خانه » همه » مذهبی » تعبیری از درخت ممنوعه

تعبیری از درخت ممنوعه


تعبیری از درخت ممنوعه

۱۳۹۷/۱۱/۰۴


۸۷۷ بازدید

۱. اگر خدا اراده کرده بود که در زمین خلیفه قرار دهد پس ادم باید از درخت میخورد وگرنه به زمین امدن معنا نداشت؟
پس چرا ادم را عاصی و غاوی و شقی و غیر عازم خواند؟ به نظر میرسد این عبارات روشن، توجیه میشود.
۲. اگر به جای ادم یکی از پنج تن یا چهارده معصوم بودند واقعا از ان درخت میخوردند؟
اگر جواب منفی است پس ادم خطا کرد.
۳. شنیدم شاعری گفته است: خدایا فاش گویم فتنه از توست
ایا معاذ الله این گونه برخورد با ادم مصداق این شعر نیست؟ فقط جهت فهمیدن می پرسم.

با عرض سلام.
ـ بلی باید از آن درخت می‌خورد. خداوند متعال هم قبل از خلقت آدم، به ملائک خبر داد که «می‌خواهم خلیفه‌ای در زمین قرار دهم». پس به زمین آمدن او حتمی بوده است. در احادیث هم به این معنا اشاره شده است.
پس اگر در بهشت عصیان هم نمی‌کرد باز به زمین هبوط می‌کرد؛ لکن عصیان او باعث شد که زودتر هبوط کند.
آن حضرت، در زمین خلق شده بود و بدن مادّی داشت؛ لکن از بدو خلقت، چشم باطنی‌اش باز بود، لذا خودش را به نحو شهودی، در بهشت می‌دید. آدم(ع) ظهر جمعه خلق شد و عصر جمعه هبوط کرد. لذا آن حال عرفانی او چند ساعتی بیشتر نبوده است. اگر طمع در آن درخت نمی‌کرد، ممکن بود چند روزی در آن حال بماند؛ و هر چه بیشتر می‌ماند، حقایق بیشتری به چنگ می‌آورد. آیة الله بهجت در نامه‌ای به استادشان آقا سیّد علی قاضی، پرسیده‌اند: اگر کسی سه روز در دنیا نبوده باشد، بعد از بازگشت به دنیا، تکلیف نمازهای آن سه روز چه می‌شود؟ آقای قاضی، فرموده بودند: آن که سه روز در دنیا نبوده، خود آقای بهجت بوده.
آدم(ع) با خوردن از آن درخت، به خودش ظلم کرد؛ یعنی باعث شد که زودتر از آن حال خاصّ خارج شود. لذا فرمودند: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا … .» (اعراف:23)
پس ظلم و عصیان و شقاوت و … که به ایشان نسبت داده شده، منظور همین ظلم به خود است.
دقّت شود! اگر این نافرمانی هم نبود باز هبوط می‌کرد؛ امّا این نافرمانی، موجب هبوط زودهنگام او شد. و با همین هبوط زود هنگام، خیلی از حقایق را از دست داد. حتّی یک ثانیه بیشتر بودن در آن حال هم خیر کثیری در پی دارد.
مشابه این حال آدم(ع) برای سالکان الی الله هم رخ می‌دهد.
ـ امّا عزم نداشتن آدم(ع)
این، مسأله‌ی دیگری است. طبق احادیث، انبیای اولوا العزم (صاحبان عزم)، در عالم ذرّ، شش نفر بوده‌اند، یعنی پنج پیامبر اولوا العزم و آدم(ع)؛ که آدم(ع) این عزم را از دست داد، لذا تعداد آنها پنج نفر شد. از این شش نفر، پیمانهای خاصّی گرفته شده که از دیگر انبیاء، آن پیمان گرفته نشده است.
ـ طبق احادیث، آن درخت منهیّه، درخت علم اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. آن درخت ممنوع است مگر برای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و شیعیان ایشان. منظور از شیعه هم کسانی هستند که در اصل خلقت، از فاضل طینت آنها خلق شده‌اند. از انبیاء سلف هم برخی‌ها شیعه هستند مثل خضر و ابراهیم، علیمها السّلام. از میان امم گذشته هم کسانی شیعه بوده‌اند، مثل اصحاب کهف. هر کسی که شیعه به این معناست، در حکومت جهانی اهل بیت، دوباره به دنیا رجعت خواهد کرد تا تحت تربیت این خاندان، به مقام لایق خود نائل گردد.
آدم(ع) در واقع نهی شده بود از نزدیک شدن به مقام خاصّ اهل بیت(ع)؛ لکن او به مقام اهل بیت(ع) طمع کرد؛ و نمی‌توانست هم طمع نکند. این گناه، ذاتی است. بر همین اساس است که مسیحیان، به گناه ذاتی قائلند و معتقدند که همگان، گناهکار به دنیا می‌آیند؛ لکن توجیه درستی برایش ندارند. توجیه درستش همین است که همگان به مقام خاصّ اهل بیت(ع) طمع دارند با اینکه از این طمع، نهی شده‌اند. تمام انبیاء هم این طمع را داشتند؛ لکن برخی آن را ظاهر می‌کردند و توبیخ می‌شدند ولی برخی ظاهر نمی‌کردند.
امّا ما شیعیان اذن داده شده که این مقام را علناً بخواهند.
در قنوت نماز عید فطر چنین می خوانیم: « اللَّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الْیَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ عِیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ مَزِیداً أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی کُلِ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا سَأَلَکَ بِهِ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ.»
در این دعا، به عبارت : « وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی کُلِ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ» خوب دقّت فرمایید.
در یکی از دعاهای ماه رجب می خوانیم: « … أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الاخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الاخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما أَعْطَیْتَ، وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یا کَرِیمُ.»
دقّت فرمایید! مستجاب شدن این دعا، ما را همرتبه‌ی اهل بیت(ع) و برتر از تمام انبیای سلف می کند. چون وقتی کسی جمیع خیرات دنیا و آخرت را داشته باشد و از جمیع شرّهای دنیا و آخرت خلاص شود، یعنی به تمام کمالات امکانی رسیده است. مگر بالاتر از این هم مقامی قابل تصوّر است؟ هر کمالی که تصوّر کنید، زیر چتر « جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الاخِرَة » قرار خواهد گرفت.
در مناجات شعبانیّه می خوانیم: « إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.»
در عبارت « … کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ» دقّت فرمایید! کمال انقطاع، یعنی بریده شدن از هر تعلّقی؛ که این همان مقام اهل بیت(ع) است که خود اهل بیت(ع) با تعلیم این مناجات، از ما خواسته اند چنین مقامی را از خداوند متعال بخواهیم. اگر امکان رسیدن به این مقام نیست، پس برای چه از ما خواسته اند که چنین چیزی را از خدا بخواهیم؟!
« عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ مَنْ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَة ــــــ على بن ابى طالب (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) دست حسن و حسین (ع) را گرفتند و فرمودند: هر که این دو و پدر و مادرشان را دوست دارد، روز قیامت، همراه من و در درجه ی من است.» (أمالی الصدوق، ص229، المجلس الأربعون)
یعنی اگر کسی بتواند به اوج محبّت اهل بیت(ع) برسد، همرتبه با خود اهل بیت(ع) می شود. یعنی برای شیعیان، راه برای همدرجه شدن با پیامبر(ص) هم باز است کجا رسد همدرجه شدن با انبیای گذشته.
در زیارت عاشورا، به ما آموختند که بگوییم: « وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّه ـــــ و از خداوند خواهانم که مرا به مقام محمودى که شما در نزد خدا دارید، نایل گرداند.»
در دعای کمیل می خوانیم: « … وَاجْعَلْنى مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ وَ اَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ اَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ فَاِنَّهُ… .»
و می خوانیم: « … اَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ اَوْ اِحْسانٍ فَضَّلْتَهُ اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ اَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ… .»
در این دعا، مقام اهل بیت(ع) را از خدا می خواهیم.
رسول خدا(ص) فرموده اند: « عُلَماءُ أُمَّتِی کَأَنْبِیاءِ بَنِی اسْرائِیلَ ـــــ علماى امّت من همانند انبیاى بنى اسرائیل هستند.» (مستدرک الوسائل، ج 17، ص 320؛ بحارالانوار، ج 2، ص 22)
و فرمودند: « عُلماءُ امَّتِى أَفْضَلُ مِنْ انْبِیآءِ بَنِى إِسْرائِیلَ. ــــ علماى امّت من افضل از انبیاى بنى اسرائیل هستند.» (اوائل المقالات، شیخ مفید، ص178)
رسول الله(ص) فرمودند: « أَ لَا أُحَدِّثُکُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْأَنْبِیَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ فَقِیلَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُمُ الَّذِینَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ وَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَیَّ قَالَ یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ فَإِذَا أَطَاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَّهُ.» (بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج 2 ؛ ص24)
ترجمه:
« سول خدا(ص) فرمودند: آیا مایلید شما را از گروهى آگاه سازم که پیامبر و شهید نیستند ولى پیامبران و شهیدان به آنها غبطه می خورند به جایگاه آنها، که در نزد خدا منبرهایى از نور است. پرسیدند: ای رسول خدا آنها چه کسانی هستند؟ حضرت رسول ـ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: کسانى که بندگان خدا را در پیشگاه خداوند و در نزد من محبوب مى سازند. فرمودند: بندگان خدا را به کارهایى که خداوند دوست دارد، فرمان مى دهند و آنها را از آن چه ناخوشایند اوست باز مى دارند و هنگامى که آنها مطیع این بندگان دلسوز باشند، خداوند آنها را دوست مى دارد.»
در این حدیث شریف، بیان شده که انبیاء(ع) به جایگاه برخی از بندگان خاصّ خدا، که نبی هم نیستند، غبطه می خورند. اینها چه کسانی هستند؟
قال رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه : « إِنَّ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ یَغْبِطُهُمُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ! مَنْ هُمْ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ، فَقَالَ عُمَرُ: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ، فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: هُمْ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ.» (الأصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ؛ ؛ ص315)
ترجمه:
« رسول خدا(ص) فرمودند: از رکن یمین عرش قومی هستند بر منبرهایی از نور که صورتهایشان هم از نور است؛ و انبیاء و شهداء به جایگاهشان غبطه می خورند؛ در حالی که آنها نه از انبیاء هستند نه از شهداء. ابوبکر گفت: ای رسول خدا آنها چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) ساکت شدند و پاسخش را ندادند. پس عمر گفت: ای رسول خدا آنها چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) ساکت شدند و پاسخش را ندادند. علی(ع) گفتند: ای رسول خدا آنها چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) فرمودند: آنها شیعیان تو هستند و تو امام آنهایی.»
این گونه احادیث نشان می دهند که شیعه می تواند به درجاتی برسد که انبیاء به جایگاه او غبطه بخورند.
« عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ ع مِنْ نُورٍ فَعَصَرَ ذَلِکَ النُّورَ عَصْرَةً فَخَرَجَ مِنْهُ شِیعَتُنَا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحُوا وَ قَدَّسْنَا فَقَدَّسُوا وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلُوا وَ مَجَّدْنَا فَمَجَّدُوا وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدُوا ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ فَمَکَثَتِ الْمَلَائِکَةُ مِائَةَ عَامٍ لَا تَعْرِفُ تَسْبِیحاً وَ لَا تَقْدِیساً وَ لَا تَمْجِیداً فَسَبَّحْنَا وَ سَبَّحَتْ شِیعَتُنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَسْبِیحِنَا وَ قَدَّسْنَا فَقَدَّسَتْ شِیعَتُنَا فَقَدَّسَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَقْدِیسِنَا وَ مَجَّدْنَا فَمَجَّدَتْ شِیعَتُنَا فَمَجَّدَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَمْجِیدِنَا وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدَتْ شِیعَتُنَا فَوَحَّدَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَوْحِیدِنَا وَ کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ لَا تَعْرِفُ تَسْبِیحاً وَ لَا تَقْدِیساً مِنْ قَبْلِ تَسْبِیحِنَا وَ تَسْبِیحِ شِیعَتِنَا فَنَحْنُ الْمُوَحِّدُونَ حِینَ لَا مُوَحِّدَ غَیْرُنَا وَ حَقِیقٌ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى کَمَا اخْتَصَّنَا وَ اخْتَصَّ شِیعَتَنَا أَنْ یُنْزِلَنَا أَعْلَى عِلِّیِّینَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اصْطَفَانَا وَ اصْطَفَى شِیعَتَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَکُونَ أَجْسَاماً فَدَعَانَا وَ أَجَبْنَا فَغَفَرَ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَسْتَغْفِرَ اللَّه. » (بحار الأنوار، ج 26، ص: 343)
ترجمه:
« جابر بن عبد اللَّه انصارى گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود: خداوند من و على و حسن و حسین و ائمه را از یک نور آفرید؛ پس آن نور را فشرد، پس شیعیان ما از آن نور خارج شدند. ما تسبیح گفتیم و آنها نیز تسبیح گفتند؛ ما تقدیس کردیم آنها نیز تقدیس کردند؛ ما تهلیل نمودیم آنها نیز تهلیل گفتند؛ ما تمجید نمودیم آنها نیز تمجید کردند؛ ما اقرار به وحدانیّت نمودیم آنها نیز اقرار کردند؛ سپس خداوند آسمانها و زمینها و ملائکه را آفرید. ملائکه صد سال ماندند در حالی که تسبیح و تقدیس و تمجید را نمى دانستند؛ پس ما و شیعیانمان تسبیح کردیم و ملائکه به تسبیح ما تسبیح گفتند؛ ما تقدیس نمودیم و شیعیانمان تقدیس کردند و ملائکه به تقدیس ما تقدیس نمودند؛ ما تمجید کردیم و شیعیان ما تمجید کردند و ملائکه به تمجید ما تمجید نمودند؛ ما اقرار به توحید نمودیم و شیعیان ما نیز اقرار کردند و ملائکه به اقرار ما اقرار کردند؛ ملائکه تسبیح و تقدیس را نمی دانستند قبل از تسبیح ما و تسبیح شیعیان ما. پس ما موحّد بودیم موقعى که موحّدى جز ما نبود؛ شایسته است بر خدا چنانچه این امتیاز را به ما بخشیده، اینکه ما و شیعیانمان را در «اعلى علیین» جاى دهد. خداوند سبحان ما و شیعیان ما را برگزید قبل از اینکه اجسام باشیم. ما را خواند و ما جواب دادیم؛ و ما و شیعیانمان را مورد مغفرت قرار داد قبل از اینکه طلب مغفرت کنیم.»
نتیجه:
در این حدیث شریف، جایگاه شیعه را جایگاه معلّمی ملائک معرّفی کرده است.
در این حدیث، جایگاه شیعه را به همراه اهل بیت(ع)، «اعلی علّیّین» معرّفی کرده است؛ در حالی که در احادیث متعدّدی آمده که جایگاه انبیاء(ع)، «علّیّین» است نه «اعلی علّیّین»؛ البته برخی از انبیاء هم شیعه اند و بعدها به اعلی علّیّین خواهند رسید؛ یعنی رجعت نموده و تحت تعالیم اهل بیت(ع) رشد خواهند کرد.
« عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْکَرُوبِیِّینَ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا مِنَ الْخَلْقِ الْأَوَّلِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ خَلْفَ الْعَرْشِ لَوْ قُسِمَ نُورُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَکَفَاهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ مُوسَى ع لَمَّا أَنْ سَأَلَ رَبَّهُ مَا سَأَلَ أَمَرَ وَاحِداً مِنَ الْکَرُوبِیِّینَ فَتَجَلَّى لِلْجَبَلِ فَجَعَلَهُ دَکّا.» (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب ؛ ج 5 ؛ ص175)
ترجمه:
« امام صادق(ع) فرمودند: همانا کروبیین گروهى از شیعیان ما هستند از خلق اوّل که خداوند آنها را پشت عرش قرار داده است؛ که اگر تقسیم شود نور یکى از آنها بر اهل زمین، آنها را کافى است. سپس فرمود: وقتى موسى(ع) از خداى خود درخواست کرد آنچه می خواست، خداوند امر کرد به یکى از کروبیین و در کوه تجلّى کرد و آن را از هم پاشاند.»
توضیح:
خدای متعال فرمود: « وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ ـــــ و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا، خود را به من نشان بده تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید.» پس چون پروردگارش به کوه تجلّی نمود، آن را ریز ریز ساخت، و موسى مدهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم.»» (الأعراف:143)
حدیث مورد بحث اشاره به این آیه دارد.
طبق این حدیث، وقتی موسی(ع) از خدا می خواهد که او را ببیند، خدا می گوید هرگز مرا نخواهی دید، آنگاه برای اینکه موسی(ع) به کم ظرفیّتی خودش پی ببرد به یکی از کروبیین (خواصّ شیعه) امر می کند که بر کوه طور تجلّی کن! وقتی نور آن شیعه در کوه طور تجلّی می کند، موسی(ع) نمی تواند آن را تحمّل کند و مدهوش می شود. لذا متوجّه می شود که حتّی توان مشاهده ی نور خواصّ شیعه را هم ندارد کجا رسد نور خود خدا.
از این حدیث می توان فهمید که قابلیّت ذاتی شیعیان، بیش از انبیای سلف است. لذا اگر خود را تحت تربیت امامانشان قرار دهند، می توانند از انبیاء هم جلو بزنند.
« وَ سَأَلَ الْمُفَضَّلُ الصَّادِقَ ع مَا کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ قَالَ ع کُنَّا أَنْوَاراً حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکَةَ فَقَالَ لَهُمْ سَبِّحُوا فَقَالُوا یَا رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا فَقَالَ لَنَا سَبِّحُوا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا أَلَا إِنَّا خُلِقْنَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ خُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ دُونِ ذَلِکَ النُّورِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ الْتَحَقَتِ السُّفْلَى بِالْعُلیَا ثُمَّ قَرَنَ ع بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَى وَ قَالَ کَهَاتَیْنِ ثُمَّ قَالَ یَا مُفَضَّلُ أَ تَدْرِی لِمَ سُمِّیَتِ الشِّیعَةُ شِیعَةً یَا مُفَضَّلُ شِیعَتُنَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْ شِیعَتِنَا أَ مَا تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ أَیْنَ تَبْدُو قُلْتُ مِنْ مَشْرِقٍ وَ قَالَ إِلَى أَیْنَ تَعُودُ قُلْتُ إِلَى مَغْرِبٍ قَالَ ع هَکَذَا شِیعَتُنَا مِنَّا بَدَءُوا وَ إِلَیْنَا یَعُودُون .» ( بحار الأنوار، ج 25، ص: 21)
ترجمه:
« مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام پرسید که شما چه بودید پیش از آفرینش آسمانها و زمینها؟ فرمود: ما انوارى بودیم و اطراف عرش به تسبیح و تقدیس خدا اشتغال داشتیم تا اینکه ملائکه را آفرید. به آنها فرمود تسبیح کنید! عرض کردند: خدایا ما علم و اطلاعى نداریم؟ به ما(اهل بیت) دستور تسبیح داد؛ ما که تسبیح نمودیم ملائکه از ما فرا گرفتند و تسبیح کردند. ما از نور خدا آفریده شده ایم و شیعیان ما از پرتو همان نور آفریده شده اند؛ و چون روز قیامت شود، پایین به بالا خواهد پیوست؛ و در این موقع بین دو انگشت سبابه و میانى خود جمع نمود و فرمود مانند این دو انگشت. سپس فرمود: ای مفضّل! آیا می دانى چرا شیعه را به این نام نامیده اند؟ ای مفضّل! شیعیان ما از ما هستند و ما هم از آنهاییم. آیا می بینی که خورشید از کجا آغاز می کند؟ گفتم: از مشرق. فرمود: به کجا بر می گردد؟ گفتم: مغرب. فرمود: شیعیان ما نیز همین طورند از ما آغاز شده اند و به سوى ما برمی گردند.»
از این حدیث استفاده می شود که شیعیان در نهایت به همانجایی برخواهند گشت که از آنجا آمده اند؛ یعنی از آنجایی که طینتشان از طینت اهل بیت(ع) است، به همان طینت هم بازخواهند گشت؛ و بین شیعه و امامانش فاصله ای نخواهد ماند همان گونه که بین دو انگشت اشاره و میانه، فاصله ای نیست.
در زیارت عاشورا به آموختند که بگوییم: « … اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ … .»
ترجمه:
« خداوندا! حیات مرا حیات محمّد و آل محمّد قرار بده و مرگ مرا هم مرگ محمّد و آل محمّد قرار بده.»
مگر حیات آن بزگواران چگونه حیاتی است؟ روشن است که حیات آن بزرگواران، برترین درجه ی حیات است در میان مخلوقات. پس به ما می آموزند که برترین درجه حیات را از خدا طلب کنیم؛ یعنی درجه ای از حیات را که هیچکدام از انبیای گذشته آن را نداشتند.
« عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَرَادَ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَ یَمُوتَ مِیتَتِی وَ یَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِی غَرَسَهَا اللَّهُ رَبِّی بِیَدِهِ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ لْیَتَوَلَّ وَلِیَّهُ وَ لْیُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْیُسَلِّمْ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِی وَ عِلْمِی إِلَى اللَّهِ أَشْکُو أَمْرَ أُمَّتِی الْمُنْکِرِینَ لِفَضْلِهِمْ الْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی وَ ایْمُ اللَّهِ لَیَقْتُلُنَّ ابْنِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی .» (کافی، ج1، ص209)
ترجمه:
« ابان بن تغلب گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمودند: کسى که می خواهد زندگی کند زندگی مرا، و بمیرد مردن مرا، و به بهشت برینى که پروردگارم به دست قدرت خود کاشته، در آید، باید پیروى على بن ابى طالب کند و با دوستش دوستى و با دشمنش دشمنى نماید و نسبت به اوصیاء پس از وى تسلیم باشد؛ زیرا ایشان از خاندان من و از گوشت و خون من هستند؛ و خدا فهم و علم مرا به ایشان عطا فرموده است. به خدا شکایت می کنم از حال آن امتم که فضیلت ایشان را منکر گشته، پیوند مرا با ایشان قطع کنند؛ به خدا سوگند که دو فرزندم را می کشند؛ خدا شفاعتم را به آنها نرساند.»
توضیح:
یعنی اگر کسی می خواهد به حیات متعالی رسول الله(ص) متّصل گردد، و حیات قدسی و حیات صالحین را داشته باشد، باید طبق این حدیث عمل نماید.
رسول الله(ص) فرمودند: « نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ وَ مَنْ وَالانَا وَ ائْتَمَّ بِنَا وَ قَبِلَ مِنَّا مَا أُوحِیَ إِلَیْنَا وَ عَلَّمْنَاهُ إِیَّاهُ وَ أَطَاعَ اللَّهَ فِینَا فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ نَحْنُ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ وَ وَلَدُنَا مِنَّا وَ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ شِیعَتُنَا مِنَّا مَنْ آذَاهُمْ آذَانَا وَ مَنْ أَکْرَمَهُمْ أَکْرَمَنَا وَ مَنْ أَکْرَمَنَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.» (بحار الأنوار، ج 65، ص 45)
ترجمه:
« ما اهل بیتی هستیم که کسی از بندگان خدا با ما قیاس نمی شود؛ و هر کس ما را دوست بدارد و امامت ما را قبول کند و آنچه بر ما وحى شده را بپذیرد، و خداوند را در باره ی ما اطاعت کند، او در حقیقت خداوند را اطاعت کرده است. ما بهترین مردمان هستیم، و فرزندان ما هم از ما هستند و مانند خود ما مى باشند و شیعیان ما از ما هستند. هر کس آنان را رنج و آزار دهد ما را آزار داده است و هر کس آنها را گرامى بدارد ما را گرامى داشته است، و هر کس ما را گرامى بدارد وارد بهشت مى گردد.»
توضیح:
برخی ها قسمت ابتدای این حدیث را ذکر نموده و از آن برداشت می کنند که کسی نمی تواند به مقامات معنوی اهل بیت(ع) برسد؛ در حالی که این حدیث در ادامه، اهل بیت(ع)، اولادشان و شیعیانشان را هم بالقوّه در مقام خودشان دانسته اند. لذا همان گونه که دیگران، قابل قیاس با اهل بیت(ع) نیستند، قابل قیاس با شیعیان آنها هم نیستند؛ چرا که شیعیان ایشان هم از همان طینتی خلق شده اند که خود اهل بیت(ع) از آن طینت خلق شده اند.
رسول الله(ص) فرموده اند: « … إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ أَهْلِ الْبَیْتِ مِنْ أَعْلَى عِلِّیِّینَ وَ أَخَذَ طِینَةَ شِیعَتِنَا مِنْهُ وَ لَوْ جَهَدَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ أَنْ یُغَیِّرُوا مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً مَا اسْتَطَاعُوه . … . ــــ همانا خداوند میثاق اهل بیت را از «اعلی علّیّین» گرفت، و طینت شیعیان ما را هم از همان گرفت؛ و اگر اهل آسمان و زمین تلاش کنند که چیزی از آن را تغییر دهند نمی توانند.» (بحار الأنوار، ج 10، ص204)
خلاصه آنکه شیعیان نه تنها از نزدیک شدن به آن درخت، نهی نشده‌اند، بلکه به آن امر شده‌اند.
ـ چرا از شاعر مایه گذاشته‌اید؛ آنچه آن شاعر گفته، صریح آیات قرآن است.
آیات پر هستند از مواردی که خداوند متعال خودش را فتنه کننده خوانده است. اساساً با فتنه است که انسان رشد می‌کند. جریان آدم(ع) قطعاً فتنه‌ی خدا بود. اگر آدم(ع) از آن فتنه سربلند بیرون آمده بود، تا روزها می‌توانست در آن حال شهود بماند و بهره‌ی بیشتری از حقایق ببرد؛ امّا سربلند نبود و خودش خودش را محروم ساخت.
اشاره به برخی از آیات که در آنها خداوند متعال خودش را فتنه کننده خوانده است. در برخی از این آیات، تصریح شده که خداوند متعال برخی انبیاء را هم در فتنه انداخته است.
وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ
وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ
أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُون
وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً
قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبین
إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمین
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَناب
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَریم
إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِر
إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد