۱۳۹۲/۱۱/۱۵
–
۶۹۸ بازدید
ویرایش علمی – اجبار زنان به حجاب در جمهوری اسلامی با اجبار زنان به بی حجابی در حکومت رضاخان چه تفاوتی دارد؟!
از آن جا که انسان یک موجود اجتماعى است پاکى جامعه به پاکى او کمک مى کند و آلودگى آن به آلودگیش. روى همین اصل در اسلام با هر کارى که جو جامعه را مسموم یا آلوده کند شدیدا مبارزه شده است ؛ چرا که گناه همانند آتش است هنگامى که در نقطه اى از جامعه این آتش روشن شود باید سعى و تلاش کرد که آتش خاموش یا حداقل کنترل و محدود گردد اما اگر به آتش دامن زنیم و آن ار از نقطه اى به نقطه دیگر ببریم حریق، همه جا را فرا خواهد گرفت و کسى قادر بر کنترل آن نخواهد بود. از این گذشته، عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگیها، خود سد بزرگى در برابر فساد است اشاعة فحشا و نشر گناه و تظاهر به فسق و تسامح در این موضوع، این سد را مى شکند گناه را کوچک مى کند و در نتیجه، آلوده شدن به آن را ساده مى نماید. بر اساس آیات قرآن کریم (مانند آیات 31 سوره نور و 34 و 59 سوره احزاب) و روایات فراوان، حجاب یک واجب و ضروری دین مبین اسلام است که البته وجوب آن در ادیان الهی دیگر نیز وجود داشته و فقط کیفیت آن با حجاب اسلامی متفاوت بوده است. وجوب حجاب را حتی می توانید در کتاب مقدس تحریف شدة مسیحیان به روشنی دریافت.(به عنوان مثال، رجوع کنید به کتاب مقدس، اول قرنتیان11، ص11-6) از طرفی، امر به معروف و نهی از منکر نیز، جزء واجبات غیر قابل انکار اسلامی است. بنابراین حکومت اسلامى موظف است جلوی منکر بزرگی مانند بی حجابی و بدحجابی را بگیرد و این به معناى نوعى واکسینه کردن جامعه در مقابل بیماریهاى روانى است. حاکمان اسلامى موظفند عوامل مزاحم رشد فضائل انسانى را از بین ببرند و این در حقیقت بستر سازى براى سلامت روانى جامعه است. از دیگر سو، احاد مردم نیز وظیفه دارند به بهداشت روانى و سلامت روحى توجه کنند و این همان امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومی است.3ـ اساساً اجبار و اعمال محدودیت، به خودی خود، نکوهیده نیست بلکه آن اجباری ناپسند است که با تعالیم الهی، عقل و فطرت پاک بشری در تعارض باشد. اگر نباشند بایدها و نبایدها، جامعه به سمت هرج و مرج و تباهی و از هم گسیختگی کشیده می شود.
اجبارهایی که با عقل سلیم و فطرت پاک بشری و همچنین تعالیم ناب الهی در تضاد باشد از طریق هر حکومتی اعمال شود قابل سرزنش است. سئوال اینجاست که اگر در نظام و حکومتی، یک ضرورت اجتماعی مثل توقف خودروها پشت چراغ قرمز ممنوع نبوده، بلکه عدم رعایت آن، اجباری بوده و جامعه نیز لطمات جبران ناپذیر این عدم رعایت را با همة وجود درک کرده است، در نظام دیگر هم نباید ممنوع باشد یا اینکه عقل حکم می کند که قوانین تابع منافع و مصالح و هنجارهای عمومی وضع گردد؟ به خصوص اگر این هنجارها، برگرفته از منبع بی بدیل وحی و تعالیم الهی و مطابق با باورهای عمومی یک جامعه باشد؟
اجبارهایی که با عقل سلیم و فطرت پاک بشری و همچنین تعالیم ناب الهی در تضاد باشد از طریق هر حکومتی اعمال شود قابل سرزنش است. سئوال اینجاست که اگر در نظام و حکومتی، یک ضرورت اجتماعی مثل توقف خودروها پشت چراغ قرمز ممنوع نبوده، بلکه عدم رعایت آن، اجباری بوده و جامعه نیز لطمات جبران ناپذیر این عدم رعایت را با همة وجود درک کرده است، در نظام دیگر هم نباید ممنوع باشد یا اینکه عقل حکم می کند که قوانین تابع منافع و مصالح و هنجارهای عمومی وضع گردد؟ به خصوص اگر این هنجارها، برگرفته از منبع بی بدیل وحی و تعالیم الهی و مطابق با باورهای عمومی یک جامعه باشد؟