۱۳۹۵/۰۴/۱۳
–
۲۴۸ بازدید
گناهان صغیره و کبیره
پرسش ۱ . منظور از گناهان صغیره و کبیره چیست؟ آیا در قرآن آیه اى در این باره داریم؟
پرسش 1 . منظور از گناهان صغیره و کبیره چیست؟ آیا در قرآن آیه اى در این باره داریم؟
«گناه» عملى است که با اراده و رضایت الهى در تضاد بوده و با ایجاد نوعى «تاریکى» معنوى در نَفْس انسان، آدمى را از خداى متعال که «نور» آسمانها و زمین است، دور مى سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خداى مى گردد.
به عبارت دیگر دستورات و فرمان هاى خدا، گاهى بر انجام رفتارى و گاهى بر دورى از کارى مى باشد؛ و گناهکار کسى است که از این دستورات سرپیچى کند؛ یعنى افعالى را که به آنها امر شده است ترک کند و افعالى را که از آنها نهى شده است انجام دهد.
از گناه در قرآن به تعبیرهاى گوناگونى یاد شده است که عبارتند از:
1. ذنب؛ به معنى دنباله است، چون هر عمل خلافى یک نوع پى آمد و دنباله به عنوان مجازات اخروى یا دنیوى دارد؛ این واژه، در قرآن 35 بار آمده است.
2. معصیت؛ به معنى سرپیچى و خروج از فرمان خدا و بیانگر آن است که انسان از مرز بندگى خدا بیرون رفته است؛ این واژه در قرآن 33 بار آمده است.
3. اثم؛ به معناى سستى و کُندى و واماندن و محروم شدن از پاداش ها است زیرا در حقیقت گنهکار یک فرد وامانده است و مبادا خود را زرنگ پندارد؛ این واژه در قرآن 48 بار آمده است.
4. سیّئه؛ به معنى کار قبیح و زشت است که موجب اندوه و نکبت گردد، در برابر «حسنه» که به معنى سعادت و خوشبختى است؛ این واژه 165 بار در قرآن آمده است.
5. جُرم؛ در اصل به معنى جدا شدن میوه از درخت و یا به معنى پست است، جریمه و جرایم از همین ماده مى باشد، جرم عملى است که انسان را از حقیقت، سعادت، تکامل و هدف جدا مى سازد؛ این واژه 61 بار در قرآن آمده است.
6. خطیئه؛ غالبا به معنى گناه غیرعمدى است. و گاهى در معنى گناه بزرگ نیز استعمال شده است، چنانکه آیه 81 سوره بقره و 37 سوره الحاقّه بر این مطلب گواه مى باشد؛ این واژه در اصل حالتى است که براى انسان بر اثر گناه پدید مى آید و او را از طریق نجات، قطع مى کند، و راه نفوذ انوار هدایت به قلب انسان را مى بندد.(1) این واژه 22 بار در قرآن آمده است.
7. فسق؛ در اصل به معنى خروج هسته خرما از پوسته خود مى باشد، و بیانگر خروج گنهکار از مدار اطاعت و بندگى خدا است که او با گناه خود حریم و حصار فرمان الهى را شکسته و در نتیجه بدون قلعه و حفاظ مانده است؛ این واژه 53 بار در قرآن آمده است.
8. فساد؛ به معنى خروج از حد اعتدال است که نتیجه اش تباهى و به هدر رفتن استعدادها است؛ این واژه 50 بار در قرآن آمده است.
9. فجور؛ به معنى دریدگى و پاره شدن پرده حیا و آبرو و دین است که باعث رسوایى مى گردد؛ این واژه 6 بار در قرآن آمده است.(2)
10. منکر؛ در اصل از انکار به معنى ناآشنا است، چرا که گناه با فطرت و عقل سالم، هماهنگ و مأنوس نیست، و عقل و فطرت سالم، آن را زشت و بیگانه مى شمرد؛ این کلمه 16 بار در قرآن آمده است و بیشتر در عنوان نهى از منکر، طرح شده است.
11. فاحشه؛ به سخن و کارى که در زشتى آن تردیدى نیست، فاحشه مى گویند. در مواردى به معنى کار بسیار زشت و ننگین و نفرت آور به کار مى رود؛ این واژه 24 بار در قرآن آمده است.
12. خنث؛ به هر امر زشت و ناپسند، خبیث گویند در مقابل «طیّب» به معناى پاک و دلپسند. این واژه در 16 مورد از قرآن به کار رفته است.
13. شر؛ به معنى هر زشتى است که نوع مردم از آن نفرت دارند، و بر عکس، واژه «خیر» به معنى کارى است که نوع مردم آن را دوست دارند، این واژه غالبا در مورد بلاها و گرفتارى ها استعمال مى شود، ولى گاهى نیز در مورد گناه به کار مى رود، چنانکه در آیه 8 سوره زلزال به معنى گناه به کار رفته است.
14. لَمَم؛ (بر وزن قلم)، به معنى نزدیک شدن به گناه و به معنى اشیاى اندک است و در گناهان صغیره به کار مى رود؛ این آیه در قرآن یک بار آمده است.
15. وِزر و ثِقل؛ به معنى سنگینى است و بیشتر در مورد حمل گناه دیگران به کار مى رود، «وزیر» کسى است که کار سنگینى از حکومت را به دوش خواهد کشید، این واژه در قرآن 26 بار آمده است. گاهى در قرآن واژه «ثقل» نیز که به معنى سنگینى است در مورد گناه به کار رفته است، چنانچه آیه 13 سوره عنکبوت به این مطلب دلالت دارد.
16. حِنث؛ (بر وزن جنس) در اصل به معنى تمایل به باطل و بازخواست آمده است و بیشتر در مورد گناه پیمان شکنى و تخلف، بعد از تعهد، آمده است. این واژه دو بار در قرآن آمده است.
17. حرام؛ به معنى ممنوع است، چنانکه لباس احرام لباسى است که انسان در حج و عمره مى پوشد و از یکسرى کارها ممنوع مى شود. و ماه حرام، ماهى است که جنگ در آن ممنوع مى باشد و مسجدالحرام یعنى مسجدى که داراى حرمت و احترام خاصى بوده و ورود مشترکین به آن ممنوع است؛ این واژه حدود 75 بار در قرآن آمده است.
این واژه هاى هفده گانه هر کدام بیانگر بخشى از آثار شوم گناه و حاکى از گوناگونى گناه مى باشند، و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژه اى، انسان ها را از ارتکاب گناه برحذر مى دارند.
اقسام گناه
گناهان در یک تقسیم بندى کلّى به دو گروهند:
1. گناهان صغیره (کوچک)، 2. گناهان کبیره (بزرگ).
خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»(3) «اگر از گناهان بزرگى که از آنها نهى شده اید اجتناب کنید بدى هاى شما را مى پوشانیم و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم».
و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصاها»(4) «و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده مى شود، آن گاه بزهکاران را از آن چه در آن است بیمناک مى بینى، و مى گویند: واى بر ما، این چه نامه اى است که هیچ [گناه] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز این که همه را به حساب آورده است».
باید توجه داشت که گناهى چون مخالفت فرمان خداوند متعال سنگین و بزرگ است از این روست که پیامبر گرامى اسلام به ابوذر مى فرمایند: «لاَ تَنظُر إِلى صِغَرِ الخَطیئَةِ وَ لکِن أُنظُر إلى مِن عَصَیتَه»(5) «به کوچکى گناه نگاه نکن بلکه بنگر چه کسى را نافرمانى مى کنى!» و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد مى فرمایند: «أَشَدِّ الذنوب ما استهان بِه صاحبُه»(6) «بزرگ ترین گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد».
اما در عین حال این موضوع با تقسیم گناهان به صغیره و کبیره منافاتى ندارد چرا که برخى از گناهان از نظر آثار و پیامدها نسبت به یکدیگر به کوچک و بزرگ تقسیم مى شوند. پس صغیره و کبیره صفتى نسبى است که در مقایسه میان گناهان و آثار و پیامدهاى آنها به دست مى آید اگرچه هر گناهى با صرف نظر از مقایسه با سایر گناهان معصیتى بزرگ به شمار مى آید.
امام باقر علیه السلام در حدیثى معیار تشخیص کبیره را بیان کرده و مى فرمایند: «کلّ ما اوعد اللّه عزّ و جل علیه النّار»(7) «هر گناهى که خداوند براى آن وعده آتش دوزخ را داده باشد کبیره است».
حضرت امام خمینى(ره) در تحریرالوسیله شش معیار را براى تشخیص گناه کبیره معرفى کرده اند که عبارتند از:
ـ هر گناهى که در شرع وعده آتش دوزخ و یا مجازات براى آن داده شده است.
ـ هر گناهى که در شرع به شدّت از آن نهى شده است.
ـ هر گناهى که از منظر آیات و روایات همسنگ و یا بزرگ تر از سایر گناهان کبیره معرفى شده است.
ـ هر گناهى که عقل به کبیره بودن آن اذعان کند.
ـ هر گناهى که در عرف مسلمانان کبیره تلقّى گردد.
ـ هر گناهى که روایات به کبیره بودن آن تصریح نمایند.(8)
گناهان کبیره در کلام امام صادق علیه السلام
عمروبن عبید یکى از علماى اسلام، به حضور امام صادق علیه السلام آمد، سلام کرد و سپس این آیه را خواند: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ»(9) «نیکوکاران کسانى هستند که از گناهان بزرگ، و زشتى پرهیز مى کنند».
سپس سکوت کرد و دنبال آیه را نخواند؛ امام صادق علیه السلام به او فرمودند: چرا سکوت کردى؟! او گفت: دوست دارم، گناهان کبیره را از کتاب خداوند بدانم.
آنگاه امام صادق علیه السلام گناهان کبیره اى را که در قرآن آمده بیان نمودند:
1. بزرگ ترین گناهان کبیره، شرک به خداست: قرآن مى فرماید: «مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ»(10) «کسى که براى خدا، شریک قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند».
2. ناامیدى از رحمت خدا: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»(11) «هیچ کس جز کافران از رحمت خدا، نومید نگردد»
3. ایمنى از مکر (عذاب و مهلت) خدا: «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»(12) «از مکر خدا ایمن نشود، مگر مردم زیانکار».
4. عقوق (و آزار) والدین: چنانکه قرآن از زبان عیسى علیه السلام مى فرماید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیًّا»(13) «خدا دستور داده که به مادرم نیکى کنم و مرا زورگوى تیره بخت قرار نداده است».
5. کشتن انسانِ بى گناه: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»(14) «و هر کس فرد با ایمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است که جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب کند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است».
6. نسبت نارواى زنا به زن پاکدامن: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»(15) «کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هرگونه آلودگى) و با ایمان را متهم مى سازند، در دنیا و آخرت، از رحمت الهى به دورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است».
7. خوردن مال یتیم: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»(16) «همانا کسانى که اموال یتیمان را خورند، آنها در شکم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند».
8. فرار از جبهه جهاد: «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(17)«و هر کس در آن هنگام (جنگ) به آنها پشت کند مگر در صورتى که هدفش، کناره گیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد (چنین کسى) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد، و جایگاه او جهنم، و چه بد عاقبتى است».
9. رباخوارى: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ»(18) «کسانى که ربا مى خورند، برنمى خیزند مگر مانند کسى که شیطان با تماس خود، او را همچون دیوانه، آشفته حال کرده است».
10. سحر و جادو: «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الاْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ»(19) «قطعا دانستند که هرکس خریدار جادو شود، در آخرت، بهره خواهد بود».
11. زنا: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً. یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً»(20) «هر کس که زنا کند، مجازاتش را خواهد دید، عذاب چنین کسى در قیامت، مضاعف گردد و با خوارى، همیشه در آن خواهد ماند».
12. سوگند دروغ براى گناه: «الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ»(21) «کسانى که پیمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندک مى فروشند، در آخرت، بى بهره اند».
13. خیانت در غنایم جنگى: «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(22) «و هر که در غنیمت جنگى، خیانت کند، روز قیامت با آنچه خیانت کرده بیاید».
14. نپرداختن زکات واجب: «یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ»(23) «در آن روز (طلاها و نقره ها را) در آتش دوزخ داغ و سوزان کرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى گذارند».
15. گواهى به دروغ، کتمان: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»(24) «هر کس گواهى دادن را پنهان کند، قلبش گنهکار است».
16. شرابخوارى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(25) «اى کسانى که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهاى قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس از آنها دورى کنید باشد که رستگار شوید»
17. ترک نماز یا واجبات دیگر به طور عمد: زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «من ترک الصّلاة متعمّدا فقد بَرى من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه»(26) «هر کس عمدا نماز را ترک کند از پیمان خدا و رسول خدا بیزارى جسته است».
18 و 19. پیمان شکنى و قطع رحم: چنانکه خداوند مى فرماید: «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»(27) «براى آنانکه (پیمان را مى شکنند و قطع رحم مى کنند) لعنت و خانه بد در آخرت، است».
امام صادق علیه السلام به اینجا که رسید، عمروبن عبید در حالى که از شدت ناراحتى، شیون مى کشید از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: «هلک من قال براءیه و نازعکم فى الفضل و العلم»(28) «به هلاکت رسید آن کس که به رأى فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستیز کرد»
البته باید توجه داشت که در میان گناهان کبیره برخى بزرگ تر از بقیه اند از این روست که در برخى روایات تعبیر «اکبر الکبائر»(29) آمده است و در بعضى روایات، عدد گناهان کبیره سه(30) و یا پنج(31) و یا هفت(32) و یا هشت(33) و یا نه(34) و یا یازده(35) و… ذکر شده است که البته این روایات با هم تعارض ندارند زیرا با توجه به تفاوت آثار گناهان کبیره برخى بزرگ ترند و لذا در روایات به همین موارد اشاره شده است نه این که روایات در مقام تعیین تعداد دقیق کبیره باشند.
رتبه بندى گناهان
پرسش 2 . آیا درست است که بگوییم گناهان با توجه به آثار آنها رتبه بندى مى شوند به طور مثال دروغ گناه کبیره است و دروغگو دشمن خداست اما اگر دروغ جزیى بود این طور نباشد و یا یکى از شخصیت هاى اجتماعى اگرچه گناه کوچک انجام دهد اما به دلیل تأثیر زیاد آن، گناه کبیره به شمار آید؟
از آیات و روایات استفاده مى شود که در چند مورد، گناه صغیره، تبدیل به کبیره مى شود و حکم گناهان کبیره را پیدا مى کند از جمله:
اول. اصرار بر صغیره
تکرار گناه صغیره، آن را تبدیل به گناه کبیره مى کند، و اگر انسان حتى یک گناه کند، ولى استغفار نکند، و در فکر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آید. صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، طناب و ریسمان ضخیم و کلفتى مى گردد که پاره کردنش مشکل است.
قرآن درباره پرهیزکاران مى فرماید: «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»(36) «آنان آگاهانه بر گناهانشان، اصرار نورزند».
امام باقر علیه السلام در شرح این آیه فرمود: اصرار، عبارت از این است که کسى گناهى کند و از خدا آمرزش نخواهد و در فکر توبه نباشد.
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و الاصرار فانه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم»(37) «از اصرار بر گناه بپرهیز، چرا که از بزرگ ترین جرایم است».
از گناهان کوچک غافل نشویم
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه یاران (در سفرى) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود «ائتوا بحطب»(38) «هیزم بیاورید که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم». یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکى است و هیچ گونه هیزم در آن نیست! رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بروید هر کدام هر مقدار مى توانید جمع کنید آنها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب خشکیده اى با خود آورند و همه را در پیش روى پیامبر صلى الله علیه و آله روى هم ریختند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هکذا تجتمع الذّنوب»؛ «این گونه گناهان، روى هم انباشته مى شوند»
سپس فرمود: «ایّاکم و الُمحقّرات من الذّنوب»؛ «از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت مى گردد…»
امام صادق علیه السلام فرمود: «لا صَغیرة مع الاِصرار»(39) «در صورت اصرار، گناه صغیره اى نباشد».
دوم. کوچک شمردن گناه
کوچک شمردن گناه، آن را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، براى روشن شدن موضوع، به این مثال توجه کنید:
اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند، ولى بعداً پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم، ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراض بگوید: این که چیزى نیست، بى خیالش. او را نمى بخشیم، زیرا این کار، از روح استکبارى او پرده برمى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد. به این روایات توجه کنید:
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: «من الذّنوب التّى لا یغفر لیتنى لا یؤخَذُ الاّ بهذا»(40) «از گناهان نابخشودنى این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات نکنند یعنى آن گناهِ مورد اشاره را کوچک بشمرد».
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «أَشَدِّ الذنوب ما استهان بِه صاحبُه»(41) «بزرگ ترین گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد».
امام صادق علیه السلام فرمود: «از گناه حقیر و ریز، بپرهیز (سبک مشمار) که آمرزیده نشود». عرض کردم: گناهان حقیر چیست!؟ فرمود آن است که: «الرّجل یَذنب فیَقول طُوبى لى لو لم یَکن لى غیر ذلک»(42) «کسى گناه کند و بگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشتم».
سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که گناه را بزرگ مى کند و موجب کیفر بیشتر مى شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «شر الاشرار من یتبجح بالشّر»(43) «بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد».
و نیز فرمود «مَن تَلذّذ بمعاصِى الله اورثه الله ذلا»(44) «کسى که از انجام گناه، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند».
امام سجاد علیه السلام فرمود: «إیّاک و ابتهاج بالذنب فان الابتهاج به اعظم من رکوبه»(45) «از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگ تر از انجام خود گناه است».
و نیز فرمود: «حلاوة المعصیة یفسدها الیم العقوبة»(46) «عذاب دردناک گناه شیرینى آن را تباه مى سازد».
چهارم. گناه از روى طغیان
یکى دیگر از امورى که موجب تبدیل گناه کوچک به گناه بزرگ مى شود، طغیان و سرکشى در انجام گناه است؛ در قرآن کریم مى خوانیم: «فَأَمّا مَنْ طَغى. وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى»(47) «و اما آنها که طغیان کردند و زندگى دنیا را مقدم شمردند، بى گمان جایگاهشان دوزخ است»
پنجم. مغرور شدن به مهلت الهى
دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نکردن سریع او را دلیل رضایت خدا بداند و یا خود را محبوب خدا بداند؛ «وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ»(48) «گناهکاران در دل مى گویند: چرا خداوند ما را به خاطر گناهانمان عذاب نمى کند؟ جهنم براى آنها کافى است، وارد آن مى شوند و بد جایگاهى است».
وعده عذاب جهنم براى چنین افرادى، دلیل آن است که گناه افرادى که مغرور به عدم مجازات سریع خداوند هستند، گناه کبیره است.
ششم. تجاهر به گناه
آشکار نمودن گناه نیز، گناه صغیره را تبدیل به گناه کبیره مى کند، شاید از این نظر که آشکار نمودن گناه حاکى از تجرّى و بى باکى بیشتر گنهکار است، و موجب آلوده کردن جامعه، و عادى نمودن گناه مى گردد.
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و المجاهرة بالفُجور فانّه من اشدّ المَأثِم»(49) «از آشکار نمودن گناهان بپرهیز، که آن از سخت ترین گناهان است».
و حضرت رضا علیه السلام فرمود: «المستتر بالحسنة یعدل سبعین حسنة و المذیع بالسیّئة مخذول»(50) «پاداش پنهان کننده کردار نیک، معادل هفتار کار نیک است، و آشکار کننده گناه، خوار مى باشد»
هفتم. گناه شخصیت ها
گناه آنان که در جامعه، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست، و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد، زیرا گناه آنها داراى دو بُعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى.
گناه شخصیت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمینه اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.
بر همین اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است.
گناه بزرگان از دیدگاه قرآن
در آیات 44 تا 47 سوره حاقّه درباره عالمان بدعت گذار مى خوانیم: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ. فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ»؛ «و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتیم، سپس شاهرگش را قطع مى کردیم، و احدى از شما قادر نیست مانع شود و از او حمایت کند».
در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى هیچ کدام از آنها این گونه سخن نگفت که: رگ گردنت را مى زنیم، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید، زیرا او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است. بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است، مسئولیت بیشترى دارند.
مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن
در قرآن دانشمندان بى عمل به الاغ و سگ، تشبیه شده اند.
در مورد بلعم باعورا دانشمند گنهکار مى خوانیم: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»؛ «مثال او همانند سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را از دهانش بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند. (آن چنان تشنه دنیا است که همیشه دهانش باز است».
گناه بزرگان از دیدگاه روایات
امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود: «یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد»(51) «هفتاد گناه از جاهل، بخشیده مى شود قبل از آنکه یک گناه از عالم، بخشیده گردد».
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود: «اگر عالمان دین و زمامداران، فاسد شدند، مردم نیز فاسد شوند»
و در سخن دیگر فرمود: عوام امّت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امّت من! شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟ فرمود: «خواص امتى اربعة: الملوک و العلماء و العبّاد و التّجّار» خواص امت من چهار دسته اند: 1. زمامداران، 2. دانشمندان، 3. عابدان، 4. تاجران.
شخصى دیگر پرسید: چگونه؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى کند؟ و تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد، به چه کسى باید اطمینان نمود؟
بنابراین گناه مسئولین، چهره ها، علما، نهادها، نویسندگان، بزرگان و سادات بیشتر به حساب مى آید.
گناه کوچک
پرسش 3 . حکم عمل به گناهى کوچک تر براى فرار از گناه بزرگ تر چیست؟
نخست باید دانست اگرچه گناه کوچک تر، پلیدى و زشتى کمتر دارد و نسبت به گناه بزرگ تر، آفت کمترى دارد، اما توجیه این کار اگر همراه با حق دادن به خود باشد، موجب تکرار گناه کوچک و خوددارى از توبه مى شود این وضعیت خطرناک است و روحیه تخلف در آدمى ریشه مى دواند و آینده فرد قابل پیش بینى نیست.
در فرازى از پندهاى پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله به اباذر مى آموزیم، که فرمود: «یا اباذر، لاتنظر الى صغر الخطیئه و لکن انظر الى من عصیت»(52) «اى اباذر به کوچکى گناه نگاه نکن، بلکه به بزرگى کسى بنگر که او را نافرمانى کرده اى».
شاید با توضیحى مختصر و گذرا درباره گناهان کوچک، مقدارى با جایگاه آن در آیات و روایات آشنا شویم:
ممکن است مرتکبین به گناهان کوچک، عملى را انجام دهند که از نظرشان در درجه دوم اهیمت قرار داشته و پندارشان این باشد که از حیث کوچکى قابل بخشش است، غافل از این که تکرار صغیره و کوچک شمردن آن، خود گناه کبیره است و مداومت بر آن، آدمى را در ارتکاب گناه گستاخ مى کند! علاوه، چنین کسانى فراموش مى کنند که چه کسى مورد عصیان و نافرمانى قرار گرفته است؟
ناگفته نماند که گناهان کوچک هم چون نخ نازک و باریکى هستند که با تکرار، تبدیل به ریسمان ضخیمى شده که پاره کردن آن مشکل است!
تا چند ز دست خویش فریاد
کنم از کرده خود کجا روم داد کنم
طاعات مرا گناه باید شمرى
پس، از گنه خویش چسان یاد کنم
در این راستا امام على علیه السلام مى فرماید: «أَشَدِّ الذنوب ما استهان بِه صاحبُه»(53) «بزرگ ترین گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد»
فکر گناه
پرسش 4 . آیا فکر کردن به برخوردهایى که با نامحرم داشته ایم گناه است و راه مبارزه با این افکار چیست؟
در ابتدا گفتنى است؛ فکر گناه از جهت فقهى و حقوقى گناه نیست اما از جهت اخلاقى خطا و ناصواب است، زیرا یکى از کانون هاى تصمیم گیرى در وجود آدمى، فکر و اندیشه است. در حقیقت فکر سالم، ثمره و بازده سالم، و فکر آلوده، بازده ناسالم و آلوده به دنبال دارد.
امام على علیه السلام مى فرماید: «من کثر فکره فى المعاصى دعته الیها»(54) «کسى که زیاد درباره گناه فکر کند، او را به گناه سوق مى دهد».
تفاوتى که میان گناه در قانون هاى اجتماعى و مذهبى وجود دارد، این است که در جامعه تمام کیفرها به عمل مربوط مى شود و تا شخصى به گناهى دست نزند، تحت پیگیرد کیفرى و قانونى قرار نمى گیرد، اما در فرهنگ اسلامى، امامان معصوم علیهم السلام ما را از اندیشه و فکر گناه نیز برحذر داشته اند.
به دیگر سخن، اسلام در پى آن است تا گناه را از سرچشمه بخشکاند و آلودگى را در نطفه خفه کند و در حقیقت پایه اعمال را از نظر کیفر و پاداش روى اندیشه و نیت افراد بنا نهاده اند! در این راستا حضرت عیسى علیه السلام ضمن گفتارى به حواریون فرمود: «موسى بن عمران علیه السلام به شما دستور داد تا زنا نکنید، ولى من به شما امر مى کنم که روح خود را به زنا خبر ندهید (فکر زنا نکنید) تا چه رسد به انجام آن! زیرا کسى که روح و فکرش را به زنا خبر دهد، مانند کسى است که در اطاق رنگینى آتش روشن کند، دود آتش نقشه هاى رنگین آن اطاق را کثیف مى کند، گرچه خانه را نسوزاند!»(55) یعنى، فکر گناه، کانون تصمیم گیرى وجود انسان را آلوده کرده و چنین کانونى به تاریکى گناه نزدیک تر است تا به سفیدى اطاعت الهى!
فرد مسلمانى در یکى از جنگ ها به دست کفّار به قتل رسید و بعد به «قتیل الحمار»؛ «کشته راه خر» معروف شد. علت این نامگذارى به این بود که هدف او از نبرد، غنیمت بردن الاغ شخص کافر بود اما متأسفانه خودش کشته شد.(56)
ناگفته نماند که نیّت گناه دو صورت دارد:
یکم، به معناى خطور قلب است که گاهى بى اختیار بر قلب خطور کرده و استقرارى ندارد؛ و این قسم حرمت نداشته و مورد مؤاخذه نیست و سؤال مورد نظر هم از همین نوع است.
دوم، به معناى عزم و تصمیم جدى بر گناه که به دنبال آن، عملى در خارج صورت پذیرد. و مقصود از روایاتى که آن را گناه و مورد بازخواست دانسته اند همین قسم دوم است که به صورت جدى تصمیم بر گناه بگیرد. در ضمن شمارى از راه کارهاى مبارزه با این افکار عبارتند از:
1. شرکت نکردن در مجالسى که حریم مرد و زن نامحرم رعایت نمى شود، به خصوص پرهیز جدى از مکان هاى خلوت که مانع از ورود دیگران است.
2. در صورت حضور در چنین جمعى، از دقت و ریزبینى نسبت به افراد نامحرم دورى جستن.
3. یاد پروردگار متعال در همه احوال، چه در برخورد با حلال و چه هنگام نزدیکى به حرام.
4. برنامه ریزى بهینه در استفاده از سرمایه گرانمایه عمر، در بخش هاى گوناگون اجتماعى، مذهبى، فرهنگى، ورزشى، تفریح هاى سالم و…، که بهترین فرصت براى وسوسه ها و راه یابى شیطان زمان هاى خالى از برنامه است.
5. گزینش دوستان و افراد شایسته، که هم در امور دنیوى و هم در جنبه آخرتى یار و مددکار انسان باشند.
در پایان باید گفت: اگر دل از اخلاق فاضله و یاد و ذکر الهى تهى شود، مأمن و محل استقرار شیطان مى شود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(57) «هر که از یاد خداى رحمان روى گرداند، شیطانى را برانگیزیم تا قرین وى باشد»
آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبى که به عشقت نطپد جز گِل نیست
آن کس که ندارد به سر کوى تو راه
از زندگى بى ثمرش حاصل نیست(58)
پیامدهاى گناه
پرسش 5 . آیا در آیات و روایات مشخص شده که هر کدام از گناهان داراى چه آثارى در زندگى ما هستند؟
باید توجه داشت همان گونه که هر قدمى براى خروج از جاده هموار و صحیح، پیامدى فورى براى شخص مسافر دارد که کمترین آن دور شدن یک گامِ وى از مقصد است؛ آثار گناهان نیز فورى و آنى است که کمترین آن دورى از هدف و مطلوب نهایى بشر است که همان نیل به مقام قرب الهى است از این روست که امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «إِنَّ العَمل السَّیئ أَسرَع فِى صَاحِبه مِن السکینِ فِى اللَحم»(59) «تأثیر کار بد در شخص از کارد در گوشت سریع تر است».
با بررسى متون دینى مى توان آثار و پیامدهاى گناهان را به گونه هاى مختلفى تقسیم کرد مانند پیامدهاى دنیوى و اخروى و آثار زیانبار مادى و معنوى و پیامدهاى فردى.
از آنجا که پرداختن به پیامد همه گناهان مستلزم تألیف کتابى چند جلدى است که از حوصله این نوشتار خارج است(60) لذا سعى مى کنیم تا با حفظ چارچوب برخى تقسیمات پیشین به پیامدهاى کلى برخى از گناهان بپردازیم.
پیامدهاى دنیوى گناهان
خداوند متعال در آیات متعدد از قرآن کریم به آثار و پیامدهاى دنیوى گناهان برخى از امّت هاى پیشین اشاره مى کند و در سوره بقره مى فرماید: «فَأنزَلنا عَلَى الَّذِین ظَلَمُوا رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یفسقُون»(61) «بر ستمگران به خاطر نافرمانى عذابى از آسمان فرستادیم».
و در جایى دیگر بر ادامه همین سنّت، نسبت به اقوام آینده تأکید مى کند و مى فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»(62) «هر مصیبتى که به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید».
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «هرگاه زنا زیاد شود زلزله هاى فراوان به وقوع مى پیوندد»(63) روشن است که پیامد منفى گناه عده اى، گریبان گیر همه جامعه مى شود.
پیامدهاى منفى گناهان در عرصه امور معنوى
1. محرومیت از نماز شب
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «إِنَّ الرَّجل یَذنِب فَیحرم صَلوة اللَّیل»(64) «همانا شخص گناهى مرتکب مى شود و در اثر آن از نماز شب محروم مى شود».
2. قساوت قلب
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: «مَا جَفَّت الدُمُوعُ إِلاَّ لِقَسوَةِ القُلوبِ وَ مَا قَسَت القُلُوبُ إِلَّا لِکَثرَةِ الذُّنُوب»(65) «اشک چشم ها نمى خشکد مگر به خاطر قساوت دل ها و دل ها سخت نمى شود مگر به خاطر گناهان زیاد».
3. عدم استجابت دعا
امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «إن العبد یسأل الله الحاجة فیکون من شانه قضاؤا إلى أجل قریب أو وقت بطیئ فیذنب العبد ذنبا فیقول الله تبارک و تعالى للملک: لاتقضى حاجته و أحرمه إیاها فإنه تعرض لسخطى و استوجب الحرمان منى»(66) «همانا بنده از خداوند حاجتى را درخواست مى کند که اقتضا دارد که زود یا دیر برآورده شود سپس آن بنده دچار گناهى مى شود؛ خداوند به فرشته خطاب مى کند: حاجتش را برآورده نساز و از آن محرومش کن زیرا وى در معرض خشم من درآمد سزاوار محرومیت شد»
4. حجاب عقل
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید: «من قارف ذنبًا فارقه عقل لا یرجع إلیه أبدا»(67) «هر کس به گناهى نزدیک شود یک جنبه عقلانیتى از او دور مى شود که هرگز به او برنمى گردد»
5. حجاب قلب
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «ما من شیئ أفسد للقلب من خطیئة أنّ القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به حتى تغلب علیه فیصیر اعلاه أسفله»(68) «هیچ چیز فاسد کننده از گناه براى قلب نیست همانا قلب با گناه مواجه مى شود و با آن خو مى گیرد تا این که گناه بر قلب چیره مى شود و آن را زیر و رو مى کند».
و امیرمؤمنان علیه السلام در این باره مى فرمایند: «لا وجع أوجع للقلوب من الذنوب»(69) «هیچ دردى دردناکتر از گناه براى دل ها نیست».
6. گمراهى و الحاد
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «فإن المعاصى تستولى الخذلان على صاحبها حتى توقِعُه ردَّ ولایة وصى رسول اللّه و دفع نبوّة نبىّ اللّه و لا تزال نبلک حتى توقعه فى ردّ توحید اللّه و الالحاد فى دین اللّه»(70) «همانا گناهان گمراهى را بر گنهکار مسلّط مى نمایند تا آنجا که او را به ردّ ولایت وصى رسول خدا و انکار نبوّت پیامبر و به همین منوال انکار یکتایى خدا و الحاد و کفر در دین خدا آلوده مى گرداند»
7. ترس از مرگ
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: «لا تکن … یکره الموت لکثرة ذنوبه(71) «از آنان مباش … که مرگ را خوش نمى دارند چون گناهانشان بسیار است».
8. ذلّـت
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: «من تلذّذ بمعاصى الله أورثه اللّه ذلا»(72) «هر که از مخالفت فرامین الهى لذت ببرد خداوند او را به ذلت دچار سازد».
9. اندوه مؤمن
حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «إذا کثرت ذنوب المؤمن و لم یکن له من العمل ما یکفرها إبتلاه الله بالحزن لیکفرها به عنه»(73) «هرگاه گناهان مؤمنى زیاد شود و در مقابل آن، اعمال خیر نداشته باشد که آن را جبران کند خداوند او را به حزن و اندون دچار مى کند تا بوسیله آن گناهان وى آمرزیده شود».
10. پرده درى و برداشته شدن حجب و حیا
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «إنّ اللّه تبارک و تعالى على عبده المؤمن أربعین جُنةً فمتى أَذنَبَ ذَنباً کَبیراً رَفعَ عَنه جُنةَ»(74) «براى خداوند تبارک و تعالى بر بنده با ایمانش چهل پرده است که هرگاه یک گناه بزرگ انجام دهد یکى از آن پرده برداشته مى شود».
از این روست که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در دعاى مشهور کمیل مى فرماید: «أللّهم اغفرلى الذّنوب التى تهتک العصم»؛ «بار الها! بیامرز برایم آن گناهانى را که پرده ها را مى درد».
پیامدهاى دنیوى گناهان در عرصه امور مادى
1. محرومیت از رزق و روزى
امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدرء عنه الرّزق»(75) «مردى گناهى انجام مى دهد و در نتیجه روزى از او دور مى شود».
امام صادق علیه السلام نیز مى فرمایند: «إنّ الذّنب یحرم العبد الرّزق»(76) «همانا گناه بنده را از روزى محروم مى سازد».
2. فقـر
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «إنّ المؤمن إذا قارف الذّنوب ابتلى بها بالفقر»(77) «همانا شخص مؤمن هنگامى که به گناه نزدیک شود به سبب آن دچار فقر و تنگدستى مى شود».
3. سلب نعمت
روشن است که نعمت دایره اى فراخ تر از رزق و روزى دارد. امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «ما أنعم اللّه على عبدٍ نعمةً فسلبها إیّاه حتى یذنب ذنباً یستحقّ بذلک السّلب»(78) «هیچ گاه خداوند نعمتى را به بنده عطا نکرده و سپس آن را بردارد مگر این که بنده، گناهى مرتکب شود که به خاطر آن، مستحق محرومیت از نعمت باشد»
4. بیمارى
قال الصادق علیه السلام: «إِنَّه … لامَرَض إِلَّا بِذَنبٍ»(79) «هیچ بیمارى نیست مگر به خاطر گناه».
5. کوتاهى عمر
قال الصادق علیه السلام: «من یموت بالذّنوب أکثر ممّن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان أکثر ممّن یعیش بالاعمار»(80) «آنها که به خاطر گناه مى میرند بیش از کسانى هستد که با اجل طبیعى از دنیا مى روند و کسانى که به خاطر کار نیک به زندگى ادامه مى دهند بیش از کسانى است که به خاطر عمر طبیعى در قید حیاتند»
6. نزول بلا
امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «ما من نَکبةٍ تصیب العبد إلاّ بذنبٍ و ما یعفوا اللّه عنه أکثر»(81) «هیچ رنج مصیبتى به بنده نمى رسد مگر به سبب گناه هاى او، و [با این حال] آن چه را خدا مى بخشد بیشتر است».
و همچنین حضرت امیرالمؤمنین امام على علیه السلام مى فرمایند: «قد یبتلى الله المؤمن بالبلیة فى بدنه او ماله او ولده او أهله و تلا هذه الایة او ما أصابکم من مصیبة…»(82) «چه بسا خداوند شخص مؤمن را گرفتار و دچار بلا و مصیبتى در بدن و یا مال و یا فرزندان و یا خانواده اش نماید و سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند که: هر مصیبتى که به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید…».
7. خشکسالى و نباریدن باران
امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «إنّ اللّه عزّ و جل إذا عَمِلَ قومٌ بالمعاصى صَرَف عنهم ما کان قدّر لهم من المطر فى تلک السّنة إلى غیرهم»(83) «هرگاه قومى مرتکب خطا شوند خداوند متعال بارانى را که مقدّر فرموده است در آن منطقه فرو فرستد در آن سال از آنجا دریغ کرده و به جاى دیگر ارزانى مى کند»
8. عدم ایمنى از حوادث
حضرت امیرالمؤمنین امام على علیه السلام مى فرمایند: «تعوذوا بالله من سطوات اللّه باللّیل و النّهار قال قلت له و ما سطوات الله قال الاخذ على المعاصى»(84) «به خدا پناه ببرید از غافلگیر کردن خداوند در شب و روز [بلاهاى شبانه و حوادث ناگهانى] راوى مى گوید از امام پرسیدم که غافلگیر کردن خداوند چیست؟ امام فرمود: تنبیه خداوند [بندگان را ]به خاطر گناهان است».
9. حکومت جائران و ظالمان
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «یقول اللّه عزّ و جل إذا عصانى من عَرَفَنى سَلَّطتُ عَلَیه من لَایَعرفُنى»(85) «خداوند متعال مى فرماید هرگاه کسى که مرا مى شناسد مرا معصیت کند بر او کسى را مسلّط مى کنم که مرا نمى شناسد»
10. ترس از حکّام و زمامداران
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «إن أحدکم لیکثر به الخوف من السّلطان و ما ذلک إلاّ بالذّنوب فتوقوا ما استطعتم»(86) «همانا شخصى از شما بسیار از حاکم و زمامدار مى ترسد و این ترس نیست مگر بر اثر گناهان پس تا مى توانید از گناهان بپرهیزید».
آثار اُخروى گناهان
خداوند متعال در آیات متعددى از قرآن کریم، عذاب دوزخ را به عنوان یکى از پیامدهاى گناهان معرفى کرده است. در سوره نمل آمده است: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(87) «آنان که اعمال بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مى شوند آیا جزایى جز آن چه عمل مى کردید خواهید داشت» و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً»(88) «و هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست، جاودانه در آن مى مانند»
در روایات ما علاوه بر اصل عذاب اخروى شخص گناهکار به پیامدهاى دیگر گناهان اشاره شده است که برخى از آنها را ذکر مى کنیم:
1. نابودى اعمال نیک
امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «جدوا و اجتهدوا و إن لم تعلموا فلا تعصوا فإن من یبنى و لا یهدم یرتفع بنیانه و إن کان یسیرا و من نبى و یهدم یوشک إن لا یرتفع بنائه»(89) «تلاش و کوشش کنید [در عمل صالح ]و اگر عمل [صالح ]نمى کنید گناه نکنید، زیرا کسى که بنا را مى سازد و خرابش نمى کند ساختمان او هر چند اندک بالا مى رود و کسى که بنا را مى سازد و خراب مى کند بنایى ندارد».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «کسى که سبحان الله بگوید خداوند در بهشت درختى براى او مى کارد مردى برخاست و عرض کرد: پس ما درختان زیادى در بهشت داریم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: آرى ولى مبادا که آتشى به سوى آنها روانه کنید و همه را بسوزانید»(90)
2. پذیرفته نشدن اعمال نیک
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «و لو صلیتم حتى تکونوا کالاوتاد و صمتم حتى تکونوا کالحنایا لم یقبل اللّه منکم إلاّ بورعٍ حاجز»(91) «اگر آن قدر نماز گزارید که چون میخ هاى کوبیده بر زمین شوید و آن قدر روزه بگیرید که چون چوب هاى تراشیده ضعیف گردید خدا از شما نمى پذیرد مگر با ورع بازدارنده از گناه».
3. محرومیت از آمرزش
خداوند بخشاینده گناهان است. بنده اى که پس از گناهان استغفار کند آمرزیده مى شود ولى اگر بر گناه خود اصرار کند از آمرزش خدا محروم مى شود از این روست که امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «مَن هَمَّ بسیئةٍ فلا یعملها فإنه ربما عمل العبد السیة فیراه الرب فیقول «و عزتى و جلالى لا أغفرلک بعد ذلک ابدا»(92) «کسى که آهنگ گناهى کرد باید از آن خوددارى کند زیرا بسا که بنده گناهى کند و پروردگار او را ببیند و بگوید: قسم به شکوه و جلالم که پس از این دیگر تو را نیامرزم».
باید توجه داشت که عواقب خاص دنیوى و اخروى بسیارى از گناهان در روایات معصومان بیان شده است که از حوصله این نوشتار خارج است و لذا از پرداختن به آنها صرف نظر مى کنیم و تنها براى حسن ختام حدیثى از امام سجاد علیه السلام در این باره را نقل مى کنیم:
گناهانى که نعمت ها را تغییر مى دهند: تجاوز به حقوق مردم، کناره گرفتن از عادت خیر، از بین رفتن نیکى به مردم، کفران نعمت، ترک شکر.
گناهانى که موجب ندامت و حسرت است: قتل نفس، ترک صله رحم، واگذاشتن نماز تا از دست رفتن وقت، ترک وصیت، باز نگرداندن حقوق مالى مردم، منع زکات تا رسیدن مرگ و لال شدن زبان.
گناهانى که باعث زوال نعمت است: عصیان عارف به ستم، تعدى به مردم، استهزاء افراد، خوار نمودن انسان ها.
برخى سستى ها که نعمت ها را دفع مى کند و نمى گذارد به انسان برسد: اظهار احتیاج، خواب ثلث اول شب، خواب صبح تا از دست رفتن نماز، خواب صبح تا ضایع شدن نماز، کوچک شمردن نعمت، شکایت از حضرت حق.
گناهانى که باعث پرده درى است: شرابخوارى، قماربازى، دلقک بازى، کار لغو، شوخى، گفتن عیوب مردم، همنشینى با مى خواران.
گناهانى که سبب نزول بلا و حادثه است: نرسیدن به داد اندوهگین، ترک یارى ستمدیده، ضایع کردن امر به معروف و نهى از منکر.
گناهانى که موجب پیروزى دشمنان است: ظلم آشکار، اظهار معاصى، مباح شمردن حرام، سرپیچى از خوبان، اطاعت از بدکاران.
گناهانى که باعث مرگ زودرس است: قطع رحم، سوگند دروغ، گفتار کذب، زنا، بستن راه مسلمین، ادعاى امامت به ناحق.
گناهانى که سبب قطع امید است: یأس از رحمت، ناامیدى شدید از لطف خدا، تکیه بر غیر حق، تکذیب وعده الهى.
گناهانى که علت برداشته شدن پرده حرمت است: وام گرفتن به نیت پس ندادن، اسراف در خرج، بخل بر زن و فرزند و ارحام، بداخلاقى، کم صبرى، به کارگرفتن بى حوصلگى، خود را به تنبلى زدن، سبک شمردن اهل دین.
گناهانى که موجب رد شدن دعاست: نیت بد، زشتى باطن، دورویى با برادران دینى، باور نداشتن به اجابت دعا، به تأخیر انداختن نماز تا از بین رفتن وقت، ترک تقرّب به حق با روى گرداندن از کار خیر و صدقه، ناسزا گفتن و فحش در کلام.
گناهانى که سبب عدم نزول باران مى شود: ستم قضات در احکام، شهادت ناحق، کتمان شهادت، منع زکات و قرض، سنگدلى نسبت به نیازمندان و تهیدستان، ستم بر یتیم و نیازمند، راندن سائل و رد کردن تهى دست در شب تار.(93)
ریشه گناهان
پرسش 6 . ریشه تمامى گناهان چیست؟
علماى اخلاق با استفاده از آیات قرآن، عوامل سقوط انسان را «هواى نفس، دنیا و شیطان» مى دانند.
یک. هواى نفس
خداوند دو نوع گرایش در نفس قرار داده است: گرایش به نیکى و گرایش به بدى. زیاده خواهى در میل هاى غریزى و کشش هاى کور این هواى نفس یا پیروى از شهوت است.
این چنین نفسى منشأ فسادها و گناهان شمرده شده است تا جایى که یوسف پیامبر از آسیب ها و آفت هاى آن به خدا پناه مى برد: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّى»(94) «من هرگز خودم را تبرئه نمى کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدى ها امر مى کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند».
دو. دنیاگرایى
کلمه دنیا که درنقطه مقابل کلمه آخرت به کار رفته، به معنى زندگانى نزدیک تر است. زندگى دنیا به لحاظ این که در زمره مخلوقات خداوند حکیم است، هیچ عیبى ندارد و براساس مشیّت الهى، نظام زندگى دنیوى، بهترین نظام است اما اشکال اصلى کیفیت رابطه انسان با دنیا است.
کسانى که با بینش مادى به دنیا مى نگرند و گمان دارند براى همیشه در آن خواهند ماند، دچار غفلت از خدا و آخرت مى گردند.
بنابراین در نخستین گام بر ما لازم است که بینش خود را نسبت به دنیا اصلاح کنیم و دریابیم که زندگى انسان منحصر به زندگى دنیا نیست، بلکه در وراى آن یک زندگى جاودانه براى وى وجود دارد. در اولین گام رابطه واقعى میان دنیا و آخرت را کشف کنیم به این ترتیب که آن دو را با هم مقایسه کرده، دریابیم که رابطه دنیا با آخرت، رابطه راه و مقصد است، و یا وسیله و هدف؟! و نقطه اساسى انحراف ها و لغزش ها، از این جا پیدا مى شود که انسان بیش از حد به دنیا توجه کند، نگران آن باشد، بدان دل بسته، تمام تلاشش را صرف آن نماید. این گونه دنیاطلبى انسان، محور گناهان، کفر، نفاق و… به شمار مى رود.
به همین دلیل در روایات آمده: «اساس هر خطاها، محبت دنیاست». «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه»(95) امام على علیه السلام کیفیت برخورد با دنیا را این گونه بیان نموده اند: «کسى که با چشم بصیرت به آن (دنیا) بنگرد، (دنیا) او را آگاهى بخشد و آن کس که چشم به دنیا دوزد، کور دلش مى کند».(96)
یارب به بنده چشم دلى ده خداى بین
تا عرش و فرش آینه بیند خدا نما(97)
سه. شیطان
در قرآن پیروى از شیطان مظهر ضدارزش معرفى شده است تا آنجا که در بعضى آیات مى فرماید: «انسان دو راه در پیش دارد؛ یکى راه خدا و دیگرى راه شیطان»(98)
عُمده کار شیطان، وسوسه کردن انسان از کانال هواى نفس است، در واقع وقتى شیطان هواى نفس و خواسته هاى سراسر نارواى آن را تأیید مى کند، نقش کمک را دارد. اگر هواى نفس نمى داشتیم، شیطان بر ما تسلّط نداشت. هنگامى که در نفس خویش خواسته اى داشته باشیم و دنبالش برویم شیطان آن را تزیین و تأیید مى کند تا بیشتر به آن جذب شویم.
نتیجه کار شیطان، غفلت از خدا، دورى از یاد خدا، جذب شدن به دنیا و جلب توجه بیش از حد به مادیات است.
گناه شرعى و قانونى
پرسش 7 . گناه چیست؟ آیا میان گناهان اخلاقى و دینى و گناهان اجتماعى و قانونى تفاوتى هست؟
گناه در لغت فارسى در معانى بزه، جرم، خطا، نافرمانى و مانند آن به کار مى رود. و در لغت عربى از آن به «ذنب» و «معصیت» تعبیر شده است. معنایى که در برگیرنده تمام معنى ها باشد، همان نافرمانى و انجام عملى برخلاف قانون است (چه قانون طبیعى و اجتماعى باشد و چه قانون الهى و دینى) و تخلّف از آن سبب عقوبت و کیفر در این دنیا و نیز در آخرت است.
گناه تخلّف از قانون هاى طبیعى و اجتماعى با گناه و تخلّف از قانون هاى مذهبى از جهاتى با هم تفاوت دارند. ما به صورت گذرا چند فرق را بیان مى کنیم:
1. گناه در مورد قانون هاى طبیعى و اجتماعى به همان تخلّف هایى گفته مى شود که در حدود قواعد و موازین طبیعت و در مرز امنیت و اجتماع صورت مى گیرد.
مثال اول: نوشیدن مشروب هاى الکلى یا پرت شدن از بالاى بام با قواعد طبیعت مخالف است. مورد اول با موازین بهداشتى و سلامت بدن و دومى با قانون جاذبه زمین، همخوانى ندارد. تخلّف کننده نیز به کیفر سرپیچى از قوانین طبیعت، سلامتى و عمر خود را به مخاطره افکنده است.
مثال دوم: دزدى و امورى که به امنیت عمومى لطمه مى زند از نظر قانون گناه محسوب مى شود و متخلّف به کیفر مخالفت با آن، جریمه و کیفر مى شود.
از نظر مذهب و دین، تمام آنچه مخالف با قانون هاى طبیعى و اجتماعى باشد و یا با فضایل اخلاقى و شرف انسانى و یا با عفت و سعادت اجتماعى منافات داشته باشد، گناه به شمار مى رود. بنابراین متخلّف به کیفر خود مى رسد.
در واقع دین مقدس اسلام با بینش وسیع ترى به وضع بشر مى نگرد و همان گونه که به سلامت جسم و آسایش جامعه توجه دارد، به سلامت روح و آرامش فکر و جان انسان ها نیز اهمیت مى دهد.
در قوانین امروزه حتى در کشورهاى پیشرفته براى خودکشى و بى عفّتى جرم یا گناهى قایل نیستند؛ چون از نظر آنان این گونه کارها به امنیت اجتماعى لطمه اى نمى زند. ولى در بینش دینى، تمام این ها گناه به حساب مى آید، زیرا شرف انسانى و فضیلت اخلاق افراد را لکه دار مى کند. علاوه بر این به صورت غیرمستقیم پایه هاى امنیت اجتماعى و عمومى را نیز متزلزل مى سازد.
2. کیفر مخالفت با قانون هاى طبیعى و اجتماعى محدود به همین دنیاست، در صورتى که مخالفت با قانون هاى الهى، هم در دنیا و هم در آخرت کیفر دارد.
مثال: شخص دزد ممکن است با چند ماه زندانى شدن، به کیفر خود برسد اما تخلّف از قانون هاى الهى، هم سبب بدبختى و سیه روزى در این دنیاست و هم عذابى اخروى در پى دارد.
قرآن کریم درباره مفسّران و ستیزه گران با خداوند مى فرماید: «لَهُمْ خِزْیٌ فِى الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ»(99) «آنان در دنیا خوارى و سرافکندگى و در آخرت، مجازات بزرگى در پیش دارند».
3. فرق اساسى گناه در قوانین اجتماعى و مذهبى این است که در اجتماع، کیفر براساس عمل در نظر گرفته مى شود. یعنى کسى که برخلاف قوانین اجتماعى کارى کرد، به مجازات مى رسد اما در احکام و قوانین دینى، نیّت و اندیشه نیز در قلمرو گناه وارد مى شود. تا جایى که انگیزه عمل از خود عمل مهم تر قلمداد گردیده است. در حقیقت اندیشه پیرامون گناه، خود بزرگ ترین وسیله تولید گناه است «ز خیر، خیر تراوش نماید، از شر، شر».
یکى از مسائل مهم در زمینه گناه شناسى، شناخت مرزهاى گناه است. از آن جا که شناخت حد و مرز بین پاره اى صفات نیک با صفات زشت، بسیار دقیق است؛ عده اى بر اثر نشناختن این حدود ناخودآگاه گناهى را به عنوان کار شایسته انجام مى دهند و یا به عکس، کار خوبى را به این خیال که زشت است، ترک مى گویند.
براى نمونه مرز عنوان هاى زیر را بنگرید:
ذلّت و تواضع، تکبّر و عزّت نفس و وقار، بخل و قناعت، سکوت و کنترل زبان، اسراف و سخاوت، رشوه و هدیه، سرکوبى غریزه ها و عفّت نفس و… .
بسیار اتفاق مى افتد عدّه اى به علت عدم شناخت صحیح گرفتار درهم آمیختگى این مفاهیم گردند. مثلاً به عنوان قناعت، بخل ورزند، یا به عنوان سخاوت، دچار اسراف شوند.
محمدبن منکدر مى گوید: «در یکى از روزهاى گرم تابستان در بیرون از مدینه امام باقر علیه السلام را دیدم که با تلاشى خستگى ناپذیر کشاورزى مى کرد. با خود گفتم: «سبحان اللّه» یکى از بزرگان قریش در این ساعت گرم به دنیاطلبى مشغول است، باید بروم و او را نصحیت کنم. نزدش رفتم و پس از سلام گفتم: خداوند وضعت را سامان دهد. آیا درست است که یکى از بزرگان قریش با این حال، در چنین ساعت گرمى به طلب دنیا مشغول باشد؟ اگر در همین حال مرگت فرا رسد، براى خداوند چه پاسخى دارى؟
فرمود: اگر در این حال مرگم فرا رسد، در حالى که به سراغم آمده که به اطاعت خداوند مشغولم و به وسیله آن خود و خانواده ام را از نیاز به تو و دیگران حفظ کرده ام (زهى سعادت!) ولى مى ترسم مبادا در حالى که به نافرمانى و گناه پروردگار مشغول باشم، مرگم فرا رسد».(100)
بنابراین زهد، با دنیادارى صحیح هیچ گونه تضادى ندارد، بلکه براى ایجاد یک زندگى سالم در دنیا و آخرت، هم تلاش لازم است و هم زهد.(101)
گناه ندانسته
پرسش 8 . اگر کسى ندانسته مرتکب گناه شود، آیا این فرد گناهکار محسوب مى گردد؟
«ندانستن» دو صورت دارد: گاهى فرد مى تواند حکم را بپرسد؛ ولى کوتاهى مى کند و از مسیر بى مبالاتى درباره دین، مرتب گناه مى شود (جاهل مقصّر)؛ که در این صورت گناه کار است و کیفر خواهد دید. اما گاهى به دستورات الهى و دانایان دسترسى نداشته، خودش هم آگاه بوده است. در این صورت اگر مرتکب گناه شود، مؤاخذه نمى گردد. با وجود این اگر متوجه شد که در اثر گناه مزبور، کار واجبى از او فوت شده، بایستى قضاى آن را به جا آورد.
به دیگر سخن جاهل مقصّر کسى است که در جهل خود معذور نیست چون امکان و استعداد آموختن مسأله را داشته، ولى عمدا در فراگیرى آن کوتاهى کرده است. برخلاف جاهل قاصر که در جهل خود معذور است. چه استعداد فهمیدن را نداشته و یا امکان آن را پیدا نکرده، یا در راه رسیدن به نتیجه، خطا رفته باشد.
نکته اى که باید افزوده شود که زمان و مکان دو عامل اساسى در یادگیرى مکلّفین محسوب مى گردد. مثلاً شرایط یادگیرى مسائل دینى در کشور ایران با کشورهایى نظیر روسیه فرق دارد.
با برقرارى نظام اسلامى در ایران و گستردگى تبلیغ دین در کشور، عذرى براى ندانستن باقى نمانده است. چنانچه فردى در این شرایط وظیفه خود را به درستى انجام ندهد، و بگوید نمى دانستم! به او خواهند گفت: چرا دنبال یادگیرى نرفتى؟ یعنى عذرش قبول نخواهد شد!
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله باز فرموده اند: «یا دانشمند باش، یا دانشجو یا شنوا از دانشمندان و یا دوستدار آنان، و هرگز نفر پنجمى نباش که هلاک مى گردى!».(102)
هر فرد متدیّن لازم است در هفته، زمانى را براى آموختن دین اختصاص دهد تا در مسیر زندگى از روشناى معرفت دین بهره جسته، از سقوط در شبهات و مُحرّمات مصون ماند. امام على علیه السلامبه جامعه بشرى خطاب فرمود که:
«اى مردم! بدانید کمال دین طلب علم و عمل به آن است. (و نیز) بدانید که علم جویى از طلب مال لازم تر است؛ زیرا مال براى شما قسمت و تضمینى شده؛ ولى علم نزد اهلش نگه داشته شده است و شما مأمورید که آن را از اهلش بخواهید».(103)
اذیت پدر و مادر
پرسش 9 . آیا اذیت پدر و مادر داراى آثار وضعى در این دنیا است؟
گفتنى است که در سخنان گهربار پیشوایان دینى، نافرمانى و آزار به پدر و مادر را در کوتاهى عمر مؤثر دانسته، چنان که نیکى و احترام به آن دو را سبب طول عمر یاد کرده اند؛ از جمله، امام ششم علیه السلام مى فرماید: «پناه مى بریم به خداوند از گناهانى که در نابودى شتاب، و مرگ ها را نزدیک، و خانه ها را ویران مى کنند و آنها عبارتند از: قطع رحم، آزردن و نافرمانى پدر و مادر، و واگذاردن احسان و نیکى».(104)
براى آگاهى از اثر وضعى اذیت پدر و مادر، به سراغ نمونه اى در تاریخ مى رویم:
نقل شده که پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله بر بالین جوانى که در حال احتضار بود، حاضر و شهادتین را به او تلقین کرد، ولى جوان نتوانست آن را بگوید. حضرت پرسید: آیا او مادر دارد؟ زنى که نزد او بود عرض کرد: بلى، من مادر او هستم. فرمود: آیا بر او غضبناکى؟ گفت: شش سال است با او حرف نزدم. پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله از او تقاضا کرد که از جوانش راضى شده و از او درگذرد، مادر نیز تقاضاى حضرت را پاسخ داد و به محض رضایت، زبان جوان به کلمه توحید باز شد.(105)
ناگفته نماند که مکافات عمل هم در دنیا و هم در آخرت وجود دارد، با این تفاوت که مکافات در دنیا نسبت به آخرت بسیار کم رنگ تر است.
به قول مولوى:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوى ما آید نداها را صدا
گرفتارى هاى گوناگونى که در دنیا دامنگیر آدمى مى شود، گاهى مکافات عمل، و گاهى براى امتحان است و براى بعضى مایه و پایه ترقى و تکامل و افزونى پاداش است.
گناه دروغ
پرسش 10 . راه ترک دروغ چیست؟
یکى از گناهان کبیره دروغ است که از آفتهاى زبان به شمار مى آید و راه ترک آن نیز مانند سایر گناهان کار آسانى نیست. با اندیشیدن در آیه هاى قرآن کریم و روایات اسلامى درباره مذمّت و دورى جستن از این گناه «آبرو بر» مقدارى به خود آمده و از طرفى با تأکیدهاى پى در پى دین مبین اسلام درباره صداقت و راستگویى مواجه مى شویم که نقطه مقابل دروغ است! نقل مى کنند شخصى خدمت پیامبراکرم صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد: مرا به سودمندترین کارها راهنمایى کنید، ایشان فرمود: «راستى را پیشه خود کن و دروغ نگو، آن گاه هر چه مى خواهى گناه کن!»
آن شخص با تعجب زیاد از محضر ایشان بیرون رفته و با خود مى گوید که حضرت صلى الله علیه و آله مرا فقط از دروغ برحذر داشت، در این صورت مى توانم سراغ گناهان دیگر روم. سؤالى به ذهنش که اگر کسى از من بپرسد از کجا مى آیى، در حالى که براى مثال از مجلس گناهى برمى گردم، نمى توانم دروغ بگویم، چون با رسول خدا صلى الله علیه و آله عهد کردم که دروغ نگویم، از این رو «با ترک دروغ، دست از تمام گناهان کشید!»(106)
راستى کن که راستان رستند
در جهان راستان قوى دستند
نیز خداوند سبحان در دهها آیه، از دروغ به زشتى یادکرده، از جمله مى فرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِى مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّارٌ»(107) «به درستى که خداوند دروغگوى ناسپاس را هدایت نمى کند». در بعضى از سخنان معصومین علیهم السلام از دروغ به عنوان گناهى که سبب نازل شدن بلا، مانع استجابت دعا و موجب مرگ زودرس مى شود، نام برده شده است.(108)
کوتاه سخن اینکه: این صفت ناپسند انسان را در نظر مردم، حقیر و بى اعتبار جلوه مى دهد. چه غارت ها و جنایت هایى که در طول تاریخ با این صفت زشت انجام گرفته! علاوه، راه دیگرى که در ترک دروغ مؤثر است، دورى گزیدن از هم نشینان دروغگوست «به جز راستى هر چه باشد خطاست!»
آثار وضعى گناه
پرسش 11 . منظور از آثار وضعى گناه چیست؟
گناه داراى آثار وضعى است یعنى بسیارى از گناهان مکافاتى در این جهان دارند. به تعبیر دیگر یکى از حکمت هاى الهى در نظام آفرینش این است که نظام هستى نسبت به کردارهاى انسان بى تفاوت نیست و در برابر نیک و بد اعمال آدمى واکنش مناسب نشان مى دهد.
قرآن مجید مى فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(109) «اگر اهل شهرها و آبادى ها، ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند، برکت هاى آسمان و زمین را بر آنها مى گشودیم».
بنابراین در نظام علت و معلول کنش هاى نیک و بد آدمى در تعیین نیک بختى و نگون سازى انسان در همین دنیا نیز مؤثر است و بازگشت نتایج اعمال انسان به وى اختصاص به سراى آخرت ندارد.
یکى از پیامدهاى گناه، پوچ شدن اعمال نیک است. در قرآن کریم 16 بار سخن از «حبط اعمال» به میان آمده و از مجموع آنها استفاده مى شود که گناهان بزرگى؛ چون: کفر، شرک، تکذیب آیه هاى الهى، انکار معاد و… موجب از بین بردن اعمال نیک مى شود. براى نمونه، تکبر و سرکشى ابلیس از فرمان الهى درباره سجده کردن آدم، موجب پوچى شش هزار سال عبادتش شد.(110)
در روایات به برخى از آثار وضعى و دنیوى گناهان اشاره شده:
1. قساوت قلب،(111)
2. سلب نعمت،(112)
3. به اجابت نرسیدن دعا،(113)
4. الحاد و انکار،(114)
5. قطع روزى،(115)
6. محرومیت از نماز شب،(116)
7. ناامنى از حوادث ها،(117)
8. قطع باران،
9. فقر عمومى،
10. کوتاهى عمر،
11. اندوه.
خداوندا ز عصیان خسته جانم
درافتاده به ظلمت این روانم
اگر جان از گنه تاریک دارم
ولى لطف تو را نزدیک دارم
اقرار به گناه
پرسش 12 . اقرار به گناه در حضور دیگران چه حکمى دارد؟
اقرار به گناه در حضور دیگران جایز نیست؛ بلکه اگر اشاعه گناه باشد، حرام است. اعتراف به گناه تنها در پیشگاه خداوند باید صورت گیرد.
از سرمایه هاى بزرگ آدمى در زندگى آبرو و شخصیت اوست، و هر چیزى که آن را تهدید کند، گویا جانش را به خطر انداخته است. هر انسانى در زندگى چهار سرمایه دارد که تمامى آن باید حفظ شود؛ جان، مال، ناموس و آبرو.
قرآن کریم مى فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ…»(118) «اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان ها خوددارى کنید که بعضى از آنها پندارهایى غلط و گناه است و درباره یکدیگر تجسّس و پرس و جو نکنید و…»
در این آیه با ترتیب جالبى از سه کار زشت نهى شده:
در مرحله نخست، مسلمانان را از بدگمانى نسبت به مؤمنانى که تشکیل دهنده اعضاى اصلى جامعه اسلامى هستند، نهى مى کند؛ زیرا این بدبینى به افراد، منشأ تجاوز به شخصیت ایشان مى شود.
در مرحله دوم، از تحقیق درباره گناهان و لغزش هاى دیگران نیز برحذر مى دارد.
مرحله سوم، غیبت است که اگر از عیب کسى آگاه شدیم، آن را براى دیگران بازگو نکنیم تا آنها به او بدگمان شده و سبب آبروریزى شود.
حکمت کلّى این سفارش ها در این است که هر اندازه روابط اجتماعى اعضاى جامعه با هم دوستانه تر و صمیمى تر باشد، اهداف زندگى شان بهتر تحقّق مى یابد. پس باید از آنچه که سبب بدگمانى و بدبینى یکدیگر مى شود و دوستى و صمیمیت و انس و اُلفت آنان را تهدید و تضعیف مى کند، جلوگیرى کرد.
از آن جا که اعضاى جامعه اسلامى به طور طبیعى داراى خطاها و لغزش هایى هستند، در این صورت اگر بنا باشد هر کسى خودسرانه خطاهاى دیگران را پى گیرى و کشف کرده و به رُخش بکشد، یا به دیگران بگوید، هیچ اعتمادى بین افراد جامعه باقى نمى ماند.
هم چنین اگر قرار باشد هر شخص گناهکار لغزش هاى خویش را به دیگران اعلام کند، در حقیقت هم آبروى خود را ریخته و هم دوستى ها و صمیمیت ها و علاقه هاى بین خود و دیگران را از بین مى برد! خداى متعال راضى نیست تا به آبروى مؤمنان خدشه اى وارد شود و ستّاریت او اقتضا مى کند که خطاها و کمبودهاى افراد از نظر دیگران پوشیده بماند.
فخر است براى من فقیر تو شدن
از خویش گسستن و اسیر تو شدن
طوفان زده بلاى قهرت بودن
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن
نیز مصلحت هاى جامعه اسلامى اقتضا مى کند که این لغزش ها و کمبودها و مسایل مربوط به زندگى شخصى افراد براى دیگران آشکار نشود. افزون بر این تجربه هم به ما آموخته، تا هنگامى که به کسى خوش بین هستیم، گرایش قلبى ما – که یک گرایش برخاسته از رابطه هاى ایمانى الهى و در طریق کمال انسانى است – به سوى او بیشتر خواهد بود، و برعکس، هرگاه از لغزش هاى وى آگاه شویم، طبعا علاقه ى ما به او کاسته مى شود؛ ایشان نیز متقابلاً درباره ما همین حالت را پیدا مى کند. اگر این وضع در جامعه شیوع پیدا کند، دیگر افراد به هم محبتى نخواهند داشت کم کم این بى محبتى و کم لطفى عمومى، سبب از هم گسیختگى جامعه اسلامى مى شود.
در این راستا از روایت زیباى کلام امام على علیه السلام که تأییدى بر پاسخ ماست، بهره مى بریم که فرمود: «لوتکاشفتم ما تدافنتم»(119) «اگر از اسرار هم آگاه مى شدید، جنازه یکدیگر را دفن نمى کردید».
کوتاه سخن، این که خداوند نخواسته که مردم به هم بدبین و متنفر باشند و بغض و کینه یکدیگر را در دل داشته باشند. براى دستیابى به چنین دیدگاهى باید سعى کرد تا اسرار مردم پوشیده بماند و کسى در پى آگاهى از آنها نباشد و اگر هم اتفاقا کسانى مطلع شدند براى دیگران بازگو نکنند تا چه رسد این که انسان بخواهد با زبان خویش گناهان و لغزش هاى پنهانى اش را به دیگران اعلان کند!
شرمندگى گناه
پرسش 13 . چرا در روایات گفته اند گناهى که تو را نزد خدا شرمنده سازد از کار خیرى که تو را مغرور سازد بهتر است؟
متن حدیث یاد شده چنین است: «سیّئة تسؤک خیر من حسنة تعجبک»؛ «گناهى که تو را اندوهگین کند نزد خداوند بهتر است از کار نیکى که باعث غرور و خودپسندى تو شود»(120)
در توضیح، این حدیث چند گونه گفته شده است:
الف) وقتى انسان مرتکب رفتار زشتى شد و به دنبال آن غمگین و شرمنده شده، چه بسا همین شرمندگى باعث مى شود که دست از آن کار کشیده و به سوى نیکى ها بازگردد؛ ولى وقتى از کار نیک خود دچار اعجاب و غرور شد، باعث مى شود که بر خود ببالد و در نتیجه درجا بزند و از قدم هاى بعدى دست بکشد.
ب) علاوه بر این، ما هر چه نیکى کنیم، در برابر نعمت ها و الطاف بیکران الهى، هیچ کارى نکرده ایم. بنابراین زهى زشت و نکوهیده است که با عمل ناچیز خود، دچار غرور و خودپسندى بشویم. کسى که کار زشتى کرده و ناراحت است، به خطاى خود اعتراف مى کند؛ ولى کسى که دچار غرور است و کار زشت و خطایى مرتکب شود، بدان معترف نمى شود و بدا به حال چنین افرادى.
د) حضرت على علیه السلام در صدد ترویج خطا و زشتى ها نیستند؛ بلکه با این تعبیر در صددند که زشتى غرور و اعجاب را برملا سازند.
در فرازى از پندهاى نورانى و راه گشاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به اباذر آمده: «اى ابوذر! مردى کارى نیک انجام مى دهد و با اعتماد بر آن، گناهانى مرتکب مى شود و در برابر کردار نیک خود گناه را سهل مى انگارد، چنین کسى هنگامى که نزد خداوند مى رود بر او خشم مى گیرد. در برابر، مردى گناهى مرتکب مى شود ولى از عقوبت آن هراسان است؛ چنین کسى در قیامت آسوده خاطر است!».(121)
الهى رسم پاکانم بیاموز
روانم را به نور خود بیفروز
بیفزا بر نکویى اشتیاقم
به شهد عشق، شیرین کن مذاقم
هیچ کس نمى تواند به قبولى اعمال خود مطمئن شود، چرا که این اطمینان، سبب غرور شده، تا جایى که ممکن است به ارتکاب گناهان صغیره بینجامد؛ به این بهانه که این گناهان کوچک در برابر اعمال نیکى که انجام داده ناچیز است! غافل از این که:
اولاً: از کجا معلوم کارهاى خوبش پذیرفته شده باشد؟
ثانیاً: بى توجهى و اصرار بر گناهان صغیره خود از گناهان بزرگ است.
بنابراین کسانى که در سایه اعمال نیک خویش احساس امنیت کرده و با اعتماد بر آن، بعضى از گناهان دیگر را مهم نپندارند، از غضب بارى تعالى برخوردار مى شوند. در برابر این گروه، عده اى نیز پس از انجام گناه، ترسان و مضطرب و نگرانند. این دسته اگر چه همّت بالایى هم بر انجام برخى عبادت هاى نداشته باشند، ولى به جهت بیم و ترس از گناه، در قیامت از عذاب الهى نجات یافته اند.
با این توضیحات، مى توان به اهمیت حالت هاى قلبى افراد پى برد که چه اندازه ترس از گناه کارساز، و در برابر، عجب و غرور نسبت به کارهاى نیک، نیز قهر پروردگار را به دنبال دارد. پس باید هیچ گناهى را کوچک نشماریم و همواره تلاش مان بر حفظ حالت خوف و خشیت از خداوند باشد تا گرفتار غرور و فریب شیطان نشویم.
گناه و نماز
پرسش 14 . فرق کسى که نماز مى خواند و گناه مى کند با کسى که نماز نمى خواند چیست؟
منطق قرآن این است که یکى از عوامل مهم فحشاگریزى، نماز و انس و رابطه با خداست و هر اندازه این عامل تقویت، با کیفیت بالاترى انجام گیرد، قدرت فحشاگریزى و فحشاستیزى آن نیز بیشتر است.
علامه طباطبایى(ره) در این باره آورده است: «مقصود قرآن کریم که مى فرماید: نماز، انسان را از گناه باز مى دارد، این نیست، که هر فرد نمازگزار در برابر تمام گناهان مصون است، بلکه منظور این است که نماز موجب یاد پروردگار و سبب توجه به مقام ربوبى مى شود، و اثر طبیعى چنین توجهى این است که در انسان زمینه روح اطاعت و ترک گناه پدید آورد، ولى در عین حال ممکن است بر اثر ضعف توجه به خداوند، عامل هاى نیرومندترى اثر آن را خنثى سازد!»(122)
اثرى که نماز در روح و روان ما مى گذارد، همان تقویت روح ایمان و توجه به پروردگاراست، و این توجه درجه هایى دارد و درباره افرادى که از ارتکاب بسیارى از گناهان پروایى ندارند، یاد خداوند نسبت به ترک گناهان، تنها به صورت یک زمینه است نه علت تامّه.
این که نماز پایه و ستون دین معرفى شده، به دلیل نقش اساسى آن در شکل دهى شخصیت معنوى و دینى انسان است. در حقیقت نماز به ایمان انسان تجسم، و به هویت معنوى او کمال مى بخشد. طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده؛ یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى اندازد که داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است.
این نماز و روزه و حجّ و جهاد
هم گواهى دادن است از اعتقاد
انسانى که به نماز مى ایستد، تکبیر مى گوید، خداوند را از همه چیز برتر و بالاتر مى شمرد، به یاد نعمت هایش مى افتد، او را به رحمانیت و رحیمیت مى ستاید، به یاد روز جزایى مى افتد و… بى شک در قلب و روح چنین انسانى جنبشى به سوى حق و حرکتى به سوى پاکى و جهشى به سمت تقوا پیدا مى شود. تمام ذکرهاى نماز، رکوع و سجودى – که نهایت ذلّت در برابر ذات بارى تعالى است – موجى از معنویت در وجود انسان نمازگزار ایجاد مى کند، موجى که سدّ نیرومندى در برابر گناه به شمار مى آید.
ناگفته نماند هر نمازى به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است، نهى از فحشا و منکر مى کند، گاه نهى کلّى و جامع، و گاه نهى جزیى و محدود.
درباره کاربرد نماز در بازداشتن از فحشا و منکر در تاریخ آمده که جوانى به گنهکارى و آلودگى شهرت داشت اما نماز را به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اقتدا مى کرد!! حضرت درباره او مى فرمود: «انّ صلاته تنهاه یوما»؛ «سرانجام نمازش روزى او از این عمل هاى آلوده پاک مى کند».(123)
پی نوشت ها :
1. المیزان، ج 1، ص 218.
2. مفردات راغب، ص 373.
3. نساء 4، آیه 31.
4. کهف 18، آیه 49.
5. رضى الدین حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 460، انتشارات شریف رضى، قم: چ 4، 1412.
6. نهج البلاغه، ص 533، انتشارات دارالهجره، قم.
7. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 569، مؤسه انتشارات اسلامى، چ 3، 1413.
8. امام خمینىره، تحریرالوسیله، ج 1، ص 274، انتشارات دارالعلم، قم: چ 5، 1366.
9. شورى 42، آیه 37.
10. مائده 5، آیه 72.
11. یوسف 12، آیه 87
12. اعراف 7، آیه 99.
13. مریم 19، آیه 32.
14. نساء 4، آیه 93.
15. نور 24، آیه 23.
16. نساء 4، آیه 10.
17. انفال 8، آیه 16.
18. بقره 2، آیه 275.
19. بقره 2، آیه 102.
20. فرقان 25، آیات 68 و 69.
21. آل عمران 3، آیه 77.
22. آل عمران 3، آیه 161.
23. توبه 9، آیه 35.
24. بقره 2، آیه 283.
25. مائده 5، آیه 90.
26. محمد یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 287، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365.
27. رعد 13، آیه 25.
28. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 19، بیروت: الوفاء.
29. شیخ طوسى، التهذیب، ج 4، ص 149، دارالکتب الاسلامیه، تهران: چ 4، 1365.
30. دیلمى، ارشاد القلوب، ج 1، ص 185، انتشارات شریف رضى، چ 1، 1412.
31. شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 273، انتشارات جامعه مدرسین، چ 2، 1403.
32. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 276، دارالکتب الاسلامیه، تهران: چ 4، 1365.
33. شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 411، انتشارت جامعه مدرسین، چ 2، 1403.
34. ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللآلى، ج 1، ص 88، قم: سیدالشهداء، 1405.
35. همان.
36. آل عمران 3، آیه 135.
37. محقق نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 368، بیروت: آل البیت لاحیاء التراث، سنه 1408.
38. اصول کافى، ج 2، ص 288.
39. اصول کافى، ج 2، ص 288.
40. ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 486، قم: انتشارات اسلامى.
41. نهج البلاغه، ص 533، قم: دارالهجره.
42. اصول کافى، ج 2، ص 287.
43. على بن محمد اللیثى الواسطى، عیون الحکم والمواعظ، ص 294، قم: دارالحدیث، 1376.
44. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، ص 994.
45. بحارالانوار، ج 75، ص 159، بیروت: الوفاء، 1403.
46. میزان الحکمه، ج 2، ص 994.
47. نازعات 79، آیات 39 – 37.
48. مجادله 58، آیه 8.
49. على بن محمد اللیثى الواسطى، عیون الحکم والمواعظ، ص 95، قم: دارالحدیث، 1376.
50. اصول کافى، ج 2، ص 428.
51. اصول کافى، ج 1، ص 47.
52. طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 460، منشورات شریف رضى، 1392قمرى.
53. نهج البلاغه، ص 533، قم: دارالهجره.
54. میزان الحکمه، ج 3، ص 2465.
55. مجلسى، بحارالانوار، ج 14، ص 331.
56. ملا محمدمهدى نراقى، جامع السعادت، ج 3، س 113.
57. زخرف 43، آیه 36.
58. امام خمینىره، دیوان اشعار، ص 199.
59. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 272.
60. براى معرفى بیشتر در این زمینه مى توانید به کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، نوشته مرحوم شیخ صدوق مراجعه نمایید.
61. بقره 2، آیه 59.
62. شورى 42، آیه 30.
63. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 524.
64. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 272.
65. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 16، ص 45، قم: مؤسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409.
66. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 271.
67. میزان الحکمه، ج 2، ص 987.
68. اصول کافى، ج 2، ص 268.
69. اصول کافى، ج 2، ص 275.
70. بحارالانوار، ج 70، ص 360.
71. نهج البلاغه، ص 497، قم: دارالهجره.
72. آمدى، عبدالواحد، غرر الحکم، ص 186، قم: دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، 1366.
73. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 444.
74. شیخ مفید، الاختصاص، ص 220، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، قم: چ اول، 1413.
75. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 268.
76. کلینى، اصول کافى، ص 271.
77. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 64، ص 237.
78. همان، ص 274.
79. همان، ص 268.
80. شیخ طوسى، الامالى، ص 305، قم: دارالثقافه، 1414.
81. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 269.
82. بحارالانوار، ج 75، ص 52.
83. همان، ص 272.
84. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 269.
85. همان، ص 276.
86. همان، ص 275.
87. نمل 27، آیه 90.
88. جن 72، آیه 23.
89. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 67، ص 286.
90. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 7، ص 186.
91. ابن فهد حلى، عدة الداعى و نجاح الساعى، ص 303، انتشارات دارالکتاب الاسلامى، 1407.
92. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 272.
93. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 16، ص 281، ح 21556، قم: مؤسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409.
94. یوسف 12، آیه 53.
95. بحارالانوار، ج 70، ص 59.
96. نهج البلاغه، خ 82 «… و من ابصر بها بضرته و من ابصر الیها اعمته».
97. دیوان شهریار.
98. یس 36، آیات 60 و 61.
99. مائده 5، آیه 33.
100. کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 73.
101. مطالعه کنید:
1. گناه شناسى، محسن قرائتى، مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن.
2. کیفر گناه، 1 و 2، سید هاشم رسولى محلاتى.
102. ملامحسن فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 1، ص 22. قال رسول الله: «اغد عالما او متعلما او مستمعا او محبا و لاتکن الخامس فتهلک».
103. کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 35، کتاب فضل العلم.
104. کلینى، اصول کافى، ج4، ص184.
105. به نقل از: دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج 1، ص 128.
106. انوار نعمانیه، ص274، به نقل از: پند تاریخ، خسروى، موسى، ج1، ص230
107. زمر 39، آیه 3.
108. حر عاملى، وسایل الشیعه، ج11، ص520.
109. اعراف 7، آیه 96.
110. نهج البلاغه، خ 192.
111. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 271.
112. همان، ص 273.
113. همان، ص 271 ؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 329.
114. بحارالانوار، ج 73، ص 360.
115. اصول کافى، ج 2، ص 271.
116. همان.
117. همان، ص 269.
118. حجرات 49، آیه 12.
119. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 77، ص 385، ح 10.
120. نهج البلاغه، قصار 46.
121. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 74، چاپ بیروت.
122. المیزان، چاپ بیروت، ج 16، ص 135.
123. میزان الحکمه، ج 2، ص 1628، 1365.