خانه » همه » مذهبی » بخش اول ـ شناخت نهج البلاغه

بخش اول ـ شناخت نهج البلاغه


بخش اول ـ شناخت نهج البلاغه

۱۳۹۵/۰۵/۰۴


۴۶۷۶ بازدید

نام گذاری نهج البلاغه درباره نام گذاری «نهج البلاغه» و امتیازات آن، اطلاعاتی می خواستم به دست آورم؟
شهید مطهری در ین باره می گوید: «سیدرضی شخصاً شیفته سخنان علی(علیه السلام) بوده است، او مردی ادیب و شاعر و سخن شناس بود. سیدرضی به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموماً و به کلمات علی(علیه السلام) خصوصاً داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی می نگریسته است، و به همین جهت در انتخاب آنها ین خصوصیت را در نظر گرفته است، یعنی آن قسمت ها بیشتر نظرش را جلب می کرده است که از جنبه بلاغت برجستگی خاص داشته است؛ و ازین رو نام مجموعه منتخب خویش را «نهج البلاغه» نهاده است.

نام گذاری نهج البلاغه درباره نام گذاری «نهج البلاغه» و امتیازات آن، اطلاعاتی می خواستم به دست آورم؟
شهید مطهری در ین باره می گوید: «سیدرضی شخصاً شیفته سخنان علی(علیه السلام) بوده است، او مردی ادیب و شاعر و سخن شناس بود. سیدرضی به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموماً و به کلمات علی(علیه السلام) خصوصاً داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی می نگریسته است، و به همین جهت در انتخاب آنها ین خصوصیت را در نظر گرفته است، یعنی آن قسمت ها بیشتر نظرش را جلب می کرده است که از جنبه بلاغت برجستگی خاص داشته است؛ و ازین رو نام مجموعه منتخب خویش را «نهج البلاغه» نهاده است.
نهج البلاغه شامل 241 خطبه، 79 نامه و 489 حکمت از سخنان گهربار امیرمؤمنان و پیشوی حقمداران است. البته نه سخنان و کلمات مولی علی(علیه السلام) منحصر است به آنچه سیدرضی گردآوری کرده؛ و نه گردآوران سخنان امیرمؤمنین(علیه السلام) منحصر به سیدرضی است.
مسعودی که تقریباً صد سال قبل از سیدرضی می زیسته در کتاب «مروجالذهب» می گوید: «آنچه مردم از خطبه هی علی(علیه السلام) در مقامات مختلف حفظ کرده اند، بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می شود. علی(علیه السلام) آن خطبه ها را با بیان رسا و بدون یادداشت و پیش نویس به گوش مردم می رساند و مردم از آن بهرهمند می شدند».[1]استاد محمدتقی جعفری درباره بلندی محتوی نهج البلاغه می گوید: «نهج البلاغه تنها کتاب دیروز و امروز نیست، بلکه کتاب فردا هم هست؛ زیرا تشریح «انسان» و «جهان» در نهج البلاغه به طور جاودانی انجام گرفته است، قوانینی که در روش انسان و جهان فرموده است، ساخته شده زمان و مکان نیست تا محدود به چهار دیوار عصری و حداکثر قرنی بوده باشد، هر عصری می رسد و نوابغی تربیت می کند و به اندازه فهم و اطلاعشان از نهج البلاغه استفاده می کنند.»[2]علامه جعفری در جی دیگر پیرامون بار معنیی نهج البلاغه می گوید: «سخنان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) پاسخ گوی همه مسائل انسانی در ارتباطات چهارگانه، یعنی ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با عالم هستی و ارتباط انسان با همنوعان خود می باشد. تاکنون دیده نشده است که بشریت توانسته باشد در جیی پاسخ هی حقیقی ین سوالات ششگانه اصلی را بدهد مگر در نهج البلاغه: 1. من کیستم؟ 2. از کجا آمده ام؟ 3. به کجا آمده ام؟ 4. با کیستم؟ 5. به کجا می روم؟ 6. بری چه آمده بودم؟»[3]به تعبیر شهید مطهری نهج البلاغه چندین دنیا دارد: «دنیی زهد و تقوا، دنیی عبادت و عرفان، دنیی حکمت و فلسفه، دنیی پند و موعظه، دنیی ملاحم و مغیبات، دنیی سیاست و مسئوولیت هی اجتماعی، دنیی حماسه و شجاعت و غیره است».[4]آری، نهج البلاغه دیرةالمعارف مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است؛ اوج معارف و آموزه هی هستیشناسی و فلسفی را می توان در خطبه اول آن مشاهده کرد؛
دقیق ترین دستورالعمل ها و راه کارهی حکومتداری و بهترین شیوه هی مدیریتی را می توان در نامه 53 معروف به عهدنامه مالک اشتر دید؛
زیباترین منشور اخلاقی – تربیتی را می توان در نامه 31 به امام حسن مجتبی(علیه السلام) یافت؛
عالی ترین آموزه هی عرفانی و توحیدی را می توان در خطبه 185 و 186 ملاحظه نمود؛
و به طور کلی می توان ناب ترین و ژرف ترین آموزه ها و معارف را در زمینه هیی که میه سعادت دنیا و آخرت انسان است در ین کتاب ارزشمند یافت.
درباره انگیزه تألیف نهج البلاغه بهتر آن است به مقدمه زیبا و مهم سیدرضی بر نهج البلاغه مراجعه نمود؛ یشان درباره انگیزه تألیف نهج البلاغه چنین می گویند: «من در روزگار جوانی و هنگام شادابی درخت زندگانی به نوشتن کتاب پرداختم، و گردآوری فضیلت هی خاص پیشویان دین را وجهه همت ساختم، تنی چند از دوستان و برادران از من خواستند تا کتابی بپردازم و گزیده سخنان مولی امیرالمؤمنین را در آن فراهم سازم. گفتارهیی از همه فنون و مجموعه ی از همه گون: از آداب و پند، یا نامه یا خطبه هی کوتاه و بلند، که می دانستند چنین کتاب طراز فصاحت خواهد بود و پیریه بلاغت، عربیت را بها فزید و دین و دنیا را به کار ید؛ که بلاغتی چنان نه در گفتاری فراهم آمده است و نه یکجا در کتابی هم. چه امیرمؤمنان(علیه السلام) سرچشمه فصاحت است و آبشخور بلاغت. و دیدم که سخنان امام بر محور سه مضمون است، و از سه دسته نفائس، گفتار مشحون: خطبه و فرمان، نامه به ین و آن، حکمت و اندرز. به توفیق خدا به کار پرداختم و نخست خطبه هی اعجابانگیز، پس نامه هی دلاویز، سپس سخنانِ کوتاه حکمت آمیز را فراهم ساختم».[5]البته ناگفته نماند مرحوم سیدرضی در مقدمه ی که بر نهج البلاغه نگاشته اند، تصریح می کنند که در پی گردآوری و تألیف تمام سخنان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نبوده اند، بلکه به دنبال آن بودند که گلچینی از سخنان امام(علیه السلام) که در اوج فصاحت و بلاغت[6] و شیویی بوده را گرد آورند؛ زیرا امام علی(علیه السلام) سرچشمه فصاحت و شیویی و خاستگاه بلاغت و رسیی بوده اند.
مرحوم سیدرضی در مقدمه نهج البلاغه می گوید: «من ادعا نمی کنم که بر همه گفته هی امام علی(علیه السلام) دست یافته ام و به همه جوانب آن احاطه دارم به گونه ی که هیچ نکته ی از آن را فروگذار نکرده ام، بلکه بعید نیست آنچه از سخنان امام(علیه السلام) دست نیافته ام بیش از آن چیزی است که در ین کتاب آوردهام؛ و آنچه به دست آورده ام کمتر از آن چیزی است که بدان دست نیافته ام.»[7]انگیزه و هدف اصلی سیدرضی از همان آغاز تألیف نهج البلاغه گزینش خطبه ها و نامه ها و حکمت هیی بوده که از جهت فصاحت و بلاغت و زیبیی در جیگاه برجسته ی قرار داشته است. ازینرو کسانی پس از سیدرضی آمدند و کتاب هیی تحت عنوان «مستدرک نهج البلاغه» نگاشتند.
اصطلاح «مستدرک» بدین معنی است که آنچه از احادیثی که باقی مانده و مؤلّف کتاب به هر دلیل و انگیزه ی فروگذار کرده، در کتابی جداگانه تدارک و جبران می گردد. مستدرک نهج البلاغه در واقع تکمیلکننده نهج البلاغه است و گاهی از آن به «ملحق نهج البلاغه» تعبیر می شود.
در ین مجال به برخی از مهمترین مستدرک هی نهج البلاغه اشاره می شود:

1. «مستدرک نهج البلاغه»
ین اثر تألیف مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء است. یشان ین مستدرک را به همان روش نهج البلاغه، در سه بخش (خطبه ها، نامه ها و حکمت ها) تنظیم کرده اند. او برخی از سخنانی را که سیدرضی بخشی از آن را ذکر کرده، به طور کامل آورده و در بیش تر موارد نیز خطبه ها و کلمات جدیدی را افزوده است.
مؤلف در بخش خطبه ها 93 خطبه، در بخش نامه ها، 46 نامه و در بخش حکمت ها، حدود 700 حکمت را ذکر کرده است.

2. مصباح نهج البلاغه
ین اثر تألیف مرحوم یت الله سیدحسن میرجهانی اصفهانی است؛ او نام کتابش را «مصباح البلاغه فی مشکوة الصیاغة» نهاده و تاکنون چهار جلد آن منتشر شده است. مؤلف در آغاز هر خطبه و نامه، مأخذ خود را یاد کرده و سند احادیث را بهطور کامل آورده است.

3. نهجالسعاده فی مستدرک نهج البلاغه
ین اثر گرانسنگ توسط استاد شیخ محمد باقر محمودی در سیزده جلد بدین ترتیب تنظیم شده است: جلد هی اول تا سوم، خطبهها؛ جلد هی چهارم و پنجم، نامهها؛ جلد ششم، دعاها، جلد هفتم و هشتم، وصیتها؛ جلد نهم تا دوازدهم، حکمتها؛ جلد سیزدهم، اشعار.
مؤلف در ین کتاب کوشیده است تا از کتاب هی تمام فرقه هی اسلامی بهره برد و رویات را با ذکر مأخذ و سند و منابع مشابه ثبت کند.
استاد مطهری در کتاب «سیری در نهج البلاغه» که در آن هنگام فقط چهار جلد از «نهجالسعادة» منتشر شده بود، از آن یاد کرده و آن را ستوده است.[8]ین کتاب در واقع موسوعه سخنان امام علی(علیه السلام) است، چه در نهج البلاغه آمده باشد و چه نیامده باشد.

4. نهج البلاغه ثانی
ین کتاب اثر شیخ جعفر حائری است. وی به گردآوری خطبه ها و نامه ها و حکمت هیی اقدام کرده که سیدرضی در کتابش نیاورده است. مؤلف در ین کتاب 139 خطبه، 71 نامه و 336 حکمت را گردآورده و در سه بخش به همان ترتیب نهج البلاغه تنظیم کرده است.

5. تمام نهج البلاغه
ین کتاب تألیف سید صادق موسوی است که با سبکی ویژه خطبه ها و کلماتی را که سیدرضی تقطیع کرده، شناخته و تمام حدیث را آورده و در لابهلی آن، بخشی را که سیدرضی برگزیده، معین نموده است. مؤلف کتابش را در دو باب و هر باب را در چند فصل با ین عناوین قرار داده است:
باب اول، شامل چهار فصل: 1. خطبهها (62خطبه) 2. کلمات قصار (156کلمه) 3. وصیی شفاهی (12 وصیت) 4. دعاها(9 دعا).
باب دوم، شامل سه فصل: 1. نامه ها (75 نامه) 2. عهد ها و سوگندها (3عهد و 1 سوگند) 3. وصیی مکتوب (4 وصیت).[9]بدیهی است ینگونه کتاب ها پس از سیدرضی تدوین گردیده است و با «نهج البلاغه» مشهور که توسط «سید رضی» تدوین شده است، از نظر حجم متفاوت است. اما از جهت محتوا با یکدیگر اشتراک دارند.

نگارش نهج البلاغه
با توجه به ینکه قسمتی از نهج البلاغه شامل سخنرانی هی حضرت است؛ یا در هنگام سخنرانی حضرت، افرادی مو به موی فرمیشات حضرت را یادداشت می کردند؟ چگونه می توانیم به درستی نهج البلاغه و انتساب آن به امام علی(علیه السلام) اطمینان پیدا کنیم؟
در دوران حکومت امام علی(علیه السلام) منع نقل و تدوین حدیث از بین رفت و آن حضرت(علیه السلام) همه را تشویق نمودند تا احادیث و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ثبت و ضبط و منتشر کنند. خود امام نیز در قالب خطبه ها و تربیت شاگردان به تبلیغ و گسترش معارف قرآن و سنت نبوی اهتمام ویژه داشتند[10]، ازین‌رو پرسابقه ترین دوران تدوین سخنان امام علی(علیه السلام)؛ دوران حکومت خود آن حضرت است.
ابواسحاق سبیعی می گوید: از حارث اعور شنیدم که امام علی(علیه السلام) پس از نماز عصر خطبه ی در توصیف و تعظیم پروردگار خواندند که مردم از زیبیی آن مبهوت شدند. از حارث پرسیدم: یا آن خطبه را در حافظه داری؟ حارث گفت: آن را نوشته ام. آنگاه نوشته اش را بر ما املا کرد.[11]
در زمان حیات امیرمؤمنان علی(علیه السلام) برخی از اصحاب و یاران خاص حضرت به حفظ و تدوین و نگارش خطبه ها و سخن هی امام(علیه السلام) اهتمام ویژه داشتند؛ به گونه ی که در همان لحظه سخنرانی کلمات گهربار امام(علیه السلام) ثبت و ضبط می گردید.
از جمله یاران حضرت امیر(علیه السلام) که سخنان یشان را تدوین و ثبت می نمود و به عنوان کاتب امام(علیه السلام) معروف بوده، «زین بن وهب جهنی» است که کتابی تدوین کرده به نام «خُطب امیرالمؤمنین علی المنابر فی الجُمع و الأعیاد و غیرهما» ین کتاب تا زمان شیخ طوسی موجود بوده است.[12]از دیگر یاران حضرت که سخنان امام(علیه السلام) را می نگاشته «حارث بن عبدالله الأعور الهمدانی الکوفی» است که از یاران باوفی امیرمؤمنان(علیه السلام) به شمار می آمده است. همچنین «اَصبغ بن نباته مجاشعی» از اصحاب خاص امیرمؤمنان است که عهدنامه مالک اشتر و وصیت امام علی(علیه السلام) به فرزندش محمد بن حنفیه را نقل کرده است.[13]همچنین «کمیل بن زیاد نخعی» که از اصحاب سرّ امیرمؤمنان است و نیز «نوفی بکالی» که از یاران خاص حضرت(علیه السلام) بود و نیز «ضرار بن ضمرة الضبائی» که از اصحاب خاص حضرت بوده و همچنین «میثم تمار، ابوالاسود دوئلی، رشید هجری، حجربن عدی»[14]، از جمله کسانی بوده اند که سخنان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را از نزدیک شنیده و آن را حفظ کرده و بری مردم رویت می کردند.
جاحظ که از بزرگان اهل سنت است می گوید خطبه هی علی(علیه السلام) تدوین شده و در حافظه افراد موجود بوده و در حد بالیی از شهرت قرار داشته است.[15]البته تعدادی از کارگزاران امیرمؤمنان که به آنها «شرطة الخمیس» می گفتند فراوان بوده اند که ابن داوود حلّی در کتاب رجال خود به نام آنان اشاره کرده است، و به یقین هر کدام از آنها مورد اعتماد حضرت بوده و عامل انتقال بخشی از سخنان آن حضرت بوده اند که از جمله آنها اصبغ بن نباته بوده است.
گذشته از اصحاب و یاران امیرمؤمنان، شیسته ترین افراد بری حفظ و حراست از میراث گران بهی علوی و سخنان گهربار یشان امامان معصوم(علیهم السلام) هستند که مهمترین رسالت آنها افزون بر حفظ و انتقال کتاب هی به جا مانده از امام علی(علیه السلام) مانند: صحیفه ها و کتاب هیی که در رویات متعدد از آنها سخن رفته است، عهدهدار احیی سنت و رساندن علوم و معارف به نسل هی بعدی بوده اند. و در بسیاری از رویات آنها مشاهده می شود که سند رویت خود را به امام علی(علیه السلام) می رسانند و از یشان نقل قول می کنند.[16]علاوه بر پیشویان معصوم(علیهم السلام) که خود احادیث و سخنان امام علی(علیه السلام) را نقل می کردند اصحاب و شاگردان ائمّه نیز در حفظ و نگهداری کلمات امام علی(علیه السلام) می کوشیدند. افرادی همچون:
1. «محمد بن قیس بجلی کوفی (متوفی 151 هـ) از اصحاب امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) که کتابی داشته به نام «قضیا امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
2. «مسعدة بن صدقه» از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم(علیهما السلام) که خطبه 91 (خطبة الأشباح) به نام او ثبت شده است.
3. «محمد بن خالد برقی» از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) که کتابی داشته به نام «خطب امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
4. «اسماعیل بن مهران کوفی» از اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) که کتابی داشتند به نام «خطب امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
5. «محمد بن عیسی اشعری» از اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) که کتابی داشته به نام «خطب امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
6. «صالح بن ابی حماد رازی»، از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) و صاحب کتاب «خطب امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
7. «عبدالعظیم حسنی» از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی(علیهم السلام) که بسیاری از کلمات و مواعظ و خطبه های امیرالمؤمنین(علیه السلام) را روایت کرده است.[17]بنابرین از زمان صدور خطبه ها و سخنان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) تا زمان ائمه(علیهم السلام) و عصر غیبت صاحب الأمر(علیه السلام) و تا عصر سیدرضی، اصحاب و یاران ائمّه و دانشمندان امین و پارسا با تمام وجود از میراث گران قدر علوی پاسداری و نگه داری می کردند و سینه به سینه آن را به نسل هی بعد از خود می رسانند.
نکته شیان ذکر که در واقع پاسخ بخش دوم پرسش است آن که:
افرادی که خطبه و سخنان نورانی امیرمؤمنان(علیه السلام) را می نگاشتند انسان هی معمولی نبودند، بلکه برخوردار از حافظه ی بسیار قوی و دقیق بودند که با یک بار شنیدن همه دقیق و ظریف را حفظ می کردند. به طور کلی کاتبان احادیث از صدر اسلام که سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفا را می نگاشتند افراد ویژه و کارآزموده ی بوده اند که از حافظه ی سرشار و قوی بهرهمند بودند. ین افراد بعضاً از سوی امام علی(علیه السلام) بری ین مسؤولیت سترگ انتخاب شده و افرادی پارسا و خداترس و پرهیزکار بودند. ین افراد گاهی آنچه از سخنان حضرت(علیه السلام) را می نوشتند به امام(علیه السلام) نشان می دادند و مورد تیید و امضی امام(علیه السلام) قرار می گرفت.
علاوه بر ینکه که همه خلفا برخوردار از دبیران و منشیانی بوده اند که امور نوشتاری و نامهنگاری حکومت را بر عهده داشته اند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) که خود کاتب وحی بوده اند، کاملاً به ضرورت دستگاه نوشتاری و دبیران آگاه بوده اند و در حکومت خود از آنها بهره می جسته اند. گواه ین مدعا نامه 53 امام(علیه السلام) به مالک اشتر است که در آن بخشی را به ویژگی دبیران و منشیان اختصاص داده و به زیبیی شیستگی هی آنها را توصیف می کنند.

نگارنده نهج البلاغه
درباره نگارنده نهج البلاغه مرحوم «سید رضی» و زندگی و شخصیت او توضیح دهید؟
«سید رضی» در سال 359 هـ.ق در یکی از خاندان علویان بغداد نوزادی متولد گشت که از جانب پدر و مادر نسبی بس شریف داشت. ین نوزاد علوی که نامش «محمد» و بعدها مشهور به «سید رضی» و ملقّب به «ذوالحَسَبین» گردید؛ از طرف پدر با پنج واسطه به امام همام حضرت موسی کاظم(علیه السلام) متصل و از جانب مادر نیز بعد از شش پشت به امام چهارم حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) نسبت می رساند.
حسین بن موسی پدر سیدرضی از طرف بهاء الدوله دیلمی ملقّب به «طاهر اوحد ذوالمناقب» گردید. وی بزرگ نقباء آل ابی طالب و امیر حاج و شخصاً مردی با عظمت و ستوده خصال بود. او در نزد خلفی عباسی و پادشاهان آل بویه و آل حمدان با جلالت قدر و کمال مهابت می زیست و از جانب آنان به منظور عقد صلح و میانجی گری و تنظیم امور رعیا و آسیش عباد سفارت داشت.
نیاکان پدری و مادری سیدرضی همه از اشراف نامور و برخی از علمی بزرگ بودند، جدّ مادری او حسین بن احمد معروف به «ناصر کبیر» یا «ناصر حق» متوفی 304 هـ.ق کسی است که در زمان خلافت مقتدر عباسی در مازندران قیام کرد و با سامانیان جنگ هی عظیم نمود و سرانجام بر بلاد دیلم استیلا یافت و بیش تر مردم مازندران را که تا آن زمان مجوسی بودند، مسلمان گردانید.
ناصر کبیر گذشته از روح سلحشوری که از جدّش امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ارث برده بود، از علمی نامی و فقهی بزرگ نیز به شمار می آمد.
دانشمندان شیعه و سنی نوشته اند که در یام کودکی سیدرضی و برادر بزرگترش سید مرتضی، شبی شیخ مفید عالم معروف شیعه در خواب دید که یگانه دختر پیغمبر اسلام حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، دست دو کودک گرامی خود امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را گرفته نزد وی آورد و فرمود: «یا شیخ علّمهما الفقه!»؛ «ی مرد بزرگ، به دو فرزند من علم فقه بیاموز!». فردی آن شب مادر سیدرضی و سید مرتضی که اتفاقاً فاطمه نام داشت، در حالی که دست کودکان خود سید مرتضی و سیدرضی را در دست گرفته بود نزد شیخ مفید آمد و گفت: ی شیخ ین دو فرزند من را علم فقه و احکام دین بیاموز.[18]شیخ مفید از آن خواب و ین تعبیر در شگفت ماند و گریست و با کمال اشتیاق تعلیم و تربیت آن ها را به عهده گرفت و در ارتقی آنان به مدارج عالی علمی و عملی کوشید تا آن جا که از نوابغ روزگار و علمی نامی به شمار آمدند.
مرحوم سیدرضی گذشته از مقام فقاهت و تبحّری که در تفسیر قرآن و سیر علوم دینی داشته، پیش از آن که بیستمین بهار عمر را پشت سر بگذارد استاد برجسته عصر خود در ادبیات عرب بود و در نظم و نثر بی نظیر بود.
از جلالت و بزرگی سیدرضی همین بس که شیخ الطائفه ابوجعفر الطوسی (متوفی 460) مؤسّس حوزه علمیه هزار ساله نجف، از شاگردان برجسته اوست.
مهمترین آثار و کتاب هی سیدرضی عبارتند از: نهج البلاغه، خصائص الأئمّة، مجازات الآثار النبویة، تلخیصالبیان عن مجاز القرآن، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، معانی القرآن، دیوان شعر و … است.[19]دانشمندان زیادی از شیعه و سنی درباره پاکی و پارسیی و فضیلت و رتبه علمی سیدرضی سخن گفته اند که در ین مجال به برخی از آنها اشاره می شود:
1. ابوالفرج بن الجوزی از دانشمندان اهل سنت در کتاب «المنتظم» می گوید: «سیدرضی» در بغداد، نقیب[20] خاندان ابی‌طالب بود، بعد از دوران سی سالگی، قرآن کریم را در مدتی اندک حفظ نمود. در فقـه و فرائـض اطلاعـات قوی داشت، دانشمندی فرزانه و شاعری سخندان بود. پارسا و باعفت و والا همت و متدین بود.»[21]2. ابن ابیالحدید معتزلی درباره منزلت سیدرضی می گوید: «رضی» در مدت اندکی، پس از دوران سی سالگی قرآن را حفظ کرد. وی دانشمند ادیب و شاعری ماهر بود، با نظمی روان و فصیح و الفاظی پر معنی و بلیغ، در پرداختن قافیه توانا و در ساختن انواع شعر مقتدر بود. او پارسا و داری روحی شریف و همتی والا بود که پیبند احکام دین و معتقد و با یقین بود. از هیچکس صله و جیزه نپذیرفت»[22]3. علامه عبدالحسین امینی صاحب کتاب گرانسنگ «الغدیر» درباره جیگاه برجسته سیدرضی چنین می گوید: «اما سرورمان شریف رضی، از افتخارات خاندان عترت است، پیشویی در علم حدیث و ادب و چهره درخشانی از چهره هی یین و مذهب. در آنچه از تبار والا گهرش به ارث برده، مقام اول را حائز گشته است؛ از علم سرشار، سرشت تابان، اندیشه روشن، مناعت طبع، شیوه والا، خاندان پاک؛ با تباری از نبی و شرافتی از علی، عظمتی از فاطمه و سیادتی از کاظم، تا برسد به فضیلی چون سیل خروشان، و افتخاراتی چون موج از پس موج بیکران»[23]ابن کثیر دمشقی (م 774هـ.ق) که از دانشمندان متعصب اهل سنت است درباره فضیلت و کمالات سیدرضی می گوید: «میر رضی الدین بعد از پدر، نقیب علویه بغداد شد. او شاعری چیرهدست، سخاوتمند و بخشنده بود»[24]بنابرین عدالت و تقوا و وثاقت ین دانشمند گران قدر مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و مدح و ستیش عالمان شیعه و سنی درباره شخصیت نورانی و گران قدر او، ین توهم و تهمت ناروا را که او نهج البلاغه را با دست خود نوشته و آن را به امام(علیه السلام) نسبت داده، بر طرف می نمید.
نکته بسیار مهم آن که، امروزه در پرتو شیوه و سبک نگارش و جملهپردازی ها می توان یک نوشته را از نوشته دیگر متمیز ساخت و بازشناسی نمود. آثار مکتوب از سیدرضی امروزه در دسترس همگان وجود دارد کتاب هیی مانند: «المجازات النبویة»، «حقیق التأویل»، «خصائص الأئمّة» و غیره که می توان با تامّل و دقت و مقیسه آنها با یکدیگر سبک و شیوه نگارش و درجه و رتبه فصاحت و بلاغت آثار سیدرضی را به دست آورد.
بر اهل فن پوشیده نیست که سبک نگارش و جمله پردازی نوشته هی سیدرضی به هیچ عنوان قابل سنجش با سطح بلاغت و فصاحت و سبک نگارش نهج البلاغه نیست؛ و با هم همخوانی ندارد. استعاره ها و مجازها و آریه هی ادبی و آهنگین بودن و سجع به کار رفته در خطبه ها و نامه هی نهج البلاغه در یک افق برتر و والیی است که نه تنها سیدرضی بلکه برجسته ترین ادیبان و شعری جهان هم که گرد هم یند نمی توانند اثر معجزه گونه ی مانند نهج البلاغه را بیافرینند.
نکته مهم دیگر آن که بسیاری از سخنان و خطبه هی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در کتاب هیی که پیش از تولد سیدرضی[25] نگاشته شده، وجود داشته است.
یعقوبی (م 286هـ.ق) در ین باره می نویسد: «از امیرمؤمنان(علیه السلام) چهارصد خطبه باقی مانده که در میان مردم ریج است و در سخن و سخنوری از آنها استفاده می کنند.»[26]
مسعودی (م 346هـ.ق) می نویسد: «از علی(علیه السلام) 480 خطبه به جا مانده است که مردم آنها را حفظ کرده اند»[27]ابن ابیالحدید معتزلی از استادِ استاد خویش «ابن خشاب» نقل می کند که درباره خطبه سوم نهج البلاغه یعنی خطبه شقشقیه گفته است: «به خدا سوگند من ین خطبه را در کتاب هیی دیده ام که دویست سال پیش از تولد شریف رضی تألیف شده است و آن را به خط عالمان و ادیبانی دیده ام که خط آنها را می شناسم و آنان پیش از تولد پدر شریف رضی می زیسته اند.»[28]بنابرین با توجه به ین شواهد، هیچ عقل سلیم و وجدان پاکی نمی پذیرد که کتاب نهج البلاغه با ین ژرفا و غنی معرفتی و آموزه هی اعجازگونه، ساخته و پرداخته سیدرضی باشد.

دیدگاه دانشمندان درباره نهج البلاغه
دیدگاه دانشمندان و فرهیختگان مسلمان و غیرمسلمان درباره «نهج البلاغه» چیست؟
اگر بخواهیم همه دیدگاه هی فرزانگان را درباره نهج البلاغه گردآوریم «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»؛ ازین رو به دیدگاه برخی از اندیشمندان برجسته شیعی و سنتی و مسیحی می پردازیم.

دیدگاه بزرگان شیعه
1. امام خمینی
حضرت امام به نخستین کنگره نهج البلاغه که در سال 1360 هـ .ش برگزار گردید ینگونه خطاب فرمودند: «اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود و خودخواهی خود، معجونی است بری شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه ی است داری ابعادی به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه ها به وجود ید و دولت ها و ملت ها متحقق شوند، و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بییند و در آن غور کنند و غرق شوند.
هان فیلسوفان و حکمت اندوزان بییند و در جملات خطبه اوّل ین کتاب الهی به تحقیق بنشینید و افکار بلندپیه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان ین یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق، وجدان خود برای درک واقعی آن را ارضاء کنند به شرط آنکه بیاناتی که در ین میدان تاخت و تازه شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بری فهم درست بازی ندهند و نگویند و بگذرند تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند و این است آن جمله: «مع کلّ شیئٍ لا بمقارنةِ و غیر کلّ شیئٍ لابمزیلةٍ» و این جمله و نظیر آن که در کلمات اهل بیت وحی آمده است بیان و تفسیر کلام الله است که در سوره حدید است و بری متفکران آخرالزمان آمده است: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»
ینک امید است که شما دانشمندان و متفکران متعهد که در کنگره ارجمند هزاره نهج البلاغه گرد هم آمدید ابعاد عرفانی و فلسفی و اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و دیگر بُعدها را به مقدار میسور بیان فرمیید و ین کتاب را به جوامع بشری معرفی نموده و عرضه دارید که ین متاعی است که مشتری آن انسانها و مغزهی نورانی است.
صلوات و سلام بی پیان به رسول اعظم که چنین موجود الهی را در پناه خود تربیت فرموده و به کمال لیق انسانیت رساند.
و سلام و درود بر مولیمان که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است.»[29]2. مقام معظم رهبری
1. «یک بُعد دیگر از ابعاد ارزش و اهمیت نهج البلاغه ترسیم شخصیت امیرالمؤمنین – علیه الصّلوة والسّلام – است، چیزی که ما امروز به آن کمال احتیاج را داریم. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ین چهره ناشناخته، ین انسان والا، ین نمونه کامل مسلمانی که اسلام می خواهد انسانها آنچنان ساخته بشوند، در لابهلی اوراق و سطور نهج البلاغه کاملاً شناسیی و تعریف می شود. نهج البلاغه در حقیقت کتاب معرّفی علی بن ابیطالب(علیه السلام) است. چگونه ممکن است کسی به افقهی اسرارآمیز و شگفت آور، وادی هی گوناگون معرفتی که در نهج البلاغه هست دست نیافته باشد و بتواند آنها را ینگونه زیبا و جذاب ترسیم و توصیف کند.
در نهج البلاغه همه ابعاد یک شخصیت والی انسانی وجود دارد: از معرفت، از اخلاق، از خصلت هی ویژه یک انسان، و از اخلاق ویژه والیی که فقط اسلام به انسان ها تعلیم داده است، یک انسان کامل در نهج البلاغه مجسم می شود و آن انسان کامل خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و ین نه فقط از باب شناسیی چهره امیرالمؤمنین(علیه السلام) مهم است، بلکه از باب شناسیی اسلام و ینکه اسلام چگونه انسانی را می خواهد بسازد حائز اهمیت است. امروز بشریت معاصرمان از ما سؤال می کند: «ین اسلامی که شما از آن دم می زنید و فکر می کنید رسالت آن جهانی است، در صدد ساختن چگونه انسانی است؟ بری پاسخ، چه کسی را بهتر و زیباتر و جامع تر و والاتر از علی ابن ابیطالب(علیه السلام) می توان نشان داد؟ و چهره علی بن ابیطالب(علیه السلام) در هیچجا مانند نهج البلاغه آشکار نمی شود.»[30]
2. «ین کتاب (نهج البلاغه) یک کتاب دسته اول اسلامی است و در ین شریط تاریخی، که با صدر اسلام تقریباً 1400 سال فاصله داریم، منابع دسته اول و اصیل اهمیت ویژه ی دارد، چرا که با طول زمان میل به تأویل و برداشت هی تأویل گونه افزیش پیدا می کند و ین یکی از آفات تفکّرات الهی است.
نهج البلاغه با ین دیدگاه هرگز با کتاب حدیث فلان صحابی یا تابعی که پنجاه سال، شصت سال، صدسال، صد وچهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقیسه نیست. نهج البلاغه کلام اوّلین مؤمن به وحی محمدی است، و کلام خلیفه پیغمبر، خلیفه ی که همه مسلمانها بر او اتفاق نظر دارند و امامی که به اعتقاد شیعه و بسیاری از اهل سنت افضل صحابه است. یعنی انسانی در ین حد عظمت و اهمیت سخنانش عیناً باقی مانده، سخنرانی هیش، خطبه هیش، و ین می تواند نشان دهنده متنی عظیم و اصیل از معارف اسلامی باشد، اخلاق هست، زهد هست، رهبری در جامعه هست، نظام سیاسی هست، نظام اجتماعی هست، عرفانی هست، ما می توانیم پیه هی اعتقاد کامل و جامع به اسلام را در ین کتاب پیدا کنیم.
ین کتاب وقتی در کنار قرآن قرار بگیرد، یقیناً تالی قرآن است. یعنی ما دیگر کتابی نداریم که داری ین حد از اعتبار و جامعیت و قدمت باشد.
همچنان که در زمینه قرآن کریم کار شده، تفسیرهی زیادی نوشته شده، در علوم قرآنی کار شده، درباره نهج البلاغه هم بید ین کار انجام گیرد. همانطور که قرآن خوانده می شود نهج البلاغه هم بید خوانده شود. چون تالی قرآن است، دنباله قرآن است. همانطور که مسلمان ها خودشان را موظف می دانند با قرآن انس پیدا کنند و ندانستن قرآن را بری خود نقص می شمارند، ندانستن نهج البلاغه هم بید نقص به حساب ید.»[31]همچنین مقام معظم رهبری درباره راز جاودانگی «نهج البلاغه» چنین می گویند: «وقتی گوینده ین سخنان (نهج البلاغه) را مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم یک انسان عادی نیست، بلکه دو خصوصیت دارد که سخن او را، از ین جنبه ی که می خواهم بگویم، به اهمیت فوقالعاده ی می رساند. آن دو خصوصیت یکی «حکمت» و دیگری «حاکمیت» اوست. علی(علیه السلام) اولاً یک حکیم است، از آن کسانیکه «یُؤتی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ»[32] یعنی حکمت الهی به او داده شده، جهان را و انسان و حقیق آفرینش را و دقیق هستی را می شناسد، حکیم یعنی ین. به حقیق جهان واقف است، حالا به عقیده کسانیکه او را امام معصوم می دانند، به الهام الهی، و به عقیده آنهیی که او را امام معصوم نمی دانند به تعلیم از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و از اسلام. به هر حال در ینکه انسان بصیر و حکیمی است بهرهمند از حکمت پیغمبران، و به حقیق آفرینش و آنچه در گنجینه هی خداوند است آشنا است؛ کسی تردید ندارد. ین خصوصیت اول یشان بود.
خصوصیت دوم ینکه آن حضرت در زمانی خاص حاکم جامعه اسلامی بود، و مسئولیت حکومت داشت. ین دو خصوصیت یعنی حکمت و حاکمیت که در امیرالمؤمنین – علیه الصّلاة و السّلام – وجود داشته، سخنان او را از یک سخن حکمت آمیز معمولی بالاتر می برد.
اما راستی سخن او چیست؟ ین امیری که هم حاکم جامعه اسلامی است، و هم آنچنان پیه و میه ی از حکمت دارد چه گفته است؟ بدیهی است که سخن او مطابق با نیازهاست، و چیزی را که نیاز قطعی آن مرحله از تاریخ اسلام آن را طلب می کند، می گوید. ممکن نیست غیر از آن چیزی بگوید. ممکن نیست که آن طبیب حاذق دلسوز نسخه ی بنویسد، که بیمار او به آن احتیاج ندارد.
خوب، ما ملت یران، به عنوان کسانیکه پیه هی ین نظام را روی دوشمان گرفتهیم اگر امروز به نهج البلاغه مراجعه کنیم در آن چیز جالبی خواهیم یافت. بیماری هیی که در ین موقعیت ما را تهدید می کند و درمان ین بیماری ها بری ما ارزنده و حیاتی است که برویم و ین درمان ها را جستجو کنیم. نمی خواهم بگویم همه آن حوادثی که در صدر اسلام اتفاق افتاده، امروز هم همان ها مو به مو اتفاق می افتد، نه. اما جهت گیری ها یکی است دل مؤمنین با دل مؤمنان آن روز است، امید مؤمنین امروز با امید مؤمنان آن روز، تردید منافقین و ضعاف الیمان امروز همانند منافقین و ضعاف الیمان آن روز است.»[33]آری راز جاودانگی نهج البلاغه در شناسیی دقیق و ریشه ی دردها و آسیب هی فردی و اجتماعی بشریت و نیز ارائه نسخه ی شفا بخش و مرهم گونه بری ریشه کن کردن و مداوا نمودن آن دردهاست.
3. استاد شهید مرتضی مطهری
«از امتیازات برجسته سخنان امیرالمؤمنین که به نام «نهج البلاغه» امروز در دست ماست ین است که محدود به زمینه خاصی نیست. علی به تعبیر خودش تنها در یک میدان اسب نتاخته است، در میدان هی گوناگون – که احیاناً بعضی با بعضی متضاد است – تکاور بیان را به جولان آورده است. «نهج البلاغه» شاهکار است اما نه تنها در یک زمینه مثلاً موعظه یا حماسه یا فرضاً عشق و غزل یا مدح و هجا و غیره، بلکه در زمینه هی گوناگون. ینکه سخن شاهکار باشد ولی در یک زمینه، البته زیاد نیست و انگشت شمار است ولی به هر حال هست. ینکه در زمینه هی گوناگون باشد ولی در حد معمولی نه شاهکار، فراوان است، ولی ینکه سخنی شاهکار باشد و در عین حال محدود به زمینه خاصی نباشد از مختصات «نهج البلاغه» است.
بگذریم از قرآن کریم که داستانی دیگر است، کدام شاهکار را می توان پیدا کرد که به اندازه «نهج البلاغه» متنوع باشد؟!
سخن نمینده روح است؛ سخن هر کس به همان دنییی تعلق دارد که روح گوینده اش به آنجا تعلق دارد. طبعاً سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیه ی است که در انحصار یک دنیی بهخصوص نیست. و چون روح علی(علیه السلام) محدود به دنیی خاصی نیست (در همه دنی ها و جهان ها حضور دارد و به اصطلاح عرفا «انسان کامل» و «کون جامع» و «جامع همه حضرات» و دارنده همه مراتب است) سخنش نیز به دنیی خاصی محدود نیست. از امتیازات سخن علی(علیه السلام) ین است که چند بُعدی است نه یک بُعدی».[34]
همچنین شهید مطهری درباره راز جاودانگی نهج البلاغه می گوید: «کلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) از قدیم ترین یام با دو امتیاز همراه بوده است و با ین دو امتیاز شناخته می شده است: یکی فصاحت و بلاغت، و دیگری چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بُعدی بودن. هر یک از ین دو امتیاز به تنهیی کافی است که به کلمات علی(علیه السلام) ارزش فراوان بدهد ولی توأم شدن ین دو با یکدیگر، یعنی ینکه سخنی در مسیرها و میدان هی مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(علیه السلام) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی(علیه السلام) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است و درباره اش گفته اند: «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق».[35]4. علامه امینی
«نهج البلاغه کتابی است که حاملان علم و حدیث، از گذشته تا حال، در حفظ و صیانت آن کوشیده اند و همانند قرآن از آن تبرّک جسته و آن را در حافظه خویش نگاه می داشتند.»[36]5. علامه محمد تقی جعفری
1. «آن روز که نهج البلاغه علی بن ابیطالب(علیه السلام) بی طرفانه و با دقت رسیدگی شود، از تمامی مکتب هی اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فلسفی بی نیاز خواهیم شد.»[37]2. «کدامین کتاب است که معنی زندگی را مانند نهج البلاغه توضیح داده، و درد و درمان منحصر آن را مشخص نموده و حقیقت آن را چنان که هست بفهماند؟
یا می توان در غیر از نهج البلاغه مفهوم زندگی و مرگ اسرار آمیز را دریافت؟
یا اقتصادی را که علی(علیه السلام) در نهج البلاغه طرحریزی فرموده است، می توان در مکتب هی گوناگون و در عین حال ناقص و ساخته شده افکار محدود بشری استنباط نمود؟»[38]3. «بالاترین نکات نهج البلاغه ین است که در تشریح هر یک از حقیق عالیه ی را که درباره انسان و جهان مورد توجه افراد بشری است، به طوری بیان فرموده است که در آن موضوع مفروض بالاتر از آن نمی توان تصور نمود.»[39]

دیدگاه دانشمندان اهل سنت
1. ابن ابیالحدید معتزلی
ین دانشمند حنفی مذهب در ذیل خطبه 221 نهج البلاغه می گوید: «ین خطبه از عمقی عجیب برخوردار است و حاوی الفاظی بلیغ، مشکل و فصیح است که اگر کسی ین فصل از نهج البلاغه را بررسی کند خواهد فهمید که آنچه معاویه گفته است که: «علی بلاغت را بری قریش بنیانگذاری کرده»، صحیح گفته است».
ابن ابیالحدید سپس می گوید: «اگر تمام فصحی عرب در جیی جمع باشند و ین خطبه بر آنان قرائت شود شیسته است همگی به خاک افتاده سجده کنند! همانطور که قرآن سوره هیی دارد و در آن سوره ها یاتی است که اگر خوانده شود بید سجده کرد، علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم خطبه هیی دارد که یکی از آنها همین خطبه است، که اگر آن را بری خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان بید سجده کنند»[40]ابن ابیالحدید در جیی دیگر سوگند یاد می کند و می گوید: به آن مبدئی که همه امت ها بدان سوگند یاد می کنند، قسم یاد می کنم که: من ین خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون، بیش از هزار بار خوانده ام و هر بار که می خواندم، بریم تازگی داشت و مطلب جدید و موعظه ی تازه در قلبم پدید می آورد، و ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا فرا می گرفت و در اعضی پیکرم لرزشی می نشست. هر زمان که در محتوی آن دقّت کردم؛ به یاد مردگان از خانواده و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسی هستم که امام در لابه لی ین خطبه توصیف می کند. چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در ین زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرّر قرار گرفته ام، اما در هیچ کدام از آنها تأثیری را که ین کلام در دل و حالم می گذارد، ندیده ام»[41]2. ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفی 255هـ ق)
جاحظ از دانشمندان برجسته معتزله در کتاب «البیان و التبیین» پس از ذکر ین سخن گهربار امام علی(علیه السلام) که می فرمیند: «قیمة کلّ امریءٍ ما یحسنه»[42]؛ «بهی هر مرد، کاری است که آن را نیکو انجام می‌ دهد»، درباره شکوه و عظمت ین کلام می گوید: اگر از تمام سخنان علی(علیه السلام) تنها به همین یک فراز دست یافته بودیم، هر ینه آن را شفا بخش و کفیت کننده و غنا بخش یافته بودیم؛ بلکه آن را بالاتر و برتر از حدّ کفیت می یافتیم که در رسیدن به غیت و هدف، نارسا و کوتاه نیست. نیکوترین کلام آن است که اندک آن تو را از بسیارش بی نیاز کند و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد. گویا خداوند جامه ی از جلالت و پرده ی از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوی گوینده اش، بر ین جمله کوتاه پوشانیده است»[43]مرحوم سیدرضی درباره عظمت ین سخن حکیمانه «قیمة کلّ امریءٍ ما یحسنه» می گوید: «بر ین سخن قیمت نمی توان نهاد، و هیچ سخن حکمت آمیزی همسنگ آن، و هیچ کلامی قرین آن نیست»[44]3. سبط بن الجوزی (متوفی 654 هـ ق)
از دانشمندان بزرگ حنفی است که در کتاب «تذکرة الخواصّ» درباره جیگاه برجسته سخن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) ینگونه می گوید: «علی(علیه السلام) همواره به کلامی سخن می گفت که پوشیده از عصمت و پاکی بود؛ یشان بر اساس ترازوی حکمت سخن می گفت؛ کلامی که خداوند هیبت و عظمت را بر آن افکنده بود و هر کس سخن او را می شنید لرزه بر اندامش افتاد و ترسید. خداوند امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبیی و طراوت و فصاحت را در وجود علی(علیه السلام) جمع کرده، کلمه ی از او ساقط نشده و حجّت و برهانی از دست نرفته است؛ تمام سخن گویان را ناتوان ساخته و گوی سبقت را از همگان ربوده است؛ واژگانی که نور نبوت بر آن تابیده و اندیشه ها و خردهی ناب را حیران و سرگردان ساخته»[45]4. دکتر طه حسین
ادیب و نویسنده معروف مصری در کتاب «علی و بنوه» داستان مردی را نقل می کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می شود با خود می گوید: چهطور ممکن است که زبیر و طلحه و عیشه بر باطل باشند؟! ین تردید را به علی(علیه السلام) در میان می گذارد؛ امام(علیه السلام) به او می فرمیند:
«إنک لملبوسٌ علیک، إنّ الحقّ و الباطل لا یعرفان بأقدار الرّجال، إعرف الحقّ تعرف أهله، و اعرِفِ الباطل، تعرف أهله»[46]؛ «همانا امر بر تو پوشیده و مشتبه شده است، حق و باطل را براساس میزان افراد و اشخاص نمی‌ شناسند؛ تو حق را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت؛ و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی».
سخن حکیمانه امام علی(علیه السلام) بیانگر ین حقیقت است که افراد و اشخاص ملاک و شاخصه حق و باطل نیستند؛ بلکه بالعکس، حق و باطل معیار ارزیابی و شناخت اشخاص است.
طه حسین پس از ذکر ین جمله می گوید: «من پس از سکوت وحی و منقطع شدن خبر آسمان کلامی شگفت انگیزتر و با شکوه تر از ین جواب نمی شناسم. پاسخی که می گوید: هیچ کس از خطا مصون نیست هر جیگاه و منزلتی که داشته باشد، و حق در انحصار احدی نیست در هر مکانت و جیگاهی که باشد»[47]5. شیخ محمد عبده
مفتی اسبق مصر، از افرادی است که در اثر یک اتفاق و دوری از وطن با نهج البلاغه آشنا می شود و شگفت زده شده و شرحی بر نهج البلاغه می نگارد. وی در مقدمه شرح خود می گوید: «در میان همه عرب زبانان، کسی نیست مگر آن که معتقد است سخن علی(علیه السلام) بعد از قرآن و کلام نبوی، برترین و بلیغ ترین، در جوهر و میه پربارترین، در شیوه و سبک بلندترین و در معنی جامع ترین کلام است»[48]

