دین چیست؟» حضرت فرمود «حسن خلق » ، پس به جانب چپ آمده همان سؤال را تکرار کرد و همان جواب را شنید . پس در عقب آن حضرت ایستاد و باز همان را پرسید: حضرت به جانب او توجه نمود و به او خطاب کرد که آیا متوجه نمی شوی که دین آن باشد که غضبناک نشوی و با خلق خدا درشتی نکنی؟ (مناهج الشارعین، معلم ثالث (علامه میرداماد)، ص 800 .) » .
ارزشی که اسلام برای انسان خوش رفتار قائل است . تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند . در تاریخ چنین آمده است: «علی « علیه السلام » از سوی پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » ، مامور شد تا با سه نفر که برای کشتن حضرت رسول « صلی الله علیه و آله » ، هم پیمان شده بودند، پیکار کند . مولا یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر آورد . پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر فرمود . در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا « صلی الله علیه و آله » نازل شد و عرض کرد «خدای متعال می فرماید: یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن !. پیامبر « صلی الله علیه و آله » نیز از قتل او صرف نظر کرد . وقتی علت عفو را به فرد مذبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد . رسول خدا « صلی الله علیه و آله » درباره اش فرمود: «او از کسانی است که خوش خویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید . (بحارالانوار، ج 71، ص 83)
در برنامه ریزى برای خودسازی موفق توجه به اصول زیر بایسته و ضروری است:
1. واقع گرایى: بر رهرو راه خدا، لازم است که توان واقعى خود را خوب بسنجد و حال و روز خود را نیک بنگرد، آنگاه بر اساس واقعیت های موجود زندگی خود، دستورالعمل اخلاقی و برنامه خودسازى تنظیم کند. انسان ها داراى تفاوت هاى فردی، روحى و جسمى و شرایط مختلفی هستند و بر اساس آن باید براى خود برنامه اى برگزینند که سنگین و طاقت فرسا و دور از دست رس نباشد؛ زیرا یکی از نیازهای انسان در این مسیر سخت، حفظ نشاط روحی و بدنی است و اجبار و اکراه خود بر اساس اهداف خیالی و دور از دست رس، اراده انسان را سست و مانع رسیدن به اهداف واقعی خودسازی می شود.
2. جذابیت: انسان از انس و دوست داشتن ساخته شده است و حاضر نیست برای چیزی که دوست نمی دارد، سرمایه گذاری و تحمل سختی کند بنابراین حتی خودسازی و برنامه های آن باید دوست داشتنی و جذاب باشد. به همین دلیل لازم است در برنامه ریزى به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال به جاى اینکه شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، مى تواند آن را حتّى به یک صفحه تقلیل دهد. مشروط بر اینکه تلاوتش در جاى خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشى در معانى باشد. همچنین بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
3. تدریج: اصل تدریجی بودن، یکی از سنت های عمومی حاکم بر هستی است و تنها خاص زندگی انسان نیست. تمامی پدیده های جهان به تدریج به وجود می آیند و تربیت می شوند و رشد می کنند. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. حرکت تدریجی یکی از عوامل مهم موفقیت در مسیر خودسازی است.
برای این منظور بر سالک راه خدا است که از حداقل شروع کند؛ ولى در اندیشه افزون سازى تدریجى باشد، براى مثال اگر کسی بخواهد غذای خود را تقلیل دهد، این کار باید به تدریج انجام شود، در غیر این صورت اگر بخواهد ناگهان غذای خود را مثلا به نصف کاهش دهد، علاوه بر اینکه به لحاظ بدنی دچار آسیب می شود، درصد موفقیت او نیز کاهش می یابد. ویا اگر کسی بخواهد به جای غضب وخشم ، صبروبردباری داشته باشد ؛ همچنین کسی که در ابتدای راه قرار دارد و بیداری شب و تهجد برای او دشوار است، می تواند با یک برنامه تدریجی به این مهم دست یابد. به طور مثال او می تواند در شب های اول برای چند لحظه بیدار شود، وضو بگیرد و فقط یک رکعت نماز «وتر» بخواند. بعد از اینکه به بیدار شدن عادت کرد و با شب انس گرفت، دو رکعت نماز «شفع» را نیز به آن اضافه کند و پس از مدتى کم کم هشت رکعت نافله شب را نیز بخواند و تهجد خود را کامل کند.
4. رعایت مراتب حال: رهرو این راه باید توجه داشته باشد که در روند خودسازى، مراحلی وجود دارد که باید به ترتیب طی شود وگرنه درصد موفقیت کاهش می یابد. یکی از مصادیق بارز رعایت این اصل در مورد تقدم واجبات بر مستحبات است. قرب نوافل و انجام مستحبات هنگامی در انسان موثر واقع می شود و به تعبیری، مورد قبول حق تعالی قرار می گیرد که قبل از آن سالک از مرحله انجام وظایف واجب عبودیت و بندگی اطمینان حاصل نموده باشد.
بنابراین لازم است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دام هاى شیطان و هواى نفس، جدیت کند. پس از مدتى که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات ربوبى، او را راهنمایى خواهد کرد: و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنین(عنکبوت، آیه آخر.) «و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند، به تحقیق آنان را به راه خویش هدایت مى کنیم و همیشه خدا، یار نکوکاران است».
5. عزم و استوارى: برای کسی که در این مسیر به تصمیم قاطع برای گذشتن از دنیا و رسیدن به خداوند نرسیده، امیدی برای موفقیت وجود ندارد. نیت و عزم استوار، تحمل و بردباری، صبر و مقاومت در مقابل شداید و سختی ها یکی از اصول مسلم خودسازی و موفقیت در این مسیر است. قرآن کریم می فرماید: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون. کسانی که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و در این راه استقامت کردند، ملائکه نازل شوند و مژده دهند که نترسید و محزون مباشید و بر شما باد بشارت به بهشتی که به شما وعده داده شده است. (فصلت، 30.) بنابراین پس از تنظیم برنامه، بر سالک راه خدا لازم است با اراده قاطع، بر انجام دادن آن ایستادگى کند و نفس خود را از طفره رفتن و کسالت ورزیدن، با جدیت تمام باز دارد تا شاهد موفقیت باشد.
6. استعانت و توسّل: خداوند منبع اصلی قدرت حاکم بر هستی و مربی جهان است، بنابراین تمام استعداد و نیروی انسان نیز از خدای متعال است، پس بدون استعانت و طلب توفیق از او موفقیت انسان برای انجام هر کار در هاله ای از ابهام قرار دارد. حتی اگر تمامی شرایط برای انجام کاری فراهم باشد، ولی اراده خداوند بر انجام آن تعلق نگیرد، آن کارشدنی نمی شود بنابراین براى موفقیت درجهاد اکبر و خودسازی نیز باید ازخداوند بزرگ، استمداد جست و به ائمه اطهارعلیهم السلام متوسل شد.حقیقت توسل به معنای وسیله قراردادن معصومین(ع) برای رسیدن به خداوند و درخواست از او است. قرآن کریم می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون. برای رسیدن به خداوند وسیله بجویید. دلیل نیاز به توسل مقام وساطت ایشان میان خداوند و سایر بندگان است. (مائده، 35)
7. اسوه گزینى: برای رفع نیازهای معرفتی انسان در این مسیر مفهوم و کلام و کتاب لازم است، ولی کافی نیست. نیاز به الگوی انسانی کاملی که مجسمه ارزش های اخلاقی و کمال باشد از نیازهای واقعی انسان در این مسیر است. الگویی که به دلیل داشتن شخصیت با فضیلت، جذاب و دوست داشتنی، انگیزه عمل را در انسان تقویت می کند و به طالب کمال نیروی حرکت و تحمل سختی می بخشد. این موضوع برای موفقیت در مسیر خودسازی و کمال از اهمیت فراوانی برخوردار است، بنابراین افزایش معرفت و پیروى از الگوهاى راستین، مانند ائمه اطهارعلیهم السلام و بزرگان اخلاق، همواره باید مدّ نظر باشد. لذا حتما از زندگی وتاریخ اهل بیت علیهم السلام راجع به الاق خوش بهره گیری کنید.
8- رفق و مدارا با نفس: رعایت ظرفیت و کشش نفس و بدن یکی از اصول موفقیت در خودسازی است. بدن و روان انسان توان و ظرفیت خاصی دارد که اگر رعایت نشود، باعث تولید خستگی و دلزدگی خواهد شد و این حالت مطلوب انسان و اخلاق اسلامی نیست، از آن رو رفق و مدارا و میانه روی همواره مورد تاکید اساتید اخلاقی بوده است.
در کتاب های روایی بابی هست به نام اقتصاد در عبادت، بدین معنا که حتی عبادت را نباید به خود تحمیل نمود، عبادت تحمیلی باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عمل را بی ثمر می نماید. یکی از شرایط موفقیت در خودسازی و عبادت ، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است.
ج ) صداقت وراستگویی :
اهمیت وضرورت راستگویی ازدیدگاه عقل :اگر ازکسی چنین سؤالی کنند:عقل تو بین انسان راستگو ودروغگو ، کدام را انتخاب می کند ؟!بی درنگ، انسان راستگو را انتخاب می کند ، این انتخاب در واقع ، انتخاب فطری همه انسانها است . یعنی در وجود وفطرت هر انسانی ، میل به صداقت وراستی وجود دارد.
– دروغ سرچشمه ی نفاق است :
چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست. وعقل نیز نفاق را نمی پسندد وازنفاق ودورویی پرهیز می دهد
– على (علیه السلام) که از مهمترین عقلای عالم است مى فرماید: « الصدق یهدى الى البر، و البر یهدى الى الجنة»راستگویى دعوت به نیکوکارى مى کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت. (این جمله، مفهومش این است که دروغگویی مارا دعوت به زشتی می کند واز نیکو کاری باز می دارد ودرب بهشت را برما می بندد ، آیا عقل کدام را می پسندد؟!)
– همچنین از راستگویی به عنوان اساس هر نوع اصلاحِ فردی و اجتماعی نام برده است:اَلصِّدْقُ صَلاحُ کُلِّ شَیْ ءٍ.
در مقابل، کذب و دروغگویی را ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی ها دانسته است:اَلْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَیْ ءٍ.
– انگیزههایی که عقلا ، سبب صادق بودن انسان میشود عبارتند از:
الف) اعتماد به نفس و نداشتن عقده حقارت ، انسان را به راستگویی دعوت میکند
ب)شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب میشود که انسان واقعیتها را بگوید.
ج) پاک بودن حساب و نداشتن نکته ضعف سبب گرایش انسان به راستی میشود در حالی که آلودگان برای پوشانیدن عیوب خود به سراغ دروغ میروند.
د) از همه مهمتر ایمان به خدا و روز جزا و برخورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستی است.
– جمله زیررا که رئیس عقلای عالم آن را درقرآن فرموده توجه کنید : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.
سخن سدید آن است که خالى از دروغ و تهمت و ناروا و در عین حال مفید باشد، کلمه سدید از ماده سداد است، که به معناى اصابت رأى، و داشتن رشاد است، و بنا بر این، قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد.
پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مى گوید مطمئن باشد، و نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد. [توضیحى در باره اینکه صلاح اعمال و غفران ذنوب را نتیجه و فرع بر قول سدید آورد]یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً – آیه ،اصلاح اعمال و مغفرت ذنوب را نتیجه قول سدید دانسته، و فرموده: قول سدید بگویید، تا اعمالتان صالح گردد، و گناهانتان آمرزیده شود، و این بدان جهت است که وقتى نفس آدمى عادت کرد به راستى، و به قول سدید، و به هیچ وجه آن را ترک نکرد، دیگر دروغ از او سر نمى زند، و سخن لغو، و یا سخنى که فساد از آن برخیزد از او شنیده نمى شود، و وقتى این صفت در نفس رسوخ یافت، بالطبع از فحشاء و منکر، و سخن لغو دور گشته، در چنین وقتى اعمال انسان صالح مى شود، و بالطبع از عمرى که در گناهان مهلک صرف کرده، دریغ مى خورد، و از کرده ها پشیمان مى گردد، و همین پشیمانى توبه است.و وقتى توبه کرد، و خدا هم در ما بقى عمر از ارتکاب گناهان مهلک محافظتش فرمود، دیگر گناهان کوچک خیلى خطرى نیست، چون خود خدا وعده داده که اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما صغیره هایتان را مى آمرزیم:
إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ و در نتیجه ملازمت قول سدید انسان را به سوى صلاح اعمال کشانیده، و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مى شود.وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً- این جمله وعده اى است جمیل به کسانى که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند، چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده .
– شخصی به حضور پیامبر(عقل کل ) (صلی الله علیه و آله) رسید, عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم, دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ ! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دروغ را. او در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد, وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد, اما بلافاصله در این فکر فرو رفت, که اگر فردا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.
– درحکمت« 450 » نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام ، یکی از علامات ایمان درمؤمنین را همین راستگویی می دانند ومی فرمایند «علامة الایمان ان تؤثر الصدق حیث یضرک علی الکذب حیث ینفعک »
نشانه ی ایمان آن است که اختیار کنی راست گفتن را – جائیکه به تو زیان می رساند – بردروغ گفتن ، جائیکه سود می دهد .
– در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ، فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار، ذیلا ملاحظه می کنید:
1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است, حتی دلالت این دو بر، ایمان، از نماز هم برتر و بیشتر است.
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید, چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد, به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید.
ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست, و امانت همان راستی در عمل است.
2 – در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم: ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب . خداوند متعال برای شر و بدی, قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است.
3- امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده, و کلید آن دروغ است.
رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار, هرگز نمی تواند راستگو باشد. چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه, معمولا باید متوسل به دروغ شود. و بعبارت دیگر, دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند, و راستگویی محدود …..
4 – دروغ با ایمان سازگار نیست
در حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان, ممکن است (احیانا) بخیل باشد؟ فرمود : آری. پرسیدند: آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق, با ایمان سازگار نیست …..
5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است.
می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است, و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است …..
حضرت علی (علیه السلام) در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است, دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد.
6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.
– امام باقر(علیه السلام) فرمود: چهار خصلت است که اگر کسی دارای آن باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد, خداوند آن گناهان را به نیکی تبدیل می کند:
1- راستگویی 2- حیا 3- نیک خلقی 4- شکر از خدا
صدق محوری، راستگویی و درستگویی یک ارزش اخلاقی است، که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نکرده، و راستگویی از یک سیاستمدار بیش از هر چیزی مطلوب تر است. سیاست علی(ع) را از دوران جوانی تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود.
– پیامبر گرامی(ص) فرمود: علی بن ابی طالب نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد، و او «صدیق اکبر» است، و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد، و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبرو می ساخت.
– حق تعالی مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان می دهد:یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اِتَّقوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الْصّادِقِینَ.مقصود از صادقان در این آیه شریفه کسانی اند که در اندیشه و پندار و گفتار و کردار و در نهان و آشکارِ وجودشان ذره ای دروغ و ناراستی راه ندارد و وجودشان سراسر صدق و راستی است.
قندوزی در ینابیع المودّه می گوید: روزی سلمان فارسی به حضرت رسول اکرم(ص) عرض کرد آیا آیه «یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اتّقُوا اللّه و کُونوا مَعَ الصّادقینَ» مربوط به همه است یا مخصوص عده ای است.
پیامبر(ص) پاسخ داد:امر و دستور آیه متوجه همه مؤمنان است؛ اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(ع) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت می باشند.وَکُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.
– راستی، همراه با اخلاص است و اخلاص همراه راستی؛ چرا که صادق، مخلص است و مخلص، صادق و راستین.
– صادق چون در میان مردمان درآید، نظری به سویی ندارد، جز محبوب خویش، درچشمانش دنیا بزرگ نیاید و دیدگان سریره اش غیرمولی را نخواهد.
– صادق راستین همواره در حالت صدق و راستی است، اگرچه خون دلش را در این راه فدا سازد و اگر چنین نباشد و راستیش، به خاطر درک خطر، در هم ریزد، او از جماعت راستگویان بیرون شود.
– جنید بغدادی گفته است: حقیقت راستی آن است که: در جایگاهی که جز دروغ تو را رها نمی سازد صادق و راستین باشی. مثال صادقان، زنان و مردانی است که در آغاز اسلام همراه پیامبر جانان بودند که بادهای سهمگین آنان را نلرزاند و شکنجه های جهالت، بی قرارشان نساخت و جراحت لسان و سنان به آنان کارگر نیفتاد، همانانی که بدنهایشان را با تخته سنگ های تفتیده می سوزاندند و زیر شلاقهای ددمنشان چون گل سرخ کبود می شدند و تاب می آوردند. شکمهایشان از فرط جوع و گرسنگی به کمرهایشان چسبیده بود.هیچ یک از آنان میثاق خویش نشکستند و صدقشان را کم رنگ نکردند و کردارشان نیز چون گفتارشان بود و اینچنین شد که به درجات صادقین نائل گشتند.
– «آری حکایت،حکایت بلال حبشی است، حکایت عمار است ، روایت صهیب و خباب است»
– گویند که چون فرعون کار را بر همسر خویش آسیه سخت تر گرفت و او را به خاطر خداپرستی، بیشتر شکنجه نمود به او گفت هنوز بر دین موسایی؟ آسیه فرمود: شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت و این همان صداقت میثاقی است که آسیه با خدای خویش داشت که کردارش ، تفسیر گفتارش بود و آشکارش معنای نهانش گردید.«شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت.»
