طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تعریف و مراحل سلوک قرآنی

تعریف و مراحل سلوک قرآنی


تعریف و مراحل سلوک قرآنی

۱۳۹۷/۱۲/۰۴


۷۴۸ بازدید

خودسازی چگونه است؟

دوست گرامی. درباره تعریف خودسازی گفته شده: خودسازی، به معنای تغییر وضعیت موجود، به وضعیت مطلوب است. این تعریف کلی و خوبی است، سیر و سلوک هم برای همین است که انسان از وضعیت ابتدایی و موجود خودش که از آن راضی نیست، به سمت وضعیت مطلوب انسانی که کمال و قرب الهی است، حرکت نماید. در این زمینه گفتنی است: انسان ابتدا هویت بشری دارد و در عالم ماده زندگی و سلوک می کند و بعد از بلوغ است که مکلف می شود تا هویت انسانی خود را احیا نماید و به سمت کمال انسانی حرکت کند. قرآن کریم می فرماید: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه. ای انسان تو تلاش گری هستی که به سوی پروردگارت در حرکتی و به ملاقات او خواهی رسید. وضعیت موجود یا نامطلوب، از نظر قرآن کریم، ناآگاهی و غفلت از یاد خدا است و وضعیت مطلوب، از این دیدگاه، ذکر و یاد دائمی خدای متعال است، بنابراین حرکت و تلاش نظری و عملی برای تزکیه نفس (تخلیه) از شرک و بدی های اخلاقی و عملی که آدمی را از یاد خدا غافل می کند، و آراسته نمودن درون (تحلیه) به توحید و بندگی و یاد خدا و جلا دادن قلب (تجلیه) با عبادات و ریاضات شرعیه، به منظور رسیدن به کمال انسانی و قرب الهی را سیر و سلوک گویند. کسانی که چنین تلاش و مجاهده ای در زندگی شان مشاهده نمی شود، از هویت سلوکی بی بهره اند و نمی شود آنان را سالک واقعی دانست.

برای روشن شدن تعریف ناچاریم چندین واژه را با تفصیل بیشتری توضیح دهیم.

خود حقیقی، موضوع خودسازی:
انسان دو خود دارد. خود حقیقی و خود ابزاری. خود طبیعی و خود ماوراء طبیعی. خود مادی و خود معنوی. منظور از خود حقیقی روح و مراد از خود ابزاری بدن است. منظور از خود حقیقی، هویت انسانی و منظور از خود ابزاری، هویت بشری ما است.
انسان در حقیقت روح است، یک موجود فراطبیعی است که بدن دارد. ما باید خودمان را به عنوان یک موجود ماوراء طبیعی بشناسیم و باور کنیم، مهمترین موضوع خودشناسی همین موضوع است که انسان روح است نه بدن.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.
بدن حکم مرکب را برای روح دارد و ابزاری است که به وسیله آن انسان در این دنیا زندگی می کند و به کمال می رسد. لذا در طی مراحل خودسازی ما به گزینه سبک زندگی هم برمی خوریم که به تمام ابعاد حفظ و سلامتی و نیازهای بدن و زندگی طبیعی پرداخته می شود.
در آن مباحث بر کمیت و کیفیت خواب و خوراک و بهداشت و نظافت و سایر اموری که به بدن مربوط است تاکید می شود، اما موضوع اصلی خودسازی و دین، بدن انسان نیست. موضوع خودسازی توحیدی، خود حقیقی و روح انسان است.
هدف دین رشد و تعالی روح و هویت انسانی ما است، انبیای الهی آمده اند تا درس انسان شدن و پرواز روح را به انسان بیاموزند. روح مجرد است و توان پرواز در عوالم تجردی را دارد و می تواند ابتدا با عقل و سپس با چشم و گوش قلب خود، حقایق باطنی و ماورای طبیعی عالم را شهود کند، کار دین راهنمایی انسان در مسیر سلوک تا رسیدن به کمال مطلوب انسانی است.
بنابراین در بحث خودسازی ما می خواهیم روح خود را پرورش دهیم و به تعالی برسانیم، اگر چه بدن هم به دلیل داشتن نقش ابزاری در این امر دخیل است.

