بخش پنجم : غیبت و طول عمر امام مهدى(عج)
۱۳۹۵/۰۴/۰۸
–
۱۱۲ بازدید
فلسفه غیبت امام زمان(عج)
پرسش ۱۴ . سبب غیبت امام زمان(عج) چیست؟ چرا امامى که باید بین مردم حضور داشته باشد و آنان را هدایت و رهبرى کند، غایب شده و در پنهانى زندگى مى کند؟
غیبت امام مهدى(عج) یکى از پدیده هایى است که با اراده و تدبیر خداوند رخ داده است ؛ پس به طور حتم داراى حکمت و مصلحتى مهم و قابل توجه است.
پرسش 14 . سبب غیبت امام زمان(عج) چیست؟ چرا امامى که باید بین مردم حضور داشته باشد و آنان را هدایت و رهبرى کند، غایب شده و در پنهانى زندگى مى کند؟
غیبت امام مهدى(عج) یکى از پدیده هایى است که با اراده و تدبیر خداوند رخ داده است ؛ پس به طور حتم داراى حکمت و مصلحتى مهم و قابل توجه است.
عبداللّه بن فضل هاشمى مى گوید : از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود : «صاحب الامر، غیبتى دارد که ناگزیر اتفاق مى افتد و ناراستان و طرفداران باطل به شک مى افتند». عرض کردم : «فدایت شوم چرا چنین مى شود؟» فرمود : «به خاطر چیزى که ما اجازه نداریم، آن را براى شما بازگو کنیم». عرض کردم : «حکمت و فایده این غیبت چیست؟» فرمود : «حکمت غیبت او، همان حکمت غیبت آن عده از حجت هاى خداوند است که قبلاً از آنها یاد شده است ؛ حکمت این غیبت نیز تا بعد از ظهور آن حضرت، بر مردم معلوم نخواهد شد ؛ همان طور که حکمت کارهایى که خضر انجام داد، تا قبل از جدا شدنش از موسى، معلوم نشد. اى پسر فضل! این امرى الهى است و سرّ آن و جهات پنهانى آن نیز، الهى و به خدا مربوط است و هنگامى که ما مى دانیم خداوند عزّوجل حکیم است، قبول و اعتراف مى کنیم که تمام کارهایش، عین حکمت و درستى است ؛ هر چند که علت و چرایى آن کارها، براى ما روشن نشده باشد»[1]
بر اساس این حدیث، علّت و حکمت اصلى «غیبت»، براى ما معلوم نیست و پس از ظهور مهدى(عج) آشکار مى گردد ؛ ولى در روایات متعدد دیگر، اسرار و عللى براى غیبت آن حضرت بیان شده که قابل توجّه است و مى تواند ما را نسبت به وقوع غیبت و لزوم آن به اطمینان بیشترى برساند.
در اینجا عوامل و حکمت هاى غیبت – بر اساس یک دسته بندى جدید و جامع – بیان مى شود ؛ بنابراین تقسیم، غیبت امام مهدى(عج) هم از جانب خدا و به خواست و اراده او بوده است و هم مردم، حاکمان ظالم و شیعیان در آن نقش و تأثیر داشته اند.
یک. اراده و خواست خداوند
طبق بیان روایات، غیبت امام مهدى(عج)، بیشتر از ناحیه خدا و بر اساس مشیّت، حکمت و اراده او بوده است. در روند پیشینه دار تاریخ، وقایع و رویدادهاى شگفت و خارق العاده اى رخ داده و اینها بر اساس سنت و قوانین الهى حاکم بر هستى بوده است. زندگى طولانى و غیبت امام مهدى(عج) نیز از چهارچوب این قانون خارج نیست. خداوند با غیبت حجت خود، اهداف و اغراض زیر را در نظر داشته است :
1-1. آزمون و امتحان مردم
یکى از حکمت الهى در مسئله «غیبت حجت»، امتحان و آزمایش انسان ها – به خصوص شیعیان – است ؛ یعنى، امتحان و آزمایش گروهى که ایمان محکمى ندارند تا باطنشان ظاهر شود. کسانى هم که ایمان در اعماق دل آنان ریشه دوانده، به واسطه انتظار و صبر بر شداید و ایمان به غیب، ارزش و قدرشان معلوم مى گردد و به درجاتى از ثواب نایل مى آیند.
زرارة بن اعین مى گوید : از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود : «قائم قبل از قیامش غیبتى دارد ؛ گفتم : چرا؟ فرمود : مى ترسد… [تا آنجا که فرمود:] «… و هو المنتظر غیر انَّ اللهِ یُحبّ ان یمتحن الشیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون»[2] ؛ «او منتظر است ؛ اما خداوند دوست دارد شیعه را آزمایش کند ؛ آن گاه معتقدان و طرفداران باطل به شک مى افتند»
جابر گوید : به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم، فَرَج شما چه هنگام خواهد بود؟ فرمود : «هیهات! هیهات! : لایکونُ فَرَجُنا حتّى تُغَربلوا ثُمَّ تُغَربلوا حتى یذهب الکیدر و یبقى الصفو»[3] ؛ «دور است، دور است ؛ فرج ما پیش نخواهد آمد تا اینکه غربال شوید، باز غربال شوید… تا اینکه ناخالصى از بین برود و صافى باقى بماند». بر این اساس آزمایش مردم از دو جهت صورت مى گیرد :
الف. چون اصل غیبت بسیار طولانى مى شود، بیشتر مردم در شک و تردید مى افتند و برخى در اصل ولادت و بعضى نیز در بقاى آن حضرت شک مى کنند.
ب. شدت ها و پیشامدهاى ناگوار، باعث مى شود که حفظ ایمان و استقامت در راه دین، بسیار دشوار گردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع شود[4]
اگر کسى اعتقاد خود را به امام (علیه السلام) از دست ندهد و یا در مشکلات و سختى ها استقامت داشته و مؤمن باشد، از این امتحان سربلند بیرون مى آید.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده است : «… لابُدّ للناس ان یمحصّوا، و یمیّزوا و یغربلوا و یخرج الغربال خلق کثیر»[5] ؛ «مردم باید خالص و پاک شوند و از هم تمییر داده شد و غربال شوند و مردم بسیارى از غربال خارج شوند»
1-2. اتمام حجّت
با غیبت طولانى ولىّ الهى، همه گروه ها، افراد، اندیشه ها و نظام ها، امکان حکومت بر مردم و مدیریت جامعه را پیدا کرده و ضعف و ناتوانى خود را در اداره جامعه و رفع مشکلات و گسترش عدالت بروز مى دهند. این در حالى است که حکومت و ولایت بر مردم، شایسته و بایسته اولیاى الهى – به خصوص دوازده امام معصوم – است و خداوند مى خواهد بدین ترتیب با مردم اتمام حجت کند و توجّه و خواست آنان را به حکومت معصومان جلب نماید.
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید : «ما یکون هذا الامر حتّى لا یبقى صنفٌ من النّاس الا و قد ولّوا على الناس حتى لا یقول قائلٌ : اِنّا لو وَلَّینا، لَعَدَ لنا ؛ ثمّ یقومُ القائم بالحقّ و العدل»[6] ؛ «ظهور تحقق نمى یابد تا اینکه گروهى نماند، مگر اینکه بر مردم حکومت کرده باشد تا کسى نگوید : اگر ما حکومت داشتیم ؛ عدالت را (مى گستراندیم)! آن گاه قائم به حق و عدل قیام مى کند»
1-3. تطابق و همسانى با پیامبران
خداوند بنابر مصالحى، انبیاى گذشته را براى مدّتى از بین مردم مخفى مى کرد ؛ پس خواست که این موضوع را درباره حضرت مهدى هم پیاده کند تا آن حضرت، آخرین غیبت را انجام دهد و این سنّت الهى به طور کامل و تمام، به منصّه ظهور رسد. حنان بن سدیر به نقل از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند : «قائم ما غیبتى دارد که طولانى مى شود»، عرض کردم : «اى فرزند رسول خدا! علّت آن چیست؟ فرمود : «انّ الله عزوجل أبى الاّ ان یجرى فیه سنن الانبیاء فى غیباتهم و انّه لابدّ له… من استیفاء مدد غیباتهم : قال الله عز و جل : «لتَرَکبُنَّ طَبقا عن طبق» اَى سنّنا على سنن من کان قبلکم»[7] ؛ «خداوند نمى خواهد این امر انجام شود ؛ مگر اینکه تمام سنت هایى را که پیامبران در غیبت هایشان داشته اند، در این غیبت قرار دهد… بنابراین باید تمام مدّت، مجموع غیبت هاى پیامبران، در این غیبت وجود داشته باشد. خداوند مى فرماید : «لترکبُنّ طبقا عن طبق» ؛ مقصود این است که سنت هاى گذشتگان، در مورد شما جارى خواهد شد»
1-4. هدایت بخشى مداوم
همان طور که در مباحث گذشته اشاره شد، امامان واسطه فیض الهى و منبع هدایت و راهنمایى مردم هستند. خداوند به منظور استمرار هدایت مردم – وقتى آنان در برهه اى از زمان نعمت بى نظیر الهى (امام معصوم) را قدردان نبودند – طبق مصلحت، وجود او را در پس پرده غیبت قرار مى دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت حق از طریق او به بندگان ادامه یابد و راه هدایت و رستگارى بر روى مردم باز باشد. به نظر مى رسد با توجّه به وجود مشکلات زیاد فراروى امامان، غیبت، بهترین وسیله این هدایت بخشى باشد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) فرموده است : «لا تخلوا الأرضُ من قائم للهِ بِحُجَّة اَمّا ظاهرا مشهورا و اِمّا خائِفا مغمورا لئلاّ تبطُلَ حُجَجُ اللهِ و بیّناته…»[8] ؛ «زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست که براى خدا با برهان روشن، قیام کند [به صورت ]آشکار و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان ؛ تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود (دلیل هاى روشن هدایت از بین نروند)»
1-5. ظهور نسل مؤمن از صلب کافر و منافق
طول غیبت، باعث مى شود که در اصلاب فاسدان و منافقان و کافران، اگر مؤمنى باقى باشد، همه به دنیا بیایند ؛ چنان که شیوه امامان معصوم نیز چنین بوده و حتى پیش بینى هایى در مورد بعضى از افراد منافق و ناصبى داشتند. بعد از مدتى نیز از صلب آنان، افرادى مؤمن و دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) به دنیا مى آمدند.
ابراهیم کرخى مى گوید : به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم : خداوند سالمت بدارد ؛ آیا على (علیه السلام) در دین خدا قوى نبود؟ فرمود : آرى چنین بود : گفتم : پس چگونه مردم بر او چیره شدند و او جلوى ایشان نایستاد؟ چه چیزى باعث شد جلوى آنها را نگیرد؟ فرمود : آیه اى از قرآن، او را از این کار بازداشت. گفتم : آن آیه کدام است؟ فرمود : «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»[9] خداوند عز و جل فرزندانى مؤمن، در پشت افرادى از کافران و منافقان قرار داده است و حضرت على، پدران کافر یا منافق را نمى کشت تا اینکه این امانت هاى الهى از پشت آنان خارج شوند و وقتى این فرزندان از صلب آنان خارج مى شدند، بر هر کدام که دست مى یافت، با آنها مى جنگید. قائم ما اهل بیت نیز چنین است، تا تمام امانت هاى الهى از پشت پدرانشان (کافران و منافقان) خارج نشوند، ظهور نکرده و کسى را نمى کشد. اما وقتى امانت ها خارج شدند، بر کافران و منافقان مسلّط شده، آنان را مى کشد»[10]
1-6. ظهور قدرشناسى
یکى از حکمت ها و اسرار مهم غیبت امام مهدى(عج)، توجّه بیشتر مردم، به قدر و منزلت آن موعود امت ها است. پس از آن همه قدرناشناسى که نسبت به پدران بزرگوار آن حضرت روا داشتند، او در پس پرده غیبت قرار گرفت تا گوهر گران بهاى وجودش، بیشتر مورد توجّه قرار گیرد و هنگام ظهور با پذیرش و استقبال کامل مردم رو به شود.
دو. نقش و تأثیر مردم
یکى از عوامل مهم غیبت امام مهدى(عج)، عدم همراهى و تمکین مردم از آن حضرت و سستى و قصور در یارى امام (علیه السلام) است ؛ چنان که امامان پیشین، از این ناحیه آسیب هاى فراوانى دیدند و مرارت ها کشیدند. نتیجه این معصیت و نافرمانى بزرگ مردم، کشته شدن و شهادت همه آنان و از دست دادن حکومت بوده است! بر این اساس غیبت امام مهدى(عج) بیشتر از ناحیه خود مردم بوده است ؛ نه از سوى امام زمان(عج)، خواجه نصیر الدین طوسى مى گوید : «وجوده لطفٌ و تصرّفه لطف آخر و عدمه منّا»[11] «وجود امام، لطف است (از سوى خدا) و تصرّف او [در امور] لطفى دیگر است و غیبت او، مربوط به خود ما است» ؛ یعنى، عدم حضور امام و غیبت او از ناحیه خود ما و مشکلات و موانعى است که ما به وجود آورده ایم. در مورد نقش مردم در غیبت امام مهدى(عج) مى توان به چند مورد اشاره کرد :
2-1. تأدیب و متنبّه شدن
وقتى مردم به وظایف و مسئولیت هاى خود، در برابر امام و پیشواى بر حق خود، پایبند نباشند و از اطاعت و یارى او سرپیچى کنند و از جان و مالش محافظت نکنند ؛ روا است که خداوند، آن امام را براى مدتى از مردم جدا سازد و تأدیبشان کند. در این صورت مردم از بسیارى از مواهب و الطاف امام معصوم (علیه السلام) ، بى بهره مانده و از برکات ظاهرى وجود او محروم مى شوند و این نشانگر غضب و خشم الهى است.
محمد بن فرج مى گوید: امام ابوجعفر (علیه السلام) برایم نوشت : «اذا غضب الله – تبارک و تعالى – على خلقه نحانا عن جوارهم»[12] ؛ «وقتى خداوند متعال بر مردم خشم گیرد، ما را از کنارشان دور مى سازد».
مروان انبارى نقل مى کند : از امام باقر (علیه السلام) [نوشته یا پیامى] صادر شد که : «انّ الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم»[13] ؛ «وقتى خداوند، بودن ما را در میان قومى ناخوش دارد، ما را از میان آنان خواهد برد»
2-2. ستمکارى و نادانى مردم
ظلم و ستمى که مردم هم بر خود و هم بر دیگران روا مى دارند و از حجت الهى، به جهت جهل و نادانى شان بهره کافى نمى برند، موجب غیبت امام (علیه السلام) شده است. حضرت على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید : «واعلموا انّ الارض لا تخلوا من حجّة الله ولکنّ الله سیعمى خلقه منها بظلمهم وجورهم و اسرافهم على انفسهم»[14] ؛ «اى مردم بدانید که زمین هرگز از حجّت الهى خالى نمى ماند، اما پروردگار، مردم را به جهت ظلم و ستمى که مرتکب مى شوند و نیز به جهت اسراف و زیاده روى هاى که در حق خود انجام مى دهند، از دیدن حجّت خودش (امام مهدى(عج)) محروم مى سازد»
در نقل دیگر آمده است : «…لکن الله سیعمى خلقه عنها بظلمهم و جهلهم، ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجّة الله ساخت باهلها لکن الحجة تعرف الناس و لا یعرفونها…»[15] ؛ «… خداوند به واسطه نادانى و ستمکارى مردم، دیده ایشان را از دیدن حجتش فرو مى بندد… سپس حجت (در زمان غیبت) مردم را مى شناسد ؛ ولى آنان او را نمى شناسند».
سه. دشمنان عنود و ستمگر
یکى از موانع و چالش هاى اساسى فراروى امامان معصوم (علیهم السلام)، وجود حاکمان ظالم، دشمنان جاهل و کینه جو و نفاق پیشگان دنیا دوست بوده است. این امر منجر به غصب خلافت، کشته شدن امامان، انزوا و محدودیت، فشارهاى مالى و اقتصادى، جلوگیرى از ارتباط با مردم و… شده بود.
امام مهدى(عج) نیز با همه این خطرات رو به رو بود و حکمت الهى اقتضا مى کرد که آن حضرت از دیدگاه ها غایب شود. با توجه به این امر بدیهى، عوامل زیر در غیبت آن حضرت نقش و تأثیر زیادى داشته است :
3-1. جلوگیرى از کشته شدن
امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود : «بنى امیه و بنى عباس، شمشیرهاى خود را براى ما تیز کردند ؛ زیرا خوب مى دانستند که آنها در خلافت حقى ندارند. آنان از ترس اینکه خلافت به جاى خود برگردد و در میان صاحبان اصلى اش مستقرّ شود، به کشتن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از بین بردم سلاله آن حضرت، همت گماشتند تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیرى کنند و یا او را به قتل برسانند ؛ ولى خداوند اراده کرد که او را بر احدى از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام رساند ؛ اگر چه مشرکان خوش ندارند»[16]
زراره مى گوید : از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود : «یا زرارة لابُدّ للقائم من غیبة» ؛ «به درستى که براى قائم غیبتى هست». پرسیدم : براى چه : فرمود : «یخاف على نفسه» ؛ «بر جان خویش مى ترسد»[17]
امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : «اذا ظهر قائمنا اهل البیت علیهم السلام)» قال : «ففررت منکم فوهب لى ربى حکما» ؛ خفتکم على نفسى و جئتکم لما اذن ربّى و اصلح لى امرى»[18] ؛ «وقتى قائم ما اهل بیت، ظهور کند، مى گوید : «ففرت منکم…» از میان شما رفتم چون از شما بر جان خود بیمناک بودم و اینک چون پروردگارم اذن داد و امر فرجم را به سامان رسانید، به میانتان آمدم»
در اینجا بیان دو نکته خالى از فایده نیست :
الف. ترس حضرت بر جان خود، براى آن است که او، آخرین ذخیره الهى است که باید براى تحقق عدالت جهانى – که وعده حتمى خداوند است – باقى بماند ؛ وگرنه او نیز مانند پدران بزرگوارش، از شهادت در مسیر تحقّق اهداف الهى، استقبال مى کند.
ب. خداوند متعال، هر چند قادر و توانا است که در هر زمان و هر ساعت، آن حضرت را ظاهر و به طور قهر و غلبه، بر تمام ملل و حکومت ها – پیش از فراهم شدن اسباب – غالب سازد ؛ ولى چون جریان این جهان را بر مجراى اسباب و مسبّبات قرار داده و تا زمانى که اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود، از حفظ قتل مصون نخواهد ماند.[19]
3-2. خطر دشمنان داخلى و اهل نفاق
علاوه بر خطرى که از ناحیه خلفاى عباسى متوجه امام مهدى(عج) بود ؛ توطئه و اقدامات شومى نیز از طرف بعضى از نزدیکان فاسد و نفاق پیشه علیه آن حضرت صورت مى گرفت و خطراتى را متوجه او مى ساخت. نمونه روشن این خطر را مى توان در اقدامات جعفر کذّاب جست و جو کرد. او با دستگاه خلافت ارتباط نزدیکى داشت و مى خواست به کمک آنان مقام و دارایى امام عسکرى (علیه السلام) را تصاحب کند و فرزند او را به کشتن دهد…!!
امام هادى (علیه السلام) مى فرمود : «از پسرم جعفر دورى کنید که او براى من، به منزله نمرود (پسر نوح) است نسبت به حضرت نوح که قرآن کریم در حق او مى فرماید : نوح گفت : پسر من از کسان من است [ ؛ولى] خدا فرمود : اى نوح! او از کسان تو نیست که آن عملى (فرزندى) است، غیر صالح»[20]
بر این اساس امام عسکرى (علیه السلام) فرمود : «…اگر جعفر بتواند مرا بکشد، هرگز دریغ نمى کند!!»[21]
امام سجاد (علیه السلام) در پیش گویى خود، درباره جعفر کذّاب مى فرماید : «گویى با چشم خود مى بینم که جعفر کذّاب (برادر امام عسکرى)، طاغوت زمانش را وادار کرده که به جست و جوى ولىّ خدا بپردازد و آن غایب از دیده ها، در حفظ و حراست الهى است و حفاظت خانه پدر، بر عهده او است. این از باب جهالت جعفر به ولادت آن حضرت و طمع در کشتن او است، اگر دست بیابد، و این به طمع گرفتن میراث پدرش به ناحق است»
چهار. نقش امام زمان(عج)
غیبت و پنهان زیستى امام مهدى(عج)، مى تواند از ناحیه و خواست خود آن حضرت باشد، یعنى، آن حضرت برابر تحقّق بعضى از اهداف و برنامه هایش و رهایى از قید و بند حکومت ها و با اذن الهى، از دیده ها غایب شده است. در این رابطه مى توان به مؤلّفه هاى زیر اشاره کرد :
4-1. بیعت نکردن با حاکمان
یکى از عواملى که در روایات بسیار به آن اشاره شده، عدم بیعت امام مهدى(عج) با خلفاى جور و طاغوت ها است، آن حضرت به جهت اینکه مثل پدرانش مجبور به بیعت با آنان نشود، به فرمان خدا از چشم مردم مخفى شد. «بیعت، نوعى عقد و قرارداد دو سویه بین حاکم و فرمانبرداران است که از یک سو خلیفه را متعهد به اداره جامعه… مى کند و از طرف دیگر بیعت کنندگان متعهد مى شوند، ضمن شنیدن و اطاعت از خلیفه، از او حمایت کنند»[22]
آن حضرت زمانى که ظهور مى کند، بیعت هیچ کس و هیچ حکومت غاصب و ستمگرى را – حتى به عنوان تقیه – بر گردن ندارد. او قیام مى کند، در حالى که نسبت به احدى از جباران و حکومت هاى مختلف، تمکین و تسکین ندارد و از راه تقیه هم حکومت هاى غیر اسلامى ناکامل را در ظاهر امضا نکرده است. او اکمل مظاهر اسم «العادل»، «السلطان»، «الغالب» و «الحاکم» است و چنان شخصیت و مقامى از اینکه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود. یا به حکومتى از حکومت هاى جائر به تقیه رأى داده باشد – بر حسب اخبار – محفوظ و محروس است و چنان که از اخبار فراوان استفاده مى شود، آن حضرت به تقیه عمل نمى کند و حق را آشکار و باطل را از صفحه روزگار بر مى اندازد. پس یکى از حکمت ها و مصالح غیبت، این است که امام (علیه السلام) ، پیش از رسیدن وقت ظهور و مأمور شدن به قیام، ناچار نمى شود، مانند پدران بزرگوارش، از راه تقیه با خلفا و زمامداران و سیاستمداران وقت، بیعت کند و وقتى که ظاهر مى شود، هیچ بیعتى در گردن او نیست و هیچ حکومتى را بر خود – غیر از حکومت خدا و احکام و قوانین قرآن، حتى به ظاهر و از روى تقیه هم – نپذیرفته است.[23]
امام زمان(عج) خود در این زمینه مرقوم فرموده است :
«…و اما علّةُ ما وقَعَ مِنَ الغیبةِ، فانّ الله عزّ و جل یقول : «یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء…» انّه لم یکن احَد من آبائى الاّ وَقعت فى عنقه بیعته لطاغیة زمانِهِ و انّى اَخرُجُ حین اخرج و لا بیعة لاَِحدِ الطواغیت فى عُنُقى…»[24] ؛ «اما در مورد علت غیبت، خداى متعال مى فرماید : «اى کسانى که ایمان آورده اید، هرگز نپرسید از مسائلى که اگر فاش شود، شما را اندوهگین سازد…» هر یک از پدران من بیعتى از طاغوت هاى زمان به گردن داشت، ولى من به هنگامى ظهور خواهم کرد که بیعت احدى از طاغوت ها، بر گردنم نباشد»
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : «یقومُ القائمُ و لیسَ لاَِحَد فى عُنقِهِ عهدٌ و لا عقد و لا بیعة»[25] ؛ «قائم ما در حالى ظهور مى کند که در گردن او، براى احدى، عهد و پیمان و بیعتى نباشد»
امام على (علیه السلام) در این باره فرموده بود : «هنگامى که قائم ما قیام کند، براى احدى در گردن او بیعت نخواهد بود. از این جهت ولادت او مخفى مى شود و خود از دیده ها پنهان مى باشد»[26]
4-2. آماده شدن جهان و افکار عمومى
یکى از علت هاى مهم غیبت امام مهدى(عج) و طولانى شدن پنهان زیستى آن حضرت، آماده ساختن جامعه بشرى، براى رسیدن به مقصد نهایى و الهى خود است. آمادگى جهان عبارت است از : بالا رفتن سطح آگاهى مردم و درک نیاز به پیشوایى عادل و عالم، به وجود آمدن امکانات و زمینه هاى مناسب براى تشکیل یک حکومت جهانى، به ستوه آمدن مردم از ظلم و بیدادگرى و خواست جهانى و مردمى براى گسترش و احیاى عدالت، معنویت و امنیت جهانى. تا این زمان (آمادگى جهانى) فرا رسد، حضرت در غیبت خواهند بود ؛ زیرا وظیفه حضرت، تحقّق فراگیر و گسترده تمامى اهداف و برنامه هاى پیامبران و اولیا است و اقدامات و اصطلاحات او، نیازمند درک بالا و شعور مترقى از سوى مردم است.
شیخ طوسى مى گوید : «فلسفه غیبت فقدان قدرت لازم امام است که باید مردم به آن همت گمارند ؛ در واقع تا هنگامى که مردم زمینه اقتدار او را فراهم سازند، غیبت تداوم خواهد یافت ؛ چرا که خداوند خواستار تقویت حضرت مهدى(عج)، به وسیله بشر است، نه فرشتگان»[27]
5-1. آماده سازى و تربیت شیعیان
یکى از حکمت هاى «پنهان زیستى» امام زمان(عج)، این بود که شیعیان ضعیف و کم ظرفیت، تربیت شده و سطح آگاهى و تحمّل و آمادگى آنها بالا برود.
على بن یقطین از امام کاظم نقل مى کند که : «شیعیان با آرزوها، تربیت مى شوند» پدرم یقطین به من گفت : چه آنچه راجع به سلطنت بنى عباس به ما گفته شده بود، انجام شد ؛ ولى آنچه که به شما درباره فرج اهل بیت گفته شده بود، انجام نشد؟
به او گفتم : آن چه که به ما و شما گفته شده بود، هر دو از یک جا صادر شده است ؛ نهایت اینکه وعده اى که به شما داده شد، سر رسید اما وعده ما – چون زمانش حتى نبود – هنوز نرسیده است. در عین حال ما را با ایجاد امید و آرزوى آن دوران تربیت کردند ؛ چون اگر از همان نخست، به ما مى گفتند که : فرج بیت، تا سال دویستم یا سیصدم انجام مى شود، هر آینه مردم قساوت قلب مى گرفتند و عموم آنان از اسلام بر مى گشتند! اما همیشه به ما گفته اند : به همین زودى و با سرعت این کار انجام مى شود تا قلب هاى مردم حفظ شود و فرج را نزدیک بدانند»[28]
پرسش 15 . با این همه علاقه اى که از جانب ارادتمندان امام زمان(عج) اظهار مى شود ؛ چرا باز آن حضرت از دیده ها پنهان است؟
این پرسش در واقع، سؤال از علت تداوم و استمرار «غیبت» و «پنهان زیستى» امام مهدى(عج) است ؛ از این رو بسیارى از مطالبى که در مورد اسرار و حکمت هاى «غیبت» آن حضرت بیان شده، در مورد تداوم آن نیز صادق است. از طرفى باید توجه کرد که :
الف. ثابت و روشن نیست که بسیارى از این ابراز علاقه ها و دوستى ها از جانب ارادتمندان، خالصانه و همیشگى است و در موقع نیاز و ضرورت نیز پایدار مى ماند!! پس باید با کمک شاخص ها و معیارهایى تداوم و پایدارى این اظهار ارادت و دوستى ها را سنجید و آن گاه ارزیابى درستى در این زمینه داشت!
ب. اظهاردوستى ازسوى عده کمى از ارادتمندان کافى نیست ؛ بلکه باید این خواست و توجه جهانى شده و بسیارى از مردم خواستار ظهور منجى موعود شوند.
پس از بیان این مقدمه کوتاه، در پاسخ گفتنى است : بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت که تقاضا وجود دارد، عرضه نیز وجود خواهد داشت. در غیر این صورت نظام زندگى به هم مى خورد و تعادل از میان مى رود و در نتیجه آشفتگى پدید مى آید. چنان که مى دانیم، سال ها بود که پیشوایان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دین حق، دعوت مى کردند. به اعتراف دوست و دشمن، پیشوایان معصوم – از امام على (علیه السلام) گرفته تا امام حسن عسکرى (علیه السلام) – در تمام صفات برجسته انسانى و فضایل عالى دینى، بهترین افراد امت اسلام و برترین مردم بوده اند. با این حال، طى دو و نیم قرن بعد از رحلت پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) ، تمام آن رهبران عالى قدر از صحنه سیاست اسلام کنار گذاشته شدند، تا آنجا که هرگاه اقدام به راهنمایى مردم غافل مى نمودند، با شدت عمل و زندان و کشته شدن مواجه مى گشتند. این موضوع به قدرى روشن است که ما را از هرگونه توضیح بیشتر، بى نیاز مى گرداند. خداوند متعال یازده شخصیت بى نظیر را – که جانشینان شایسته پیامبر اسلام بودند – به منظور رهبرى جامعه انسانى، به جهان عرضه داشت ؛ ولى به هیچ وجه، این عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود. روى این اصل، چه بهتر که آخرین فرد آنان، براى مدتى طولانى از نظرها غایب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدین گونه، حسّ تقاضاى چنین پیشواى عالى مقامى، در مردم گیتى پدید آید. آن زمان هم که زمینه مساعد گردید، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختیار تقاضا کنندگان بگذارد. نکته جالب اینجا است که در بسیارى از روایات، از انتظار فرج و آمادگى مردم، براى ظهور امام زمان(عج) سخن به میان آمده و از کسانى که پیوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستایش قابل توجهى شده است.
موضوع انتظار فرج، چیزى جز همان تقاضاى عمومى، براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نیست و چون این تقاضا هنوز به طور فراگیر وجود ندارد، آن حضرت در غیبت به سر مى برد و وجود تعداد اندکى علاقه مند و دوستدار – هر چند در جاى خود بایسته و پسندیده است – در این دنیاى پهناور، کفایت نمى کند و تا زمانى که تعداد این یاران و خواستاران زیاد نشود و تقاضاى ظهور جهانى نگردد، «پنهان زیستى» و «ناپیدایى» آن حضرت ادامه مى یابد.
در ادامه به برخى از عوامل تداوم غیبت و شرایط ظهور اشاره مى شود:
پیامبران گذشته نیز – از نوح، صالح، لوط، شعیب و هود گرفته تا ابراهیم، موسى، زکریا، یحیى و عیسى – همواره از آزار و اذیت هاى دنیا گروان و باطل گرایان در امان نبودند و فشارها و سختى هاى فراوانى تحمّل کردند و اهدافشان به طور کامل تحقق نیافت و از آنجا که امام مهدى(عج) عصاره فضایل تمامى انبیا و ادامه دهنده راه آنان است. براى تحقق آرمان ها و اهداف آنها، نیاز به زمان و فرصت مناسب و امکانات و ابزار لازم دارد لذا تا زمانى که احتمال همان برخوردهاى نادرست قبلى وجود داشته و تعداد یاران و دوستداران اندک باشد، «پنهان زیستى» او نیز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بیدارى وجدان بشریت:
بسیارى از پیامبران الهى وقتى که مى دیدند با همه سعى و کوششى که در راه هدایت بشر مبذول مى دارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغیان عواطف و سرکشى غرایز بیدار نمى گردد و به راهنمایى هاى آنان ترتیب اثر نمى دهند ؛ آخرین چاره را در این مى دیدند که جامعه را به حال خود واگذارند و مدتى از میان آنها بیرون بروند ؛ باشد که توده سرکش و مردم هواپرست، با احساس تنهایى و بى سرپرستى، درباره روش و سرنوشت خود تجدید نظر کنند و با فراغت بیشتر و فرصت بهترى، وجدان خفته شان بیدار شود و در جوّ مناسبى، پى به هدف هاى نورانى پیامبران و مکتب عالى خدا پرستى آنها ببرند.[29]
قرآن مى فرماید : چون ابراهیم خلیل، از راهنمایى قوم بت تراش و بت پرست خود مأیوس گشت و با تهدید و عکس العمل شدید آنها مواجه گردید، فرمود : «و اَعتَزِلکُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّى» ؛ «من از شما و آنچه از غیر خدا مى خوانید، کناره مى گیرم و خداى خود را مى خوانم»
ابراهیم (علیه السلام) با این منطق از میان کلدانیان بیرون آمد و به شهر «حرّان» شام رفت. مردم آنجا هم مشرک بودند و آفتاب و ماه و ستاره مى پرستیدند… پس از آن شهر رهسپار فلسطین شد. با رفتن او از آن دو منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آن گاه با بیدارى وجدان و فرونشستن طغیان عواطف خویش، به یاد تبلیغات و راهنمایى هاى سودمند ابراهیم (علیه السلام) افتادند و از همین رهگذر – و در غیبت آن حضرت – تعداد قابل ملاحظه اى به خداى یگانه ایمان آوردند و موحّد شدند.
همچنین در سوره «یونس» آمده است : چون یونس (علیه السلام) ، قوم سرکش خود را دعوت به دین خدا نمود و آنان نپذیرفتند ؛ پس آن را تهدید کرد که سرکشى شما، از طرف خداوند، بدون عکس العمل نمى ماند و به زودى عذاب الهى – که واکنش و نتیجه رفتار ناپسند شما است – مى رسد و همه را فرا مى گیرد. چون باز هم گوش نکردند، از میان قوم بیرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپدید شدن یونس (غیبت او از میان مردم)، و دیدن علایم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به یاد آوردند. پس با بیدارى وجدان، توبه کردند و عذاب هم نازل نگردید…
امام صادق (علیه السلام) در بخشى از فرموده هاى خود به این بُعد غیبت امام زمان اشاره کرده، مى فرماید : «…وجهُ الحکمه فى غیبته وجهُ الحکمة فى غیبات مَن تَقَدَّمَة من حُجَج الله تعالى ذکره…»[30] ؛ «…وجه حکمت غیبت، همان حکمت غیبت پیامبران پیشین است»
بر این اساس غیبت و دورى برخى از پیامبران از جامعه خود – مانند حضرت ادریس، یوسف، موسى، یونس، یحیى، صالح و… – مى تواند توجیه کننده تداوم «پنهان زیستى» امام زمان(عج) باشد.
با توجه به این بیان، روشن مى شود که خداوند طى ده ها قرن، براى هدایت افکار و بیدارى وجدان هاى بشر و تعدیل عواطف و غرایز آنها، رهبرانى شایسته برانگیخت ؛ ولى بشر خیره سر، دست از خود سرى هاى خود بر نداشت. اگر عکس العمل موافقى هم نشان داد، نسبت به زحمت ها و تلاش هاى پیامبران و پیشوایان خود، بسیار ناچیز و بى ارزش بود. بنابراین بایسته است که آخرین حجت الهى، مدتى طولانى از دسترس بشر خارج گردد تا همین غیبت طولانى و کناره گیرى، وجدان ها را از خواب گران بیدار کند و در غیاب وى، استعداد و آمادگى پیدا کنند. هنگامى که از هر نظر شایستگى یافتند، آن پیشواى غایب باز مى گردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانیت، حکمت و عقلانیت مى کند و ریشه ظلم و ستم و فساد را بر مى کند «یملأ الارض عدلاً و قسطا و نورا و برهانا…»[31] مقصود از آمادگى و بالا رفتن سطح آگاهى، این است که انسان ها به موقعیت و ارج وجود خود پى ببرند و تحمّل ظلم و فساد را، زندگى ننگین و مرگبارى تلقى کنند که شایسته مقام انسان نیست آن گاه با ارزیابى شرایط و امکانات خود و ستم قدرت هاى طاغوتى، بذر انقلاب را در سرزمین مستعد و آماده بپاشند و با شیوه هاى گوناگون، در آبیارى آن بکوشند.
پس تا زمانى که در توده ها چنین آگاهى پدید نیاید و انسان ها بر ارزش خود واقف نگردند و امکانات خود و طرف را درست نسنجند، «غیبت» ادامه خواهد داشت و سستى و تنبلى مردم، موجب طولانى شدن آن خواهد شد.
البته این گروه ارادتمند و دوستدار، باید به صورت منسجم و آماده واقعى عمل کنند و ارتشى مهیا و نیرویى ضربتى کار آمد تشکیل دهند که پشت سر امام (علیه السلام) ایستاده و گوش به فرمان او باشد. این گروه باید به نیروى ایمان و تقوا مجهّز گردند و جانباز و فداکار باشند. تربیت و تشکیل چنین افرادى تاکنون میسّر نبوده و به این سادگى نیز ممکن نخواهد شد ؛ مگر اینکه همت و تلاشى ویژه صورت گیرد و به اظهار دوستى ساده، ختم نشود!!
پرسش 16 . چرا امتحان به غیبت حضرت مهدى(عج) از شدیدترین امتحانات است؟
یکى از حکمت ها و اسرار غیبت و پنهان زیستى امام مهدى(عج)، امتحان و آزمایش انسان ها – به خصوص شیعیان – است. آنان در این ابتلا و آزمون، باید پایبندى و باور عمیق خود به مهدویت و میزان اخلاص و علاقه خود را نشان دهند. در غیبت امام مهدى(عج) شباهت هایى به سایر پیامبران وجود دارد ؛ به ویژه آنکه آنها نیز داراى غیبت – کوتاه مدت یا طولانى – بودند. خداوند همان طور که با غیبت پیامبران، امت آنان را آزمایش کرده است ؛ مى خواهد امت اسلامى را نیز بیازماید و شاید این برابرى طول غیبت خاتم الاوصیاء با غیبت مجموع پیامبران، براى این باشد که مى خواهد این امت را با آزمایش هایى سخت تر از آزمون آنها، بیازماید.
از روایات مختلف، به دست مى آید که مؤمنان در دوره غیبت، گرفتار آزمایش هاى بزرگى خواهند شد ؛ چنان که امت هاى قبلى نیز دچار آزمون ها و ابتلاهاى مختلفى بودند : «أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»[32] ؛ «آیا مردم گمان مى کنند، همین که به زبان بگویند ایمان آوردیم، دست از سر آنها بر مى داریم و آزمایش نمى شوند؟ مردمى را که قبل از ایشان بودند نیز آزمودیم و خداوند مى داند که چه کسانى راستگو و چه کسانى دروغگویند و در امتحان درست یا نادرست از آب در آیند…»
از آنجایى که غیبت طولانى مى شود، عده اى از مردم دچار تردید، حیرت و… مى شوند و از باور به ظهور منجى موعود، بر مى گردند؟! این آسیب ها و عوامل مشکل زا در عصر غیبت، عبارت است از :
1. حیرت و سرگردانى ؛ امام عسکرى (علیه السلام) فرمود : «بدانید که فرزندم غیبتى خواهد داشت که نادانان، در آن دچار سرگردانى مى شوند ؛ و آنها که براى ظهورش از پیش خود وقت تعیین مى کنند، به دروغ گویى مى افتند»[33] ابن عباس نیز گفته است : «پس از یک غیبت طولانى و حیرت ظلمانى، ظاهرمى شود»[34]
2. گمراهى و ضلالت ؛ یعنى در این دوران، عده اى از مردم از مسیر حق برگشته، دچار انحراف و گمراهى مى شوند و از هدایت هاى الهى باز مى مانند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرموده است : «تکونُ له غیبة و حیرة تَضِلُّ فیها الأمم»[35] ؛ «براى او غیبت و براى امت حیرتى خواهد بود که خیلى ها در آن دوران گمراه خواهند شد»
سدیر مى گوید : امام صادق (علیه السلام) فرمود : «…واى بر شما! در کتاب جَفر نظر انداختم… و در ولادت قائم ما و غیبت او و طولانى شدن آن و مدت عمر وى، تأمّل کردم و دیدم که مردم با ایمان، گرفتار بلاها و مصیبت ها هستند و به جهت طولانى شدن دوران غیبت، در دل هایشان شک و تردید راه مى یابد و بیشتر آنها از دینشان بر مى گردند…»[36]
3. برگشت از اعتقاد به مهدویت ؛ امام رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از امام على (علیه السلام) نقل مى کند : «در دوران غیبت جز دینداران ناب – که یقین در جانشان رسوخ کرده و خداوند از آنان بر ولایت ما پیمان گرفته و ایمان در جانشان ثابت کرده و به دم الهى یاریشان نموده است – کسى بر اعتقاد خود، استوار نخواهد ماند»[37] در همین مضمون از امام عسکرى و امام سجاد (علیه السلام) نیز روایاتى نقل شده است.[38]
3. قساوت و تیره شدن دل ها ؛ به جهت طولانى شدن غیبتش، دل ها سخت و تیره مى شود و جز آنها که خداوند ایمان به او را در قلوب شان نشانده و به دم الهى یاریشان کرده است، کسى دیگر بر اعتقاد او باقى نماند»[39]
4. عدم تحمل و بردبارى ؛ امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده است : «شتاب مردم براى این کار آنان را هلاک مى سازد. خداوند براى شتاب مردم، شتاب نمى کند ؛ براى این امر، مدتى هست که باید پایان پذیرد. اگر مدت آن سرآید، نه ساعتى جلو مى افتد و نه ساعتى تأخیر مى شود»[40]
5. شک در حیات و زنده بودن حضرت ؛ امام صادق (علیه السلام) فرموده است : «… جدا مورد آزمایش قرار مى گیرید تا جایى که مردم مى گویند : مهدى، مرده یا کشته شده است ؛ اگر زنده است، پس کجا است و چه مى کند؟! چشمان مؤمنان بر او مى گریند و همچون کشتى طوفان زده، به اضطراب مى افتند ؛ به جز کسانى که خداوند از آنان پیمان گرفته و به دم الهى یاریشان کرده، کس دیگرى رستگار نخواهد شد»[41]
6. انحراف و برگشت از دین ؛ یکى از ابتلائات و آسیب هاى دوران غیبت، برگشت عده اى از آیین الهى و ضعف و سستى در دیندارى و یگانه پرستى است. امام کاظم (علیه السلام) فرمود : «هنگامى که پنجمین فرزند امام هفتم، از دیده ها ناپدید شد، از خدا بترسید و به او پناه ببرید و در مورد دین و آیین خود، کسى شما را از دینتان منحرف نکند [ ؛ زیرا] براى صاحب این امر غیبتى هست تا آنها که به او عقیده دارند، از اعتقاد خود باز گردند»[42]
محمد بن مسلم و ابوبصیر روایت کرده اند که امام صادق (علیه السلام) فرمود : «این کار به سامان نمى رسد [و ظهور محقق نمى شود] مگر اینکه دو سوم مردم از دین برگردند ؛ ما گفتیم : اگر دو سوم مردم از دین برگردند، دیگر چه کسى باقى خواهد ماند؟! امام (علیه السلام) فرمود : آیا دوست ندارید در بین یک سوم باقى مانده باشید؟»[43]
7. دشوارى حفظ ایمان ؛ شدت ها و پیشامدهاى ناگوار و تحوّلاتى که روى مى دهد، مردم را زیر و رو کرده و حفظ ایمان و استقامت در این راه را دشوار مى سازد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى شود!
امام باقر (علیه السلام) فرموده است : «بعد از غیبت و حیرت ظاهر مى شود ؛ در این دوران تنها کسانى بر دین خود ثابت مى مانند که در ایمان خود، مخلص و با روح یقین همراه باشند و آنان کسانى اند که خداوند از آنها درباره ولایت ما پیمان گرفته و در دل آنها، ایمان را مستقر ساخته و آنها را با روحى از خود تأیید کرده است»[44]
8. کمبودها و نارسایى هاى زندگى ؛ یکى از امتحانات مردم در عصر غیبت و ابتلائات شدید آنان، گرانى، کسادى، مرگ و میر، جنگ ها، کمى محصولات کشاورزى، دچار شدن به پادشاهان ستمگر و… است.
امام صادق (علیه السلام) خطاب به محمد بن مسلم فرمود : «پیش از قیام قائم(عج)، نشانه هایى است که خداوند آنها را ظاهر خواهد ساخت». محمد بن مسلم پرسید : آنها چیست؟ فرمود : خداوند آنها را چنین بیان فرموده است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ»[45]
«لنبلونّکم»، یعنى امتحان مى کنیم شما مؤمنان را قبل از خروج قائم(عج).
«بشى من الخوف» ؛ یعنى، به وسیله پادشاهان… در آخر سلطنت آنها.
«والجوع» ؛ یعنى، با گرانى قیمت ها. «و نقص من الاموال» ؛ یعنى، با کسادى تجارت و کمى درآمد». «و الانفس»، یعنى، با کمى رشد زراعت.
«و بشّر الصابرین»، یعنى، نوید بده در آن زمان، صبر پیشگان را با ظهور قائم و آن بعد از یک فتنه سخت و کمرشکن است که هر دوستى و خویشى را درهم مى ریزد. همسایه به همسایه اش هجوم برده، گردنش را مى زند! در چنین روزگارى، به زمین بچسبید و دست و پاى خود را تکان ندهید»[46] و نیز فرموده است : «ترس اهل عراق و بغداد را احاطه مى کند و مرگ ناگهانى و پیاپى در آنجا شایع مى شود و کمبود در اموال، اشخاص و میوه ها ظاهر مى شود و زراعت کمتر رشد مى کند»[47]
9. اختلاف و تبرّى از همدیگر ؛ یکى از آسیب هاى فراروى جوامع اسلامى در این دوران، وجود اختلافات و کشمکش ها و پراکندگى و دورى مردم از همدیگر است. امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرموده است : «چه بر شما خواهد گذشت وقتى امام هدایتگر و نشانه حق را به چشم نبینید؟ گروهى از گروه دیگر بیزارى مى جویید»[48]
امام صادق (علیه السلام) نیز مى فرماید : «چه بر شما خواهد گذشت، وقتى امام هدایتگر… را به چشم نبینید، گروهى از گروه دیگر بیزارى مى جویید ؛ آن گاه سخت مورد آزمایش واقع مى شوید و ناخالصان شما، از راستان شما، جدا خواهند شد. اول روز در اخبار و آثار اختلاف و مشاجره خواهید داشت و آخر روز، کارتان به کشت و کشتار خواهد کشید»[49]
10. دروغ گویى و تعیین وقت ظهور ؛ امام صادق (علیه السلام) فرموده است : آنان که وقت تعیین کردند، دروغ گفتند ما اهل بیتى هستیم که وقت معیّن نمى کنیم…»[50]
11. ضعف و سستى در حفظ عقاید حقه ؛ عصر غیبت، دوران هجوم شبهات، فزونى انحرافات و اندیشه هاى نادرست و باطل و دنیا گرایى ها و نادانى ها است و بدین جهت، پا برجا ماندن بر عقاید درست و حق دشوار است. امام صادق (علیه السلام) فرمود : «هنگامى که امر غیبت، واقع شود، به آنچه در دست دارید (عقاید حقه) چنگ بزنید تا قضیّه آشکار شود و فرمان خدا فرا رسد»[51] و نیز : «براى مردم روزگارى فرا مى رسد که همگان دچار تب و لرز مى گردند ؛ علم و دانش در آن دوران، در هم پیچیده مى شود ؛ آن سان که مار در لانه خود به دور خویش مى پیچید. در آن هنگام ستاره آنها طلوع مى کند». گفته شد : مراد از تب و لرز چیست؟ فرمود : «روزهاى فترت که همگان دچار ضعف و سستى مى گردند ؛ در آن ایام بر عقاید خود استوار باشید تا خداوند ستاره شما را ظاهر گرداند».
نتیجه گیرى :
با توجه به این آسیب ها و چالش ها، روشن مى شود که در عصر غیبت، امتحان و آزمون انسان ها بسیار دشوار است و آنان باید از این مراحل سخت و طاقت فرسا عبور کنند و میزان پایبندى، باورمندى، بردبارى و استقامت خود را نشان دهند. به یقین در دورانى که احتمال سرگردانى، گمراهى، تردید و برگشت از اصل مهدویت، قساوت و دلمردگى، بى اعتمادى به آموزه هاى دینى، انحراف و فسادگرى، هواپرستى، مشکلات و کمبودهاى زندگى، اختلافات و دشمنى ها، دروغ گویى و ناراستى، ضعف و سستى در دین دارى و… بیشتر از هر عصرى وجود دارد ؛ باید متدینان و یکتا پرستان در اعتقاد خود به منجى موعود، استوار و پابرجا باشند و از این آزمون سخت، سربلند بیرون آیند. بر این اساس است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود : «…کسانى که در دوره غیبت حضرت مهدى(عج) بر اعتقاد به او استوار هستند، از کبریت احمر نایاب ترند. جابر بن عبداللّه انصارى بلند شد و گفت : اى رسول خدا! آیا فرزندت قائم غیبت خواهد کرد؟ فرمود : آرى به خدا قسم ؛ «وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ»[52] ؛ «خداوند مؤمنان را جدا مى آزماید و کافران را از میان بر مى دارد»[53]
باید براى رستگارى و موفق شدن در این آزمایش ها، تلاش کرد و آن گونه که در روایات آمده، رستگارى کامل جز براى دینداران ناب و مخلص و کسانى که جانشان با یقین در آمیخته و اعتقادشان محکم و شناختشان از نادانى ها و نادرستى ها پیراسته شده است ؛ براى کسى دیگر میسّر نیست.
فقط با داشتن چنین شرایط و حالاتى است که بنده پروردگار، به قضاى الهى و حکم پروردگار در تمام امور، خشنود است و نسبت به غیبت و دیگر مسائل مربوط به آن هیچ شک و تردیدى به دل راه نمى دهد و بر اعتقاد به امامت امام غایب استوار و ثابت مى ماند و همیشه یاد او را در دل دارد و این چیزها جز با تلاش پیگیر و حرکت در راه بندگى حقیقى و خالصانه، از راه دیگرى به دست نمى آید[54]
چرایى دوازده امام
پرسش 17 . چرا خداوند فقط دوازده امام، انتخاب کرد تا مجبور شود یکى از آنها را غایب کند تا ما بدون سرپرست باشیم؟ اگر ما مثلاً 24 امام داشتیم، دیگر امام زمان(عج) غایب نمى شد و ما هم این طور بلا تکلیف نبودیم؟!
غیبت داراى علل و حکمت هاى فراوانى است ؛ از آن جمله رشد و آمادگى مردم براى پذیرش حکومت عدل الهى توسط امام معصوم است. هم چنان که براى برادران یوسف لازم بود مدتى از یوسف (علیه السلام) محروم باشند و نیازها و سختى ها آنها را به جایى برساند که حل مشکل خود را به دست یوسف ببینند. به طورى که وقتى یوسف را شناختند با احترام و فرمانبردارى، قدرشناس حضرت یوسف باشند. چنین نیازمندى براى جامعه بشرى لازم است احساس شود، به طورى که همه نظریه پردازان و مدعیان نجات بشریت به این نتیجه برسند که توانایى حل بحران هاى جامعه بشرى را ندارند و در همه احساس نیاز به منجى حقیقى پیدا شود لذا گذر از دوران غیبت براى جامعه بشرى لازم است اگر چه تعداد امامان زیاد مى بود البته در عدد 12 اسرارى نیز هست که به برخى از آنها اشاره مى شود.
وجود دوازده امام:
یکى از مباحث مشترک میان شیعه و سنّى، وجود دوازده خلیفه و امام بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است. این اعتقاد بر اساس روایات فراوانى است که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده و در آنها از وجود دوازده جانشین بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سخن به میان آمده است. هر چند در تعیین مصداق این دوازده خلیفه و ولىّ، در میان مسلمین اختلاف هست ؛ اما اصل آن مورد پذیرش قرار گرفته است. بر اساس تفاسیر، مبناى این باور داشت، آیاتى چند از قرآن است که در آنها از دوازده نقیب «بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»[55]، دوازده چشمه «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»[56] و دوازده ماه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً»[57] مثال آورده و سخن گفته شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ، در حدیث ثقلین، به مسلمانان دستور داد که از قرآن و عترت او تبعیت کنند. آن گاه تعداد و نام آنان را بیان کرد و حتى دوازدهمین آنان را قائم و خاتم ایشان قرار داد.
اصبغ بن نباته از ابن عباس روایت کرده که پیامبر گرامى اسلام فرمود :
«اى مردم! بدانید که خداوند براى شما، درى قرار داده که هرکس به آن در وارد بشود، از آتش و ترس بزرگ روز قیامت در امان است». ابو سعید خدرى برخاست و عرض کرد : اى پیامبر! ما را به طرف آن هدایت فرما تا او را بشناسیم. حضرت فرمود : «آن در على بن ابى طالب است که سید اوصیا و امیر مؤمنان و برادر رسول خدا است. اى مردم! هر کس دوست دارد به دستگیره مطمئنى که شکست در آن راه ندارد، متمسّک شود ؛ باید به ولایت على بن ابى طالب تمسّک کند… اى مردم! هر کس مى خواهد خدا و رسول را دوست بدارد، باید بعد از من به على بن ابى طالب و امامان از نسل من اقتدا کند که آنان گنجینه هاى علم من هستند»
جابر بن عبداللّه انصارى به پا خاست و عرض کرد : اى رسول خدا! امامان (بعد از شما) چند نفرند؟ حضرت فرمود : اى جابر! خدا تو را رحمت کند، از همه اسلام پرسیدى… تعداد آنان به تعداد ماه هاى سال است که آن در نزد خدا، در کتاب الهى – از روزى که آسمان ها و زمین را آفریده – دوازده مى باشند. تعداد امامان، به تعداد چشمه هایى است که براى موسى بن عمران جارى شد ؛ زمانى که عصاى خود را به سنگ زد و از آن دوازده چشمه جارى شد. تعداد امامان، به تعداد رؤساى بنى اسرائیل است که خداوند فرموده است: «وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» بنابراین اى جابر! امامان دوازده نفرند. اولین آنها على بن ابى طالب و آخرین آنها قائم مهدى مى باشند»[58]
از دیدگاه شیعه، جانشینان و اولیاى پیامبر (صلی الله علیه وآله) دوازده معصوم اند و از این حدیث و سایر روایات مشابه، به دست مى آید که انحصار امامان در «عدد دوازده»، سنت و خواست الهى است که تغییرناپذیر بوده و نمونه هایى نیز در طول تاریخ داشته است. تعداد و اسامى آنان از قبل مشخص بوده و نور وجودیشان در لوح محفوظ، ضبط گشته است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز در موارد مختلف و با تعبیرات گوناگون، به آنان اشاره کرده و فکر و ذهن مسلمانان را متوجّه ایشان ساخته است. اسامى و تعداد آنان غیر قابل تغییر بوده و کسى نمى تواند در آنها کم یا زیاد کند. عبارات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) – به خصوص در منابع اهل سنت – به شرح زیر است :
1. دوازده خلیفه
«انّ هذا الامر لا ینقضى حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة»[59] ؛ «این امر (دین اسلام)، به سر نیاید تا دوازده خلیفه و جانشین را پشت سر گذارد» و نیز فرمود : «لا یزالُ هذا الدینُ قائما حتى یکون علیکم اثنا عشر خلیفه»[60] ؛ «تا وقتى که دوازده خلیفه و جانشین با شما است، این دین پیوسته بر پا است»
همچنین : «لا یزال الاسلام عزیزا الى اثنى عشر خلیفه»[61] ؛ «همواره اسلام به وجود دوازده خلیفه، سرافزار و عزیز است».
2. امامان بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله)
«الائمة من بعد اثنا عشر من اهل بیتى»[62] ؛ «امامان پس از من دوازده نفرند که از اهل بیت من مى باشند». پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حق على (علیه السلام) فرمود : «الا انّه… الامام بعدى و ابو الائمة الزُّهر الاثنى عشر و منها مهدى هذه الامة…»[63] ؛ «امام بعد از من و پدر امامان دوازده گانه (على) است و مهدى این امت از ما است».
3. همان نقباى بنى اسرائیل
«انّ عدّة الخلفاءَ بعدى، عدّة نقباء موسى»[64] ؛ «شمار جانشینان من، به تعداد نقباى موسى است». و نیز «یملک هذه الامة من خلیفة، اثنا عشرة کعدة نقباء بنى اسرائیل»[65] ؛ «امر این امت را دوازده خلیفه بر عهده مى گیرند، به اندازه عدد نقباى بنى اسرائیل»
4. دوازده امیر
«لا تزال من امتى على الحق ظاهرین، حتى یکون علیهم اثنا عشر امیرا کلهم من قریش»[66] ؛ «همچنان امت من بر حق استوار باشند، مادامى که دوازده امیر بر آنان خلافت کند که همه شان از قریش هستند». در صحیح بخارى از جابربن سمره نیز روایت شده است : «سمعت رسول الله یقول : اثنا عشر امیرا… قال : کلّهم من قریش»[67]
5. اولیا و اوصیاى بعد از نبى
«انّ اولیائى، و اوصیائى و حجج الله على الخلق بعدى، اثنا عشر، (اوّلهم) اخى (على) و آخرهم ولدى (المهدى)»[68] ؛ «اولیا و اوصیا و حجت هاى خدا بر بندگانش پس از من، دوازده نفرند اول آنان برادرم (على) و آخرشان فرزندم (مهدى) است». و نیز : «لا یزال امر الناس ماضیا ما ولیّهم اثنا عشر رجلاً»[69] ؛ «امر مردم همچنان مى گذرد تا زمانى که دوازده مرد بر آنان، ولایت داشته باشند»
در پایان گفتنى است که خداوند مجبور به غایب کردن امام نیست ؛ بلکه مشیّت و اراده الهى بر حفظ جان و پنهان زیستى او قرار گرفته است. با این حال جامعه بدون سرپرست و ولىّ رها نشده است و مردم بى تکلیف نمانده اند ؛ زیرا امام غایب، فقط ظهور ندارد و این به معناى تعطیلى وظایف و مسئولیت هاى او نیست. او در جامعه حضور دارد و به طور ناشناس در میان مردم زندگى مى کند و به بسیارى از مسئولیت هاى خود – از جمله ولایت و سرپرستى باطنى جامعه و هدایت تکوینى آنان – عمل مى کند.
در عین حال براى جامعه، سرپرستان و حاکمانى تعیین کرده – به صورت عام – و آنان را جانشین خود قرار داده است. اینان فقیهان و دانشمندانى هستند که معارف عترت را اخذ مى کنند و در اختیار مردم قرار مى دهند. همچنین عهده دار اداره و رهبرى سیاسى جامعه، اجراى حدود، قضاوت و… مى باشند.
طول عمر امام مهدى(عج)
پرسش 18 . اگر امام مهدى(عج) انسانى زنده است که در طول یازده قرن با نسل هاى پیاپى هم عصر بوده و در قید حیات به سر برده، چگونه توانسته چنین عمر طولانى را به دست آورد؟ اساسا چگونه ممکن است پذیرفت وى از گستره شمول قوانین طبیعى و زیست شناختى که موجب پیرى و ناتوانى و سرانجام مرگ، برکنار مانده است؟
پرسش درباره طول عمر حضرت مهدى و توجیهات مختلف در این زمینه، همواره و از سوى افراد و گروه هاى مختلف مطرح بوده است. این مسئله را مى توان از چشم اندازهاى مختلفى بررسى و از نظر علمى و تجربى، منطقى و عقلى، قرآنى، تاریخى و روایى بررسى نمود و طول عمر حضرت مهدى(عج) و سایر معمّرین را اثبات کرد.
براى اثبات این انگاره، ابتدا دلایل مختلفى بر امکان یا وقوع «طول عمر» ارائه مى گردد ؛ سپس این مسئله در مورد حضرت مهدى(عج) تطبیق داده مى شود.
ابتدا گفتنى است که براى مدت زندگى انسان، حدّى که تجاوز از آن محال باشد، تعیین نشده است.
از طرف دیگر، پیرى معلول گذشت زمان نیست ؛ بلکه معلول اختلالاتى است که در اعضاى بدن حادث مى شود. چه بسا اگر اختلالى در اعضاى بدن یک فرد رخ ندهد، امکان دارد تا سال هاى متمادى با بدنى سالم و شاداب، زندگى کند.
پس باید روشن شود که مسئله طول عمر امام زمان(عج)، هرگز امرى بعید یا غیر قابل قبول نیست و علم و دانش، نه تنها عمر طولانى را محال نمى داند ؛ بلکه امکان آن را نیز به اثبات مى رساند. از نظر معارف اسلامى نیز، این امر جزو مسلّمات ؛ بلکه حتى بدیهیات است.
برخى از دلایل مهم اثبات «طول عمر» حضرت مهدى، به شرح زیر است :
یک. از لحاظ علمى و تجربى
علوم امروز، امکان طول عمر را تأیید کرده و کوشش بشر را در این راه، نتیجه بخش، موفقیت آمیز و لازم مى شناسد و براى طول عمر، حد و اندازه اى معلوم نمى کند.
تقلیل مرگ و میرها و طولانى شدن عمر، وارد مرحله عملى شده و با سرعت رو به تکامل است و حد متوسط عمر از 47 سال به 74 سال رسیده است. در این زمینه مى توان نظر علوم مختلف را چنین تبیین کرد :
الف. زیست شناسان مى گویند : اگر اختلالات و آسیب هایى که به انسان مى رسد و موجب کوتاهى عمر او مى شود، رفع گردد، عمر او به دویست سال خواهد رسید. برخى مى گویند : انسان باید سیصد سال عمر کند ؛ اینکه مى بینیم هفتاد یا هشتاد سال عمر مى کند، بر اثر آن است که عضوى از او فرسوده مى شود و به عضوهاى دیگر سرایت مى کند[70]
بر اساس نظر دانشمندان، پیرى جز فرسوده شدن سلول هاى بدن نیست و اگر روزى بشر بتواند سلول هاى بدن انسان را جوان نگه دارد، خواهد توانست به راز طول عمر دست یابد و از عمرى دراز برخوردار گردد. از نظر دانش جدید، جسم انسان براى سالیانى دراز، داراى قابلیت حیات و بقا است. دانشمندانى که نظریات آنان مورد اعتماد است، مى گویند : همه بافت هاى اصلى در جسم انسان و حیوان، تا بى نهایت قابلیت دارد و از این جهت کاملاً ممکن است که انسانى هزاران سال زنده بماند ؛ البته مشروط به اینکه عوارضى بر او عارض نشود که ریسمان حیات او را پاره کند.[71]
ب. در قوانین طبیعى، در مورد مقدار عمر طبیعى بشر، هیچ اصل ثابت و غیر قابل تغییرى وجود ندارد. به همین دلیل، دانشمندان علوم تجربى، همواره در حال مطالعه و آزمایش اند و مى کوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزایش دهند. بدون شک اگر مقدار عمر طبیعى انسان، داراى اصول ثابت و غیر قابل تغییر بود، این مطالعات و آزمایش ها، به معنا و مفهومى نداشت. دانشمندان با تحقیقاتى که به عمل آورده اند. موفق شده اند عمر برخى از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبیعى آن، افزایش دهند. اگر این قضیه روزى در مورد انسان به حقیقت بپیوندد، عمر هزار ساله براى انسان، امرى پیش پا افتاده خواهد بود.[72]
امام زمان(عج) هم عالم کامل و هم عامل به قوانین و پدیده هاى الهى است و این دو در سایه تقدیر الهى، دیرزیستى و سالم زیستى را به همراه داشته است.[73]
دو. امکان منطقى و عقلى
حکما و فلاسفه گفته اند : بهترین دلیل بر امکان هر چیزى، واقع شدن آن چیز است. همین که طول عمر در میان پیشینیان روى داده و تاریخ، افراد زیادى را به ما نشان مى دهد که عمرى دراز داشته اند، خود دلیل روشنى است بر اینکه طول عمر، از دیدگاه عقل، امرى ممکن است و بنابراین طول عمر حضرت مهدى(عج) امکان پذیر است.
خواجه نصیر الدین طوسى مى گوید : «طول عمر مهدى(عج) اتفاق افتاده و محقق شده است ؛ چون چنین است ؛ بعید شمردن طول عمر در مورد مهدى(عج) جهل محض است»[74]
علامه طباطبایى نیز مى نویسد : «هیچ قاعده و برهان عقلى وجود ندارد که بر محال بودن طول عمر دلالت کند. به همین جهت نمى توانیم، طول عمر را انکار کنیم»[75]
سه. طول عمر از نظر ادیان
مسئله طول عمر تا حدودى مورد پذیرش ادیان قرار گرفته و آنها از عمر بسیار طولانى جمعى از افراد بشر خبر داده اند. تورات فعلى، در سِفر تکوین (اصحاح 5، 9 و 11) و… افرادى از پیغمبران و دیگران را نام برده و عمرهاى طولانى هر یک را – که متجاوز از چهارصد، ششصد، هفتصد، هشتصد و نهصد بوده – به صراحت بیان داشته است.
علاوه بر این معتقدند : «ایلیا»، زنده به آسمان برده شده است. [76]
ادیان باستانى دیگر (مثل زرتشتى و بودایى) نیز از عمرهاى طولانى جمعى از افراد بشر، خبر داده اند و همه قائل به طول عمر ؛ بلکه بقاى حیات اشخاص تا این زمان هستند.[77]
مسیحیان نیز معتقدند : حضرت عیسى پس از قتل، زنده شد و تاکنون زنده است.
چهار. تجربه تاریخى
نظر تاریخ نیز به عنوان یکى از دلایل امکان طول عمر، مطرح مى باشد. در طول تاریخ، فراوان بوده اند کسانى که مدت زمان بسیار طولانى و غیر عادى زندگى کرده ودر تاریخ به «معمّرین» مشهور شده اند. بر این اساس اگر مسئله «طول عمر» در تاریخ زندگى بشر اتفاق افتاده باشد – اگر چه در مواردى نه چندان زیاد – تکرار موارد یا مورد مشابه آن، امرى طبیعى، معقول و قابل تحقق و پذیرفتنى خواهد بود. فلاسفه مى گویند : بهترین دلیل، براى امکان چیزى، واقع شدن آن است.
روشن است که نقل تاریخى – به ویژه نقل متواتر و مشهور – سبب یقین و باور مى گردد. این نقل، یکى از راه هاى حصول علم و یقین و یکى از مهم ترین منابع اطلاعات بشر است. منابع روایى و کتاب هاى تاریخى، افراد زیادى از «معمّرین» را نام برده و شرح نسب و احوال زندگى و فرزندان و حوادث حیات آنان را ثبت کرده اند. اینان معمولاً عمرهایى بسیار دراز داشته اند ؛ مانند :
1. آدم (علیه السلام) : 930 تا 1000 ؛
2. شیث بن آدم : 912 تا 1000 سال ؛
3. انوش بن شیث : 950 سال ؛
4. ذوالقرنین : 3000 سال ؛
5. طهمورث : 1500 سال ؛
6. سطیع کاهن : 600 سال ؛
7. مهلائیل : 895 سال ؛
8. سلمان فارسى : 250 سال ؛
9. ادریس (علیه السلام) : 965 سال ؛
10. اسماعیل (علیه السلام) : 137 سال ؛
11. اسحاق (علیه السلام) : 180 سال ؛
12. یردبن مهلائیل : 962 سال ؛
13. متوشلح (متوشالح) : 969 سال و…[78]
پنج. قرآن و روایات
در دین اسلام، امکان عمر طولانى، یکى از مسائل مورد اتفاق است و آیات بسیارى در قرآن هست که امکان طول عمر زیاد را یادآورى مى کند و در تفاسیر و کتاب هاى روایى نیز آمده است.
قرآن به صراحت از عمر طولانى نوح (علیه السلام) خبر مى دهد : «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عاماً»[79] ؛ «به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم ؛ پس در میان آنان 950 سال درنگ کرد».
عموم مسلمانان اتفاق دارند که عیسى و بلکه خضر و ادریس و الیاس نیز زنده هستند و عیسى (علیه السلام) در آخرالزمان به زمین خواهد آمد و به حضرت مهدى(عج) در نماز اقتدا خواهد کرد.[80]
قرآن درباره عیسى (علیه السلام) مى فرماید :
«وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابن مَرْیَمَ رسول اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ… وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً. بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ…»[81] ؛ «گفته ایشان – که ما مسیح عیسى بن مریم، رسول خدا را کشتیم – صحیح نیست، زیرا آنها نه او را کشتند و نه به دار آویختند ؛ بلکه [امر ]بر آنها مشتبه شد… او یقینا کشته نشده ؛ بلکه خدا او را به سوى خود بالا برده است».
در روایات زیادى نیز به زنده بودن عیسى و بازگشت او در آخرالزمان و همراهى اش با مهدى موعود، اشاره شده است ؛ به عنوان نمونه : «کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم» ؛ چگونه خواهید بود هنگامى که عیسى بن مریم در میان شما فرود آید و پیشواى شما (مهدى) از خودتان باشد؟»
علاوه بر این در روایات طول عمر دجّال نیز مطرح شده است : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود : «دجّال زنده است و غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود»[82]
شش. اعجاز و قدرت الهى
یکى از راه هاى مهم اثبات امکان «طول عمر»، «اعجاز» و قدرت الهى است. با توجه به نصوص معتبر روایى، حضرت مهدى(عج)، با قدرت الهى زنده است و در میان مردم به حیات خود ادامه مى دهد، همان خدایى که آتش را براى ابراهیم سرد و وسیله سلامتى قرار مى دهد، عیسى و خضر را پس از قرن ها زنده نگه مى دارد ؛ مى تواند مهدى موعود را نیز با قدرت بى کران خود، زنده نگه دارد.
علامه طباطبائى نیز از مسئله «طول عمر» به عنوان «خرق عادت» یاد کرده، مى نویسد :
«نوع زندگى امام غایب را به طریق خرق عادت مى توان پذیرفت. البته خرق عادت، غیر از محال است و از راه علم، هرگز نمى توان خرق عادت را نفى کرد ؛ زیرا هرگز نمى توان اثبات کرد که اسباب و عواملى که در جهان کار مى کنند، تنها همان ها هستند که ما آنها را دیده ایم و مى شناسیم و دیگر اسبابى – که ما از آنها خبر نداریم، یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم یا نفهمیده ایم – وجود ندارد. از این رو ممکن است در فردى و یا افرادى از بشر، اسباب و عواملى به وجود آید که عمرى بسیارى طولانى – هزار یا چندین هزار ساله – براى ایشان تأمین نماید»[83]
در هر صورت ؛ پیغمبر (صلی الله علیه وآله) خبر داده و ائمه معصومین نیز بشارت داده اند که حضرت حجت، فرزند امام حسن عسکرى، همان کسى است که در بامداد روز نیمه شعبان سال 255ه .ق عالم را به نور جمال خود منوّر ساخته است. او بعد از غیبت بسیار طولانى، ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد مى کند.[84]
با توجه به اینکه این بشارت ها قطعى، مسلّم و متواتر است و خداوند نیز بر هر کارى قادر و توانا است ؛ دیگر جاى شبهه و شک و تردید نیست.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است :
«در نظرتان شگفت نیاید که خداوند، عمر صاحب این امر را طولانى کند ؛ همچنان که عمر نوح را طولانى نمود»
امام حسن مجتبى (علیه السلام) نیز فرموده است :
«فرزند نهم از فرزندان برادرم حسین (علیه السلام) ؛ خداوند عمرش را در غیبتش طولانى کند، سپس به قدرت خود آشکار سازد، به صورت جوانى که کمتر از چهل سال داشته باشد»[85]
پی نوشت ها:
[1]. اثبات الهداة، ج 3، ص 488، ج 217.
[2]. اثبات الهداة، ج 3، ص 472، ح 150.
[3]. بحار الانوار، ج 52، ص 113.
[4]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 351 و 352.
[5]. همان.
[6]. بحار الانوار، ج 52، ص 244.
[7]. بحار الانوار، ج 51، ص 142 ؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 486، ح 212 ؛ الخرائج، ج 2، ص 955.
[8]. نهج البلاغه، حکمت 147.
[9]. فتح 48، آیه 25.
[10]. اثبات الهداة، ج3، ص 489، ح 224 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 97، ح 9.
[11]. کشف المراد، ص 285.
[12]. اثبات الهداة، ج 3، ص 447، ح 38 ؛ کافى، ج 1، ص 343.
[13]. همان، ص 498، ح 271 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 90.
[14]. بحار الانوار، ج 51، ص 113، ح 8.
[15]. اثبات الهداة، ج 3، ص 532، ج 463.
[16]. منتخب الاثر، ص 291.
[17]. کمال الدین، ج 2، ص 481، ح 7.
[18]. اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 777.
[19]. ر.ک : امامت و مهدویت، ج 3، ص 347.
[20]. الزام الناصب، ص 114 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 188.
[21]. الزام الناصب، ص 114 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 189.
[22]. نظام سیاسى و دولت در اسلام، ص 89.
[23]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 350.
[24]. یوم الخلاص، ج 1، ص 201 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 92.
[25]. الغیبة النعمانى، ص 89 و 100 ؛ اصول کافى، ج 1، ص 342.
[26]. بشارة الاسلام، ص 52 ؛ اعلام الورى، ص 400 ؛ منتخب الاثر، ص 251.
[27]. تلخیص الشافى، ج 1و2، ص 95 نشر عزیزى.
[28]. مرآة العقول، ج 4، ص 176، ج 6 به نقل از : مطلع الفجر، ص 27.
[29]. ر.ک : جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها، صص 187-197.
[30]. کمال الدین، ج 2، ص 481، ح 1 ؛ علل الشرایع، ص 345، ح 8 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4.
[31]. احتجاج، ج 2، ص 291 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 350.
[32]. عنکبوت 29، آیه 2و3.
[33]. اثبات الهداة، ج 3، ص 482، ح 189.
[34]. یوم الخلاص، ج 1، ص 346 ؛ الزام الناصب، ص 62.
[35]. کشف الغمة، ج، ص 311 ؛ بحار الانوار، ج 51، ص 72.
[36]. اثبات الهداة، ج 3، ص 475، ح 162.
[37]. اثبات الهداة، ج 3، ص 464، ح 117.
[38]. ر.ک : همان، ج 3، ص 79، ح 180 و ص 467، ح 127.
[39]. اثبات الهداة، ج 3، ص 488، ح 20.
[40]. اصول کافى، ج 1، ص 369 ؛ الغیبة النعمانى، ص 158.
[41]. اثبات الهداة، ج 3، ص 473، ص 154.
[42]. الغیبة النعمانى، ص 78 ؛ بحار الانوار، ج 51، ص 150 ؛ منتخب الاثر، ص 218.
[43]. اثبات الهداة، ج 3، ص 510، ح 331.
[44]. کشف الغمة، ج 3، ص 311 ؛ منتخب الاثر، ص 229.
[45]. بقره 2، آیه 155.
[46]. ارشاد، شیخ مفید، ص 340 ؛ الغیبة النعمانى، ص 132.
[47]. یوم الخلاص، ج 1، ص 338.
[48]. اثبات الهداة، ج 3، ص 510، ح 334.
[49]. همان، ص 473، ح 155.
[50]. الغیبة طوسى، ص 263 ؛ اصول کافى، ج 1، ص 368 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 114.
[51]. بحار الانوار، ج 52، ص 133 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 331.
[52]. آل عمران 3، آیه 141.
[53]. اثبات الهداة، ج 3، ص 461، ح 107.
[54]. على سعادت پرور، ظهور نور، ص 99.
[55]. مائده 5، آیه 12.
[56]. بقره 2، آیه 60.
[57]. توبه 9، آیه 36.
[58]. بحار الانوار، ج 36، ص 263.
[59]. صحیح مسلم، ص 1821.
[60]. کنز العمّال، ح 30929 ؛ صحیح مسلم، ج 6 ص 4 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 89.
[61]. صحیح مسلم، ج 6، ص 3.
[62]. الاعتقادات، ص 104 ؛ کفایة الاثر، ص 145.
[63]. الصراط المستقیم، ج 2، ص 114 و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج 36، ص 216.
[64]. کنز العمّال، ج 1، ح 1497.
[65]. مسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 398 و 406 ؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190 ؛ کنز العمال، ج 312، ص 33،33857.
[66]. المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد ایوب اللخمى الطبرانى، ج 2، ص 253.
[67]. صحیح بخارى، ج 8، ص 127.
[68]. فرائد السمطین، ج 2، ص 312 ؛ ینابیع المودة، ص 536.
[69]. صحیح مسلم، ج 4، ص 482.
[70]. مجله دانشمند، سال 6، ش 1، ص 43.
[71]. براى آگاهى بیشتر ر.ک : ائمتنا، ج 2، ص 371 ؛ منتخب الاثر، ص 281 ؛ المهدى، ص 141.
[72]. فصلنامه انتظار، ش 6، ص 242 و 243 ؛ به نقل از : على محمد على دخیل، المتنا، ج 2، ص 372.
[73]. سید محمد تقى آیت اللهى، مقاله طول عمر، کتاب نینوا و انتظار، ص 269 – 272.
[74]. خورشید مغرب، ص 214.
[75]. المیزان، ج 12، ص 52-35.
[76]. ر.ک : اظهار الحق، ج 2، ص 124.
[77]. صافى گلپایگانى، امامت و مهدویت، ج 2، ص 372 و 373.
[78]. براى مطالعه در این زمینه : امامت و مهدویت، ج 2، ص 402 و 404 ؛ على محمد دخیل، الامام المهدى ؛ محمد رضا حکیمى، خورشید مغرب ؛ ابراهیم امینى، دادگستر جهان، ص 199 ؛ خورشید تابناک، ص 151 و 152 ؛ حیدرى کاشانى، حکومت عدل گستر ؛ علامه مجلسى، بحار الانوار.
[79]. عنکبوت 29، آیه 14.
[80]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 373.
[81]. نساء 4، آیه 157 و 158.
[82]. مسند احمد، ج 4، ص 444.
[83]. شیعه در اسلام، ص 151.
[84]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 374 و 375.
[85]. منتخب الاثر، ص 206، ح 2.