۱۳۹۵/۰۴/۱۴
–
۲۲۰۸ بازدید
تقدیر و گناه آیا انجام گناه باعث تغییر تقدیر الهی میشود؟
گناه هم همانند علتهای دیگر در تقدیرات انسان بهطور کامل مؤثر میباشد، در قرآن کریم آیات فراوانی دیده میشود که خداوند متعال میفرمایند، علت عذاب الهی و یا مرگ زودرس افراد و یا سقوط حکومت و تمدنها را عملکرد زشت و گناه مردم و ظلم و تجاوزگری حکومتها معرفی کرده است. در سوره آلعمران در جریان جنگ احد میفرماید:
گناه هم همانند علتهای دیگر در تقدیرات انسان بهطور کامل مؤثر میباشد، در قرآن کریم آیات فراوانی دیده میشود که خداوند متعال میفرمایند، علت عذاب الهی و یا مرگ زودرس افراد و یا سقوط حکومت و تمدنها را عملکرد زشت و گناه مردم و ظلم و تجاوزگری حکومتها معرفی کرده است. در سوره آلعمران در جریان جنگ احد میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ»[1]؛ «کسانی از شما که روز برخورد آن دو گروه(مؤمن و مشرک) در میدان احد روی برتافتند و گریختند تنها شیطان آنان را به سبب برخی از گناهان که مرتکب شده بودند لغزانید ولی خداوند از آنها درگذشت»
چه بسا عمر فردی بهطور طبیعی هفتاد سال باشد، مشروط بر اینکه عاق والدین نگردد، و چنانچه عاق والدین گردد به پنجاه سال تقلیل یابد. البته به همین شکل اگر فردی کار حسنهای انجام دهد نیز تقدیرات او تغییر میپذیرد.
خداوند میفرماید:
«اگر آنان تورات و انجیل و سایر کتابهای آسمانی را که از جانب پروردگارشان به آنان فرو فرستاده شده است برپا میداشتند قطعاً از بالای سرشان و زیر پاهایشان بهرههای فراوانی میبردند.»[2]از اینرو هم اعمال نیک و هم اعمال زشت در تبدیل شدن تقدیر و قضا تأثیر مستقیم دارند.
تقدیر و دعا
وقتی دعا میکنیم که خدایا همه مریضیها را شفا بده و یا گرفتاریهای ما را برطرف نما آیا به نوعی به سنتهای الهی مغایرت پیدا نمیکند چرا که اگر قرار باشد این دعاها پذیرفته شود معنایش این است که هیچکس نباید از این دنیا برود و یا مشکلی داشته باشد؟
باید دقت کرد برای ایجاد یک پدیده تنها عواملی مادی تأثیر ندارند بلکه عوامل معنوی نیز در پدید آمدن آن پدیده موثر میباشند و اگر در آیات و روایات به دعا کردن سفارش شده است به این معناست که تنها به عوامل مادی اکتفا نکنید بلکه عوامل معنوی مانند دعا، صدقه، توبه نیز در پدید آمدن یک شیء نقش بهسزایی دارند. به عبارتی، دعا کردن منافاتی با راضی بودن به قضا و قدر ندارد بلکه یکی از عوامل قضا و قدر الهی است. به این آیات توجه فرمایید:
«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ»[3]؛ «اگر دعای شما بندگان نبود خداوند به شما توجهی نمیفرمود»
«قُلْ أَرَأَیْتُکُم إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاء»[4]در این آیه میفرماید اگر عذاب الهی بیاید، او را میخوانید و خداوند عذاب را از شما دور میفرماید.
«وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[5]؛ «بخوانید مرا اجابت میکنم شما را»
طبق این آیه شریفه چنانچه انسان منقطع از مسببات گردد و تنها خدا را بخواند دعای او مستجاب میگردد و مشکلات او مرتفع میگردد. البته طبق بعضی روایات[6]، چگونگی استجابت دعا متفاوت است؛ گاهی خواستهای را مطرح میکند ولی از آنجا که حکمت، مصلحتی در کار است خداوند نیاز دیگری را از او برطرف میکند. بهطور مثال دعا میکند برای ماشین اما خداوند وسایل خانه را برای او فراهم میکند و گاهی دفع بلا میکنند. بهطور مثال دعامیکند برای پول بیشتر، اما خداوند خطر تصادف یا بیماری را از او دور میکند که از به دست آوردن پول و خرج آن در درمان بهتر است. بنابراین دعا بهطور حتم مستجاب میشود اما شکل و زمان آن متفاوت خواهد شد.
این نکته ضرورت دارد بیان گردد که دعا باید با اصل آفرینش انسان و نظاممندی جهان سازگاری داشته باشد. بهطور مثال دعا اینگونه نباشد که من پرنده شوم و یا من مرگ نداشته باشم، بلکه با دعا کارهای امکانپذیر تحقق پیدا میکند. بهطور مثال شرایط پرواز در آسمانها فراهم شود و یا تأخیر در مرگ اتفاق بیفتد. زیرا یکی از مواردی که در قرآن کریم تصریح گردیده است این است که هر انسانی مرگ را میچشد.
«کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»[7]؛
خلاصه آنکه دعا کردن سنتهای قطعی الهی مانند وقوع مرگ و برپایی قیامت را نمیتواند تغییر دهد[8]، اما در تأخیر یا تعجیل حوادث و یا کاهش و افزایش آثار پدیدهها میتواند مؤثر باشد.
دعا و رفع مشکلات
آیا دعا و نماز فقط به جهت تقویت معنویت و آرامش روانی به کار میروند یا اینکه در رفع مشکلات و سرنوشت دنیایی انسان هم مؤثر میباشند؟
یکی از اموری که در قرآن کریم توجه ویژه به آن شده است این است که بعضی از افراد تصور میکنند چنانچه اهل دعا و نیایش و عبادات باشند نتیجه این اعمال را در قیامت مشاهده میکنند و در دنیا این اعمال و کردارشان هیچ تأثیری ندارد.
البته تمام انسانها بهطور فطری دنبال آرامش هستند، هیچ انسانی را نمیتوان یافت که به دنبال آرامش نباشد حتی فردی که در حال خودکشی هم میباشد، در آن لحظه فکر میکند خودکشی او را به آرامش میرساند. حال قرآن کریم میفرماید:
«ای انسانی که من تو را خلق کردهام تنها با یک چیز به آرامش میرسی و آن ذکر الهی است».
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9]؛
هیچ راه و کار دیگری این انسان را بهطور مداوم آرام نمیکند، مقام، ثروت و شهرت، چه بسا آرامش زودگذر را به همراه داشته باشند اما تنها کلید آرامش واقعی و پایدار، ذکر و یاد الهی میباشد.
حال خداوند متعال راه ذکر خود را نیز به انسان آموخته است، به واسطه نماز، دعا و توسل به اولیای الهی، این آرامش حاصل میگردد. در قرآن کریم میفرماید: اگر کسی از یاد الهی روگردان باشد»، «فانّ له معیشتاً ضنکاً»[10]، «معیشت مادی او را تنگ و بسته میباشد».
ممکن است شخصی دارای ثروت فراوان باشد ولی چون آرامش باطنی ندارد هیچ لذتی از ثروت و دارایی خود نبرد، درحالی که فرد دیگری دارای زندگی ساده است ولی دارای باطنی پاک و آرام است و از همین زندگی مادی محدودش لذت میبرد، لذا به درستی میتوان گفت؛ کسانی که با یاد الهی دلهایشان به آرامش رسیده است. از این دنیا و تنعمات این دنیا لذت واقعی را میبرند و در واقع لذت واقعی در دنیا در ذکر الهی و یاد الهی میباشد.
علاوه بر آرامش درونی، با یاد خدا و دعا و درخواست از او، میتوان به رفع مشکلات و برآوورده شدن نیازها و تغییر سرنوشت دنیایی نیز دست یافت.
چه زیباست که حضرت زکریا(علیه السلام) در پیری از خداوند فرزندی را خواست و خداوند به او یحیی را عطا فرمود[11] و یا خداوند در پیری به حضرت ابراهیم(علیه السلام)، اسماعیل را عطا فرمود، تمام این آیات اشاره به این امر دارد که دعا به عنوان یک عامل مؤثر در زندگی و رفع مشکلات میتواند نقش داشته باشد.
بنا بر آنچه گفته شد، اگر فردی اهل یاد الهی است به این معنا نیست که نتیجه عمل خود را به صورت نسیه و تنها در آخرت مشاهده میکند، بلکه یاد الهی هم نتیجه دنیوی و هم اخروی دارد، نتیجه دنیوی آن آرامش درونی و زندگی بدون بن بست و تنگنا، میباشد و نتیجه اخروی آن بهشت رضوان میباشد، در بسیاری از آیات قرآن کریم اشاره شده است که اگر انسانها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند از آسمانها و زمین برکات به آنها نازل میگردد.
خداوند متعال تمثیل زیبایی در مورد کسی که غیرخدا را میخواند میفرماید:
«وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ إِلاَّ کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْمَاء لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ»[12]؛
البته باید توجه داشت که دعا تنها یک عامل است و تحقق خواسته ما ممکن است به عوامل فراوانی نیاز داشته باشد یا با موانعی مواجه باشد. بنابراین انتظار اجابت دعا، با در نظر گرفتن شرایط و رفع موانع منطقی خواهد بود، به عنوان مثال در موانع استجابت دعا گناه کردن[13]، لقمه حرام[14]، قساوت قلب[15] و… نام برده شده است و یا در عوامل اجابت دعا: معرفت به خداوند[16]، حضور قلب[17]، رعایت زمان مناسب[18]، اصرار بر دعا کردن[19]، را میتوان عنوان کرد.
بنابراین تأثیر دعا و توسل به عنوان یک عامل معنوی تأثیر مستقیم بر روند زندگی انسان دارد و همانگونه که عوامل مادّی بر زندگی فرد تأثیرگذار میباشد این علل معنوی نیز بر آینده فرد اثرگذار خواهد بود و با دعا آینده بسیاری به صورت جدیدی رقم میخورد.
تقدیر و صدقه
صدقه چگونه عامل دفع بلا و تغییر سرنوشت و تقدیر انسان در امور دنیایی میشود؟
باید دانست؛ عوامل متعددی در زندگی انسان تأثیرگذارند، حال این عوامل میتوانند مادی و یا معنوی باشند، در قرآن کریم در سوره بقره میفرماید:
«وَ إِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَی مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[20]؛
این جمله که اگر صدقه بدهیم برای ما خیر است، لفظ خیر مطلق آمده است و شامل خیر دنیا و آخرت میشود. روایات بسیار زیادی داریم که مصادیق خیر دنیوی را بیان فرمودهاند که به بعضی از اینروایات اشاره میکنیم:
نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
«الصدقه تدفع البلاء»[21] ؛ «صدقه دادن بلاها را دفع میکند»
در روایتی نبی اکرم هفتاد نوع از شرور مانند: غرق شدن، جنون، سوختن و… را نام میبرند که به واسطه صدقه دفع میگردد.[22]در روایتی دیگر حضرت میفرمایند:
«صدقه دادن مرگ بد را از بین میبرد».[23]در روایتی دیگر نیز فرمودند:
«استنزلوا الرزق بالصدقه»[24] به واسطه صدقه دادن روزی را به سوی خود نازل کنید».
در بعضی روایات همه نوع کار نیک، حتی تبسم کردن در صورت برادر مؤمن، دوری از اذیت کردن کسی، امر به معروف و نهی از منکر، برداشتن سنگی از راه مؤمنین، از مصادیق صدقه عنوان گردیده است.[25]روزی نبیاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعی از اصحاب نشسته بودند مردی یهودی که برای جمعآوری هیزم میرفت به آن حضرت رسید و گفت: «السام علیک» مرگ بر تو باد، حضرت فرمودند: «علیک»… بعد حضرت فرمودند امروز مار زهرآگینی او را میگزد و او دیگر بازنمیگردد، بعد از مدتی یهودی با بار هیزمی برگشت و اصحاب علت عدم مرگ او را از نبیاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جویا شدند، حضرت به یهودی گفت: امروز چه کار نیکی انجام دادی، او گفت: قرص نانی به فقیری دادم حضرت فرمودند به همین جهت خداوند بلا را از تو دور داشت، بعد کولهبارش را به زمین گذاشت و از آن مار زهرآگینی خارج گردید.[26]خلاصه آنکه باید توجه داشت قانون علیّت عنوان نمیکند هر معلولی دارای علّت مادّی است بلکه علّت اعم از علّت مادّی و غیر مادی را شامل میگردد، اینکه تأثیر علّت مادّی بر معلول به وسیله مشاهده و تجربه قابل رؤیت میباشد، دلیل بر این نیست که عوامل غیرمادّی تأثیری بر معلول ندارند، تأثیر عوامل غیرمادّی هم به وسیله تجربه هم به وسیله وحی الهی، ثابت گردیده است.
تقدیر و صله رحم
آیا صله رحم که عمر را طولانی میکند، تغییری در تقدیر محسوب میگردد یا خیر؟
باید دانست؛ هیچ فعلی خارج از دامنه قضا و قدر الهی قرار ندارد، طولانی شدن عمر انسان یک پدیده میباشد که معلول علل متعددی میتواند قرار گیرد بهعنوان مثال رعایت بهداشت و استفاده از تغذیه سالم و توجه به دستورات متخصصین باعث طول عمر میگردد، همینطور که عوامل مادی مؤثر میباشند، امور معنوی از قبیل صدقه، صله رحم، کمک کردن به والدین و… نیز باعث طول عمر میگردد و علتی برای این پدیده میباشند.
خداوند متعال در قرآن کریم از صفات اولوالالباب صله رحم را بیان مینماید:
«الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ »[27]؛ «و کسانی که به آنچه خداوند به پیوستن آن امر کردهاند میپیوندند»
براساس آیات و روایات، انسان دارای دو اجل میباشد:
– اجل غیرمشخص و معلّق،
– اجل مسمّی و مشخص.
اجل غیرمشخص همان اجل مشروط میباشد. به عنوان مثال در بعضی روایات آمده است فردی سه سال از عمرش باقی است ولی صله رحم میکند و عمرش به سیسال افزایش مییابد.[28]همینطور که سفارش به صله رحم شده است قطع رحم هم بسیار سرزنش گردیده است. در قرآن کریم «قطیعالرحم» مورد لعن الهی قرار گرفته است. خداوند میفرماید:
«وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ »[29]؛
«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ»[30]؛
البته باید دقت کرد صله رحم نباید موجب مزاحمت یا به گناه افتادن گردد، از اینرو در روایات صله رحم را از یک سلام کردن بیان کرده است تا رفتن به خانه خویشاوندان و غذای آنها را تناول کردن، بنابراین آنچه در صله رحم اهمیت دارد، حفظ روابط خویشاوندی به دور از مزاحمت و همراه با رعایت حریمها و دوری از حرامها است.[31]لازم به ذکر است؛ قضا و قدر الهی جلوهای از قانون علیت است و علتهای تأثیرگذار بر یک پدیده مانند طول عمر، میتواند مادی و معنوی باشد. در صورتی که فردی صله رحم کند، باعث تغییر در تقدیرات عمر او میشود. بنابراین اجل و عمر یکی از مصادیق تقدیرات انسان میباشد که برای انسان در لوح محو و اثبات نوشته شده است که مقدار عمر این فرد به عنوان مثال 60 سال است درصورتی که صله رحم نکند ولی اگر صله رحم نماید 80 سال خواهد بود و هر دو تقدیر و سرنوشت تابعی از قانون علیت و اختیار و انتخاب انسان میباشد.
تقدیر و اجل
آیا مرگ طبق اجل و تقدیر حتمیصورت میگیرد یا عوامل دیگری هم در آن نقش دارند؟
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ»[32]؛
اجل در این آیه به معنای پایان مدت است، البته یک نوع اجل مشروط میباشد و دیگری اجل مسمّی، قید «عنده» در «اجل مسمی» بیانگر آن است که در این اجل تغییری پدید نمیآید و کم و زیاد نمیشود زیرا در آیه دیگر آمده است:
«وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»[33]؛
همین نکته که هر کس یک اجل مسمّی دارد و یک اجل مشروط در سوره غافر[34] نیز اشاره شده است. و یا در سوره منافقین میفرماید: «وَلَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَ»[35] که اشاره به همان اجل حتمیدارد.
در سوره شریفه زمر نیز خداوند میفرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[36]؛
«خداست که جان مردم را هنگام مرگشان به تمام و کمال میگیرد و جان کسانی را که نمردهاند در وقت خوابشان میستاند. پس آنهایی را که حکم مرگ بر آنان گذرانده است نگاه میدارد و دیگران را تا سرآمدی معین به بدنها بازمیفرستد همانا در این امر برای مردمیکه میاندیشند نشانههایی است بر این که تدبیر امور آدمیان در اختیار خداست»
در سوره رعد خداوند متعال برای هر اجلی کتابی در نظر گرفته است:
«لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ . یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ».
جمله یمحوالله ما یشاء، مطلق آمده است یعنی اختصاص به پدیده معینی ندارد، دلالت میکند بر این که پیوسته سنت محو و اثبات یعنی تغییر و دگرگونی در جهان هستی نمودار است.
از جمله «عنده امالکتاب»[37] استفاده میشود همه دگرگونیهایی را که خداوند در هر زمانی پدید میآورد اصل و مرجعی دارد که آن هم نزد خداست و این اصل و مرجع همواره ثابت و تغییرناپذیر است. در سوره حجر تصریح میکند که: «وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلاَّ وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ»[38] که به معنای همان اجل مسمیمیباشد.
از بیاناتی که ذکر شد معلوم میگردد انسان دارای دو اجل است:
«اجل مشروط» که در کتاب محو و اثبات، ثبت گردیده است و قابل تغییر است و عوامل زیادی در تغییر این اجل دخیلاند؛ مانند: صله رحم، صدقه، دعا و کمک به والدین و «اجل حتمی» که یکی از مقامات علم الهی است که فوق مرتبه لوح محو و اثبات است، بلکه از مقامیبالاتر نتیجه تمام تغییر و تحولات در آن ثبت است و به «ام الکتاب» از آن تعبیر میشود.
تقدیر قاتل و مقتول
با توجه به آیات قرآن اگر ساعت و لحظه مرگ شخصی فرا رسد هیچکس قادر نیست که آن را لحظهای جلو یا به تأخیر اندازد. حال چرا قاتل را مجازات میکنند در صورتی که تقدیر مقتول آن بوده که باید در آن لحظه از دنیا میرفته است؟
در این باره باید توجه داشت بین قضا و قدر تکوینی و قضا و قدر تشریعی تفاوت است. قضای تکوینی همان قطعیت و حتمیت حوادث پس از گذراندن سلسله علتها و فراهم شدن شرایط آن است. اما اینکه چه کسانی با اختیار یا سوء اختیار خود در این سلسله عوامل دخالت داشتهاند، همان قضا و قدر تشریعی است. به عبارت دیگر، قضای تشریعی همان فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسانها میباشد و تقدیر تشریعی همان تعیین مقدار و حدود این وظایف فردی و اجتماعی از ناحیه پروردگار میباشد.[39]لذا باید مغالطهای که در مثال رخ داده است را دقت نمود. درست است که این فرد طبق قضا و قدر تکوینی خداوند خطا و قتل را مرتکب شده است، ولی طبق اراده تشریعی الهی این عمل حرام و از گناهان کبیره بوده است.
بهطور مثال اینکه چاقو میبرد و یا عقرب نیش میزند این خاصیت اشیاء وخصوصیت تکوینی موجودات است و براساس اراده تکوینی خداست و از آن به تکوینیات تعبیر میشود، اما اگر با چاقو دست کسی را میبرند حرام میباشد و اگر میوهای را پوست میگیرند، جایز میباشد. اینگونه حکم حرمت و حواز براساس فرمان و اراده تشریعی خداوند میباشد و در این میان تنها آنچه اختیار یا سوء اختیار انسان در آن دخالت دارد، سزاوار ثواب یا مجازات از سوی خداوند میشود و از اینگونه امور به تشریعیات تعبیر میشود.
در این باره امام رضا(علیه السلام) در یک حدیث نورانی و جامع حوادث و رفتارها را به سه گروه تقسیم میفرمایند و در هر کدام جایگاه اختیار انسان و جایگاه قضا و قدر خداوند راه مشخص میکنند. ایشان میفرمایند:
«الاعمال علی ثلاثة احوال، فرائض و فضائل و معاصی و اما الفرائض فیأثر الله عزوجل و برضی الله و قضاءالله و تقدیره و مشیته و علمه. و ام الفضائل فلیست بامرالله ولکن برضی الله و بضاء االله و بقدر الله و بمشیته و بعلمه. و اما المعاصی فلیست بامرالله، لکن بقضاءالله و بمشیته و بعلمه ثم یعاقب علیها»؛ «اعمال و رفتارها بر سه گونهاند؛ واجبات و مستحبات و معصیتها و اما واجبات به دستور خداوند و به رضایت خداوند و قضا و قدر و مشیت خداوند و به علم خداوند میباشد».
اما مستحبات؛ به دستور خداوند نیست اما به رضایت خداوند و قضا و قدر و مشیت خداوند و به علم خداوند میباشد. و اما گناهان و معصیتها به دستور خداوند نیست اما به قضا و قدر خداوند و مشیت و علم خداوند است و سپس مجازات میشود».
از این روایت نورانی به خوبی آشکار میشود اگر قتل و کارهای خطا براساس شرایط و قانون قضا و قدر اتفاق افتاده و خداوند نیز به آن آگاه میباشد، اما به دستور و رضایت خداوند نیست و سزاوار مجازات الهی است.
راضی به رضای خدا!
همیشه گفته میشود، باید راضی به رضای خدا بود؛ چهطور کسی که در زندگی مشکلات دارد و سرنوشت خوبی ندارد، راضی به رضای خدا باشد؟
بهطور طبیعی هنگامیکه زندگی با رضایتمندی و موفقیت به پیش میرود بهطور طبیعی انسان از خودش و از دیگران و از خداوند راضی است و شکر و تشکر را بر زبان جاری میکند و یا حداقل گلهمند نیست و زبان به نکوهش نمیگشاید. اما اگر مشکلات رو به سوی او آورد و ناکامیها دامنگیر او شود بهطور معمول زبان به شکایت میگشاید و خود و دیگران را سرزنش میکند و گاهی با عصبانیت به زمین و زمان بد میگوید! و گاهی حتی از خدا هم گلایه میکند و چه بسا از عبادت و دعا هم روی گردان شود!
درحالیکه باید دانست مشکلات زندگی یا از بیاحتیاطیها و تنبلیها و کوتاهیهای خود انسان است و یا از کمکاری و کوتاهی اطرافیان و ظلم دیگران است. این نگاه واقعبینانه انسان را به تفکر و ریشهیابی مشکلات و ناکامیها حساس میکند و رفته رفته با برنامهریزی و کمک دیگران میتواند گره مشکلات را یکی پس از دیگری باز کند و خود را از حالت بحران به وضعیت عادی برساند و در ادامه راه رشد و پیشرفت را در پیش بگیرد.
تکرار اینگونه تجربهها در زندگی روحیه رضایتمندی از خود و دیگران و در افق بالاتر رضایت الهی را برای انسان به ارمغان میآورد و این خود بهترین نشانه است که خداوند نیز از چنین بندهای رضایت دارد. چنانکه در حکایتی از قوم حضرت موسی(علیه السلام) آمده است: «روزی پیروان حضرت موسی(علیه السلام) خدمت ایشان رسیدند و گفتند: ای پیامبر خدا از کجا بدانیم که خداوند از ما راضی است؟! حضرت موسی(علیه السلام) به طرف کوه طور رفت و خواسته مردم را با خدا درمیان گذاشت. ندا آمد: ای موسی به مردم بگو هرگاه آنان از من راضی باشند من از آنان راضی هستم»!
اما چگونه میتوان از خدا راضی بود؟! قدم اول آن که به این باور برسیم که آنچه از سوی خدا به ما میرسد خوبی است و بدیها از خود ما و یا اطرافیان ما است. چنانکه در قرآن مجید میخوانیم:
«مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ»[40]؛
«هر چه از خوبیها به تو می رسد از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست»
در مرحله بعد بدانیم که در صورت توبه و پشیمانی، خداوند بدی و خطای ما را میآمرزد؛ چنانکه در قرآن مجید میخوانیم:
«مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»[41]؛
«هر کس از شما به نادانی کار بدی کند و آنگاه به توبه و صلاح آید پس وی آمرزنده مهربان است»
و در مرحله سوم؛ بدانییم علاوه بر آمرزش خطاهای گذشته، خداوند متعال در نامه اعمال بندگان خود، بدیها را تبدیل به نیکیها میکند. چنانکه در قرآن میخوانیم:
«مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمً»[42]؛
«مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل می کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است»
بنا بر آنچه گفته شد، اگر بدانیم مشکلاتی که برای ما پیش میآید از یک سو تجربه انسان را در زندگی زیاد میکند و از سوی دیگر با تحمل این مشکلات نه تنها خطاهای گذشته آمرزیده میشود، بلکه خداوند پاداشهای فراوان را به انسان عنایت میکند، در این صورت راضی به رضای خدا خواهد بود و در پرتو این رضایتمندی، آرامش درون و توکل به خدا در انسان روزافزون خواهد شد و چه بسا مشکلات قابل حل و یا قابل تحمل شود.
چنانکه در قرآن مجید میخوانیم:
«وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجً»[43]؛
«و هر کس از خدا پروا کند [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد».
پی نوشت ها:
[1]. آلعمران (3)، آیه 155.
[2]. مائده (5)، 66.
[3]. فرقان (25)، آیه 77.
[4]. انعام (6)، آیات 40 و 41.
[5]. غافر (40)، آیه 60.
[6]. رجوع گردد به: ریشهری، محمد، میزانالحکمه، ج 4، باب علل تأخیر در استجابت دعا.
[7]. عنکبوت (29)، آیه 57.
[8]. فاطر (35)، آیه 43.
[9]. رعد (13)، آیه 28.
[10]. طه (20)، آیه 124.
[11]. آلعمران (3)، آیه 35.
[12]. رعد (13)، آیه 14.
[13]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 73، ص 329.
[14]. همان، ج 93، ص 358.
[15]. ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج 3، ص 875.
[16]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 93، ص 368.
[17]. ریشهری، محمد، میزان الحکمه، حدیث 5606.
[18]. مانند شبهای قدر، شب جمعه و….
[19]. ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج 2، ص 880.
[20]. بقره (2)، آیه 280.
[21]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج96، ص 137.
[22]. همان، ج62، ص 269
[23]. همان، ج96، ص 126
[24]. همان، ج 78، ص 68.
[25]. هندی، علاءالدین، کنزالعمال، ج6، ص 410.
[26]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج4، ص 123.
[27]. رعد (13)، آیه 1 2.
[28]. ریشهری، محمد، میزانالحکمه، ج4، ص 85.
[29]. رعد (13)، آیه 25.
[30]. محمد (47)، آیه 22.
[31]. ر.ک: میزانالحکمه، ج 4، باب صله رحم.
[32]. انعام (6)، آیه 2.
[33]. نحل(16)، آیه 96.
[34]. غافر (40)، آیه 67.
[35]. منافقون (63)، آیه 11.
[36]. زمر(39)، آیه 42.
[37]. رعد(13)، آیات 38 و 39.
[38]. حجر(15)، آیه 4.
[39]. قضا و قدر از دیدگاه اسلام، ص 162
[40]. نساء (4)،آیه 79.
[41]. انعام (6)، آیه 54.
[42]. فرقان (25)، آیه 70.
[43]. طلاق (65)، آیه 2.