۱۳۹۵/۰۶/۱۰
–
۱۲۹ بازدید
خودسازى و گریه
پرسش 15. معمولاً در مراسم ادعیه کمتر گریه مى کنم. البته اندوهناک مى شوم. اما وقتى توجه بیشترى به خداوند و مسائل خودسازى دارم بیشتر در این مراسم موفق به قطره اشگى مى شوم. حال آیا این حالت بنده که معمولاً بدون قطره اشکى از مراسم خارج مى شوم ناشى از گناهان بنده است؟ یا مثلاً امرى است تقریباً مادرزادى و طبیعى؟ چگونه مى توانم موفق به ریختن قطره اشک در مراسم شوم؟
نخست باید دانست؛ انسان ها از جهات گوناگون با همدیگر متفاوتند از جمله در استعدادها، عواطف و روحیات. بیش تر این تفاوتها ناشى از شرایط و زمینه ها و امکانات متفاوتى است که افراد در آن پرورش یافته اند البته خداوند در وجود انسان نیروى انتخاب و اراده را قرار داده است و مى تواند با افعال اختیارى خود علیرغم همه شرایط محیطى و تحمیلى زمینه تربیتى بهترى فراهم سازد و در مسیر سعادت گام بردارند و یا رفتار مناسبى براى خود نهادینه کند.
درباره مسئله گریه نیز باید به تفاوت هاى فردى توجه داشت همه مثل هم نیستند و اگر کسى کم تر گریه مى کند جاى نگرانى نیست زیرا ویژگى روحى و عاطفى افراد متفاوت است. و راه توجه به خدا و رسیدن به مقامات معنوى تنها از راه گریه نیست. چنان که برخى بزرگان مانند آیه اللّه بهاءالدینى بیشتر با شوخى و خنده نکات معرفتى را به اطرافیان منتقل مى کردند و برخى مانند آیه اللّه بهجت بیشتر از طریق سکوت و گریه روحیه معنوى را به دیگران منتقل مى کردند. بنابراین همیشه خشکى چشم و گریه نکردن دلیل بر قساوت قلب و گناه نیست بلکه چه بسا روحیه افراد و تجربه هاى معنوى آنها متفاوت باشد. البته در مجالس عزادارى که مهمترین توفیق را از این جهت براى انسان فراهم مى آورد. البته به شرط اینکه با تکرار و همراه با توجه و حضور قلب باشد. آنچه در این میان مهم و اساسى است مسئله معرفت و شناخت نسبت به معارف و آموزه هاى دینى و آشنایى با روح دیانت است.
اگر چنین معرفتى روزى انسان گردد، اعمال و عباداتش داراى روح و مغز است و چنین شخصى به بارگاه ربوبى قرب بیشترى مى یابد. شکستگى دل چیزى نیست که ما موظف به تحصیل آن باشیم بلکه باید در کسب معرفت و شناخت عمیق کوشید و تأکید و پافشارى در احادیث بر همین مطلب است. اگر معرفت وجود داشت و شرایط روحى و روانى و شرایط فیزیکى و جسمانى فراهم بود، معمولاً شکستگى دل به دنبال مى آید، آن هم دل شکستگى حاصل از معرفت و شناخت که داراى ارزش و اهمیت ویژه اى است. ولى مهم تر از آن اصل «معرفت» و «محبت» و «متابعت» است. اگر چه اشکى جارى نگردد.
در ادامه توجه شما را به چند روایت جلب مى کنیم:
1. حالت تباکى و حزن و اندوه داشتن در هنگام ذکر مصیبت، ارزشمند است و در روایات بدان تصریح شده است.[1]
2. گاهى عدم گریه از عملکرد زشت و قساوت قلب ناشى مى شود.
موانع گریه عبارتند از:
1. زیاد سخن گفتن درغیر ذکر خدا.[2]
2. گناه زیاد.[3]
3. آرزوى طولانى و زیاد.[4]
4. گوش سپارى به امور لهو.[5]
5. جمع کردن مال.[6]
6. ترک عبادات.[7]
7. همنشینى با افراد گمراه و ستمگر.[8]
8. همنشینى با افراد فرومایه و پست.[9]
9. خنده زیاد.[10]
10. پرخورى.[11]
مهمترین راه ها براى از بین رفتن قساوت قلب:
1. یاد مرگ.[12]
2. پند و اندرز.[13]
3. تفکر در آیات الهى، قیامت و حال خویشتن.[14]
4. همنشینى با اندیشمندان و علما.[15]
5. معاشرت با اهل فضل.[16]
6. گفت و گوى علمى.[17]
7. اطعام تهى دستان.[18]
8. مهربانى و محبت به ایتام.[19]
9. ذکر خدا.[20]
10. ذکر فضایل و مناقب و مصائب اهل بیت علیهم السلام.[21]
11. قرائت قرآن.[22]
12. استغفار.[23]
مهم تر از تمامى این امور، آن است که از خداوند متعال عاجزانه بخواهیم: به
ما چشم اشک بار عنایت کند و در این میان، اهل بیت علیهم السلام را واسطه قرار داده و از خود آنان نیز استمداد جوییم.
چون زتنهایى تو نومیدى شوى
زیر سایه یار خورشیدى شوى
رو بجو یار خدایى را تو زود
چون چنان کردى خدا یار تو بود[24]
خودسازى و انتظار
پرسش 16. آیا هنگام ظهور آقا(عج) جهان از ظلم و جور پر شده(طبق کدام سند)؟ اگر قرار است در فلسفه انتظار همه خودسازى کنیم و آمادگى کامل براى حکومت جهانى داشته باشیم پس چه نیازى به ظهور آقا(عج) است؟
بعضى بر این باورند که بین فراوانى ظلم و ستم با ظهور امام زمان علیه السلام، رابطه اى تمام وجود دارد، به نحوى که ظهور، زمانى است که ظلم و ستم فراگیر شده باشد. پس هر چه ظلم بیشتر شود، ظهور نزدیک تر مى گردد و لذا حق طلبى و اصلاح، امرى بر خلاف ظهور، و جریانى مخالف انتظار فرج امام زمان علیه السلاماست، در حالى که فراوانى ستم، از شرایط ظهور نیست (با توجه به بحث شرایط ظهور). نهایت حرفى که مى توان زد، این است که ظهور امام زمان علیه السلام با فراگیرى ظلم و ستم، مقارن است، نه با ظالم شدن تک تک افراد و در همه کشورها بلکه در مجموع ظلم سران استکبار به نقطه اوج مى رسد. بنابراین، شرط قرار دادن ظلم همگانى براى ظهور، امر صحیحى نیست.
براى درک کامل مطلب توجه به چند نکته لازم است:
1. این که بین سرنوشت انسان ها و اعمال اختیارى آنان رابطه است، جاى هیچ تردیدى نیست. هم آدمى وجود این رابطه را در زندگى خود مشاهده مى کند و هم در قرآن کریم بر این مطلب تأکید شده است. قرآن، هم آینده هر شخص را در دست خودش مى داند «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[25] و هم سرنوشت جامعه را با خواست و عملکرد مردم پیوند زده است.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[26]؛ «تعیین سرنوشت جامعه، به خوبى یا بدى، در دست مردمان آن جامعه است».
اسلام، از انسان مى خواهد که درباره مسائل اجتماعى ساکت نباشد و در برابر ظلم و ستم تا برقرارى عدالت بایستد و حتّى در این راه، به پیکار و مبارزه برخیزد:
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ…»[27].
و کوتاهى در این زمینه را نمى پذیرد و مؤخذه مى کند:
«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ…»[28].
بر همین اساس، امر به معروف و نهى از منکر، از واجبات دین شمرده شده است و خداوند به اجرى این دو فریضه بزرگ، امر کرده است:
«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[29].
2. به طور کلى، هیچ گاه یک آموزه دین نمى تواند نافى و برخلاف سایر آموزه هاى دین باشد. از این رو معنا ندارد که خداوند در آیات متعدد، مردم را به توبه و ترک گناه امر بکند و در جایى دیگر براى تحقق وعده خدا (ظهور حجّت خدا) امر به گناه شود! دینى که بر توحید و یکتاپرستى بنا شده است، معنا ندارد که بخشى از آن، شرک را تأیید کند و بپذیرد!
3. پر شدن زمین از ظلم و ستم، هرگز به معناى آن نیست که همه افراد باید اهل ظلم و فساد باشند و همه اعمال و کردارشان بر اساس ظلم و ستم بر یکدیگر و افساد جامعه باشد. بلکه ممکن است عده اى ظلم کنند و ظلم آنان، نقاط فراوانى از زمین را بگیرد و در همه جا گسترده شود. آیا براى آن که یک اتاق مملو از دود سیگار شود، باید همه افراد داخل اتاق سیگار بکشند؟ در زمان حاکمیت فرعون، ظلم و بى عدالتى فراوان بود و خداوند در آیات متعدد قرآنى، به آن اشاره دارد، ولى در فرمایش قرآن این نیست که همه افراد ظالم بودند، بلکه ظلم زیاد بود. خداوند مى فرماید:
«وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ…»[30].
علاوه بر این که فراگیرى ظلم، امرى نسبى و کنایى است و مراد از آن، شیوع و یا حاکمیت ظلم است، به گونه اى که جریان عدالت به چشم نمى آید. نه این که هیچ عدالتى و یا هیچ فرد متدینى وجود نداشته نباشد.
4. در این که قیام حضرت، بدون یار و یاور تحقق پذیر نیست، نباید تردید کرد. آیات و روایات نیز به وجود یاوران اشاره دارد. یارى کردن، یعنى حرکت براى اجراى برنامه ها و اهداف انقلاب، براى این منظور مى باید حامیان و یاوران مهدى(عج) در انقلاب انواع فداکارى ها را انجام دهند و بعد از انقلاب، از هیچ تلاشى فروگذارى نکنند. چنین افرادى وقتى مى توانند موفق باشند که خود را همرنگ انقلاب و رهبر کرده باشند تا مردم جلوه هاى انقلاب را در رفتار آنان ببینند و بپذیرند. بر همین اساس، خداوند بر ایمان و عمل صالح تکیه دارد: «ما در زبور، بعد از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالح ارث مى برند»[31].
همچنین مى گوید: «وعده داده است خدا به کسانى از شما که ایمان آورده اند، و عمل صالح انجام داده اند، این که خلافت زمین را به آنان واگذارد…»[32] شرط تحقق انقلاب حضرت مهدى علیه السلام این است که ایمان و عمل صالح در پرونده افراد باشد تا انقلاب رخ دهد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «کونوا دعاة الناسِ بغَِیرِ ألسِنتِکُم»؛ «دعوت کننده مردم باشید به غیرزبان تان».
امام صادق علیه السلام فرمود: «زینت براى ما باشید نه مایه آبروریزى»[33]. آیا گناه و ظلم، دعوت به مهدى است و مایه زینت و افتخار ائمه علیهم السلام؟
5. وظیفه انسان حرکت به طرف کمال و کسب آن از طریق عبودیت و بندگى است. عبودیت و بندگى نیز جز در پرتو عمل به تکالیف الهى که وظایف فردى و اجتماعى انسان را در بر دارد، امکان پذیر نیست.
خداوند در سوره عصر مى فرماید: «تنها کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و همدیگر را سفارش به حق و راستى بکنند از خسران و ضرر به دورند».
خداوند از انسان مى خواهد در گناه نماند و به سوى او رجوع کند:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»[34]؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! توبه کنید، همگى، توبه اى خالص».
کوتاه سخن آن که خداوند انسان را در تعیین سرنوشت خود و جامعه، داراى تأثیر مى داند و از او مى خواهد براى اصلاح گام بردارد و خسته نشود و در چنین نگرشى، وعده ظهور را مطرح مى کند. بنابراین انتظار منجى، به معناى صحیح آن، نه سکوت و تن دادن به ظلم است و نه کمک به فراگیر شدن ظلم، بلکه باید خواستار ظهور باشد و در این راه، تمام تلاش خود را به کار گیرد و اگر در این مسیر، نیاز به تشکیلات و حکومتى است که حرکت براى زمینه سازى را سامان دهد، براى تشکیل آن اقدام کند.
طبیعى است که ظالمان و مفسدان نیز بیکار نخواهند نشست و به مقابله برمى خیزند. لذا جبهه ظلم، در نهایت درجه ظلم حرکت مى کند و جبهه حق به اوج تلاش مى رسد و در این زمان است که خداوند به مدد انسان هاى حق طلب مى آید و با ظهور مهدى عزیز علیه السلام کار ظالمان را یک سره مى کند.
به هر حال این تفکر ناشى از عدم شناخت مسؤولیت انسانى و دینى و
برداشت غلط از موضوع ظهور است؛ زیرا، هیچ یک از تکالیف شرعى مانند نماز، روزه، حج، امر به معروف، مبارزه با فساد و… مشروط به چنین شرطى نیست؛ یعنى، تکلیف نماز و یا نهى از منکر تکالیفى مطلق هستند و عمل به آنها الزامى است؛ چه موجب تسریع در ظهور شود یا تأخیر آن.
در احادیثى که وظایف منتظران نیز مشخص شده، همه جا سخن از تقوا، ورع، عفاف، دورى از گناه و قرب به خداوند است.
چنان که امام صادق علیه السلام مى فرماید: «هر کس خشنود مى شود که از اصحاب قائم باشد، پس باید منتظر باشد و به ورع و اخلاق نیکو عمل کند، در حالى که منتظر است. اگر چنین شخصى، پیش از ظهور بمیرد، اجر او مانند کسى است که زمان ظهور را درک کرده است. «پس (در جهت نیکى ها) بکوشید و منتظر باشد. (این انتظار)، گوارا باد بر شما اى گروه رحمت شده».[35]
از همه اینها گذشته، ما باید موضع و موقعیت خود را در زمینه قیام امام مهدى(عج) مشخص کنیم. بدیهى است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم، از کسانى خواهیم بود که انقلاب مهدى، براى درهم کوبیدن و حذف آنان صورت مى گیرد!! اگر در صدد اصلاح جامعه باشیم، از کسانى خواهیم بود که در زمره اصحاب فداکار عضویت خواهند داشت. بنابراین به فرض این که با ساکت بودن و به نظاره نشستن و یا کمک کردن به توسعه فساد، ظهور حضرت را پیش بیندازیم، وضع خود را به طور قطع به خطر انداخته ایم. مگر نه این است که حضرت بقیه اللّه براى کوتاه کردن دست فاسدان و برچیدن بساط محرمات الهى و فسادگرى و اصلاح انسان ها و جوامع، قیام مى کند. پس چگونه مى توانیم از قیام آن بزرگوار بهره مند شویم.
گفتنى است که بیان وضعیت فسادآلود و معصیت بار جهان در آخرالزمان، هم هشدار به جوامع انسانى است و هم علامتى خبر دهنده از نزدیکى قیام و ظهور امام زمان(عج) مى باشد. این هشدارها و پیش گویى ها وظیفه ما را سنگین مى کند و ما را نسبت به عواقب شوم فساد و تباهى آگاه مى سازد.
محمدبن مسلم مى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ فرمود: «هنگامى که مردان خود را شبیه زنان کنند و زنان، شبیه مردان شوند، آن گاه مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان!!»[36].
استاد مطهرى در این زمینه مى نویسد: «برداشت قشرى از مردم درباره مهدویت و قیام انقلاب مهدى موعود(عج)، این است که صرفاً ماهیت انفجارى دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها، تبعیض ها، اختناق ها، حق کشى ها و تباهى ناشى مى شود؛ در حالى که آیات قرآن کریم در جهت عکس برداشت بالا است؛ ظهور مهدى موعود، حلقه اى از حلقات مبارزه اهل حق و باطل است که به پیروزى نهایى اهل حق منتهى مى شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد اهل ایمان و عمل صالح باشد.
ظهور مهدى موعود تحقق بخش وعده اى است که خداوند متعال از
قدیم ترین زمان ها در کتاب هاى آسمانى به صالحان و متقیان داده است که زمین از آن آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد».[37]
شیخ صدوق روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مى کند مبنى بر این که این امر تحقق نمى پذیرد مگر این که هر یک از شقى و سعید، به نهایت کار خود برسد. پس سخن در این است که گروه سعدا و گروه اشقیا، هر کدام به نهایت کار خود برسند.
در روایات اسلامى، سخن از گروهى زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق مى شوند. بدیهى است که این گروه دفعتا خلق نمى شوند. معلوم مى شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینه هایى عالى وجود دارد که چنین گروه زبده اى را پرورش مى دهد. این خود مى رساند نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است؛ بلکه اگر به فرض اصل حق از نظر کمیت، قابل توجه نباشد، از نظر کیفیت، ارزنده ترینِ اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهداء.[38]
آمادگى براى ظهور
یکى از وظایف و بایسته هاى مهم منتظران در عصر غیبت، کسب آمادگى هاى فکرى و فرهنگى، آمادگى هاى اجتماعى و سیاسى و نظامى، مهیا کردن تسلیحات مناسب هر عصر و آمادگى هاى تکنولوژیکى و ارتباطى براى یارى و نصرت امام غایب است.
امام کاظم علیه السلام مى فرماید: «هر کس اسبى را به انتظار امر ما نگاه دارد و به نسبت آن، دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالى که منسوب به ما است؛ خداوند روزى اش را فراخ گرداند و به او شرح صدر عطا کند و او را به آرزوهایش رساند و در رسیدن به خواسته هایش، یارى کند».
امام صادق علیه السلام نیز فرموده است: «هر یک از شما باید براى خروج حضرت قائم(عج) «سلاحى» مهیّا کند – هر چند یک تیر باشد – خداى تعالى هر گاه بداند کسى چنین نیتى دارد، امید آن است که عمرش را طولانى کند تا آن حضرت را درک کند «و از یاران و همراهانش قرار گیرد»».
ابوعبداللّه جعفى نقل مى کند: امام باقر علیه السلام به من فرمود: منتهاى زمان مرزدارى (مرابطه و جهاد) نزد شما چند روز است؟ عرض کردم: چهل روز؛ فرمود: ولى مرابطه ما، مرابطه اى است که همیشه هست».
علامه مجلسى در شرح این فرمایش مى گوید: «بر شیعیان واجب است که خود را بر اطاعت امام بر حق و انتظار فرج او ملتزم سازند و براى یارى نمودنش مهیّا باشند».
پس براى ظهور حضرت مهدى علیه السلام و یارى آن حضرت، باید در هر لحظه اى آماده بود و خود را مهیّا نگه داشت و این شامل آمادگى نظامى، جسمانى و… مى شود؛ اما مهم تر از همه خودسازى و آمادگى فکرى، علمى و سیاسى در عصر غیبت است؛ یعنى، باید از هر لحاظ، سطح توانایى هاى خود را بالا ببریم و شیعه لایقى براى امام خود باشیم.[39]
خودسازى و حج
پرسش 17. ان شاءاللّه امسال عازم عمره دانشجویى هستم مى خواستم مرا در مورد چگونگى کسب آمادگى جهت این سفر و نزدیک شدن به خدا و برداشتن قدمى بزرگ در راه تهذیب نفس و خودسازى و کسب معرفت الهى و قرب پروردگار، راهنمایى کنید.
سفر معنوى حج، حرکت به سوى میهمانى و ورود بر بساط قرب خداوند است. در آوردن لباس معمول و پوشیدن دو قطعه ساده لباس سفید و دور کردن زیورها و تعلقات و دل بستگى و جدا شدن از خانواده و فامیل و همه عزیزان، به معناى قطع رابطه با دل بستگى ها و وابستگى ها و امورى است که انسان را اسیر و گرفتار خود مى سازد و بال پرواز و عروج معنوى و روحى او را مى شکند.
سفرحج به معناى بریدن از همه چیز و پیوستن به خداوند است. سفر حج، روز بیرون آمدن از لاک عادت ها و خودبینى و خودپرستى است.
امیرالمومنان على علیه السلام و فرزندان گرامى او در مناجات شعبانیه این آرزو را چنین بر زبان آورده اند: «الهى هب لى کمال الانقطاع الیک»؛ «خداى من نهایت بریدن از غیرخود و پیوستن به خودت را روزى ام کن».
به منظور ایجاد آمادگى روحى و معنوى براى سفر روحانى و نورانى عمره
باید در اولین گام با محتواى این عبادت بزرگ و اسرار و حکمت ها و آثار و برکات ماندگار و عمیق آن آشنا شد. باید دانست؛ همه برنامه ها و اعمال دین به ویژه عبادات، هدیه اى از طرف خداوند و ره آوردى از دیار وحى و ملکوت است. هر عبادتى، ظاهرى دارد که انسان با جسم و قالب خود به آن مى رسد و باطن و سرّى دارد که تنها جان هاى مشتاق و قلب هاى آکنده از محبت خداوند و بریده از غیر او، آن را درمى یابند. بهره مندى کامل از هر عبادت و رسیدن به عمق و مغز آن، در گرو آگاهى از اسرار آن و تحقّق بخشیدن به آن است. بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایى با اسرار عبادت و دستورهاى دینى حاصل مى گردد و در این میان، حج و عمره ویژگى هایى دارند که پى بردن به تمامى راز و رمز آنها دشوار است. به همین خاطر، تعبّد در این عبادت، بیش از سایر اعمال و برنامه هاى دینى است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: «لبیک بحجّة حقّاً، تعبّداً و رقّاً»؛ «خدایا من با بندگى و عبودیت لبیک مى گویم و اعمال حج را انجام مى دهم».
براى اینکه بهتر به اسرار حج پى ببریم، باید سیره کسانى را که حج راستین انجام داده اند، یعنى پیشوایان معصوم علیهم السلام را بیاموزیم. آنان هم با آداب حج آشنا بودند؛ هم سنت ها و مستحبات حج را رعایت مى کردند و هم فرایض و واجبات آن را به جا مى آوردند و در کنار این حکم ها و اعمال ظاهرى، تکیه گاه تکوینى و اسرار این احکام را هم در نظر داشتند.[40]
آشنایى با اسرارِ حج و عمره در داستانى که منسوب به امام سجاد علیه السلاماست خالى از لطف نیست، گفته اند[41]: امام سجاد علیه السلام، بعد از سفر حج، «شبلى» را دید و به او فرمود: چه کردى؟ عرض کرد: از حج برمى گردم. امام علیه السلامفرمود: آیا میقات رفتى؟ آیا لباس دوخته را از تن بیرون آوردى و لباس دوخته نشده (لباس احرام) را در بر کردى؟ آیا غسل احرام انجام دادى؟ شبلى عرض کرد: آرى. امام فرمود: آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس گناه و عصیان بیرون آیى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: وقتى لباس دوخته نشده احرام را بر تن کردى، آیا نیت کردى که جامه طاعت در بر کنى؟ عرض کرد: خیر. امام پرسید: وقتى غسل احرام انجام دادى، قصد کردى خود را از گناهان شست و شو کنى؟ عرض کرد: نه، من تنها لباس دوخته را از تن بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و غسل و نیت احرام کردم؛ آن گونه که دیگران انجام مى دهند. امام فرمود: پس تو احرام نبسته اى؛ سپس فرمود: معناى بیرون آوردن لباس دوخته این است که «خدایا! من دیگر لباس گناه در بر نمى کنم و از هر گناه توبه کردم» و پوشیدن لباس دوخته نشده، بى رنگ، حلال و پاک احرام، به معناى «پوشیدن لباس طاعت» است.
معناى غسل کردن براى احرام این است که: «خدایا! من خود را از گناهانم شست و شو دادم و نه تنها دیگر گناه نمى کنم که گناهان گذشته را نیز از خود دور کردم».
وقتى در میقات تنظیف مى کنید، یعنى خود را از نفاق و ریا تطهیر مى کنید.
نظافت در میقات، تنها پاک و طاهر کردن بدن نیست؛ بلکه نشانه و سمبلى از تطهیر دل است.[42]
راز لبیک گفتن آن است که: «خدایا! من پیمان مى بندم که هر چه طاعت توست بر زبان جارى کنم و هر چه معصیت توست، زبانم را بر آن ببندم».
«احرام» سه جزء دارد؛ پوشیدن دو لباس یا پارچه دوخته نشده، قصد حج یا عمره و لبیک گفتن؛ با گفتن لبیک، احرام بسته مى شود و این همان عقد احرام است.
حضرت سجاد علیه السلام مى فرماید: راز احرام این است که «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم و تنها به تو پیوستم». سرّ طواف، «حق مدار و حق جو بودن و فاصله نگرفتن از مرکزیت توحید» است.
امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسید: مى دانى حجرالاسود چیست؟ حجر، یمین اللّه و دست خداست و معناى دست زدن به آن این است که: «خدایا! من تعهد مى کنم که دست به گناه دراز نکنم».
امام علیه السلام پرسید: آیا معناى ایستادن در جایگاه و مقام ابراهیم و نماز گزاردن در آن مقام را مى دانى؟ شبلى گفت: ظاهرش را انجام داده ام؛ ولى نیت هایى را که مى فرمایید نکردم. امام علیه السلام فرمود: آیا وقتى در کنار مقام، دو رکعت نماز طواف گزاردى، قصد کردى که ابراهیم گونه نماز بخوانى و بینى شیطان را به خاک بمالى؟
امام علیه السلام از شبلى پرسید: آیا بین صفا و مروه، سعى کردى؟ شبلى گفت: آرى.
امام علیه السلام فرمود: مى دانى راز آمد و رفت بین این دو کوه چیست؟ یعنى: «خدایا! من بین خوف و رجا و بیم و امید به سر مى برم». «صفا» یادآور تصفیه و تهذیب روح و «مروه» یادآور مردانگى و مروت است.[43]
«تقصیر» پالایش درون است؛ یعنى وقت آن است که جمال خویش را در پاى آن جمیل مطلق، قربانى کنى و تارهایى از مو یا قدرى از ناخن ها را به نیت او کوتاه کنى. غرور، کبر و نخوت، دیگر جایى براى ماندن در تو ندارد و باید هر چه را غیر اوست از خانه دل بیرون بریزى و دریچه دل را به سوى انوار معرفت و کمال بگشایى.[44]
«طواف نساء» یادآور مقام و منزلت زن است و باید نخستین ساکن این دیار پاک یعنى «هاجر» را تکریم کنى؛ چه مرد باشى و چه زن. زن شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه هاى بهشت است و هفت مرتبه به نیت این تجلیل و تقدیر، باید کعبه را طواف کنى و در هر مرتبه چون به «حجر اسماعیل» مى رسى، تجلّى این عظمت را به نظاره مى نشینى. زائران خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى دارند و اهمیت آن را به یاد مى آورند.[45]
البته داشتن مراقبه و محاسبه پیش از سفر عمره و حلیت طلبیدن از کسانى که بر ذمه انسان حق و حقوقى دارند و اداى حقوق واجبى مانند حق الناس قبل از این سفر روحانى و توبه و استغفار از گناهان و جرم ها و خطاها و درخواست توفیق از خداوند و توسل به اولیاى الهى در انجام درست و کامل این عبادت بزرگ و بهره مند شدن از برکات و انوار و آثار آن در دنیا و پس از مرگ و در عالم آخرت نقش بسزایى دارد که باید این امور مورد توجه و دقت قرار گیرد.
برنامه عملى خودسازى
پرسش 18. لطفاً نمونه هایى از برنامه هاى تأثیرگذار و نیز موانع راه را با توضیح برایم بنویسید؟
مهمترین برنامه هاى تأثیرگذار به این شرح است[46]:
1. عبادت
به ویژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[47]؛ «به راستى که مؤنان رستگار شدند، آنان که در نمازشان ترسان و فروتنند».
در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلب اختصاص دهیم و براى آن وقت و محل مناسبى را در نظر بگیریم:
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِى نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ»[48]؛ «پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش!».
شکى نیست که اعتیاد و روزمرگى عامل مؤرى در برانگیختن تمایلات فطرى ارادى است، تا آنجا که چه بسا با انس گرفتن به لذتى، انسان از لذت هاى برتر نیز چشم مى پوشد و لذتى را که بدان خو گرفته مقدم مى دارد؛ گرچه مى پذیرد که لذت هاى دیگر بهتر و برترند. خوگرفتن به لذت ها، همان طور که مى تواند براى انسان زیان بار باشد، مى تواند ارزشمند و نجات بخش باشد. پس چه بهتر که ما به کارهاى خیر خو گیریم که در این صورت اگر به دلیلى از انجام کارهاى خیر بازماندیم؛ احساس ناراحتى و خسارت کنیم؛ چنان که کسى که به خواندن نماز شب انس یافته، اگر شبى نماز شبش قضا شود، روحش آزرده مى گردد و احساس مى کند سرمایه بزرگى را از کف داده است. در این بین، عالى ترین و برترین لذت ها، انس دل به خدا و چشیدن مناجات اوست که در استمرار و تکرار توجه قلبى به خداوند حاصل مى گردد و تداوم ذکر او، هم لذت انس با خدا را در دل انسان پدید مى آورد و هم باعث بى اعتنا شدن به لذت هاى مادى مى گردد. هم چنین نباید از انس یافتن به امورى که با خداوند ارتباط دارد غافل بمانیم، نظیر مشرف شدن به حج و زیارت مشاهد مشرفه و علما و رفت و شد با آنها؛ چون این امور باعث افزایش انس با حضرت حق مى گردند.
2. انفاق و ایثار
بى تردید انفاق و نیز ایثار و بخشش چیزى که محبوب و مورد نیاز انسان
است، بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر و مصفا گشتن دل و مصون ماندن از آلودگى به دنیاست:
«وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[49]؛ «کسانى که از بخل و آز نگاه داشته شوند ایشانند رستگاران».
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[50]؛ «هرگز به نیکى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید».
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها…»[51]؛ «از اموالشان صدقه اى (زکات) بگیر تا بدان وسیله ایشان را تطهیر و تزکیه کنى».
خداوند نمى فرماید از آنها زکات بگیر تا اموالشان پاک گردد که اگر حق فقرا و سایرین یا مال غصبى در آن است با زکات پاک گردد، بلکه مى فرماید از آنها زکات بگیر تا خودشان پاک و تزکیه گردند. شاید نکته نهفته در آن بیان این است که دل بستگى به مال و دنیا، دل انسان را آلوده و بیمار مى سازد و با پرداخت صدقه و زکات، از تعلق و دل بستگى انسان به دنیا کاسته مى شود و علاوه بر مال، روح انسان نیز پاک مى گردد. البته این توجیه با وجه تسمیه اى که براى زکات ذکر کرده اند و آن را باعث پاک گشتن مال معرفى کرده اند، منافاتى ندارد و با آن قابل جمع است.
نباید از نظر دور داشت که نماز و انفاق اثر یکدیگر را کامل مى کنند و شاید به همین مناسبت است که در قرآن شریف غالبا با هم ذکر شده اند:
«وَ جَعَلَنِى مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِى بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»[52]؛ «حضرت عیسى، در گهواره در ضمن سخنان خود فرمود «و مرا هر جا باشم با برکت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زکات سفارشم کرده است».
3. تفکر
همه روزه، بخشى از وقت خود را به فکر کردن اختصاص دهیم و درباره صفات و آیات الهى و هدف آفرینش و نعمت ها و احسان هاى بى پایان او، و هم چنین درباره تشخیص راه صحیح و طولانى بودن مسیر و کم بودن وقت و نیرو و کثرت موانع و بى ارزشى اهداف دنیوى و محدود و مشوب بودن لذت هاى آن و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج ها و مصیبت ها، بیندیشیم. هم چنین درباره سایر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مى کند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مى دارد، فکر کنیم:
«إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[53]؛ «همانا در این (امور) براى گروهى که بیندیشند نشانه هایى است».
4. تدبر در قرآن
از آنجا که استحضار مفاهیم و اندوخته هاى ذهنى تأثیر شایان در رفتار و نحوه عمل انسانى دارد، شایسته است جهت بهینه سازى و سالم سازى کردار و رفتار و نگرش هاى انسان، برنامه اى روزانه تنظیم کنیم براى قرائت و حفظ قرآن همراه با توجه و تدبر در آن، و هم چنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهى و دستورات اخلاقى؛ تا همواره هدف و راه صحیح برگرفته از آنها در خاطر ما بماند و تذکرى براى خواست کمال جوى ما باشد:
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»[54]؛ «و هر آینه قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا یاد آرنده و پند گیرنده اى هست؟».
وقتى انسان سوره اى از قرآن را حفظ کرد و مفاهیم آن را به خاطر سپرد، پیوسته آن مفاهیم متعالى در ذهنش مرور مى کنند و تأثر و تحول فکرى او را برمى انگیزانند. هم چنین اگر دایما ذکر «الله اکبر» و «لا اله الا الله» که حاکى از عظمت، قدرت و احاطه وجودى خداوند و ستایش اوست، در گوش انسان طنین اندازد و شمیم جانفزاى آن بر دل سایه افکند، خط بندگى خداوند فراروى انسان ترسیم و هموار مى گردد و در آن صورت، او همواره مى کوشد که در راستاى خواست، اراده و رضایت خداوند حرکت کند. از این جهت، در احوالات امام باقر علیه السلام آمده است که به جز مواردى که به گفتگو با دیگران و پاسخ گفتن به پرسش هایشان مشغول بودند، همواره ذکر «لا اله الا الله» را بر زبان داشته اند.
5. دائم الوضو بودن
این عمل نورانیت و جلاى باطن را زیاد مى کند «والوضوء بَعد الوضوء نورٌ على النور»[55]. وضو بعد از وضو نیز همانند اضافه کردن و انباشتن نور بر روى نور است، لذا این کار توفیقات زیادى را دنبال خواهد داشت.
مهم ترین موانع برنامه خودسازى به شرح زیر است:
1. حب دنیا: نفس دنیا فریبنده است و دنیا به چیزى گفته میشود که صبغه الهى در آن راه ندارد یعنى هر کارى و عبادتى و فعلى و نیتى یا حرکتى… که در آن رنگ و بوى خدایى نباشد دنیاست.
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الاْخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ»[56]؛ «بدانید که زندگى دنیا جز بازیچه و هوسرانى و آرایش و تفا و افزودن مال و فرزندان مال و فرزندان چیزى نیست. در مَثل مانند بارانى است که به موقع ببارد و گیاهى از زمین در پى آن بروید که کشاورز را به شگفت آرد سپس بنگرى که زرد و خشک و پوسیده شده و در آخرت عذاب سختى در پى خواهد داشت».
خداوند زندگى دنیا را در پنج الى شش موضوع خلاصه کرده و در واقع خطرات و موانع خودسازى نیز در این پنج مورد ناشى مى گردد ودر صورت پیروزى و غلبه مجاهد سالک بر این موارد خواهد توانست راه ورود به زندگى سعادتمند را هموار سازد.
دنیا جز بازیچه و هوسرانى چیز دیگرى نیست: کسى که این مطلب را در نفس خویش حَلّ کند با بصیرت و آگاهى که نسبت به دنیاى نیرنگ و شهوت پیدا مى نماید هرگز سراغ آن نخواهد رفت و خود را آلوده زندگى چند روزه آن نخواهد کرد.
2. آرایش و زینت: دنیا در نگاه موحد بجز تزویر و یا زینت و زرق و برق فریبنده نیست.
3. فخر فروشى: تبختر و فخ فروشى از مسائلى است که موجب کبر و خود برتربینى شده وانسان را از تواضع و فروتنى در برابر مولاى خویش دور مى نماید.
4. کثرت اموال: تلنبار کردن مال و منال دنیوى حرام و زندگى قارونى هر فردى را به غفلت از خدا و آخرت و پرهیز از معنویت وامى دارد.
5. کثرت اولاد: تولید نسل بشرى بر عهده تمام انسانها مى باشد و خداوند متعال به واسطه آن غرایز فطرى بنده گان را ارضاء مى نماید. اگر والدین بتوانند از حقوق فرزندان نسبت به تربیت و تعلیم آنها موفق عمل نمایند و از فخرفروشى و از سهل انگارى در این زمینه پرهیز نمایند و به عدالت در بین آنان رفتار کنند کثرت اولاد مشکل ساز نخواهد بود در غیر این صورت به جز جامعه ناهنجار و بزهکار و آلوده و فرزندان خیابانى چیزى عایدمان نخواهد شد.
6. ریا: ریا عملى است که جهت خوشایند دیگران آن را انجام دهیم و قصد و نیت خداوند در آن لحاظ نگردد ریا موجب حبط اعمال مى گردد و از آفات
اصلى خودسازى است.
خداوند کسانى را که عبادت و بنده گى را وسیله کسب عنوان و محبوبیت بین مردم بدانند برایشان با دیده تنفر و غضب مى نگرد:
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُراؤنَ»[57]؛ «و اى بر نمازگزاران که در نماز خود مسامحه مى کنند آن کسانى که ریا مى کنند».
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «هر ریایى شرک است همانا کسى که براى مردم کار کند ثواب آن بر عهده مردم است و کسى که براى خدا عملى انجام دهد ثواب او برعهده خداست»[58].
نباید انسان کارى مرتکب شود بعد از مدتى متوجه شود که نه به درد دنیا و نه به درد آخرتش مفید واقع شد بلکه خستگى را دنبال داشته است.
1.سعى کنیم که تعلق خاطر و دل بستگى به دنیا و مادیات نداشته باشیم و روحیه زهد و بى اعتنایى به دنیا را در خویش بپرورانیم و توجه داشته باشیم که دل بستگى انسان به مادیات و دنیا، انسان را سست اراده و زبون و سرسپرده دنیا مى سازد و روحیه آزادگى و آزاداندیشى را از انسان مى گیرد و مجالى براى تفکر در فرجام کار براى انسان باقى نمى گذارد. اگر انسان به دنیا و لذت هاى آن انس گرفت، زایل ساختن آن انس و دل بستگى بسیار دشوار است و تنها افراد اندکى، با ریاضت و تلاش طاقت فرسا، بدان موفق مى گردند. پس لازم است که انسان از آغاز سعى کند انس و وابستگى به دنیا و لذت هاى آن پیدا نکند و از تجملات بپرهیزد و ساده زیست باشد و تعلق خاطرى به امکانات پیرامون خویش پیدا نکند، که اگر خسارتى به او وارد شد نگران و افسرده گردد. در پرتو آنچه ذکر شد، انسان، رفته رفته، به مقام زهد و بى اعتنایى به دنیا ـ که ویژگى و خصیصه ممتاز اولیاى خداست ـ دست مى یابد و به پاس آن، به نعمت هاى پایدار و جاودان خداوند نایل مى گردد؛ چنان که در طلیعه دعاى ندبه مى خوانیم:
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤکَ فِى أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِى لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا…»؛ «خداوندا، تو را بر آنچه بر دوستانت مقدر ساختى سپاس مى گویم؛ کسانى که براى خود و ترویج دینت برگزیدى. آن گاه از نعمت هاى باقى و زوال ناپذیرى که نزدت هست، بر آنان اختیار کردى؛ بعد از آن که زهد و بى اعتنایى به مقامات و لذت ها و زر و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط کردى».
از امام باقر علیه السلام روایت شده: «هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله آهنگ سفر داشتند، آخرین کسى که با او وداع مى کردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام بازگشت از سفر، اول به دیدار او مى شتافتند. روزى حضرت على علیه السلام غنیمتى به خانه آورد و به حضرت فاطمه علیهاالسلام سپرد. فاطمه آن را فروخت و با پولش دو دستبند نقره اى و پرده اى تهیه کرد و به سر در خانه آویخت. وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از سفر برگشتند و به خانه فاطمه علیهاالسلام رفتند و پرده و دستبندها را مشاهده کردند، بر جاى خود نشستند و مدتى خیره خیره به دختر خود نگریستند و با او سخن نگفتند و برگشتند. فاطمه غمگین شد و گریست و چون علت را دریافت، پرده را از سر در خانه برداشت و دستبندها را نیز از دست خارج کرد و به پسرانش، حسن و حسین علیهماالسلام سپرد تا آنها را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله ببرند. پیامبر صلى الله علیه و آله نور دیده گانش را در آغوش کشید و بوسید و دستور داد تا دستبندها را قطعه قطعه کرده و بین مهاجرین فقیر تقسیم کنند. پرده را نیز قطعه قطعه کرد و به مهاجرین برهنه داد تا با آن خود را بپوشانند. سپس فرمود؛ خدا رحمت کند فاطمه را و از لباس هاى بهشتى به او بپوشاند و او را از زینت هاى بهشتى برخوردار سازد».[59]
2. در استفاده از لذت هاى مادى زیاده روى نکنیم که موجب انس و توجه نفس به لذت هاى حیوانى شود. بکوشیم که اعضا و جوارح و به خصوص شکم خود را در کنترل خود داشته باشیم، چون اگر انسان برنامه منظمى در کمیت و کیفیت بهره بردارى از لذت هاى حیوانى و استفاده از خوردنى ها نداشت و از جمله هر وقت خوردنى به دستش رسید، بدون حساب مصرف کرد؛ نمى تواند بر اراده خویش مسلط باشد و بى ارادگى در امر خوردن به عنوان یک عادت و شیوه مذموم به سایر کارها و برنامه هاى او نیز سرایت مى کند و از آن پس، در تمام زمینه ها، نمى تواند در برابر موانع و جاذبه هاى مادى و شهوانى اراده و تصمیمى مناسب ارائه دهد.
البته برنامه ریزى ما در این زمینه باید مبتنى بر اعتدال و میانه روى باشد، چون همان طور که زیاده روى و افراط به چموش گشتن نفس و سلطه هواهاى نفسانى و شهوات مى انجامد، تفریط در استفاده از نعمت ها، موجب ضعف و کسالت در انجام وظایف مى گردد. بنابراین، در همه امور، از جمله در عبادت، مطالعه، خوابیدن و استفاده از لذت هاى حیوانى، باید میانه روى و اعتدال داشت و از افراط و تفریط دورى گزید.
مهم این است که سعى کنیم داعى ما در استفاده از نعمت هاى دنیوى، تهیه مقدمات سیر؛ یعنى سلامت و قوت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى باشد. روزه گرفتن و سیر نخوردن و کم گفتن و کم خفتن، با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، براى توفیق در سیر الى الله و کاستن از انس به لذت هاى حیوانى نقش مهمى دارند.
3. قواى حسى و خیالى را که مى توانند با تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند کنترل کنیم؛ به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و صداهاى باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى از آنچه توجه ما را به چیزهایى جلب مى کند که مرضى خداوند نیستند، خوددارى کنیم:
«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤدَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤلاً»[60]؛ «همه گوش و چشم و دل از همه اینها بازخواست خواهد شد».
4. اندیشه خود را از لغزش گاه هاى فکرى بازداریم، به خصوص از مطالعه
و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم خوددارى کنیم. اگر احیانا این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت و یا به گوشمان خورد، فورا در صدد یافتن پاسخ قانع کننده براى آن برآییم:
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[61]؛ «و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات الهى انکار و استهزاء مى شوند، با ایشان ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند (وگرنه) شما هم مثل آنان خواهید بود. همانا خداوند فراهم آرنده همه منافقان و کافران در دوزخ است».
هم چنین در حدیث وارد شده است: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[62]؛ «کسى که به گوینده اى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است».
تأکید مى کنیم که نباید در تنظیم و اجراى برنامه عملى خودسازى، رعایت اصل تدریج و اعتدال را از نظر دور داریم؛ یعنى هیچ گاه نباید فشار
طاقت فرسایى را بر خود تحمیل کنیم؛ زیرا علاوه بر اینکه موجب عصیان و سرکشى نفس مى شود ممکن است زیان هاى بدنى و یا روانى جبران ناپذیرى را به بار آورد. بنابراین، بایسته است در طرح برنامه با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت کنیم. از طرف دیگر، نباید در اجراى برنامه هاى حساب شده، سستى روا داریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنهاست. در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
پرسش 19. لطفاً از نصیحت ها و برنامه هایى که اساتید بزرگ اخلاق داشته اند برایم بنویسید تا سرمشق زندگیم باشد.
آیه اللّه بهجت(ره):
گفتم که الف، گفت دگر هیچ «مگوى»
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
«بارها گفته ام و بار دگر مى گویم: کسى که بداند هر که خدا را یاد کند خدا همنشین او است. احتیاج به هیچ وَعظى ندارد، مى داند چه باید بکند و چه باید نکند، مى داند که آنچه را که مى داند باید انجام دهد و آنچه را که نمى داند باید احتیاط کند».[63]
سیدبن طاووس به فرزندش محمد «و اى محمد، اى فرزند، اساس مطلبى که باید در نظر داشته باشى و از کف ندهى، آن است که پیوسته متذکر باشى که در پیشگاه خداى (جل جلاله)
قراردارى، و او بر همه احوال تو آگاه است و هر چگونگى که بر تو رود از احسان است که او به تو دارد …».[64]
توصیه علامه حلى به فرزندش «… تو را وصیت مى کنم به:
ـ ملازمه تقواى الهى و… مواظب باش بر پیروى از دستورهاى الهى، آنچه را خدا مى پسندد انجام بده و از آنچه نمى پسندد دورى کن.
ـ محرمات را ترک کن، عمر خود را در راه کسب کمالات و فضیلت ها و اوج گیرى از پستىِ نقصان، به قله کمال سپرى کن.
ـ لحظه هاى زندگیت را بر نیکى و یارى برادران ایمانى وقف نما، بدى را با نیکى و نیکى را با اظهار امتنان پاسخ گو.
ـ از همنشینى با فرومایگان و معاشرت با نادانان سخت بپرهیز که بهره معاشرت با ایشان جز خلق و خویى پست و مذموم نیست؛ بلکه با دانشمندان و اهل فضیلت همنشین شو، که حاصلش آمادگى کامل براى تحصیل کمال و ملکه استنباط و کشف مجهولات است. باید امروزت از دیروزت بهتر باشد.
ـ مواظبت کن بر صبر، توکل و رضا، کارهایت را هر صبح و شام محاسبه کن.
ـ از خداى خویش فراوان آمرزش بخواه، از نفرین مظلوم حذر کن، به ویژه
نفرین یتیمان و بیوه زنان، زیرا که خداوند در مورد شکستن دل هاى شکسته و بى پناه گذشت نمى کند.
ـ متعهد باش به خواندن نماز شب که حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آلهبا تشویق و ترغیب به آن مى فرماید: «من ختم له بقیام اللیل ثم مات فله الجنه»[65]؛ «کسى که با شب زنده دارى عمرش به پایان رسد بهشت از آن او خواهد بود».
ـ بر تو باد به نیکى به خویشاوندان، که صله رحم بر عمر مى افزاید و بر تو باد به خوش خلقى؛ زیرا، پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید: «شما را آن توان نیست که با دارایى هایتان به همه مردم احسان کنید، پس با رفتار نیک خود، آنان را خشنود سازید»[66].
ـ بر تو باد به نیکى به اولاد پیامبر خدا، زیرا خدا با تأکید درباره آنان سفارش کرده و دوستى آنان را اجر رسالت قرار داده است.
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»[67]؛ «بگو بر این رسالت اجرى از شما نمى خواهم جز مودت خویشاوندانم».
ـ بر تو باد به بزرگداشت فقیهان و احترام به علما… نیز نگاه به چهره عالم و همنشینى با او را عبادت قرار بده…»[68]
پرسش 20. آیا هدف ازخودسازى رسیدن به کشف و کرامات و چشم برزخى و بصیرت و… مى باشد؟ نظر بزرگان چیست؟
هدف بندگى و تقرب الى الله است، گرچه در دنیا، هیچ یک از این مقام ها به دست نیاید، بلکه مى توان گفت؛ کسى که براى رسیدن به فلان مقام معنوى و تحصیل کرامت و معجزه، تلاش مى کند باید در اخلاص او شک کرد. زیرا هدفش «خود» است نه خدا و در پى فرمان معنوى است نه مقام فنا.
شیخ حسنعلى نخودکى در نامه اى مى نویسد: «… دیگر آن که تمام هَمّ برخى در نماز ـ که معراج مؤن است ـ این است که انسان دو یا سه خواب ببیند و یا وقت ذکر «نورى» مشاهده کند به هیچ وجه مورد نظر حقیر نیست. عمده نظر در دو مطلب است: یکى، غذاى حلال؛ دوم، توجه در نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد باقى درست است. عمده همّ حقیر اصلاح قلب است و ذکر «یا حىّ یا قیّوم» سحرگاه براى همین است…».[69]
استاد اخلاق
پرسش 21. آیا تهذیب نفس و تربیت اخلاقى بدون داشتن استاد و مربى امکان پذیر است؟
بدیهى است راهنمایى استادى بصیر و خبیر که خود فراز و نشیب هاى راه بندگى و خودسازى را پیموده باشد و با خطرات و موانع و سختى هاى راه آشنا
باشد و بتواند در این راه دشوار دستگیر و یاور انسان باشد از نعمت هاى بزرگ الهى است. نمى توان انکار کرد که استمداد از انفاس قدسى پاکان وسیله اى مناسب براى رسیدن به کمال و حل مشکلات اخلاقى است، ولى آگاهان و مربیان واقعى و دلسوز هشدار مى دهند که راهروان راه کمال و قرب الهى نباید به آسانى خود را به هر مدعى معرفت و کمال بسپارند و تا از صلاحیت و قابلیت آنها آگاه مطمئن نشده باشند نباید شیفته استاد شوند!! حتّى انجام کارهاى خارق العاده و شگفت انگیزى مانند خبر دادن از اسرار درون و یا مطالب مربوط به آینده و عبور از روى آب و آتش و امثال این کارها نیز نمى تواند ملاک صلاحیت و درستى مدعیان باشد.
برخى از بزرگان در پاسخ به درخواست استاد راه، مى فرمایند: «خود عمل به دانسته ها، راهبر و استاد سالک و طالب کمال است و اگر به معلومات خود عمل کنیم، خداوند مجهولات ما را معلوم مى سازد. یگانه راه سعادت دنیا و آخرت بندگى خداوند است و بندگى در ترک معصیت است در اعتقادات و اعمال. اگر به آن چه مى دانیم عمل کنیم و در هر چه نمى دانیم توقف و احتیاط کنیم، هرگز با پشیمانى و خسران مواجه نخواهیم شد. این عزم اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداى بزرگ به او توفیق مى دهد»[70].
و از آن جا که دستیابى به استاد مخلص، بسیار مشکل و دام شیادان فراوان است، طریق احتیاط و راه نجات، استفاده از توصیه هاى بزرگان و درس اخلاق هاى اساتید مشهور و معروف به صلاح و سداد است.
ضرورت الگو گرفتن از مقربان درگاه الهى
براى موفقیت در خودسازى لازم است انسان الگو داشته باشد و بهترین الگوها پیامبران عظام، ائمه اطهار علیهم السلام، علما و صلحا و شهدا هستند که این راه خودسازى را به پایان رسانیده و به کمال شایسته و بایسته نائل گردیده اند از این رو مطالعه تاریخ آن بزگواران نقش بسیار تعیین کننده اى در توفیقات ما خواهد داشت به ویژه مطالعه تاریخ و خاطرات علما، صلحا و شهدا چون ممکن است شیطان ما را وسوسه کند که ما هیچ گاه به مقام و رتبه انبیاء و ائمه علیهم السلامکه مؤید از نزد خدا بودند نمى رسیم.
اما علماى ربانى و صلحاى صمدانى و شهداى والامقام انسان هایى عادى و معمولى بودند ولى در عین حال با اراده اى محکم و نیتى خاص و گامى استوار وارد صحنه خودسازى شدند و به اوج کمال بشرى دست یافتند و به تجربه ثابت شده خواندن و شنیدن شرح حال آن بزرگواران تأثیرات عمیقى بر اصلاح نیت گفتار و کردار انسان دارد و در مدت کوتاهى مى تواند زمینه موفقیت هاى بزرگى را فراهم سازد.
کتابنامه
قرآن کریم.
1. محمدحسن دیلمى، ارشاد القلوب الى الصواب، قم: انتشارات اسلامى.
2. ابى جعفر محمدبن یعقوب کلینى، الاصول الکافى، قم: دار الاسوه.
3. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، التوحید، تصحیح و تعلیق: سیدهاشم حسینى طهرانى، قم: انتشارات اسلامى.
4. محمدتقى فلسفى، الحدیث، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
5. محمدرضا حکیمى، الحیاة، ترجمه: احمد آرام، قم: دلیل ما.
6. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، الخصال، تصحیح: على اکبر غفارى، قم: انتشارات اسلامى.
7. محمدبن حسن حلى فخرالمحققین، ایضاح الفوائد، قم: اسماعیلیان.
8. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت: مؤسه الوفاء.
9. على شیروانى، برنامه سلوک، قم: دارالفکر.
10. محمدتقى مصباح یزدى، به سوى خودسازى، قم: مؤسه پژوهشى آموزشى امام خمینى، 1380.
11. حسن بن على ابن شعبه، تحف العقول، قم: دارالحدیث.
12. علامه حلى، تذکرة الفقها، مؤسسه آل البیت.
13. تصنیف غررالحکم، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1378.
14. ابى الحسن ورام، تنبیه الخواطر، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
15. روح اللّه خمینى، چهل حدیث، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1376.
16. لارنش شان، چگونه مدیتیشن کنیم؟ ترجمه: نسرین مجیدى، تهران: هیرمند، 1378.
17. جعفر شوشترى، خصائص الحسینیه، ترجمه: سعیدى، نشر احسن.
18. على مشکینى، دروس فى الاخلاق، قم: الهادى.
19. شمس الدین محمد حافظ شیرازى، دیوان حافظ.
20. دو آن شولتز، روان شناسى کمال، ترجمه: گیتى خوشدل، تهران: نشر نو.
21. محمدبن یعقوب کلینى، روضه کافى، تهران: اسلامیه.
22. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، قم: دارالاسوة، 1416ق.
23. عبدالواحد الآمدى التمیمى، غررالحکم و دررالکلم، مؤسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1407ه.ق.
24. مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى موعود، تهران: قم: صدرا، 1374.
25. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، قم: دارالکتب الاسلامیه.
26. جلال الدین محمد مولوى، مثنوى معنوى، به کوشش: توفیق سبحانى، تهران: وزارت ارشاد اسلامى.
27. حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسایل، بیروت، آل البیت، 1408 ه.ق.
28. حسن بن فضل الطبرسى، مشکاة الانوار، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
29. مصطفى درایتى، معجم الفاظ غرر الحکم، قم: بوستان کتاب.
30. عباس قمى، منتهى الآمال، قم: هجرت، 1380.
31. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1362.
32. على مقدادى اصفهانى، نشان از بى نشان ها، تهران، جمهورى، 1383 ش.
33. سید رضى، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: محمد دشتى، قم: الهادى، 1379 ش.
34. نهج الفصاحه، گردآورنده و مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان.
35. محمدبن حسن حرّ العاملى، وسائل الشیعه، قم: آل البیت لإحیاء التراث، 1414.
پی نوشت ها
[1]. خصائص الحسینیه، ص 142 ؛ وسائل الشیعة، ج 4، ص 1121، ص 1124.[2]. بحارالانوار، ج 71، ص 281.
[3]. همان، ج 70، ص 55.
[4]. همان، ج 78، ص 83 ؛ نهج البلاغه، خطبه 42.
[5]. بحارالانوار، ج 75، ص 370.
[6]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 341.
[7]. تنبیه الخواطر، ص 360.
[8]. بحارالانوار، ج 1، ص 203.
[9]. همان، ج 77، ص 45.
[10]. همان.
[11]. بحارالانوار، 666، ص 331 ؛ نهج الفصاحه، ش 2776.
[12]. همان، ج 14، ص 30.
[13]. همان، ج 77، ص 199.
[14]. همان، ج 78، ص 115.
[15]. همان، ص 308.
[16]. معجم الفاظ غررالحکم، ص 863.
[17]. بحارالانوار، ج 1، ص 203.
[18]. مشکاه الانوار، ص 107.
[19]. همان.
[20]. نهج البلاغه، خ 222.
[21]. همان.
[22]. همان، خ 176 ؛ روضه کافى، ح 188.
[23]. بحارالانوار، ج 93، ص 284.
[24]. مثنوى معنوى، دفتر 2، ابیات 22 و 23.
[25]. نجم 53، آیه 39.
[26]. رعد 13، آیه 11.
[27]. حج 22، آیات 40-39.
[28]. نساء 4، آیات 75.
[29]. آل عمران 3، آیه 104.
[30]. بقره 2، آیه 49.
[31]. انبیاء 21، آیه 105.
[32]. نور 24، آیه 55.
[33]. بحارالانوار، ج 65، ص 151.
[34]. تحریم 66، آیه 8.
[35]. بحارالانوار، ج 52، ص 140.
[36]. کمال الدین، ج 1، ص 331.
[37]. قیام و انقلاب مهدى موعود، ص 54-56.
[38]. همان، ص 56 و 57.
[39]. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: پرسش ها و پاسخ هاى دانشجویى، ج 27 مهدویت پیش از ظهور و ج28 (مهدویت دوران ظهور)، قم: نشر معارف.
[40]. آیه اللّه جوادى آملى، صهباى صفا، ص 112.
[41]. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 166 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، صهباى حج، ص344.
[42]. صهباى صفا، ص 40.
[43]. همان، ص 51.
[44]. نجف نجفى روحانى، عمره مفرده، ص 119.
[45]. همان، ص 123.
[46]. محمدتقى مصباح یزدى، به سوى خودسازى، قم: مؤسه پژوهشى آموزشى امام خمینى.
[47]. مومنون 23، آیات 1 و 2.
[48]. اعراف 7، آیه 205.
[49]. حشر 59، آیه 9.
[50]. آل عمران 3، آیه 92.
[51]. توبه 9، آیه 103.
[52]. مریم 19، آیه 31.
[53]. رعد 13، آیه 3.
[54]. قمر 54، آیه 17.
[55]. علامه حلى، تذکرة الفقها، مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 205.
[56]. حدید 57، آیه 5.
[57]. ماعون 107، آیات 6-4.
[58]. بحارالانوار، ج 2، ص 477، باب ایمان و کفر.
[59]. بحارالانوار، ج 43، ص 83.
[60]. اسرا 17، آیه 36.
[61]. نساء 4، آیه 140.
[62]. کافى، ج 6، ص 434.
[63]. به سوى محبوب، ص 25 ؛ نامه هاى عرفانى، ص 96، ج 95.
[64]. برنامه سلوک، ص 204. گفتنى است از کتاب هاى سیدبن طاووس «کشف المحجه لثمره المهجه» است با ترجمه ها و تلخیص هاى متعدد مثل ترجمه اسدالله مبشرى به نام «مشعل» و ترجمه سید محمد باقر شهیدى به نام «برنامه سعادت» و تلخیص فیض کاشانى.
[65]. وسائل الشیعه، کتاب الصلاه، ب 38، از ابواب بقیه الصلواه، حدیث 24.
[66]. همان، کتاب الحج، باب 107، ابواب العشره، ح 7.
[67]. شورى 42، آیه 23.
[68]. برنامه سلوک، ص 274، ج 277، با تلخیص و ویرایش؛ ایضاح الفوائد، ج 4، ص 752 ج 756.
[69]. نشان از بى نشان ها، چاپ 22، ج 1، ص 142 ج 135 ؛ نامه هاى عرفانى، ص 39.
[70]. ر.ک: به سوى محبوب، مواعظ آیه اللّه بهجتقدس سره.