۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۱۰۲ بازدید
ریشه اعتقاد به تعارض علم و دین چیست؟ و چرا این دیدگاه در جهان غرب طرفدارانی دارد؟
بیشک وجود زمینههای کلامی مسیحی و نیز برخورد کلیسا با دستاوردهای علمی گاهی تا آنجا پیش رفت که برخی نظریهپردازان رادیکال معتقد شدند که علم و دین بهطور اساسی آشتی ناپذیرند.
رفتار تاریخی نهادهای دینی مسیحی در مورد نظریه خورشید مرکزی کوپرنیک و مجازات گالیله توسط کلیسا در قرن 17 میلادی و پس از آن ظهور داروینیسم در 1859میلادی در قالب نظریه خلقت و تکامل و مخالفت گسترده دینی و کلامی با آن که به خشونت و آزار و حبس و شکنجه و حتی مرگ برخی دانشمندان منجر میشد، تأثیر عمیقی بر پذیرش وجود این تعارض گذاشت.
اما مهمتر از این ملاحظات تاریخی، موانع جدی فلسفی و به ویژه معرفتشناختی است. در اینجا مسئله اصلی این است که به نظر میرسد عقاید دینی، از لحاظ تجربی آزمون ناپذیرند؛ در حالی که علم همواره نظرات خود را در معرض آزمون باز قرار میدهد.
ابطالپذیری، شاخص وضعیت علمی یک نظریه است. تمایل به این که ایدههای علمی در معرض ابطال قرار گیرد، علم را خالص میکند و نشان میدهد که علم طریقی باز و صحیح برای آموختن درباره طبیعت اشیاء است.
اما دین بر پیشفرضهای پیشینی، یا ایمان مبتنی است؛ در حالی که علم چیزی را مسلم نمیگیرد. همچنین دین کاملاً عاطفی، احساساتی و ذهنی است، در حالی که علم میکوشد بی طرف، غیراحساساتی و عینی باشد. به نظر میرسد این تضادها به چیزی کمتر از یک دشمنی متقابل و حل ناشدنی منتهی نشود.[ علم و دین از تعارض تا گفت وگو، ص34.]
از سویی فلسفه، اخلاق و علم نیز نیازهای بشر را به دین مرتفع میسازند بنابراین آن ناسازگاری و این جایگزینی راهی برای همراهی باقی نمیگذارند.
البته این وضعیت در رویارویی کلیسا با دست آوردهای علمی پیش آمده است، اما در الاهیات اسلامی – شیعی در چنین سطحی روی نداده است، بلکه در این الاهیات «حقیقت» و تلاش عالمانه برای فهم و کشف آن، محور مرکزی در باب گفت وگوی علم و دین است. بنابراین باید در نظریه تعارض علم و دین همیشه به یاد داشت که پیشفرضهای برجسته در این نظریه بر پیشفرضهای دینی اسلامی – شیعی منطبق نیست. در عمل نیز بسیاری از معتقدان به دین، تعارضی میان علم و دین احساس نمیکنند، بلکه دانشمندان علوم تجربی که با انگیزه دینی و اسلامی و یا براساس مبانی دینی و با پیرامون گزاره های دینی به تحقیق پرداخته اند گاهی به موفقیت های دوچندان دست یافتهاند.
از سویی باید توجه کرد که بخش عقاید دینی تحقیقی و عقلانی است. به علاوه بسیاری از آموزههای دینی از جنس آموزههای تجربی نیستند بلکه متافیزیکی و از جنس عقلانیت فلسفی هستند.
و در نهایت آن که، عرضه اعتقادات دینی به عنوان اصول دین به عقل و تحقیق، آموزههای دینی را در معرض خلوص و ابطال خرافات و عقاید غلط قرار میدهد.
رفتار تاریخی نهادهای دینی مسیحی در مورد نظریه خورشید مرکزی کوپرنیک و مجازات گالیله توسط کلیسا در قرن 17 میلادی و پس از آن ظهور داروینیسم در 1859میلادی در قالب نظریه خلقت و تکامل و مخالفت گسترده دینی و کلامی با آن که به خشونت و آزار و حبس و شکنجه و حتی مرگ برخی دانشمندان منجر میشد، تأثیر عمیقی بر پذیرش وجود این تعارض گذاشت.
اما مهمتر از این ملاحظات تاریخی، موانع جدی فلسفی و به ویژه معرفتشناختی است. در اینجا مسئله اصلی این است که به نظر میرسد عقاید دینی، از لحاظ تجربی آزمون ناپذیرند؛ در حالی که علم همواره نظرات خود را در معرض آزمون باز قرار میدهد.
ابطالپذیری، شاخص وضعیت علمی یک نظریه است. تمایل به این که ایدههای علمی در معرض ابطال قرار گیرد، علم را خالص میکند و نشان میدهد که علم طریقی باز و صحیح برای آموختن درباره طبیعت اشیاء است.
اما دین بر پیشفرضهای پیشینی، یا ایمان مبتنی است؛ در حالی که علم چیزی را مسلم نمیگیرد. همچنین دین کاملاً عاطفی، احساساتی و ذهنی است، در حالی که علم میکوشد بی طرف، غیراحساساتی و عینی باشد. به نظر میرسد این تضادها به چیزی کمتر از یک دشمنی متقابل و حل ناشدنی منتهی نشود.[ علم و دین از تعارض تا گفت وگو، ص34.]
از سویی فلسفه، اخلاق و علم نیز نیازهای بشر را به دین مرتفع میسازند بنابراین آن ناسازگاری و این جایگزینی راهی برای همراهی باقی نمیگذارند.
البته این وضعیت در رویارویی کلیسا با دست آوردهای علمی پیش آمده است، اما در الاهیات اسلامی – شیعی در چنین سطحی روی نداده است، بلکه در این الاهیات «حقیقت» و تلاش عالمانه برای فهم و کشف آن، محور مرکزی در باب گفت وگوی علم و دین است. بنابراین باید در نظریه تعارض علم و دین همیشه به یاد داشت که پیشفرضهای برجسته در این نظریه بر پیشفرضهای دینی اسلامی – شیعی منطبق نیست. در عمل نیز بسیاری از معتقدان به دین، تعارضی میان علم و دین احساس نمیکنند، بلکه دانشمندان علوم تجربی که با انگیزه دینی و اسلامی و یا براساس مبانی دینی و با پیرامون گزاره های دینی به تحقیق پرداخته اند گاهی به موفقیت های دوچندان دست یافتهاند.
از سویی باید توجه کرد که بخش عقاید دینی تحقیقی و عقلانی است. به علاوه بسیاری از آموزههای دینی از جنس آموزههای تجربی نیستند بلکه متافیزیکی و از جنس عقلانیت فلسفی هستند.
و در نهایت آن که، عرضه اعتقادات دینی به عنوان اصول دین به عقل و تحقیق، آموزههای دینی را در معرض خلوص و ابطال خرافات و عقاید غلط قرار میدهد.