دیدگاه دانشمندان مسیحی
1. «جرج جرداق»
اندیشمند و فرزانه برجسته مسیحی در کتاب ارزشمند «امام علی(علیه السلام) صدای عدالت انسانی»؛ درباره «نهج البلاغه» می گوید: «نهج البلاغه» یا سبک و روش بلاغتی امام، از فکر و خیال و عاطفه، آیاتی به دست داده که تا انسان هست و تا خیال و عاطفه و فکر انسانی وجود دارد، با ذوق بدیع ادبی و هنری وی پیوند خواهد داشت. آیات به هم پیوسته و متناسب، جوشان از حسی عمیق و ادراکی ژرف، بیان شده با شور و شوق واقعیت و گرمی حقیقت، با میل به شناخت ماوراء این حقیقت و واقعیت، زیبا و نغز که زیبایی موضوع و بیان در آن به هم آمیخته، تا آنجا که تعبیر با مدلول و شکل با معنی چنان یکی می شود و متحد می گردد که حرارت با آتش، نور با خورشید، و هوا با هوا یکی هستند! و تو در قبال آن چیزی نیستی مگر به مثابه مردی در برابر سیل خروشان و دریی موّاج و تندبادی که می وزد و تکان می دهد! یا مانند مردی که در مقابل یک پدیده طبیعی که بید بالضرورة و به حکم جبر جریان، به آن نحوی باشد که اکنون هست! … با یگانگی و وحدتی که اگر در اجزاء آن تغییری داده شود، وجود آن از بین می رود و تغییر ماهیت می دهد. بیانی که اگر بری انتقاد سخن گوید، گویی تند باد خروشانی است؛ اگر فساد و مفسدین را تهدید کند، همچون آتشفشان هی سهمناک و پرغرّش، زبانه می کشد و اگر به استدلال منطقی بپردازد عقل ها و احساسات و ادراکات بشری را مورد توجه قرار می دهد و راه هر دلیل و برهانی را می بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت می کند و اگر بری تفکر و دقت دعوت کند، حس و عقل را در تو همراه می سازد و به سوی آنچه که می خواهد، سوق می دهد و تو را با جهان هستی پیوند می دهد و نیروها و قوی تو را آنچنان متحد و یگانه می سازد که حقیقت را کشف کنی! و اگر تو را پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدری و راستی و وفاء انسانی و گرمی محبت بی انتهاء را در آن خواهی یافت. و آنگاه که بری تو، از ارزش هستی و زیبیی هی خلقت و کمالات جهان هستی سخن گوید، آنها را با قلمی از نور ستارگان!، در دل و قلب تو می نویسد! و ترسیم می کند!
بیانی که بلاغت از بلاغت و قرآنی از قرآن است! تا آنجا که درباره نهج البلاغه گفته اند: «سخن او پیین تر از کلام خالق و بالاتر از سخن مخلوق است!»[49]2. هانری کُربَن
خاورشناس نامدار فرانسوی، پروفسور هانری کربن درباره شکوه و جلالت «نهج البلاغه» چنین می گوید: «نهج البلاغه پس از قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، نه فقط به طور کلی بری حیات مذهبی تشیع، بلکه بری افکار فلسفی شیعیان مهمترین کتاب است. نهج البلاغه را می توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقید دانست که از طرف متفکران شیعی، به ویژه اندیشمندان دوره چهارم تعلیم شده است. تأثیر ین کتاب را به شیوه هی گوناگونی می توان حس کرد: تنظیم و ترتیب منطقی اصطلاحات، استنتاج نتیج صحیح، یجاد اصطلاحات فنی در زبان عربی. ین اصطلاحات با زیبیی و غنی فراوان در زبان ادبی و فلسفی وارد شده و از متون یونانی که به زبان عربی ترجمه شده کاملاً مستقل است. بعضی از مسیل فلسفی که به وسیله کلمات امام علی(علیه السلام) طرح شده از سوی ملاصدرا و مکتب او با کمال بسط و بلاغت، اقتباس شده است.
اگر به گفتگوهی امام با شاگرد خود کمیل بن زیاد مراجعه شود و به مطالبی که در پاسخ ین پرسش که «حقیقت چیست؟» بیان می کند، توجه گردد و به اشارات وی راجع به توالی باطنی حکیمان در ین جهان، و سیر افادات او دقت شود، طرز تفکری خاص مشاهده می گردد. فلسفه شیعه، ترکیب و سیمی مخصوص خود را از ین منبع اتخاذ کرده است، زیرا متفکران شیعه با توجه به ینکه کلمات امام، یک دوره کامل فلسفه را تشکیل می دهد، از ین کتاب کلیه مطالب مربوط به الهیات را استنتاج کرده اند.
جی تأسف دارد که تحقیق فلسفی در کتاب نهج البلاغه تا امروز هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. زیرا با مطالعه دقیق و از خلال شرح و بسط هی مفصل و متعدد که مفسران، از شیعه و سنی، مانند ابن میثم بحرانی، ابن ابیالحدید و خویی و غیره، بر آن نوشته اند، نیز از ترجمه هی مکرر آن به فارسی و با اضافه کردن ین کتاب به کلمات سیر ائمه، فهمیده می شود که چرا در دوره ی که در جهان اهل تسنن فلسفه متوقف ماند و مکتبی زنده به شمار نمی رفت، در همان مدت، در جهان تشیع افکار فلسفی لزوماً جهش و تکامل جدیدی یافت.»[50]3. «نرسی سیان»
رئیس منشیان کنسولگری انگلیس در بغداد در سال 1328هـ.ق که دانشمندی مسیحی و فاضل بود درباره جیگاه ویژه نهج البلاغه می گوید: «نهج البلاغه بر هر سخن عربی برتری دارد. زیرا سخنان سهل و ممتنع آن، و سجع هی مشکلی که بدون تکلّف ادا شده و در آن فراوان دیده می شود، در هیچ کتابی جز آن نمی بینم. اگر ین گوینده با عظمت (علی(علیه السلام)) امروز بر منبر کوفه قرار می گرفت، شما مسلمانان می دیدید که «مسجد کوفه» با همه وسعت خود از اجتماع مردم مغرب زمین بری استفاده از دریی خروشان دانش علی(علیه السلام) موج می زد.»[51]4. «امین نخله»
دانشمند مسیحی و نویسنده مشهور، خطاب به شخصی که از وی خواسته است، چند کلمه از سخنان علی(علیه السلام) را برگزیند تا وی در کتابی گرد آورد و منتشر سازد می گوید: «از من خواسته ی که صد کلمه از گفتار بلیغ ترین نژاد عرب، ابوالحسن را انتخاب کنم، تا تو آن را در کتابی منتشر سازی. من اکنون دسترسی به کتاب هیی که چنین منظوری را تأمین کند ندارم، مگر کتاب هیی چند که از جمله «انجیل بلاغت» نهج البلاغه است. با مسرّت ین کتاب با عظمت را ورق زدم. به خدا نمی دانم چگونه از میان صدها کلمات علی(علیه السلام) فقط صد کلمه را انتخاب کنم، بلکه بالاتر نمی دانم چگونه کلمه ی را از کلمه دیگر برگزینم، ین کار درست به ین می ماند که دانه یاقوتی را از کنار دانه دیگر بردارم (یعنی همه نغز و دلکش است). سرانجام من ین کار را کردم، در حالی که دستم یاقوت هی درخشنده را پس و پیش می کرد و دیدگانم از تابش نور آن ها خیره می گشت. باور کردنی نیست که بگویم به واسطه تحیر و سرگردانی با چه مشقّتی کلمه ی را از ین معدن بلاغت بیرون آوردم!»[52]5. میخائیل نعیمة
نویسنده مسیحی و اندیشمند معروف عرب زبان می گوید: «ین نابغه عرب (امام علی(علیه السلام)) آنچه اندیشید و گفت و عمل کرد – بین خود و خدا – چیزهیی است که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده است و بسیار بسیار بیش از آن است که مورّخ بتواند به دست و زبان و قلم بیان کند؛ بدین جهت هر صورتی که ما رسم کنیم، صورتی ناقص و کم ارزش است.»[53]6. مستر کر نیکوی انگلیسی
استاد ادبیات در دانشگاه علیگره هندوستان در محضر استادان سخن و ادیبانی که در مجلس او حاضر بودند، از اعجاز قرآن از وی پرسیدند، در پاسخ گفت: «قرآن را برادری کوچک است که «نهج البلاغه» نام دارد، یا بری کسی امکان دارد که مانند ین برادر کوچک بیاورد تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ (یعنی قرآن) و امکان آوردن نظیر آن باشد؟!»[54]

مخاطب نهج البلاغه
مخاطب «نهج البلاغه» کیست؟ و اساساً سخنان امام(علیه السلام) در چه بستر فرهنگی – تاریخی صادر شده است؟
اگر چه مخاطب نهج البلاغه و آموزه هی علوی همه انسان هی حقیقت جویی هستند که از فطرتی سلیم و عقلی درخشان برخوردارند – از هر یین و مذهبی که باشند- ولی دانستن شریط اجتماعی و فرهنگی زمانه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بسیار در فهم نهج البلاغه راهگشا است.
با توجه به ینکه مطالب و آموزه هی نهج البلاغه تحت تأثیر زمان، مکان و شریط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاصی بیان شده است؛ آگاهی از آن شریط و بسترهی تاریخی – فرهنگی که سخنان امام(علیه السلام) در آنها صادر شده است، ما را در فهم مقاصد و معارف نهج البلاغه بهتر یاری می کند.
طبق بررسی هی موجود، بیشتر سخنان امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، اعم از خطبه ها و نامه ها که در نهج البلاغه گرد آمده اند، مربوط به دوران حکومت آن حضرت در سرزمین عراق است. ازین رو، شیسته است تاریخچه ی گذرا از بافت جمعیتی شهر کوفه- به عنوان خاستگاه فرهنگی نهج البلاغه – ارائه گردد.
بافت جمعیتی شهر کوفه
ساختار جمعیتی کوفه را دو گروه عمده تشکیل می دادند: یرانیان (فارس ها) و غیر یرانیان (عرب ها و نبطیان). از زمانی که کوفه تبدیل به یک شهر شد، رفت و آمد همگان به کوفه آزاد شد. از آنجا که اعراب مسلمان، نیاز به ساخت و ساز داشتند و خود نیز به ین حرفه آگاهی نداشتند، و آنان که از مدینه و شهرهی اطراف آمده بودند نیز خود را از اشراف می دانسته، ساخت و ساز را در شأن خود نمی دانستند، یرانیان ین حرفه را به دست گرفته، به آبادانی شهر پرداختند.
از سوی دیگر، با سقوط ساسانیان، وضع اقتصادی یران به شدّت نابسامان شد و یرانیان به ناچار بری پیدا کردن کسب و کار به کوفه که سرزمینی حاصل خیز و آباد بود روی آوردند.
غیر یرانی ها، اعرابی از طویف یمن و نزار، گروهی از مسیحیان تغلب، نمر، یاد و عده ی از نجران بودند. دو گروه نبطیان و سریانیان نیز به جمعیت کوفه پیوستند. سریانیان در به کارگیری و ترویج علوم فلسفی و ترجمه کتب یونانی در عراق مشهور بودند.
بلاذری و حِمَوی، شمار نخستین وارد شدگان عرب به کوفه را بیست هزار نفر، متشکل از دوازده هزار یمنی و هشت هزار نزاری دانسته اند.[55]وقتی در زمان خلیفه دوم(17 هـ.ق) مسلمین از مدائن به کوفه منتقل شدند، خلیفه دوم و پس از آن خلیفه سوم به ین امید که کوفه مرکز فرماندهی لشکر اسلام در برابر امپراتوری یران شود، توجه ویژه ی به کوفه داشتند و نخبگانی همچون سعدبن ابیوقاص، و ابوموسی اشعری را به استانداری کوفه گماردند.
از یک سو، ورود اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعین به عراق که در میان آنها شاعران، ادیبان، فقیهان، مفسران و پرورش یافتگان مکتب نبوی و علوی مانند عبدالله بن مسعود قرار داشتند، و از سوی دیگر، حضور موالی با هوش یرانی و اقوام و طویف مسلمان و غیر مسلمان – مسیحیان و یهودیان – با سوابق علمی و تمدّن هی گوناگون، باعث رشد فکری و فرهنگی کوفه شد.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پس از پذیرش خلافت، در سال 36 هـ ق بری جنگ جمل مدینه را به قصد عراق ترک کردند حضرت امیر(علیه السلام) از شهرهی عراق، کوفه را پیتخت حکومت اسلامی خویش قرار دادند و بارها در سخنانشان از کوفه ستیش و تمجید کردند.
با توجه به بافت جمعیتی و وضعیت ویژه جغرافییی و آب و هوی مناسب کوفه که در کنار فرات قرار دارد و در مسیر کاروان هی حج می باشد، همچنین رشد و بالندگی فرهنگی و فکری مردم کوفه، و جهات دیگری، امیرمؤمنان کوفه را به عنوان پیتخت خود قرار دادند تا مردم با فرهنگ و فهیم کوفه حضرت را در برابر حکومت هی جور و حاکمان ستمگر یاری دهند. کوفیان پس از کشته شدن عثمان بی درنگ بری بیعت با امام علی(علیه السلام) نمیندگانی به سوی آن حضرت فرستادند.
بنابرین حضور ساکنان یرانی الأصل (موالی) که از پیشگامان گروندگان به اسلام بودند از یک سو، و کوفیان یمنی الأصل که از زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ارادت و علاقه ویژه ی به امام علی(علیه السلام) داشتند از سوی دیگر، و نیز وجود مسیحیان و اندکی از یهودیان در کوفه، بافت جمعیتی متنوّعی را در کوفه پدید آورده بود.[56]سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه غالباً در چنین بستر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی شکل گرفته بود. ازین رو شکیت ها و نکوهش هی امیرمؤمنان در نهج البلاغه، نسبت به کسانیکه در نبرد با دشمنان کوتاهی و سستی می کنند، قابل توجیه است؛ زیرا بسیج نمودن چنین بافت جمعیتی متنوع و گوناگونی، با فرهنگ ها و اندیشه هی مختلف، کاری سخت و دشوار می نمود.

پی نوشت ها:

[1]. مروج الذهب، مسعودی،ج 3، ص 172 ؛ سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 21 و 22.
[2]. نگاهی به علی(علیه السلام)، محمد تقی جعفری، ص 65 و 66.
[3]. مقدمه ترجمه نهجالبلاغه، محمد تقی جعفری، ص 28 و 29.
[4]. سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص 15.
[5]. مقدمه سیدرضی بر نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی.
[6]. در تعریف «بلاغت» گفته اند، متناسب بودن سخن فصیح است با مقتضای حال، یعنی رعایت کردن وضع شنونده و یا خواننده از جهت میزان دریافت، و مقدار اطلاع وی، نیز رعایت موقعیت زمان و مکان و دیگر خصوصیت ها که موجب شده سخن یا نوشته، در شنونده و یا خواننده اثر مطلوب بجا نهد. به تعبیر کوتاه تر بلیغ کسی است که سخن را پیرایه بندد و دراز گوید آنجا که باید و کوتاه سازد و لفظ وی ساده بود آنجا که دراز گفتن و پیرایه بستن لفظ را نشاید .[مقدمه دکتر سید جعفر شهیدی بر نهجالبلاغه].
[7]. مقدمه نهجالبلاغه، سیدرضی.
[8]. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 23.
[9]. دانش نامه امام علی(علیه السلام) ، زیر نظر علی اکبر رشاد، ج 12، ص 156 تا 160؛ مقاله «مستدکارت نهجالبلاغه»؛ علی صدرایی خویی؛ مصادر نهجالبلاغه، حسینی خطیب، ج 1، ص 267.
[10]. نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری،ج 14، ص 188.
[11]. اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 141.
[12]. مصادر نهجالبلاغه، حسینی خطیب، ج 1، ص 51.
[13]. همان، ج 1، ص 48 و 49.
[14]. نقش ائمه در احیاء دین، ج 14، ص 188.
[15]. همان، ج 1، ص 50و 49.
[16]. در آستانه نهجالبلاغه، محمد حسن نادم، ص 155.
[17]. مصادر نهجالبلاغه، سید عبدالزهرا حسینی خطیب، ج 1، ص 54؛ در آستانه نهجالبلاغه، محمد حسن نادم، ص 156.
[18]. الغدیر، علامه امینی، ج 4، ص268.
[19]. همان، ص 272، 273.
[20]. «نقابت» منصبی است که به خاطر حفظ و نگهداشت شرافت خاندانها تأسیس شده تا از برخورد با افراد فرومایه در امان مانند. نقابت به دو قسم کلی و جزئی تقسیم می شود. (مراجعه کنید به ترجمه الغدیر ج 7، محمد باقر بهبودی).
[21]. الغدیر، علامه امینی، ترجمه محمدباقر بهبودی، ج 4، ص 279.
[22]. همان.
[23]. ترجمه الغدیر، محمد باقر بهبودی، ج 7، ص 291.
[24]. البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 12، ص 4.
[25]. مرحوم سیدرضی در اوایل نیمه دوم قرن چهارم هـ (359 هـ. ق) متولد شد و سرانجام در سال 406 هـ. ق در سن 47 سالگی در بغداد از دنیا رفت.
[26]. مشاکلة الناس لزمانهم، یعقوبی، ص 15.
[27]. مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 172.
[28]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 1، ص 205 و 206.
[29]. بازگشت به نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، ص 13.
[30]. همان، ص 42.
[31]. همان، ص 52 و 53.
[32]. بقره، آیه 269.
[33]. بازگشت به نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، ص 53، 54، 55.
[34]. سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص 44 و 43.
[35]. همان، ص 25و 24.
[36]. الغدیر، امینی، ج 4، ص 114.
[37]. نگاهی به علی(علیه السلام)، محمد تقی جعفری، ص 65.
[38]. همان، ص 66.
[39]. همان، ص 68.
[40]. علامه طباطبایی در این مورد می فرمایند: ابن ابیالحدید گزاف نگفته، زیرا اگر سجده است برای کلام خداست و همان محتوای قرآنی است که به صورت خطبه های علی(علیه السلام) در آمده است، سجده در حقیقت برای کلام خداوند است نه برای کلام مخلوق او. (حکمت نظری و عملی در نهجالبلاغه، جوادی آملی، ص51).
[41]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 11، ص 153 و 152 (در شرح خطبه 216 نهجالبلاغه به ترتیب ابن ابیالحدید) به نقل از ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند، ص5.
[42]. کلمات قصار 81.
[43]. ابوعثمان جاحظ می گوید: «فلولم نقف من هذا الکتاب الا علی هذه الکلمه لوجدناها شافیة کافیة و مجزئة مغنیة؛ بل لوجدناها فاضلة عن الکفایة، و غیر مقصرة عن الغایة، و احسن الکلام ما کان قلیله یغنیک عن کثیره، و معناه فی ظاهر لفظه، و کان الله عزوجل قد البسه من الجلالة، و غشّاه من نور الحکمة علی حسب نیة صاحبه و تقوی قائله»؛ (البیان والتبیین، جاحظ،ج 1، ص 83).
[44]. ذیل کلمه قصار 81.
[45]. تذکرة الخواصّ، سبط بن الجوزی الحنفی، ص 114.
[46]. کلمات قصار 262.
[47]. علی و بنوه، طه حسین، ص 40.
[48]. مقدمه شرح نهجالبلاغه، شیخ محمد عبده، ص 12.
[49]. امام علی(علیه السلام) صدای عدالت انسانی، جرج جرداق، ترجمه سید هادی خسرو شاهی، ج 4، ص 437و 438.
[50]. تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص 54 تا56.
[51]. در پیرامون نهجالبلاغه؛ هبة الدین شهرستانی، ترجمه سید عباس میرزاده أهری، ص 36 و 37.
[52]. همان، ص 34.
[53]. ترجمه و انتقاد از کتاب «الأمام علی ندای عدالت انسانیت»، ص 3.
[54]. در پیرامون نهجالبلاغه، علامه هبة الدین شهرستانی، با مقدمه علی دوانی، ص 13و 14.
[55]. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 557 به بعد.
[56]. در آستانه نهجالبلاغه، محمد حسن نادم، ص 131، 132، 136؛ برای آگاهی بیشتر از درباره شرایط فرهنگی مردم کوفه به کتاب «خاستگاه فرهنگی نهجالبلاغه» اثر محمد حسن نادم مراجعه شود.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد