۱۳۹۴/۰۸/۲۷
–
۹۱۴ بازدید
تفاوت فتنه و انقلاب در چیست؟
انقلاب برآیند حوادث و دگرگونی های مختلف تاریخی یک کشور است لذا در وقوع این پدیده مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مداخله دارد. در فلسفه سیاسی و علوم سیاسی_اجتماعی به انقلاب با دو دید متفاوت نگریسته می شود. انقلاب به مفهوم سیاسی آن که بیشتر به جانشینی ناگهانی و شدید گروهی که حکومت را در دست نداشته اند، به جای گروه دیگری که قبلا گروه سیاسی و اداره کشور را در اختیار خود داشته اند گفته می شود. (هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات خوارزمی 1361، ص 65) بدین ترتیب «انقلاب دگرگونی بنیادی در همه زمینه های اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، حقوقی و بویژه سیاسی است، نسبت به آنچه پیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و این دگرگونی ها همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاکم پیش می آید و کمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با کارهای خشونت آمیز و ویرانگری و خونریزی ها همگام می باشد» (عبدالحمید ابوالمحمد، مبانی سیاست، تهران؛ توس 1376، ص 364.) مفهوم انقلاب در دید جامعه شناسانه بیشتر به امور اجتماعی مربوط می شود تا به امور سیاسی و به همین دلیل تحلیل جامعه شناسانه انقلاب عبارت است از باز یافتن ترکیب علل عمومی و علل فرعی که تار و پود رویدادها را بهم می بافند.(ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، ص 303) در تبیین جامعه شناسانه انقلاب بر نقش عنصر اراده انسانی و پیشرو بودن تحول انجام گرفته و تخریب و قهرآمیز بودن تاکید می شود. بی شک انقلاب به مفهوم سیاسی با تحولات دیگر سیاسی چون کودتا که در آن رهبری و قدرت و سیاست حاکم دست به دست می شود و یا شورشی که فقط موجب تحولاتی در برخی از سیاست گذاریها و احیانا در بعضی نهادها می گردد متفاوت می باشد چنانکه از نظر جامعه شناسی نیز پدیده اجتماعی انقلاب با رفرم که معمولا به تحولات روبنائی و سطحی با حفظ نظام موجود گفته می شود تفاوت دارد.
واژه «فتنه» اصطلاحی است که اگر چه در فضای سیاسی کشور ما کاربرد فراوانی دارد اما واقعیت این است که چنین مفهومی وارد ادبیات واژگان علوم سیاسی نشده است و اصطلاحی است که حتی اگر بار سیاسی داشته باشد ریشه در فرهنگ واژگان سیاسی دینی داشته و هنوز بین المللی نشده است همچون اصطلاح «ولایت» ، «فقاهت» ، «خلافت» و … که در فرهنگ واژگان سیاسی بین المللی وارد نشده است و حتی وقتی غربی ها قصد دارند از این واژگان استفاده کنند عمدتا به همان شکل عربی اش آن را به کار می بندند . از طرفی درفرهنگ دینی در باره اینکه فتنه چیست، مفسران و ارباب لغت، بحثهایى دارند، این واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده که به گفته راغب در مفردات به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصیهاست. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجید، دهها بار ذکر شده و در معانى مختلفى به کار رفته است. گاه به معنى آزمایش و امتحان است، مانند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ: (عنکبوت/2) مردم گمان مى کنند، همین که گفتند ایمان آوردیم، رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد و گاه به معنى فریب دادن، چنان که مى فرماید: یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ: (اعراف/27) اى فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد . و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ: (ذاریات/ 13 و 14)آن روز که آنها بر آتش، عذاب مى شوند و به آنها گفته مى شود بچشید عذاب خود را و گاه به معنى گمراهى آمده، مانند وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً: (مائده/41) کسى که خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفیق کند) هیچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت و گاه به معنى شرک و بت پرستى یا سد راه ایمان آورندگان، آمده مانند آیه مورد بحث، و بعضى آیات بعد از آن که مى فرماید: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ: (انفال/39) با آنها پیکار کنید تا شرک از میان برود، و دین مخصوص خداى یگانه باشد. ولى ظاهر این است که تمام این معانى به همان ریشه اصلى که در معنى فتنه گفته شد باز مى گردد (همانگونه که غالب الفاظ مشترک چنین حالى را دارند) زیرا با توجه به اینکه معنى اصلى ، قرار دادن طلا در زیر فشار آتش براى خالص سازى، یا جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد این واژه به کار مى رود، مانند امتحان که معمولا با فشار و مشکلات همراه است، و عذاب که نوع دیگرى از شدت و فشار است، و فریب و نیرنگ که تحت فشارها انجام مى گیرد و همچنین شرک یا ایجاد مانع در راه هدایت خلق که هر کدام متضمن نوعى فشار و شدت است. ( تفسیر نمونه، ج 2، صص 23-22) با این حال بسیاری معتقدند فتنه در اصطلاح، به دو معنا مورد استفاده قرار می گیرد : در معنى اول ، فتنه آزمایش مردم است به اسباب مختلف که صدق و کذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نیز افراد ایمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پیش روند . در معنى دوم : فتنه ایجاد آشوب و نابسامان کردن جامعه است، به گونه اى که حق با باطل مشتبه شود و مغرضین بتوانند فکر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و یا تلاش نمایند فکر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى این کار از روشها و ابزار مختلفى استفاده کنند که وقتی در فرهنگ سیاسی از مفهوم فتنه سخن به میان می آید منظور این معنا می باشد.
تفاوت فتنه و انقلاب :
برای بررسی و مقایسه دو مفهوم ، بهترین راهکار این است که از تعریف ، ماهیت ، ویژگی ها و اهداف دو مفهوم استفاده شود ، بر این اساس و با توجه به آنچه در مفهوم «انقلاب» گفته شد و نیز ویژگی هایی که صاحب نظران رشته «انقلاب» بیان کرده اند و با ملاحظه ویژگی ها و اهداف مفهوم «فتنه» می توان موارد ذیل را به عنوان عمده ترین تفاوت های این دو اصطلاح بیان کرد و البته بیان تفاوت های بیشتر نیازمند تحقیقی مفصل تر خواهد بود ، این تفاوت ها عبارتند از :
1 – همانطور که در تعریف انقلاب اشاره شد انقلاب در اصطلاحی که در علوم سیاسی رایج است حرکتی است با ماهیت و جهت گیری های سیاسی و اجتماعی و هر چند در ادامه منجر به تغییرات ساختاری در بخش های دیگر همچون اقتصاد، فرهنگ و … نیز می تواند بشود و نیز هر چند از اصطلاحاتی همچون انقلاب فرهنگی ، انقلاب اقتصادی ، انقلاب علمی و … نیز سخن به میان می آید ولی واقعیت این است که وقتی سخن از انقلاب گفته می شود شامل این اصطلاحات نشده و زمانی که از جهت گیری انقلاب سخن به میان می آید هدف نخستی که مطرح می شود جهت گیری سیاسی و اجتماعی آن است ، این در حالی است که فتنه مفهومی است که از همان ابتدا کاربردی عام تر از کاربرد سیاسی داشته و می تواند ابعادی همچون مذهبی نیز داشته باشد که از آن به عنوان «فتنه مذهبی» یاد می شود .
2 – انقلاب زمانی انقلاب خوانده می شود که الزاما منجر به تغییر در ساختارهای بنیادین یک کشور به ویژه نظام سیاسی گردد ، این در حالی است که فتنه حتی از نوع سیاسی آن ، حتی اگر منجر به تغییرات ساختاری نشده باشد و یا حتی از ابتدا ساختارهای نظام سیاسی و اجتماعی را مورد تهدید قرار نداده و هدف های محدودی را پیگیری نموده باشد ، باز هم فتنه خوانده می شود .
3 – انقلاب اقدامی سیاسی و اجتماعی در راستای مصالح و منافع مردم است و به همین دلیل یکی از ارکان هر انقلابی نقش آفرینی مردم است به این جهت که به دنبال پیگیری منافع خود از طریق انقلاب می باشند ، این در حالی است که فتنه اقدامی مخرب و فساد انگیز می باشد که مغایر با مصالح و منافع مردم می باشد و اساسا یکی از علل اینکه به چنین تحرکاتی فتنه گفته می شود این است که حرکتی در راستای خلاف موج ، ضد مردمی و فساد انگیز می باشد و گرنه اگر اقدامی در راستای منافع مردم بوده و از حمایت و پشتیبانی مردمی نیز برخوردار باشد اقدامی با ماهیت انقلابی می باشد که می تواند در نهایت به انقلاب منجر شود ، یا به برخی اصلاحات اکتفا نماید و یا حتی به شکست بیانجامد.
4 – وجود رهبر یکی از ارکان اصلی هر انقلابی است و حال آنکه فتنه می تواند دارای رهبری واحدی باشد و یا اینکه اساسا فاقد رهبر شکل گیرد .
5 – در اطلاق عنوان انقلاب ، نگاه هنجاری و ارزشی هیچ دخالتی ندارد و هر حرکت سیاسی و اجتماعی با داشتن ویژگی های یک انقلاب به عنوان «انقلاب» نامیده می شود ولی در اطلاق عنوان «فتنه» بر یک حرکت، نگاه هنجاری نقش آفرین می باشد و به همین دلیل در تشخیص مصداق فتنه ، نوعی نسبیت وجود دارد ، به عبارت دیگر فتنه مفهومی است که متاثر از نگرش ها ، منظرها و هنجارها می باشد و بر این اساس آنچه از یک منظر ممکن است فتنه تلقی گردد ، ممکن است از منظر دیگری فتنه تلقی نگردد چنانکه به عنوان مثال ممکن است فتنه گران ، خود را افرادی اصلاح گر یا انقلابی تلقی نمایند ولی از منظر طرف مقابل خود ، فتنه گر نامیده شوند به همین دلیل ما در فتنه گر خواندن کسانی که از نظر ما فتنه گر هستند باید ملاک های ارزشی خود را معیار قرار دهیم و بر اساس تطبیق ویژگی های فتنه با عملکرد آن فرد و یا جریان حکم به فتنه گر و یا عدم فتنه گر بودن آن بدهیم در حالی که انقلاب ، مفهومی است که تقریبا قابل بازشناسی بی طرفانه بوده و برای اطلاق انقلاب بر روی یک حرکت سیاسی و اجتماعی نگرش ها تاثیر چندانی ندارند و به همین دلیل حتی کسانی که با نگاه هنجاری خود ، انقلاب را مفهومی ذاتا غیر دینی و یا حتی ضد دینی می دانستند پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مجبور شدند در نظریه های خود اصلاحاتی انجام داده و انقلاب بودن تحرکات مردم ایران را به رسمیت بشناسند .
واژه «فتنه» اصطلاحی است که اگر چه در فضای سیاسی کشور ما کاربرد فراوانی دارد اما واقعیت این است که چنین مفهومی وارد ادبیات واژگان علوم سیاسی نشده است و اصطلاحی است که حتی اگر بار سیاسی داشته باشد ریشه در فرهنگ واژگان سیاسی دینی داشته و هنوز بین المللی نشده است همچون اصطلاح «ولایت» ، «فقاهت» ، «خلافت» و … که در فرهنگ واژگان سیاسی بین المللی وارد نشده است و حتی وقتی غربی ها قصد دارند از این واژگان استفاده کنند عمدتا به همان شکل عربی اش آن را به کار می بندند . از طرفی درفرهنگ دینی در باره اینکه فتنه چیست، مفسران و ارباب لغت، بحثهایى دارند، این واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده که به گفته راغب در مفردات به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصیهاست. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجید، دهها بار ذکر شده و در معانى مختلفى به کار رفته است. گاه به معنى آزمایش و امتحان است، مانند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ: (عنکبوت/2) مردم گمان مى کنند، همین که گفتند ایمان آوردیم، رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد و گاه به معنى فریب دادن، چنان که مى فرماید: یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ: (اعراف/27) اى فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد . و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ: (ذاریات/ 13 و 14)آن روز که آنها بر آتش، عذاب مى شوند و به آنها گفته مى شود بچشید عذاب خود را و گاه به معنى گمراهى آمده، مانند وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً: (مائده/41) کسى که خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفیق کند) هیچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت و گاه به معنى شرک و بت پرستى یا سد راه ایمان آورندگان، آمده مانند آیه مورد بحث، و بعضى آیات بعد از آن که مى فرماید: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ: (انفال/39) با آنها پیکار کنید تا شرک از میان برود، و دین مخصوص خداى یگانه باشد. ولى ظاهر این است که تمام این معانى به همان ریشه اصلى که در معنى فتنه گفته شد باز مى گردد (همانگونه که غالب الفاظ مشترک چنین حالى را دارند) زیرا با توجه به اینکه معنى اصلى ، قرار دادن طلا در زیر فشار آتش براى خالص سازى، یا جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد این واژه به کار مى رود، مانند امتحان که معمولا با فشار و مشکلات همراه است، و عذاب که نوع دیگرى از شدت و فشار است، و فریب و نیرنگ که تحت فشارها انجام مى گیرد و همچنین شرک یا ایجاد مانع در راه هدایت خلق که هر کدام متضمن نوعى فشار و شدت است. ( تفسیر نمونه، ج 2، صص 23-22) با این حال بسیاری معتقدند فتنه در اصطلاح، به دو معنا مورد استفاده قرار می گیرد : در معنى اول ، فتنه آزمایش مردم است به اسباب مختلف که صدق و کذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نیز افراد ایمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پیش روند . در معنى دوم : فتنه ایجاد آشوب و نابسامان کردن جامعه است، به گونه اى که حق با باطل مشتبه شود و مغرضین بتوانند فکر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و یا تلاش نمایند فکر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى این کار از روشها و ابزار مختلفى استفاده کنند که وقتی در فرهنگ سیاسی از مفهوم فتنه سخن به میان می آید منظور این معنا می باشد.
تفاوت فتنه و انقلاب :
برای بررسی و مقایسه دو مفهوم ، بهترین راهکار این است که از تعریف ، ماهیت ، ویژگی ها و اهداف دو مفهوم استفاده شود ، بر این اساس و با توجه به آنچه در مفهوم «انقلاب» گفته شد و نیز ویژگی هایی که صاحب نظران رشته «انقلاب» بیان کرده اند و با ملاحظه ویژگی ها و اهداف مفهوم «فتنه» می توان موارد ذیل را به عنوان عمده ترین تفاوت های این دو اصطلاح بیان کرد و البته بیان تفاوت های بیشتر نیازمند تحقیقی مفصل تر خواهد بود ، این تفاوت ها عبارتند از :
1 – همانطور که در تعریف انقلاب اشاره شد انقلاب در اصطلاحی که در علوم سیاسی رایج است حرکتی است با ماهیت و جهت گیری های سیاسی و اجتماعی و هر چند در ادامه منجر به تغییرات ساختاری در بخش های دیگر همچون اقتصاد، فرهنگ و … نیز می تواند بشود و نیز هر چند از اصطلاحاتی همچون انقلاب فرهنگی ، انقلاب اقتصادی ، انقلاب علمی و … نیز سخن به میان می آید ولی واقعیت این است که وقتی سخن از انقلاب گفته می شود شامل این اصطلاحات نشده و زمانی که از جهت گیری انقلاب سخن به میان می آید هدف نخستی که مطرح می شود جهت گیری سیاسی و اجتماعی آن است ، این در حالی است که فتنه مفهومی است که از همان ابتدا کاربردی عام تر از کاربرد سیاسی داشته و می تواند ابعادی همچون مذهبی نیز داشته باشد که از آن به عنوان «فتنه مذهبی» یاد می شود .
2 – انقلاب زمانی انقلاب خوانده می شود که الزاما منجر به تغییر در ساختارهای بنیادین یک کشور به ویژه نظام سیاسی گردد ، این در حالی است که فتنه حتی از نوع سیاسی آن ، حتی اگر منجر به تغییرات ساختاری نشده باشد و یا حتی از ابتدا ساختارهای نظام سیاسی و اجتماعی را مورد تهدید قرار نداده و هدف های محدودی را پیگیری نموده باشد ، باز هم فتنه خوانده می شود .
3 – انقلاب اقدامی سیاسی و اجتماعی در راستای مصالح و منافع مردم است و به همین دلیل یکی از ارکان هر انقلابی نقش آفرینی مردم است به این جهت که به دنبال پیگیری منافع خود از طریق انقلاب می باشند ، این در حالی است که فتنه اقدامی مخرب و فساد انگیز می باشد که مغایر با مصالح و منافع مردم می باشد و اساسا یکی از علل اینکه به چنین تحرکاتی فتنه گفته می شود این است که حرکتی در راستای خلاف موج ، ضد مردمی و فساد انگیز می باشد و گرنه اگر اقدامی در راستای منافع مردم بوده و از حمایت و پشتیبانی مردمی نیز برخوردار باشد اقدامی با ماهیت انقلابی می باشد که می تواند در نهایت به انقلاب منجر شود ، یا به برخی اصلاحات اکتفا نماید و یا حتی به شکست بیانجامد.
4 – وجود رهبر یکی از ارکان اصلی هر انقلابی است و حال آنکه فتنه می تواند دارای رهبری واحدی باشد و یا اینکه اساسا فاقد رهبر شکل گیرد .
5 – در اطلاق عنوان انقلاب ، نگاه هنجاری و ارزشی هیچ دخالتی ندارد و هر حرکت سیاسی و اجتماعی با داشتن ویژگی های یک انقلاب به عنوان «انقلاب» نامیده می شود ولی در اطلاق عنوان «فتنه» بر یک حرکت، نگاه هنجاری نقش آفرین می باشد و به همین دلیل در تشخیص مصداق فتنه ، نوعی نسبیت وجود دارد ، به عبارت دیگر فتنه مفهومی است که متاثر از نگرش ها ، منظرها و هنجارها می باشد و بر این اساس آنچه از یک منظر ممکن است فتنه تلقی گردد ، ممکن است از منظر دیگری فتنه تلقی نگردد چنانکه به عنوان مثال ممکن است فتنه گران ، خود را افرادی اصلاح گر یا انقلابی تلقی نمایند ولی از منظر طرف مقابل خود ، فتنه گر نامیده شوند به همین دلیل ما در فتنه گر خواندن کسانی که از نظر ما فتنه گر هستند باید ملاک های ارزشی خود را معیار قرار دهیم و بر اساس تطبیق ویژگی های فتنه با عملکرد آن فرد و یا جریان حکم به فتنه گر و یا عدم فتنه گر بودن آن بدهیم در حالی که انقلاب ، مفهومی است که تقریبا قابل بازشناسی بی طرفانه بوده و برای اطلاق انقلاب بر روی یک حرکت سیاسی و اجتماعی نگرش ها تاثیر چندانی ندارند و به همین دلیل حتی کسانی که با نگاه هنجاری خود ، انقلاب را مفهومی ذاتا غیر دینی و یا حتی ضد دینی می دانستند پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مجبور شدند در نظریه های خود اصلاحاتی انجام داده و انقلاب بودن تحرکات مردم ایران را به رسمیت بشناسند .