جایگاه و اهمیت وحى در هدایت انسان
۱۳۹۲/۰۸/۱۶
–
۱۱۵ بازدید
در تاریخ ادیان توحیدى، پس از نام مقدس خداوند، هیچ کلمه اى به اهمیت و شگرفى «وحى» نیست؛ چرا که اگر وحى نبود:
۱. خداوند، با غنا و استغناى کامل ذات و ذاتى اش از کل آفرینش، در پرده «غیب الغیوب» باقى مى ماند و در آن صورت، کار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى شد و کل بشریت با یک دست اسلحه شکسته بسته (یعنى، عقل عدد اندیش) تنها مى ماند. «۲» ۲. میان غیب و شهود، طبیعت و ماوراى طبیعت، فاصله اى پر نکردنى مى افتاد.
در تاریخ ادیان توحیدى، پس از نام مقدس خداوند، هیچ کلمه اى به اهمیت و شگرفى «وحى» نیست؛ چرا که اگر وحى نبود:
1. خداوند، با غنا و استغناى کامل ذات و ذاتى اش از کل آفرینش، در پرده «غیب الغیوب» باقى مى ماند و در آن صورت، کار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى شد و کل بشریت با یک دست اسلحه شکسته بسته (یعنى، عقل عدد اندیش) تنها مى ماند. «2» 2. میان غیب و شهود، طبیعت و ماوراى طبیعت، فاصله اى پر نکردنى مى افتاد.
3. اگر خداوند خود را از طریق وحى بر انسان آشکار نمى کرد، آدمى ناچار بود که درباره وجود خداوند، فقط حدس بزند و یا مردم حداقل به دو گروه تقسیم مى شدند: عده اى حدس مى زدند که خدا و مبدأیى هست؛ هم جهان، غیبى و هم غیب، جهانى دارد. برخى نیز حدس مى زدند که هر چه هست در همین دنیا است؛ نه پیش از آفرینش خداوندى در کار بوده است و نه پس از پایان طبیعى جهان. سپس از حدس هم فراتر مى رفتند؛ چنان که در تاریخ فکر و فلسفه رفتند و- العیاذ بالله- استدلال به عدم مبدأ کردند. «1»
4. اگر وحى نبود، آدمى در پرتو وجود و جاودانگى روح، براى شناخت حقایق جهان پس از مرگ، هیچ منبع اطلاعاتى نداشت و نمى توانست هیچ گونه پیش بینى خاصى در باب نیازهاى ضرورى این سفر طولانى و بى بازگشت، ارائه کند.
1. خداوند، با غنا و استغناى کامل ذات و ذاتى اش از کل آفرینش، در پرده «غیب الغیوب» باقى مى ماند و در آن صورت، کار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى شد و کل بشریت با یک دست اسلحه شکسته بسته (یعنى، عقل عدد اندیش) تنها مى ماند. «2» 2. میان غیب و شهود، طبیعت و ماوراى طبیعت، فاصله اى پر نکردنى مى افتاد.
3. اگر خداوند خود را از طریق وحى بر انسان آشکار نمى کرد، آدمى ناچار بود که درباره وجود خداوند، فقط حدس بزند و یا مردم حداقل به دو گروه تقسیم مى شدند: عده اى حدس مى زدند که خدا و مبدأیى هست؛ هم جهان، غیبى و هم غیب، جهانى دارد. برخى نیز حدس مى زدند که هر چه هست در همین دنیا است؛ نه پیش از آفرینش خداوندى در کار بوده است و نه پس از پایان طبیعى جهان. سپس از حدس هم فراتر مى رفتند؛ چنان که در تاریخ فکر و فلسفه رفتند و- العیاذ بالله- استدلال به عدم مبدأ کردند. «1»
4. اگر وحى نبود، آدمى در پرتو وجود و جاودانگى روح، براى شناخت حقایق جهان پس از مرگ، هیچ منبع اطلاعاتى نداشت و نمى توانست هیچ گونه پیش بینى خاصى در باب نیازهاى ضرورى این سفر طولانى و بى بازگشت، ارائه کند.