۱۳۹۵/۰۵/۱۱
–
۴۵۹ بازدید
صدّیق، مبالغه صادق است و آن، کسى است که در اقوال، افعال، نیت ها و عهدهایش با خدا و خلق او ملازم صدق است.[۱] این برهان را اولین بار شیخ الرئیس ابوعلى سینا، در نمط چهارم از کتاب اشارات، مطرح کرد و آن را «برهان صدیقین» نامید. از بیانات وى در ذیل این برهان معلوم مى شود که جرقه هاى نخستین چنین برهانى را آیات نورانى قرآن، در ذهن و اندیشه او روشن کرده است.[۲]
محقق طوسى، شارح بزرگ سخنان و آراى ابن سینا، دلیل این نام گذارى را چنین گزارش مى کند: «از آنجا که روش قوم از [ الهیون ]راست ترین از دو راه [ طبیعیون و متکلمان] بود، این قوم را صدّیقین نام نهاده [ است] ».[3]
به دلیل آنکه در این برهان، با کمترین پیش فرض و مبانى، وجود خدا اثبات مى شود؛ پس از ابن سینا، حکیمان بزرگ اسلامى به آن توجه بسیار کردند و هر یک با تقریر و بیان خاصى، به تشریح آن پرداختند. حکیم الهى، میرزا مهدى آشتیانى، نوزده تقریر مختلف از برهان صدّیقین را مطرح کرده است.[4]
به هر حال، این برهان صرفا با نظر در حقیقت وجود، خداوند را اثبات مى کند. از همین رو، با برهان متکلمان (که از راه حدوث زمانى وجود خدا را اثبات مى کنند) و با برهان طبیعیون (که از طریق حرکت وجود خداوند را اثبات مى کنند) و با برهان حکماى الهى (که از طریق امکان ذاتى وجود خداوند را ثابت مى نمایند) و با برهان عرفا (که از راه کشف و شهود به خداوند مى رسند) متفاوت بوده و تنها راهى براى صدّیقین است.
در این مجال، نمى توان به همه تقریرهاى برهان صدّیقین یا مهم ترین آنها اشاره کرد؛[5] ولى به دلیل آنکه تقریر علامه طباطبایى در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم[6] از تقریرهاى دیگر روان تر و جامع تر است، بیان ایشان را مطرح مى کنیم:
«واقعیت هستى که در ثبوت آن هیچ شک نداریم، هرگز نفى نمى پذیرد و نابودى برنمى دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستى بى هیچ قید و شرط، واقعیت هستى است و با هیچ قید و شرطى لاواقعیت نمى شود و چون جهان گذران و هر جزء از جهان نفى را مى پذیرد، پس عین همان واقعیت نفى ناپذیر نیست؛ بلکه با آن واقعیت، واقعیت دارد و بى آن از هستى بهره اى نداشته و منتفى است و البته نه به این معنا که واقعیت با اشیاء یکى شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایى از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد [ بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن روشن و بى آن تاریک مى باشند و البته همین مثال نور در بیان مقصود خالى از قصور نیست]. به عبارت دیگر، او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاى جهان با او واقعیت دارد و بى او هیچ و پوچ مى باشند.
نتیجه :
جهان و اجزاى جهان در استقلال وجودى خود و واقعیت داربودن خود، تکیه به یک واقعیتى دارند که عین واقعیت و به خودى خود واقعیت است [ و او همان خداوند و ذات لایزال حق است]».
منابع
[1]. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 488 ـ 497.
[2]. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 66.
[3]. نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات، ص 214.
[4]. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 97 و 488.
[5]. براى آشنایى با برخى از این تقریرها، نک: على زمانى، امیرعباس؛ «برهان صدّیقین از دیدگاه حکماى مسلمان»؛ در کتاب حکیم سبزوارى کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد، صص 231 ـ 249.
[6]. ج 5، صص 76 ـ 86.