۱۳۹۳/۰۴/۱۳
–
۷۸۸ بازدید
صهیونیسم کیست؟ تاریخچش به کجا بر میگردد؟
معناى لغوى و اصطلاحى «صهیون، صهیونى و صهیونیسم»: صهیون بر شهر اورشلیم در فلسطین یا کوهى در نزدیکى اورشلیم اطلاق مىشود.
در کتاب مقدّس، واژه ی صهیون، نام تپهاى است واقع در جنوب شرقى اورشلیم که دامنهاش بخشى از اورشلیم را نیز تشکیل داده و قلعهاى به نام «یبوسیان» در آن وجود داشته است که داود پیامبر(ع)، در آن جا براى «تابوت عهد» قصرى بنا کرد.
صهیونى:
منسوب به صهیون، لقب کسانى است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل، از تأسیس آن جانبدارى مىکردند.
صهیونیسم:
«مرام و مسلک حزب بینالمللى یهود و مسلک گروهى است که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند». همچنین نهضتى را گویند که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودى در فلسطین به وجود آمد.
صهیونیسم در اصطلاح به جنبش و نهضتى اطلاق مىشود که از آرمان مسیحیان طایفه بنىاسرائیل براى رسیدن به ارض موعود و تشکیل دولت و ملّتى واحد، مایه گرفته است. چنان که اشاره شد، یهودیت آیینى است رسمى با ریشه ی آسمانى ـ و البته تحریف شده ـ که قائل به نبوت حضرت موسى(ع) و قبول تورات به عنوان کتاب آسمانى هستند. پیروان این دین به یقین مىدانستند که آن، تا آمدن پیامبر بعدى رسمیت دارد. در هر صورت، پیروان دین یهود به اصول و مقرراتى که در تورات بیان شده بود، پاىبند بودند و سعى داشتند به آن عمل نمایند؛ هر چند انحرافات سیاسى در طول تاریخ در این دین آسمانى به وجود آمد و برخى از فرصتطلبان براى بهرهبردارى شخصى و دنیوى از آن، تحریفاتى در آن به وجود آوردند، ولى باز کسانى هستند که با بسیارى از این تحریفات مخالفاند و جویاى حقیقتاند. اینها امروزه با عنوان یهودیان ضدّ صهیونیسم شناخته می شوند.
پروفسور روژه گارودى فیلسوف و اسلامشناس فرانسوى با بررسى فرقههاى یهودیت در اعصار مختلف، به مراسمات، آیینها و برنامههاى معنوى آنها اشاره مىکند و درباره آنها در قرن شانزدهم چنین مىنویسد: «آخرین نسل پرهیزگاران یهودى که در قرن شانزدهم در لهستان به دنیا آمد و افکارش با بینش عرفانى آلمانى و از جمله اکهارت نزدیک بود، در قرن نوزدهم نیز با انتشار «نامههایى به پرهیزگاران درباره خلسه» و با زنده نمودن تابش جرقۀ حضور خداوند در وجود هر کسى که از آن برخوردار است، بار دیگر شکوفا مىشود».( گارودی. روژه، ماجرای صهیونیسم سیاسی، ص25)
همچنین مىنویسد: «در برابر سنّت کهن یهودیت، صهیونیسم سیاسى نوعى فساد و تباهى ملّىگرایانه و استعمارگرانه به شمار مىرود که مسیرش نه از یهودیت که از ملّىگرایى و استعمارگرایى اروپاى قرن نوزدهم نشأت مىگیرد. صهیونیسم، نوعى مطالعه دستچین و انتخابى و مشخّص از تورات را که مبتنى بر انحراف واقعى از برنامه خداوند است، مورد استفاده قرار مىدهد و آن را به عنوان پوشش و پردهاى براى پنهان نمودن مقاصد سیاسىاش به کار می برد.» (همان)
بنابراین، صهیونیسم از مسیر اصلى یهودیت بسیار منحرف شده و به عنوان یک نهضت سیاسى مطرح گردیده است و پاىبند برنامههاى مذهبى یهود نیست. چنان که بنیانگذار صهیونیسم، تئودور هرتزل نیز به بسیارى از مسائل مذهبى یهود توجّه نداشت. یهودیان در تجاوز به فلسطین و اشغال آن و آواره نمودن مردم این سرزمین، با صهیونیستها در تقابل و تضاد بودند؛ چنان که در جلسات محرمانه وعدهنامه «بالفور» ـ که پس از سه سال مناقشه و مبارزه بین صهیونیستها و یهودىها منتشر شده ـ وایزمن و سوکولوف از جنبش صهیونیستى، لوید جورج و بالفور وزیر امور خارجه و مونتاگیو وزیر کشور انگلستان، کلود مونتفیورى از یهودیان انگلستان شرکت داشتند. مونتاگیو در یادداشت اعتراضآمیزى به دولت انگلستان مىنویسد: «که طبق این اصل، مسلمانان و مسیحیان باید جاى خود را به یهودیان بدهند». مالیسیون استاد حقوق از آمریکا درباره اختلاف نظر صهیونیستها و یهودىها مىنویسد: «در وهله نخست درباره انگیزه اساسى صهیونیستها، در شک و تردید بودند؛ اما پس از مطالعه پیشنویسهاى پیشنهادى آنها، دریافتند که این پیشنهادها مخالف دین یهوداند».( درجزی. فریبرز، یهودیت و صهیونیت، ص9)
جنبش صهیونیسم در مقابل فشارهاى یهودیان انگلیسى، به ناچار تضمینهایى بر رعایت حقوق حقّه ساکنین اصلى فلسطین داد؛ امّا براى پیشبرد مقاصد استعمارى خود به یک صهیونیست آمریکایى به نام براندیس متوسل شده تا بدینوسیله رئیس جمهور آمریکا ویلسون را متقاعد کند که انگلستان را زیر فشار قرار دهد تا پیشنهاد صهیونیستها را قبول نماید. بنابراین، مبارزه یهودیان با صهیونیستها بیانگر ارتباط حیاتى صهیونیسم با استعمار انگلیس و دشمنى با یهود است. در افسانههاى صهیونیستى کوشش مىشود که حتّى فعالیّتهاى منفى هرتزل پدر روحانى صهیونیسم و از تبلیغ کنندگان فعال ادغام جامعه یهودى در جوامع اروپایى را به نفع صهیونیسم تمام کند؛ اگر چه ادّعا شده که هرتزل در نهایت و پس از قضیّه «دریفوس» در فرانسه دریافت که ادغام یهودیان در جوامع دیگر امرى محال است. بنابر نظر طراحان جنبش صهیونیستى، اصول فکرى این جنبش در این خلاصه مىشود که یهودیان متشتت در جهان یک امّت را تشکیل دهند که البتّه در این مورد هم اختلاف نظر دارند. به برخى مىگویند: «یهودیت یک دین است نه بیشتر و نه کمتر»؛ چنان که هیرنى ادلر خاخام بزرگ انگلستان مىگوید: «یهودیت یک دین است که هیچگونه محتواى سیاسى ندارد»؛ در مقابل، برخى دیگر عقیده دارند که یهودیت، قومى متمایز است. هرتزل مىگوید: «ما ملّت واحدى را تشکیل مىدهیم».
در نگرش کلّى مىبینیم در مقابل سیاستهاى یادشده براى تشکیل دولت یهودى در کشورى مستقل و منطقه استثنایى فلسطین، این خود یهودىها هستند که با این طرح استعمارى مخالف بودهاند، تا این که با ابتکار تئورى جدید، برخى مشکلات صهیونیستى برطرف شد. ارنست رنان تئورى جدید را چنین بیان کرده است: «امّت به معناى یک روح و بیدارى معنوى است. شرایط امّت مىتواند در افتخار مشترک به گذشته، از اراده مشترک در حال حاضر و میل به تحقق پیشرفتهاى بزرگ در آینده خلاصه شود.»( همان)
مارتین بابر با افشا نمودن ریشه عمیق این فساد صهیونیسم سیاسى ـ که از یهودیت به وجود نیامده، بلکه ملّیتگرایى اروپایى قرن نوزدهم، آن را باعث گشته است ـ چنین مىنویسد: «مذهب یهود از اصل خود جدا گشته و این امر، نوعى بیمارى است که علامت آن، پیدایش ملّیتگرایى یهود در اواسط قرن نوزدهم بود… این شکل تازه دلبستگى به زمین، نوعى سرپوش است که تمام آنچه را که یهودیت ملّى جدید غرب به عاریت گرفته است، در خود پنهان مىدارد… اندیشه «برگزیدگى» اسرائیل در تمام این جریان چه نقشى دارد؟ «برگزیدگى» نه یک احساس برترى، که یک مفهوم مقّدر است. این احساس از مقایسه با دیگران به وجود نمىآید، بلکه از یک استعداد و مسئولیت در راه انجام وظیفهاى که دائماً پیغمبران آن را متذکر شدهاند، نشأت مىگیرد. اگر به خود مىبالید که به جاى اطاعت از خداوند، از نوعى برگزیدگى برخوردارید، این خیانت در انجام وظیفه است».( گارودی. روژه، ماجرای صهیونیسم سیاسی، صص31 و 32)
مارتین بابر با یادآورى «این بحران ملیّت گرایى» صهیونیسم سیاسى که نوعى فساد و تباهى در معنویت به شمار مىرود، چنین نتیجه مىگیرد: «ما امیدواریم که ملّت یهودى را از ارتکاب این اشتباه در زمینه تبدیل یک ملّت به یک بت بر خطر داریم، ولى در این راه ناکام ماندهایم». با بررسىهاى انجام شده، کاملاً روشن مى شود که صهیونیسم از یهود و یهودیت فاصله زیادى گرفته است. در واقع، صهیونیسم به جاى این که برنامههایش را بر اساس معتقدات مذهبى یهود، ترسیم کند، بر اساس عقیده مؤسسین صهیونیسم، چون تئودور هرتزل که اعتقاد چندانى به مذهب یهود و اجراى مراسمات آن ندارند، برنامهریزى کرده است و در یک جمله مىتوان گفت که در مسائل سیاسى به نازیسم نزدیکتر از مذهب یهود است.
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتابهای زیر مراجمه نمایید:
۱ـ گارودی. روژه، پروندة اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمة نسرین حکمی، ج2، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369ش.
۲ـ درجزی. فریبرز، یهودیت و صهیونیت، ص9.
۳ـ جدیدبناب. علی، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۲.
به نقل از سایت سازمان تبلیغات اسلامی
الف) بررسى ماهیت اسرائیل:
اسرائیل نقشه شومى است که توسط قدرت هاى بزرگ انگلیس و آمریکا در قطب جهان اسلام و براى تأمین منافع فرهنگى، سیاسى و اقتصادى خویش به وجود آورده اند. اسرائیل تنها محدود به تشکیل دولت اسرائیل در کشور فلسطین نمى شود، بلکه شعار اصلى پارلمان اسرائیل «از نیل تا فرات است» اسرائیل توسعه طلبى خود را در جنگ هاى 1948 و 1967 و 1973 نشان داده است و در سال 1947 با توافق قدرت هاى بزرگ به رسمیت شناخته شده در سال 1948 رسماً اقدام به تشکیل دولت در فلسطین نمود. ابعاد خطر اسرائیل شامل تمام جهان اسلام مى شود و بى دلیل نیست که در حساس ترین منطقه این نقشه اجرا شده منطقه اى که داراى اهمیت ژئوپلوتیکى و نقطه اتصال سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا مى باشد و همچنان که مشاهده مى نمایید قدرت هاى بزرگ بیشترین حمایت هاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و… را از اسرائیل به عمل مى آورند آیا آمریکا و انگلیس دلشان براى یک عقیده گروه اندکى سوخته است که اسرائیل را به پیشرفته ترین سلاح ها مجهز مى نمایند. مسلماً با اندکى تأمل به راحتى مى توان دریافت که مسأله عقیده و مذهب مطرح نیست بلکه مسأله توطئه و دشمنى غرب با جهان اسلام مى باشد.
در ادامه به توضیح بیشتر موضوع می پردازیم:
از منظر تاریخی و آموزه های وحیانی، پیرامون ادیان الهی همواره با صلح و آرامش در کنار یکدیگر به زندگی مشغول بوده اند، کشور فلسطین نیز تا قبل از شکل گیری صهونیسم بین الملل شاهد زندگی مسالمت آمیز مسلمانان، یهودیان و مسیحیان بود، اما از زمانی که صهونیسم با پشتوانه استعمارگران در صدد غصب یکی از مهم ترین مراکز دینی و استراتژیک کشورهای اسلامی برآمد و با تجاوز وحشیانه خود به قتل، غارت و اخراج مسلمانان از خانه و کشورشان پرداخت، مسلمانان به دفاع از حقوق مسلم خویش ایستادگی در مقابل متجاوزان پرداختند. توضیح اینکه فلسطین به لحاظ تاریخى، سرزمین اعراب فلسطین است. قبایل عرب کنعانى، بیش از هفت هزار سال قبل از میلاد، از منطقه مجاور (شبه جزیره العرب) به این سرزمین آمده و در آن سکنى گزیدند. پیش از آنکه قبایل دریاى مدیترانه (Palest) به این منطقه بیایند و با کنعانى ها هم زیستى کنند و نام «فلسطینى» بر اهالى آن غالب گردد، قبایل عربى – نظیر یبوسى ها و فینیقى ها در این سرزمین مى زیسته اند.
موقعیت جغرافیایى فلسطین:
مساحت فلسطین – که در اشغال دشمن صهیونیستى است 27027 کیلومتر مربع است. فلسطین بخشى از بلاد شام (سوریه، اردن و لبنان) به شمار مى رود که از طرف شرق به اردن، از غرب به دریاى مدیترانه، از شمال و شمال شرقى به لبنان و سوریه و از جنوب به خلیج عقبه و صحراى سیناى مصر محدود مى شود. در فلسطین سه منطقه کوهستانى، دشتى و ساحلى وجود دارد که زمین هاى حاصل خیز کشاورزى را تشکیل مى دهد. صحراى نقب در بخش جنوبى واقع شده و یک سوم مساحت فلسطین را تشکیل مى دهد.
فلسطین فعلى به سه بخش تقسیم مى شود:
1. سرزمین اشغالى 1948 که یک میلیون و یکصد هزار فلسطینى را در خود جاى داده است.
2. کرانه باخترى که مساحتى بالغ بر 5650 کیلومتر مربع داشته و شهر قدس را در برمى گیرد؛ جمعیت فلسطینى آن قریب به یک میلیون و پانصدهزار نفر است.
3. نوار غزه با مساحتى بیش از 350 کیلومتر مربع که جمعیت فلسطینى آن حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر است. نزدیک به 4-5 میلیون فلسطینى نیز پس از اشغال فلسطین به دست صهیونیست ها آواره شده و در کشورهاى اردن، سوریه و لبنان زندگى مى کنند. فلسطین به لحاظ جایگاه ممتاز جغرافیایى، حاصلخیزى زمین و قداستى که از آن برخوردار است، در طول تاریخ عرصه کشمکش ها و درگیرى امپراتورى ها بوده و مردم این دیار پیوسته و در حد توان خود، به پایدارى و مقاومت در برابر مهاجمان پرداخته اند. از طرفى اشغالگران نیز بر سر تصاحب زمین فلسطین و از صحنه به در کردن رقیبان خویش، گاهى با هم درگیر شده اند.
حضور یهود در فلسطین:
حضرت ابراهیم علیه السلام حوالى 1900 سال ق.م به همراه برادرزاده اش (لوط) از عراق هجرت کرد و در فلسطین رحل اقامت گزید و مردمان این سامان را به توحید فراخواند. پس از آن عبرانى ها (یهودیان راستین)، در قالب عشایر دامپرور و در جست وجوى آب و غذا، به این منطقه آمده و در میان مردمان این دیار – که از روى نوع دوستى و مهمان نوازى آنها را پذیرفته بودند اقامت گزیدند. اما وقتى تعدادشان فزونى یافت، شروع به درگیرى با میزبان کرده، کوشیدند بر پاره اى از مناطق و اماکن مقدس چیره شوند. اوج اقتدار یهود در دوران حکومت حضرت سلیمان بود که بخش هاى وسیعى از سرزمین هاى آباد آن روز را تصرف خود داشتند. اما خلق و خوى متکبّرانه یهودیان و اختلافى که بین آنان پیش آمد، آنها را از هم متفرق کرد و باعث شد حکومت آنان، چند سالى بیش دوام نیاورد و پس از مرگ سلیمان، به دست بخت النصر بابلى از میان برود. در این زمان بیشتر آنها به اسیرى گرفته شدند؛ گرچه بعدها جمعى از آنان به وسیله کوروش به فلسطین بازگردانیده شدند. در تورات از نبردهاى بسیارى که فلسطینى ها در رویارویى با یهودیان غاصب داشته اند، سخن به میان رفته است. در مقطعى دیگر رومیان با پذیرش مسیحیت، با یهودیان درگیر شده، شمار کثیرى از آنها را کشتند. بدین سان حضور یهودیان پایان یافت و آنان در گوشه و کنار جهان پراکنده شدند.
معراج نبى اکرم صلى الله علیه وآله:
ده سال پس از مبعث رسول اکرم صلى الله علیه وآله، پروردگار یکتا، پیامبر خود را شبانه به مسجدالاقصى در فلسطین برد و از آنجا به آسمان عروج داد. علاوه بر اینکه قدس نخستین قبله گاه مسلمانان بود. در سال 16ه.ق مسلمانان فلسطین را فتح کردند و اغلب مردم این دیار اسلام آورده و در فتوحات اسلامى در شام، مصر و مغرب شرکت جستند. اصالت عربى و فتوحات مسلمانان، اثر به سزایى در سازگارى مردم این دیار با اسلام داشت. در زمان فتح قدس، هیچ یهودى اى در شهر وجود نداشت؛ چرا که به وسیله مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویى آنان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود آنها (یهودیان) به قدس جلوگیرى کنند. بدین ترتیب مسجدالاقصى، سومین حرم شریف گشت و فلسطین، به استثناى دوره اشغال به وسیله صلیبى هاى قرون وسطى (1099 م.) – که سرانجام به دست صلاح الدین ایوبى(1187 م.) آزاد شد پیوسته بخشى از خلافت اسلامى بود. فلسطین و قدس دگر بار و به دنبال اشغال فرانسوى ها، به رهبرى ناپلئون – که توانسته بود براى مدتى کوتاه چند شهر فلسطینى را به اشغال درآورد به آغوش مسلمانان بازگشت. احمد پاشا الجزار، فرمانده شهر عکا و نیروهاى [فلسطینى ] تحت امر او، توانستند در سال 1799 م. ناپلئون را شکست داده و او را وادار به فرار کنند. ناپلئون در زمان خروج از فلسطین، این جمله را بر زبان راند: آرزوهایم (برپایى امپراتورى در این منطقه عربى) را پاى دیوارهاى عکا به خاک سپردم! گفتنى است ناپلئون از یهودیان جهان و بقایاى آنها در فلسطین خواسته بود، در کنارش بجنگند و در مقابل برایشان دولتى در فلسطین دایر کند که حامى منافع فرانسه در منطقه باشد.
صهیونیسم و فلسطین:
از آنجایى که بریتانیا، قصد سیطره و چنگ اندازى بر منطقه عربى اطراف کانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعاى بى اساس خود را مبنى بر داشتن حق بازگشت، به کوه کذایى «صهیون» در قدس و برپایى دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند؛ دولتى که حامى منافع بریتانیا در منطقه بوده و از کمک هاى همه جانبه این کشور برخوردار باشد. بریتانیا در همین زمینه، مشوق تئودور هرتسل (خبرنگار یهودى تبار اتریشى) در امر دعوت از یهودیان جهان، براى تأسیس دولت صهیونیستى در فلسطین بود و عملاً نخستین کنگره صهیونیستى در شهر پازل سوئیس (1897م.) با حضور صدها تن از شخصیت هاى یهودى سراسر جهان برگزار شد. در این اجلاس شرکت کنندگان موافقت کردند براى بازگرداندن یهودیان جهان به فلسطین و برپایى دولت صهیونیستى، علیه ملت و صاحبان راستین آن، تلاش کنند و در همین راستا مؤسسات مالى چندى، براى تحقق این هدف شوم دایر کردند. هرتسل هم به نوبه خود کوشید سلطان عثمانى (عبدالحمید دوم)، در مقابل پرداخت چند میلیون سکه طلا، با تسلیم فلسطین به یهودیان موافقت کند. سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد کرد و تأکید نمود که سرزمین فلسطین، متعلق به مسلمانان بوده و حتى با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت. بدین جهت یهودیان وى را در سال 1908 م. سرنگون ساختند. هرتسل که از این نیرنگ طرفى نبسته بود، راهى آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا آنها، یهودیان را در اشغال فلسطین یارى رساند! امّا آنها از این کار سر باز زدند؛ زیرا فلسطین سرزمینى است که مردم خودش را داشته و تحت حاکمیت امپراتورى عثمانى بود. او که دست خالى از این کشورها بازگشته بود، به مشوق اصلى و مروّج ایده صهیونیستى (بریتانیا) روى آورد و این کشور تعهد داد از طرح تشکیل رژیم صهیونیستى حمایت کند. به دنبال شروع جنگ اول جهانى، بریتانیا در سال 1917 م. با موافقت فرانسه، آمریکا و دیگر کشورهاى غربى، بیانیه اى را صادر کرد و به وسیله بالفور (وزیر خارجه وقت این کشور) به روچیلد (سرمایه دار یهودى) قول داد: وطن قومى براى یهودیان در فلسطین ایجاد کند. این وعده به «بیانیه بالفور» موسوم شد. در سال 1918م. (هم زمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین به وسیله بریتانیا)، کشورهاى یادشده تلاش کردند زمینه برپایى دولت یهودى را در فلسطین مهیا سازند. در همین رابطه جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، به منظور برپایى دولت یهودى در آن موافقت کرد. بریتانیا نیز نماینده اى یهودى تبار (هربرت صاموئیل) را در سال 1920 م. به فلسطین گسیل داشت تا مقدمات کوچ یهودیان سراسر جهان را به آنجا فراهم آورد. بریتانیاى استعمارگر به موازات این اقدام، به تجهیز و آموزش نظامى یهودیان پرداخت و زمین هاى وسیعى را در اختیار آنان قرار داد تا شهرک هایى را احداث کنند.
ایستادگى فلسطینیان:
فلسطینیان از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهاى صهیونیستى، پایدارى و مقاومت کردند و براى دفاع از زمین و پاسدارى از مقدسات، گروه هاى جهادى تشکیل داده، تظاهرات و اعتصاب هاى عمومى به راه انداختند. قیام هاى 1920، 1923 و 1929 (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگلیسى ها قیام هاى فلسطینیان را سرکوب و هزاران تن را کشتند یا به زندان انداختند تااز این رهگذر، خدمتى به باندهاى صهیونیستى انجام داده باشند. شیخ عزالدین قسام با تشکیل گروه هاى اسلامى – جهادى، به نبرد با انگلیسى ها و صهیونیست ها پرداخت و سرانجام در سال 1935 م. به شهادت رسید. در پى شهادت وى، فلسطین به رهبرى حاج امین حسینى (مفتى اعظم قدس)، یکپارچه قیام شد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم مسعود و … از شاگردان قسام، عملیات متعددى را بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیست ها انجام دادند؛ به طورى که بریتانیا براى سرکوب انقلاب مردم فلسطین، ژنرال مونت کورى جنایتکار را فراخواند. نامبرده در سرکوب مردم مبارز فلسطین، نهایت قساوت را به کار برد؛ به گونه اى که زندان ها مملو از زندانیان، خانه ها ویران، زمین هاى بسیارى مصادره و معیشت مردم بسیار سخت گردید. قیام هاى مردم فلسطین، تداوم داشت و به موازات آن، کوچ یهودیان سراسر جهان با هدف اشغال فلسطین نیز ادامه یافت تا اینکه پس از پایان جنگ دوم جهانى (1945 م.)، بریتانیا و آمریکا توانستند در سال 1947م. از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر کنند. به موجب این قطعنامه جائرانه، فلسطین بین فلسطینیان و یهودیان اشغالگر – که تعدادشان از 15% جمعیت ساکن آنجا فراتر نمى رفت و تنها 7% از سرزمین فلسطین به آنان اعطا شده بود تقسیم گردید. البته فلسطینیان، اعراب و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت کردند. فلسطینیان به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند و عبدالقادر الحسینى (رهبر مجاهدان)، سرانجام در سال 1948 م. در جریان نبرد (القسطل) به شهادت رسید.
غصب فلسطین (سال 1948 م.):
بریتانیا پس از اطمینان از توان باندهاى صهیونیستى در فلسطین و حمایت و پشتیبانى آمریکا و جهان غرب و شوروى از برپایى کشورى براى یهودیان، اعلام داشت که از فلسطین بیرون خواهد رفت و چنین نیز شد. ارتش انگلیس در 1948م. پس از واگذارى مراکز و تسلیحات نظامى خود به باندهاى صهیونیستى و ابقاى برخى از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک کرد. بن گوریون رهبر باندهاى صهیونیستى، از این وضعیت سوء استفاده کرد و تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمین هاى اشغالى 1948 م. را اعلام نمود. مدتى بعد آمریکا، دولت صهیونیستى را به رسمیت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهیر شوروى هم چنین کرد. کشورهاى اروپایى یکى پس از دیگرى و بعد سازمان ملل متحد، این دولت غاصب را به رسمیت شناختند. فلسطینیان این ستم و ناروایى را نپذیرفته، به نبرد با صهیونیست ها پرداختند.در این نبردها، نیروهایى از ارتش کشورهاى مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق و … و نیروهاى داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند؛ لیکن به دلیل ضعف تدارکاتى و تسلیحاتى و حضور استعمارى بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهاى منطقه و خیانت برخى از رهبران، منجر به شکست این نیروها و آوارگى صدها هزار فلسطینى گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باخترى، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگرى صهیونیست ها باقى ماند؛ لیکن کرانه باخترى و قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر گشت. پس از جنگ 1948 م. کشورهاى آمریکا، فرانسه و انگلیس دولت غاصب صهیونیستى را به سلاح هاى پیشرفته (هسته اى، میکروبى و شیمیایى) مجهز ساختند. به رغم ناکامى، فلسطینیان، آنان دست از مقاومت و پایدارى برنداشته و گروه هاى چریکى تشکیل دادند. این نیروها حمله به شهرها و شهرک هاى صهیونیستى را در دستور کار خود قرار دادند.
تجاوز سه جانبه (سال 1956 م.):
در سال 1956 م. انگلیس، فرانسه و اسرائیل، در توطئه اى مشترک، تجاوز سه جانبه اى را علیه مصر تدارک دیدند و صهیونیست ها نوار غزه و بخشى از سینا را اشغال کردند. اما بر اثر فشارهاى جهانى و عملیات مقاومت، ناگزیر از این مناطق خارج شدند. در سال 1963 م. سازمان آزادى بخش فلسطین به رهبرى احمد شقیرى، شکل گرفت و صاحب سپاهى در نوار غزه شد. همچنین جنبش هاى چریکى نظیر جنبش فتح، جبهه خلق و… تشکیل شدند و توانستند عملیات چریکى بسیارى را از خاک سوریه علیه صهیونیست ها به مورد اجرا بگذارند و تلفات و ضایعات قابل توجهى به آنان وارد سازند. اسرائیل در سال 1967 م. با حمایت آمریکا، جنگى را علیه مصر و سوریه به راه انداخت و سیناى مصر و ارتفاعات جولان سوریه را – علاوه بر سایر بخش هاى فلسطینى به اشغال خود درآورد. اما ملت فلسطین همچنان به مقاومت خود در برابر اشغالگرى صهیونیستى ادامه داد. پس از شکست 1967 م. عملیات نظامى – چریکى فلسطینى، از خاک اردن علیه صهیونیست ها گسترش یافت و خطر و تهدیدى بالقوه براى یهودیان غاصب گردید. به دنبال این تحولات آمریکا و صهیونیست ها، اردن را تحت فشار قرار دادند و این کشور در سپتامبر 1970 م. فعالیت چریکى فلسطینیان را درهم کوبید. کارهاى چریکى از این پس، به سوریه و لبنان انتقال یافت.
در سال 1973 م. سوریه و مصر توافق کردند براى آزادسازى خاک اشغال شده خویش، با صهیونیست ها بجنگند و اگر دخالت مستقیم آمریکا در جنگ نبود، شکست کامل صهیونیست ها رقم مى خورد. در پى این حوادث، مذاکرات آتش بس میان مصر و رژیم صهیونیستى زیر نظر آمریکا آغاز و کار به جایى رسید که انور سادات (رئیس جمهور وقت مصر)، در سال 1987. به طور یک جانبه و در کمپ دیوید آمریکا، صلحى را با صهیونیست ها امضا کرد. مصر با امضاى این قرارداد، عملاً از گردونه درگیرى با دشمن صهیونیستى خارج شد؛ لیکن خداوند سبحان خروج مصر را به واسطه پیروزى انقلاب اسلامى در ایران به رهبرى امام خمینى رحمه الله جبران کرد. رهبر عظیم الشأن ایران سفارت اسرائیل را تعطیل و سفارت فلسطین را به جاى آن دایر فرمود و اعلام داشت: «اسرائیل غدّه اى سرطانى است و باید ریشه کن شود». همچنین روز جهانى قدس را اعلام و سپاه قدس را تأسیس کرد. این خط مشى و سیاست حکیمانه و حمایت از مبارزات بحق مردم مسلمان فلسطین، به وسیله جانشین شایسته ایشان مقام معظم رهبرى و مسئولان نظام اسلامى، با همان قوت ادامه دارد. اما در مورد مسأله فروش زمین باید گفت: هر چند اصل مسأله خرید برخى اراضى فلسطین از سوى یهودیان صحت دارد، اما باید به عواملى از قبیل: «مقدار آن»، «زمان خرید»، «اهداف پشت پرده آن» و بالاخره «تأثیر داشتن املاک بر مشورعیت نظام سیاسى حاکم» توجه داشت.
توضیح آن که:
سیاستگذاران صهیونیسم در آغاز ورود مهاجران یهودى و در زمانى که هنوز نیات شوم آنان – تسلط بر سرزمین فلسطین و بیرون راندن ساکنان آن و تأسیس دولتى یهودى در فلسطین – براى مردم فلسطین مشخص نبود، جهت قانونى جلوه دادن اقدامات خود و پنهان نمودن اهداف و نیات درازمدت خویش، تعداد محدودى زمین هاى زراعى و یا مسکونى را با استفاده از ترفندهاى استعمارى، از فئودال هاى مالک (افندى ها) خریدارى کردند( تاریخ یک ارتداد، روژه گارودى، ترجمه مجید شریف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ دوم 1377، صص 198 – 194). پس از محکم نمودن جاى پاى خود، با روش هایى نظیر ایجاد رعب و وحشت، ترور و کشتار دسته جمعى فلسطینیان (مانند قتل عام دیر یاسین، صبرا و شتیلا و…)، ویران کردن منازل و روستاهاى عرب نشین( به عنوان نمونه، اتحادیه حقوق بشر اسرائیل فاش مى کند که از 11 ژوئن 1967 تا 15 نوامبر 1969 بیش از 20000 خانه متعلق به اعراب، در اسرائیل و در کرانه غربى رود اردن بادینا امیت ویران شده اند و در سال 1949 نیز دولت اشغالگر اسرائیل حدود 400 شهر و روستاى عرب نشین فلسطین را تخریب و به جاى آنها جنگل مصنوعى ایجاد کرد.) و سپس مصادره زمین هاى مهاجرینى که مجبور به ترک زمین هاى خود شده بودند به عنوان «غایب»(، سیاست هاى شوم خود را در مورد جمعیت و سرزمین هاى اعراب عملى نمودند. بر این اساس (دو سوم) سرزمین هاى اعراب مصادره شد.
ر.ک: بررسى سیر تحول دولت در سرزمین فلسطین، اسدالله رضایى، نشر گنج معرفت، ص 31.
تا آنجا که پس از آن که (یک و نیم میلیون) فلسطینى با روش هاى فوق به بیرون رانده شدند «زمین متعلق به یهودیان» آن گونه که مسؤؤلین «صندوق ملى یهود» مى گویند، در زمان اعلامیه بالفور، در 1917 (سه و نیم درصد) و در 1947 (شش و نیم درصد) بود. امروزه بیش از (نود و سه درصد) اراضى فلسطین به صورت کاملاً غیرقانونى و غاصبانه در مالکیت یهودیان است( همان، ص 33 و حال آن که در سال 1948 که نیات شوم اسرائیل براى اعراب مشخص شده بود و اولین جنگ خونین اعراب و اسرائیل شکل گرفت، هنوز فلسطینى ها مالک (نود و هفت درصد) از اراضى این کشور بودند). بر این اساس درصد زمین هاى خریدارى شده بسیار ناچیز و غیرقابل اعتنا مى باشد. نکته دیگر آن که، بالفرض هم یهودیان به صورت کاملاً قانونى و بدون هیچ گونه فریب و نیرنگى درصد زیادى از زمین هاى فلسطینیان را خریدارى مى کردند، باز هم داشتن املاک زیاد باعث مشروعیت آن رژیم نمى شد. زیرا اولاً یهودیان فلسطینى نسبت به سایر سکنه ى فلسطین در اقلیت هستند و ثانیا، مردم فلسطین حتى عده کمى هم که زمین به یهودیان فروختند، هرگز حق تعیین سرنوشت خویش را به یهودیان نسپردند. به عبارت دیگر از جهت حقوقی و سیاسی، حاکمیت قابل فروش نیست، مالکیت خود را می توان به دیگران منتقل کرد اما حاکمیت را نه. بر این اساس است که از حکومت اسرائیل به عنوان رژیم غاصب نام برده مى شود.
و بالآخره در مورد ادعای صهیونیست ها برای اشغال و ماندن در فلسطین گفتنی است:
رهبران سیاسى و فکرى صهیونیسم، معتقدند که تأسیس حکومت اسرائیل، بنا به تحقق«وعده هاى الهى» براى بازگشت یهود به سرزمین موعود است. پایه اصلى استدلال و اعتقاد آنها در مورد تعلق فلسطین به یهودیان بر اساس چند آیه از تورات است که خطاب به حضرت ابراهیم و یعقوب گفته شده است. در عهد «عتیق» به ابراهیم(ع) وعده داده شده است که «به ذریّت تو این زمین را مى بخشم» و نیز آمده است: «این زمین را از نهر عظیم، یعنى، فرات به نسل تو بخشیده ام».
در این باره مى توان گفت:
1. تمامى این وعده ها به ابراهیم(ع) و نسل هاى آن حضرت داده شده است. بدیهى است که یهودیان نسل منحصر به فرد حضرت ابراهیم نبودند؛ بلکه اعراب نیز ـ که فرزندان اسماعیل و ابراهیم(ع) هستند ـ از اعقاب ابراهیم بوده و مشمول وعده الهى مى شوند.
2. در تورات اشاره شده که اسماعیل نیز از اعقاب «تو» (ابراهیم) است. در واقع یهود و اعراب، هر دو اعقاب ابراهیم به شمار مى روند، زیرا اسماعیل جدّ پدرى اعراب و اسحاق (پدر حضرت یعقوب) جدّ پدرى یهودیان، از فرزندان ابراهیم بودند.
3. زمانى این وعده به ابراهیم داده شد که «میثاق ختنه» در جریان بود (قربانى کردن اسماعیل از سوى پدرش ابراهیم). در این زمان سرزمین کنعان (فلسطین) به عنوان ملک دائمى، به ابراهیم(ع) و اعقاب او وعده داده شد. آن هنگام، اسحاق فرزند دیگر ابراهیم(ع) متولد نشده بود. بنابراین، یهودیان (از اعقاب اسحاق)، نمى توانند مدعى حق انحصارى بر فلسطین شوند.
4. نمى توان از نظر انسان شناسى، ثابت کرد که تمامى یهودیان کنونى، اعقاب ابراهیم(ع) هستند. از این رو دلیلى ندارد که همه یهودیان را، وارثان وعده الهى در مورد فلسطین بدانیم.
5. بسیارى از یهودیان صهیونیست، معتقدند بازگشت به «صهیون و ارض موعود»، یک فرایند روحى و معنوى است؛ نه تشکیل مجدد حکومت اسرائیل.
6. به نظر برخى از منتقدان یهودى صهیونیسم، وعده هاى تورات در رابطه با بازگشت به «ارض موعود» تحقق یافته است؛ زیرا یهودیان پس از تبعید به بابل، به وسیله کورش (پادشاه ایران) آزاد شدند و مجددا به «یهودیه» بازگشتند و دیوارهاى «اورشلیم» را مجددا ساختند و معبد «هیکل سلیمان» را بازسازى کردند.
در ادبیات یهود نیز (عهد عتیق و جدید)، مسأله بازگشت دوباره، هرگز پیش گویى نشده است. بر فرض صحّت چنین آیاتى در تورات (با توجه به تحریف تورات در موارد متعددى) و دلالت آنها بر چنین وعده اى از سوى خداوند (آن هم در فلسطین کنونى و زمان حاضر) به هیچ وجه سرزمین فلسطین حق انحصارى یهودیان نیست و مجوّزى براى تشکیل دولت نژادپرست اسرائیل و ظلم و تعدّى به حقوق مسلّم ساکنان اصلى این سرزمین نمى باشد.
و بالاخره در مورد ارتباط مردم اسرائیل و دولت آن گفتنی است:
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب: یک نفر پیدا میشود درباره مردمی که در اسرائیل زندگی میکنند یک اظهار نظر میکند، البته این اظهار نظر، اظهار نظر غلطی است. اینکه گفته شود ما با مردم اسرائیل هم مثل مردم دیگر دنیا دوستیم این حرف درستی نیست، حرف غیرمنطقی است. ایشان بیان داشتند: مردم اسرائیل مگر چه کسانی هستند؟ همان کسانی هستند که غصب خانه، غصب سرزمین، غصب مزرعه و غصب تجارت به وسیله همینها دارد، انجام میگیرد. سیاهی لشکر عناصر صهیونیست همینها هستند. نمیشود ملت مسلمان نسبت به افرادی که اینجوری عامل دست دشمنان اساسی دنیای اسلام هستند، بی تفاوت باشد، نه. ما با یهودی ها هیچ مشکلی نداریم، با مسیحی ها هیچ مشکلی نداریم، با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلی نداریم، اما با غاصبان سرزمین فلسطین چرا، مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهونیستی نیست. این موضع نظام است این موضع انقلاب و موضع مردم است. (http://jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100949508149)
حضرت آیت الله مکارم شیرازی: «شک نیست که رژیم اسرائیل و مردم آن، هر دو مخالف اسلام و مسلمین هستند، آنها زمینهای مسلمانها را غصب کردهاند و مرتبا شهرکسازی کرده و ساکن آن زمینهای غصبی میشوند,اگر ضربهای بر مسلمین وارد شود جشن میگیرند و اگر رژیم آنها از مسلمین شکست بخورد (مانند شکست مفتضحانه جنگ ۳۳ روزه) به حکومت خودشان اعتراض میکنند، خلاصه آنچه باعث ناراحتی مسلمین است سبب نشاط آنها است و آنچه سبب پیروزی مسلمین است سبب ناراحتی آنها میشود.
نقشههای توسعه طلبانه رژیم و مردم آنجا بر کسی پوشیده نیست با این حال چگونه میتوان واژه دوستی با آنها را به زبان آورد؛ چه لزومی دارد کسانی که اینگونه فکر میکنند جزو همکاران رئیسجمهوری محترم باشند، هنگامی که ۲۰۰ نفر از نمایندگان مردم به چنین کاری اعتراض کنند مفهومش این است که بیش از دو سوم مردم این کشور با چنین شخص و چنین افکاری مخالفند.( www.hamshahrionline.ir/news-60930.aspx )
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، مؤسسه مطالعات فلسطینى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377
2- دولت فلسطین و شهرک هاى یهودى نشین، عبد معروف، ترجمه فرزاد ممدوحى، نشر اطلاعات
3- ارتباط صهیونیستى، آلفرد. م. لیلیانتال، ترجمه: سید ابوالقاسم حسینى، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379
براى مطالعه بیشتر ر.ک:
– ریشه هاى بحران در خاورمیانه، حمید احمدى، مؤسسه کیهان، چاپ اول، بهار 1369، ص 2.
– بررسى سیرتحول دولت در سرزمین فلسطین، اسدالله رضایى، نشر گنج معرفت، چاپ اول، بهار 1379، ص 26.
– تاریخ ادیان و مذاهب، مبلغى آبادانى، انتشارات حرّ، چاپ دوم، 1376، ص 575
– سرگذشت فلسطین، نوشته اکرم زعیتز، ترجمه هاشمى رفسنجانى – بازیگران روند صلح خاورمیانه
– نبرد براى فلسطین – تاریخ اورشلیم و تاریخ معاصر کشورهاى عربى نوشته عده اى از نویسندگان و ترجمه دکتر محمد حسین روحانى.
در ادامه به معرفی برخی سایت ها که می تواند در راستای اهداف شما مفید باشد می پردازیم. این سایت ها دارای کتاب ها، مقالات و پایان نامه های زیاد و مفید، و جدید ترین مطالب پیرامون موضوعات مورد نیاز شما از قبیل: فلسطین، صهیونیسم، آرماگدون، آخرالزمان، و…می باشد. از این رو، توصیه می شود حتما به این سایت ها مراجعه نمایید زیرا در تبیین و تعریف سیر مطالعاتی، اولویتهای طرح، منابع مفید، اساتید مجرب و… سرنوشت ساز خواهد بود:
1- سایت باشگاه اندیشه http://www.bashgah.net/ و همچنین سایت کانون اندیشه جوان.
2- مرکز اطلاع رسانی فلسطین http://www.palestine-persian.info/
3- سایت موعود http://www.mouood.com/
4- باشگاه مطالعاتی مطالعاتی و تحقیقاتی صهیونیسم http://www.rasad.ir
5- پایگاه خبری- تحلیلی دانشجویان ایران http://sharifnews.ir
6- خبرگزاری مهر http://www.mehrnews.ir
7- سایت حوزه ، و…
اما برخی منابع مهم در این زمینه عبارتند از: محاکمه صهیونیسم اسرائیل، تاریخ یک ارتداد اسطوره هاى بنیانگذار سیاست اسرائیل روژه گارودی ،نیرنگ سازی صهیونیسم ، نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری و سازمانهای بین المللی، نفوذ صهیونیزم در مطبوعات، نژادپرستی صهیونیسم، چهره یهود در قرآن، دنیا و یهود، مسیح یهودی و فرجام جهان، سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی، ارتباط صهیونیستی، بررسی سیر تحول دولت در سرزمین فلسطین، فلسطین از دید گاه امام خمینی(ره)، و …
در کتاب مقدّس، واژه ی صهیون، نام تپهاى است واقع در جنوب شرقى اورشلیم که دامنهاش بخشى از اورشلیم را نیز تشکیل داده و قلعهاى به نام «یبوسیان» در آن وجود داشته است که داود پیامبر(ع)، در آن جا براى «تابوت عهد» قصرى بنا کرد.
صهیونى:
منسوب به صهیون، لقب کسانى است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل، از تأسیس آن جانبدارى مىکردند.
صهیونیسم:
«مرام و مسلک حزب بینالمللى یهود و مسلک گروهى است که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند». همچنین نهضتى را گویند که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودى در فلسطین به وجود آمد.
صهیونیسم در اصطلاح به جنبش و نهضتى اطلاق مىشود که از آرمان مسیحیان طایفه بنىاسرائیل براى رسیدن به ارض موعود و تشکیل دولت و ملّتى واحد، مایه گرفته است. چنان که اشاره شد، یهودیت آیینى است رسمى با ریشه ی آسمانى ـ و البته تحریف شده ـ که قائل به نبوت حضرت موسى(ع) و قبول تورات به عنوان کتاب آسمانى هستند. پیروان این دین به یقین مىدانستند که آن، تا آمدن پیامبر بعدى رسمیت دارد. در هر صورت، پیروان دین یهود به اصول و مقرراتى که در تورات بیان شده بود، پاىبند بودند و سعى داشتند به آن عمل نمایند؛ هر چند انحرافات سیاسى در طول تاریخ در این دین آسمانى به وجود آمد و برخى از فرصتطلبان براى بهرهبردارى شخصى و دنیوى از آن، تحریفاتى در آن به وجود آوردند، ولى باز کسانى هستند که با بسیارى از این تحریفات مخالفاند و جویاى حقیقتاند. اینها امروزه با عنوان یهودیان ضدّ صهیونیسم شناخته می شوند.
پروفسور روژه گارودى فیلسوف و اسلامشناس فرانسوى با بررسى فرقههاى یهودیت در اعصار مختلف، به مراسمات، آیینها و برنامههاى معنوى آنها اشاره مىکند و درباره آنها در قرن شانزدهم چنین مىنویسد: «آخرین نسل پرهیزگاران یهودى که در قرن شانزدهم در لهستان به دنیا آمد و افکارش با بینش عرفانى آلمانى و از جمله اکهارت نزدیک بود، در قرن نوزدهم نیز با انتشار «نامههایى به پرهیزگاران درباره خلسه» و با زنده نمودن تابش جرقۀ حضور خداوند در وجود هر کسى که از آن برخوردار است، بار دیگر شکوفا مىشود».( گارودی. روژه، ماجرای صهیونیسم سیاسی، ص25)
همچنین مىنویسد: «در برابر سنّت کهن یهودیت، صهیونیسم سیاسى نوعى فساد و تباهى ملّىگرایانه و استعمارگرانه به شمار مىرود که مسیرش نه از یهودیت که از ملّىگرایى و استعمارگرایى اروپاى قرن نوزدهم نشأت مىگیرد. صهیونیسم، نوعى مطالعه دستچین و انتخابى و مشخّص از تورات را که مبتنى بر انحراف واقعى از برنامه خداوند است، مورد استفاده قرار مىدهد و آن را به عنوان پوشش و پردهاى براى پنهان نمودن مقاصد سیاسىاش به کار می برد.» (همان)
بنابراین، صهیونیسم از مسیر اصلى یهودیت بسیار منحرف شده و به عنوان یک نهضت سیاسى مطرح گردیده است و پاىبند برنامههاى مذهبى یهود نیست. چنان که بنیانگذار صهیونیسم، تئودور هرتزل نیز به بسیارى از مسائل مذهبى یهود توجّه نداشت. یهودیان در تجاوز به فلسطین و اشغال آن و آواره نمودن مردم این سرزمین، با صهیونیستها در تقابل و تضاد بودند؛ چنان که در جلسات محرمانه وعدهنامه «بالفور» ـ که پس از سه سال مناقشه و مبارزه بین صهیونیستها و یهودىها منتشر شده ـ وایزمن و سوکولوف از جنبش صهیونیستى، لوید جورج و بالفور وزیر امور خارجه و مونتاگیو وزیر کشور انگلستان، کلود مونتفیورى از یهودیان انگلستان شرکت داشتند. مونتاگیو در یادداشت اعتراضآمیزى به دولت انگلستان مىنویسد: «که طبق این اصل، مسلمانان و مسیحیان باید جاى خود را به یهودیان بدهند». مالیسیون استاد حقوق از آمریکا درباره اختلاف نظر صهیونیستها و یهودىها مىنویسد: «در وهله نخست درباره انگیزه اساسى صهیونیستها، در شک و تردید بودند؛ اما پس از مطالعه پیشنویسهاى پیشنهادى آنها، دریافتند که این پیشنهادها مخالف دین یهوداند».( درجزی. فریبرز، یهودیت و صهیونیت، ص9)
جنبش صهیونیسم در مقابل فشارهاى یهودیان انگلیسى، به ناچار تضمینهایى بر رعایت حقوق حقّه ساکنین اصلى فلسطین داد؛ امّا براى پیشبرد مقاصد استعمارى خود به یک صهیونیست آمریکایى به نام براندیس متوسل شده تا بدینوسیله رئیس جمهور آمریکا ویلسون را متقاعد کند که انگلستان را زیر فشار قرار دهد تا پیشنهاد صهیونیستها را قبول نماید. بنابراین، مبارزه یهودیان با صهیونیستها بیانگر ارتباط حیاتى صهیونیسم با استعمار انگلیس و دشمنى با یهود است. در افسانههاى صهیونیستى کوشش مىشود که حتّى فعالیّتهاى منفى هرتزل پدر روحانى صهیونیسم و از تبلیغ کنندگان فعال ادغام جامعه یهودى در جوامع اروپایى را به نفع صهیونیسم تمام کند؛ اگر چه ادّعا شده که هرتزل در نهایت و پس از قضیّه «دریفوس» در فرانسه دریافت که ادغام یهودیان در جوامع دیگر امرى محال است. بنابر نظر طراحان جنبش صهیونیستى، اصول فکرى این جنبش در این خلاصه مىشود که یهودیان متشتت در جهان یک امّت را تشکیل دهند که البتّه در این مورد هم اختلاف نظر دارند. به برخى مىگویند: «یهودیت یک دین است نه بیشتر و نه کمتر»؛ چنان که هیرنى ادلر خاخام بزرگ انگلستان مىگوید: «یهودیت یک دین است که هیچگونه محتواى سیاسى ندارد»؛ در مقابل، برخى دیگر عقیده دارند که یهودیت، قومى متمایز است. هرتزل مىگوید: «ما ملّت واحدى را تشکیل مىدهیم».
در نگرش کلّى مىبینیم در مقابل سیاستهاى یادشده براى تشکیل دولت یهودى در کشورى مستقل و منطقه استثنایى فلسطین، این خود یهودىها هستند که با این طرح استعمارى مخالف بودهاند، تا این که با ابتکار تئورى جدید، برخى مشکلات صهیونیستى برطرف شد. ارنست رنان تئورى جدید را چنین بیان کرده است: «امّت به معناى یک روح و بیدارى معنوى است. شرایط امّت مىتواند در افتخار مشترک به گذشته، از اراده مشترک در حال حاضر و میل به تحقق پیشرفتهاى بزرگ در آینده خلاصه شود.»( همان)
مارتین بابر با افشا نمودن ریشه عمیق این فساد صهیونیسم سیاسى ـ که از یهودیت به وجود نیامده، بلکه ملّیتگرایى اروپایى قرن نوزدهم، آن را باعث گشته است ـ چنین مىنویسد: «مذهب یهود از اصل خود جدا گشته و این امر، نوعى بیمارى است که علامت آن، پیدایش ملّیتگرایى یهود در اواسط قرن نوزدهم بود… این شکل تازه دلبستگى به زمین، نوعى سرپوش است که تمام آنچه را که یهودیت ملّى جدید غرب به عاریت گرفته است، در خود پنهان مىدارد… اندیشه «برگزیدگى» اسرائیل در تمام این جریان چه نقشى دارد؟ «برگزیدگى» نه یک احساس برترى، که یک مفهوم مقّدر است. این احساس از مقایسه با دیگران به وجود نمىآید، بلکه از یک استعداد و مسئولیت در راه انجام وظیفهاى که دائماً پیغمبران آن را متذکر شدهاند، نشأت مىگیرد. اگر به خود مىبالید که به جاى اطاعت از خداوند، از نوعى برگزیدگى برخوردارید، این خیانت در انجام وظیفه است».( گارودی. روژه، ماجرای صهیونیسم سیاسی، صص31 و 32)
مارتین بابر با یادآورى «این بحران ملیّت گرایى» صهیونیسم سیاسى که نوعى فساد و تباهى در معنویت به شمار مىرود، چنین نتیجه مىگیرد: «ما امیدواریم که ملّت یهودى را از ارتکاب این اشتباه در زمینه تبدیل یک ملّت به یک بت بر خطر داریم، ولى در این راه ناکام ماندهایم». با بررسىهاى انجام شده، کاملاً روشن مى شود که صهیونیسم از یهود و یهودیت فاصله زیادى گرفته است. در واقع، صهیونیسم به جاى این که برنامههایش را بر اساس معتقدات مذهبى یهود، ترسیم کند، بر اساس عقیده مؤسسین صهیونیسم، چون تئودور هرتزل که اعتقاد چندانى به مذهب یهود و اجراى مراسمات آن ندارند، برنامهریزى کرده است و در یک جمله مىتوان گفت که در مسائل سیاسى به نازیسم نزدیکتر از مذهب یهود است.
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتابهای زیر مراجمه نمایید:
۱ـ گارودی. روژه، پروندة اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمة نسرین حکمی، ج2، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369ش.
۲ـ درجزی. فریبرز، یهودیت و صهیونیت، ص9.
۳ـ جدیدبناب. علی، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۲.
به نقل از سایت سازمان تبلیغات اسلامی
الف) بررسى ماهیت اسرائیل:
اسرائیل نقشه شومى است که توسط قدرت هاى بزرگ انگلیس و آمریکا در قطب جهان اسلام و براى تأمین منافع فرهنگى، سیاسى و اقتصادى خویش به وجود آورده اند. اسرائیل تنها محدود به تشکیل دولت اسرائیل در کشور فلسطین نمى شود، بلکه شعار اصلى پارلمان اسرائیل «از نیل تا فرات است» اسرائیل توسعه طلبى خود را در جنگ هاى 1948 و 1967 و 1973 نشان داده است و در سال 1947 با توافق قدرت هاى بزرگ به رسمیت شناخته شده در سال 1948 رسماً اقدام به تشکیل دولت در فلسطین نمود. ابعاد خطر اسرائیل شامل تمام جهان اسلام مى شود و بى دلیل نیست که در حساس ترین منطقه این نقشه اجرا شده منطقه اى که داراى اهمیت ژئوپلوتیکى و نقطه اتصال سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا مى باشد و همچنان که مشاهده مى نمایید قدرت هاى بزرگ بیشترین حمایت هاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و… را از اسرائیل به عمل مى آورند آیا آمریکا و انگلیس دلشان براى یک عقیده گروه اندکى سوخته است که اسرائیل را به پیشرفته ترین سلاح ها مجهز مى نمایند. مسلماً با اندکى تأمل به راحتى مى توان دریافت که مسأله عقیده و مذهب مطرح نیست بلکه مسأله توطئه و دشمنى غرب با جهان اسلام مى باشد.
در ادامه به توضیح بیشتر موضوع می پردازیم:
از منظر تاریخی و آموزه های وحیانی، پیرامون ادیان الهی همواره با صلح و آرامش در کنار یکدیگر به زندگی مشغول بوده اند، کشور فلسطین نیز تا قبل از شکل گیری صهونیسم بین الملل شاهد زندگی مسالمت آمیز مسلمانان، یهودیان و مسیحیان بود، اما از زمانی که صهونیسم با پشتوانه استعمارگران در صدد غصب یکی از مهم ترین مراکز دینی و استراتژیک کشورهای اسلامی برآمد و با تجاوز وحشیانه خود به قتل، غارت و اخراج مسلمانان از خانه و کشورشان پرداخت، مسلمانان به دفاع از حقوق مسلم خویش ایستادگی در مقابل متجاوزان پرداختند. توضیح اینکه فلسطین به لحاظ تاریخى، سرزمین اعراب فلسطین است. قبایل عرب کنعانى، بیش از هفت هزار سال قبل از میلاد، از منطقه مجاور (شبه جزیره العرب) به این سرزمین آمده و در آن سکنى گزیدند. پیش از آنکه قبایل دریاى مدیترانه (Palest) به این منطقه بیایند و با کنعانى ها هم زیستى کنند و نام «فلسطینى» بر اهالى آن غالب گردد، قبایل عربى – نظیر یبوسى ها و فینیقى ها در این سرزمین مى زیسته اند.
موقعیت جغرافیایى فلسطین:
مساحت فلسطین – که در اشغال دشمن صهیونیستى است 27027 کیلومتر مربع است. فلسطین بخشى از بلاد شام (سوریه، اردن و لبنان) به شمار مى رود که از طرف شرق به اردن، از غرب به دریاى مدیترانه، از شمال و شمال شرقى به لبنان و سوریه و از جنوب به خلیج عقبه و صحراى سیناى مصر محدود مى شود. در فلسطین سه منطقه کوهستانى، دشتى و ساحلى وجود دارد که زمین هاى حاصل خیز کشاورزى را تشکیل مى دهد. صحراى نقب در بخش جنوبى واقع شده و یک سوم مساحت فلسطین را تشکیل مى دهد.
فلسطین فعلى به سه بخش تقسیم مى شود:
1. سرزمین اشغالى 1948 که یک میلیون و یکصد هزار فلسطینى را در خود جاى داده است.
2. کرانه باخترى که مساحتى بالغ بر 5650 کیلومتر مربع داشته و شهر قدس را در برمى گیرد؛ جمعیت فلسطینى آن قریب به یک میلیون و پانصدهزار نفر است.
3. نوار غزه با مساحتى بیش از 350 کیلومتر مربع که جمعیت فلسطینى آن حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر است. نزدیک به 4-5 میلیون فلسطینى نیز پس از اشغال فلسطین به دست صهیونیست ها آواره شده و در کشورهاى اردن، سوریه و لبنان زندگى مى کنند. فلسطین به لحاظ جایگاه ممتاز جغرافیایى، حاصلخیزى زمین و قداستى که از آن برخوردار است، در طول تاریخ عرصه کشمکش ها و درگیرى امپراتورى ها بوده و مردم این دیار پیوسته و در حد توان خود، به پایدارى و مقاومت در برابر مهاجمان پرداخته اند. از طرفى اشغالگران نیز بر سر تصاحب زمین فلسطین و از صحنه به در کردن رقیبان خویش، گاهى با هم درگیر شده اند.
حضور یهود در فلسطین:
حضرت ابراهیم علیه السلام حوالى 1900 سال ق.م به همراه برادرزاده اش (لوط) از عراق هجرت کرد و در فلسطین رحل اقامت گزید و مردمان این سامان را به توحید فراخواند. پس از آن عبرانى ها (یهودیان راستین)، در قالب عشایر دامپرور و در جست وجوى آب و غذا، به این منطقه آمده و در میان مردمان این دیار – که از روى نوع دوستى و مهمان نوازى آنها را پذیرفته بودند اقامت گزیدند. اما وقتى تعدادشان فزونى یافت، شروع به درگیرى با میزبان کرده، کوشیدند بر پاره اى از مناطق و اماکن مقدس چیره شوند. اوج اقتدار یهود در دوران حکومت حضرت سلیمان بود که بخش هاى وسیعى از سرزمین هاى آباد آن روز را تصرف خود داشتند. اما خلق و خوى متکبّرانه یهودیان و اختلافى که بین آنان پیش آمد، آنها را از هم متفرق کرد و باعث شد حکومت آنان، چند سالى بیش دوام نیاورد و پس از مرگ سلیمان، به دست بخت النصر بابلى از میان برود. در این زمان بیشتر آنها به اسیرى گرفته شدند؛ گرچه بعدها جمعى از آنان به وسیله کوروش به فلسطین بازگردانیده شدند. در تورات از نبردهاى بسیارى که فلسطینى ها در رویارویى با یهودیان غاصب داشته اند، سخن به میان رفته است. در مقطعى دیگر رومیان با پذیرش مسیحیت، با یهودیان درگیر شده، شمار کثیرى از آنها را کشتند. بدین سان حضور یهودیان پایان یافت و آنان در گوشه و کنار جهان پراکنده شدند.
معراج نبى اکرم صلى الله علیه وآله:
ده سال پس از مبعث رسول اکرم صلى الله علیه وآله، پروردگار یکتا، پیامبر خود را شبانه به مسجدالاقصى در فلسطین برد و از آنجا به آسمان عروج داد. علاوه بر اینکه قدس نخستین قبله گاه مسلمانان بود. در سال 16ه.ق مسلمانان فلسطین را فتح کردند و اغلب مردم این دیار اسلام آورده و در فتوحات اسلامى در شام، مصر و مغرب شرکت جستند. اصالت عربى و فتوحات مسلمانان، اثر به سزایى در سازگارى مردم این دیار با اسلام داشت. در زمان فتح قدس، هیچ یهودى اى در شهر وجود نداشت؛ چرا که به وسیله مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویى آنان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود آنها (یهودیان) به قدس جلوگیرى کنند. بدین ترتیب مسجدالاقصى، سومین حرم شریف گشت و فلسطین، به استثناى دوره اشغال به وسیله صلیبى هاى قرون وسطى (1099 م.) – که سرانجام به دست صلاح الدین ایوبى(1187 م.) آزاد شد پیوسته بخشى از خلافت اسلامى بود. فلسطین و قدس دگر بار و به دنبال اشغال فرانسوى ها، به رهبرى ناپلئون – که توانسته بود براى مدتى کوتاه چند شهر فلسطینى را به اشغال درآورد به آغوش مسلمانان بازگشت. احمد پاشا الجزار، فرمانده شهر عکا و نیروهاى [فلسطینى ] تحت امر او، توانستند در سال 1799 م. ناپلئون را شکست داده و او را وادار به فرار کنند. ناپلئون در زمان خروج از فلسطین، این جمله را بر زبان راند: آرزوهایم (برپایى امپراتورى در این منطقه عربى) را پاى دیوارهاى عکا به خاک سپردم! گفتنى است ناپلئون از یهودیان جهان و بقایاى آنها در فلسطین خواسته بود، در کنارش بجنگند و در مقابل برایشان دولتى در فلسطین دایر کند که حامى منافع فرانسه در منطقه باشد.
صهیونیسم و فلسطین:
از آنجایى که بریتانیا، قصد سیطره و چنگ اندازى بر منطقه عربى اطراف کانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعاى بى اساس خود را مبنى بر داشتن حق بازگشت، به کوه کذایى «صهیون» در قدس و برپایى دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند؛ دولتى که حامى منافع بریتانیا در منطقه بوده و از کمک هاى همه جانبه این کشور برخوردار باشد. بریتانیا در همین زمینه، مشوق تئودور هرتسل (خبرنگار یهودى تبار اتریشى) در امر دعوت از یهودیان جهان، براى تأسیس دولت صهیونیستى در فلسطین بود و عملاً نخستین کنگره صهیونیستى در شهر پازل سوئیس (1897م.) با حضور صدها تن از شخصیت هاى یهودى سراسر جهان برگزار شد. در این اجلاس شرکت کنندگان موافقت کردند براى بازگرداندن یهودیان جهان به فلسطین و برپایى دولت صهیونیستى، علیه ملت و صاحبان راستین آن، تلاش کنند و در همین راستا مؤسسات مالى چندى، براى تحقق این هدف شوم دایر کردند. هرتسل هم به نوبه خود کوشید سلطان عثمانى (عبدالحمید دوم)، در مقابل پرداخت چند میلیون سکه طلا، با تسلیم فلسطین به یهودیان موافقت کند. سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد کرد و تأکید نمود که سرزمین فلسطین، متعلق به مسلمانان بوده و حتى با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت. بدین جهت یهودیان وى را در سال 1908 م. سرنگون ساختند. هرتسل که از این نیرنگ طرفى نبسته بود، راهى آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا آنها، یهودیان را در اشغال فلسطین یارى رساند! امّا آنها از این کار سر باز زدند؛ زیرا فلسطین سرزمینى است که مردم خودش را داشته و تحت حاکمیت امپراتورى عثمانى بود. او که دست خالى از این کشورها بازگشته بود، به مشوق اصلى و مروّج ایده صهیونیستى (بریتانیا) روى آورد و این کشور تعهد داد از طرح تشکیل رژیم صهیونیستى حمایت کند. به دنبال شروع جنگ اول جهانى، بریتانیا در سال 1917 م. با موافقت فرانسه، آمریکا و دیگر کشورهاى غربى، بیانیه اى را صادر کرد و به وسیله بالفور (وزیر خارجه وقت این کشور) به روچیلد (سرمایه دار یهودى) قول داد: وطن قومى براى یهودیان در فلسطین ایجاد کند. این وعده به «بیانیه بالفور» موسوم شد. در سال 1918م. (هم زمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین به وسیله بریتانیا)، کشورهاى یادشده تلاش کردند زمینه برپایى دولت یهودى را در فلسطین مهیا سازند. در همین رابطه جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، به منظور برپایى دولت یهودى در آن موافقت کرد. بریتانیا نیز نماینده اى یهودى تبار (هربرت صاموئیل) را در سال 1920 م. به فلسطین گسیل داشت تا مقدمات کوچ یهودیان سراسر جهان را به آنجا فراهم آورد. بریتانیاى استعمارگر به موازات این اقدام، به تجهیز و آموزش نظامى یهودیان پرداخت و زمین هاى وسیعى را در اختیار آنان قرار داد تا شهرک هایى را احداث کنند.
ایستادگى فلسطینیان:
فلسطینیان از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهاى صهیونیستى، پایدارى و مقاومت کردند و براى دفاع از زمین و پاسدارى از مقدسات، گروه هاى جهادى تشکیل داده، تظاهرات و اعتصاب هاى عمومى به راه انداختند. قیام هاى 1920، 1923 و 1929 (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگلیسى ها قیام هاى فلسطینیان را سرکوب و هزاران تن را کشتند یا به زندان انداختند تااز این رهگذر، خدمتى به باندهاى صهیونیستى انجام داده باشند. شیخ عزالدین قسام با تشکیل گروه هاى اسلامى – جهادى، به نبرد با انگلیسى ها و صهیونیست ها پرداخت و سرانجام در سال 1935 م. به شهادت رسید. در پى شهادت وى، فلسطین به رهبرى حاج امین حسینى (مفتى اعظم قدس)، یکپارچه قیام شد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم مسعود و … از شاگردان قسام، عملیات متعددى را بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیست ها انجام دادند؛ به طورى که بریتانیا براى سرکوب انقلاب مردم فلسطین، ژنرال مونت کورى جنایتکار را فراخواند. نامبرده در سرکوب مردم مبارز فلسطین، نهایت قساوت را به کار برد؛ به گونه اى که زندان ها مملو از زندانیان، خانه ها ویران، زمین هاى بسیارى مصادره و معیشت مردم بسیار سخت گردید. قیام هاى مردم فلسطین، تداوم داشت و به موازات آن، کوچ یهودیان سراسر جهان با هدف اشغال فلسطین نیز ادامه یافت تا اینکه پس از پایان جنگ دوم جهانى (1945 م.)، بریتانیا و آمریکا توانستند در سال 1947م. از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر کنند. به موجب این قطعنامه جائرانه، فلسطین بین فلسطینیان و یهودیان اشغالگر – که تعدادشان از 15% جمعیت ساکن آنجا فراتر نمى رفت و تنها 7% از سرزمین فلسطین به آنان اعطا شده بود تقسیم گردید. البته فلسطینیان، اعراب و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت کردند. فلسطینیان به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند و عبدالقادر الحسینى (رهبر مجاهدان)، سرانجام در سال 1948 م. در جریان نبرد (القسطل) به شهادت رسید.
غصب فلسطین (سال 1948 م.):
بریتانیا پس از اطمینان از توان باندهاى صهیونیستى در فلسطین و حمایت و پشتیبانى آمریکا و جهان غرب و شوروى از برپایى کشورى براى یهودیان، اعلام داشت که از فلسطین بیرون خواهد رفت و چنین نیز شد. ارتش انگلیس در 1948م. پس از واگذارى مراکز و تسلیحات نظامى خود به باندهاى صهیونیستى و ابقاى برخى از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک کرد. بن گوریون رهبر باندهاى صهیونیستى، از این وضعیت سوء استفاده کرد و تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمین هاى اشغالى 1948 م. را اعلام نمود. مدتى بعد آمریکا، دولت صهیونیستى را به رسمیت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهیر شوروى هم چنین کرد. کشورهاى اروپایى یکى پس از دیگرى و بعد سازمان ملل متحد، این دولت غاصب را به رسمیت شناختند. فلسطینیان این ستم و ناروایى را نپذیرفته، به نبرد با صهیونیست ها پرداختند.در این نبردها، نیروهایى از ارتش کشورهاى مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق و … و نیروهاى داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند؛ لیکن به دلیل ضعف تدارکاتى و تسلیحاتى و حضور استعمارى بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهاى منطقه و خیانت برخى از رهبران، منجر به شکست این نیروها و آوارگى صدها هزار فلسطینى گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باخترى، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگرى صهیونیست ها باقى ماند؛ لیکن کرانه باخترى و قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر گشت. پس از جنگ 1948 م. کشورهاى آمریکا، فرانسه و انگلیس دولت غاصب صهیونیستى را به سلاح هاى پیشرفته (هسته اى، میکروبى و شیمیایى) مجهز ساختند. به رغم ناکامى، فلسطینیان، آنان دست از مقاومت و پایدارى برنداشته و گروه هاى چریکى تشکیل دادند. این نیروها حمله به شهرها و شهرک هاى صهیونیستى را در دستور کار خود قرار دادند.
تجاوز سه جانبه (سال 1956 م.):
در سال 1956 م. انگلیس، فرانسه و اسرائیل، در توطئه اى مشترک، تجاوز سه جانبه اى را علیه مصر تدارک دیدند و صهیونیست ها نوار غزه و بخشى از سینا را اشغال کردند. اما بر اثر فشارهاى جهانى و عملیات مقاومت، ناگزیر از این مناطق خارج شدند. در سال 1963 م. سازمان آزادى بخش فلسطین به رهبرى احمد شقیرى، شکل گرفت و صاحب سپاهى در نوار غزه شد. همچنین جنبش هاى چریکى نظیر جنبش فتح، جبهه خلق و… تشکیل شدند و توانستند عملیات چریکى بسیارى را از خاک سوریه علیه صهیونیست ها به مورد اجرا بگذارند و تلفات و ضایعات قابل توجهى به آنان وارد سازند. اسرائیل در سال 1967 م. با حمایت آمریکا، جنگى را علیه مصر و سوریه به راه انداخت و سیناى مصر و ارتفاعات جولان سوریه را – علاوه بر سایر بخش هاى فلسطینى به اشغال خود درآورد. اما ملت فلسطین همچنان به مقاومت خود در برابر اشغالگرى صهیونیستى ادامه داد. پس از شکست 1967 م. عملیات نظامى – چریکى فلسطینى، از خاک اردن علیه صهیونیست ها گسترش یافت و خطر و تهدیدى بالقوه براى یهودیان غاصب گردید. به دنبال این تحولات آمریکا و صهیونیست ها، اردن را تحت فشار قرار دادند و این کشور در سپتامبر 1970 م. فعالیت چریکى فلسطینیان را درهم کوبید. کارهاى چریکى از این پس، به سوریه و لبنان انتقال یافت.
در سال 1973 م. سوریه و مصر توافق کردند براى آزادسازى خاک اشغال شده خویش، با صهیونیست ها بجنگند و اگر دخالت مستقیم آمریکا در جنگ نبود، شکست کامل صهیونیست ها رقم مى خورد. در پى این حوادث، مذاکرات آتش بس میان مصر و رژیم صهیونیستى زیر نظر آمریکا آغاز و کار به جایى رسید که انور سادات (رئیس جمهور وقت مصر)، در سال 1987. به طور یک جانبه و در کمپ دیوید آمریکا، صلحى را با صهیونیست ها امضا کرد. مصر با امضاى این قرارداد، عملاً از گردونه درگیرى با دشمن صهیونیستى خارج شد؛ لیکن خداوند سبحان خروج مصر را به واسطه پیروزى انقلاب اسلامى در ایران به رهبرى امام خمینى رحمه الله جبران کرد. رهبر عظیم الشأن ایران سفارت اسرائیل را تعطیل و سفارت فلسطین را به جاى آن دایر فرمود و اعلام داشت: «اسرائیل غدّه اى سرطانى است و باید ریشه کن شود». همچنین روز جهانى قدس را اعلام و سپاه قدس را تأسیس کرد. این خط مشى و سیاست حکیمانه و حمایت از مبارزات بحق مردم مسلمان فلسطین، به وسیله جانشین شایسته ایشان مقام معظم رهبرى و مسئولان نظام اسلامى، با همان قوت ادامه دارد. اما در مورد مسأله فروش زمین باید گفت: هر چند اصل مسأله خرید برخى اراضى فلسطین از سوى یهودیان صحت دارد، اما باید به عواملى از قبیل: «مقدار آن»، «زمان خرید»، «اهداف پشت پرده آن» و بالاخره «تأثیر داشتن املاک بر مشورعیت نظام سیاسى حاکم» توجه داشت.
توضیح آن که:
سیاستگذاران صهیونیسم در آغاز ورود مهاجران یهودى و در زمانى که هنوز نیات شوم آنان – تسلط بر سرزمین فلسطین و بیرون راندن ساکنان آن و تأسیس دولتى یهودى در فلسطین – براى مردم فلسطین مشخص نبود، جهت قانونى جلوه دادن اقدامات خود و پنهان نمودن اهداف و نیات درازمدت خویش، تعداد محدودى زمین هاى زراعى و یا مسکونى را با استفاده از ترفندهاى استعمارى، از فئودال هاى مالک (افندى ها) خریدارى کردند( تاریخ یک ارتداد، روژه گارودى، ترجمه مجید شریف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ دوم 1377، صص 198 – 194). پس از محکم نمودن جاى پاى خود، با روش هایى نظیر ایجاد رعب و وحشت، ترور و کشتار دسته جمعى فلسطینیان (مانند قتل عام دیر یاسین، صبرا و شتیلا و…)، ویران کردن منازل و روستاهاى عرب نشین( به عنوان نمونه، اتحادیه حقوق بشر اسرائیل فاش مى کند که از 11 ژوئن 1967 تا 15 نوامبر 1969 بیش از 20000 خانه متعلق به اعراب، در اسرائیل و در کرانه غربى رود اردن بادینا امیت ویران شده اند و در سال 1949 نیز دولت اشغالگر اسرائیل حدود 400 شهر و روستاى عرب نشین فلسطین را تخریب و به جاى آنها جنگل مصنوعى ایجاد کرد.) و سپس مصادره زمین هاى مهاجرینى که مجبور به ترک زمین هاى خود شده بودند به عنوان «غایب»(، سیاست هاى شوم خود را در مورد جمعیت و سرزمین هاى اعراب عملى نمودند. بر این اساس (دو سوم) سرزمین هاى اعراب مصادره شد.
ر.ک: بررسى سیر تحول دولت در سرزمین فلسطین، اسدالله رضایى، نشر گنج معرفت، ص 31.
تا آنجا که پس از آن که (یک و نیم میلیون) فلسطینى با روش هاى فوق به بیرون رانده شدند «زمین متعلق به یهودیان» آن گونه که مسؤؤلین «صندوق ملى یهود» مى گویند، در زمان اعلامیه بالفور، در 1917 (سه و نیم درصد) و در 1947 (شش و نیم درصد) بود. امروزه بیش از (نود و سه درصد) اراضى فلسطین به صورت کاملاً غیرقانونى و غاصبانه در مالکیت یهودیان است( همان، ص 33 و حال آن که در سال 1948 که نیات شوم اسرائیل براى اعراب مشخص شده بود و اولین جنگ خونین اعراب و اسرائیل شکل گرفت، هنوز فلسطینى ها مالک (نود و هفت درصد) از اراضى این کشور بودند). بر این اساس درصد زمین هاى خریدارى شده بسیار ناچیز و غیرقابل اعتنا مى باشد. نکته دیگر آن که، بالفرض هم یهودیان به صورت کاملاً قانونى و بدون هیچ گونه فریب و نیرنگى درصد زیادى از زمین هاى فلسطینیان را خریدارى مى کردند، باز هم داشتن املاک زیاد باعث مشروعیت آن رژیم نمى شد. زیرا اولاً یهودیان فلسطینى نسبت به سایر سکنه ى فلسطین در اقلیت هستند و ثانیا، مردم فلسطین حتى عده کمى هم که زمین به یهودیان فروختند، هرگز حق تعیین سرنوشت خویش را به یهودیان نسپردند. به عبارت دیگر از جهت حقوقی و سیاسی، حاکمیت قابل فروش نیست، مالکیت خود را می توان به دیگران منتقل کرد اما حاکمیت را نه. بر این اساس است که از حکومت اسرائیل به عنوان رژیم غاصب نام برده مى شود.
و بالآخره در مورد ادعای صهیونیست ها برای اشغال و ماندن در فلسطین گفتنی است:
رهبران سیاسى و فکرى صهیونیسم، معتقدند که تأسیس حکومت اسرائیل، بنا به تحقق«وعده هاى الهى» براى بازگشت یهود به سرزمین موعود است. پایه اصلى استدلال و اعتقاد آنها در مورد تعلق فلسطین به یهودیان بر اساس چند آیه از تورات است که خطاب به حضرت ابراهیم و یعقوب گفته شده است. در عهد «عتیق» به ابراهیم(ع) وعده داده شده است که «به ذریّت تو این زمین را مى بخشم» و نیز آمده است: «این زمین را از نهر عظیم، یعنى، فرات به نسل تو بخشیده ام».
در این باره مى توان گفت:
1. تمامى این وعده ها به ابراهیم(ع) و نسل هاى آن حضرت داده شده است. بدیهى است که یهودیان نسل منحصر به فرد حضرت ابراهیم نبودند؛ بلکه اعراب نیز ـ که فرزندان اسماعیل و ابراهیم(ع) هستند ـ از اعقاب ابراهیم بوده و مشمول وعده الهى مى شوند.
2. در تورات اشاره شده که اسماعیل نیز از اعقاب «تو» (ابراهیم) است. در واقع یهود و اعراب، هر دو اعقاب ابراهیم به شمار مى روند، زیرا اسماعیل جدّ پدرى اعراب و اسحاق (پدر حضرت یعقوب) جدّ پدرى یهودیان، از فرزندان ابراهیم بودند.
3. زمانى این وعده به ابراهیم داده شد که «میثاق ختنه» در جریان بود (قربانى کردن اسماعیل از سوى پدرش ابراهیم). در این زمان سرزمین کنعان (فلسطین) به عنوان ملک دائمى، به ابراهیم(ع) و اعقاب او وعده داده شد. آن هنگام، اسحاق فرزند دیگر ابراهیم(ع) متولد نشده بود. بنابراین، یهودیان (از اعقاب اسحاق)، نمى توانند مدعى حق انحصارى بر فلسطین شوند.
4. نمى توان از نظر انسان شناسى، ثابت کرد که تمامى یهودیان کنونى، اعقاب ابراهیم(ع) هستند. از این رو دلیلى ندارد که همه یهودیان را، وارثان وعده الهى در مورد فلسطین بدانیم.
5. بسیارى از یهودیان صهیونیست، معتقدند بازگشت به «صهیون و ارض موعود»، یک فرایند روحى و معنوى است؛ نه تشکیل مجدد حکومت اسرائیل.
6. به نظر برخى از منتقدان یهودى صهیونیسم، وعده هاى تورات در رابطه با بازگشت به «ارض موعود» تحقق یافته است؛ زیرا یهودیان پس از تبعید به بابل، به وسیله کورش (پادشاه ایران) آزاد شدند و مجددا به «یهودیه» بازگشتند و دیوارهاى «اورشلیم» را مجددا ساختند و معبد «هیکل سلیمان» را بازسازى کردند.
در ادبیات یهود نیز (عهد عتیق و جدید)، مسأله بازگشت دوباره، هرگز پیش گویى نشده است. بر فرض صحّت چنین آیاتى در تورات (با توجه به تحریف تورات در موارد متعددى) و دلالت آنها بر چنین وعده اى از سوى خداوند (آن هم در فلسطین کنونى و زمان حاضر) به هیچ وجه سرزمین فلسطین حق انحصارى یهودیان نیست و مجوّزى براى تشکیل دولت نژادپرست اسرائیل و ظلم و تعدّى به حقوق مسلّم ساکنان اصلى این سرزمین نمى باشد.
و بالاخره در مورد ارتباط مردم اسرائیل و دولت آن گفتنی است:
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب: یک نفر پیدا میشود درباره مردمی که در اسرائیل زندگی میکنند یک اظهار نظر میکند، البته این اظهار نظر، اظهار نظر غلطی است. اینکه گفته شود ما با مردم اسرائیل هم مثل مردم دیگر دنیا دوستیم این حرف درستی نیست، حرف غیرمنطقی است. ایشان بیان داشتند: مردم اسرائیل مگر چه کسانی هستند؟ همان کسانی هستند که غصب خانه، غصب سرزمین، غصب مزرعه و غصب تجارت به وسیله همینها دارد، انجام میگیرد. سیاهی لشکر عناصر صهیونیست همینها هستند. نمیشود ملت مسلمان نسبت به افرادی که اینجوری عامل دست دشمنان اساسی دنیای اسلام هستند، بی تفاوت باشد، نه. ما با یهودی ها هیچ مشکلی نداریم، با مسیحی ها هیچ مشکلی نداریم، با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلی نداریم، اما با غاصبان سرزمین فلسطین چرا، مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهونیستی نیست. این موضع نظام است این موضع انقلاب و موضع مردم است. (http://jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100949508149)
حضرت آیت الله مکارم شیرازی: «شک نیست که رژیم اسرائیل و مردم آن، هر دو مخالف اسلام و مسلمین هستند، آنها زمینهای مسلمانها را غصب کردهاند و مرتبا شهرکسازی کرده و ساکن آن زمینهای غصبی میشوند,اگر ضربهای بر مسلمین وارد شود جشن میگیرند و اگر رژیم آنها از مسلمین شکست بخورد (مانند شکست مفتضحانه جنگ ۳۳ روزه) به حکومت خودشان اعتراض میکنند، خلاصه آنچه باعث ناراحتی مسلمین است سبب نشاط آنها است و آنچه سبب پیروزی مسلمین است سبب ناراحتی آنها میشود.
نقشههای توسعه طلبانه رژیم و مردم آنجا بر کسی پوشیده نیست با این حال چگونه میتوان واژه دوستی با آنها را به زبان آورد؛ چه لزومی دارد کسانی که اینگونه فکر میکنند جزو همکاران رئیسجمهوری محترم باشند، هنگامی که ۲۰۰ نفر از نمایندگان مردم به چنین کاری اعتراض کنند مفهومش این است که بیش از دو سوم مردم این کشور با چنین شخص و چنین افکاری مخالفند.( www.hamshahrionline.ir/news-60930.aspx )
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، مؤسسه مطالعات فلسطینى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377
2- دولت فلسطین و شهرک هاى یهودى نشین، عبد معروف، ترجمه فرزاد ممدوحى، نشر اطلاعات
3- ارتباط صهیونیستى، آلفرد. م. لیلیانتال، ترجمه: سید ابوالقاسم حسینى، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379
براى مطالعه بیشتر ر.ک:
– ریشه هاى بحران در خاورمیانه، حمید احمدى، مؤسسه کیهان، چاپ اول، بهار 1369، ص 2.
– بررسى سیرتحول دولت در سرزمین فلسطین، اسدالله رضایى، نشر گنج معرفت، چاپ اول، بهار 1379، ص 26.
– تاریخ ادیان و مذاهب، مبلغى آبادانى، انتشارات حرّ، چاپ دوم، 1376، ص 575
– سرگذشت فلسطین، نوشته اکرم زعیتز، ترجمه هاشمى رفسنجانى – بازیگران روند صلح خاورمیانه
– نبرد براى فلسطین – تاریخ اورشلیم و تاریخ معاصر کشورهاى عربى نوشته عده اى از نویسندگان و ترجمه دکتر محمد حسین روحانى.
در ادامه به معرفی برخی سایت ها که می تواند در راستای اهداف شما مفید باشد می پردازیم. این سایت ها دارای کتاب ها، مقالات و پایان نامه های زیاد و مفید، و جدید ترین مطالب پیرامون موضوعات مورد نیاز شما از قبیل: فلسطین، صهیونیسم، آرماگدون، آخرالزمان، و…می باشد. از این رو، توصیه می شود حتما به این سایت ها مراجعه نمایید زیرا در تبیین و تعریف سیر مطالعاتی، اولویتهای طرح، منابع مفید، اساتید مجرب و… سرنوشت ساز خواهد بود:
1- سایت باشگاه اندیشه http://www.bashgah.net/ و همچنین سایت کانون اندیشه جوان.
2- مرکز اطلاع رسانی فلسطین http://www.palestine-persian.info/
3- سایت موعود http://www.mouood.com/
4- باشگاه مطالعاتی مطالعاتی و تحقیقاتی صهیونیسم http://www.rasad.ir
5- پایگاه خبری- تحلیلی دانشجویان ایران http://sharifnews.ir
6- خبرگزاری مهر http://www.mehrnews.ir
7- سایت حوزه ، و…
اما برخی منابع مهم در این زمینه عبارتند از: محاکمه صهیونیسم اسرائیل، تاریخ یک ارتداد اسطوره هاى بنیانگذار سیاست اسرائیل روژه گارودی ،نیرنگ سازی صهیونیسم ، نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری و سازمانهای بین المللی، نفوذ صهیونیزم در مطبوعات، نژادپرستی صهیونیسم، چهره یهود در قرآن، دنیا و یهود، مسیح یهودی و فرجام جهان، سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی، ارتباط صهیونیستی، بررسی سیر تحول دولت در سرزمین فلسطین، فلسطین از دید گاه امام خمینی(ره)، و …