بشارت پیامبر(ص) به ظهور امام عصر(ع) بعد از متکبران
۱۳۹۴/۱۰/۰۹
–
۱۱۰ بازدید
الملاحم و الفتن. . .
بشارت پیامبر(ص) به ظهور امام عصر(ع) بعد از متکبران
قیس بن جابر صیدانی از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: بعد از من خلفائی است و بعد از خلفا امرائی است و بعد از ملوک جبابره و متکبرانی پیدا می شوند و بعد از جبابره مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را پر از عدل خواهد کرد.
الملاحم و الفتن. . .
بشارت پیامبر(ص) به ظهور امام عصر(ع) بعد از متکبران
قیس بن جابر صیدانی از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: بعد از من خلفائی است و بعد از خلفا امرائی است و بعد از ملوک جبابره و متکبرانی پیدا می شوند و بعد از جبابره مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را پر از عدل خواهد کرد.
خبرگزاری شبستان: کتابهای “ملاحم و فتن” دستهای از منابع حدیثی است که به اوضاع آخرالزمان و ظهور امام عصر (عج) میپردازد. البته این مبحث در میان شیعه غالبا با عنوان ملاحم و در میان اهل سنت بیشتر با عنوان فتن تعبیر شده و هر دو فرقه کتابهای خود را به همین نام ها خواندهاند.
سید بن طاووس (م ۶۶۴) عالم شیعی با استفاده از کتابهای فتن اهل سنت کتاب “التشریف بالمنن” معروف به “الملاحم و الفتن” را جمع آوری کرده است. کتاب حاضر- که در نگاه نخست بخش عمده آن درباره آخرالزمان شناسی و نشانههای ظهور به نظر میآید- در دیدگاه محدثان و عالمان شیعه، پس از سید اهمیت فراوانی یافته است و از احادیث آن به مثابه روایاتی درباره علامتهای ظهور بهره بردهاند.
علامه مجلسی روایات الفتن را به نقل از ابن طاووس گزارش کرده و دیگر محدثان بعدی نیز چنین کردهاند. سید در این کتاب حدود ۴۲۵ تا ۴۵۰ روایت را نقل کرده است که از این روایتها تنها حدود ۱۷۰ روایت به بحث مهدویت و نام و اوصاف مهدی(عج)، نشانههای ظهور، مدت زمان حکومت، اوصاف حکومت و یاران حضرت مهدی عجّلاللهفرجهالشریف میپردازند.
در این مجال قسمت هایی از این کتاب گرانقدر مهدوی را متذکر می شویم.
“در این باره روایاتی از طریق (شاید منظور اهل تسنن باشد) وارد شده که ما آنها را در اینجا وارد می کنیم: از آن جمله در کتاب (نعیم بن حماد) که مورد قبول آنها است از هشیم از یونس از امام حسن(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: این فرزند من حسن بن علی(ع) بزرگوار است و خدا کار دو دسته بزرگ از مسلمین را بدست او اصلاح می کند.
و از جمله علل صلح امام حسن(ع) با معاویه حدیثی است که رسول خدا(ص) از طرف خدا فرموده است چنانکه حضرت نبوی فرموده: (کار را) خدا اصلاح میکند پس وقتی که خدای تعالی به دست امام حسن(ع) کار را اصلاح کند آن حضرت احتیاجی به صلح نداشته است (بلکه از جانب خدا مامور بصلح بوده است.)
ابن عباس می گوید: موقعی که علی(ع) را شهید کردند و مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند زیاد به من گفت: آیا می خواهی که امر (خلافت برای امام حسن(ع)) استقامت پیدا کند؟ گفتم: آری، گفت: پس سه نفر از اصحاب او را بقتل برسان گفتم مگر آنها نماز صبح نمی خوانند؟ گفت: چرا، گفتم: نه بخدا قسم این کار راهی ندارد.
ابوهریره می گوید: رسول خدا(ص) فرمود: موقعی که من نزد حوض (کوثر) باشم مردانی بلند می شوند که آنها مرا میشناسند و من هم آنها را می شناسم آنگاه آنها را از نزد من می برند و من می گویم: یا رب، اصحاب مرا کجا می برند؟ پس گوینده ای به من میگ وید: تو نمی دانی که اینها بعد از تو چه عملی انجام داده اند.
عائشه می گوید: رسول خدا(ص) به زنان خود فرمود: کدام یک از شماها آن زنی است که سگ های (حوئب) به او حمله خواهد کرد وقتی که گذر عائشه به حوئب افتاد و سگ ها صدا کردند پرسید اینجا کجا است؟ گفتند اینجا حوئب است، گفت: چاره ای نیست مگر اینکه برگردم، به عائشه گفتند: یا ام المومنین تو بین مردم را اصلاح می کنی. معمر بن طاووس از پدرش از رسول خدا(ص) روایت کرده که به زنان خود فرمود: کدام یک از شماها است که سگ های آب کذا و کذا باو حمله و صدا کنند؟ ای حمیرا ای عائشه تو از این عمل پرهیز کن.
قیس بن جابر صیدانی از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: بعد ازمن خلفائی خواهد بود و بعد از خلفا امرائی خواهد بود و بعد از امرا ملوکی بوجود می اید و بعد از ملوک جبابره و متکبرینی پیدا می شوند و بعد از جبابره مردی از اهل بیت من خواهد آمد که زمین را پر از عدل خواهد کرد و بعد از آن حضرت، قحطانی می آید، قسم به آن خدائی که مرا بحق مبعوث کرده غیر او کسی نیست.
صباح می گوید: بعد از خلافت حمار بنی امیه خلافتی نیست تا اینکه مهدی(ع) خروج کند.
ارطاه می گوید: امیر الغضب گفت: از این زن و مرد متکبر نیست ولی آنها صوتی می شوندکه آن را نه انس گفته و نه جن، به اسم فلانی بیعت کردند، که از این زن و مرد متکبر نیست و لکن خلیفه یمانی است. ولید میگوید: کعب میداند که یمانی قرشی است و او امیر الغضب است و آنکسی که تابع آنها شود از بیت المقدس است.
سالم حبشانی گوید: در کوفه از امیر المومنین علی(ع) شنیدم که می فرمود: من برای حق قتال میکنم که اقامه شود و هرگز اقامه نخواهد شد و امر (خلافت) با آنها است، با یاران خود گفتم: اینجا جای ماندن نیست و حال آنکه این (علی(ع)) خبر می دهد که امر (خلافت) با اینها (علی(ع)) نیست، ما از آن حضرت اجازه خواستیم که به مصر برویم و آن حضرت هم بهر یک از ما که می خواست اجازه داد و بهر مردی از ما هزار درهم عطا کرد و طایفه ای از ما را با او روانه کرد.
ابوصادق از حضرت امیر المومنین علی(ع) روایت کرده که فرمود: معاویه به همین زودی بر شما مسلط خواهد شد، گفتند پس تو برای چه جنگ می کنی؟ فرمود: مردم ناچارند از اینکه امیری داشته باشند چه خوب باشد و چه بد.
کعب می گوید: خلافت بنی امیه مدت… شصت سال و چندی خواهد بود (مترجم گوید: در مروج الذهب است که خلافت بنی امیه هزار ماه بوده است) خلافت بنی امیه از بین نمی رود تا اینکه خودشان آنرا ریشه کن کنند، بعدا که بخواهند آنرا محکم کنند موفق نمی شوند از هر ناحیه ای که آنرا محکم و برقرار می کنند از ناحیه دیگر منهدم می شود، خلافت بنی امیه به میم افتتاح می شود و به میم هم ختم خواهد شد خلافت بنی امیه از بین نمی رود تا اینکه (آخرین) نفر آنها بوسیله قتل خلع شود و دو شتر او کشته شوند و شتر اصهب مروان کشته شود بعد از آن، خلافت آنها منقطع می شود و تاج خلافت بدست مروان به باد فنا میرود. (فصل) شرح حال عبدالله بن سلام و کعب الاحبار بدانکه من با هر یک از علما شیعه اهل بیت(ع) تماس گرفتم فهمیدم معتقدند که عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از مخالفین اهل بیت نبودند و چه بسا می شود که به جهت همین اعتقاد از (استدلال به) اخبار و روایاتی که از این دو نفر نقل شده خودداری می نمایند.
پس من لازم دانستم آنچه را که در این باره تحقیق کرده ام در این کتاب درج کنم: عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از خواص مولای ما علی(ع) بوده اند و شاید آن روایاتی که از این دو نفر در باره ملاحم و فتن ذکر شده و بطور احتمال می گویند که آن روایات از مولای ما علی(ع) است چونکه سند آنها به ان حضرت منتهی نمی شود از باب تقیه باشد و آن روایات هم از آن حضرت باشند.
یکی (از دلیل هائی که این دو نفر از خواص آن حضرت بوده اند) این است که در جلد اول کتاب (ابنا النحاه) تالیف یوسف شیبانی دیدم که مولای ما علی(ع) اول کسی است که علم نحو و شرح آن را بنیان گذاری کرد، بعد از آن می گوید: وقتی که علی(ع) بعد از عثمان متولی خلافت شد و اراده عراق کرد عبدالله بن سلام به آن حضرت عرض کرد: نزد منبر رسول خدا(ص) باش که تو را حفظ نماید، به طرف عراق مرو که اگر بروی مراجعت نخواهی کرد، عده ای از یاران علی(ع) باو حمله کردند، امیر المومنین(ع) فرمود: او را وا گذارید که او از ما اهل بیت است، پس علی(ع) بسوی عراق رفت و کار او آنطور شد که شد، وقتی که آن حضرت کشته شد عبدالله بن سلام گفت: این راس اربعین است و بعد از این صلح خواهد شد، هیچ امتی پیغمبر خود را نمی کشد مگر اینکه خدا هفتاد هزار از آنها را می کشد، و خلیفه او را نمی کشد مگر اینکه خدا به جهت آن، سی و پنج هزار از آنها را می کشد.
مولف گوید: قول عبدالله بن سلام، اقتضا می کند که اعتقاد او این است که بعد از رسول خدا(ص) مولا و خلیفه ما علی(ع) است، زیرا که او حدیث قتل خلیفه را در موقع قتل علی(ع) ذکر کرده و این خبر را در موقع قتل ابوبکر و قتل عمر و عثمان ذکر نکرده است.
(فصل) و اما کعب الاحبار: نیز از خواص مولای ما علی(ع) بود، زیرا که من در کتاب (مناقب الامام الهاشمی ابی الحسن علی بن ابیطالب) روایتی از محمد بن عبدالواحد لغوی دیدم که گفت: کعب بمن خبر داد که روزی در خدمت علی(ع) بودم، شخصی بزیارت عمر بلند شد، کعب گوید: پس از آنکه من اسلام آورده بودم علی(ع) به من فرمود: اسلام اختیار کن تا در امان باشی من اسلام آوردم که ناگاه عمر تازیانه برای من بلند کرد، علی(ع) به عمر فرمود: از او چه می خواهی مگر اسلام نیاورده؟ عمر به علی(ع) گفت: ای سید من تو با او بودی (که او را عفو کردم) امیر المومنین فرمود: گناه او چه بود که تازیانه برای او بلند کردی؟ عمر گفت: بلی این شخص، رسول خدا(ص) را دیده است (و اسلام اختیار نکرده) اگر حضرت موسی در زمان حضرت محمد می بود نمی توانست از (دین)آن حضرت تخلف نماید تا اینکه معین او باشد و بر علیه کفار اقدام نماید کسیکه منکر توحید شود و بعد از رسول خدا(ص) خلیفه او را درک کند و به دست او اسلام نیاورد، پس به دست من اسلام می آورد؟ فرمود: راست گفتی پس آن حضرت به کعب توجهی کرده فرمود: عمر تو را (از اسلام) منقطع کرد. کعب در جواب گفت: من منتظر بودم آنچه در تورات (راجع به محمد(ص)) است معلوم شود.
عمر گفت: آیا تو در تورات خوانده ای که از حضرت محمد(ص) و آنهائیکه با او هستند ذکری شده باشد؟ گفت: آری در تورات خوانده ام که صفهائی از امت محمد(ص) مشغول جنگند و صفهائی هم در نمازند که ذکر خدای جبار را می گویند. و دیدم در تورات نوشته است: ” و الا فعمیتا یعنی (عینیه) سطرا مکتوبا محمد میه و بعده علوانا و بعده فطم فطم و بعده شبر شبر و بعده شبیرا شبیرا ” پس از آن اسلام آوردم.
ابوبکر بن سعید می گوید که وقتی که مروان حکم متولد شد او را نزد رسول خدا(ص) آوردند که در حق او دعا کند حضرت از دعا کردن خودداری کرد و فرمود: هلاک عموم امت من به دست همین ابن زرقا و ورثه او خواهد بود.
میثا می گیود: هیچ نوزادی متولد نمی شد مگر اینکه او را نزد رسول خدا(ص) می آوردند و آن حضرت برای او دعا می کرد تا اینکه مروان بن حکم را خدمت آن حضرت آوردند فرمود: وزغ ابن وزغ و ملعون بن ملعون.
ابو سعید خدری از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: اهل بیت من بعد از من از ظلم امتم دچار قتل و تفرقه خواهند شد و شدیدترین دشمنان ما بنی امیه و بنی مغیره و بنی مخزوم خواهند بود.
ابوسالم حبشانی می گوید: از علی(ع) شنیدم که می فرمود: امر (خلافت) برای آنها (یعنی بنی امیه؟) است تا موقعی که قتیل خود را بکشند و در بین خود به این امر رغبتی پیدا کنند، وقتی که کار به اینجا رسید خدا گروهی را (یعنی ابومسلم خرسانی) از طرف مشرق می فرستد که آنها را جدا جدا شمرده و یکی یکی می کشند بخدا قسم که آنها یکسال خلافت نمی کنند مگر اینکه ما دو سال خلافت خواهیم کرد و آنها دو سال خلافت نمی کنند مگر اینکه ما چهار سال خلافت می کنیم. عبیده می گوید: از علی(ع) شنیدم که می فرمود: این گروه (بنی امیه) چسبیده اند به دم این امر (خلافت) مادامیکه بین آنها اختلافی واقع نشود. پس موقعی که اختلاف کردند امر خلافت از میان آنها خراج می شود و تا قیامت به سوی آنها عود نخواهد کرد. هند دختر مهلب ازابن عباس روایت کرده که گفت: همیشه امر خلافت با بنی امیه خواهد بود مادامی که بین آنها اختلاف واقع نشود موقیکه میان آنها اختلافاتی واقع شود امر خلافت تا قیام قیامت از بین آنها خارج خواهد شد.
زهری می گوید: به من رسیده بود که بیرق های سیاهی از طرف خراسان خارج خواهد شد، وقتی که آن بیرق ها از گردنه خراسان سرازیر شدند خبر مرگ اسلام را آورده اند و آن بیرق ها را برنمی گرداند مگر بیرق عجم هائی که از اهل مغرب باشند. سعید بن مسیب گوید: موقعی که خراسان را فتح کردند عمر بن خطاب گریه کرد، عبدالرحمان بن عوف نزد عمر آمد و گفت: یا امیر المومنین تو گریه می کنی در صورتیکه اینطور فتحی برای تو رخ داده؟ عمر گفت: چرا گریه نکنم و حال آنکه دوست داشتم بین ما و آنها دریای آتشی باشد، شنیدم از رسول خدا(ص) که می فرمود: موقعی که بیرق های بنی عباس از گردنه های خراسان نمایان شود خبر مرگ اسلام را می آورند، پس آن اشخاصی که زیر بیرق آنها بروند شفاعت من به آنها نمی رسد