– صادق؛ آنقدر در صداقتش بی رنگ است که جز صداقت از مردم نمی بیند. دروغگو را صادق می پندارد و شاید که آدم ابوالبشر نیز چنین بود و جز صداقت حقیقت دیگری را نمی شناخت تا آنکه در کمند اهریمن گرفتار آمد.
– صادق در دوستی و میثاق فانی و نابود و منعدم درگاه یار می شود. هیچکس جز او را نمی بیند هرگز دریافت ثواب و عقابی بر صداقتش نیفزاید ، بل وجدتک اهلاً للربوبیة فعبدتک
– براستی که صدق آن است که مرد، پیدا و پنهانش یکی باشد و گفتار و کردارش، در یک قالب درآید، دلش نیتش را تایید نماید و قصدش تمام دلش را.
– فیض کاشانی گفته است : راستی را شش معناست و چون این شش معنا محقق گشت، صادق را مقام صدیقین شاید و آن شش چنین است:
گستره و ابعاد صدق
برای پیمودن طریقه صداقت و دست یابی به این گوهر گران قدر، شناخت ابعاد و گستره آن ضروری است. در کتب اخلاقی برای صدق، اقسام و مراتبی بیان شده است که در این مختصر به پاره ای از آن ها می پردازیم.
اول) راستی و صدق در نیت و اراده: صادق آن است که در نیت خویش راستین باشد و صداقت را در نیت آورد در خبر است که پیامبر جانان فرمود : «نیت المومن خیر من عمله» یعنی نیت مومن از عملش افضل و برتر است .
دوم) راستی در عزم و تصمیم: آورده اند که صدیقه طاهره سلام الله علیها در ایام کوتاهی که پس از وفات پیامبر گرامی در این سرای دون، زندگی می کرد، برحسب ولایتمداری به خانه های انصار و مهاجر می رفت تا وصیت پیامبر جانها، در جانشینی ابوالحسن را به یاد آنان آورد، همگی می پذیرفتند که حق با علی است و خویشتن را در حمایت از علی ، آماده نشان می دادند، لیک از پس زمانی، شمشیرها را به زنگار ترس و سیاست، صیقل می دادند. آری آنان همه درعزم و تصمیم صادق نبودند ، گرچه حق را می شناختند و همین شد که حق در پس غبار پنهان شد.
سوم) راستی در میثاق و عهد: در جزء 21 سوره احزاب آیه 23 چنین می خوانیم : مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یعنی از میان مؤمنان مردانى اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در (همین ) انتظارند و (هرگز عقیده خود را) تبدیل نکردند.
گذر تاریخ پر است از صدیقانی که در وفای به عهد و میثاق، جان و عرض خویش فدا ساختند و از این روست که قرآن کریم آسیه را مثال مومنان نامید و مریم عذراء را صدیقه .
چهارم) راستی در کردار: پیرامون این صداقت، سخن فراوان گفتیم . صادق باید که کردارش برآمده از قلبش باشد و آنچه در دل اوست با نیتش در یک قالب آید تا به درجه صدیقین نزدیکتر شود.
پنجم ) راستی در کلام: صادق آن است که کلامش تصدیق قلبش باشد و سخنش آینه نهانش گردد.
ششم) ششمین معنایی که برای صداقت گفته اند ، صداقت شامل وجامعی است که تمام معانی گذشته را در بر می گیرد و این معنا، حد وسطی است برای تمامی معانی گذشته که نه از آن معانی جداست و نه آنکه عین آن معناست و صادق چون تمام شش را داشت به مقام صدیقین نائل آمده است.
در برخی کتب اخلاقی آمده است که ششم آن است که صادق، مقامات دین را در خویش محقق سازد و خویش را متدین به دین محمدی نماید و چون صادق به این اوصاف ششگانه صادقین متصف گشت او را صدیق نامند.
براى آگاهى بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1. تفسیر نمونه، تفسیر سوره حجرات
2. تفسیر سوره حجرات، محسن قرائتى
3. طهارت روح در آثار شهید مطهرى، عباس عزیزى.
4. نشریه قرآنى «بشارت» که یک نشریه دو ماهه و ویژه جوانان است.
ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند ، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک ——— در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان ———متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش —— پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سال ها گوید خدا، آن نان خواه ——همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش——– ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى——- تو به نام حق پشیزى مى برى مثنوى / 2 / 502 – 497.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: اول در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122). ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتارهای زیر نیز باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ویژگی افراد مومن چیست؟
1-مومن کسى است که خدا و رسولش را و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) تصدیق کند.
2-به آیه 13 سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
3-انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
4-و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایه اش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد!).
5-مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
6-در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید…»
7-درسوره مائدة / آیه 57: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفته اند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بوده اند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
8-و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
9-مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم ،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
10 -از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/97 ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/126، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن ،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: 4 یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شده اند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: 26.
11-المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد
12-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
13-و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج 4، ص 517، روضه کافی»
ب ) راجع به اخلاق :
دوست گرامی ! رسیدن به اخلاق خوب ، برنامه می خواهد ،برای آنکه بتوانی با اراده خود، به اخلاق خوب وحسنه ، دست پیداکنی ؛ قبل از بیان راهکارهایی برای موفقیت در به دست آوردن اخلاق خوش ،ابتدا بعضی ازآیات و روایات را در جهت تشویق اخلاق حسنه ، می آوریم سپس رهنمود های لازم را عرض میکنیم ،به مطالب زیر توجهی بفرمایید:
قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم « صلی الله علیه و آله » می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم » (قلم/4 .) به درستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای .
خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرم خو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر بگذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند . این مردان بزرگ برای تحقق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم روبه رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می نمودند . مصداق کامل این فضیلت، رسول گرامی اسلاشم « صلی الله علیه و آله » است . قران کریم، این امتیاز گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی خداوند دانسته و می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک (آل عمران/159 .) » یعنی: در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای و اگر خشن و سنگ دل بودی، از اطرافت پراکنده می شدند .
در این موضوع به حکایتی توجه فرمایید: «روزی یکی از یهودیان ،خدمت پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » آمد وطلبی را که از ایشان داشت، مطالبه نمود، حضرت فرمود: «الان ندارم بعدا می پردازم » . اما یهودی اصرار داشت، که طلب خود را در همان وقت دریافت کند، تا این که وقت نماز شد و حضرت نتوانستند به مسجد بروند، اصحاب برای کسب اطلاع، به خانه پیامبر « صلی الله علیه و آله » آمدند و به محض مشاهده ماجرا، خواستند آن مرد یهودی را به کنار انداخته و مجازات کنند، اما حضرت اجازه ندادند . چندی گذشت و یهودی مسلمان شد . وقتی خدمت حضرت رسید، عرضه داشت: «یا رسول الله! شما با آن که قدرت داشتید و می توانستید مرا به زور بیرون کنید، حتی اجازه برخورد خشونت آمیز با مرا به اصحابتان ندادید و با من به عطوفت و مهربانی و حسن خلق، رفتار کردید . این دلیل حقانیت راه شماست و همین امر موجب اسلام آوردن من شد .»
منقول است که مردی به خدمت پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » مشرف شد و در مقابل آن حضرت ایستاد و پرسید: «یا رسول الله دین چیست؟» فرمود: «حسن خلق » پس به جانب راست آن حضرت آمده و به عرض رسانید: «یا رسول الله دین چیست؟» حضرت فرمود «حسن خلق » ، پس به جانب چپ آمده همان سؤال را تکرار کرد و همان جواب را شنید . پس در عقب آن حضرت ایستاد و باز همان را پرسید: حضرت به جانب او توجه نمود و به او خطاب کرد که آیا متوجه نمی شوی که دین آن باشد که غضبناک نشوی و با خلق خدا درشتی نکنی؟ (مناهج الشارعین، معلم ثالث (علامه میرداماد)، ص 800 .) » .
ارزشی که اسلام برای انسان خوش رفتار قائل است . تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند . در تاریخ چنین آمده است: «علی « علیه السلام » از سوی پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » ، مامور شد تا با سه نفر که برای کشتن حضرت رسول « صلی الله علیه و آله » ، هم پیمان شده بودند، پیکار کند . مولا یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر آورد . پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله » اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر فرمود . در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا « صلی الله علیه و آله » نازل شد و عرض کرد «خدای متعال می فرماید: یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن !. پیامبر « صلی الله علیه و آله » نیز از قتل او صرف نظر کرد . وقتی علت عفو را به فرد مذبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد . رسول خدا « صلی الله علیه و آله » درباره اش فرمود: «او از کسانی است که خوش خویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید . (بحارالانوار، ج 71، ص 83)
در برنامه ریزى برای خودسازی موفق توجه به اصول زیر بایسته و ضروری است:
1. واقع گرایى: بر رهرو راه خدا، لازم است که توان واقعى خود را خوب بسنجد و حال و روز خود را نیک بنگرد، آنگاه بر اساس واقعیت های موجود زندگی خود، دستورالعمل اخلاقی و برنامه خودسازى تنظیم کند. انسان ها داراى تفاوت هاى فردی، روحى و جسمى و شرایط مختلفی هستند و بر اساس آن باید براى خود برنامه اى برگزینند که سنگین و طاقت فرسا و دور از دست رس نباشد؛ زیرا یکی از نیازهای انسان در این مسیر سخت، حفظ نشاط روحی و بدنی است و اجبار و اکراه خود بر اساس اهداف خیالی و دور از دست رس، اراده انسان را سست و مانع رسیدن به اهداف واقعی خودسازی می شود.
2. جذابیت: انسان از انس و دوست داشتن ساخته شده است و حاضر نیست برای چیزی که دوست نمی دارد، سرمایه گذاری و تحمل سختی کند بنابراین حتی خودسازی و برنامه های آن باید دوست داشتنی و جذاب باشد. به همین دلیل لازم است در برنامه ریزى به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال به جاى اینکه شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، مى تواند آن را حتّى به یک صفحه تقلیل دهد. مشروط بر اینکه تلاوتش در جاى خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشى در معانى باشد. همچنین بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
3. تدریج: اصل تدریجی بودن، یکی از سنت های عمومی حاکم بر هستی است و تنها خاص زندگی انسان نیست. تمامی پدیده های جهان به تدریج به وجود می آیند و تربیت می شوند و رشد می کنند. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. حرکت تدریجی یکی از عوامل مهم موفقیت در مسیر خودسازی است.
برای این منظور بر سالک راه خدا است که از حداقل شروع کند؛ ولى در اندیشه افزون سازى تدریجى باشد، براى مثال اگر کسی بخواهد غذای خود را تقلیل دهد، این کار باید به تدریج انجام شود، در غیر این صورت اگر بخواهد ناگهان غذای خود را مثلا به نصف کاهش دهد، علاوه بر اینکه به لحاظ بدنی دچار آسیب می شود، درصد موفقیت او نیز کاهش می یابد. ویا اگر کسی بخواهد به جای غضب وخشم ، صبروبردباری داشته باشد ؛ همچنین کسی که در ابتدای راه قرار دارد و بیداری شب و تهجد برای او دشوار است، می تواند با یک برنامه تدریجی به این مهم دست یابد. به طور مثال او می تواند در شب های اول برای چند لحظه بیدار شود، وضو بگیرد و فقط یک رکعت نماز «وتر» بخواند. بعد از اینکه به بیدار شدن عادت کرد و با شب انس گرفت، دو رکعت نماز «شفع» را نیز به آن اضافه کند و پس از مدتى کم کم هشت رکعت نافله شب را نیز بخواند و تهجد خود را کامل کند.
4. رعایت مراتب حال: رهرو این راه باید توجه داشته باشد که در روند خودسازى، مراحلی وجود دارد که باید به ترتیب طی شود وگرنه درصد موفقیت کاهش می یابد. یکی از مصادیق بارز رعایت این اصل در مورد تقدم واجبات بر مستحبات است. قرب نوافل و انجام مستحبات هنگامی در انسان موثر واقع می شود و به تعبیری، مورد قبول حق تعالی قرار می گیرد که قبل از آن سالک از مرحله انجام وظایف واجب عبودیت و بندگی اطمینان حاصل نموده باشد.
بنابراین لازم است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دام هاى شیطان و هواى نفس، جدیت کند. پس از مدتى که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات ربوبى، او را راهنمایى خواهد کرد: و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنین(عنکبوت، آیه آخر.) «و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند، به تحقیق آنان را به راه خویش هدایت مى کنیم و همیشه خدا، یار نکوکاران است».
5. عزم و استوارى: برای کسی که در این مسیر به تصمیم قاطع برای گذشتن از دنیا و رسیدن به خداوند نرسیده، امیدی برای موفقیت وجود ندارد. نیت و عزم استوار، تحمل و بردباری، صبر و مقاومت در مقابل شداید و سختی ها یکی از اصول مسلم خودسازی و موفقیت در این مسیر است. قرآن کریم می فرماید: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون. کسانی که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و در این راه استقامت کردند، ملائکه نازل شوند و مژده دهند که نترسید و محزون مباشید و بر شما باد بشارت به بهشتی که به شما وعده داده شده است. (فصلت، 30.) بنابراین پس از تنظیم برنامه، بر سالک راه خدا لازم است با اراده قاطع، بر انجام دادن آن ایستادگى کند و نفس خود را از طفره رفتن و کسالت ورزیدن، با جدیت تمام باز دارد تا شاهد موفقیت باشد.
6. استعانت و توسّل: خداوند منبع اصلی قدرت حاکم بر هستی و مربی جهان است، بنابراین تمام استعداد و نیروی انسان نیز از خدای متعال است، پس بدون استعانت و طلب توفیق از او موفقیت انسان برای انجام هر کار در هاله ای از ابهام قرار دارد. حتی اگر تمامی شرایط برای انجام کاری فراهم باشد، ولی اراده خداوند بر انجام آن تعلق نگیرد، آن کارشدنی نمی شود بنابراین براى موفقیت درجهاد اکبر و خودسازی نیز باید ازخداوند بزرگ، استمداد جست و به ائمه اطهارعلیهم السلام متوسل شد.حقیقت توسل به معنای وسیله قراردادن معصومین(ع) برای رسیدن به خداوند و درخواست از او است. قرآن کریم می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون. برای رسیدن به خداوند وسیله بجویید. دلیل نیاز به توسل مقام وساطت ایشان میان خداوند و سایر بندگان است. (مائده، 35)
7. اسوه گزینى: برای رفع نیازهای معرفتی انسان در این مسیر مفهوم و کلام و کتاب لازم است، ولی کافی نیست. نیاز به الگوی انسانی کاملی که مجسمه ارزش های اخلاقی و کمال باشد از نیازهای واقعی انسان در این مسیر است. الگویی که به دلیل داشتن شخصیت با فضیلت، جذاب و دوست داشتنی، انگیزه عمل را در انسان تقویت می کند و به طالب کمال نیروی حرکت و تحمل سختی می بخشد. این موضوع برای موفقیت در مسیر خودسازی و کمال از اهمیت فراوانی برخوردار است، بنابراین افزایش معرفت و پیروى از الگوهاى راستین، مانند ائمه اطهارعلیهم السلام و بزرگان اخلاق، همواره باید مدّ نظر باشد. لذا حتما از زندگی وتاریخ اهل بیت علیهم السلام راجع به الاق خوش بهره گیری کنید.
8- رفق و مدارا با نفس: رعایت ظرفیت و کشش نفس و بدن یکی از اصول موفقیت در خودسازی است. بدن و روان انسان توان و ظرفیت خاصی دارد که اگر رعایت نشود، باعث تولید خستگی و دلزدگی خواهد شد و این حالت مطلوب انسان و اخلاق اسلامی نیست، از آن رو رفق و مدارا و میانه روی همواره مورد تاکید اساتید اخلاقی بوده است.
در کتاب های روایی بابی هست به نام اقتصاد در عبادت، بدین معنا که حتی عبادت را نباید به خود تحمیل نمود، عبادت تحمیلی باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عمل را بی ثمر می نماید. یکی از شرایط موفقیت در خودسازی و عبادت ، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است.
ج ) صداقت وراستگویی :
اهمیت وضرورت راستگویی ازدیدگاه عقل :اگر ازکسی چنین سؤالی کنند:عقل تو بین انسان راستگو ودروغگو ، کدام را انتخاب می کند ؟!بی درنگ، انسان راستگو را انتخاب می کند ، این انتخاب در واقع ، انتخاب فطری همه انسانها است . یعنی در وجود وفطرت هر انسانی ، میل به صداقت وراستی وجود دارد.
– دروغ سرچشمه ی نفاق است :
چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست. وعقل نیز نفاق را نمی پسندد وازنفاق ودورویی پرهیز می دهد
– على (علیه السلام) که از مهمترین عقلای عالم است مى فرماید: « الصدق یهدى الى البر، و البر یهدى الى الجنة»راستگویى دعوت به نیکوکارى مى کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت. (این جمله، مفهومش این است که دروغگویی مارا دعوت به زشتی می کند واز نیکو کاری باز می دارد ودرب بهشت را برما می بندد ، آیا عقل کدام را می پسندد؟!)
– همچنین از راستگویی به عنوان اساس هر نوع اصلاحِ فردی و اجتماعی نام برده است:اَلصِّدْقُ صَلاحُ کُلِّ شَیْ ءٍ.
در مقابل، کذب و دروغگویی را ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی ها دانسته است:اَلْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَیْ ءٍ.
– انگیزههایی که عقلا ، سبب صادق بودن انسان میشود عبارتند از:
الف) اعتماد به نفس و نداشتن عقده حقارت ، انسان را به راستگویی دعوت میکند
ب)شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب میشود که انسان واقعیتها را بگوید.
ج) پاک بودن حساب و نداشتن نکته ضعف سبب گرایش انسان به راستی میشود در حالی که آلودگان برای پوشانیدن عیوب خود به سراغ دروغ میروند.
د) از همه مهمتر ایمان به خدا و روز جزا و برخورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستی است.
– جمله زیررا که رئیس عقلای عالم آن را درقرآن فرموده توجه کنید : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.
سخن سدید آن است که خالى از دروغ و تهمت و ناروا و در عین حال مفید باشد، کلمه سدید از ماده سداد است، که به معناى اصابت رأى، و داشتن رشاد است، و بنا بر این، قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد.
پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مى گوید مطمئن باشد، و نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد. [توضیحى در باره اینکه صلاح اعمال و غفران ذنوب را نتیجه و فرع بر قول سدید آورد]یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً – آیه ،اصلاح اعمال و مغفرت ذنوب را نتیجه قول سدید دانسته، و فرموده: قول سدید بگویید، تا اعمالتان صالح گردد، و گناهانتان آمرزیده شود، و این بدان جهت است که وقتى نفس آدمى عادت کرد به راستى، و به قول سدید، و به هیچ وجه آن را ترک نکرد، دیگر دروغ از او سر نمى زند، و سخن لغو، و یا سخنى که فساد از آن برخیزد از او شنیده نمى شود، و وقتى این صفت در نفس رسوخ یافت، بالطبع از فحشاء و منکر، و سخن لغو دور گشته، در چنین وقتى اعمال انسان صالح مى شود، و بالطبع از عمرى که در گناهان مهلک صرف کرده، دریغ مى خورد، و از کرده ها پشیمان مى گردد، و همین پشیمانى توبه است.و وقتى توبه کرد، و خدا هم در ما بقى عمر از ارتکاب گناهان مهلک محافظتش فرمود، دیگر گناهان کوچک خیلى خطرى نیست، چون خود خدا وعده داده که اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما صغیره هایتان را مى آمرزیم:
إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ و در نتیجه ملازمت قول سدید انسان را به سوى صلاح اعمال کشانیده، و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مى شود.وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً- این جمله وعده اى است جمیل به کسانى که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند، چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده .
– شخصی به حضور پیامبر(عقل کل ) (صلی الله علیه و آله) رسید, عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم, دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ ! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دروغ را. او در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد, وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد, اما بلافاصله در این فکر فرو رفت, که اگر فردا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.
– درحکمت« 450 » نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام ، یکی از علامات ایمان درمؤمنین را همین راستگویی می دانند ومی فرمایند «علامة الایمان ان تؤثر الصدق حیث یضرک علی الکذب حیث ینفعک »
نشانه ی ایمان آن است که اختیار کنی راست گفتن را – جائیکه به تو زیان می رساند – بردروغ گفتن ، جائیکه سود می دهد .
– در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ، فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار، ذیلا ملاحظه می کنید:
1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است, حتی دلالت این دو بر، ایمان، از نماز هم برتر و بیشتر است.
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید, چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد, به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید.
ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست, و امانت همان راستی در عمل است.
2 – در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم: ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب . خداوند متعال برای شر و بدی, قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است.
3- امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده, و کلید آن دروغ است.
رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار, هرگز نمی تواند راستگو باشد. چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه, معمولا باید متوسل به دروغ شود. و بعبارت دیگر, دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند, و راستگویی محدود …..
4 – دروغ با ایمان سازگار نیست
در حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان, ممکن است (احیانا) بخیل باشد؟ فرمود : آری. پرسیدند: آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق, با ایمان سازگار نیست …..
5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است.
می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است, و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است …..
حضرت علی (علیه السلام) در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است, دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد.
6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.
– امام باقر(علیه السلام) فرمود: چهار خصلت است که اگر کسی دارای آن باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد, خداوند آن گناهان را به نیکی تبدیل می کند:
1- راستگویی 2- حیا 3- نیک خلقی 4- شکر از خدا
صدق محوری، راستگویی و درستگویی یک ارزش اخلاقی است، که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نکرده، و راستگویی از یک سیاستمدار بیش از هر چیزی مطلوب تر است. سیاست علی(ع) را از دوران جوانی تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود.
– پیامبر گرامی(ص) فرمود: علی بن ابی طالب نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد، و او «صدیق اکبر» است، و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد، و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبرو می ساخت.
– حق تعالی مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان می دهد:یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اِتَّقوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الْصّادِقِینَ.مقصود از صادقان در این آیه شریفه کسانی اند که در اندیشه و پندار و گفتار و کردار و در نهان و آشکارِ وجودشان ذره ای دروغ و ناراستی راه ندارد و وجودشان سراسر صدق و راستی است.
قندوزی در ینابیع المودّه می گوید: روزی سلمان فارسی به حضرت رسول اکرم(ص) عرض کرد آیا آیه «یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اتّقُوا اللّه و کُونوا مَعَ الصّادقینَ» مربوط به همه است یا مخصوص عده ای است.
پیامبر(ص) پاسخ داد:امر و دستور آیه متوجه همه مؤمنان است؛ اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(ع) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت می باشند.وَکُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.
– راستی، همراه با اخلاص است و اخلاص همراه راستی؛ چرا که صادق، مخلص است و مخلص، صادق و راستین.
– صادق چون در میان مردمان درآید، نظری به سویی ندارد، جز محبوب خویش، درچشمانش دنیا بزرگ نیاید و دیدگان سریره اش غیرمولی را نخواهد.
– صادق راستین همواره در حالت صدق و راستی است، اگرچه خون دلش را در این راه فدا سازد و اگر چنین نباشد و راستیش، به خاطر درک خطر، در هم ریزد، او از جماعت راستگویان بیرون شود.
– جنید بغدادی گفته است: حقیقت راستی آن است که: در جایگاهی که جز دروغ تو را رها نمی سازد صادق و راستین باشی. مثال صادقان، زنان و مردانی است که در آغاز اسلام همراه پیامبر جانان بودند که بادهای سهمگین آنان را نلرزاند و شکنجه های جهالت، بی قرارشان نساخت و جراحت لسان و سنان به آنان کارگر نیفتاد، همانانی که بدنهایشان را با تخته سنگ های تفتیده می سوزاندند و زیر شلاقهای ددمنشان چون گل سرخ کبود می شدند و تاب می آوردند. شکمهایشان از فرط جوع و گرسنگی به کمرهایشان چسبیده بود.هیچ یک از آنان میثاق خویش نشکستند و صدقشان را کم رنگ نکردند و کردارشان نیز چون گفتارشان بود و اینچنین شد که به درجات صادقین نائل گشتند.
– «آری حکایت،حکایت بلال حبشی است، حکایت عمار است ، روایت صهیب و خباب است»
– گویند که چون فرعون کار را بر همسر خویش آسیه سخت تر گرفت و او را به خاطر خداپرستی، بیشتر شکنجه نمود به او گفت هنوز بر دین موسایی؟ آسیه فرمود: شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت و این همان صداقت میثاقی است که آسیه با خدای خویش داشت که کردارش ، تفسیر گفتارش بود و آشکارش معنای نهانش گردید.«شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت.»
– صادق؛ آنقدر در صداقتش بی رنگ است که جز صداقت از مردم نمی بیند. دروغگو را صادق می پندارد و شاید که آدم ابوالبشر نیز چنین بود و جز صداقت حقیقت دیگری را نمی شناخت تا آنکه در کمند اهریمن گرفتار آمد.
– صادق در دوستی و میثاق فانی و نابود و منعدم درگاه یار می شود. هیچکس جز او را نمی بیند هرگز دریافت ثواب و عقابی بر صداقتش نیفزاید ، بل وجدتک اهلاً للربوبیة فعبدتک
– براستی که صدق آن است که مرد، پیدا و پنهانش یکی باشد و گفتار و کردارش، در یک قالب درآید، دلش نیتش را تایید نماید و قصدش تمام دلش را.
– فیض کاشانی گفته است : راستی را شش معناست و چون این شش معنا محقق گشت، صادق را مقام صدیقین شاید و آن شش چنین است:
گستره و ابعاد صدق
برای پیمودن طریقه صداقت و دست یابی به این گوهر گران قدر، شناخت ابعاد و گستره آن ضروری است. در کتب اخلاقی برای صدق، اقسام و مراتبی بیان شده است که در این مختصر به پاره ای از آن ها می پردازیم.
اول) راستی و صدق در نیت و اراده: صادق آن است که در نیت خویش راستین باشد و صداقت را در نیت آورد در خبر است که پیامبر جانان فرمود : «نیت المومن خیر من عمله» یعنی نیت مومن از عملش افضل و برتر است .
دوم) راستی در عزم و تصمیم: آورده اند که صدیقه طاهره سلام الله علیها در ایام کوتاهی که پس از وفات پیامبر گرامی در این سرای دون، زندگی می کرد، برحسب ولایتمداری به خانه های انصار و مهاجر می رفت تا وصیت پیامبر جانها، در جانشینی ابوالحسن را به یاد آنان آورد، همگی می پذیرفتند که حق با علی است و خویشتن را در حمایت از علی ، آماده نشان می دادند، لیک از پس زمانی، شمشیرها را به زنگار ترس و سیاست، صیقل می دادند. آری آنان همه درعزم و تصمیم صادق نبودند ، گرچه حق را می شناختند و همین شد که حق در پس غبار پنهان شد.
سوم) راستی در میثاق و عهد: در جزء 21 سوره احزاب آیه 23 چنین می خوانیم : مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یعنی از میان مؤمنان مردانى اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در (همین ) انتظارند و (هرگز عقیده خود را) تبدیل نکردند.
گذر تاریخ پر است از صدیقانی که در وفای به عهد و میثاق، جان و عرض خویش فدا ساختند و از این روست که قرآن کریم آسیه را مثال مومنان نامید و مریم عذراء را صدیقه .
چهارم) راستی در کردار: پیرامون این صداقت، سخن فراوان گفتیم . صادق باید که کردارش برآمده از قلبش باشد و آنچه در دل اوست با نیتش در یک قالب آید تا به درجه صدیقین نزدیکتر شود.
پنجم ) راستی در کلام: صادق آن است که کلامش تصدیق قلبش باشد و سخنش آینه نهانش گردد.
ششم) ششمین معنایی که برای صداقت گفته اند ، صداقت شامل وجامعی است که تمام معانی گذشته را در بر می گیرد و این معنا، حد وسطی است برای تمامی معانی گذشته که نه از آن معانی جداست و نه آنکه عین آن معناست و صادق چون تمام شش را داشت به مقام صدیقین نائل آمده است.
در برخی کتب اخلاقی آمده است که ششم آن است که صادق، مقامات دین را در خویش محقق سازد و خویش را متدین به دین محمدی نماید و چون صادق به این اوصاف ششگانه صادقین متصف گشت او را صدیق نامند.
براى آگاهى بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1. تفسیر نمونه، تفسیر سوره حجرات
2. تفسیر سوره حجرات، محسن قرائتى
3. طهارت روح در آثار شهید مطهرى، عباس عزیزى.
4. نشریه قرآنى «بشارت» که یک نشریه دو ماهه و ویژه جوانان است.