دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز،پیش از پرداختن به پاسخ اصلی سوال شما لازم است اندکی در باره کوروش توضیحاتی خدمت شما ارائه دهیم:کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر,همچنین معروف به کوروش دوم،نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود.کوروش به مدت سی سال،از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد،بر ایران سلطنت کرد(تاریخ ایران باستان،پیرنیا،ص۳۳) برخی گفته اند که ذوالقرنینی که در قرآن آمده،همان کورش هخامنشی است.
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز،پیش از پرداختن به پاسخ اصلی سوال شما لازم است اندکی در باره کوروش توضیحاتی خدمت شما ارائه دهیم:کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر,همچنین معروف به کوروش دوم،نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود.کوروش به مدت سی سال،از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد،بر ایران سلطنت کرد(تاریخ ایران باستان،پیرنیا،ص۳۳) برخی گفته اند که ذوالقرنینی که در قرآن آمده،همان کورش هخامنشی است. اوّلین کسی که این نظریّه را مطرح ساخت،احمد خان هندی بود؛ که بعدها ابوالکلام آزاد نظریّه ی وی را با تحقیقاتش تقویت نمود. علّامه طباطبایی نیز در تفسیرش، ضمن نقل نظرات در این باب، این قول را بر سایر اقوال ترجیح داده است. البته نه اینکه کاملاً تصدیق کند، بلکه آن را بهترین احتمال موجود دانسته است. نام و نشان کورش در تورات نیز آمده است. اگر کورش همان ذوالقرنین باشد، در این صورت باید گفت که او فردی بزرگوار بوده است؛ چون قرآن کریم ذوالقرنین را به بزرگی یاد نموده است. ولی او پیامبر نبود. نه در قرآن کریم درباره ی نبوّت او چیزی آمده و نه در روایات او را نبی گفته اند. بلکه در روایات تصریح شده که عبدی صالح بوده و پیامبر نبوده است. در تاریخ و تورات نیز اثری دالّ بر نبوّت او نیست؛ بلکه از او به عنوان بنده ای مورد تأیید خداوند یاد شده است؛ که قرآن کریم همین معنا را در مورد ذوالقرنین بیان نموده است. عدّه ای از نام کورش سوء استفاده می کنند برای پیشبردن اهداف ضد اسلامی . اینها می خواهند اسلام را بکوبند؛ لکن جرأت ندارند به صراحت از بی دینی حرف بزنند؛ برای همین خود را تابع آیین ایران باستان معرّفی می کنند. حال آنکه ذوالقرنین فردی متدیّن بوده و اگر امروز حضور داشت با اسلام مخالفت نداشت. چون اولیای خدا با دین او مخالفت نمی کنند. همانطوری که اشاره کردیم احمد خان هندی معتقد است که ذوالقرنین در قرآن همین کورش است و یکى از محققین هند به نام ابوالکلام آزاد این نظر را پذیرفته و ان را توضیح داده است.خلاصه تحقیقات او این است که آنچه قرآن از وصف ذو القرنین آورده به این پادشاه تطبیق مى شود، زیرا اگر ذو القرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهى عادل و رعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، و اگر میان دین و عقل و فضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى او جمع کرده براى این نیز جمع کرده بود. و همانطور که قرآن کریم در باره ذوالقرنین فرموده ، کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا و پیرامون آن نیز مستولى شده و بار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید، و در آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. و نیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه هاى قفقاز و نزدیکیهاى شهر تفلیس است. این اجمال آن چیزى است که مولانا ابو الکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى گذرد. ایمان به خدا و روز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح 1) و کتاب دانیال (اصحاح 6) و کتاب اشعیاء (اصحاح 44 و 45) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل و تقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء او را راعى رب نامیده و در اصحاح چهل و پنج چنین گفته است: پروردگار به مسیح خود در باره کورش چنین مى گوید: آن کسى است که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر او درب هاى دو لنگه اى را باز خواهم کرد که دروازه ها بسته نگردد، من پیشاپیشت رفته پشته ها را هموار مى سازم، و دربهاى برنجى را شکسته، و بندهاى آهنین را پاره پاره مى نمایم، خزینه هاى ظلمت و دفینه هاى مستور را به تو مى دهم تا بدانى من که تو را به اسمت مى خوانم خداوند اسرائیلم به تو لقب دادم و تو مرا نمى شناسى. و نقوش و نوشته هایى که با خط میخى از عهد داریوش کبیر به دست آمده گویاى این است که او مردى موحد بوده و نه مشرک. فضائل نفسانى او: گذشته از ایمان به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار و سیره او و به اخبار و سیره طاغیان جبار که با او به جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم و ببینیم وقتى بر ملوک ماد و لیدیا و بابل و مصر و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد و غیر ایشان ظفر مى یافته با آنان چه معامله مى کرده، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت و عفو مى نموده و بزرگان و کریمان هر قومى را اکرام و ضعفاى ایشان را ترحم مى نموده و مفسدین و خائنین آنان را سیاست مى نموده. کتب عهد قدیم و یهود هم که او را به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده و به بلادشان برگردانیده و براى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته، و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند و در خزینه هاى ملوک بابل نگهدارى مى شده به ایشان برگردانیده، و همین خود مؤید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذو القرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (ص) از داستان ذو القرنین یهود بوده اند. علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند هردوت و دیگران نیز جز به مروت و فتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت، او را نستوده اند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش کرده اند. چرا کورش را ذو القرنین گفته اند؟ هر چند تاریخها از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از او کشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که همو ذو القرنین بوده، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دو شاخ دیده مى شود که هر دو در وسط سر او در آمده یکى از آن دو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، و این با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه او به این اسم گفته اند تاج و یا کلاه خودى داشته که داراى دو شاخ بوده درست تطبیق مى کند. حرکت کورش به طرف مغرب و مشرق: حرکت به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع لیدیا کرد که با لشگرش به طرف کورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشگر کشید و او را فرارى داد، و تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد، و پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود، و در آخر او و سایر یاورانش را عفو نموده اکرام و احسانشان کرد با اینکه حق داشت که سیاستشان کند و به کلى نابودشان سازد. و انطباق این داستان با آیه شریفه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ که شاید ساحل غربى آسیاى صغیر باشد- وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً از این رواست که گفتیم حمله لیدیا تنها از باب فساد و ظلم بوده. آن گاه به طرف صحراى کبیر مشرق، یعنى اطراف بکتریا عزیمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشین آنجا را خاموش کند، چون آنها همیشه در کمین مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده فساد راه بیندازند، و انطباق آیه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً روشن است. سد سازى کورش: باید دانست سد موجود در تنگه کوه هاى قفقاز، یعنى سلسله کوه هایى که از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه داریال مى نامند که بعید نیست تحریف شده از داریول باشد، که در زبان ترکى به معناى راه تنگ است، و به لغت محلى آن سد را سد دمیر قاپو یعنى در آهنى مى نامند، و میان دو شهر تفلیس و ولادى کیوکز واقع شده سدى است که در تنگه اى واقع در میان دو کوه خیلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن کوه را به جهت جنوبى اش متصل کرده است، به طورى که اگر این سد ساخته نمى شد تنها دهانه اى که راه میان جنوب و شمال آسیا بود همین تنگه بود. با ساختن آن این سلسله جبال به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه یک حاجز و مانع طبیعى به طول هزارها کیلومتر میان شمال و جنوب آسیا شده. و در آن اعصار اقوامى شریر از سکنه شمال شرقى آسیا از این تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، یعنى ارمنستان و ایران و آشور و کلده، حمله مى آوردند و مردم این سرزمینها را غارت مى کردند. و در حدود سده هفتم قبل از میلاد حمله عظیمى کردند، به طورى که دست چپاول و قتل و برده گیریشان عموم بلاد را گرفت تا آنجا که به پایتخت آشور یعنى شهر نینوا هم رسیدند، و این زمان تقریبا همان زمان کورش است. مورخان قدیم حرکت کورش را به طرف شمال ایران براى خاموش کردن آتش فتنه اى که در آن نواحى شعله ور شده بود آورده اند. و چنین به نظر مى رسد که در همین سفر سد مزبور را در تنگه داریال و به استدعاى اهالى آن مرز و بوم و تظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى که در دنیا در ساختمانش آهن به کار رفته همین سد است، و انطباق آیه فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ … بر این سد روشن است. و از جمله شواهدى که این مدعا را تایید مى کند وجود نهرى است در نزدیکى این سد که آن را نهر سایروس مى گویند، و کلمه سایروس در اصطلاح غربیها نام کورش است، و نهر دیگرى است که از تفلیس عبور مى کند به نام کر.( منبع: ترجمه المیزان، ج 13، ص: 537) با توجه به آنچه گفته شد کوروش هم به لحاظ مذهبی و هم به لحاظ تاریخی برای ایرانیان حائز اهمیت است ؛ به عبارت دیگر اگر کوروش همان ذوالقرنین باشد با توجه به ویژگی هایی که قرآن برای ذوالقرنین بر می شمارد ، دارای جایگاه و شخصیت دینی مورد احترام خواهد بود ، اما حتی اگر این موضوع نیز ثابت نشود ، با توجه به اینکه این پادشاه ، بخشی از تاریخ ایران محسوب می شود و اقدامات وی آثار مهمی در تاریخ کشورمان داشته است به لحاظ تاریخی جایگاه و اهمیت خاصی پیدا می کند و همانگونه که حفاظت و مرمت آثار بر جای مانده از همه ادوار تاریخی اعم از دوران قبل و بعد از اسلام ، جزء وظایف حکومت می باشد ، آثار بر جای مانده از دوران کوروش نیز از جمله مقبره وی جزء برنامه های دولت ها می باشد ، البته در مورد مقبره کوروش لازم است توضیح دهیم مقبره ای که امروزه به نام مقبره کوروش شناخته می شود و برخی باستان گرایان نیز تلاش فراوانی برای بزرگنمایی آن می کنند مقبره ای است که در مورد صاحب آن اختلافات فراوانی وجود دارد و حتی تا اوایل قرن بیست میلادی ، این مقبره به نام مقبره مادر سلیمان نامیده می شد . در واقع آنچه تا قرن نوزده در افواه عمومی در مورد این مقبره مشهور بوده است این بوده که این مقبره متعلق به مادر حضرت سلیمان نبی ع و یا مادر سلیمان برادر هارون که حاکم این منطقه بوده است می باشد ، اما از سال 1818 میلادی که یکی از باستان شناسان مدعی شد این مکان متعلق به کوروش و قبر وی می باشد ، اقداماتی در جهت تغییر نام این بنا صورت گرفت تا اینکه در دوران پهلوی اول و دوم و در راستای سیاست های باستان گرایانه این رژیم و از جمله تبلیغات وسیعی که در این زمینه انجام شد ، نهایتا شهرت گذشته این بنا از بین رفت و حداقل در متون رسمی کسی در انتساب بنا به کوروش کبیر شک نمی کند . با تمام این احوال و علیرغم اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد در دوران جمهوری اسلامی ایران ، اقداماتی در جهت ثبت جهانی این اثر تاریخی انجام شد که در نهایت به نتیجه رسید و در سال 1383 به ثبت میراث جهانی یونسکو رسید . علاوه بر این در فاصله سال های 1380 تا 1387 نیز با همکاری ایران و ایتالیا ، اقداماتی در جهت مرمت و بازسازی این بنا انجام و به نتیجه رسید . با تمام این احوال جریانی که به ویژه در سال های اخیر در صدد بزرگداشت کورش بوده و در روزهایی همچون 7 آبان در کنار مقبره وی تجمع می کنند چنین نگاهی به کورش نداشته و صرفا از این موضوع به عنوان محملی برای عقده گشایی بر ضد نظام اسلامی استفاده می کنند بدون اینکه حتی شاید از خود کوروش و عقاید او اطلاعات چندانی داشته باشند، به همین دلیل است که برخی از آنها در تجمع اخیری که برگزار شده و فیلم های آن از طریق فضای مجازی منتشر شد شعارهایی همچون «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه» سر می دادند بدون اینکه توجه کنند که کوروش، خود از جمله پادشاهانی است که دارای ریش بلندی بوده و به همین دلیل اولین هدف این شعار قاعدتا باید خود کورش باشد و همین حاکی از این است که بانیان چنین مراسم هایی حتی به ظاهر کورش که از روی آثار تاریخی برجای مانده از جمله حکاکی های روی سنگ ها به دست آمده است توجهی نداشته اند. اما در مورد شرعی یا غیر شرعی بودن برگزاری مراسم بزرگداشت کوروش نیز باید بگوییم اگر کسی اعتقاد به این داشته باشد که کوروش همان ذوالقرنین می باشد و مراسمی در جهت تکریم و بزرگداشت ذولقرنین قرآنی برگزار نماید قطعا هیچ اشکالی ندارد و فقط مشکل اینجاست که همانگونه که اشاره شد هنوز موضع واحدی در مورد ذوالقرنین بودن کوروش وجودنداشته و اختلاف نظر فراوانی در این زمینه موجود است، اما اگر کسی به بهانه چنین بزرگداشتی اقدامات خلاف شرع مرتکب شود همچون سجده بر آرامگاه کورش که توسط برخی در چنین روزی صورت می گیرد و در کلیپها نیز پخش شده است، قطعا کار حرامی مرتکب شده است. اما در باره ترویج افکاری همچون باستان گرایی به صورت عام نیز لازم است بگوییم همانگونه که می دانید باستان گرایی و ملی گرایی یکی از تفکراتی است که متاسفانه این روزها به صورت انحرافی در جامعه در حال تبلیغ بوده و تبلیغ کنندگان آن اهداف خاصی را دنبال می کنند که آشنایی با این اهداف می تواند ما را از افتادن در دام های پهن شده ایمن سازد . همچنین نحوه برخورد با این موضوع نیازمند دقت نظر فراوانی می باشد تا مبادا با کج سلیقگی و یا رفتارهای غلط و نادرست به بهانه مبارزه با دیدگاهی انحرافی زمینه برای ایجاد حساسیت در جامعه بروز کرده و به جای دریافت نتیجه مثبت نتیجه معکوس دریافت نماییم . چرا که مطالعه در زمینه این موضوعات ابعاد و اهداف مختلفی دارد که به تناسب هر کدام از آنها موضوع احکام مختلفی پیدا می کند . برای توضیح بیشتر لازم است بگوییم مطالعات مربوط به ملی گرایی ، باستان شناسی و ملحقات آنها از قبیل کوروش و … و نیز تبلیغ این مسائل با اهداف مختلفی صورت می گیرد : 1 – اگر این مطالعات و تبلیغ ها درواقع مطالعات عمومی تاریخ باستان باشد این مساله نه تنها اشکالی ندارد بلکه با توجه به اینکه این مطالعات می تواند به عنوان بخشی از مطالعه تاریخی ای تلقی گردد که از نظر اسلام به مطالعه و عبرت گرفتن از آنها توصیه شده است با در نظر گرفتن نیت عبرت گرفتن از سرگذشت اقوام باستان حتی وجه مثبت و ممدوحی نیز به خود می گیرد . چنانکه در آیات و روایات فراوانی بر مطالعه سرگذشت پیشینیان وعبرت گرفتن از آنان تاکید شده است به عنوان مثال امام علی ع می فرمایند : «و ان لکم فی القرون السالفه لعبره»(بحار الانوار ج 34ص 134) یعنی تاریخ دورانهای گذشته مایه درس عبرت است و یا در روایتی دیگر می فرمایند : « اعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ»(نهج البلاغه ص 231) یعنی از نابودی نسلهای پیش از خود که دیده اید عبرت گیرید بندهای بدنشان از هم گسیخته و چشمها و گوشهایشان نابود شد و شکوه وشوکتشان از میان رفت و شادی و نعمتشان به سر آمد . 2 – گاهی اوقات هدف از مطالعه این مسائل مطالعه موضوعات موردی همچون موضوع کوروش می باشد که چنین مطالعه ای نیز نوعی مطالعه تاریخی به شمار آمده و ایرادی ندارد به ویژه مطالعه تاریخ کوروش با توجه به احتمالاتی که در مورد ذوالقرنین بودن وی مطرح می باشد باعث سوق یافتن مطالعه شخص به سمت تفسیر قرآن نیز می گردد و اگر با این نگاه وارد موضوع شود قطعا مطالعه ای سودمند و مفید خواهد داشت که با داشتن انگیزه و نیت خیر از ثواب علم آموزی قرآنی نیز بهره مند خواهد شد . توضیح این مطلب این است که همانگونه که می دانید ذوالقرنین یکی از کسانی است که از او در قرآن به نیکی یاد شده و در طول تاریخ نیز در مورد اینکه وی به لحاظ تاریخی چه کسی بوده است میان مفسران بحث های مختلفی صورت گرفته است که در میان این مباحث این احتمال که کوروش ، اولین شاه هخامنشیان همان ذوالقرنین قرآن باشد احتمال بسیار قوی تر می باشد . اما با این حال حتی اگر اثبات شود که کوروش همان ذوالقرنین می باشد این مطالعه باید در حد مطالعه سرنوشت یکی از بزرگان دینی و یا حکما تلقی گردد ونباید به بهانه آن کل شریعت اسلام که خود معرفی کننده ویژگی های مثبت ذوالقرنین می باشد را کناری نهاد و دل به کورش بست همچون کسی که به بهانه اینکه از نظر اعتقادات دینی نبوت ادیان گذشته همچون دین حضرت عیسی و مسیح مورد تایید می باشد اسلام را رها کرده و به این ادیان که امروزه با وجود شریعت اسلام منسوخ گشته اند بپیوندد . بنابر این اگر کوروش هخامنشی همان ذوالقرنین قرآن باشد هر چند در مورد نبی بودن او بحث وجود دارد و ادله روایی دال بر عدم نبوت او می باشد (اصول کافی ج 1 ص 269) اما در مورد اینکه وی فردی عالم و دینمدار بوده است شکی نیست . همچون این روایت از امام صادق «ذُو الْقَرْنَیْنِ عَبْدٌ أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ اللَّهُ … وَ مَلَّکَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ کَانَ یَقُولُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِه»( اصول کافی ج5 ص69 باب دخول الصوفیة على أبی عبد الله ع) یعنی ذوالقرنین بنده ای بود که خدا را دوست می داشت و خداوند نیز او را دوست می داشت و مشرق و مغرب زمین را به تسخیر او در آورد و حق می گفت و به آن عمل می کرد . با این حال ، این مساله هرگز نباید دستاویزی برای دست کشیدن از اعتقادات خودی و دل بستن به نقل هایی که خارج از آیات و روایات معتبر در مورد این افراد نقل می شود گردد و حتی اگر تمامی اعتقادات کوروش صحیح بود و حتی بالاتر از این اگر وی پیامبر هم بود نهایتا می توانستیم بگوییم که او پیامبری است که شریعتش با آمدن پیامبران بعدی نسخ شده فلذا فاقد هر گونه اعتباری است و تنها در حد اعتقاد به اینکه از جانب خداوند نازل شده است باید او را قبول نمود و حال اینکه وی اساسا فاقد هر گونه حکم و نبوتی می باشد . از طرفی با توجه به اینکه در مورد زندگی و منش او نیز جز برخی مطالب محدود که در برخی روایات اسلامی آمده است مطلب معتبر و قابل استنادی وجود ندارد و برخی مطالب نیز به دلیل نقل شدن در منابع نامعتبر و یا تحریف شده فاقد اعتبارند لذا اساسا نمی توان شخصیتی همچون کوروش را به عنوان الگوی رفتاری برگزید و اگر هم برخی مطالب نیک در مورد اخلاق و رفتار وی در تواریخ معتبر ثبت شده باشد قطعا دهها و هزاران الگوی برتر از کوروش در تواریخ اسلامی وجود دارد که چند مورد خاص ذکر شده از اخلاق نیک کوروش در برابر آنها چندان برجستگی خاصی ندارد . 3 – گاهی اوقات نیز باستان گرایی و توجه به ملی گرایی با هدف الگوگیری از دوران باستان و چهره های صرفا ملی در راستای نظام سازی و ساخت تمدن صرفا ملی صورت می گیرد و حال آنکه : اولا باستان گرایی معمولا بیشتر در قالب توجه به نمادها ، اسطوره ها و نیز آثار تاریخی برجای مانده از دوران باستان همچون تخت جمشید ، کوروش ، خاک ایران و … صورت می گیرد و فاقد هر گونه ا ندیشه الگوسازی می باشد و حتی با توجه به اشکالاتی که در برخی اندیشه های کهن دوران باستان وجود داشت و همین اشکالات باعث سقوط سریع آن در برابر سپاه اسلام و متعاقب آن اقبال عمومی و سریع به دین اسلام شد می توان گفت نمیتوان در این راستا از این تفکرات استفاده کرد که مهمترین تفکرات غلط این دوران تفکرات طبقاتی بود که نظام بسته ای را ایجاد کرده بود که مانع از رشد و ترقی عموم مردم برای رسیدن به کمالات بالاتر می شد که جلوه ای از این نظام طبقاتی غلط در رفتار شاه ساسانی با کفاشی که حاضر بود در ازای اجازه دادن شاه برای درس خواندن فرزندش کل هزینه نظامی لشکر را تامین کند و شاه ساسانی به دلیل مخالف بودن این خواسته با قانون تبعیض طبقاتی مرسوم با این درخواست مخالفت کرد در شاهنامه فردوسی منعکس شده است . همچنین ترویج افکار غلط ، انحرافی و خرافی همچون آتش پرستی ، ثنویت یا آیین دوخدایی و … در آیین های ایران باستان و دیدگاههای غلطی که در یک نمونه آنها عمر جهان آفرینش تاکنون باید به سر رسیده باشد ( دیدگاههایی که غلط بودنشان غلط بودن خاستگاه های خود را اثبات می نماید ) باعث شده است که حتی اگر اندیشه ای برای نظام سازی وجود داشته باشد در برابر عناصر تمدن سازی اسلام که هم با عقل و فطرت مطابقت داشته و هم با مقتضیات زمان ومکان همراه است چندان نتواندعرض اندام نماید . ثانیا اینکه ظاهرا باستان گرایی و ملی گرایی با هدف احیای دوران عظمت و شکوه دوران باستان صورت می گیرد و معمولا به گونه ای عنوان می شود که احساسات و هیجانات ملی را برانگیزانده و چنان تصویر زیبا و باشکوهی از عاقبت احیای این امور ترسیم شود که همگان به آن راغب گردند و حال آنکه علیرغم این ظواهر زیبا اهداف دیگری در پس پرده وجود دارد که آشنایی با این اهداف و انتقال آنها به دانشجویان می تواند آنها را در مسیر انتخاب راه صحیح کمک نماید که برخی از این اهداف عبارتند از الف – جایگزینی اندیشه های دوران باستان به جای اندیشه های اسلام که همانگونه که گفته شد با توجه به نواقص فاحش اندیشه های دوران باستان ، نه تنها این امر کمکی به پیشرفت کشور نخواهد نمود بلکه حتی به دلیل برخی نواقص زیربنایی این اندیشه های غلط و عدم تطابق آنها با عقل ، فطرت و زمان باعث پسرفت کشور ما خواهد شد . ب – جایگزینی ارزشهای موهوم به جای ارزشهای متعالی و اصیل ؛ شایان ذکر است که ملت ما به هر حال چهارده قرن است که فرهنگ جدیدی را انتخاب کرده و ارزشهای جدیدی را بر اساس این فرهنگ اختیار کرده اند و امروزه همین ارزشها آنها را به سمت ایجاد یک تمدن بزرگ سوق می دهد و طبیعی است که تلاش دشمنان این است که ارزشهای متعالی را که باعث پیشرفت کشور و پی ریزی تمدن بزرگ اسلامی در مرحله اول و الگوگیری ملت های دیگر در مرحله دوم می شود را از ما گرفته و به جای آنان ما را با ارزشهای موهومی که جز تفرقه و چند پارگی نتیجه ای ندارد سرگرم سازد . ج – تضعیف روحیه پایداری و ایستادگی در برابر قدرتهای سلطه گر که این وظیفه را همواره دین مبین اسلام و آموزه های متعالی آن از جمله فرهنگ ایثار و شهادت بر عهده داشته است و این در حالی است که آموزه هایی همچون توجه به خاک و نژاد بدون در نظر گرفتن معیارهای دینی تنها شاید بتواند چند صباحی احساسات را تحریک نماید اما در مقام عمل برای ایستادگی پایدار ومقاومت همه جانبه کارآیی چندانی را ندارد چنانکه علت شکست نیروهای کشورهای عربی در برابر رژیم اسرائیل در جریان جنگ های اعراب و اسرائیل در دهه 40 تا 70 اتکای این ارتشها به ناسیونالیسم عربی بود و نخستین پیروزی در برابر این رژیم زمانی حاصل شد که نیرویی همچون حزب الله به جای اتکاء به ارزشهای ملی به ارزشهای دینی و فرهنگ ایثار و شهادت اتکا نمود . ضمن اینکه بسیاری از ادعاهای ملی گرایان و باستان گرایان در عشق به خاک و میهن دروغی بیش نیست و نشانه آن این است که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی نه تنها حتی یک ملی گرا در جبهه های دفاع مقدس حضور پیدا نکرد بلکه حتی بسیاری از آنان در پشت جبهه ها به تضعیف روحیه مردم پرداخته (همچون برخی بیانیه های نهضت آزادی که در مقاطع حساس جنگ به اعتراف برخی فرماندهان عراقی به عنوان تقویت روحیه ارتش عراق در میان ارتش عراق چاپ وتوزیع می شد)و از طرفی دیگر با دشمنان قسم خورده ای که از صدام حمایت می نمودند از در دوستی در آمده بودند . د – جداکردن ایران از جهان اسلام و برجسته کردن ماهیت باستانی آن به منظور جلوگیری از الگوشدن آن برای کشورهای اسلامی دیگر به ویژه در شرایطی که ایران اسلامی با پیشرفت هایی که با اتکا به روحیه جهادی و ایمانی در زمینه های مختلف به ویژه زمینه های علمی ، اقتصادی و سیاسی به دست آورده است و در عین حال حاضر به پذیرش ذلت در برابر قدرهای جهانی نشده است به الگویی برای ملت های مسلمان تبدیل شده است و این خطر وجود دارد که آنچه که در بهمن 57 در ایران اتفاق افتاد در این کشورها نیز اتفاق بیفتد کما اینکه امروزه با قیام های مردم منطقه چنین تحولاتی دور از انتظار هم نیست . بنابر این دشمنان تلاش می کنند تا با جداکردن ماهیت اسلام از ماهیت ایرانیان از هر گونه ایجاد حس همدلی و همیستگی میان ایران اسلامی با مسلمانان جهان جلوگیری نمایند . ه – تلاش برای گسست میان ملت ایران و ایجاد چند پارگی در میان آنها از طریق قوم گرایی با وجود اینکه امروزه اسلام عامل مهم وحدت بخش میان تمامی اقوام و طوایف ایرانی بوده است . همچنین دشمنان تلاش می کنند تا با برجسته شدن ملیت میان کشورهای اسلامی از اتحاد و یکپارچکی آنها جلوگیری نمایند یعنی همان بلایی که بر سر امپراتوری عثمانی در آوردند و با برجسته کردن عربیت و تجزیه امپراتوری عثمانی باعث به وجود آمدن وضعیت کنونی در منطقه خاورمیانه شدند که غصب سرزمین فلسطین و اشغال این کشور توسط صهیونیست ها نتیجه این سیاست بود . این در حالی است که بر خلاف تاکید بر ملیت در سرزمین های اسلامی امروزه سیاست خود قدرتها تاکید بر اتحاد بیشتر و کنار نهادن اختلافات قومی و نژاد ی و تاکید بر اشتراکات می باشد که تشکیل اتحادیه اروپا و برداشتن بسیاری از تشریفات مرزی مرسوم که عملا سرزمینهای عضو اتحادیه را همچون کشور واحدی نموده است تلاشی در راستای این اتحاد می باشد . و – تلاش برای از بین بردن پشتوانه تمدن 1400 ساله اسلام و در واقع بی ریشه نمودن یک کشور به بهانه باستان گرایی که بزرگترین آفت یک تمدن می باشد و قطع ارتباط تمدن امروز با ریشه های آن همچون بلایی که درترکیه آوردند و با تغییر خط ارتباط این کشور با فرهنگ و سابقه گذشته خود را قطع نمودند و همین بلا قرار بود در دوران پهلوی بر سر تمدن ایرانی نیز بیاید که با هوشیاری وواکنش علما و مردم ناکام ماند و اگر چنین اتفاقی می افتاد قطعا رها شدن از دام استبداد سیاه شاهنشاهی و افتخاراتی که امروزه در پرتو اتکا به فرهنگ ریشه دار اسلام صورت گرفت هرگز عملی نمی شد . نکته پایانی این است که برخلاف تلاش های مغرضانه و یا حتی تلاشهایی که از سر ساده اندیشی صورت می گیرد و بر اساس آنها تلاش می شود تا دو هویت دینی و ملی ایرانیان از هم تفکیک گردد یکی از مسائلی که غالب پژوهشگرانی که در حوزه هویت به بحث و بررسی پرداختهاند بدان تصریح کرده اند عدم تفکیک هویت ایرانی از اسلامی می باشد ، به عبارتی این اندیشمندان اعتقاد دارند مؤلفههای ملی و دینی هویت ایرانی به دنبال حیات مشترک و طولانی تاریخی به میزان زیادی با یکدیگر سازگاری یافتهاند. استاد شهید مطهری با اشاره به نقاط اشتراک هویت ملی ودینی ملت ایران می فرمایند:«نقاط اشتراک …در هویت ملی و دینی ملت ما استوار است. سابقة تاریخی و تحلیل روحیات و شخصیت ایرانیها نشان میدهد که ملت ایران, همواره بر هویت ملی و دینی خود تأکید و تصریح داشته است»(خدمات ایران واسلام) بدین ترتیب این دو هویت در مردم ایران در بستر تاریخ ،نه تنها مغایر نبوده اند بلکه همسنخی داشته اند. امروزه نیزهویت ملی ودینی در بیان اغلب علما یکی قلمداد شده وجای خود را به هویت اسلامی داده اند.این مفهوم در مواردی زیادی از بیانات مقام معظم رهبری مشاهده می شود.از جمله« با احساس این وحدت و جماعت است که نیرنگ استعماری دیروز و امروز – یعنی احیای احساسات افراط آمیز ملی گرایی – این فاصله ی وسیع و عمیق میان ملتهای مسلمان را پدید نمی آورد و قومیت عربی و فارسی و ترکی و آفریقایی و آسیایی، به جای آن که رقیب و معارض هویت واحده ی اسلامی آنها باشد، بخشی از آن و حاکی از سعه ی وجودی آن می گردد؛ و به جای آن که هر قومیتی، وسیله و بهانه ی نفی و تحقیر قومیتهای دیگر شود، وسیله یی برای نقل و انتقال خصوصیات مثبت تاریخی و نژادی و جغرافیایی هر قوم به سایر اقوام اسلامی می گردد. (پیام به حجاج بیت اللّه الحرام 26/03/1370) ملت ایران ملتی است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدّت به هویّت ملی و اسلامی خود علاقه مند (بیانات رهبر معظم در دیدار اقشارمختلف مردم قم 18/10/1382) خلاصه آنکه هویت ملی ما ایرانیان که عناصر اخلاقی همانند غیرت ومردانگی وشجاعت وایثار از مولفه های اصلی آن به شمار می روند با هویت دینی ما هیچ تغایر وتعارضی ندارند چرا که این عناصر از آموزه های اصلی دین نیز به شمار می روند.