مسئولیت خودسازی و سلوک:
این که می گوییم خودسازی به این دلیل است که این کار به خود انسان واگذار شده است و ساخت و پرورش هر فرد مسئولیتی است که به خود او واگذار شده است. در این زمینه انبیای الهی و علمای ربانی تنها نقش هدایت گری به عهده دارند و عملا نمی تواند برای شما کاری انجام دهند. خودسازی مسئولیتی است که انسان باید با عقل خودش که البته تحت تاثیر وحی شکوفا شده، به سرانجام برساند.
البته تا زمان بلوغ، کودکان و نوجوانان تحت اشراف تربیتی والدین و اولیای مدرسه ومربیان جامعه قرار دارند، اما به هنگام بلوغ، هر کسی باید خودش برای انتخاب راه درست زندگی تصمیم بگیرد و خود را بسازد.
دلیل این مسئولیت نیز جامعیت مظهری انسان نسبت به خداوند است. عرفا انسان را مظهر الله می دانند، ذات جامع جمیع صفات و کمالات. به همین دلیل انسان مظهر علم و قدرت و اراده خدا است و این مظهریت جامع باعث شده است که او یک موجود خودمختار و خودگردان باشد و از این جهت خدا انسان را شبیه خود آفریده است. درروایت از رسول خدا است که فرمود: ان الله خلق آدم علی صورته. —–یعنی خدای متعال انسان را به صورت خود (الله) که جامع جمیع اسماء و صفات کمالیه است آفریده است. ویژگی اختیار که ترکیبی از آگاهی و قدرت و اراده آزاد است، به ما مسئولیت می دهد تا خودمان وضعیت موجود خود را به سمت وضعیت مطلوبی که برای رسیدن به آن خلق شده ایم، تغییر دهیم. در قرآن کریم می خوانیم : خدای متعال هیچ تغییری را در قومی ایجاد نمی کند مگر اینکه خود آنها بخواهند و برای تغییر دادن سرنوشت خود اقدام کنند. ان الله لا یغیروا بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. (رعد، 11)
البته در قبال این مسئولیت، خدای متعال تمام امکانات لازم را در اختیار انسان قرار داده است. فطرت و عقل از درون و انبیای الهی از بیرون دو حجت و راهنمای بشر در مسیر خودسازی و رسیدن به کمال مطلوب هستند.
انبیای الهی آمده اند تا با هدایت انسان در صراط مستقیم الهی، وضعیت بشر را به وضعیت مطلوب انسانی و الهی تغییر دهند و او را آماده ملاقات با خداوند و ادامه زندگی پس از مرگ نمایند.
نکته :
خودسازی و سلوک همان دین داری است، منتهی با این تفاوت که منابع دینی،‌ یعنی قرآن کریم و روایات، ساختارمند نیستند و به صورت کشکولی و خام عرضه شده اند، ولی علم روشی سلوک و خودسازی ساختارمند و گام به گام است و به صورت سیستمی سالک را در مسیر کمال هدایت می کند.
کار استاد اخلاق این است که اطلاعات و آموزه های دینی و قرآنی را به صورت ساختارمند و گام به گام، تحت عنوان سلوک و خودسازی، به شاگردان خود تعلیم می دهد.
تغییر وضعیت موجود به مطلوب:
ماهیت خودسازی چیزی جز تغییر نیست، تغییر همان حرکت از وضعیت انسانی موجود به وضعیت انسانی مطلوب است. حقیقت انسان قلب او است و قلب دائما در حال تقلب و دگرگونی و تغییر است. خودسازی این تغییرات را مدیریت می کند. برخی تغییرات در انسان اختیاری نیست، مانند فرایند پیر شدن، اما خودسازی تغییراتی است که با اختیار خود انسان انجام می شود.
ما به این دنیا آمده ایم تا با تغییر وضیت به کمال مطلوب انسانی برسیم و خود را برای زندگی در عوالم بعدی آماده کنیم. دین این تغییر را هدایت و مدیریت کند.
مانند جنین که ابتدا در رحم مادر وضعیت نامطلوب و زشتی دارد و به تدریج به سوی وضعیت مطلوب تغییر شکل می دهد و در نهایت به صورت یک کودک زیبا، متولد می شود.
على (ع) فرمودند: هر که دو روزش یکسان باشد، مغبون است و هر که فردایش بدتر از دیروز او باشد، محروم است و هر که چون دنیایش تأمین شود دیگر به خیر آخرت خود اهمیتى ندهد، هلاک است و هر که به کاستى وجود خود رسیدگى نکند، خواهش هاى نفْس بر او چیره شود و هر که در کاستى باشد، مرگ برایش بهتر است.
لذا انسان دائما در حال شدن و تحول باید باشد و این شدن تحت تاثیر دو نیروی تاثیر گذار مثبت و منفی اتفاق می افتد. انبیا و اولیای الهی عامل مثبت تاثیر گذاری در جهت رشد انسانی هستند و شیطان و نفس اماره، تاثیر گذاری منفی حیوانی دارند و اگر کسی از شیطان و نفس اماره تبعیت کند، به حیوانی گمراه تبدیل می شود. قرآن کریم درباره کفار می فرماید: آنان همچون چهارپایان اند و بلکه گمراه ترند.
هر روزی که از زندگی انسان می گذرد تحول و دگرگونی ای در او پدید می آید که باید تحت سیستم خاصی این شدن ها رهبری شود. در انسان استعداد شدن های مختلف و بلکه متضاد وجود دارد. انسان هم می تواند یک موجود شیطانی و خبیث و جنایتکار شود و هم می تواند یک موجود رحمانی و نیک و درستکار گردد.
به همین دلیل شدن های انسان نیاز به مدیریت دارد، مدیریت این حرکت و شدن به انبیای الهی و اولیای ربانی سپرده شده است.
وضعیت انسانی و دگردیسی هویتی:
ما در زندگی خود با وضعیت های فراوانی روبرو هستیم. وضعیت علمی، وضعیت اجتماعی، وضعیت خانوادگی، وضعیت اقتصادی، وضعیت سیاسی و . … اما انسانیت وصف روح ما است و تغییراتی که با خودسازی ایجاد شود درونی است و در روح ما اتفاق می افتد.
در خودسازی روح انسان است که باید از وضعیت های بد و نامطلوب مانند تاریکی جهل و ظلمتی که گناه برایش ایجاد کرده و کوری و کری قلب گرایش های منفی و تعلق ها و اسارت های روحی نجات یابد و به وضعیت مطلوب آگاهی و بیداری و بینایی و شنوایی روحی و آزادی و حریت باطنی دست یابد و استعدادهای روحی اش شکوفا گردد.
بنابراین تغییر عمده ای که با خودسازی باید اتفاق بیافتد، تغییر هویت بشری به هویت انسانی است. این نوعی دگردیسی محسوب می شود مانند کرم ابریشم که در روند تکاملی خودش به پروانه تبدیل می شود و هویت اش کاملا تغییر می کند و ارتقا می یابد، بشر هم ابتدا نوعی از حیوانات است، مانند شیر و پلنگ و شتر، با این تفاوت که در بشر استعداد انسان شدن و کمال انسانی و نفوذ به عوالم باطنی هستی وجود دارد، ولی در سایر انواع حیوان این استعداد و توان نیست.
در چرخه زندگی بشری، ما کارهای زیادی انجام می دهیم، مثلا ما هر روز سر کار خود می رویم، درآمد کسب می کنیم، خرید می کنیم، غذا تهیه می کنیم، می خوریم، می خوابیم و باز دوباره صبح سر کار می رویم و این چرخه هر روز تکرار می شود.
تا زمانی که چرخه زندگی ما بشری است، هویت ما هم بشری خواهد بود و اگر بخواهیم تغییر هویت بدهیم، ابتدا لازم است چرخه زندگی خودمان را با خودسازی و سلوک، انسانی کنیم و زمانی این چرخه انسانی می شود که توحید به آن اضافه گردد.

وضعیت های عمده انسانی:
با بررسی قرآن کریم و روایات و تاریخ زندگی انسان و وضع فعلی انسان ها در جوامع بشری ما به چهار وضعیت عمده انسانی می رسیم.
1- کسانی که هیچ بهره ای از یکتاپرستی ندارند، یعنی در وضعیت کفر و شرک و ماده پرستی و دنیا پرستی قرار دارند. بسیاری از مردم کره زمین در طول تاریخ اند در این گروه هستند، همان کسانی که نقشه و دعوت انبیای الهی برای سعادت انسان را نپذیرفته و با عقل ناقص خودشان برای خوشبختی نقشه می کشند، تنها به زندگی بشری دل خوش اند و بهره ای از کمالات معنوی و روحانی ندارند.
البته قرآن کریم از گروه منافقین نیز نام می برد، این دسته ملحق به کافران هستند، چون به واقع کافراند و برای نفوذ بین مسلمین تظاهر به ایمان می نمایند.
2- وضعیت مومنان متوسط و سالک، یعنی کسانی که در مخالفت کامل با انبیای الهی قرار ندارند، بلکه در مسیر یکتاپرستی و رشد روحی قرار دارند و لازم است برای تکمیل روح خود و رسیدن به اخلاص در بندگی، به تزکیه نفس بپردازند و خود را از رگه هایی از شرک و خودپرستی که مانع پیشرفت آنان شده، تخلیه و مراتب بندگی را تا رسیدن به رضایت و محبت خداوند، طی نمایند تا به کمال مطلوب انسانی برسند.
3- وضعیت عارفان کامل و واصل، کسانی که کاملا از خودپرستی و شرک تخلیه و به اخلاص در توحید و بندگی خدا نایل شده و فانی فی الله هستند. عارف کسی است که در اثر قرب فرایض و نوافل به معرفت شهودی حقیقت رسیده و از کمالات روحی و انسانی بهره وافری دارد.
4- وضعیت معصومان، کسانی که در نهایت قرب به خداوند قرار دارند و مظهر کامل علم و قدرت و سایر اسما و صفات الهی هستند و با نصب و انتخاب الهی بر تمام اقشار مردم و جامعه توحیدی ولایت دارند .
شناخت وضعیت های انسانی برای کسانی که می خواهند خودسازی کنند بسیار مفید است، زیرا هم جنبه خودشناسی دارد و انسان را به موقعیت ارزشی خود آگاه می کند، هم راه را نشان می دهد و هم مقصد و مقصود را نمایان می سازد.

تغییر و اصلاح در بعد پرستشی:
اصولا انسان یک موجود پرستشگر است و حس پرستش ذاتی انسان است و کسی در عالم نیست که چیزی را نپرستد. همان چیزی که می پرستد خدای او است.
پس همه انسان ها خداپرست هستند، ولی خداهای متفرقی را می پستند که به حال آنها مضر است. اگر هم مضر نباشد نفعی نخواهد داشت. قرآن کریم می فرماید: اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار. آیا رب های متفرق خیر است یا الله واحد قهار.
خدا داشتن یک ضرورت در زندگی انسان است و از آن نیروی حیاتی می گیرد، اگر کسی خدا و معبودی نداشته باشد، حتما به پوچی می رسد و چه بسا بیمار شود و حتی ممکن است دست به خودکشی بزند.
هر معبودی روی عبد خود ربوبیت دارد حتی پول و قدرت و شهرت خدایانی هستند که به شدت تاثیرگذار اند. این معبودها اتفاقا قدرت زیادی هم در ربوبیت افراد دارند و خروجی های بسیار بدی به جامعه بشریت ارایه داده اند. تمام ظلم و ستم و فسادی که در سراسر جهان وجود دارد دستاورد و نتیجه کارکرد کسانی است که در مکتب شرک آموخته شده اند.
توحید و یکتاپرستی راهبردی است که هویت بشری ما را به هویت انسانی تغییر می دهد. هدف ما در دنیا، انسان شدن و کمال انسانی است، اما راه کمال انسان چه فردی و چه اجتماعی منحصر به اصلاح بعد پرستشی انسان است، برای رسیدن به خدا و کمال معنوی یک راه بیشتر وجود ندارد. ان الدین عند الله الاسلام. تنها دینی (که انسان را به مقصد خود می رساند) نزد خدای متعال اسلام است.
اسلام تسلیمی است که در بعد پرستشی انسان اتفاق می افتد و از آن به سایر ابعاد وجودی او مانند اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی سرایت می نماید. لذا تا بعد پرستشی انسان اصلاح و سالم سازی نشود و از هر گونه شرک تزکیه نگردد، اخلاق و رفتار او اصلاح نخواهد شد.
مهمترین اتفاقی که در سلوک قرآنی باید برای سالک بیافتد همین است که در این مسیر از شرک تخلیه شود و به توحید آراسته گردد و در سایه موحد شدن و به اخلاص در عبودیت رسیدن به مقامات معنوی برسد.

یاد خدا محور اصلی تغییر در سلوک قرآنی:
بهترین تجلی گاه عبادت خداوند و سلوک قرآنی، عرصه وسیع ذکر و یاد خدا است، در مقابل، بدترین حالت انسان در این دنیا که زمینه خسارت عظیم او را در قیامت باعث می شود، غفلت از یاد خدا می باشد. غفلت، یعنی یادت برود که تو بنده ای دچار توهم خود خداپنداری بشوی، احساس خدا بودن به تو دست بدهد و مطیع هواهای نفسانی خودت شوی و بنده بودن خود را فراموش کنی.
ذکر و یاد خدا، یعنی یادت باشد که تو بنده ای و خدا داری، پس از لاک خودپرستی خارج شوی و لباس بندگی بپوشی، از عریکه الوهیت به زیر بیایی و بنده و مطیع فرمان خداوند شوی.
آنوقت اگر بنده شدی و از خدایی دست برداشتی و همواره با یاد خدا و بندگی خدا زندگی کردی، خدای متعال کاری می کند که قدرت خدایی پیدا کنی، احساس خدایی را از تو می گیرد و به جای آن به تو قدرت خدایی می دهد و می شوی خلیفه خدا در روی زمین!
گناه ناشی از همین غفلت از یاد خدا است، گناه ناشی از خودمحوری و خودپرستی و تفرعن درونی انسان است. نوعی ادعای خدایی در گناه کردن نهفته است، خدا است که هر کاری دلش بخواهد انجام می دهد، بنده حق ندارد هر کاری دلش خواست انجام دهد. بنده فقط به خواست مولی عمل می کند.
خدا دوست ندارد بنده هایش مشرک شوند و خیال کنند که خدا هستند، لذا گفته است من هر گناهی را که از روی غفلت های موردی انجام می شود، می بخشم، اما گناه شرک را نمی بخشم.
بنده ای که یاد خدا است و خود را بنده می داند، گناه نمی کند، سرکشی ندارد، سرخود نیست، سرخود عمل نمی کند، سرخود تصمیم نمی گیرد، مطیع محض است، روحیه بندگی دارد، می داند که او هیچکاره است و همه کاره مولی است.
خود را مالک چیزی نمی داند، مالک و خالق و مربی و همه کاره را خدا می داند. قدرت اراده و سلطه و حکومت از آن خدا است و ما فقط بنده ای بیش نیستیم که تحت اراده خدا زندگی می کنیم. متکبر و بزرگ خدا است و ما ذره ای بیش نیستیم.
انسان اگر به این حقیقت رسید آنگاه از غفلت خارج شده، همیشه در ذکر و یاد خدا بسر می برد و زندگی اش تمام بندگی می شود، با خدا انس می گیرد و نزدیک می شود و به کمال و سعادت مطلوب خود می رسد.
موضوع ذکر، همانگونه که اشاره شد، بسیار ریشه ای و پراهمیت است، اصل عبادت و بندگی انسان به این بستگی دارد که غافل نباشد و همواره ذاکر و یادآور جایگاه ربوبیت الهی و عبودیت خود باشد، سایر مصادیق عبادت و بندگی همه زیر مجموعه ذکر و یاد خدا هستند.
ذکر زبانی نوعی تلقین و توجه است تا سالک از غفلت خارج گردد. وقتی شما با زبان خود به یاد خدا هستی و اعتراف به ربوبیت الهی و عبودیت خود می کنی، کم کم این حالت به عمل سرایت می کند و زندگی ات سراسر ذکر می شود.
البته بالاترین مرحله، ذکر قلبی است. وقتی انسان زندگی اش سراسر ذکر خدا شد، کم کم یاد خدا به قلبش رسوخ می کند و تمام قلبش را فرا می گیرد، آنگاه دل اش نورانی به ذکر خدا و عرش رحمان می شود.
باباطاهر می گوید:
خوشا آنان که اللّه یارشان بی به حمد و قل هو اللّه کارشان بی
خوشا آنان که دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی
یکی از جلوه های مهم ذکر، یادآور خدا بودن هنگام گناه است. کسی که همواره به یاد خدا است وقتی به گناهی برخورد می کند یاد خدا و فرمان الهی می افتد و وارد گناه نمی شود.
اهل ذکر واقعی کسی است که هنگام انجام وظایف بندگی از یاد خدا غفلت نمی کند و همواره وظایف خود را به موقع و با دقت برای کسب رضایت الهی انجام می دهد.
پیر طریقت گفت: سه چیز است که سعادت بنده در آن است: اشتغال زبان به ذکر حق، استغراق دل به محبت او و امتلاء سرّ از نظر حق. ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که از غیر او بیگانه باشی.
سلوک، یا سفر به عالم درون:
از جهتی نیز خودسازی و سلوک، نوعی حرکت از ظاهر فریبنده و ناپایدار دنیا به باطن آن است، زیرا ما معتقدیم که دنیا نه اصیل است و نه پایدار، بلکه حقایق باطنی هستند که اصیل و پایدار اند و انسان را به آرزوی نهایی خود می رسانند.
ما معمولا با ظاهر جهان هستی سروکار داریم و عالم ناسوت را می شناسیم، اما در فلسفه الهی ثابت شده است که این عالم ظاهری که مشاهده می کنیم، دارای باطن است و عوالم باطنی که از آن به عالم غیب، ملکوت، جبروت و لاهوت نام می برند، بسیار بزرگتر از عالم ظاهر است.
روی همین حساب انسان نیز ظاهر و باطن دارد. با ظاهر خود در عالم ظاهر و طبیعت زندگی می کند و با باطن و روح خود با ماورای طبیعت و باطن هستی در ارتباط است. چهره ظاهری انسان در ظاهر هستی و عالم طبیعت پرورش می یابد و چهره باطنی او در ارتباط با باطن هستی رشد می کند و کامل می شود.
و همانگونه که تمام هستی بر حرکت استوار است و اگر حرکت را از جهان سلب کنند، می میرد و نابود می شود، سلوک هم نوعی حرکت درونی و انسانی است که اگر حذف شود، انسانیت انسان می میرد و نابود می شود.
بنابراین سلوک، رفتن از عالم ماده به عالم معنا است، از عالم بیرون به عالم درون، از ظاهر به باطن، از عالم نفس به عالم عقل و از سطح به عمق وجود انسان، از عالم کثرت به عالم وحدت.
انسان تا از عالم بیرون به عالم درونی خود کوچ نکند و به خدا و ماورای طبیعت وصل نشود، حقیقت الهی خود را در نمی یابد و لذت عبادت و ارتباط با خدا را نمی چشد و روح اش به تعالی نمی رسد، این همان حقیقت و فلسفه سلوک است.
انسان با درون گرایی و زندگی در عالم وحدت، به آرامش می رسد، در حالی که بیرون گرایی افراطی بی قراری و اضطراب می آورد. ما هنگامی حضور خدا را در دل حس می کنیم که از عالم طبیعت به عوالم درونی خود مهاجرت کنیم و بنده خدا شویم، در اثر این هجرت است که راه انسان به ماورای طبیعت باز می شود و وصول به مقام ولایت و قرب ممکن می گردد.
اولیای خدا بیشتر اوقات خود را در عوالم درونی سپری می کنند، به همان مقدار که آنها درون گرا هستند، مردم عادی بیرون گرایند. بر طالب کمال لازم است که در کنار برون گرایی، درون گرایی را نیز تمرین کند و در درون خود عالمی برای خویش بسازد، عقلانی و عرفانی و مقدار زیادی از وقت خود را در آن سپری نماید، تا به درجات کمال و آرامش برسد.
توجه داشته باشید که عوالم درونی انسان به تدریج ساخته و گسترش می یابد، درست مانند عالم بیرونی که تدریج در آن هست. بدن انسان ابتدا کوچک است و کم کم بزرگ و بزرگتر می شود، روح هم همین طور است، محیط روح انسان به تدریج رشد می کند و بزرگ می شود.
بزرگی و کوچکی افراد انسانی و عالمان و بزرگان دینی به بزرگی و کوچکی عوالم درونی و روح آنها بستگی دارد، بزرگ شدن روح انسان نیز وابسته به بزرگی عالم عقل و دل آدمی است! البته ما بدن و جسم خود را فراموش نمی کنیم، زیرا بدن و عالم بیرونی نیز نقش ابزاری دارد و می تواند کمک کار روح باشد.

هفت گام سلوک قرآنی:

سلوک قرآنی هفت گام اساسی دارد که سالک با طی کردن موفق آن به نهایت کمال و قرب الهی خواهد رسید.

1- سلوک عقلی (حکمت):
مراحل سلوک قرآنی با سلوک نظری آغاز می شود. در این مرحله سالک سعی می کند افکار و عقاید خود را بر اساس حقیقت بنا کند و با شناخت حق و باطل در حوزه های مختلف علوم عقلی و دینی و اخلاقی به حکمت برسد و عقلانیت خود را با اندیشه و حکمت دینی محکم بنا نماید و افکار باطل را از ذهن خویش تخلیه کند. این کار همان جستجوی حقیقت است که با علم آموزی و مطالعه و تحقیق و تفکر و پژوهش و پاسخ یابی سوالات اساسی زندگی انجام می شود.

2- سلوک قلبی (ایمان):
در این مرحله سالک بعد از سلوک نظری و رسیدن به آگاهی و بصیرت دینی، باید به این باور برسد که راه حق و صراط مستقیم الهی که همان راه توحید و بندگی خدا است، از حقانیت یقینی برخوردار است و تضمین کننده سعادت دنیا و آخرت او است و راه های باطل و شرک آلود، چیزی جز گمراهی و سوء عاقبت برای انسان به ارمغان نمی آورد.

3- سلوک فردی (سلامت):
یکی از مراحل سلوک قرآنی، سلوک فردی است که به جنبه های ظاهری زندگی انسان در این دنیا می پردازد و عمده ترین هدف آن تامین سلامت و نشاط بدن و روان است. در این مرحله موانعی وجود دارد که باید مرتفع شود و نیازهایی که تامین گردد تا سالک در مراحل دیگر سلوک به موفقیت برسد.

4- سلوک عبادی (حریت و رضایت):
سلوک عبادی دو مرحله دارد. در مرحله اول آن سالک باید خود را از بند بندگی هر چه غیر خدا است آزاد سازد و به صفت حریت و آزادگی برسد. در این مقام سعی می کند با تزکیه نفس و مراقبه خود را از قید و بندهای مادی و دنیوی و عادت های نفسانی را برهاند و تمام خدایان دروغین و باطل بیرونی و درونی خود را بشکند و خانه دل را برای بندگی خالصانه خداوند پاک و آماده سازد.
مرحله دوم سلوک عبادی با هدف کسب رضایت و قرب الهی انجام می شود. در این مرحله سالک می کوشد تا با انجام وظایف عبادی و واجبات دینی و ترک محرمات و گناهان، خدای متعال را از خوش راضی سازد و به قرب فرایض برسد.

5- سلوک اخلاقی (معاشرت):
مرحله بعد سلوک اخلاقی است. در این مرحله سالک اخلاق اجتماعی و حسن معاشرت و دوستی با بندگان خدا و اخوت دینی را تمرین می کند و خود را به صفات و ملکات اخلاقی نیک می آراید و از صفات و ملکات بد تخلیه می کند.

6- سلوک اجتماعی (عدالت):
مرحله بعدی سلوک اجتماعی است. در این مرحله سالک سعی دارد تا در جامعه حضور فعال داشته باشد، عدالت طلبی را در دستور کار خود قرار دهد و با ظلم و ستم بی امان بستیزد و در این مبارزه و مجاهده کاملا پیرو رهبری و امام به حق جامعه باشد و او را یاری نماید تا در سلوک اجتماعی خود نیز به نهایت رشد برسد.

7- سلوک عرفانی (محبت):
مرحله بعد سلوک عرفانی است . در این مرحله بر سالک است که در کنار کسب رضایت و طی کردن سلوک عبادی واجب، همت خود را بالاتر برد و حتی از اعمال مکروهی که خدا دوست ندارد نیز، اجتناب نماید و با کارهای مستحب و نیک در جلب محبت خداوند بکوشد تا محبوب الهی شود و به قرب نوافل که نهایت کمال انسان است نایل گردد.

هدف سیر و سلوک قرآنی:
هدف اسلام تربیت انسان های کامل و تاثیرگذار مثبت است که بتوانند خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین باشند. با یک بررسی می توانیم به این نتیجه برسیم که انسان ها از نظر تاثیر گذاری به چند دسته تقسیم می شوند:
1. دسته اول ارازل و اوباش هستند که تاثیراتشان منفی و آزار دهنده است. نیروهای پلیس کارشان این است که با این گروه برخورد کنند و مانع شوند از اینکه آنها جامعه را به فساد و تباهی بکشانند. این گروه نه تنها احترامی ندارند، بلکه لازم است تادیب و گاهی سرکوب شوند.
2. بعضی از افراد هم تاثیر منفی ندارند، اما تاثیر مثبتی هم ایجاد نمی کنند. یعنی بی خاصیت هستند. کسانی که حتی نمی توانند اطرافیان خود را کمی بخندانند و شاد کنند. افراد بی خاصیت احساس شخصیت و ارزش نمی کنند و جامعه نیز برای آنان ارزش و احترام خاصی قایل نیست.
3. ولی بعضی از اشخاص انسان های با خاصیتی هستند، یعنی در هر حوزه ای که وارد شوند، شاخص و عنصر تاثیر گذار می باشند. این افراد دو نوع تاثیرگذای ممکن است داشته باشند. بشری و انسانی. و بسته به نوع تاثیر گذاری دارای ارزش و احترام خاص هستند. تاثیر گزاری بشری، مانند پزشک است که روی بدن انسان تاثیر گذاری دارد و تاثیر گذاری انسانی، مانند استاد اخلاق است که کارش ساختن روح انسان ها می باشد. تاثیر گذاری انسانی بسیار با ارزش تر از تاثیر گذاری بشری است. این افراد احساس بزرگی و شخصیت و ارزشمندی دارند.
4. بعضی انسان ها بسیار پر خاصیت اند. یعنی دایره تاثیر گذاری آنها بسیار وسیع است . اینها خلیفه خدا در زمین هستند. خلیفه الله، یعنی کسی که خلاقیت دارد و می تواند تفکر و علم تولید کند، انسان کامل تربیت کند، جامعه توحیدی بسازد و مردم جهان را به سوی سعادت و کمال رهبری کند.
هدف دین اسلام، تربیت انسان های موحد با ارزش و پر خاصیت می باشد، زیرا از نظر اسلام انسان مظهر تمام کمالات الهی است و وضعیت مطلوب برای او این است که به تمام کمالات الهی و خوبی ها و ارزش های انسانی آراسته گردد. انسان قادر است مانند خداوند که او را آفریده و خیر محض است، به موجودی تمام خیر و خوبی و تاثیر گذار مثبت تبدیل شود.
امام خمینی (رض) از این دسته است. تاثیرات او بعد از سال های زیادی که از وفاتش می گذرد، هنوز جریان دارد و عالم گیر است. تفکر امام همین الان در میان فکر های مردم جهان نفوذ می کند و تاثیر گذار است و بسیاری از مردم دنیا تحت تاثیر تفکر وشخصیت و منش و روحیه انقلابی امام هستند .
ایشان نمونه کاملی از وصول انسان به وضعیت مطلوب انسانی در این زمان است. ایشان با رهبری انقلاب اسلامی توانست از نظر تاثیر گذاری به جایی برسد که بتواند حکومت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران را منقرض سازد و حکومت اسلامی را بنیان گذاری کند و در جهان تاثیرات فراوانی به لحاظ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بگذارد و در کل سیستم حاکم بر جهان و هژمونی ابر قدرت ها را تغیییر دهد.
او توانست بر مغزها و افکار و اخلاق و رفتار مردم ایران و جهان تغییر ایجاد نماید. امام خمینی هم اکنون کاملا زنده و تاثیر گذار است و دارد در اندیشه ها و قلوب مردم دنیا نفوذ می کند و راه می رود. العلماء باقون ما بقی الدهر. این شخصیت ها بسیار باارزش هستند و از احترام بسیار زیادی برخودارند.
بنابراین موضوع تولید و خلاقیت و تاثیر گذاری مثبت، در رشد انسانی و شکوفایی ما بسیار مهم است و بلکه معیار کمال محسوب می شود. و لذا می توان گفت: وضعیت مطلوب نهایی انسان در زندگی، رسیدن به جایگاه مهم خود در هستی، یعنی مقام خلافت و ولایت الهی است. خلیفه خدا در زمین، مانند خداوند قدرت تاثیر گذاری مثبت در نظام تکوین و تشریع پیدا می کند و بر طبیعت و ماورای طبیعت مسلط می شود.
در نتیجه می توان گفت: هدف نهایی اسلام، تربیت انسان موحد تاثیر گذار مثبت (خلیفه الله) است، ولی این کمال در یک جوان مسلمان، همراه با شاخصه های زیر ظهور پیدا می کند.
آگاه، هدفمند، بیدار، متفکر، مومن، موحد، متخلق، پاک، سالم، آرام، شاد، قوی، شجاع، با اراده، خادم، ولایتی، انقلابی، بصیر، مجاهد، موثر!

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد