۱۳۹۲/۰۸/۱۳
–
۵۴۴۶ بازدید
سلام لطفا فرق کلی ومهم کافر ومشرک را بفرمایید
الف. کفر
1. برای دانستن فرق بین مشرک و کافر ابتدا لازم است تعاریف هر یک از اینها را مورد بررسی قرار داد .
کفر در اصطلاح لغوی: عالمان لغت، کفر را به معنای پوشانیدن چیزی و ستر تعریف کرده اند. از این رو به شب و کشاورز «کافر» اطلاق می شود. کشاورز، بذر را در زیر خاک و شب، اشیاء خارجی را در تاریکی خود می پوشاند . [1]
کفر در انسان، پوشانیدن و کتمان آگاهانه است. از این رو نوعاً در تعریف کفر، کلمة «جحود» و «انکار» بکار می رود. که مخالفت آگاهانه و لجاجت آمیز را می رساند . [2] پس کافر را کافر گویند چون نعمت الهی را می پوشاند . [3]
اما کفر در اصطلاح فقهاء :
در علم فقه: عنوان «کافر» در معنای گسترده ای کاربرد دارد و بر هر کس که منکر خدا و نبوت و یا یکی از ضروریات اسلام باشد صدق می کند اعم از آنکه انکار از روی توجه و معرفت باشد (کافر معاند) و یا از روی جهل و غفلت اما می توانسته تحقیق و تفحص داشته باشد (کافر مقصّر) و یا اینکه فاقد توان و استعداد تتبع باشد (کافر قاصر) پس کفر مقابل ایمان است یعنی هر کس که مؤمن نباشد، خواه ناخواه کافر خواهد بود . [4]
به همین خاطر سید یزدی در «العروة الوثقی» تمام اقسام کافر را از نجاسات می شمارد: «کافر با تمام اقسامش مطلقاً حتی هر دو مرتد (مرتد فطری و مرتد ملّی)، یهود و نصاری و مجوس… (نجسند) و مراد از کافر کسی است که منکر اولوهیّت یا توحید یا رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یا یکی از ضروریات دین باشد و متوجه باشد که انکار این ضروری منجر به انکار خدا یا رسولش می شود .» [5]
حضرت امام خمینی(ره) می فرماید: کافر آن کسی است که به غیر اسلام گرویده است یا به اسلام گرویده و لیکن چیزی را که می داند از ضروریات دین است بطوری انکار نماید که به انکار رسالت پیغمبر و یا تکذیب او یا ناقص دانستن شریعت مطهره برگردد. یا گفتاری و یا کاری از او سر زند که موجب کفر او شود و فرقی بین مرتد اصلی، چه حربی و چه ذمی نیست. اما ناصبی ها و خوارج که خدا آنها را لعنت کنند نجس می باشند… اما غالی (کسانی که غلو می کنند و مثلاً مقام ائمه ـ علیهم السلام ـ را تا الوهیّت بالا می برند) در صورتی که غلو او موجب انکار خدا یا توحید یا نبوت شود کافر او نجس است. و گرنه کافر نیست .» [6]
2. کفر در اصطلاح علم کلام
گرچه ارائه تعریف کلانی از کفر، کاری صعب و سخت است اما آنچه که از تعریف متلکمان بدست می آید، وحدت تعریف متکلمان با فقهاء است، بدین معنا که متکلمان نیز مانند فقهاء کفر را در مقابل اسلام و ایمان تفسیر کرده اند . [7] مثلاً سید مرتضی در تعریف کفر می گوید: «همگی علماء اجتماع دارند که اخلال و شک در شناخت خدا از توحید و عدالت او یا اضلال به شناخت نبوت رسولش کفر است و هیچ فرقی بین کافر، جاهل، مشرک و… نیست .» [8]
3. کفر در اصطلاح قرآن و روایات
در قرآن کلمه «کفر» و مشتقاتش نظیر کافر و کافرون و کفار و… بیش از پانصد مرتبه استعمال شده و در همة موارد آن به معنای واحد به کار نرفته است بلکه معانی و مراتب مختلف دارد. چنانکه از امام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد وجوه کفر در کتاب خدا پرسش شده ایشان فرمودند: کفر در کتاب خدا بر پنج قسم است : [9]
1. کسانی که حقیقتاً وجود خدا و ربوبیّت او را و نبوت و معاد را منکرند مانند زنادقه (دهریه ).
2. انکار آگاهانه: یعنی علیرغم آنکه به وجود خدا علم و شناخت دارند اما باز منکرند «دین خدا را انکار کردند با اینکه در دل به حقانیت آن یقین دارند.» (سورة نمل، آیه 14 ).
3. کفران نعمت: مانند آنچه از حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ نقل شده «این نعمت از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاس. (سورة نمل، آیه 40 ).
4. ترک دستورات و واجبات، مانند ترک حج واجب. کسانی که توانایی رفتن به بیت الله را دارند بر آنهاست که برای خدا به حج بروند و هر کس ترک کرد کفر ورزیده. (آل عمران، آیه 17 ).
5. برائت از کافران مانند برائت حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ و پیروان راستین او از آنها «… ما از شما و از هر چه به جای خدا می پرستید و به شما کفر می ورزیم…» (ممتحنه، آیه 4 ).
ب. شرک
1.اما شرک در لغت و اصطلاح به این معناست که برای خدا همتا و شریکی قرار دهیم .
صاحب مفردات می گوید: شرک انسان در دین بر دو قسم است: 1. شرک عظیم که عبارت است از اثبات شریک برای خدای تعالی و این بزرگترین نوع کفر است… .2. شرک صغیر: عبارت است از جایگاهی برای غیر خدا در برخی امورات قرار دادن مانند ریاء و نفاق در امور . [10]
پس شرک مقابل توحید و یگانگی خداست و از آنجا که توحید درجات و مراتب دارد شرک نیز مراتب دارد :
1. شرک درذات : اعتقاد به خدایان متعدد. 2. شرک در خالقیت و فاعلیت یعنی خلقت و تدبیر جهان را به دست چند خدا سپردن. 3. شرک در عبادت و اطاعت به معنی پرستش و اطاعت غیر خدا. 4. شرک درصفات به معنای اینکه صفات خدا را غیر از ذات او و غیر یکدیگر دانستن است .
آنچه در قرآن بیش از همه مطرح شده شرک در عبادت است. البته در قرآن شرک مقابل ایمان آمده نه توحید پس چنین نیست که هر جا شرک مطرح شود به معنای بت پرستی باشد و موجب خروج از توحید و از زمرة مسلمانان باشد. چرا که اصطلاح شرک علاوه بر اطلاقش بر ملحد و بت پرست؛ [11] بر اهل کتاب (نصاری، یهود، مجوس ) ، [12] بلکه بر برخی از مؤمنان هم اطلاق می شود. «و ما یؤمن اکثرهم بالله الاوهم مشرکون » [13] بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند، جز اینکه مشرک اند. پس اکثر مؤمنان به خدا مشرکند البته شرک خفی و ظریفی که مورد غفلت برخی از موحدان است . [14]
حاصل آنکه شرک که به معنای شریک گرفتن برای خدا است، همچون کفر معانی و مراتب مختلفی دارد مرتبة قوی و ظاهر آن شامل کسانی است که اعتقاد دارند خدا دو تا یا بیشتر است و یا بت ها را شفیعان درگاه خدا قرار می دهند. و مرتبة بعدی آن که مقداری پنهان است شرک اهل کتاب است. از این درجه کمی عمقی تر اعتقاد کسانی است که قائل به استقلال اسباب و علل هستند. مثلاً دارو را مستقلاً شفادهنده می دانند. و همچنین ضعیف و ضعیف تر می شود تا برسد به شرکی که به جز بندگان مخلص خدا احدی از آن بری نیست و آن عبارت است از غفلت از یاد خداوند متعال و توجه به غیر خدا. پس همة اینها شرک است، اما این سبب نمی شود که ما کلمة شرک را بر همة دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم . [15]
به تعبیری دیگر ممکن است گروهی تنها از نظر کلامی مشرک باشند نه از جهت فقهی، زیرا احکام فقهی مانند طهارت و نجاست و… بر آنها مترتب نمی شود. زیرا مشرک دو اطلاق دارد: مشرک اسمی و مشرک وصفی. گاه شریک گرفتن به عنوان وصف فعل بر گروهی اطلاق می شود که عقیده یا عملشان شرک آلود و مشرکانه است نه اینکه خود از گروه های اسمی مشرک باشند مانند اطلاق شرک بر افراد ضعیف الایمان و گاه مشرک به عنوان اسم بر جمعی اطلاق می شود که واقعاً برای خدا شریک قائلند . [16]
برخی مفسرین قرآن، [17] معتقدند که شاید بتوان از آیات استنباط کرد که کلمة مشرک به معنای اسمی آن به اهل کتاب اطلاق نشده اما کافر اطلاق شده. قرآن می فرماید: «کافران اهل کتاب و مشرکان رها نمی شوند تا دلیلی آشکار برایشان بیاید .» [18] و اگر در برخی آیات (همچون سورة توبة، آیات 30 و 31) مشرک بر اهل کتاب اطلاق شده مراد شرک وصفی است که با توحید و اقرار به نبوت پیامبران منافات ندارد .
نتیجه ای که از مباحث مطرح شده بدست می آید آن است که :
هر یک از دو اصطلاح کفر و شرک معانی و درجات متفاوتی دارد به گونه ای که در برخی مصادیق افرادی هم کافرند و هم شرک و در برخی موارد کافر هستند اما مشرک نیستند و گاهی بالعکس قسم اول مانند ملحدان و بت پرستان و دوگانه پرستان که هم مصداق کافر هستند و هم مشرک قسم دوم مانند اهل کتاب از طرفی چون معتقد به خدا و نبوت پیامبر خودشان هستند کافر به معنای حقیقی نیستند اما از طرفی دیگر چون منکر رسالت پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و ضروریات دین اسلام هستند در اصطلاح فقهی و کلامی و قرآنی کافرند، چون کفر مقابل اسلام است. اما مشرک به معنای اسمی آن هم نیستند گرچه مشرک وصفی و مراتب پایین شرک را دارا می باشند چون مثلاً یهودیان قائل اند که عزیز پسر خداست و مسیحیان قائل به تثلیث هستند قسم سوم که مشرک هستند اما هرگز کافر نیستند مانند مشرکان وصفی که دارای شرک خفی در مقام عمل هستند اما هرگز کافر فقهی و کلامی نیستند مانند افراد ضعیف الایمان و اهل ریا و نفاق و … .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر :
1. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، انتشارات اسوه، بخش سوم کتاب .
2. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج 1، انتشارات طه .
3. مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، درس آخر کتاب، سازمان تبلیغات اسلامی .
[1] . راغب اصفهانی، المفردات، دفتر نشر کتاب، چاپ اول، ، ص433، مادة کفر؛ همچنین تاج العروس، ذیل مادة کافر، ج 3، ص 534 .
[2] . المفردات، ذیل مادة جحود، ص 88 .
[3] . ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادة کفر، ج 5، ص 147 .
[4] . ر.ک: قدردان قراملکی، محمدحسن، کلام فلسفی؛ انتشارات وثوق، چاپ اول، 1383 .
[5] . یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، کتاب الطهارة، باب النجاسات .
[6] . امام خمینی، روح الله، تحریر الوسیله (4 جلدی)، ج 1، ص 211، دفتر انتشارات اسلامی، 1366 .
[7] . ر.ک: علامه حلی، کشف المراد، ص 336. ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص 171، قاضی ایجی، شرح مواقف، ج 8، ص 331 .
[8] . سیدمرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 534 .
[9] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 389. (با دخل و تصرف و تلخیص ).
[10] . المفردات راغب، ذیل مادة شرک، ص 259 و 260 .
[11] . قرآن می فرماید: مشرکان را هر کجا یافتید بکشید، سورة توبه، آیه 5 .
[12] . توبه / 30ـ31 .
[13] . یوسف / 106 .
[14] . ر.ک: جوادی آملی. عبدالله، توحید در قرآن، ص 572، انتشارات اسراء، سال 1383 .
[15] . ر.ک: علامه طباطبائی، محمدحسین، المیزان (ترجمه) ج 2، ص 303 و 304، انتشارات اسماعیلیان .
[16] . جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 572 .
[17] . علامة طباطبائی، المیزان. ج 4، ص 590، و ج 2، ص 304، همچنین جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 573 .
[18] . بیّنه / 1 .