۱۳۹۵/۰۱/۲۱
–
۳۶۳ بازدید
سلام. من هدفی در زندگیم داشتم که به آن نرسیدم و در آینده هم نمی توانم به آن برسم. حال میخواهم فقط بندگی خدا را داشته باشم و به زندگیم معنای دیگر بدهم میخواهم برم مدافع حرم بشم و به شهادت برسم؟ آیا این تصمیم من درست است؟
به نام خدا و با سلام وتشکر از ارتباطتان با این مرکز!
اولا : اگر کسی بتواند برای رضای خدا برود و برای رضای خدا بجنگد وبرای رضای خدا کشته شود ، انشاالله شهید خواهید بود وجهاد فی سبیل الله نیز شامل او خواهد بود ،به دلایلی مراجع تقلید ،راجع رفتن به سوریه حکمی نکرده اند و در شرایط جهانی فعلی حکمی هم نخواهند کرد ،ولی مخالفتی نیز از ایشان دیده نشده است ، و نا گفته نماند که حکم جهاد دادن به این سادگی نیست!
شما می توانید چنین نیت کنید که به خاطر خشنودی خدا ،برای دفاع از حرم اهلبیت و دفع ومبارزه با دشمنان اهل بیت علیهم السلام به جنگ با این دشمنان می روید و اگر این نیت را داشته باشید، اگر هم در این راه کشته شوید انشاالله شهید محسوب می شوید! هرکسی برای دفاع از دین خدا در هرجایی که دین و دین داری مورد ستم قرار گفته است برود بجنگد مجاهد فی سبیل است و اجر بالایی خواهد داشت واگر در این راه کشته شود شهید محسوب می شود!
ثانیا : آیا این تصمیم درست است یانه؟ بایستی با چند نفر از کسانی که افراد با معرفتی هستند و با شما هم آشنایی دارند مشورت کنید و اگر آنها تایید کردند بروید و الا سعی کنید وظیفه خود را در همین جا به نحو احسن انجام دهید!
ثالثا : بندگی کردن یعنی چه؟و چیکار باید کرد؟
بندگی کردن خدا ، مراحلی دارد و ما دراینجا دومرحله آن را به اختصار بیان می کنیم ، شاید مقبول افتد!
اولین قدمش این است که واجبات را انجام دهد وحرام وگناه را ترک کند! یعنی ارتباطش باخدا ارتباط انجام فرمان خداوندگاریش باشد! ازمعنی ومفهوم کلمه «واجب» میتوانیم چنین استفاده کنیم : «واجب » دورکن دارد: 1 – لازم و ضروری باشد 2 – فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد.
دورکن واجب؛ مارا بر این راهنمایی می کند که به انجام واجبات بپردازیم وقبل از انجام آن ،به مستحبات نپردازیم ، به این دلیل که انجام واجبات لازم وضروری است وترکش گناه دارد( برخلاف مستحبات که انجامش بهتراست ولی ترکش گناهی ندارد.)
البته گاهی موانعی برای یک ارتباط زیبا با خدا وجود دارد ! خوب است که آنها را بشناسیم ، بعضی از آنها چنین است : 1. گناه: یکى از عوامل مهمى که رابطه انسان با خدای متعال را ضعیف نموده و مانع اجابت دعا می شود، نافرمانى از دستورهاى خداست. حضرت على (علیه السّلام) در دعاى کمیل چنین مى فرماید: پروردگارا! گناهانى را بر من ببخش که موجب حبس و بالا نرفتن دعا مى شوند و در جاى دیگر از همان دعا چنین مى فرماید: اى آقا و مولاى من! به عزتت قسم! از تو مى خواهم که بدى کردار و رفتارم موجب پوشیده شدن دعاى من از تو نشود.
امام باقر(علیه السلام) در این باره فرمود: بنده حاجتى ازخدا طلب مى کند و مقرر مى شود آن حاجت در زمانى برآورده شود; پس در این فاصله، او گناهى مرتکب مى شود و در نتیجه، خداوند مى فرماید: حاجت این بنده برآورده نشود و از آن محروم شود; چون او خشم و غضب مرا برانگیخت و همین باعث محروم شدن اوست. (بحار الانوار،ج73،ص329)
2. لقمه حرام!
دومین قدم این است که به انسانهای خدایی نزدیک شود! علائم انسانهای خدایی چیست؟
1- قلبشان فقط مشغول به خدا است .
اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حق، آن گاه به این مقام قرب رسیدند که وجودشان پر از اخلاص شد، آنقدر که جز خدا چیزی ندیدند و جز برای خدا، کار نکردند.
هرگز ظواهر دنیا مخلصین عالم را فریب نداده و جلوات دنیا آنها را با خود نبرده است؛ بلکه برعکس، به تعبیر آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هر چه دنیا به آنها رو کرد، آنها از دنیا رو برگرداندند. گویی که دنیا ناز آنها را میکشد، نه این که آن¬ها ناز دنیا را بکشند. در این دنیا هستند و مثل دیگران زندگی میکنند؛ امّا هیچگاه به دنیا جواب مثبت نمیدهند.
این حقیقت همان فرمایش نبیّ مکرّم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است – فرمودند: «طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ» خوشا به حال آن کسانی که دعا و عبادتشان را فقط برای خدا خالص گرداندند. حضرت در ادامه می فرمایند: چون آن ها قلب خود را به خدا سپردند، دیگر مسائل دنیا آنها را مشغول نمیکند. «وَ لَمْ یَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَیْنَاهُ» دلش را به آنچه که میبیند، مشغول نمیکند، بلکه فقط مشغول پروردگار عالم است. دنیا او را با خود نمیبرد، ظواهر دنیا، زیباییها و جلوات آن او را فریب نمیدهد؛ چون مخلصین عالم قلبشان را به خدا سپردند. کسی که قلبش به خدا سپرده شده، دیگر طبیعی است ظواهر دنیا قلبش را مشغول نمیکند و باعث نمیشود که هرچه او ببیند قلبش بلرزد.
2- فریب ظاهر دنیا را نمی خورند.
امیرالمؤمنین، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: یکی از نشانههای بندگان خاص پروردگار عالم همین است که هیچگاه ظواهر، آنها را فریب نمیدهد. چون آن ها بنده خاص خدا شدند و قلبشان آکنده است، هرچه ظواهر دنیا زیبا و فریبنده هم باشد، ابداً آنچه که میبینند، آنها را مشغول نمیکند.
راجع به شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، آن مرد عظیمالشّأن و عارف بزرگوار بیان میکنند: با این که ایشان برای ترویج تشیّع و اسلام ناب به دستگاه صفوی ورود پیدا کرد، امّا آنقدر قلبش محکم بود و اراده قوی داشت که هیچگاه جلوات سلطنت ایشان را نگرفت – خیلی مهم است -تعبیر بسیار عالی و زیبایی را از میرداماد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عالم بزرگوار و ربّانی بیان کردند که فرمودند: اگر کسی غیر از حضرت شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ورود به این دستگاه پیدا میکرد، شاید دینش را هم از دست میداد امّا هرگز جلوات دنیا او را فریب نداد. معلوم است؛ مردان خدا و کسانی که خالص هستند، قلبشان با دیدن ظواهر دنیا تکان نمیخورد، آن ها مراقب و مواظبند.
3- شیفتگان جمال حضرت حقند .
شاید یک معنای قلب سلیم – که اولیاء الهی از جمله آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیمالشّأن بیان میفرماید: سلیم بودن قلب سلیم به این است که دنیا در نظرش فاسد است جز این که از دنیا فقط برای آخرت بهره ببرد «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ» – همین باشد که آن ها قلبشان به دنیا مشغول نمیشود و هرچه را که دیدند، فریفته نمیشوند. ما اینطور هستیم که هر جمالی که بدیدیم بدو یارشدیم، امّا آنها جز جمال حضرت حق چیز دیگری نمیبینند.
قلبی که حقبین شد و جمال حضرت حق را دید؛ دیگر هر آنچه در دنیا ببیند، او را مشغول نمیکند. کوچک و بزرگ هم ندارد. اندازه هم ندارد. آن ها آنقدر قوی هستند که هرچه جلوات دنیا بزرگتر، قلب محکمتر، ابداً آنها را تکان نمیدهد. طوری هستند که به قول ابرار الهی، گویی در حقیقت، همه مطالب در دست آنهاست و قبلاً از این ظواهر دنیا که دارند میبینند، بهره بردند. گویی همه اینها را دارند؛ خانه آن چنانی، وسیله نقلیه آن چنانی و … . گرچه ندارند امّا طوری نگاه میکنند که گویی دارند؛ چون برای آنها هیچ است.
4- از غیر خدا بی نیازند.
معلوم است کسی که اصل را دارد، فرع برایش هیچ است. آن کس که خدا را دارد، عالم را دارد. آن کس که پروردگار عالم را دارد چه چیز ندارد؟ امّا آن که خدا را ندارد، همه چیز هم داشته باشد، گویی هیچ چیز ندارد. حریصتراست، طوری که گویی اصلاً هیچ ندارد. فقط همیشه میخواهد.
امّا آنهایی که عبادتشان را برای خدا خالص میکنند، قلبشان طوری است که گویی عالم در تملّک آن هاست. آن ها در ضمیرشان اینگونه میگویند: دنیا چرا نگردد اینک مسخّر ما. عالم در تسخیر آن هاست. یک خانه، باغ، ویلا و وسیله نقلیّه چنین و چنان برای آن ها نیست، عالم در ید قدرت آن هاست.
لذا برای همین است که قلب خدابین مشغول به دنیا نمیشود و با نگاه کردن به هر چه که در دنیاست، قلبش نمیلرزد؛ چون قلب یک جای دیگر مشغول است. قلبی که به خدا مشغول است دیگر به دنیا مشغول نیست! قلبی که خدابین است معلوم است «لَمْ یشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَینَاهُ» هر آنچه که می-بیند دیگر قلبش را مشغول نمیکند؛ چون قلبش جای دیگری مشغول است.
5- دنیا در نظر مخلصین حقیراست.
اولیاء و مخلصین عالم از لحاظ روحی به قدری قوی میشوند که هر کس کنار آنها بنشیند، دنیا در نظرش حقیر می¬شود. نهتنها خودشان این حالت را دارند بلکه خصوصیّت مخلصین عالم این است که بر دیگران اثرگذار هستند. نه تنها دنیا و مافیها در نگاه آنها هیچ و پوچ است، بلکه هر کس با آن¬ها نشست، همین حال را دارد.
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: وقتی انسان در محضر آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار مینشست، احساس میکرد دنیا برایش هیچ است. ایشان میفرمودند: آسیّد هاشم(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم می-فرمودند: هر موقع ما محضر آقاجانمان آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مینشستیم، هیچ چیز جز خدا نمیدیدیم. آنقدر دنیا در دید ما کوچک و کوچک می شد که دیگر از دنیا و مافیهای آن بیزار بودیم. این خصوصیّت مخلصین عالم است، نهتنها خود آن ها دنیا را کوچک میبینند بلکه هر که در محضر آنها نشست و با آن ها همنشینی کرد، دنیا در دیدش حقیر و ناچیز میشود.
آنوقت معلوم است که اگر کسی اینطور شد، دیگر مشکلات دنیا برای او مشکل نیست، چون کسی تن به مشکلات دنیا می¬دهد که قلبش به دنیا مشغول باشد و هر چه در دنیا میبیند قلبش را تسخیر کند، امّا آن کسی که خدا قلبش را تسخیر کرد و این قلب، حرم ذوالجلال و الاکرام و مصداق «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ» شد، دیگر طبیعی است اگر دنیا پر از مشکلات باشد، او آرام است. مشکلات، او را غرق و به خود مشغول نمیکنند؛ چون کسی غم مشکلات می¬خورد که دنیا او را به خود مشغول کرده باشد.
اولیاء میفرمایند: دنیا کسی را به خود مشغول می¬کند که چشمش دنیا را گرفته باشد، معلوم است آنوقت دائم در دغدغه است، گرفتار است. هرچه دید به مشکلاتش افزوده می¬شود. آن کسی دچار مشکل است که چشمش دنیا را ببیند، آنها که دنیا را نمی بینند و خدابین هستند دیگر چه مشکلی دارند؟! آن قدر با همه مشکلات آرام هستند که گویی اصلاً مشکلی در عالم ندارند و این حال خوش مخلصین است، خوشا به حال آنها! – این کد را به ذهن خود بسپارید –
6- محو یاد خدا هستند.
«وَ لَمْ ینْسَ ذِکْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ» خصوصیّت دیگری که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند، این است که آن ها هرچه میشنوند باعث نمیشود یاد خدا فراموش شود. آن ها دائم به ذکر خدا مشغول هستند، اصلاً گویی از دنیا چیزی نمیشنوند. این گوش، خدایی شده؛ چون قلب که الهی شد، دیگر چشم و گوش الهی می شوند. معلوم است به واسطه همین، هرچه از زیبایی ها، جلوات دنیا، قدرت یا ثروت میشنوند، آنها را از یاد خدا غافل نمیکند.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار تعبیر زیبایی دارند، ایشان می فرمایند: اولیاء خدا و مخلصین عالم ،گویی فقط در گوششان صدای خداست و کسی که بهترین صدا را شنید، دیگر صداهای دیگر برایش خوشایند نیست.
ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن متخلّق به اخلاق الهی و عالم ربّانی، صاحب جامع السّعادات بیان میفرمودند: مَثَلَش، مثل آن کسی است که وقتی گوشش صدای معشوق خود را شنید، همیشه آوای او در گوشش است و گویی آواهای دیگر برای او آزاردهنده است. کسی هم که آوای خدا را شنید، دیگر همیشه به یاد خداست. صداهای دیگر باعث نمی¬شود یاد خدا از ذهن، فکر و وجودش بیرون برود.
کسی که صدای مولا، وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت¬بن¬الحسن-المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را شنید، دیگر گوش او هیچ صدا و آوایی را نمی¬شنود – مثل آن چیزی که آن آیت عظمی، آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که از وجود مقدّس حضرت توقیع دارند، بیان فرمودند – وقتی صدا را شنید، دیگر معلوم است، دائم فکر و ذکرش آن صدای خوش ملکوتی آقاست. چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن! دیگر این آوا دائم بر گوش است. معلوم است، یاد و فکر آقا همیشه در وجودش هست. آن که خدا را همیشه یاد می¬کند، معلوم است که آواها و صداهای دیگر گویی اصلاً در گوشش نخواهد بود، او محو یاد خداست. اصلاً به جایی می¬رسند که به قول آیتالله سیّد عبدالکریم کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خودشان ذکر الله میشوند؛ یعنی انسان دیگر به جایی میرسد که خودش یاد خدا میشود.
این¬که بیان می¬کنند انسان به وجه عالم ربّانی نگاه کند، عبادت محسوب میشود برای این است که نگاه به چهره اولیاء خدا، علمای ربّانی و خصّیصین حضرت حق انسان را یاد خدا میاندازد؛ یعنی وجودشان یاد خدا میشود.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی میفرمودند: آن مرجع بزرگوار آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خود مرجع یکّهتاز هستند و توقیع از دست مبارک آقا دارند، میفرمودند: نگاه به آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خدا را در وجود انسان زنده میکند. بعد میفرمودند: حتّی نگاه به درب خانه او انسان را به یاد خدا میاندازد.
لذا دیدید گاهی انسان وقتی قلبش مبتلا به گناه و گرفتاریهای دنیا میشود، محضر یکی از اعاظم و علمای ربّانی میرود، گویی صیقل داده میشود. وقتی بیرون میآید آرام میشود. وقتی انسان در محضرشان مینشیند، گویی دیگر همه مشکلات فراموش میشود. چرا اینگونه است؟ چون وجودشان انسان را یاد خدا میاندازد. مهم این است: چون خودشان دائم یاد خدا هستند.
اینها طوری شدند که مَثَلِشان همان فرمایش نبیّ مکرّم است که فرمودند: نفس زدنشان هم تسبیح است. به قول آیتالله مقدّس اردبیلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آنهایی که نفسشان تسبیح است و نومشان عبادت است، آغازش ماه مبارک رمضان است امّا دیگر انتها ندارد، همیشه اینطور هستند. دلیل هم این است: در ماه مبارک رمضان چون انسان روزه است، میگوید: زبانم را کنترل کنم: غیبت نکنم، تهمت نزنم، چشمم را کنترل کنم: گناه نکنم، گوشم را کنترل کنم ، موسیقیهای مبتذل و غیبت گوش ندهم و …، دستم را کنترل کنم و … . وقتی به واسطه این که روزه است، خودش را کنترل میکند، آن موقع به قول نبیّ مکرّم «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ» ، خوابشان هم عبادت میشود، نفس زدنهایشان هم تسبیح میشود امّا این آغاز است، نه انتها. دیگر انسان به جایی میرسد که وجودش یاد خدا میشود.
وقتی وجودت یاد خدا شد، چشمت خدا میشود، وقتی نگاه میکنی، نگاهت نافذ میشود، مذنب را تغییر میدهد. چهره عالم ربّانی، تکتک سلولهایش، بافت صورتش، همه یاد خداست. برای همین انسان وقتی به این چهرههای نورانی و الهی نگاه میکند، یاد خدا در وجودش زنده میشود؛ چون آنها همه وجودشان ذکر الله و یاد خدا شده است.
طبیعی است آن که ذکر الله است، دیگر گوشش هم خدایی است، دیگر هیچ چیزی نمیشنود. معلوم است دیگر یاد خدا فراموش نمیشود. گویی جز آوای خدایی آواها را نمیشنود. هر آوایی که رنگ و بوی الهی بدهد، آن را متوجّه میشود، «صِبْغَةَ اللَّهِ» . خصّیصین حضرت حق و مخلصین عالم این گونه هستند.
بعضی از آنچه گفته شد در ابیات زیر آمده!
آب کم جو, تشنگی آور به دست // تا بجوشد آبت از بالا و پست
هرکه جویا شد بـیابد عاقـبت // مایه اش درد است و اصل مرحمت
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست // چون گرست ازبحر رحمت موج خاست
هرکه او بیدارتر پر دردتر// هرکه او آگاه تر رخ زردتر
پیش حق یک ناله از روی نیاز // به که عمری بی نیازاندر نماز
چون خداخواهد که مان یاری کند // میل ما را جانب زاری کند
ای خدا زاری زتو مرهم زتو // هم دعا از تو اجابت هم ز تو(مثنوی معنوی )
اولا : اگر کسی بتواند برای رضای خدا برود و برای رضای خدا بجنگد وبرای رضای خدا کشته شود ، انشاالله شهید خواهید بود وجهاد فی سبیل الله نیز شامل او خواهد بود ،به دلایلی مراجع تقلید ،راجع رفتن به سوریه حکمی نکرده اند و در شرایط جهانی فعلی حکمی هم نخواهند کرد ،ولی مخالفتی نیز از ایشان دیده نشده است ، و نا گفته نماند که حکم جهاد دادن به این سادگی نیست!
شما می توانید چنین نیت کنید که به خاطر خشنودی خدا ،برای دفاع از حرم اهلبیت و دفع ومبارزه با دشمنان اهل بیت علیهم السلام به جنگ با این دشمنان می روید و اگر این نیت را داشته باشید، اگر هم در این راه کشته شوید انشاالله شهید محسوب می شوید! هرکسی برای دفاع از دین خدا در هرجایی که دین و دین داری مورد ستم قرار گفته است برود بجنگد مجاهد فی سبیل است و اجر بالایی خواهد داشت واگر در این راه کشته شود شهید محسوب می شود!
ثانیا : آیا این تصمیم درست است یانه؟ بایستی با چند نفر از کسانی که افراد با معرفتی هستند و با شما هم آشنایی دارند مشورت کنید و اگر آنها تایید کردند بروید و الا سعی کنید وظیفه خود را در همین جا به نحو احسن انجام دهید!
ثالثا : بندگی کردن یعنی چه؟و چیکار باید کرد؟
بندگی کردن خدا ، مراحلی دارد و ما دراینجا دومرحله آن را به اختصار بیان می کنیم ، شاید مقبول افتد!
اولین قدمش این است که واجبات را انجام دهد وحرام وگناه را ترک کند! یعنی ارتباطش باخدا ارتباط انجام فرمان خداوندگاریش باشد! ازمعنی ومفهوم کلمه «واجب» میتوانیم چنین استفاده کنیم : «واجب » دورکن دارد: 1 – لازم و ضروری باشد 2 – فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد.
دورکن واجب؛ مارا بر این راهنمایی می کند که به انجام واجبات بپردازیم وقبل از انجام آن ،به مستحبات نپردازیم ، به این دلیل که انجام واجبات لازم وضروری است وترکش گناه دارد( برخلاف مستحبات که انجامش بهتراست ولی ترکش گناهی ندارد.)
البته گاهی موانعی برای یک ارتباط زیبا با خدا وجود دارد ! خوب است که آنها را بشناسیم ، بعضی از آنها چنین است : 1. گناه: یکى از عوامل مهمى که رابطه انسان با خدای متعال را ضعیف نموده و مانع اجابت دعا می شود، نافرمانى از دستورهاى خداست. حضرت على (علیه السّلام) در دعاى کمیل چنین مى فرماید: پروردگارا! گناهانى را بر من ببخش که موجب حبس و بالا نرفتن دعا مى شوند و در جاى دیگر از همان دعا چنین مى فرماید: اى آقا و مولاى من! به عزتت قسم! از تو مى خواهم که بدى کردار و رفتارم موجب پوشیده شدن دعاى من از تو نشود.
امام باقر(علیه السلام) در این باره فرمود: بنده حاجتى ازخدا طلب مى کند و مقرر مى شود آن حاجت در زمانى برآورده شود; پس در این فاصله، او گناهى مرتکب مى شود و در نتیجه، خداوند مى فرماید: حاجت این بنده برآورده نشود و از آن محروم شود; چون او خشم و غضب مرا برانگیخت و همین باعث محروم شدن اوست. (بحار الانوار،ج73،ص329)
2. لقمه حرام!
دومین قدم این است که به انسانهای خدایی نزدیک شود! علائم انسانهای خدایی چیست؟
1- قلبشان فقط مشغول به خدا است .
اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حق، آن گاه به این مقام قرب رسیدند که وجودشان پر از اخلاص شد، آنقدر که جز خدا چیزی ندیدند و جز برای خدا، کار نکردند.
هرگز ظواهر دنیا مخلصین عالم را فریب نداده و جلوات دنیا آنها را با خود نبرده است؛ بلکه برعکس، به تعبیر آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هر چه دنیا به آنها رو کرد، آنها از دنیا رو برگرداندند. گویی که دنیا ناز آنها را میکشد، نه این که آن¬ها ناز دنیا را بکشند. در این دنیا هستند و مثل دیگران زندگی میکنند؛ امّا هیچگاه به دنیا جواب مثبت نمیدهند.
این حقیقت همان فرمایش نبیّ مکرّم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است – فرمودند: «طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ» خوشا به حال آن کسانی که دعا و عبادتشان را فقط برای خدا خالص گرداندند. حضرت در ادامه می فرمایند: چون آن ها قلب خود را به خدا سپردند، دیگر مسائل دنیا آنها را مشغول نمیکند. «وَ لَمْ یَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَیْنَاهُ» دلش را به آنچه که میبیند، مشغول نمیکند، بلکه فقط مشغول پروردگار عالم است. دنیا او را با خود نمیبرد، ظواهر دنیا، زیباییها و جلوات آن او را فریب نمیدهد؛ چون مخلصین عالم قلبشان را به خدا سپردند. کسی که قلبش به خدا سپرده شده، دیگر طبیعی است ظواهر دنیا قلبش را مشغول نمیکند و باعث نمیشود که هرچه او ببیند قلبش بلرزد.
2- فریب ظاهر دنیا را نمی خورند.
امیرالمؤمنین، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: یکی از نشانههای بندگان خاص پروردگار عالم همین است که هیچگاه ظواهر، آنها را فریب نمیدهد. چون آن ها بنده خاص خدا شدند و قلبشان آکنده است، هرچه ظواهر دنیا زیبا و فریبنده هم باشد، ابداً آنچه که میبینند، آنها را مشغول نمیکند.
راجع به شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، آن مرد عظیمالشّأن و عارف بزرگوار بیان میکنند: با این که ایشان برای ترویج تشیّع و اسلام ناب به دستگاه صفوی ورود پیدا کرد، امّا آنقدر قلبش محکم بود و اراده قوی داشت که هیچگاه جلوات سلطنت ایشان را نگرفت – خیلی مهم است -تعبیر بسیار عالی و زیبایی را از میرداماد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عالم بزرگوار و ربّانی بیان کردند که فرمودند: اگر کسی غیر از حضرت شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ورود به این دستگاه پیدا میکرد، شاید دینش را هم از دست میداد امّا هرگز جلوات دنیا او را فریب نداد. معلوم است؛ مردان خدا و کسانی که خالص هستند، قلبشان با دیدن ظواهر دنیا تکان نمیخورد، آن ها مراقب و مواظبند.
3- شیفتگان جمال حضرت حقند .
شاید یک معنای قلب سلیم – که اولیاء الهی از جمله آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیمالشّأن بیان میفرماید: سلیم بودن قلب سلیم به این است که دنیا در نظرش فاسد است جز این که از دنیا فقط برای آخرت بهره ببرد «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ» – همین باشد که آن ها قلبشان به دنیا مشغول نمیشود و هرچه را که دیدند، فریفته نمیشوند. ما اینطور هستیم که هر جمالی که بدیدیم بدو یارشدیم، امّا آنها جز جمال حضرت حق چیز دیگری نمیبینند.
قلبی که حقبین شد و جمال حضرت حق را دید؛ دیگر هر آنچه در دنیا ببیند، او را مشغول نمیکند. کوچک و بزرگ هم ندارد. اندازه هم ندارد. آن ها آنقدر قوی هستند که هرچه جلوات دنیا بزرگتر، قلب محکمتر، ابداً آنها را تکان نمیدهد. طوری هستند که به قول ابرار الهی، گویی در حقیقت، همه مطالب در دست آنهاست و قبلاً از این ظواهر دنیا که دارند میبینند، بهره بردند. گویی همه اینها را دارند؛ خانه آن چنانی، وسیله نقلیه آن چنانی و … . گرچه ندارند امّا طوری نگاه میکنند که گویی دارند؛ چون برای آنها هیچ است.
4- از غیر خدا بی نیازند.
معلوم است کسی که اصل را دارد، فرع برایش هیچ است. آن کس که خدا را دارد، عالم را دارد. آن کس که پروردگار عالم را دارد چه چیز ندارد؟ امّا آن که خدا را ندارد، همه چیز هم داشته باشد، گویی هیچ چیز ندارد. حریصتراست، طوری که گویی اصلاً هیچ ندارد. فقط همیشه میخواهد.
امّا آنهایی که عبادتشان را برای خدا خالص میکنند، قلبشان طوری است که گویی عالم در تملّک آن هاست. آن ها در ضمیرشان اینگونه میگویند: دنیا چرا نگردد اینک مسخّر ما. عالم در تسخیر آن هاست. یک خانه، باغ، ویلا و وسیله نقلیّه چنین و چنان برای آن ها نیست، عالم در ید قدرت آن هاست.
لذا برای همین است که قلب خدابین مشغول به دنیا نمیشود و با نگاه کردن به هر چه که در دنیاست، قلبش نمیلرزد؛ چون قلب یک جای دیگر مشغول است. قلبی که به خدا مشغول است دیگر به دنیا مشغول نیست! قلبی که خدابین است معلوم است «لَمْ یشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَینَاهُ» هر آنچه که می-بیند دیگر قلبش را مشغول نمیکند؛ چون قلبش جای دیگری مشغول است.
5- دنیا در نظر مخلصین حقیراست.
اولیاء و مخلصین عالم از لحاظ روحی به قدری قوی میشوند که هر کس کنار آنها بنشیند، دنیا در نظرش حقیر می¬شود. نهتنها خودشان این حالت را دارند بلکه خصوصیّت مخلصین عالم این است که بر دیگران اثرگذار هستند. نه تنها دنیا و مافیها در نگاه آنها هیچ و پوچ است، بلکه هر کس با آن¬ها نشست، همین حال را دارد.
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: وقتی انسان در محضر آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار مینشست، احساس میکرد دنیا برایش هیچ است. ایشان میفرمودند: آسیّد هاشم(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم می-فرمودند: هر موقع ما محضر آقاجانمان آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مینشستیم، هیچ چیز جز خدا نمیدیدیم. آنقدر دنیا در دید ما کوچک و کوچک می شد که دیگر از دنیا و مافیهای آن بیزار بودیم. این خصوصیّت مخلصین عالم است، نهتنها خود آن ها دنیا را کوچک میبینند بلکه هر که در محضر آنها نشست و با آن ها همنشینی کرد، دنیا در دیدش حقیر و ناچیز میشود.
آنوقت معلوم است که اگر کسی اینطور شد، دیگر مشکلات دنیا برای او مشکل نیست، چون کسی تن به مشکلات دنیا می¬دهد که قلبش به دنیا مشغول باشد و هر چه در دنیا میبیند قلبش را تسخیر کند، امّا آن کسی که خدا قلبش را تسخیر کرد و این قلب، حرم ذوالجلال و الاکرام و مصداق «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ» شد، دیگر طبیعی است اگر دنیا پر از مشکلات باشد، او آرام است. مشکلات، او را غرق و به خود مشغول نمیکنند؛ چون کسی غم مشکلات می¬خورد که دنیا او را به خود مشغول کرده باشد.
اولیاء میفرمایند: دنیا کسی را به خود مشغول می¬کند که چشمش دنیا را گرفته باشد، معلوم است آنوقت دائم در دغدغه است، گرفتار است. هرچه دید به مشکلاتش افزوده می¬شود. آن کسی دچار مشکل است که چشمش دنیا را ببیند، آنها که دنیا را نمی بینند و خدابین هستند دیگر چه مشکلی دارند؟! آن قدر با همه مشکلات آرام هستند که گویی اصلاً مشکلی در عالم ندارند و این حال خوش مخلصین است، خوشا به حال آنها! – این کد را به ذهن خود بسپارید –
6- محو یاد خدا هستند.
«وَ لَمْ ینْسَ ذِکْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ» خصوصیّت دیگری که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند، این است که آن ها هرچه میشنوند باعث نمیشود یاد خدا فراموش شود. آن ها دائم به ذکر خدا مشغول هستند، اصلاً گویی از دنیا چیزی نمیشنوند. این گوش، خدایی شده؛ چون قلب که الهی شد، دیگر چشم و گوش الهی می شوند. معلوم است به واسطه همین، هرچه از زیبایی ها، جلوات دنیا، قدرت یا ثروت میشنوند، آنها را از یاد خدا غافل نمیکند.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار تعبیر زیبایی دارند، ایشان می فرمایند: اولیاء خدا و مخلصین عالم ،گویی فقط در گوششان صدای خداست و کسی که بهترین صدا را شنید، دیگر صداهای دیگر برایش خوشایند نیست.
ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن متخلّق به اخلاق الهی و عالم ربّانی، صاحب جامع السّعادات بیان میفرمودند: مَثَلَش، مثل آن کسی است که وقتی گوشش صدای معشوق خود را شنید، همیشه آوای او در گوشش است و گویی آواهای دیگر برای او آزاردهنده است. کسی هم که آوای خدا را شنید، دیگر همیشه به یاد خداست. صداهای دیگر باعث نمی¬شود یاد خدا از ذهن، فکر و وجودش بیرون برود.
کسی که صدای مولا، وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت¬بن¬الحسن-المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را شنید، دیگر گوش او هیچ صدا و آوایی را نمی¬شنود – مثل آن چیزی که آن آیت عظمی، آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که از وجود مقدّس حضرت توقیع دارند، بیان فرمودند – وقتی صدا را شنید، دیگر معلوم است، دائم فکر و ذکرش آن صدای خوش ملکوتی آقاست. چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن! دیگر این آوا دائم بر گوش است. معلوم است، یاد و فکر آقا همیشه در وجودش هست. آن که خدا را همیشه یاد می¬کند، معلوم است که آواها و صداهای دیگر گویی اصلاً در گوشش نخواهد بود، او محو یاد خداست. اصلاً به جایی می¬رسند که به قول آیتالله سیّد عبدالکریم کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خودشان ذکر الله میشوند؛ یعنی انسان دیگر به جایی میرسد که خودش یاد خدا میشود.
این¬که بیان می¬کنند انسان به وجه عالم ربّانی نگاه کند، عبادت محسوب میشود برای این است که نگاه به چهره اولیاء خدا، علمای ربّانی و خصّیصین حضرت حق انسان را یاد خدا میاندازد؛ یعنی وجودشان یاد خدا میشود.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی میفرمودند: آن مرجع بزرگوار آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خود مرجع یکّهتاز هستند و توقیع از دست مبارک آقا دارند، میفرمودند: نگاه به آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خدا را در وجود انسان زنده میکند. بعد میفرمودند: حتّی نگاه به درب خانه او انسان را به یاد خدا میاندازد.
لذا دیدید گاهی انسان وقتی قلبش مبتلا به گناه و گرفتاریهای دنیا میشود، محضر یکی از اعاظم و علمای ربّانی میرود، گویی صیقل داده میشود. وقتی بیرون میآید آرام میشود. وقتی انسان در محضرشان مینشیند، گویی دیگر همه مشکلات فراموش میشود. چرا اینگونه است؟ چون وجودشان انسان را یاد خدا میاندازد. مهم این است: چون خودشان دائم یاد خدا هستند.
اینها طوری شدند که مَثَلِشان همان فرمایش نبیّ مکرّم است که فرمودند: نفس زدنشان هم تسبیح است. به قول آیتالله مقدّس اردبیلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آنهایی که نفسشان تسبیح است و نومشان عبادت است، آغازش ماه مبارک رمضان است امّا دیگر انتها ندارد، همیشه اینطور هستند. دلیل هم این است: در ماه مبارک رمضان چون انسان روزه است، میگوید: زبانم را کنترل کنم: غیبت نکنم، تهمت نزنم، چشمم را کنترل کنم: گناه نکنم، گوشم را کنترل کنم ، موسیقیهای مبتذل و غیبت گوش ندهم و …، دستم را کنترل کنم و … . وقتی به واسطه این که روزه است، خودش را کنترل میکند، آن موقع به قول نبیّ مکرّم «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ» ، خوابشان هم عبادت میشود، نفس زدنهایشان هم تسبیح میشود امّا این آغاز است، نه انتها. دیگر انسان به جایی میرسد که وجودش یاد خدا میشود.
وقتی وجودت یاد خدا شد، چشمت خدا میشود، وقتی نگاه میکنی، نگاهت نافذ میشود، مذنب را تغییر میدهد. چهره عالم ربّانی، تکتک سلولهایش، بافت صورتش، همه یاد خداست. برای همین انسان وقتی به این چهرههای نورانی و الهی نگاه میکند، یاد خدا در وجودش زنده میشود؛ چون آنها همه وجودشان ذکر الله و یاد خدا شده است.
طبیعی است آن که ذکر الله است، دیگر گوشش هم خدایی است، دیگر هیچ چیزی نمیشنود. معلوم است دیگر یاد خدا فراموش نمیشود. گویی جز آوای خدایی آواها را نمیشنود. هر آوایی که رنگ و بوی الهی بدهد، آن را متوجّه میشود، «صِبْغَةَ اللَّهِ» . خصّیصین حضرت حق و مخلصین عالم این گونه هستند.
بعضی از آنچه گفته شد در ابیات زیر آمده!
آب کم جو, تشنگی آور به دست // تا بجوشد آبت از بالا و پست
هرکه جویا شد بـیابد عاقـبت // مایه اش درد است و اصل مرحمت
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست // چون گرست ازبحر رحمت موج خاست
هرکه او بیدارتر پر دردتر// هرکه او آگاه تر رخ زردتر
پیش حق یک ناله از روی نیاز // به که عمری بی نیازاندر نماز
چون خداخواهد که مان یاری کند // میل ما را جانب زاری کند
ای خدا زاری زتو مرهم زتو // هم دعا از تو اجابت هم ز تو(مثنوی معنوی )